نقدوبررسی نظریه تبدیل

ابتدا توجه خوانندگان را به آیؤ زیر جلب می کنیم:

ابتدا توجه خوانندگان را به آیؤ زیر جلب می کنیم:

«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینَ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَالّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَما وَصّینا بهِ إِبراهیمَ وَمُوسی وَعیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلی الْمُشْرِکین ماتَدْعُوهُمْ إِلیه».(1)

«خداوند از برنامه های اعتقادی و عملی دین، آنچه را به نوح سفارش کرده بود و آنچه به تو وحی کرده ایم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کرده بودیم برای شما مقرر کرد که این دین را به پای دارید و در آن اختلاف نکنید که بر مشرکان آنچه آنها را به آن فرا می خوانید گران است».

معلوم می شود همؤ پیامبران اولوا العزم مردم را به یک حقیقت دعوت کرده اند و از پیروان خود خواسته اند که در اقامؤ آن حقیقت بکوشند و از تفرقه و اختلاف بپرهیزند و توجه داشته باشند که مشرکان و ملحدان راه و رسم و دعوت آنها را برنمی تابند و از هر سوی در کمین اند که راه آنها را تاریک نشان دهند و مردم را از توجه به آن باز دارند.

آنها در برابر حقیقت واحد دین، طی تاریخی دراز، حربه های گوناگونی به کار برده اند. گاهی به سرکوب پیروان دین پرداخته و آنها را با آزار و شکنجؤ شدید به قتل رسانده و تار و مار کرده اند. قرآن کریم گوشه ای از جنایات اصحاب اخدود را بیان کرده است. اینان موءمنین را در گودال آتش می افکندند و می سوزاندند. این موءمنان هیچ گناهی جز ایمان به خدا نداشتند:«وَمانَقمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ یُوءْمِنُوا بِاللّهِ العَزیز الحَمید».(2) «و از آنها بیزار نشدند مگر به خاطر این که به خدای عزیز و ستوده ایمان آورده بودند».

گاهی دشمنان دین به شبهه پراکنی پرداخته اند تا ساده دلان کم اطلاع را دچار تردید و حیرت کنند. دین اسلام با این گونه دشمنان همواره مواجه بوده است. مخصوصاً در عصر حاضر که دشمنان اسلام و قوای استکبار تنها مانع پیشرفت خود را اسلام می بینند و بیم آن دارند که مبادا مسلمانان آگاه بیدار شوند و کاخ امیدشان را ویران کنند.

کسروی و دین راستی

یکی از نمونه ها کسروی است. نویسنده کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» می نویسد:«او (کسروی) در تاریخ مشروطه و کتابها و رساله های دیگری که نوشته، همواره دربارؤ سازمانهای فراماسونری ایران سکوت کرده و فقط در کتاب زندگی من، اشارؤ مختصری به فراماسونها نموده است و به همین علّت، عده ای از دوستان کسروی، سکوت مطلق او را دلیل همبستگی در سازمان فراماسونری ایران یا عراق دانسته و او را ملزم به حفظ اسرار و سوگندی که در بدو ورود یاد کرده بود، می دانند».(3)

اگر او به جایی وابسته نبود، با چه جرأت و قدرتی قلم به دست گرفت و علیه تمام مقدسات اسلام و مذهب حقّؤ جعفری به شبهه پراکنی و بدگویی وجسارت پرداخت و حتی شهید نواب صفوی را که گه گاهی به منظور کشف ارتداد و الحاد او به خانه اش رفت و آمد می کرد تا درباره اش تصمیم مقتضی بگیرد و به موقع کارش را بسازد، توسط گارد مسلّح خود تهدید به مرگ کرد.(4)

