ماهان شبکه ایرانیان

قلمرو دین یا گستره شریعت

بحث«قلمرو دین»[۱]و نیز مبحث«قلمرو شریعت»از بحث های زنده و ضروری جامعه بشری است. در آمیختگی«دین و انسان»و تعامل مثبت یا منفی آن دو در طول تاریخ و تداوم این تعامل در آینده انسان، تعیین حدود و ثغور دین در زندگی بشر را به موضوعی جالب و جدّی و سرنوشت ساز تبدیل کرده است

بحث«قلمرو دین»[1]و نیز مبحث«قلمرو شریعت»از بحث های زنده و ضروری جامعه بشری است. در آمیختگی«دین و انسان»و تعامل مثبت یا منفی آن دو در طول تاریخ و تداوم این تعامل در آینده انسان، تعیین حدود و ثغور دین در زندگی بشر را به موضوعی جالب و جدّی و سرنوشت ساز تبدیل کرده است.اهمیّت تعیین«قلمرو دین»و به خصوص«قلمرو شریعت»تنها در زندگی دنیوی و روزمره انسانی نیست، بلکه دغدغه فکری و روحی بشر نسبت به پس از مرگش نیز ارتباط وثیقی با دین و قلمرو آن ونیز شریعت و محدوده آن دارد.بشر از ابهام در«قلمرو دین»زیان بسیار دیده است و بخش عظیمی از بدبختی و نکبت تاریخ زندگی بشر به خاطر ابهام در«قلمرو دین»بوده است.در تاریخ ادیان و نیز جوامع بشری به طور کلّی موارد کمی وجود ندارد که قدرتمندان و حاکمان با سوء استفاده ار ابهام قلمرو دین به استحکام حاکمیّت خویش بر دیگران بهره گرفته و یا مخالفان خود را سرکوب کرده اند و یا توده های مردم را با تیغ دین و شریعت به مسلخ برده اند و یا دانشوران و متفکران را به بند کشبده و یا به زندگیشان پایان داده اند، همه اینها ریشه در ابهام موضوع قلمرو دین داشت که موجب سوء استفاده آنان از گزاره های دینی و یا مفاهیم مربوط به شریعت می گشت.نه تنها حاکمان و قدرتمندان از ابهام«قلمرو دین»سوء استفاده می کردند، بلکه عالمان و روحانیان و متصدیّان امور دینی ادیان هم در میان اکثر ادیان با سوء استفاده از ابهام در«قلمرو دین»به زیان مردم گام برداشته و در راستای اهداف دنیوی خویش گزاره های منتسب به دتین را به کار می گرفتند.در تاریخ مسیحیت، در پی رنسانس و قیام مردم علیه حاکمیّت کلیسا، این قبیل بهره گیری های ناشایست از «ابهام قلمرو دین»بیشتر در دید نقّادان قرار گرفت و موضوع تعیین قلمرو دین را به مبحثی ضروری و مهم تبدیل کرد و در نهایت دست کلیسا را از قلمرو حکومت و نیز زندگی خصوصی مردم کوتاه نمود.

در تاریخ اسلام هم موارد سوء استفاده هایی از این دست اندک نیست، و می توان ریشه آن را در حوادث صدر اسلام جست؛حوادثی چون یورش خالد بن ولید بر قبیله مالک بن نویره و یا فرار عبید اللّه بن عمر از مجازات و مال اندوزی های اصحاب پیامبر(صلی اللّه علیه و آله)در دوران حاکمیت خلیفه سوم و مواردی از این دست بسیار هستند، این حکایات که سر چشمه اش فساد در قدرت و به طور روشن تر خروج حاکمیّت از جایگاه مورد انتظار، همگی ناشی از ابهام در«قلمرو دین»بود و گرنه توده مردم به راحتی چنان پدیده هایی را پذیرا نمی گشتند.در تاریخ اسلام، بسیاری از قتل و غارت ها، اعدام ها، تکفیرها، تصرّف غاصبانه اموال مردم، تجاوز به حریم های خصوصی مستند به همین ابهام در «قلمرو دین»است.در جهان اسلام حاکمان اموی، عباسی، عثمانی و در جامعه ایران سلسله های صفوی و قاجاری و غیر آنها، عموم ترکتازی های خویش را در سایه دین انجام می دادند و با بهره گیری از«ابهام در قلمرو دین»به همه امیال و خواسته هایشان قبای دین و ردای شریعت می پوشاندند.همین داستان در حوزه و قلمرو نفوذ دیگر ادیان به شکل های گوناگون تحقق یافته و می یابد.بنابراین تعیین «قلمرو دین»و پژوهش در این مبحث افزون بر ارزش معرفتی آن که به تنهایی برای ضرورت و فوریّت آن کافی است، برای جلوگیری از بهره کشی انسان از انسان به نام دین و خدا، موضوعی ضروری و لازم است.

این مبحث گرچه از دیرباز در ذیل عناوین گوناگونی مورد توجّه اندیشوران جامعه بشری بوده و با توجه به عملکرد ادیان در قلمرو نفوذشان از نوسان لازم برخوردار بود، امّا در حوزه دینی جهان اسلام و به خصوص در حوزه اندیشه شیعی تا حدودی با تأخیر به صورت مبحثی مستقل و با عنوان«قلمرو دین»مطرح گشت و خوشبختانه امروزه به صورت جدّی به دغدغه ذهنی پژوهشگران جوان و پرانرژی حوزه های علمیه شیعی تبدیل شده، و در این راستا آثاری به زیور طبع آراسته گشته است.یکی از محققان کوشا در این حوزه معرفتی آقای عبد الحسین خسرو پناه هستند که تاکنون آثاری چند در اختیار اهل خرد و اندیشه قرار داده اند.در این مقاله نگاهی به یکی از این نوشته های ایشان یعنی گستره قلمرو شریعت-که از سوی هیئت داوران کنگره دین پژوهان هم به عنوان کتابی برگزیده معرفی شده است-انداخته و نکاتی چند را یادآوری می گردیم: نویسنده محترم بنابر محتوای کتاب دغدغه جدّی و بجا برای دفاع از دین اسلام و بالاخص مکتب تشیّع دارد.وی در این راستا کوشیده تا دیدگاه های گوناگون را مدّ نظر و مورد بررسی قرار دهد، از تمامیّت دین و لزوم حضور آن در عرصه اجتماع دفاع کند.نویسنده به منابع و مأخذ بسیاری مراجعه کرده تا نظر پشتیبان و متأخران اعم از علمای اسلام و دانشوران غرب را درباره قلمرو دین ببیند و آنان را به ورطه نقد و فحص و بررسی بکشاند، از این جهت باید به نویسنده محترم دست مریزاد گفت. نفس داشتن دغدغه دفاع از دین، ارزشمند و قابل تقدیر است، به خصوص که این دغدغه درباره مباحث مروبط به کلام جدید باشد که به شدت در جامعه مطرح و مورد ابتلاست و چنین دغدغه ها و انگیزه هایی این نکته را عیان می سازد که نسل جدیدی پژوهشگران حوزه های علمیه به صورت جدی تری به مباحث برون از دایره فعالیت های متداول حوزه ها پا گذاشته اند و تنها به بحث های محدود و فربه فقهی نمی پردازند و خاطره تلاش های همه جانبه حوزه های علمیه شیعی در سده ها پیشین را زنده می کنند.

ب:ساختار کتاب

کتاب در چهار فصل تدوین یافته که هرکدام از فصول آن مستمل بر گفتارهایی است.مؤلف پیش از ورود به بحث های اصلی، زیر عنوان پیشگفتار فرضیه تحقیق، محل نزاع و ضرورت کاوش در گسترده شریعت را تبیین کرده و از سه جهت این مبحث را ضروری تلقی کرده است؛1)نقش موثر «قلمرو شریعت»در توزیع قدرت و نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه، 2)وجود مقوله ای به نام علم و دینی و 3)مبتنی بودن تعریف دقیق نظم دینی جامعه ایران بر تعیین این قلمرو، وجوه مورد اشاره می باشد.

فصل نخست کتاب به کلیات بحث گسترده شریعت اختصاص یافته است و از سه گفتار تشکیل شده است.در گفتار نخست«شریعت و گستره»تعریف و مقصود نویسنده از آن تبیین شده است.در گفتار دوم به روش شناختی بحث پرداخته و در گفتار سوم پیش فرضهای گستره شریعت را توضیح داده است و از سه پیش فرض:هرمنوتیکی، معناشناسی و کلامی یاد شده است.

فصل دوّم کتاب به روی کردهای گسته شریعت اختصاص یافته است و با سه گفتار این بحث سامان یافته است.در گفتار اول گونه شناسی روی کردهای گستره شریعت بحث شده و در آن از دو گونه کارکرد سخن به میان آمده است.در گفتار دوم دیدگاه متفکران مغرب زمین آورده شده و در گفتار سوم دیدگاه، متفکران اسلامی اعم از فلاسفه، متکلمان، عرفا و متفرکان معاصر مطرح شده است.

فصل سوّم کتاب عنوان«رابطه دین و دنیا»را به خود اختصاص داده است.در این فصل چهار گفتار وجود دارد که در گفتار اوّل کلیات بحث از قبیل تعریف دین و دنیا، رابطه دین و اخرت و رابطه دین و دنیا مورد پژوهش قرار گرفته است و در گفتار دوّم مبحث سکولاریسم آمده که در آن از مفهوم الف:تلاش نویسنده

نویسنده محترم بنابر محتوای کتاب دغدغه جدّی و بجا برای دفاع از دین اسلام و بالاخص مکتب تشیّع دارد.وی در این راستا کوشیده تا دیدگاه های گوناگون را مدّ نظر و مورد بررسی قرار دهد، از تمامیّت دین و لزوم حضور آن در عرصه اجتماع دفاع کند.نویسنده به منابع و مأخذ بسیاری مراجعه کرده تا نظر پشتیبان و متأخران اعم از علمای اسلام و دانشوران غرب را درباره قلمرو دین ببیند و آنان را به ورطه نقد و فحص و بررسی بکشاند، از این جهت باید به نویسنده محترم دست مریزاد گفت. نفس داشتن دغدغه دفاع از دین، ارزشمند و قابل تقدیر است، به خصوص که این دغدغه درباره مباحث مروبط به کلام جدید باشد که به شدت در جامعه مطرح و مورد ابتلاست و چنین دغدغه ها و انگیزه هایی این نکته را عیان می سازد که نسل جدیدی پژوهشگران حوزه های علمیه به صورت جدی تری به مباحث برون از دایره فعالیت های متداول حوزه ها پا گذاشته اند و تنها به بحث های محدود و فربه فقهی نمی پردازند و خاطره تلاش های همه جانبه حوزه های علمیه شیعی در سده ها پیشین را زنده می کنند.

ب:ساختار کتاب

کتاب در چهار فصل تدوین یافته که هرکدام از فصول آن مستمل بر گفتارهایی است.مؤلف پیش از ورود به بحث های اصلی، زیر عنوان پیشگفتار فرضیه تحقیق، محل نزاع و ضرورت کاوش در گسترده شریعت را تبیین کرده و از سه جهت این مبحث را ضروری تلقی کرده است؛1)نقش موثر «قلمرو شریعت»در توزیع قدرت و نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه، 2)وجود مقوله ای به نام علم و دینی و 3)مبتنی بودن تعریف دقیق نظم دینی جامعه ایران بر تعیین این قلمرو، وجوه مورد اشاره می باشد.

فصل نخست کتاب به کلیات بحث گسترده شریعت اختصاص یافته است و از سه گفتار تشکیل شده است.در گفتار نخست«شریعت و گستره»تعریف و مقصود نویسنده از آن تبیین شده است.در گفتار دوم به روش شناختی بحث پرداخته و در گفتار سوم پیش فرضهای گستره شریعت را توضیح داده است و از سه پیش فرض:هرمنوتیکی، معناشناسی و کلامی یاد شده است.

فصل دوّم کتاب به روی کردهای گسته شریعت اختصاص یافته است و با سه گفتار این بحث سامان یافته است.در گفتار اول گونه شناسی روی کردهای گستره شریعت بحث شده و در آن از دو گونه کارکرد سخن به میان آمده است.در گفتار دوم دیدگاه متفکران مغرب زمین آورده شده و در گفتار سوم دیدگاه، متفکران اسلامی اعم از فلاسفه، متکلمان، عرفا و متفرکان معاصر مطرح شده است.

فصل سوّم کتاب عنوان«رابطه دین و دنیا»را به خود اختصاص داده است.در این فصل چهار گفتار وجود دارد که در گفتار اوّل کلیات بحث از قبیل تعریف دین و دنیا، رابطه دین و اخرت و رابطه دین و دنیا مورد پژوهش قرار گرفته است و در گفتار دوّم مبحث سکولاریسم آمده که در آن از مفهوم لغوی و اصطلاحی سکویاریسم، ویژگیها، عوامل و دلایل پیدایش آن در مغرب زمین، بنیادهای تئوریک آن چون اومانیسم، علم گرایی و عقل گرایی، مورد بررسی قرار گرفته است.گفتار سوّم این فصل به پیوند دین و دنیا و گفتار چهارم آن به چالش های سکولاریسم پرداخته است.

فصل چهارم کتاب به گستره شریعت در عرصه های علوم انسانی اختصاص دارد.این فصل بخش اصلی کتاب را تشکیل می دهد و از شش گفتار تشکیل یافته است.در گفتار نخست گستره شریعت در عرصه انسان شناسی مورد بررسی تفصیلی قرار گرفته است.این گفتار شامل مبحث«تعریف انسان شناسی»، انواع انسان شناسی که دربر گیرنده پنج نوع انسان شناسی، چون انسان شناسی ارزشی، عرفانی، فلسفی، دینی و مذهبی و علمی است؛هدف و ضرورت انسان شناسی، بحران های انسان شناسی، مسایل و مباحث انسان شناسی و مکاتب انسان شناسی چون مکتب های فلسفی، قرآنی و روایی و در نهج البلاغه، می باشد.

گفتار دوّم این فصل عنوان«چیستی علوم انسانی»را دارد و در آن از«تعریف علوم انسانی»، «روش شناسی علوم انسانی»، تفاوت علوم انسانی و طبیعی»و«علمی بودن علوم انسانی»بحث گردیده است.گفتار سوّم فصل به گستره شریعت در عرصه های اقتصاد اختصاص دارد و در آن از تعریف اقتصاد، تعارف علوم اقتصادی، اهداف های ایجاب و سلبی مکتب اقتصادی اسلام، توسعه اقتصادی، اصول و بنیادهای اقتصاد اسلامی چون انسان شناسی، آزادی اقتصادی، محدودیت های اقتصاد اسلامی، مالکیّت و توزیع و مصرف، بحث شده است.

گفتار چهارم به گستره شریعت در عرصه نظام تربیتی می پردازد و در آن از اهمیّت و ضرورت تحقیق در نظام تربیتی اسلام، اصول و مبانی نظام تربیتی اسلام، شاخصه های مختلف انسان شناسی در مکتب اسلام، اهداف نظام تربیتی اسلام و روش ها و شیوه های تربیتی، سخن به میان آمده است.

گفتار پنجم فصل به«گستره شریعت در عرصه مدیریّت»پرداخته است.در این گفتار مدیرّیت تعریف شده است و هدایت و رهبری، آفات مدیریّت، سبک و سلوک رهبری و برنامه ریزی مورد بررسی قرار گرفته است.

گفتار ششم به گستره شریعت در عرصه جامعه شناسی اختصاص دارد و از مفاهیم، اصطلاحات و رشته های جامعه شناسی، رویکردهای متفکران اسلامی درباره جامعه شناسی، جامعه شناسی در قرآن و سنّت و اختلاف جوامع در قرآن بحث شده است.

در پایان کتاب فهرست منابع و مآخذ ارائه شده است.

ج:نقد و بررسی

در آغاز یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که نقد و بررسی یک کتاب به مفهوم کم ارزشی و کم ارجی آن نیست بلکه بر عکس یکی از بنیان های نقد و بررسی، ارجمند شمردن اثر و قرار دادن آن در جایگاهی است که ارزش وقت صرف کردن برای مطالعه و بررسی و طرح دیدگاه های گوناگون درباره اثر را دارد.هیچ نویسنده خردمندی تصور نمی کند که سخن و نوشته او آخرین سخن و فصل الخطاب بحث است.تفاوت یک کتاب قانون با یک کتاب علمی و پژوهشی در همین است که اوّلی دستور و قاطع است و دوّمی گزارشی، توصیفی و پژوهشی، بنابراین در این نوع اثر جای بحث و سخن باز است.

در این نقد و بررسی همه کتاب مورد بررسی قرار نگرفته است زیرا چنین کاری هم وقت بسیاری می طلبد و هم در یک مقاله نمی گنجد.نقد و بررسی های جامع و فراگیر را باید در شکل نشست های علمی و با حضور نویسنده کتاب و چند اهل تخصّص در حوزه مورد کاوش کتاب، انجام داد و در مقاله به پاره ای از محتوا و داده های کتاب پرداخته می شود.در این بررسی نیز به چند مبحث اشاره می گردد:

1.نویسنده محترم در آغاز گفتار نخست از فصل اوّل زیر عنوان«مفهوم شریعت»آورده:«مراد ما از شریعت، دین است».به نظر می رسد اصطلاحات، مفهوم و معنای خاص خود را دارند و بر یک نویسنده و پژوهشگر در صورتی که در دایره آن اصطلاحات بحثی را مطرح می کند روا نیست که مفهوم خاص، غیر از آنچه آن اصطلاح می رساند به آن واژه داده و بحث را بر محور تعریف خودش ارائه کند.دین و شریعت اصطلاحات مترادف نیستند.و رابطه آنها عموم و خصوص مطلق است یعنی هر شریعتی دین است و امّا هر دینی شریعت نیست.شریعت به قوانین و دستورات در مقام اجراء مربوط می شود در حالی که دین مباحث پیشینی و پیسینی مقام اجراء را هم شامل می شود.دلیل تفاوت مفهوم دین و شریعت را می توان در چند سطر پایین تر در سخن نویسنده محترم هم به وضوح دید:«ولی به هر حال مسأله گستره شریعت و دیگر مسائل دین پژوهی(مانند انتظار بشر از دین، منشأ گرایش انسان به دین، رابطه دین و آزادی دین و توسعه، دین و هنر، کثرت گرایی دینی و...)از جهت موضوع شناسی نیازمند تعریف و تبیین مشخضی از دین است».

آنچه که نویسنده محترم در داخل پرانتز قرار داده مباحثی است که در شریعت بحث نمی شود بلکه در دین پژوهی مورد بحث قرار می گیرد.و این می رساند که بین«شریعت»و«دین»فرق است و در تعریف ها باید به این موضوع اهمیّت داده شود.با توجه به محتوا و فصل بندی کتاب به نظر می رسد بهتر و مناسب تر بود نام این اثر«قلمرو و یا گستره دین»باشد تا«گستره شریعت».

2.مؤلف محترم در تعریف برگزیده خویش از واژه دین حق می نویسد:

«دین حق عبارت است از:مجموعه ای حقایق و ارزش هایی که از طریق وحی یا الهام و یا هر طریق قطعی دیگر مانند عقل برای هدایت و سعادت انسان ها بر پیامبران نازل می گردد.این تعریف در عصر حاضر تنها بر دین اسلام منطبق است»...«ما در این تعریف تنها در صدد تبیین دین حق هستیم نه تعریفی که تمام مصادیق خارجی(اعم از حق و باطل، الهی و بشری و...)را در بر بگیرد»و در ادامه در زیر عنوان«مفهوم گستره»چنین می رسد:«پس مراد از تعیین قلمرو دین، بیان محورها و مباحث و مسایل دین و شریعت است، البته هم چنان که گذشت، تعیین قلمرو دین، پس از پاسخ به پرسش انتظار بشر از دین معین می گردد».

به نظر می رسد که در عبارات فوق، مباحث درون دینی و برون دینی تا حدود زیادی غلط شده اند.اگر مؤلف محترم در صدد تبیین قلمرو دین حق است هیچ نیازی به پاسخ آن دین به پرسش انتظار بشر از دین ندارد.اگر دین حق مطرح است باید با مراجعه به متون آن دین ببینیم که در کجاها دخالت کرده و در کجاها دخالت نکرده است.ممکن است بشر هزاران انتظار از دین داشته باشد، امّا «دین حق»و یا به تعبیر دقیق تر«دین حق از دیدگاه نویسنده»که همان اسلام است، مجموعه ای از آداب، سنن، قوانین و معارف و...است.چه این مجموعه به تمامی انتظارات بشر پاسخ بدهد و یا ندهد و یا این که گسترده تر از انتظار بشر، مطالبی ارائه کرده باشد.آیا اگر این دین معارفی را ارائه کند که بشر انتظار آن را از دین نداشته باشد، می توان آن معارف را از دین جدا کرد و کنار نهاد؟و از سوی دیگر؛اگر دینی به همه انتظار بشر از دین پاسخ کافی داد و از قضاء آن دین اسلام نبود بلکه یک دین دیگر بود و آن ملاک هایی را که مؤلف برای دین حق ارائه کرده به طور کامل نداشت، در این صورت تکلیف چیست؟

از همه اینها گذشته اگر مؤلف محترم در صدد تبیین دین حق است و می خواهد گستره آن را روشن کند، دیگرچه نیازی به ارائه کسانی دارد که به این دین معتقد نیستند بنابر فرض فوق لازم بود مؤلف تنها دیدگاه متکلمان، فقیهان، محدثان و مفسّران اسلامی را مطرح می کرد و از لابلای گفتار آنان قلمرو دین حق را مشخص می کرد و یا تنها به دیدگاه فقیهان می پرداخت و گسترده شریعت را تعیین می نمود.

در هر صورت شایسته آن بود که بین مباحث درون دین و بحث های کلان برون دینی و یا معرفت های درجه دوّمی از هم جدا می شد و در دو کتاب مستقل مورد بحث قرار می گرفت که در این صورت نویسنده محترم با چهره متکلم اسلامی به دفاع از دین اسلام می پرداخت و به عنوان دین پژوه مباحث کلان دین شناسی را مطرح می کرد.

3.در گفتار دوّم از فصل اوّل که درباره«روش شناسی گستره شریعت»است، نویسنده محترم از چندین روش یاد کرده و در نهایت روش عقلی خردباوران معتدل را بر می گزیند.وی می نویسد: «نگارنده در تعیین قلمرو دین اسلام به خردورزی اعتدالی معتقد است.در این روی کرد از آیات و روایات نیز در تعیین دامنه دین بهره می گیریم و عقل و تجربه و نقل تاریخی را نیز مورد استناد قرار می دهیم»[ص 36].و خردباوری معتدل را چنین معرفی می کند:«به حریم عقل به عنوان نیروی ادراکی احترام نموده و آن را منبع استنباط احکام و معارف دانسته و یا حجیّت عقل به عنوان نیروی محدودیّت عقل پی برده اند.اینان به نقش دین در هدایت عقل اعتراف کرده و لغزش های عقل را نیز پذیرفته اند؛به همین دلیل، به نقش عقل در معارف دینی و محافظت دین از تحریف و اثبات اصول اعتقادی و حقانیّت دین اعتراف می کنند.این گروه عقل را مفتاح و مصباح دین می دانند، ولی آن را در درک بسیاری از فروغات و جزئیات معارف ناتوان می شمرند...[ص 36].

چنان که از این نقل قول پیداست عقل نقشی در تعیین قلمرو دین ندارد.بلکه کار آن کشف و درک معارف دینی است.عقل نمی گوید چه امری دینی و چه چیز غیر دینی است بلکه حجیّت شرع را اثبات می کند و شرع که همان گزاره های متون دینی است، به تعیین قلمرو دین می پردازد و در واقع عقل کلیدی است که در خانه شرع را باز می کند و هنگام کمه آن در باز شد این متون و گزاره های رسیده از متصدیّان امور شرعی است که می گویند فلان کار شرعی و یا غیر شرعی است.در این صورت عقل هیچ نقشی در تعیین قلمرو دین ندارد.

به نظر می رسد که مفهوم«قلمرو دین»در این نوشته مبهم مانده است و به همین خاطر نویسنده در طول بحث ها تلاش می کند در تعیین گستره دین برگزاره های متون دینی نقش جدّی بدهد.در حالی که در مبحث«قلمرو دین»سخن در این نیست که فلان دین چه چیزهایی را در گزاره های خود دارد و هرآنچه دارد جزء دین است.بحث بر سر قلمرو حقّانیّت گزاره دهی و عدم گزاره دهی دین است به تعبیر دیگر اگر دینی به فرض در حقوق خصوصی دخالت کرد و قوانینی جعل کرد، سخن این است که آیا این دین مورد بحث، حق چنین دخالت را داشت یا نداشت.نمونه ای از این روند در دادگاه ها مطرح است که از آن به صلاحیت دادگاه تعبیر می شود.در دادگاه ها پیش از طرح اصل دعوا، این بحث مطرح است که این دادگاه حق دخالت و داوری در این مورد را دارد یا خیر و پس اثبات حقانیّت آن، دادگاه به بررسی مستندات و سخنان اطراف دعوا می پردازد.این که ما از متون دینی هر آئینی قلمرو آن دین را تعریف کنیم به ادیان حق می دهیم که در هر جا که خواستند دخالت کنند.و اگر این حق را همان گونه که به دین مورد علاقه و یا مورد اعتقادمان قائل هستیم باید نسبت به پیروان ادیان دیگر هم چنین حقی بدهیم که هرآنچه گزاره های دینی آنها گفته اند و در هر جایی که دخالت کردند آن را متن دین و قلمرو دین بدانیم.در این صورت بشر در دست ادیان چه سرنوشتی خواهد داشت؟

از آن گذشته مشکل آنجایی نمود روشن تری می یابد که در درون دینی گرایش های گوناگون وجود داشته باشد و گرایش ها درباره گزاره های دینی اختلاف نظر داشته باشند به عنوان نمونه اهل سنّت روایات منقول از ائمه شیعی را در صورتی که مستند به پیامبر اکرم(صلی اللّه علیه و آله)نباشد حجّت نمی دانند و یا شیعیان دوازده امامی گفتار ائمه زیدی را در صورتی که به صورت استناد متصل و با شرایط خاص نقل روایت انجام نگرفته باشد حجّت نمی شمارند و همچنین نسبت به اهل سنّت که قول صحابی را بطور مطلق حجّت می دانند، نظر مثبت ندارند، در این شرایط کدام گزاره دینی که از این منابع گوناگون نقل شده در قلمرو دین هستند و جامعه باید طبق آن عمل کند؟ممکن است نویسنده محترم ملاک را گزاره های دین حق بداند، امّا صحبت در این است که پیروان گرایش های گوناگون در درون یک دین آن گرایش خاص خودشان را حق می دانند و نه گرایش های دیگر!

اینها مشکلاتی است که ما را از این که تعیین قلمرو دین را به دست گزاره های درون دینی بسپاریم با معضل روبرو می کند به خصوص د جایی که دینی قوانین و دستورهای اجرایی فردی و اجتماعی دارد.شاید همین قبیل مشکلات بود که اندیشوران را به فکر انداخته تا نخست بیرون از دایره گزارش های هریک از ادیان به خرد بشری مراجعه کنند و از آن بخواهند تا روشن کند چه قلمرویی از زندگی بشر از آن دین است و چه قلمرویی به نیروهای تصمیم گیرنده دیگر از قبیل عقل جمعی، تجربه بشری و امثال آن تعلق دارد.و پس از این مرحله، آن گزارهایی از ادیان را به عنوان دین بپذیرند که در قلمرو دین قرار دارد آن بخش را که چنین نیست یا رد کنند و یا توجیهی مغقول ارائه دهند.به عنوان مثال:در متون روایی ما روایاتی در خصوص مباحث پزشکی وجود دارد.اگر ما قلمرو دین را از گزاره های دینی بگیریم باید پزشکی را هم قلمرو دین بدانیم ولی اگر قلمرو دین را از بیرون متون دینی بدست آوریم در برخورد با این قبیل روایات نمی توانیم آنها را به عنوان دین بپذیریم.بلکه پس از بررسی و صحّت صدور آنها، این دست از روایات را باید زاییده دانش، خرد و تجربه ائمه و یا پیامبر(صلی اللّه علیه و علیهم)بدانیم و نه امور وحیانی و دینی.و نباید آیه:{/«و ما ینطق عن الهوی، ان هو الاّ وحی یوحی»/}ما را به این امر سوق دهد که همه سخنان پیامبر(صلی اللّه علیه و آله)نفی می کند و جمله دوّم که از آن انحصار فهمیده می شود در خصوص قرآن است.بنابراین گفتار معصومان دو گروه هستند بخش هایی که مستند به مقام قدس الهی است و بخش هایی که از اندیشع و خرد آن بزرگواران است.

اگر چنین دیدگاهی داشته باشیم، با توجّه به این که عقل جمعی امور تجربی و کشفی نظیر پزشکی را قلمرو دین نمی شمارد، چنین گزارش هایی را باید ناشی از علم، تجربه و خردورزی معصومان (علیهم السّلام)تلقّی کنیم و با آنها به عنوان سخنان افراد متخصّص برخورد کنیم و نه وحی مستند به خدا و دین.به نظر می رسد بقیه کتاب را باید با توجّه به این نکته اصلی مطالعه کرد.اگر چنین مطالعه کنیم آن قسمت از گزاره های متون دینی که با توجّه به خرد بشری و عقل جمعی انسانی در قلمرو دین نیستند آنها را باید امور دینی تلقّی نکنیم بلکه گزاره هایی در نظر آوریم که یا با توجّه به هدف دیگری مطرح شده اند نظیر گزاره هایی که قرآن در خصوص طبیعت دارد این گزاره ها جنبه ابزاری برای اهداف دینی دارند و آمدن آنها در قرآن ربای تحریک خرد بشری در راستای مطالعه طبیعت برای دست یابی به خداوند است و یا آن که مستند به دانش و علم گوینده سخن است از قبیل سخنان معصومان (علیهم السّلام)در حوزه هایی چون پزشکی و امثال آن.

4.نکته دیگری که جای تأمل دارد این است که مؤلف محترم در نقل و قول از معاصران از قبیل مرحوم شریعتی، بازرگان، سروش و مطهری و امثال آنان و طرح دیدگاهشان نتوانسته است از گرایش و علاقه سیاسی خود، خویشتن را رها کرده و نگاهی کاملا علمی داشته باشد.در خصوص مرحوم مطهری کاملا طرفدارانه و در مقابل با دیگر افراد، نقادانه برخورد کرده است.به عنوان نمونه به بیان نویسنده محترم درباره دیدگاه شریعتی بنگرید:

«خطای اصلی وی در روش شناسی معرفت دینی [این ]است که از دست آوردهای علوم نوین در تفسیر آیات مدد می گیرد و ناخود آگاه گرفتار نسبیّت معرفت دینی و تفسیر به رأی می شود علاوه بر این که به قواعد و اصول و منطق تفسیر دین توجّه نمی نماید و هر روشنفکری را مفسّر دین قلمداد می کند»[116].

آیا بهره گیری از دست آوردهای علوم نوین در تفسیر آیات ایراد دارد؟و آیا معرفت دینی غیر نسبی مطلق و یکنواخت است؟مگر ممکن است که معرفت دینی مطلق باشد؟اگر معرفتی در کار است نسبی است و هیچ کس یافت نمی شود مدّعی باشد که معرفت مطلق است، حتی خود نویسنده هم چنین باوری ندارد، چون نمی تواند چنین باوری داشته باشد، دلیل آن اشتغال وی به تحصیل و مطالعه است یعنی می خواهد معرفت دینی خودش را گسترش بدهد، پس معرفت دینی وی نسبی است. از آن گذشته معرفت نسبی چه ربطی به تفسیر به رأی دارد.تفسیر به رأی، هوس است و شیطنت و معرفت نسبی، دانش است و صداقت و بین آن دو فرق بسیار روشن و گسترده وجود دارد.

در مجموع باید کتاب گستره شریعت را با دقّت و تأمل مورد مطالعه قرار داد و از مباحث آن بهره گرفت.این چند نکته تنها یادآوری این مطلب بود که کتاب نیازمند نقد و بررسی علمی است و البته که این نیازمندی، از ارزش آن نمی کاهد.



[1] محمّد علی سلطانی خسرو پناه، عبد الحسین؛گستره شریعت، ویراسته حمیده انصاری؛

محمد جواد شریفی؛تهیه و تنظیم پژوهشکده فرهنگ معارف

نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها، تهران:دفتر نشر معارف،

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان