محیی الدین ابن عربی از اعاظم عرفا و شیخ اکبر اهل طریقت است. بعضی ابن عربی را بزرگترین اهل عرفان در مرتبه بعد از ائمه اطهار می دانند. دراین مورد اگر اختلافی باشد در این که او، مؤسس عرفان نظری و اولین کسی است که اصول و قواعد عرفانی را نظم و ترتیب داده و بر برخی از آنها استدلال کرده، اختلافی نیست. مقاله حاضر، بحثی درباره ارادت و میزان تبعیت ابن عربی از اهل بیت(ع)، بخصوص امیرالمؤمنین(ع) است و نتیجه ای که می گیرد- چنانکه معقول نیز همین است- عشق سرشار ابن عربی به این بزرگواران و خوشه چینی او از خرمن فضل و کرامت ائمه هدی است.
ابن عربی در مبحث ولایت و همچنین در موارد دیگر، از حضرت امیرالمؤمنین و فرزندان بزرگوار آن حضرت، نام برده، و به تمجید نیز پرداخته است. جالب توجه است که ابن عربی آن تجلیل و تکریمی که از علی علیه السلام کرده و آن عبارات باشکوهی که در مدح و ستایش آن امام همام آورده، درباره دیگران نکرده و نیاورده است و اصولاً آن حضرت را، از دیگر صحابه ممتاز می داند. اکنون به نقل چند نمونه می پردازیم: او پس از ذکر مطالبی، این گونه می نویسد: «هذا علی بن ابی طالب کرم الله وجهه- باب مدینة العلم النبوی و صاحب الاسرار امامها» این علی بن ابیطالب کرم الله وجهه است، همان که دروازه شهر علم نبوی و صاحب اسرار و امام آن شهر است. ابن عربی سپس می گوید: با سند صحیح روایت شده که «ضراربن ضمرة کندی» گفت: خدا را گواه می گیرم که خودم دیدم آن حضرت را در نیمه های شب که ستارگان غروب کرده بودند، در یکی از نبردگاه ها به عبادت ایستاده و دست بر محاسن خود گرفته و مانند مارگزیده به خود می پیچید و اندوهناک می گریست. گویی اکنون می شنوم که با تضرع با خدا، سخن می گفت: سپس خطاب به دنیا می فرمود: آیا به من تمایل نموده و به سوی من آمده ای؟! تو هرگز نمی توانی به من دسترسی پیدا کنی، برو دیگری را بفریب، که من تو را سه طلاقه کرده ام. عمر تو کوتاه و ارزش تو اندک و خطرت بسیار است. آه از کمی توشه و دوری سفر آخرت و تنهایی در راه!». همچنین از «نوف بکالی» نقل شده، که گفت: علی بن ابیطالب کرم الله وجهة را دیدم از خانه بیرون آمد و به ستارگان نگریست و خطاب به من فرمود: ای نوف خوابی یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم ای امیرالمؤمنین، فرمود: ای نوف خوشا به حال زاهدان که به دنیا تمایل نداشته و به آخرت گرایش دارند، آنان که زمین را فرش خود و خاک را بستر خود و آب را عطر خود و دعا و قرآن را لباس رو و زیرین خود برگزیده و چونان حضرت عیسی(ع) دنیا را ترک گفته اند.»(1) ابن عربی بعد از نقل روایاتی که حکایت از مقام والای زهد و قدس و پارسایی آن حضرت می کند و نیز پس از ذکر عباراتی از وی، که درجه بسیار شایسته عرفان و معنویت آن امام معصوم را می رسانند، درباره حضرت ولایت مآبی، چنین داوری می کند ومی نویسد: «و من مثل علی و هذا مقامه و من یعادله و هذا کلامه(2)» و کیست مثل علی در این مقام والا و کیست معادل او، که در مقام و کلام، با او برابری کند؟
در «فتوحات مکیه»، در معرفت نخستین خلق روحانی اولین موجود، پس از این که به حقیقت محمدیه به نص صریح اشاره و در اثبات آن سخن می گوید، حضرت او سید تمامی عوامل و نخستین نمودار و ظاهر در وجود از نور الهی بوده و عین عالم را از تجلی حق دانسته و پیامبر اکرم(ص) را عقل اول و اکمل مظاهر می شناسد، آن گاه به علو قدر و منزلت و مرتبت علی(ع) توجه داشته و در کمال تحقیق و انصاف سخن می گوید، عبارت ابن عربی این است: «و أقرب الناس الیه (محمد صلی الله علیه و آله) علی بن ابی طالب و اسرارالانبیاء اجمعین(3)»، لیکن همین عبارت در چاپ دیگر «فتوحات» به نحو کامل تر آمده و نوشته شده است: «اقرب الناس الیه علی بن ابی طالب رضی الله عنه امام العالم و سرالانبیاء اجمعین»(4) یکی از محققان در ذیل کلام فوق می نویسد: شیخ اکبر از این عبارت دو معنای مهم را افاده نموده است: یکی این که علی(ع) بعد از پیغمبر ختمی، اشرف و افضل خلایق است، و دیگر آنکه علی(ع) سر و باطن انبیاست و انبیا ظهور وجود او هستند و حقیقت کلیه ولایت او متجلی در مظاهر خلایق است و عوالم وجودی مسخر اراده حضرت ولایتمدار علی(ع) (5). این احتمال، قوی می نماید که مقصود وی از علی(ع) حقیقت ولایت باشد نه شخص او، همان طور که منظورش از محمد(ص) حقیقت محمدی است که حقیقت نبوت و رسالت و ولایت است نه شخص او. بنابراین، لازم می آید که شخص علی(ع) اکمل مظاهر اولیا باشد، همانطور که شخص محمد(ص) کمال مظاهر انبیاء و رسل و اولیاست(6). ابن عربی در فص شیثی «فصوص الحکم»-ص 64- می نویسد: همانطور که پیغمبر(ص) فرموده است:«کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین»، یعنی که حقیقت او پیش از همه انبیاء بوده ولو این که به صورت بعد از جمیع آنها ظاهر شده و خاتم آنهاست، خاتم الاولیاء هم ولی بوده در حالی که هنوز آدم میان آب و گل بوده است، یعنی حقیقت خاتم الاولیا هم مقدم بر جمیع اولیاست. پیروان شیعی ابن عربی، خاتم الاولیاء را علی (ع) دانسته و روایت: «کنت ولیا و آدم بین الماء والطین» را از وی نقل کرده و او را حقیقت ولایت مطلقه شناخته اند که با باطن نبوت مطلقه وحدت دا رد. (7)
ابن عربی در کتاب «الدرالمکنون و الجوهر المصون فی علم الحروف» درباره آگاهی حضرت علی (ع) از علم جفر می گوید: به جز علی (ع) هیچکس از زمان حضرت آدم تا ظهور اسلام به این علم راه نیافته بود. وی سپس مطالبی ارزشمند در این باره نقل می کند که به نقل از علامه حسن زاده آملی، آمده است.
محیی الدین همچنین درباره امام صادق (ع) می گوید: امام صادق همان کسی است که در اعماق اندیشه های خود فرر رفت و درهای شاهوار را از صدف اسرار به درآورد و رموزگره خورده علوم را گشود و گنجینه های طلسم شده را باز کرد. در ادامه این نقل، مطالب مهمی درباره مقام علمی و معنوی ائمه علیهم السلام آورده است.
برخی از علمای شیعه نیز ابن عربی را به این جهت نکوهش کردند که نسبت به شیعه عداوت شدیدی داشته و بیش از دیگر سنیان با شیعیان خصومت ورزیده است. آنها می گویند او در کتب و رسایلش از هر کس، نام و خبری آورده است جز اهل بیت عصمت و طهارت. ابن عربی در کتاب «شجرةالکون» می گوید: اسلام برپنج اصل بنا شده است... اصل پنجم اهل بیت علیهم السلام است که پنج نفرند، محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین و ارکان دین برپاداشتن ارکان شریعت و محبت یاران و مودت نزدیکان پیامبر است... اهل بیت پیامبر پنج شخصیتند که خداوند ناپاکی را از آنان زدوده، می فرماید: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»، «قال رسول الله (ص): انزلت هذه اغ آیة فینا اهل البیت انا و علی و فاطمه و الحسن و الحسین» پیامبر فرمود: این آیه درباه اهل بیت نازل شده است، یعنی من و علی و فاطمه و حسن و حسین. (8)
او در «فتوحات مکیه» و دیگر آثارش، در موارد متعدد از ائمه شیعه روایاتی نقل کرده است که برای نمونه موارد زیر نقل می شود:
1. «وکان علی بن ابیطالب رضی الله عنه یقول: «ان الوحی قد انقطع بعد رسول الله صلی الله علیه و سلم و مابقی باید ینا الا ان یرزق الله عبداً فهماً فی هذا القرآن (9)». علی ابیطالب رضی الله عنه می فرمود: همانا پس از پیامبر خدا (ص) و حی منقطع شد و در دست ما چیزی نماند، مگر این که خداوند فهم این قرآن را به بنده ای روزی گرداند.
2. «کان یقول فیه (فی علم الافراد) علی بن ابیطالب رضی الله عنه حین یضرب بیده الی صدره و بتنهدان ههنا لعلوماً جمة لو وجدت لها حملة (10)». علی ابن ابیطالب رضی الله عنه در خصوص همین - علم الاقراد- (11) می فرمود: هنگامی که دستش را به سینه اش می زده و آن را جلو می آورده ، ه مانا در اینجا علوم کثیری است، اگر برای آنها پذیرندگانی بیابم.
3. «والی هذا العلم (علم الافراد) کان یشیر علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب زین العابدین علیهم الصلاة و السلام بقوله:
یا رب جوهر علم لو ابوح به
لقیل لی انت ممن یعبد الوثنا
ولاستحل رجال مسلمون دمی
یرون اقبح ما یأتونه حسنا» (12)
علی بن الحسین بن ابیطالب زین العابدین علیهم الصلوة والسلام با این شعر: چه بسا جوهر علمی که اگر آن را آشکار بسازم مرا متهم می دارند که از بت پرستانم و مردان مسلمانی، خونم را حلال می شمارند و زشت ترین چیزی را که به جا می آورند، نیکو می پندارند.
به طوری که ملاحظه می شود ابن عربی، علی امام علی (ع) را که برای آن پذیرندگانی نمی یابد تا آن را آشکار سازد و همینطور علم امام زین العابدین علیه السلام را که در صورت اظهار، موجب تکفیرش می گردد از نوع علم الافراد می شمارد که اختصاص به خود آن بزرگواران داشته و دیگران از آن بی نصیب بوده و شایستگی پذیرش آن را نیز نداشته اند.
-«انا روینا من حدیث جعفربن محمدالصادق عن ابیه محمدبن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی عن ابیه علی بن ابیطالب عن رسول الله صلی الله علیه و سلم انه قال مولی القوم منهم. (13) از حدیث جعفربن محمد صادق از پدرش محمدبن علی، ازپدرش علی بن الحسین، ازپدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب، از رسول الله(ص) روایت شده است که فرمود:خادم قون از خود قوم است.
5- «روینا عن علی بن ابیطالب رضی الله عنه انه قال وصانی رسول الله صلی الله علیه و سلم فقال یا علی اوصیتک بوصیه فاحفظها فانک لاتزال بخیر ما حفظت وصیتی یاعلی: ان للمؤمن ثلاث علامات. الصلوة والصیام و الزکوة... از علی بن ابی طالب رضی الله عنه روایت شده که گفته است: پیامبر خدا(ص) مرا وصیت کرد و فرمود: ای علی، ترا وصیت می کنم آن را نگهدار تا وقتی که وصیت مرا نگه می داری از خیر و نیکی برخورداری، برای مؤمن سه علامت است: نماز، روزه، زکات و...
6- «قال علی ابن ابیطالب علیه السلام سئل رسول الله(ص) عن اشراط الساعة، فقال اذا رأیت الناس قد ضیعواالحق و اماتواالصلوة و اکثرواالقذف و استحلوا الکذب و اخدواالرشوة وشیدوا البنیان واعظموا ارباب الاموال....ء فعندها قیام الساعه
(15) علی بن ابیطالب(ع) فرمود: از رسول خدا(ص) از علامات قیامت پرسیده شد، پاسخ داد:«هنگامی که دیدی که مردم حق را ضایع می نمایند، نماز را می میرانند، قذف (نسبت زنا به زن محصنه دادن) را فزون می سازند، دروغ را روا می دارند، رشوه می گیرند، بنا را استوار می کنند، دولتمندان را بزرگ می شمارند... در آن وقت قیامت برپا خواهدشد.
7-«من کلام علی ابن ابیطالب رضی الله عنه قال یوما لابنه الحسن رضی الله عنه یا بنی ابذل لصدقک کل الموده و لاتطمئن الیه کل الطمأنینه و اعطه کل المواساه ولاتفش له کل الاسرار».(16) از سخن علی ابن ابیطالب رضی الله عنه که روزی به پسرش حسن رضی الله عنه فرمود: ای پسر من، همه محبتت را به دوست ارزانی دار، ولی به طور کامل به وی مطمئن مباش، واز هرگونه کمک ویاریت وی را برخوردار ساز، اما همه اسرارت را پیش وی فاش مگردان.
8- «وقد نقل عن الامام المحق السابق جعفر محمد الصادق علیه السلام انه قال لقد تجلی الله لعباده فی کلامه ولکن لاتبصرون.(17) از امام به حق ناطق حضرت جعفربن محمد صادق(ع) نقل شده است که فرمود: خداوند در کلام خود (قرآن) برای بندگانش تجلی کرده است، لیکن شما نمی بینید.
9-و روی عنه علیه السلام انه خرمغشیاً علیه و هو فی الصلاة فسئل عن ذلک فقال ما ذلت اردد الایه حتی سمعتها من المتکلم بها»(18) از امام صادق(ع) روایت شده است که آن حضرت در هنگام نماز مدهوش شد، از ایشان سؤال شد که سبب مدهوشی چه بود؟ فرمود: چندین بار آیه را تکرار کردم تا اینکه از متکلم شنیدم.
10- «عن جعفربن محمد بن علی بن الحسین عن ابیه عن جابر بن عبدالله قال: ان رسول الله صلی الله علیه و سلم مکث تسع سنین لمن یحج ثم اذن فی الناس فی العاشرة...»(19) جعفربن محمد علی بن الحسین از پدرش از جابر بن عبدالله نقل کرده است که رسول خدا (ص) نه سال حج بجا نیاورد، سپس درسال دهم به مردم اعلام کرد که می خواهد حج به جا آورد...
11- «قال علی بن ابی طالب رضی الله عنه هذاالباب ما هو الافهم یوتیه الله من شاء من عباده فی هذاالقرآن»(20) علی بن ابیطالب رضی الله عنه فرمود: منشأ آن (غیب گویی های من) فهم از قرآن است که خداوند به عده ای از بندگانش عنایت می کند.
12-«این عالم الرسوم من قول علی بن ابیطالب رضی الله عنه حین اخبر عن نفسه انه لو تکلم فی الفاتحه من القرآن لجمال منها سبعین وقراً هل هذا الا من الفهم الذی اعطاه الله فی القرآن»(21) چه کسی می تواند از علومی که علی بن ابیطالب رضی الله عنه بیان فرموده، آگاه باشد، آن جا که از خود خبر داده و می گوید که اگر درباره سوره حمد سخن بگوید، هفتاد بارشتر مطلب خواهدگفت؟! آیا این جز شمه ای از فهم قرآن است که خداوند به او اعطا کرده است.
13-«قال علی بن ابی طالب رضی الله عنه: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: ان فی القیامه لخمسین موقفا کل موقف الف سنة، فاول موقف اذا خرج الناس من قبورهم...»(22) حدیث طولانی است علی بن ابیطالب رضی الله عنه به نقل از رسول الله(ص) فرمودند:
در روز قیامت پنجاه ایستگاه وجود دارد که توقف در هر کدام هزار سال به طول می انجامد و اولین ایستگاه وقتی است که مردم از قبرها بیرون می آیند.»
14-ان جعفر بن محمد قال له: اذا اجاءک ما تحب فاکثر من الحمدالله و اذا جاءک ما تکره فاکثر من لاحول و لاقوه الا بالله و اذا استبطات الرزق فاکثر من الاستغفار»(23) جعفر بن محمد گفت: زمانی که چیز پسندیده و محبوبی به تو رسید الحمدلله زیاد بگو، و زمانی که چیز ناپسند و مکروهی به تو رسید زیاد بگو لاحول و لاقوه الا بالله، و زمانی که دیدی روزی تو دیر می رسد، زیاد استغفار بر زبان جاری کن.
15-«عن علی بن ابی طالب قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: من ملک زاداً و راحلة تبلغه الی بیت الله ثم لم یحج فلا علیه ان یموت یهودیاً او نصرانیاً.»(24) علی بن ابیطالب به نقل از رسول خدا(ص) فرمود: هر کس توشه و شتر قدس سره وسیله سفر[ داشته باشد، که او را به خانه خدا برساند و حج به جا نیاورد، می خواهد یهودی بمیرد یا نصرانی.
16-«قال علی رضی الله عنه: لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» (25) علی رضی الله عنه فرمود: اگر پرده کنار رود، به یقین من، افزوده نمی گردد.
17-«آخی رسول الله صلی الله علیه و سلم بین اصحابه بدارالخیزران و اخذ بید علی و قال: «هذا اخی»(26) رسول خدا(ص) در دارالخیزران بین اصحاب خود، عقد برادری خواند و خود، دست علی را گرفت و فرمود: این بردار من است.
18-«قوله صلی الله علیه و سلم:«اقضاکم علی...»(27) پیامبر اکرم(ص) فرمود: علی، آگاه ترین شما به قضاوت است.
19-«»لافتی الا علی لانه الوصی و الولی(28) جوانمردی مانند علی وجود ندارد، زیرا او جانشین من و ولی و سرپرست شماست.
ابن عربی، علاوه بر این که در آثارش به نقل روایات از ائمه شیعه اهتمام ورزیده، در مواردی هم به ولایتشان اعتراف کرده و برایشان مقامی برابر با مقام انبیاء قایل شده است، چنانکه در باب دویست و هفتادم کتاب «فتوحات مکیه» آنجا که در خصوص معرفت منزل قطب و امامین از مناجات محمدیه سخن گفته، آورده است: «اعلم ایدک الله بروح منه ان ممن تحقق بهذا المنزل من الانبیاء صلوات الله علیهم اربعة: محمد و ابراهیم و اسمعیل و اسحق علیهم السلام و من الوالیاء اثنان و هما الحسن و الحسین سبطا رسول الله صلی الله علیه و سلم.» بدان- خداوند یاری دهاد- از کسانی که در این منزل متحقق شده اند، از انبیاء چهار کسند: محمد، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق علیهم السلام و از اولیا، دو کسند: حسن و حسین فرزندان رسول الله(ص)(29) و نیز در فراز دیگر در دفاع از محبت رسول خدا(ص) نسبت به امام حسن و امام حسین علیهم السلام می نویسد: روز جمعه ای، پیامبر(ص) مشغول ایراد خطبه بود که دید حسن و حسین به سوی او می آیند، پیراهن به پایشان گیر کرد و به زمین افتادند، رسول خدا نتوانست خود را نگه دارد، لذا از منبر به زیر آمد و دست آن دو را گرفت و با خود، بالای منبر برد و خطبه را ادامه داد. آیا این برای پیامبر، نقص محسوب می شود؟ خیر، بلکه به خدا سوگند، این از کمال معرفت وی ناشی می گردد، زیرا او خود می داند که با چه دیدی و به چه کسی نظر کرده است، دیدی که کورباطنان از دیدن آن عاجزند، لذا، آنها در مثل این موارد می گویند: چرا او به سبب توجه به خدا، از توجه به این امور خودداری نکرد، و این در حاکی است که به خدا سوگند، آن حضرت در آن هنگام، جز به خدا توجه نکرد.(30)
باز در همان کتاب از جمله علمای این امت- امت اسلام- که از صحابه بوده اند و احوال رسول الله(ص) و اسرار علومش را برای این امت حفظ کرده اند، علی(ع)، سلمان فارسی و ابن عباس را شمرده است و از خلفای دیگر، نام نبرده است.(31)
باز در شأن نزول آیات:«و یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شره مستطیراً و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیماً و اسیراً»(32) ماجرای بیمار شدن امام حسن و امام حسین(ع) و نذر کردن سه روز روزه حضرت علی و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین(ع) و فضه را و نیز جریان تهیه جو برای پختن نان را، با تمام جزییات آن در دو صفحه نقل کرده و سپس می نویسد: روز چهارم روزه نبودند، که نذرشان پایان یافته بود. علی، حسن و حسین علیهم السلام به پیش پیامبر(ص) رفتند و آن کودکان، از شدت گرسنگی چون جوجکان به خود می لرزیدند، پیامبر از این حالت نگران شد و فرمود به سوی فاطمه برویم و چون به پیش فاطمه رسیدند، او را در محراب عبادت یافتند، درحالی که از شدت گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده و چشمانش فرو رفته بود، پیامبر که فاطمه را به این حالت دید، فرمود: «واغوثاه» درحال، جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد یا محمد بگیر، گوارای اهل بیتت باد، پیامبر فرمود ای جبرییل چه بگیرم؟ جبرییل این آیت بخواند که: «یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً» تا «وکان سعیکم مشکوراً».(33)
چنانکه ملاحظه شد، ابن عربی این واقعه را که ازمقام تقوا و طهارت و قدس و معنویت و نهایت محبت و انسان دوستی و احسان و ایثار آن بزرگواران حکایت می نماید با اهمیت و دقت نقل کرد و به این وسیله، مقام شامخ ایمان و احسان آنان را ستود و در ضمن، محبت و ارادت خود را نیز نسبت به ایشان آشکار ساخت. محیی الدین می نویسد: حضرت حق به رسول خدا(ص) دستور داده است که پاداش رسالتش را از امت خود بگیرد، به این معنا که نزدیکان او را دوست بدارند. از این رو فرمود: «قل لاأسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی» یعنی در برابر تبلیغ آنچه برای شما آورده ام، مزدی از شما نمی خواهم، جز این که نزدیکانم را دوست بدارید.
بنابراین، بر امت است که پاداش تبلیغ او را که خداوند بر آنان واجب کرده است، ادا کنند. یعنی، نزدیکان و اهل بیت او را دوست بدارند، و این مسأله را با تعبیر «مودت» که به معنای ثبوت محبت و دوستی است، بیان داشت.
ابن عربی می نویسد: هیچکس، جز خدا نمی داند که اهل مودت و دوستان و نزدیکان رسول خدا(ص) از چه پاداشی بهره مند هستند. (34) بالاتر از اینها، او محبت اهل بیت را برابر با محبت پیامبر(ص) دانسته و تصریح کرده است که دشمنی و خیانت به ایشان، در واقع دشمنی و خیانت به آن حضرت است، چنانکه در «فتوحات مکیه» نوشته است: «کسانی که اهل بیت رسول الله(ص) را دشمن می دارند و به آنان خیانت می ورزند، همانا با خود رسول الله دشمنی کرده و به وی خیانت ورزیده اند. فرض است همانطور که رسول الله را دوست داریم، اهل بیتش را نیز دوست بداریم و از عداوت و کراهت نسبت به ایشان، احتراز و اجتناب کنیم».بعد می افزاید: «شخص ثقه ای در مکه به من گفت: من از اعمال شرفا (سادات از نسل حضرت فاطمه) در مکه ناراحت بودم و کراهت داشتم. شبی، فاطمه(س) دختر رسول الله(ص) را در خواب دیدم که از من اعراض می کند و روی برمی گرداند؛ من بر وی سلام کردم و از جهت اغراضش جویا شدم، پاسخ داد تو از شرفا بدگویی می کنی، گفتم ای بانوی من، آیا کارهایشان را درباره مردمان نمی بینی؟ فرمود، آیا ایشان فرزندان من نیستند؟ پس من از کار خود توبه کردم و آن حضرت به من اقبال فرمود و من از خواب بیدار شدم». ابن عربی پس از نقل این واقعه ابیات زیرا را انشاد می کند:
فلا تعدل باهل البیت خلقاً
فاهل البیت هم اهل السیادة
فبغضهم من الانسان خسر
حقیقی و حبهم عبادة (35)
ترجمه: در سیادت و بزرگی، احدی را با اهل بیت برابر مدان، پس تنها اهل البیت شایسته سیادت و بزرگی هستند. دشمنی با ایشان، زیان و خسارت حقیقی و دوستیشان، عبادت است. و در همان جا تصریح می کند که: «فاجعل بالک و اعرف اهل البیت فمن خان اهل البیت فقدخان رسول الله صلی الله علیه و سلم.»
ترجمه: تمام قرار بده همت خود برای شناخت اهل بیت، پس کسی که خیانت کند به اهل بیت، خیانت کرده است به رسول خدا(ص).
گفتنی است که ابن عربی باز در «فتوحات مکیه» احادیثی نقل کرده و عباراتی آورده، که دلالت بر حسن عقیدت و محبت و ارادتش به آن بزرگواران دارد. از جمله نوشته است: «وقد ورد فی الخبر: عن النبی صلی الله علیه و سلم ان الجنة اشتاقت الی علی و عمار و سلمان و بلال» یعنی: بهشت، مشتاق و علاقه مند است به علی و عمار و سلمان و بلال. (36) باز این حدیث را از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: «فاطمة بضعة منی یسؤنی ما یسوءها و یسرنی ما یسرها و انه لیس لی تحریم ما احل الله و لاتحلیل ما حرم الله» یعنی، فاطمه پاره تن من است، آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت می کند و آنچه او را مسرور کند، مرا مسرور کرده است. (37) بالاخره تصریح کرده است که: فاطمه (س) گرامی ترین مردم، نزد پیامبر است. (38)
پس ملاحظه شد که او از احادیث ائمه امامیه در کتاب هایش آورده و به ذکر فضایل و مناقبشان پرداخته و از آن بزرگواران به بزرگی و پاکی و پارسایی نام برده و هرگز با آنان خصومت و دشمنی نورزیده و حتی دشمنی با آنان را زیان آور و دوستیشان را عبادت دانسته است. منتها او در ظاهر، شیعه نبوده است تا فقط از ائمه شیعه روایت نقل کند، و تنها به ذکر فضایل و مناقب آن بزرگواران بپردازد و منحصراً نسبت به ایشان، اظهار محبت و مودت نماید. لذا از روی تقیه، از دیگران نیز احادیثی نقل کرده و برای آنها هم فضایل و مناقبی قایل شده است.
استاد سید جلال الدین آشتیانی می نویسد: رساله ای در ولایت از شیخ اکبر ابن عربی به نام «الوعاء المختوم علی السر المکتوم» که از بهترین آثار عرفانی در تمام دوران عرفان است و مؤلف عظیم آن را در شئون ختم ولایت مطلقه محمد به مهدی موعود علیه السلام و نحوه ظهور آن حضرت تألیف کرده است. (39)
علامه حسن زاده آملی، پس از ذکر تشرف محیی الدین به حضرت بقیة الله مهدی موعود (عج) به نقل از «فتوحات مکیه» می گوید: و به همین منوال و مضمون در چند جای دیگر فتوحات مکیه مطالبی دارد و رساله «شق الحبیب» را بخصوص درباره حضرت مهدی علیه السلام نوشته است.(40) نگارش کتاب «شق الحبیب»، رمزگونه است به طوری که در آغاز آن آمده است: این رساله ازعلومی است که جز بر صاحبان آن علم، واجب است پوشیده بماند و آن از علومی است که علی بن ابیطالب رضی الله عنه با دست خود به سینه خود زد و گفت در این سینه دانش های زیادی است، اگر حاملانی برای آنها می یافتم». (41)
می گوید: خواستم آنچه را که گاهی آشکار می کنم و گاهی پنهان در این کتاب قرار دهم که مرتبه نخست آن، این است که این نسخه انسانیت مقام انبیاست و مرتبت دوم آن، مقام امام مهدی منسوب به دختر نبی است. (42)
در پایان می گوید: ما در این کتاب، به طور ضمنی به مطالبی اشاره کرده ایم. و آنچه گفتیم پرده از روی آنچه نگفتیم برمی دارد. (43)
ابن عربی، حضرت مهدی موعد (عج) را خاتم اولیا می داند. چنانکه در «فتوحات مکیه» در باب معرفت وزرای مهدی در آخرالزمان می نویسد:«خداوند را خلیفه ای است موجود، که ظاهر می گردد و ظهورش، در زمانی اتفاق می افتد که دنیا پر از جور و ستم باشد و او، دنیا را پر از عدل و قسط می فرماید و اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز، خداوند آن را طولانی می گرداند تا آن خلیفه، ولایت کند. او از عترت رسول الله (ص) و جدش حسین بن علی ابن ابیطالب است». سپس می گوید: مهدی (عج) حکم نمی کند مگر به آنچه را که فرشته از نزد خدا در قلب او القا می کند، فرشته ای که خداوند بر او گمارده است تا او را یاری کند. و این همان شرع واقعی محمدی است، به گونه ای که اگر حضرت محمد (ص) زنده بود، درباره آن مساله درست به همان گونه که امام مهدی (عج) حکم می کند، حکم می کرد. بنابراین، خداوند مهدی (عج) را آگاه می کند که شریعت محمدی چنین است. و با وجودی نصوصی که خداوند به او عنایت کرده، قیاس بر او حرام است. و به همین دلیل، رسول خدا (ص) در توصیف مهدی (عج) فرمود: «یقفو اثری لایخطی ء...» از من پیروی می نماید و خطا نمی کند. پیامبر (ص) با این کلام به ما فهماند که از او ، باید پیروی کرد، زیرا او تابع رسول خداست و نیز به ما فهماند که مهدی (عج) معصوم است، چرا که معنای معصوم در حکم، چیزی جز عدم خطا و اشتباه نیست»(44)
او به دنبال عبارات مزبور در یک فصل، مطالب بسیاری درباره وقایع ظهور آن حضرت آورده و پس از ذکر شمایل و فضایل مهدی و وصف اعوان و انصار و شرح شروع و پایان کار آن حضرت، می سراید:
«الا ان ختم الاولیاء شهید
و عین امام العالمین فقید
هوالسید المهدی من آل احمد
هو الصارم الهندی حین یبید
هو الشمس یجلو کل غم و ظلمة
هوالوابل الوسمی حین یجود»(45)
ابن عربی در کتاب «عنقاء مغرب فی ختم الاولیاء و شمس المغرب» در توصیف خصایص و شروط و کمالات خاتم الولایة، به نقل امتیازاتی می پردازد، که آنها را جز در شخص قائم آل محمد(ص) و امام دوازدهم شیعیان نمی توان یافت و در آخر همان کتاب، به تعیین صریح خاتم الاولیا پرداخته و گوید: «فان الامام المهدی المنسوب الی بیت النبی». (46)
مرحوم حکیم آقا محمدرضا قمشه ای در رساله خویش در ذیل فص شیثی(ص 8)، برای اثبات این که ابن عربی، حضرت مهدی را به عیسی برتری داده، چنین استدلال می کند که: او، مهدی(عج) را امام العالمین خواند و العالمین، جمع محلی به الف و لام است، لذا افاده عموم می کند و عیسی و روح و نیز از عالمین است و اگر العالمین به کسر لام خوانده شود، باز عیسی و روح داخل خواهند بود، خلاصه به هر دو قرائت و به هر دو معنی، این بیت نص است بر امامت مهدی بر عیسی و روح.
شایسته ذکر است، ابن عربی پس از ایراد ابیات فوق و بحث و تحقیق در این مقام، میان ختم ولایت محمدیه و مهدی موعود(ع) فرق می گذارد و می نویسد: «و امام ختم الولایة المحمدیة فهو أعلم الخلق بالله لایکون فی زمانه و لا بعد زمانه اعلم بالله و بمواقع الحکم منه فهو و القرآن اخوان کما ان المهدی و السیف اخوان». (47)
او، خصوص مهدی موعود(ع) از نسل علی(ع) و در پاسخ به سؤال سیزدهم از پرسش های محمدبن علی ترمذی مقام ختم ولایت محمد را، از آن مردی از عرب می داند که اکرم این قوم است، چنانکه در باب هفتاد و سوم «فتوحات مکیه» می نگارد: «و اما ختم ولایت محمدی، آن برای مردی از عرب است که به لحاظ اصل و نسب و به دست گرفتن این ولایت اکرم این قوم است و امروز در زمان ما موجود است، در سال پانصدونودوپنج وی را شناختم و نشانه (خاتم ولایت مطلقه)اش را که حق از دیدگان بندگانش پنهان نموده، در شهر فاس مشاهده کردم... و چنانکه خداوند نبوت تشریعی را به محمد(ص) ختم کرده، ولایت مطلقه محمدی را به مهدی(عج) ختم نموده است» (48)
ابن عربی در باب سیصد و شصت وششم «فتوحات مکیه» (49) بحث مبسوطی درباره امام مهدی(عج) دارد، که بر وفق باور شیعه امامیه و حاکی از عقیده استوار وی به مقام بسیار والا و معنوی آن امام همام است. مثلاً او را معصوم و علمش را، از طریق تنزیل الهی می داند و تأکید می کند با این که، او علم به قیاس دارد، ولی هرگز بدان حکم نمی کند، بلکه تنها به چیزی حکم می کند که فرشته از سوی خداوند به وی القا کرده است و آن شرع حقیقی محمدی است، که اگر آن حضرت زنده می بود، جز آن حکم نمی فرمود.
پی نوشت :
1- رساله روح القدس، ص 128.
2- همان، ص 39.
3- فتوحات مکیه، ج 1، باب 6، چاپ بیروت.
4- همان، ج 1، ص 154، چاپ بیروت، ص 1293 نقل از هدایةالامم، ص 24 مقدمه و نیز همان، ص 131 چاپ بولاق قاهره، نقل از جلوه های ولایت در آثار امام خمینی، ص 73.
5- جلوه های ولایت در آثار امام خمینی، ص 73.
6- محیی الدین ابن عربی.
7- ر.ک. به جامع الاسرار، ص 201، نقل از محیی الدین ابن عربی.
8- شجرةالکون، شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی، ترجمه دکتر گل بابا سعیدی، ص 149- 151.
9- فتوحات مکیه، ج 1، ص 284.
10- همان، ج 1، ص 303 و شق الجیب، ص 65 و رساله روح القدس، ص 38.
11- مقصود از علم الافراد، علمی است که اختصاص به افراد دارد و دیگران از آن بی بهره اند و چه بسا که استعداد دریافت و پذیرش آن را نیز ندارند و چنان که دیدیم امام علی(ع) اشخاص مستعد و شایسته ای نیافت تا آن را آشکار سازد.
12- فتوحات مکیه، ج 1، ص 303.
13- همان، ج 1، ص 297. و ر.ک: هزار و یک نکته، نکته 631.
روایت طولانی است که به علت عدم گنجایش این کتاب نقل نشد.
14- فتوحات مکیه، ج 8، ص 326-321.
15- محاظرةالابرار و مسامرة الاخیار، ج 2، ص 6.
16- فتوحات مکیه، ج 8، ص 378.
17- تفسیر شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی، مقدمه، ص 3، تجلیات الهیه، ص 416.
18-همان، مقدمه، ص 3، تجلیات الهیه، ص 416.
19- فتوحات مکیه، ج 2، ص 453.
20- همان، ج 1، ص 423.
21- همان، ج 1، ص 423.
22- همان، ج 1، ص 467.
23- محاضرات، ج 2، ص 280 نقل از روح مجرد، ص 458.
24- همان، ج 2، ص 522.
25- فتوحات مکیه، ج 5، ص 194 و 331.
26- همان، ج 5، ص 195.
27- همان، ج 6، ص 202 و 247.
28- همان، ج 8، ص 107.
29- همان، ج 4، ص 300.
30- همان، ج 2، ص 531.
31- همان، ج 1، ص 151.
32- سورةالدهر، (76)، آیات 7، 8.
33- محاضرةالابرار و مسامرةالاخیار، ج 1، صص 150- 153.
34- همان، ج 5، ص 250 و 249.
35- فتوحات مکیه، ج 4، ص 139.
36- همان، ج 1، ص 478 و ر.ک: ج 3، 546.
37- همان، ج 3، ص 599 و ج 6، ص 384.
38- همان، ج 2، ص 610.
39- تفسیر فاتحةالکتاب، مقدمه، ص
40- هزار و یک کلمه، ج 1، ص 88.
41- حجاب هستی (چهار رساله)، محیی الدین ابن عربی، شق الحبیب، ص 127.
42- همان، ص 161.
43- همان، ص 171 و 170.
44- فتوحات مکیه، ج 6، ص 62.
45- همان، ج 6، باب 366، ص 51، 52.
46- هدایةالامم، ص 25 مقدمه.
47- فتوحات مکیه، ج 6، ص 54.
48- همان، ج 2، ص 75 و نیز ر. ک: محیی الدین ابن عربی، 473 و 472 و هدایةالامم، ص 24 مقدمه.
49- همان، ج 6، ص 66-50.