نواب «به کمین کسروی نشست، روز 24 اردیبهشت 1324 هنگامی که کسروی به همراه گروه رزمنده اش از منزل خارج می شد، دو تیر به طرف او شلیک کرد و سپس به طرفش حمله ور گشت. با خروش و حملؤ نواب، گروه رزمنده و محافظین او فراری شدند...» کسروی این بار از مرگ رها شد و سرانجام زمانی که وی با گروه رزمنده اش «وارد دادگستری شد و به اتاق بازپرس رفت... شهید سید حسین امامی و سید علی محمد امامی که داوطلب ترور کسروی شده بودند، وارد اتاق بازپرس شده و کسروی را به سزای اعمالش رساندند و تکبیر گویان از اتاق خارج شدند».(5)

از نوشته های او برمی آید که او با نوشتن کتابهایی از قبیل شیعیگری و صوفیگری و شیخیگری و بهاییگری هدفش سست کردن ایمان جوانان این مرز و بوم بوده، تا مبادا اربابان وی روزی از ناحیؤ دین و ایمان مردم متدین و به ویژه نسل جوان احساس خطر کنند و ناچار شوند که صحنه را ترک گویند و چشم طمع از مال و ناموس مردم برگیرند. جالب این است که روزی که هنوز سخنی از حکومت اسلامی به طور صریح به میان نیامده بود، کسروی به متزلزل کردن پایه های آن پرداخت، تا مبادا روزی انقلابی به نام اسلام اوج گیرد و پرچم حکومت یا جمهوری اسلامی را برافرازد. او در یکی از مقالات خود در روزنامؤ کیهان به منظور شبهه پراکنی، چهار سوءال از علما و مراجع شیعه مطرح کرد که خلاصؤ آنها چنین است:

1. این دعوی حکومت دلیلش چیست؟

2. حکومت را به کدام یک از شما بدهند؟

3. اگر حکومت را به شما ملایان بسپارند، آیا خواهید توانست با احکام خود آن را راه ببرید؟

4. این دعوی شما با مشروطه سازش ندارد. آیا چشم می دارید که ایرانیان از آن دست بکشند و به چهل سال پیش (عصر استبداد) باز گردند؟

او می(6)گوید: «ما درباره شیعیگری کتابی نوشته ایم که ایرادهای بسیاری گرفته ایم... آقا سید نورالدین آن را بگیرد و بخواند و هر پاسخی هم دارد، به ایرادهای ما بنویسد».(7)

در مقدمه ناشر کتاب کسر کسروی چنین آمده است: «احمد کسروی در این دورؤ فتن کتابها نوشته و حتی نقل شده که دعوی دین سازی دارد (آیین راستی) و از آنجا که حرفهای او قابل اعتنا نبود، چندان علماء اعلام متعرض جوابش نمی شدند و آن اندازه هم که جواب می دادند، خودش را به کری می زد. تا این که ... جسور شد و علما را طبق نشریؤ کیهان، شماره 576 به مناظره طلبید.در این وقت، به مقتضای وجوب کفایی، طبق قواعد مذهب، من به الکفایه حاضر برای مناظره شدند. چون کسروی خود را عاجز دید، در شماره 596 کیهان طفره از مناظره رفت و چند پرسش سیاسی نمود».(8)

خوشبختانه، در آن کتاب به پرسشهای سیاسی کسروی پاسخ نظری داده شده؛ ولی انقلاب اسلامی پاسخ عملی داد و اکنون بر همگان معلوم است که حکومت اسلامی، هم دلیل دارد و هم با ضوابطی که در شرع مقدس موجود است، اختلاف بردار نیست و هم می تواند جامعه را اداره کند و هم با مردم سالاری ناسازگار نیست. جمهوری اسلامی نظام مردم سالاری دینی است و ظرفیت ادارؤ جامعه را به اندازؤ لازم و کافی دارد. می گویند: بهترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع آن است.

بهائیت

نگاهی که برخی از به اصطلاح صاحب نظران به دین داشته اند، به دسته ای از افراد فرصت طلب، جرأت داد که به فکر دین سازی بیفتند. به ویژه که منافع استعمارگرانی که چشم طمع به سرمایه های فراوان ملل مسلمان دوخته بودند، نیز اقتضا می کرد که بازار دین سازی را رونق بخشند و افراد یا گروه هایی را برای این برنامؤ شوم اجیر کنننند.

فوئر باخ که کتابش به نام «جوهر مسیحیت» معروف است، دین را عبارت از«عقاید و ارزش هایی که به وسیلؤ انسان ها در تکامل فرهنگیشان به وجود آمده، امّا اشتباهاً به نیروهای الهی یا خدایان نسبت داده شده است».(9) معرفی کرد. او که رسالت خود را در جنگ با جوهرؤ دین، خلاصه کرده بود، می گفت: «از آنجا که انسان ها تاریخ خود را کاملاً درک نمی کنند، معمولاً ارزش ها و هنجارهایی را که به طور اجتماعی ایجاد شده اند، به اعمال خدایان نسبت می دهند».(10)

مارکس دربارؤ ادیان مطالعه ای نداشت، بلکه منبع اطلاعات او از دین، همان نوشته های فوئر باخ و امثال او بود.(11)

دورکهایم معتقد شده بود که«دین سنتی... در آستانؤ ناپدید شدن است... با وجود این... دین به شکل تغییر یافته ممکن است ادامه یابد».(12)

البته ماکس وبر، دین را عامل رستگاری می داند. به نظر او «انسان ها اگر اعتقادات دینی را بپذیرند و از اصول اخلاقی آن پیروی کنند، می توانند رستگار شوند».(13) ولی امثال فوئر باخ و دورکهایم و مارکس، راه را بر دین سازان گشودند و سبب شدند که بسیاری از انسان های ساده لوح در دام نیرنگها و ترفندهای کارخانه داران دین سازی گرفتار شوند.«مارکس، انگلس و لنین... به نمادهای قدرتمندی در یک دین مدنی تبدیل شده اند».(14)

اینان و امثال اینان رهگشایان دین مدنی بوده اند. پرچمداران دین مدنی با حربؤ تبدیل یا اصلاح به جان دین افتادند و ادیان ساختگی یا تغییر شکل یافته را عرضه داشتند. ولی «قرآن... پر از دستوراتی است که موءمنان را دعوت به مبارزه در راه خدا می کند... تشیع همچنان نفوذ خود را حفظ کرده است ... و منبع اندیشه ها و عقایدی بود که مبنای انقلاب ایران را تشکیل می دهد».(15)

اکنون ببینیم بهائیت چگونه پدید آمد. میرزا حسینعلی فرزنند میرزا بزرگ نوری مازندرانی در سال 1233 در تهران متولد شد و ادبیات را به اضافؤ برخی از علوم مقدماتی در همان شهر فرا گرفت. با شیوع فتنؤ بابیّت، در سلک اصحاب سیدعلی محمد شیرازی درآمد و به تبلیغ و ترویج وی پرداخت و با برخی از ایادی دولت روس ارتباط پیدا کرد.

به نوشتؤ تاریخ نبیل هنگامی که وی توسط صدر اعظم ناصرالدین شاه به زندان افتاد، قنسول روس در ضمن نامه ای به صدر اعظم خاطر نشان کرد که باید از او بذیرایی کند و در حفظ امانت بکوشد و اگر آسیبی به او رسد، شخص صدر اعظم در برابر سفارت روس مسوءول است.

سرانجام با فشار سفارت روس میرزا حسینعلی از زندان آزاد می شود و دولت ایران از او می خواهد که ایران را ترک کند و به بغداد برود؛ ولی قنسول روس اصرار می کند که او به روس برود و مهمان دولت روس بشود. او نپذیرفت و به بغداد رفت.(16)

متأسفانه با امضای عهدنامؤ ترکمن چای به وسیله عباس میرزا و باسکویچ در سال 1243ه ق بر نفوذ روسها در دربار ایران افزوده شد و از آن پس با شکست محمدشاه در محاصرؤ هرات و تصرف جنوب ایران به وسیلؤ انگلیسی ها و انعقاد قرارداد جدیدی در سال 1254 ه.ق، بر نفوذ دولت انگلیس افزوده می شود و در حقیقت، سرنوشت ایران در دست این دو دولت بود. هر چند قبل از این واقعه نیز روس و انگلیس چنان بر مقدرات ملّت ایران حاکم بودند که به هنگام مرگ فتحعلیشاه، سفرای روس و انگلیس ولیعهد او محمدشاه پسر عباس میرزا را به همراهی قائم مقام از تبریز به تهران آوردند و او را بر تخت سلطنت نشاندند.

دولت های اجنبی فرصت را غنیمت شمردند و به یاری سید باب برخاس تند و فتنؤ بابیت را دامن زدند و سپس میرزا حسینعلی را مورد حمایت قرار دادند.

از سوی دیگر فاضلخان همدانی را با جمعی به ترجمؤ تورات و انجیل گماشتند، و به نشر و تبلیغ آنها در میان مردم ناآگاه و جوان های خام پرداختند، تا از این رهگذر، سنگر مستحکم اسلام و تشیع را ویران و راه را برای دین سازی هموار و منافع خود را تأمین کنند.

ایلچی روم و ایلچی روس امیرکبیر را به خاطر مبارزه با بابیت و اعدام سرکردؤ بلهوس بابیان مورد انتقاد و ملامت قرار دادند و پادشاه روس چندان بافشاری کرد تا او را از صدارت انداختند.

شخصی به نام موءمن هندی در لباس زهد به ایران می آید و با دیدن سید باب و نعرؤ «أنا القائم» کشیدن او خود را به بی هوشی می زند، تا راه را برای اغوای عوام هموار کند.(17)

«میرزا حسینعلی نوری بعد از واقعؤ سوء قصد بابیّه نسبت به ناصرالدین شاه به زندان افتادو پس از آن وی را با میرزا یحیی صبح ازل... به عراق تبعید کردند. یک چند در بغداد بین بابیّه به سر برد و سپس کسوت درویشی پوشیده، در حدود سلیمانیه و کردستان به سیاحت پرداخت و در مراجعت به بغداد، در باغ نجیب پاشا نزدیک بغداد، در پیش عده ای از بابیّه دعوی کرد که موعود باب کسی که باب به نام مَنْ یُظهِرُه اللّه ظهور او را پیشگویی نموده است اوست و از این جا بین پیروان او که بهایی و بهائیه خوانده شدند و سایر بابیّه، من جمله برادرش میرزا یحیی صبح ازل تفرقه پدید آمد».

جالب (18)این است که مسیوژبینو در کتاب «ادیان و فلاسفه در آسیای میانه» که در سال 1866 در پاریس چاپ و منتشر شده، تا آنجا که قلم یارایی داشته، به ستایش میرزا علی محمد که هموار کننده راه دین ساختگی بهائیت است پرداخته و دربارؤ جذابیت ظاهری و کلامی و اخلاقی او داد سخن داده و آرای استعماری او را مقدس شمرده و معتقد است که کمالات او دیدگان مردم را خیره و مبهوت فضائل خود ساخته است.(19)

مطالعؤ این گونه آثاری که در غرب به حمایت از وی نوشته شده، هر آدم منصفی را قانع می کند که بابیت و بهائیت، ساختؤ توطئه های شوم استعمارگران است و نیازی به نقد محتوای آنها نیست. بسیاری از نویسندگان ضمن نقد محتوایی، به این نکته اساسی توجه کرده اند. ولی جای تأسف است که محمد فرید وجدی در کتاب دایرة المعارف خود، تنها به نقل گفته های باب و بهاء پرداخته و با نقد بسیار مختصری از کنار آنها گذشته و هیچگونه توجهی به توطئه های استعماری و استکباری در مورد آنها نکرده است.(20)

آری «از سیصد سال قبل تاکنون خارجیان همیشه به فرقه های مذهبی در ایران و خاورمیانه توجه خاصی داشتند و حمایت از آنان را از اصول سیاست خود می شمرده اند. از جمله این اقلیتها تشکیل فرق مختلف بابی، ازلی و بهایی و همچنین فرقه اسماعیلیه را می توان نام برد... پس از ایجاد دو دستگی میان پیروان سید علی محمد باب، صبح ازل به ریاست ازلیان و میرزا حسینعلی بهاء اللّه به ریاست فرقه بهایی رسیدند. به طوری که در اسناد و مدارک بایگانی عمومی انگلیس و بایگانی عمومی هند دیده می شود و نیز چنانکه بسیاری از مورخان خارجی نیز نوشته اند، این دو فرقه در بدو تأسیس از پشتیبانی خارجی برخوردار بوده اند».(21)

لرد کرزن، از سیاستمداران انگلیس در کتاب «ایران و مسأله ایران» تصریح کرده است که: «صبح ازل که در قبرس سکنی داشت مقرری خاصی از حکومت انگلستان دریافت می نمود. در عین حال، روسها هم از وی حمایت می کردند. چنان که تا اواخر انقراض حکومت روسیه تزاری، دربار سلطنتی روس از هیچگونه کمک و جانبداری از بهائیان مضایقه نمی کرد و در مقابل قبرس، عشق آباد کانون بهاییان شد».(22)

با کاهش نفوذ ازلیان «انگلیسها لقب سِر را به پیشوای بهاییان دادند و کوشیدند چنین وانمود کنند که بهاییان از حمایت آنان برخوردارند. امّا به تدریج، بهاییان... به جانب آمریکاییان روی آوردند و ... در این سرزمین پهناور به فعالیت پرداختند و از انگلیسها روی برتافتند».(23)

انگلیسها هم برای این که از کاروان شوم دین سازی و دین بازی عقب نمانند، «از اسماعیلیه و خانواده پیشوایان این فرقه مذهبی جانبداری بی دریغ می کردند و هم از نفوذ خانواده آقاخان در پیش بردن سیاست خود در آسیا و آفریقا استفادؤ فراوان می بردند».(24)

بهاء پس از سالها زندگی در بغداد و ادرنه، برای این که نوکری خود را به اربابان مستکبر خود به اثبات برساند و حق نمک خوارگی و جیره خواری اجانب را ادا نماید، کتاب بدیع را نوشت و در آن، ادعا کرد که: «قد بعثنی اللّه وأرسلَنی ب آیات الّتی أرسل بها کلّ النّبیّین والمرسلین ثمّ علی بالحقّ فبأیّ حجّة تکفرون».(25)

او در این جملات آب نکشیدؤ عربی اعلام می کند که خدا او را با همان آیاتی که بر پیامبر و فرستادگان خود و بر سید علی محمد ارسال کرده، مبعوث کرده و بنابراین، نه تنها مدعی نبوت و رسالت و دین سازی می باشد؛ بلکه سلف ناصالح خود را نیز با همین ویژگی معرفی کرده است.

در بیستم ربیع الآخر1285ه.ق به موجب فرمان سلطان عثمانی میرزا حسینعلی را با همراهان که از 80 نفر تجاوز نمی کردند، از ادرنه تبعید کردند. پنجاه نفر را بابها به عکا و سی نفر را با ازل به قبرس فرستادند. یکی از دیدار کنندگان اتاق مخصوص بها در عکا از بوق و منتشا و پوست تخت درویش و تبرزین و تسبیح هزار دانه و تاج درویشی دراز و جبّؤ گشاد عجیب و چنتؤ صد وصلؤ هیکل و غلیان و غیره خبر می دهد و تعجب می کند که اینها از کجا به دست میرزا خدای نوری آمده است.(26)

اینک با مروری بر کتابچؤ «خدای قرن اتم» این بحث را پایان می بخشیم: «ما همه چیز دیده بودیم، جز خدای زندانی... خدای مورد بحث... در دوم ماه محرم سال 1233... متولد شد. والدینش نام او را میرزا حسینعلی گذاشتند... خدا در منزل تحصیل کرد و به مدرسه ای وارد نشد... مدتی طرفدار علی محمد شیرازی بود... جمعی را تحریک کرد که ناصرالدین شاه را ترور کنند. ولی به مقصود خود نرسید و... محکوم به زندان شد. سفیر روس تحت عنوان این که بهاء اللّه امانت دولت روس است، از او حمایت کرد و موجبات آزادی او را فراهم نمود. لذا دولت ایران به بغداد تبعیدش کرد... جناب خدا از فعالیت آشوب طلبانه اش دست بردار نبود، تا آنکه از بغداد به اسلامبول و از آنجا به ادرنه و سرانجام به عکا تبعید و در آنجا زندانی شد. تألیفات مهم حضرت خدا در این زندان خلق می شود. برای نمونه توجه شما را به مطالب زیر جلب می نماییم:

همانا کسی که جهان را به خاطر خود آفریده در خراب ترین جاها زندانی شده است... نیست خدایی جز من زندان شدؤ تک و تنها... تمام خدایان از ترشح فرمان من به خدایی رسیدند... ای خوشا از این بامداد که کسی متولد شده که نه زاییده و نه زاییده شده... هرگاه ارادؤ نماز خواندن کنید، صورت خود را به جانب من بگردانید...

مناجات با خدای مردؤ قرن اتم که در گورستان عکا مدفون است، چنین است : اللّهمّ إنّی أسألک بشعراتِکَ الّتی تتحرّک علی صفحات الوجه».

دین انس(27)انیّت

اوگوست کنت فرانسوی ( 1798 1857م) از هوش سرشاری برخوردار بود و همواره به اصلاحات اجتماعی می اندیشید. کتاب مهم او «دورؤ فلسفؤ تحققی» نام دارد. در پایان عمر به دین سازی روی آورد و دین انسانیت را عرضه کرد و گروهی به او گرویدند.(28)

بدین سان او می خواست خود را در رتبؤ پیامبران اولوا العزم الهی قرار دهد و امّتی جدید بنیاد نهد و نام خود و دین ساختگی خود را بلند آوازه و جاویدان سازد.

درست است که جامعؤ غربی به لحاظ دینی و اخلاقی نیازمند اصلاحات، بلکه نیازمند یک انقلاب واقعی و یک تحوّل عمیق بود چنان که امروز هم هست ولی نه او و نه دیگر فیلسوفان وجامعه شناسان و عالمان هیچیک عرضؤ چنین کاری نداشتند. چنین کار بزرگی تنها از دست یک مصلح الهی که متکی به وحی آسمانی و دین قدسی باشد ساخته است.

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست

کلاه داری و آیین سروری داند

اگر بنا بود بازار دین سازان رونق یابد و توده ها را مجذوب خود سازد، حتماً تا زمان او به وسیلؤ دیگران انجام شده بود و برای او مجالی باقی نمی3ماند. خالی ماندن این میدان به خاطر بی اثر بودن این ترفندها بود.

آنچه به او جرأت داد که به زعم خویش یک کار انقلابی انجام دهد، اعتقاد او به این انگاره بود که «وجود قالبها، تمثیلات و اسطوره3ها در فکر احساس مذهبی و عوامانه بودنش با مقیاس تکامل فکری کنونی بشر است»(29) به نظر او وهگل«اعتقادات مذهبی اصولاً میراث دوره3های پیشین تاریخی است و در حال حاضر نیز از حیث مراتب و سطوح اندیشه، مربوط به سطح درک عوامانه است و هر فرد... مستعد آن است که با ذهن وروحیؤ عامیانه ... به معتقدات و سنت3های دینی اکتفا نماید... و حتی نسبت به سایر ساحات ذهن و روح بشری مثل حس زیباشناسی هنری، اندیشؤ تعقلی فلسفی و تفکر انتقادیِ علمی تجربی تعصب منفی نشان دهد. مگر این که بر اثر خود آگاهی و عقلانیت و تفکر انتقادی و روح حقیقت جویی و واقع گرایی و وسعت نظر بیشتر، بتواند دریابد... که از نمادهای دین به حقیقت واقع عبور کند».(30) ولی حقیقت گرایی و وسعت نظر، وسیله ای است برای رسیدن به نمادی از دین که عین حقیقت است.

اگر موضع دین به طور عام عوامانه و غیر عقلانی باشد، حق با اوگوست کنت و هگل و همه پرچمداران دین مدنی است؛ ولی اگر دینی هم باشد که موضع عقلانی و ضد عوامانه داشته باشد، طبعاً حق با طرفداران دین قدسی و الهی است. پیروان دین قدسی موضع عقلانیت دین را شناخته و در دفاع از کیان آن، پایدار و مقاومند و ادیان ساختگی را برنمی تابند. خواه این ادیان از شرق باشد یا از غرب، تنها ملاک آنها آسمانی بودن و وحیانی بودن است. به همین جهت است که هرگز به ادیان ساخته بشر، برای گسترش و فراگیری میدان نداده اند. آیین یهود و کیش مسیحیت هم با همؤ تحریفاتی که به خود دیده اند، با پشتوانه قرار دادن دو پیامبر اولوا العزم باقی و برقرار مانده اند؛ هر چند در حق همانها هم ظلم شده و یهودیان و مسیحیان باید مسوءولیت آن را برعهده گیرند و منتظر کیفر ظلم خود باشند. البته حساب مستضعفان و ناآگاهان فریب خورده از سایرین جداست.

اوگوست کنت و امثال او می توانستند خود را از تنگنای جهان غرب نجات دهند و با هجرت به سوی جهان پهناور اسلام و مطالعؤ محتوای قرآن، به دیدگاهی صحیح و عقلانی دست پیدا کنند و به دین قدسی روی آورند و از دین مدنی، سرباز زنند؛ ولی افسوس که از چاله به چاه افتادند و هرگز نجات نیافتند.

به نظر اوگوست کنت، در وجود انسان دو نیرو وجود دارد: عقل و عاطفه. عاطفه و احساس طی قرن های متمادی بر عقل غالب شد. اکنون عقل غلبه کرده و عاطفه و احساس مغلوب شده است. باید کاری کرد که باز هم دل قوت گیرد و عاطفه و احساس به صحنه آید. برای این کار باید انسانیت که حقیقت یگانه ای است، مورد پرستش قرار گیرد. انسان وجود اکبر است. پیغمبر و تشریع کنندؤ احکام و آداب این دین نوین خود اوست.

در دین مدنی نوین، عبادت به معنای پرستش انسان نیست؛ بلکه به معنای پرستاری است. عبادت، همان دعا و نماز است؛ امّا نه این که در این دعا و نماز چیزی تقاضا شود؛ بلکه باید دربارؤ کمال انسانیت به تفکر پرداخت. اعضای وجود اکبر باید خدمتگزار انسانیت و محافظ ونگهبان معبود خود باشند؛ تا مبادا به انحطاط کشانده شود.

از آنجا که دل و عواطف قلبی از اهمیت به سزایی برخوردارند، هنرهای زیبا و صنایعی که حکایت از ذوق و احساس انسان دارند، از اهمیت والایی برخوردارند. اولیای دین مدنی جدید باید جامع شعر و حکمت باشند و مقام زن را پاس بدارند. زن نباید به سیاست بپردازد؛ بلکه باید به تهذیب مرد بپردازد. در دین مدنی او عشق، مبدأ و انتظام، مبنا و ترقی، غایت است.

او تدریجاً فروع و برنامه هایی بر این اصول ، مترتب ساخت که به کسانی حق می داد که او را به اختلال حواس و پریشان گویی متهم می کردند. به همین جهت است که گفته اند: شرح آن فروع بی فایده است و تنها چیزی که باید گفت، این است که او سنن و اصول کاتولیکی را به صوری دیگر درآورده و در دین انسانیت جا داده است.(31)

خدای فرضی و خیالی اوگوست کنت یعنی همان انسانیتی که باید معبود پیروان وی قرار بگیرد چیزی شبیه کلی طبیعی آن مرد همدانی است که شیخ الرئیس در شهر همدان با او برخوردی داشت. او معتقد بود که کلی طبیعی واحد بالعدد است و در عین حال، موجود در همؤ افراد و دارای صفات متضادّ است. شیخ الرئیس به تشنیع وی پرداخت و به مذهب خرافی اش ایراداتی وارد کرد.(32)

هرگز در ذهن آن حکیم نامدار خطور نمی کرد که روی این کرؤ خاکی و زیر این آسمان کبود، مردی در غرب پدید می آید که گفتؤ موهوم آن مرد همدانی را تکرار می کند و کلی طبیعی او را به عنوان خدا می شناسد و مردم را به پرستش او فرا می خواند و جالب توجه و شگفت این که((بسیاری بدوگرویدند))واورادرضلالت واضلال تنهانگذاشتند.


1 . شوری/14.

2 . بروج/9.

3 . رائین، اسماعیل، ج2، ص232و 233 ، نشر امیرکبیر، 1357، چاپ چهارم.

4 . روزنامه کیهان:10/2/83، به نقل از کتاب فراز و فرود زندگی سیاسی دکتر مصدق.

5 . همان 12/2/83.

6 . همان.

7 . نگاه کنید به کتاب کسر کسروی، نوشته مرحوم آیة اللّه العظمی حاج سید نور الدین شیرازی، ص 10و11(این کتاب در چاپخانؤ مصطفوی شیراز چاپ شده و تاریخ و مشخصات ندارد).

8 . همان، ص 12.

9 . همان، ص 2.

10 . جامعه شناسی آنتونی گیدنز، ترجمؤ منوچهر صبوری، چاپ سوم، نشر نی، 1376، ص 491.

11 . جامعه شناسی آنتونی گیدنز، ترجمؤ منوچهر صبوری، چاپ سوم، نشر نی، 1376، ص 491.

12 . جامعه شناسی آنتونی گیدنز، ترجمؤ منوچهر صبوری، چاپ سوم، نشر نی، 1376، ص 491.

13 . همان، ص 494.

14 . همان، ص 495.

15 . همان، ص 494.

16 . همان، ص 506.

17 . نگاه کنید به محاکمه و بررسی در تاریخ و عقاید و آداب و حدود و احکام باب و بهاء، ج2، ص 9تا 11 به قلم دکتر ح. م، ت، مرکز نشر کتاب، سرای سعادت، تهران 1338.

18 . همان، ج1، ص 228 تا 231.

19 . لغتنامه دهخدا:11/397، بهاء اللّه.

20 . نگاه کنید به دایرة المعارف القرن العشرین از محمد فرید وجدی:2/5، باب.

21 . نگاه کنید به همان جلد2، صفحات 5تا 16 و 375 تا 381: باب و بها.

22 . حقوق بگیران انگلیس در ایران، نوشته اسماعیل رائین،انتشارات جاویدان، ص 332، چاپ پنجم، تهران 1356.

23 . حقوق بگیران انگلیس در ایران، نوشته اسماعیل رائین،انتشارات جاویدان، ص 332، چاپ پنجم، تهران 1356.

24 . همان، ص 332 و 333.

25 . همان، ص 333.

26 . محاکمه و بررسی(پیشین)2/15.

27 . کشف الحیل از: ع آیتی 2/112، چاپ سوم، تهران 1326.

28 . این کتاب با اجازه رسمی اداره کل فرهنگ و هنر خراسان تحت شماره 123(17/4/48 )در تیرماه 48 چاپ شده است.

29 . نگاه کنید به جامعه شناسی پروفسور پیر بوتول ترجمه هاشم رضی، ص 393، انتشارات آسیا، تهران 1343، چاپ اوّل.

30 . دین وجامعه از مقصود فراستخواه، شرکت سهامی انتشار، تهران، چاپ اوّل، 1377، ص 185.

31 . نگاه کنید به جامعه شناسی پرفسور پیر بوتول(پیشین) ص 348 تا 350.

32 . نگاه کنید به شرح غرر الفرائد از حکیم سبزواری(شرح منظومه حکمت)،ص 93، چاپ سنگی ناصری.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان