نگاهی گذرا به پلورالیزم دینی از منظر سه حکیم الهی ؛ (امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری)

در جهانی که امروزه حیات فردی و اجتماعی خویش را در آن سپری می کنیم، چنان پیوندها و ارتباطات شدت یافته که گویا همه انسانهای موجود در جوامع متعدد، دارای یک فرهنگ و عقیده اند

چکیده:

در جهانی که امروزه حیات فردی و اجتماعی خویش را در آن سپری می کنیم، چنان پیوندها و ارتباطات شدت یافته که گویا همه انسانهای موجود در جوامع متعدد، دارای یک فرهنگ و عقیده اند . در حالی که ما با انواع مختلف فرهنگها و عقاید و مذاهب و ادیان، اعم از الهی و غیرالهی مواجه هستیم . تا زمانی که این گونه پیوند و ارتباط میان جوامع انسانی وجود نداشت و افراد با زندگی ساده بدوی، بدون آشنایی با عقاید دیگران به زندگی خود ادامه می دادند، با این فرهنگ خو گرفتند که حقیقت در عقیده و فرهنگ و مسلک آنها منحصر و محدود است و هیچ سخنی از کثرت حقایق در میان نبود . در آن روزگار، محور بحث، «انحصار گرایی ادیان » (exclusivism) و «شمول انگاری » (inclusivism) بوده است .

اما تدریجا این دیوار مرتفع تخریب و برخی از وجوه اشتراک میان ادیان، موجب تحول این بحث شد و مدتی نگذشت که بحث مزبور جای خود را به موضوع «تکثرگرایی ادیان » داد . این نکته ای است که از بررسی پیشینه بحث به خوبی به دست می آید .

نکته حایز اهمیت، این است که بحث مزبور در دین اسلام چه جایگاهی دارد و متفکران اسلامی چه موضعی در قبال آن گرفته اند . آنچه که در این نوشتار بدان پرداخته می شود، تبیین همین مساله است .

البته چون سخن در این مقوله بسیار است، هدف نگارنده بر این است که پس از بیان معنی پلورالیزم و ذکر تاریخچه و مبانی آن به نحو اجمال، دیدگاه سه متفکر بزرگ معاصر را مورد بحث قرار داده و موضع آنان را تبیین نماید .

بخش اول

1 - پیشینه بحث پلورالیزم

واژه پلورالیزم به عنوان رویکرد دینی و کلامی، نخستین بار توسط جان هیک (1922 م). در جهان غرب و مسیحیت در دهه های اخیر مطرح گردید . در دائرة المعارف متفکران غربی اثری از این واژه وجود نداشت و اولین اثری که آن را ثبت نمود، دائرة المعارف میرچا الیاده (1986 - 1907 م). است .

جان هیک، پس از اخذ مدرک دکترای فلسفه از دانشگاه آکسفورد به کسوت روحانیت درآمده و سه سال به عنوان کشیش فرقه پرسپتیوری در کلیسا خدمت نمود . وی در اثر معاشرت با غیر مسیحیان (مسلمانان، یهودیان و هندوها) به این نکته پی برد که میان ادیان مختلف، وجوه اشتراک وجود دارد و این امر موجب شد که او در اعتقاد جزمی خود که حقیقت و راه نجات را منحصر به مسیحیت می دانست تردید نماید . او که قبلا معتقد بود بهشت، سعادت، نجات و رستگاری تنها در غسل تعمید و عمل به تعالیم کلیساست و حتی حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام اهل بهشت نبوده بلکه در مکانی بنام «لیمپو» که هیچ گونه سرور و تنعمی در آنجا نیست قرار دارند، از این عقاید اعراض کرده و در آثار خویش، مساله دعاوی متعارض ادیان، در باب وصول به حقیقت را مطرح نمود . جان هیک در رویگردانی از جزمگرایی و رویکرد به تنوع ادیان می گوید:

«تا روزگاران اخیر، هر یک از ادیان مختلف عالم نسبت به ادیان دیگر در جهل مطلق به سر می برد . اگر چه جنبشهای بزرگ، موجب تماس دو آیین، مخصوصا اسلام و مسیحیت می شده و لیکن این امر عمدتا مبتنی بر تعارض بوده تا بحث و گفتگو و به همین خاطر هیچ نوع شناخت عمیق و یا تفاهم آمیزی از جانب طرفداران یک دین، نسبت به دین دیگر به وجود نیاورد .» (2)

او و پیروانش عامل اصلی تفکر انحصارانگاری و شمول گرایی را; محدود نگری و عادت به سنت خاص قبیله ای و قومی دانسته و پلورالیزم را محصول عدول از جزمگرایی و پژوهش علمی در سایر ادیان می دانند . (3)

2 - معانی پلورالیزم:

واژه پلورالیسم، برگرفته از واژه لاتین Pluralis به معنای «گرایش به کثرت » می باشد . ابتدا این واژه در عرصه سنتی کلیسا، برای شخصی که دارای چند منصب مختلف بود استعمال می شد . سپس در عرصه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی، معرفتی و دینی وارد شد . پس این نکته مسلم است که کاربرد معرفتی و دینی آن متاخر از سایر استعمالهای آن است . به همین جهت برای تبیین پلورالیزم دینی، فهم سایر معانی آن لازم و ضروری است، به حدی که اگر آن ابعاد شناخته نشود فهم درستی از بعد دینی آن ممکن نخواهد بود .

عرصه های پلورالیزم

الف) پلورالیسم اجتماعی، سیاسی

پلورالیسم در قلمرو اجتماع و سیاست، به معنای پذیرش کثرت و تنوع احزاب و نهادهای سیاسی و اجتماعی است . عواملی مثل وحدت گرایی (monism) ، تشدید قدرت مرکزی و استبداد دینی و دولتی، پذیرش فردگرایی و حقوق طبیعی ( naturalrights) و آشنایی با تکثر از طریق رسانه های ارتباطی، موجب پیدایش و رشد تفکر پلورالیسم اجتماعی گردید که گستره آن در جامعه مدنی، متجلی است .

ب) پلورالیسم فرهنگی

پلورالیسم در ساحت فرهنگ، به معنای پذیرش تعدد فرهنگها، رفتارها و آداب و رسوم اقوام مختلف، در اجتماع انسانی است . در چنین جامعه ای، ناهنجاری فرهنگی مفهوم نخواهد داشت; چون رفتار واحدی نهادینه نشده است .

ج) پلورالیسم اخلاقی

در عرصه اخلاق، کثرت گرایی به نسبیت ارزشهای اخلاقی می اندیشید . آنان به این مقدار که باید سلوک رفتاری و اخلاقی دیگران را در جامعه تحمل نمود، اکتفا نکرده بلکه به عدم جزمیت و نسبی بودن اخلاق معتقدند . به همین جهت باورهای اخلاقی، در میان آنان جدی نبوده و اخلاق عمدتا در قالب منافع مادی و سود انگاری، معنی پیدا می کند .

د) پلورالیسم دینی

مهمترین و شاید آخرین عرصه ای که مورد نفوذ پلورالیسم قرار گرفته، عرصه دین و اندیشه دینی است .

جان هیک و پیروانش، دیدگاه دین واحد را به شدت مورد انتقاد قرار داده و معتقدند این یک انحراف جدید است که کسی پندارد دین واحدی، حق است . (4)

آنچه که مورد بحث در نوشتار حاضر است همین معنی از پلورالیسم می باشد .

به نظر می رسد که پس از روشن شدن معانی و ابعاد مختلف پلورالیسم، پرداختن به مبانی و رویکردهای آن برای ارائه جایگاه بحث، مفید باشد .

3 - مبانی و رویکردهای پلورالیسم دینی

پلورالیسم دینی بر مبانی متعددی استوار می باشد که مهمترین آنها، مبانی معرفت شناختی و کلامی است . مبنای عرفت شناختی آن، مشتمل بر بحث از حقانیت ادیان و مبانی کلامی اش متکفل اثبات نجات و سعادت پیروان ادیان است . اولی را «پلورالیسم حقانیت » و دیگری را «پلورالیسم نجات » گفته اند . هر یک از این دو مبنا، رویکردهای مختلفی را به همراه داشته که به اهم آنها اشاره می کنیم:

1 - رویکرد تفکیک گوهر و صدف دین: به این معنی که دین دارای هسته و پوسته است . هسته دین را گوهر و پوسته آن را صدف دین گویند . قائلین به این رویکرد، معتقدند که در میان همه ادیان وجوه مشترکی وجود دارد و این جهات اشتراک ادیان را گوهر دین می نامند .

در این که آن گوهر چیست، هیچ اتفاق نظری وجود ندارد . بعضی آن را «بهداشت روانی حاصل از دین » ، هاکینگ «مشترکات ادیان » و جان هیک «متحول کردن شخصیت انسانها» می داند . همه ادیانی که دارای گوهر باشند هم حقند و هم نجاتبخش .

2 - رویکرد تجربه دینی: در این رویکرد، حق در تجربه دینی و عرفانی تفسیر می شود . تنوع ادیان، بازتابی از تجارت دینی و عرفانی افراد است . حقیقت و گوهر دین همان تجربه شخصی افراد است . جان هیک با طرح این مطلب، هیچ ملاک و معیاری برای صدق و کذب و حق و باطل ادیان باقی نگذاشته بلکه همه ادیان و آیینها حتی شرایع موهوم و خرافی را با ادیان الهی، در یک سطح قرار داده است; چون چه بسا پیروان آیین خرافی هم، چنین تجربه و احساس درونی داشته باشند .

3 - رویکرد انسان مدارانه: بدین معنا که ادیان باید به جای تاکید و توجه بر امور لاهوتی، به مشترکات دنیایی خود پرداخته و مشکلات زندگی انسان را وجهه همت خود قرار دهند .

رویکردهای دیگری چون تکافو ادله، رویکرد هرمنوتیکی و مفسرمحوری نیز جزء رویکرد پلورالیسم می باشد که همه آنها با نوعی از مناقشه و چالشهای شدید همراه است . (5)

حاصل کلام اینکه پلورالیسم دینی جان هیک و صراطهای مستقیم آقای سروش که در حقیقت برگرفته از اندیشه رمانتیک «شلایر ماخر» (دین بدون بار معرفتی و احساس شخصی) و تفکیک نومن و فنومن «کانت » می باشد، این است که:

اولا: نباید بر دین حق و عقاید حقه تاکید کرد; زیرا مستلزم ابطال عقاید دیگران است . بنابراین، همه عقاید باید به صورت مساوی رسمیت داشته باشند .

ثانیا: احکام فقهی صدف دین بوده و مانع تکثرگرایی می باشند .

ثالثا: مصادیق اخلاقی مطلق نبوده بلکه نسبی اند به این معنی که هیچ یک از گزاره های اخلاقی، ثابت و مطلق نمی باشند .

بخش دوم

با توجه به معنای پلورالیسم و مبانی و رویکردهای آن و دیدگاههای انتقادی ای که در آن وجود دارد، نمی توان اسلام را مشمول قلمرو آن دانست; زیرا دین اسلام دارای مبانی و مؤلفه هایی است که مفهوم کثرت گرایی و پلورالیسم دینی آن را برنمی تابد; مولفه هایی چون جامعیت تعالیم و دستورات، مساله خاتمیت، عدم تحریف کتاب الهی و معتبر بودن آن، عقلانیت و خردپذیری آموزه های دینی و برتری و جاودانگی آن هیچ زمینه ای برای توجیه پلورالیستی باقی نمی گذارد . این کلام، فقط سخن متفکران مسلمان نیست بلکه بسیاری از مسیحیان منصف نیز به آن اعتراف دارند و اگر مجال محدود نبود، به دیدگاه آنان پرداخته می شد ولی چون هدف این نوشتار، بیان دیدگاه سه حکیم الهی است، به تبیین نظریات این سه متفکر مسلمان اکتفا می کنیم .

اما قبل از آن، تذکر این نکته ضروری است که هر چند در زمان حیات پر برکت آن سه بزرگوار، این بحث چندان مطرح نبوده تا آنان پاسخ مستقیم به این شبهات بدهند ولی در میراث مکتوبشان، عبارات بسیاری را می توان یافت که در راستای نقض و طرد اندیشه پلورالیستی است .

1 - دیدگاه امام خمینی قدس سره

طرفداران تفکر تکثرگرایی دینی برای اثبات ادعای خود، به دلایلی استناد نموده اند که در محل خود قابل دقت و توجه است . از جمله ادله یا شواهد آنها این است که:

«این نکته را باید به جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد و به جای آن که جهان را واجد یک خط راست و صدها خط ج ببینیم، باید آن را مجموعه ای از خطوط راست دید و به جای صراط مستقیم باید از صراطهای مستقیم سخن گفت .» (6)

امام در نقض این تفکر می فرماید:

«از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل است که خط مستقیمی در وسط کشیدند و خطهای دیگر در اطراف آن و فرمودند: این خط وسط، خط من است و اعتدال حقیقی، جز برای انسان کامل که از اول سیر تا منتهی النهایه وصول هیچ منحرف و معوج نشده است، برای کسی دیگر مقدور و میسور نیست و آن به تمام معنی خط احمدی و خط محمدی است و دیگران از سایرین، سیر به تبع کنند نه به اصالت .» (7)

از نگاه امام، صراط مستقیم، همان راهی است که انبیا، مامور به تبلیغ آن بودند و آن همان طریق و مسیری است که انسان را به اوج سعادت و کمال انسانیت می رساند و هر صراطی غیر از این، صراط انحرافی است نه مستقیم . چگونه می توان هم مسیری را که انبیا تبلیغ می کردند، مسیر مستقیم دانست و هم راهی که دشمنان آنان ترویج می نمودند؟ قطعا صراط انبیا غیر از صراط اشقیا بوده و دو هدف در آن دو وجود داشته است . پس باید یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم بوده باشد . بنابراین، تردیدی نیست که باید صراط مستقیم داشته باشیم (نه صراطهای مستقیم) و آن صراط، جز صراط انبیا نیست .

«این صراط مستقیمی را که انبیا جلو راه بشر گذاشتند و نبی اکرم آخرین انبیا و اشرف همه آنها، آن راه را جلو مردم گذاشتند و مردم را دعوت به این صراط مستقیم کردند و هدایت کردند به راه انسانیت و خروج از همه انحای کفر و الحاد و خروج از همه ظلمات به نور مطلق، باید شما جوانان همان راه را ادامه دهید تا این که پیرو رسول اکرم صلی الله علیه و آله و در مکتب حضرت صادق علیه السلام پیروان شایسته باشید .» (8)

اقسام صراط از نگاه امام

از جمله ادعای تکثرگرایان این است که همه صراطها، صراط حقند و این که بگوییم کدام حق و کدام باطل است، درست نیست . هر کسی تجربه و احساس ویژه ای از امر مطلق دارد و همه آنها علی السویه دینی اند و باید به رسمیت شناخته شوند . پس همه صراطها در یک رتبه قرار داشته و آن هم حقانیت آنهاست .

اما این اندیشه از نگاه امام مردود است . ایشان در بیان اقسام صراط، با نگاهی بسیار دقیق و عالمانه می فرماید:

«صراط دارای سه قسم است که عبارتند از: صراط مستقیم، صراط مفرطین و صراط مفرطین، صراط مستقیم عبارت است از سلوک الی الله، بی احتجاب به حجب ملکی و ملکوتی یا بی احتجاب به حجب معاصی قالبیه و قلبیه یا بی احتجاب به حجب غلو و تقصیر و یا بی احتجاب به حجب نورانیه و ظلمانیه، صراط مفرطین; وقوف به ظاهر و یا وقوف به باطن است . چنانچه بعضی اهل ظاهر، علوم قرآن را عبارت از همان معانی عرفیه عامیه و مفاهیم سوقیه وضعیه می دانند و به همین عقیده، تفکر و تدبر در قرآن نکنند و برخی دیگر، به گمان خود از ظاهر قرآن منصرف شوند و با تلبیسات ابلیس لعین و نفس امارة بالسوء از ظاهر قرآن، منحرف و به خیال خود به علوم باطنیه آن متشبث هستند . این دو طایفه، هر دو از جاده اعتدال خارج و از نور هدایت به صراط مستقیم قرآنی محروم و به افراط و تفریط منسوبند .» (9)

مفهوم صراطهای مستقیم

صراط مستقیم دارای معنی و مفهومی است که اگر به خوبی مورد فهم قرار گیرد، سایر راهها از آن تفکیک خواهد شد . در بیان و بنان امام بارها به این معنا اشاره و حتی تصریح شده است . ایشان صراط مستقیم را به معنای، «صراط اسلام، صراط انسانیت، صراط کمال، صراط عدالت » (10) و ظاهر شریعت (11) دانسته اند .

پس هر طریقی که انسان را از مسیر اسلام و انسانیت و عدالت و شرع مقدس اسلام و در یک کلام از طریق کمال مطلق دور سازد، صراط انحرافی است نه مستقیم .

«صراط مستقیم الهی از اسفل سافلین شروع و به اعلی علیین ختم می شود و این صراطی است که حق تعالی به آنها انعام فرموده به نعمت مطلقه که آن، نعمت کمال جمع اسمایی است که بالاترین نعمت الهیه است .» (12)

از نگاه ایشان صراط مستقیم، تفسیر روشنی دارد و آن سنت و سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت علیهم السلام است که نزدیکترین راه رسیدن به خدا می باشد . هر صراطی غیر از این، صراط حیرت و سرگردانی است .

در احادیث و ادعیه، صراط مستقیم به همین معنا تفسیر شده است . از امام صادق علیه السلام درباره صراط مستقیم سؤال شد . امام علیه السلام فرمودند: «هو امیرالمؤمنین علیه السلام » و از صراط معوج و انحرافی سؤال شد فرمودند: «هی طریق اهل الضلال » (13) و در زیارت جامعه خطاب به اهل بیت علیهم السلام می خوانیم: «انتم السبیل الاعظم و الصراط الاقوم .»

امام خمینی رحمه الله با توجه به این روایت می فرماید:

«اگر در این عالم به راه راست نبوت و طریق مستقیم ولایت قدم زده باشی و از جاده ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزشی پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست; زیرا که حقیقت صراط، صورت باطن ولایت است . چنانچه در احادیث وارد شده که صراط مستقیم ماییم .» (14)

پس این سخن مردود است که گفته شود نه تشیع، اسلام خالص است و نه تسنن، نه اشعریت حق مطلق است نه اعتزالیت، اصحاب هر فرقه مجازند که همچنان بر طریقه خود بمانند و پا بفشارند . (15)

اینکه گفته شود «تشیع اسلام خالص و حق نیست » شاید به علت تردید گوینده سخن، به حقانیت سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام باشد و الا چه دلیلی دارد که مسیر تشیع را حق ندانیم در حالی که اصول و مبانی تشیع، همان اصولی است که ائمه علیهم السلام به پیروان خود تعلیم دادند . چنانچه هانری کربن مسیحی می گوید:

«به عقیده من، مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را از میان خدا و خلق همیشه زنده نگه داشته است .» (16)

حضرت امام رحمه الله می فرماید:

«شیعه در جمیع امصار و اعصار از ائمه هدای معصومین منزهین موحدین، تبعیت نمودند و به برهانهای روشن آنها، حق را شناخته و تنزیه و توحید نمودند .» (17)

پس صراط مستقیم همان صراطی است که از فرش به عرش کشیده شده و از هر انحراف و اعوجاجی مصون و محفوظ است; همان طریقی که خداوند، انبیا و اولیایش را برای هدایت خلق به آن صراط و دوری از صراطهای انحرافی دیگر، ارسال نموده است . صراطی که اخراج از ظلمات به سوی نور و هدایت است نه از نور به سمت ظلمات که آن صراط شیاطین است .

2 - دیدگاه علامه طباطبایی قدس سره

از جمله شواهد و ادله تکثر گرایان دینی، استناد و استشهاد به برخی از آیات قرآن کریم است . آنان ادعا دارند که در آیات قرآن، تعابیری وجود دارد که به روشنی، حقانیت ادیان را ثابت می کند; به عنوان مثال خداوند در قرآن می فرماید:

«و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا» (18)

یعنی: و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر این که پیش از مرگش به او (عیسی علیه السلام) ایمان می آورد و او روز قیامت بر آنها گواه خواهد بود .

این که آیه مزبور شاهدی بر مدعای پلورالیستها باشد و حقانیت یهود و مسیح را ثابت کند، محل تامل است; چرا که نیاز به تفسیر دارد که در این مورد باید به اهلش رجوع کرد . علامه طباطبایی که یکی از بزرگترین مفسران شیعه در عصر حاضر به شمار می آید، در تفسیر این آیه می فرماید:

«سه نوع تفسیر برای این آیه مطرح شده است: تفسیر اول این است که همه یهودیان و مسیحیان هنگام ظهور حضرت مسیح علیه السلام در زمان حضرت مهدی (عج) که برای کشتن دجال به زمین ارسال می شود به او ایمان می آورند .

تفسیر دوم آن است که اهل کتاب، هنگام مرگشان که پرده ها کنار رود به حضرت، ایمان واقعی پیدا می کنند ولی این ایمان فایده ای برای آنان ندارد .

تفسیر سوم که مرحوم طبرسی آوردند، این است که اهل کتاب، قبل از مرگ خود به حضرت محمد صلی الله علیه و آله ایمان خواهند آورد .» (19)

باید گفت قبول و پذیرش هر یک از تفاسیر سه گانه، مستلزم حقانیت مسیحیت و یهودیت امروزی نیست; زیرا متون اصلی آن دو دین الهی در دست نمی باشد .

به علاوه، آیه نه تنها در مقام بیان مراد مدعیان پلورالیسم دینی نیست بلکه آنچه از ظاهر آیه به دست می آید خلاف ادعای آنها را ثابت می کند .

آیه دیگر مورد استناد آنان، آیه 62 از سوره بقره است که می فرماید:

«ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون »

یعنی: به درستی کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی هستند و مسیحیان و صابئین، هر که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و کار شایسته انجام دهد، پس برای ایشان نزد خداوند اجر و پاداش است و ترس و حزنی برای آنان نیست .

البته این آیه مربوط به مساله نجات است نه حقانیت ادیان و مساله نجات و حق بودن، دو مقوله جدا از یکدیگرند (به زودی توضیح آن خواهد آمد) و علامه همین مطلب را نیز توضیح داده اند . وی در رد این تلقی عامیانه از آیه می فرماید:

«ممکن است بنا به مضمون آیه تصور شود; کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان آورده اند و دارای عمل صالح هستند، اگر چه همه پیغمبران یا بعضی از آنان را قبول نداشته باشند، رستگار خواهند بود ولی باید دانست که در سوره نساء آیات 151 - 150 خداوند عالم، کسانی را که به پیغمبران یا به بعضی از آنان ایمان ندارند کافر دانسته است . آنجا که می فرماید: ان الذین یکفرون بالله و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا اولئک هم الکافرون حقا و اعتدنا للکافرین عذابا مهینا «کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می ورزند و می خواهند بین خدا و پیامبرانش جدایی بیندازند و می گویند به بعضی از پیامبران ایمان می آوریم و به بعضی دیگر کافر می شویم و می خواهند به این که میان آن کفر و ایمان، راهی را فرا گیرند آنان به حقیقت کافرانند (مانند یهود که عیسی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله را منکر شدند و مانند مسیحیان که محمد صلی الله علیه و آله را انکار کرده اند).

بنابراین کسی از ایمان خود بهره مند خواهد شد که به همین پیغمبران ایمان آورده و دارای عمل صالح باشد . (20)

منظور آیه از «ان الذین یکفرون بالله و رسله ...» اهل کتاب; یعنی یهود و نصاراست که یهود به موسی ایمان می آورند ولی به عیسی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله کفر می ورزند و نصارا به موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام ایمان دارند ولی به محمد صلی الله علیه و آله کفر می ورزند . (21)

از میان همه ادیان الهی، دینی که رابطه میان انبیای الهی را حفظ نموده، دین اسلام است . این حقیقتی است که پرفسور هانری کربن آن را چنین تبیین می نماید:

«مذهب یهود، نبوت را که رابطه ای است واقعی میان خدا و عالم انسانی در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد صلی الله علیه و آله اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع می کند و همچنین نصاری در حضرت مسیح متوقف شده و اهل سنت از مسلمین نیز در حضرت محمد صلی الله علیه و آله توقف کرده و تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد صلی الله علیه و آله ختم شده می داند ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد برای همیشه زنده می داند .» (22)

وحدت ادیان در همه زمانها

از نگاه علامه، دین خدا در همه ازمنه و امکنه، واحد بوده و حقیقت در وصول به کمال و سعادت جز یکی نیست و اختلاف صراطها از هوی و هوس سرچشمه دارد .

این سخن، پنداری بیش نیست که بگوییم: همه بشریت در مسیر حقند چه آنان که توصیه های اسلام را بپذیرند و عمل کنند و چه آنان که نپذیرند و عمل نکنند و فقط به مدرکات عقل پایبند باشند; چرا که از عقل، پیام و فرمان غیر عاقلانه صادر نمی شود .

علامه در تفسیر آیه 135 سوره مبارکه بقره «و قالوا کونوا هودا او نصاری تهتدوا قل بل ملة ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین » می فرماید:

«دین حقی که اولاد ابراهیم از اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندانش بر آن دین مشی می کردند، همانا اسلام بوده است که دین ابراهیم علیه السلام بود . بنابراین همه اختلافات که در فرقه های یهود و نصارا به وجود آمده از هوا و هوس آنان نشات گرفته و آنان بودند که احزاب و طوایف را در دین ایجاد نمودند و الا دین خدا واحد است . این اغراض و اهداف دنیوی بوده که آنان را به این راه کشانده است .» (23)

پس انبیای عظام الهی، ادیان مختلف نیاورده اند بلکه دین واحدی را فرا روی بشریت نهادند و هدف واحدی را ترسیم نمودند . هر کس در همان مسیر قرار گیرد و آن هدف را تعقیب نماید، در صراط مستقیم قرار دارد .

3 - دیدگاه شهید مطهری قدس سره

یکی دیگر از ادعاهای پلورالیستها این است که: «دم زدن از یک حقیقت اسلامی ایده آل و گوهری جاودانه در مدار تاریخ، اکنون یک پندار اسطوره ای بیش نیست .» (24)

به تعبیری صریحتر اسلام ناب و خالص نداریم همانگونه که مسیحیت و یهودیت ناب نداریم . این سخن بدان معنی است که دین اسلام با توجه به این که متن اصلی اش بدون تحریف باقی مانده، با شریعت یهود و مسیح که متن وحیانی شان مورد تحریف محرفان قرار گرفته، مساوی اند .

شهید مطهری قدس سره در پاسخ چنین توهمی می فرماید:

«دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست . بر همه کس لازم است از آن پیروی کنند . این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری اخیرا رایج شده است که می گویند همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند اندیشه نادرستی است، البته میان پیامبران خدا، اختلاف و نزاعی وجود ندارد و پیامبران خدا همگی به سوی یک هدف و یک خدا دعوت می کنند ولی این سخن به این معنی نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و طبعا انسان می تواند در هر زمانی، هر دینی را که می خواهد بپذیرد . بر عکس، معنای این سخن، این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد .» (25)

نسبت حق و عقیده

یکی از اندیشه ها و تفکراتی که امروزه در جامعه ما از جانب برخی از روشنفکران تبلیغ می شود; تفکر پیوند حقانیت با ایمان و عقیده است . این نکته کم و بیش برای انسان کافی است که خدا را بپرستد و به او ایمان داشته باشد . اصل، داشتن ایمان است; مهم نیست که به چه دینی ایمان داشته باشیم; زیرا همه ادیان حقند . این فکر به وسیله جرج جرداق صاحب کتاب «الامام علی علیه السلام صوت العدالة الانسانیه » و جبران خلیل نویسنده معروف مسیحی لبنانی، در غرب، محمد آرکون در شمال افریقا، فضل الرحمان در شبه قاره هند و برخی از روشنفکران در ایران تبلیغ گردید که برخی از مسلمانان آگاهانه یا ناخودآگاه آن را پذیرفتند .

شهید مطهری قدس سره (که امام خمینی مطالعه آثارش را بدون استثنا برای طبقه دانشجو و روشنفکر متعهد، مفید و آموزنده دانستند) در آثار خویش، در مقام رد این تفکر می فرماید:

«برخی از مردم زمان ما طرفدار این فکر شده اند که برای انسان کافی است که خدا را بپرستد و به یکی از ادیان آسمانی که از طرف خدا آمده است، انتساب داشته باشد، دستورهای او را به کار بندد و شکل دستورها چندان اهمیتی ندارد . حضرت مسیح هم پیغمبر است حضرت محمد صلی الله علیه و آله هم پیغمبر است . مهم این است که به خدا ایمان داشته باشد . این تفکر را ما باطل می دانیم، درست است که در دین اجبار و اکراهی نیست ولی این سخن به این معنی نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم . چنین نیست، در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس . هر زمانی پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده، مردم موظف بوده اند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را از او فرا گیرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبیا رسیده است . در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورات دین او راهنمایی بجوید .» (26)

قرآن در این زمینه تصریح دارد که:

«و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین » (27)

یعنی: و هر کس غیر از اسلام دینی را بپذیرد هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از زیانکاران خواهد بود .

در خصوص استدلال بر این آیه چنین مناقشه شده است که مراد از اسلام، خصوص دین اسلام نیست بلکه اسلام در این آیه; به معنای عام آن است که همان تسلیم شدن در برابر خدا می باشد .

شهید مطهری در پاسخ می فرماید:

«این درست است که دین اسلام همان تسلیم است ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایه ای است که به دست حضرت خاتم الانبیا ظهور یافته است و قهرا کلمه اسلام بر آن منطبق می گردد و بس . تسلیم خدا شدن; پذیرفتن دستورهای اوست و روشن است که باید به آخرین دستور خدا عمل کرد و آخرین دستور خدا، همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است .» (28)

تفکیک مساله نجات از حقانیت

برای هیچ اهل علمی این امر پوشیده نیست که میان حقانیت ادیان و مقوله نجات فرق است و این امری قریب به بداهت است ولی آنان که از پلورالیسم دینی سخن رانده اند، این دو را با هم خلط کرده اند .

آنچه از تعالیم اسلام به ما رسیده و مفسران و حکیمان و متکلمان اسلامی در آثار خویش تبیین کرده اند، این است که نجات و رستگاری انسانها در قیامت، اعم از حقانیت است; چرا که مطابق تعالیم آسمانی اسلام، عدم نجات و رستگاری، برای آن دسته از افرادی است که عالمانه و عامدانه، از قبول حق، در هر زمانی که موظف به آن هستند استنکاف ورزیده و بدون استغفار و توبه از دنیا بروند . پس نجات و رستگاری محدود به افرادی نیست که به دین حق روی آورده و به آن عمل کنند بلکه برخی از کسانی که به دین حق دسترسی پیدا نکرده و یا از درک آن ناتوان بودند و نیز اطفال و دیوانگان و مستضعفان فکری، اهل نجات و رستگاری بوده و هرگز به جهت عدم اعتقاد به دین حق و یا ترک عمل به تعالیم دین حق عذاب نخواهند شد .

در سوره نساء آیات 99 - 97 خداوند می فرماید:

کسانی که بر خود ظلم کردند وقتی فرشتگان جانشان را می گیرند، می گویند: «در چه حال بودید؟» پاسخ دهند: «ما در زمین از مستضعفان بودیم .» می گویند: «مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟» پس آنان جایگاهشان دوزخ است و آن سرانجام بدی است مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند . پس آنان که عذری دارند باشد که خدا از ایشان در گذرد، که خدا همواره خطابخش و آمرزنده است .

امام خمینی (29) ، علامه طباطبایی (30) ، شهید مطهری (31) و اکثر اندیشمندان اسلامی معتقدند از این آیات استفاده می شود که قاصران و مستضعفان کسانی هستند که اندیشه آنان به حقیقت دست نیافته باشد و غالب افرادی که به حقیقت اعتراف ندارند، قاصر یا مستضعف فکری هستند و هر چند خداشناس نیستند اما عذاب نمی شوند .

بنابراین، مفهوم نجات و رستگاری، از مساله حقانیت، در اسلام از هم جدا بوده و اسلام بر خلاف تعالیم مسیحیت (که تنها راه نجات را ایمان به مرگ فدیه وار مسیح یا مشارکت در غسل تعمید می داند) قلمرو نجات را بسیار وسیع قرار داده است .

شاید آنان که در غرب با آگاهی از تعالیم مسیحیت کلیسایی، سخن از پلورالیسم گفته اند، با تاثیرپذیری از تعالیم کلیسایی بوده نه تعالیم حضرت مسیح علیه السلام و با این توجیه، ممکن است سخنی منطقی گفته باشند; زیرا با آن آموزه های سنتی و فرهنگ غربی، که نجات را آن گونه محدود نموده اند، چاره ای جز طرح این بحث نداشتند .

اما آنان که در کشورها و جوامع اسلامی تلاش کرده اند تا این بحث را برای مسلمانان بومی کنند به خطای فاحشی دچار شده اند چون میان مسیحیت تحریف شده با اسلام معتبر، فاصله زیادی وجود دارد و قیاس میان آن دو، مقایسه ای نادرست است .

پی نوشت:

1) محقق و نویسنده .

2) جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، انتشارات بین المللی هدی، تهران، چاپ اول، 1372، ص 223 .

3) ر . ک: همان، ص 224; میرچا الیاده، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، دفتر دوم، ص 340 .

4) ر . ک: همان، ص 232; عبدالرسول بیات، فرهنگ واژه ها، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، قم، چاپ اول، 1381، ص 146 .

5) ر . ک: ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 273; میرچا الیاده، پیشین، ص 308 .

6) عبدالکریم سروش، صراطهای مستقیم، مجله کیان، ش 36، ص 9 .

7) امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، تهران، چاپ دوم، 1377، ص 153 .

8) امام خمینی، صحیفه نور، ج 14، ص 11 .

9) امام خمینی، تفسیر سوره حمد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، تهران، چاپ چهارم، صص 76 - 75 .

10) امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور، ج 12، ص 131 .

11) تفسیر سوره حمد، پیشین، ص 72 .

12) همان، ص 79 .

13) فیض کاشانی، علم الیقین فی معرفة اصول الدین، ج 2، ص 967 .

14) امام خمینی، اربعین حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، تهران، ص 360 .

15) عبدالکریم سروش، پیشین، ص 12 .

16) ر . ک: سید محمدحسین طباطبایی، ظهور شیعه، نشر شریعت، ص 7 .

17) تفسیر سوره حمد، پیشین، ص 70 .

18) نساء/159 .

19) سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 136 .

20) همان، ص 128; سید محمدحسین طباطبایی، خلاصه تعالیم اسلام، ص 12 .

21) سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، پیشین، ص 127 .

22) سید محمدحسین طباطبایی، ظهور شیعه، پیشین، ص 7 .

23) سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، پیشین، ج 1، صص 306 - 305 .

24) مجله کیان، ش 14، ص 40 .

25) شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، ج 1، ص 275 .

26) همان، ص 277 .

27) آل عمران/85 .

28) شهید مطهری، پیشین، ص 277 .

29) امام خمینی قدس سره، شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، صص 159 - 158 .

30) سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 5، ص 51 .

31) مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 353 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان