ماهان شبکه ایرانیان

اجتهاد و تقلید در مذهب شیعه

یکی از امتیازات مکتب تشیع همین عقیده به اجتهاد است، که هیچ یک از مذاهب اسلامی و یا ادیان آسمانی از آن کمترین بهره ای ندارند، حتی مذهب پروتستان مسیحیت که خواسته اند آن را باآخرین تحولات جهانی منطبق سازند، نیز از آن بی بهره می باشد، چون اناجیل چهارگانه اصول و قوانین ندارند که برای امور روز مره وجریان حوادث از آنها احکام مناسبی استنباط شود.

یکی از امتیازات مکتب تشیع همین عقیده به اجتهاد است، که هیچ یک از مذاهب اسلامی و یا ادیان آسمانی از آن کمترین بهره ای ندارند، حتی مذهب پروتستان مسیحیت که خواسته اند آن را باآخرین تحولات جهانی منطبق سازند، نیز از آن بی بهره می باشد، چون اناجیل چهارگانه اصول و قوانین ندارند که برای امور روز مره وجریان حوادث از آنها احکام مناسبی استنباط شود.

اجتهاد در حقیقت نیرو و قوه ای فعال و متحرکه مکتب تشیع است که همواره آن را زنده، پایدار و جاویدان نگاه می دارد.

تنها همین مکتب است که شکوه و جلال اسلام را برای همیشه حفظمی کند و تنها عامل بقای آن بشمار می رود. زیرا از رهگذر همین اجتهاد است که اصول و قوانین قرآن و آنچه را پیامبر(ص) به عنوان سنت بیان کرده است و در هر عصری به مناسبت حوادث روزمره، مورد بحث و بررسی قرار می دهد و با احکام و قوانین مناسب با احتیاجات مردم به آنها عرضه می کند.

و این احکام قوانین برخلاف قرآن و سنت نیست، بلکه مصادیقی است که از همان کلیات و اطلاقات استفاده می شود.

برای نمونه، اگر خزانه کشور یا بیت المال مسلمانان آن روزها درموارد معدودی بکار می رفت و تعدی از آن موارد جایز نبود، امروزمرجع تقلید شیعه یعنی مجتهد جامع الشرائط می تواند آن را برای تمام مواردی که کشور بدان نیازمند است، از لحاظ اجتماعی،فرهنگی، بهداشتی و نظامی بکار برد. حتی از همان بودجه در راه ساختن بمب اتم و سایر وسایل دفاعی، مطابق آخرین سیستم بکاربرد یا صرف امور علمی و حتی فضاشناسی و پرتاب موشک بنماید،کارهائی که امروز کشورهای نیرومند جهان انجام می دهند. چرا که برتری و تفوق مسلمانان از جنبه علمی، نظامی و شوون اجتماعی دردرجه اول اهمیت است.

رکود اجتهاد در مذاهب دیگر

در مذاهب اهل سنت این امتیاز نیست با آن که مآخذ قوانین آنان نیز کتاب و سنت است، زیرا آنان علوم اسلامی را احتکار مشایخ وائمه چهارگانه خود (شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی) درآورده،اعلام داشتند آنچه برای ملل مسلمان تا روز رستاخیز لازم بوده،اینان استنباط کرده و فتوا داده اند و برای احدی نیز جایز نیست برای حوادث جدید استنباط احکام نماید.

بنابراین، مذاهب از قرن دوم اسلامی همواره راکد، بی جان و درحال جمود است و هیچ گونه نیرو و قوه ای متحرکه در آن وجودندارد.

فقاهت و فقه را منجمد کردند ولی ما شیعه ها ملزم به تقلید ازمجتهد اعلم زنده بوده و باب اجتهاد را مفتوح گذاشته ایم تادینمان زنده بماند و با تغییر و توسعه روزگار پیش برود.

و این حقیقتی است که دانشمندان معاصر مذاهب سنت را سخت ناراحت کرده است.

لزوم اجتهاد و تقلید در مکتب اسلام

دو کلمه اجتهاد و تقلید با دو معنی متقابل خود در میان مسلمانان زیاد استعمال می شود و البته نظر به مساله معروف عدم جواز تقلید ابتدائی میت که تقریبا می توان گفت از مسلمات فقه شیعه است و به واسطه هر مجتهد مفتی مقلدین وی به تجدید تقلیدو اتباع مجتهدی زنده مکلفند. این دو کلمه در زبان مسلمانان شیعه مذهب بیشتر از سایر فرق اسلام مکرر می شود.

دین اسلام گذشته از اصول اعتقادی و معارف اصلی مربوط به مبدءو معاد که از روی علم و یقین می باید بدان معتقد شد، مشتمل بریک سلسله قوانین و مقررات در اطراف اعمال انسانی دارد که بدون استثناء به همه جهات زندگی جامعه انسانی رسیدگی نموده و همه افراد در شرائط مخصوصی بدان موظف می باشند که اعمال فردی واجتماعی خود را با آنها تطبیق نموده و از آن دستورات که مجموعه آنها به نام شریعت نامیده می شود، پیروی نماید.

البته تطبیق صحیح عملی به قانون و حکم مربوط به خود بدون تشخیص علمی متن همان قانون میسر نیست و از طرف دیگر مسلم است که هر قانونی که به ابلاغ رسمی منتهی شد، می باید عمل مکلفین بدان قرار گیرد و جهل بر آن و یا دعوی جهل عذر ناموجه بشماررفته و رفع مسئولیت از افراد نمی کند.

از همین روی تحصیل علم به قوانین علمی و احکام فرعی اسلام شریعت لازم بوده و یکی از وظائف مسلمین خواهد بود. و مانندسایر فنون که در حفظ نظام اجتماع ضرورت دارد، می باید عده ای ازمسلمانان متصدی آن بوده باشند و اشخاصی که توانائی استخراج احکام از مدارک اصیل را دارند، به منظور تعیین و رفع مسئولیت از خود و دیگران بدان اشتغال ورزیده و در این باب کوشش بنمایند.

از این عمل در عرف متشرعه به اجتهاد و در اصطلاح قرآن به تفقه و به لزوم آن تاکیده شده است چنانکه می فرماید: (فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذارجعوا الیهم لعلهم یحذرون... و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (1) .

«دستور این نبود که مومنان کوچ کنند بلکه چرا از هر دسته چندنفر کوچ نکردند تا دنبال یاد گرفتن دین باشند و هنگام بازگشت مردم محل خود را از بی دینی و لاابالیگری و عواقب بد آن،بترسانند بدین امید که بترسند و از انحراف و آلودگی نجات یابند؟».

مفسرین نقل کرده اند بعد از نزول این آیه در هر نوبت یک دسته می رفتند و آنها که دفعه پیش رفته بودند، می ماندند تا همیشه عده لازم برای یاد گرفتن آیات قرآن و معارف و احکام دین نزدپیامبر باشند.

تکلیف خدا چنین انجام می گرفت هر یک از مسلمانان می کوشید چیزی از اسلام یاد بگیرد و به دیگران یاد دهد و اگر آنها چیزی می دانند که او نمی داند از آنها بپرسد و یاد بگیرد، لذا همه یاد می دادند و هم یاد می گرفتند.

بعضی که استعداد و فراغت و علاقه بیشتری داشتند، می کوشیدند تابه قرآن و حدیث بیشتر آشنا باشند، بعضی همه قرآن را از حفظداشتند و برخی بیش از یکی دو آیه نمی دانستند و کسانی صدهاحدیث ازبر داشتند و اشخاصی جز چند حدیث به یاد نداشتند.

در زمان ما هم لازم است که مردم هر محل معارف و احکام رابدانند و اگر مطلب تازه ای پیش آمد که هیچ یک از آنها نمی دانند،یکی از آنها برود و بپرسد و برگردد.

بنابراین باید در میان مسلمانان کسانی باشند که در پاسخ سئوالات و حل مشکلات دینی مردم از جهت علمی جانشین امام باشندیعنی باید در میان مسلمین کسانی همت گمارند تا این علوم پهناور را فرا گیرند و در آنها مجتهد و صاحب نظر شوند و کمال علمی خود را به کمال تقوی و عدل بیارایند تا به مقام جانشینی علمی پیغمبر و امام برسند و مرجع مسلمانان در سئوالات و مشکلات مختلف دینی گردند.

و نظر به این که بیانات دینی که در کتاب و سنت واقع است، کلی و محدود و صور اعمال و حوادث واقعه که مسائل مورد ابتلاء راتشکیل می دهند، غیر متناهی و نامحصورند، برای به دست آوردن جزئیات احکام و تفاصیل آنها راهی جز اعمال نظر و پیمودن طریق استدلال نیست و البته این مطلب نیز برای ما معلوم است که دربیانات دینی که به دست ما رسیده، راه دیگری جز همین راه عادی برای رسیدن به این هدف نشان داده نشده است.

و از همین جا روشن می شود که برای تشخیص وظایف و احکام دینی باید راهی را پیمود که عقلای اجتماع برای تشخیص وظائف فردی واجتماعی از متن قوانین و دستورات کلی و جزئی معمولی می پیمایندو به عبارت دیگر یک سلسله قواعدی را که برای به دست آوردن وظائف و مقررات بکار برده می شود، باید بکار انداخته و وظائف واحکام شرعی را از متن بیانات دینی استنباط نمود.

و از بیانات دینی، آیاتی که به عموم خود تکلیف حرجی یا تکلیف عاجز یا ظلم را از حق سبحانه تعالی نفی می کند، برای اثبات این مطلب مفیدند.

خداوند می فرماید:

(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (2) .«خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی کند».

(لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا) (3) . «کسانی که توانائی شان گرفته شده نمی توانند حیله ای اندیشند و یا راهی به مقصد پیداکنند».

(ان الله لا یظلم الناس شیئا) (4) . «خداوند هیچ گونه ظلمی را درحق مردم روا نمی دارد».

و آیاتی که مواخذه را منوط به اتمام حجت می کند مانند (لئلایکون الناس علی الله حجه بعد الرسل) و نظائر آنها و همچنین روایات بسیاری که جاهل قاصر را معذور می دارد، التزاما، دلالت به لزوم ایجاب تحصیل در امر تکلیف دارد و از کلمات معروفه نبی اکرم(ص) است که فرمود: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم ومسلمه ».

رسول اکرم (ص) اولین شخصی است که مسلمین را به سوی تعمق واجتهاد و استنباط احکام سوق داده است. حضرت در بیانی زیبا خودبه مسلمین گوشزد کردند که کتاب و سنت استعداد پایان ناپذیری برای درک معانی جدید دارد.

حضرت در مورد قرآن می فرماید: «ان القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تقضی غرائبه و لا تکشف الظلمات الابه ».

«ظاهر قرآن زیبا و باطن آن ژرفاست، او را حدی است و فوق آن حد، حد دیگری است شگفتیهای آن برشمرده نمی شود و تازگیهای آن کهنه نمی گردد و کشف نمی شود حقایق آن مگر با تعمق و اجتهاد درآن ».

همچنین فرموده:

«نصرالله عبد سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم یسمعها فرب حامل فقه غیر فقیه، و رب حامل فقه الی من هو افقه عنه ».

«یعنی خداوند شاد و خرم کند کسی که سخن مرا بشنود و آن را به کسی که نشنیده است، برساند.

همانا بسیارند کسانی که سخن پرمعنی با خود دارند ولی خود، آن را فهم عمیق نمی کنند و چه بسا کسانی که خیال سختی را ازبردارند و فهم عمیق می کنند ولی وقتی که به دیگری منتقل می کنند،او عمق آن را فهم می کند و بهتر می فهمد» (5) .

امام رضا(علیه السلام) از جد بزرگوارش امام صادق(علیه السلام)

نقل می کند:

«ما بال القرآن لا یزید بالنشر و الدراسه و الاغضاضه » «یعنی چگونه است که قرآن هرچه بیشتر خوانده و منتشر می شود و گوشهابا آن آشنا می گردد کهنه نمی شود، بلکه بر عکس روز به روز برطراوت و تازگی آن افزوده می گردد. امام (علیه السلام) پاسخ فرمودند: «لانه لم ینزل لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس ولذلک ففی کل زمان جدید و لکل ناس غض » (6) . «این بدان جهت است که برای زمان خاص و برای مردمانی خاص نازل نشده است، لذا درهمه زمانها تازه است و برای همه مردمان پاسخگو است ».

اگر با توجه و دقت کامل به مفهوم روایت فوق نگاه کنیم،می بینیم ائمه اهل بیت (علیهم السلام) دید دیگری قرآن را برای ما طرح کرده اند، لذا می فرماید: (ما فرطنا فی الکتاب من شی)

علاوه بر آنچه گذشت، اگر کسی اخبار ائمه (علیهم السلام) این راتتبع نماید، موارد بسیاری را ملاحظه خواهد کرد که در آنهاائمه(علیهم السلام) به همه اصحاب و پیروان خود دستور و ترغیب نموده اند که اجتهاد و استنباط احکام نمایند که نمونه ای ازآنها بیان می شود.

داود بن فرقد نقل می کند:

«قال سمعت ابا عبدالله(علیه السلام) یقول: انتم افقه الناس اذا عرفتم معانی کلامنا ان الکلمه لتنصرف علی وجوه فلو شاءانسان لصرف کلامه کیف شاء و لا یکذب » (7) .

داود بن فرقد می گوید شنیدم امام صادق(علیه السلام) می فرمودندشما فقیه ترین مردم (دین شناس) هنگامی که معانی کلام ما رابشناسید، همانا کلام قابل احتمالات گوناگون است که اگر بخواهیدبه یکی از احتمالات کلامش را برگردانید، می توانید و دروغ نمی باشد».

در نتیجه عرفان کلام ائمه (علیهم السلام) چیزی را غیر ازتشخیص اظهر بین محتملات نیست (8) .

قال شعیب عقرقونی : «قلت لابی عبدالله(علیه السلام) ربمااحتجنا ان تسال عن الشی فممن نسال؟ قال: علیک بالاسدی یعنی ابابصیر».

شعیب عقرقونی می گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم چه بسا در مواردی نیاز به پرسش پیدا می کنیم، در این صورت مسائل خود را از چه کسی بپرسیم؟ امام فرمودند: از اسدی، یعنی ابوبصیر (9) .

قال المعصوم(علیه السلام): «انما علینا القاء الاصول و علیکم ان تتفرعوا او علیکم بالتفریع » (10) .

«امام می فرماید: درسهای کلی را به آنها ائمه داده بودند ومی گویند بروید تفریعات را خودتان استنباط کنید و زمان قادرنیست اصول را تبدیل و تغییر دهد و آنچه عوض می شود، اسلام بانیروی متحرکه خود به نام اجتهاد می تواند پاسخ گو باشد».

امام صادق(علیه السلام) به ابان بن تغلب می فرماید: «اجلس فی مسجد المدینه و افت الناس فانی احب ان یری فی شیعتی مثلک ».

«امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: بنشین در مسجد مدینه وفتوا بده برای مردم و من دوست می دارم مانند تو را در شیعیانم دیده شوند».

صحیحه ابن ابی یعفور: «قال قلت لابی عبدالله(علیه السلام) انه لیس کان کل ساعه القاک و لا یمکن لقدوم و یجی الرجل من اصحابنافیسئلنی و لیس عندی کل ما یسئلنی عنه فقال: ما یمنعک عن محمدبن مسلم الثقفی فانه سمع من ابی و کان عنده وجیها» (11) .

«عبدالله بن ابی یعفور می گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: چه بسا فردی از شیعیان نزد من می آیند و سئوالی را مطرح می کنند و من پاسخ آن را نمی دانم، و از طرفی برای من ممکن نیست که هر اعت خدمت شما برسم و سئوال را بازگو کنم (در این صورت وظیفه من چیست؟) حضرت در پاسخ فرمود: چه مانعی دارد که به محمد بن مسلم ثقفی مراجعه کنی و مسائل را از او بپرسی؟ برای این که او پدرم امام محمد باقر(علیه السلام) را درک کرده واحکام را از وی فرا گرفته و نزد او فردی آبرومند بوده است ».

علی ابن یقطین عن الرضا(علیه السلام): قال قلت له لا اکاد اصل الیک فی کل ما یحتاج الیه فی معالم دینی افیونس بن عبدالرحمن ثقه؟ آخذ عنه ما احتاج الیه معالم دینی؟ فقال:

نعم » (12) .

«علی بن یقطین نقل می کند به امام رضا(علیه السلام) عرض کردم امید ندارم که در هر چیزی که برای من پیش می آید، نزد حضرتعالی مراجعه کنم. آیا یونس بن عبدالرحمن (نزد شما) معتبر است که به او مراجعه کنم؟ حضرت فرمودند: آری ».

و شبیه همین روایت از علی بن مسیب همدانی نقل شده که می گوید:

به امام(علیه السلام) من در جای دوری زندگی می کنم و نمی توانم گاه و بیگاه به خدمت شما نایل شوم، احکام دینی خود را از چه کسی فراگیرم؟ حضرت فرمود: از زکریا بن آدم قمی که او بر امردین و دنیا، فردی مورد اطمینان و اعتماد است. علی بن مسیب می گوید: هنگامی که به محل خود باز گشتم جهت پرسش از موارداحتیاج نزد زکریا می رفتم (13) .

و فحوای روایات مانع از اجتهاد بدون علم دلالت دارد که اجتهاداز راه منابع معتبر شرعی جایز است.

«قال ابو جعفر(علیه السلام): من افتی الناس بغیر علم و لا هدی من الله لعنته ملائکه الرحمه و ملائکه العذاب و لحقه وزر من عمل بفتیاه » (14) .

«امام باقر(علیه السلام) فرمود: هرکس مبادرت ورزد به فتوادادن بدون علم و هدایت فرشتگان رحمت و عذاب او را لعنت کنند وگناه آنان که نظر خطای او را بکار بندند، بر عهده اوست ».

دلیل عقلی بر ضرورت اجتهاد و تقلید لزوم اجتهاد و تفقه درمکتب شیعه علاوه بر بیانات کتاب و سنت که یادآور شدیم، دلیل عقلی هم در آن راه دارد و با اعتبار عقلی نیز قابل اثبات است که خلاصه آن عبارت است از:

رجوع جاهل در هر باب به عالم کارشناس یک امر فطری و طبیعی وعادی و عقلی بوده است و بدون آن نظام اجتماع مختل می گردد،زیرا عقلا نمی توان تردید داشت که انجام دادن انسان عملی را که نمی داند، ضرورت دارد، چون تکلیف بغیر مقدور عقلا جایز نیست.

به عبارت دیگر: سیره مستمره از زمان ائمه (علیهم السلام) براین بوده که همه افراد غیر مجتهد اعم از این که جاهل صرف بوده و یا در فنون دیگر عالم و حتی اگر در فن خود استاد هم بوده باشند، می باید در فراگرفتن احکام شریعت و تشخیص آن به فقیه مراجعه نماید، چنانکه فقیه نیز در مسائل مربوط به فنون دیگرکه از آن بی اطلاع می باشد، از علمای آن فن پیروی می کند.

در این زمینه آقاضیاء عراقی می فرماید:

«موضوع الوجوب الشرعی فی التقلید بمقتضی السیره و الادله الشرعیه و الفطره السلیمه المقتضیه لرجوع الجاهل بالوظیفه الی العالم بها لیس الا هو الموضوع الوجوب الشرعی فی التعبد بالخبرفی حق المجتهد» (15) .

«موضوع وجوب شرعی در تقلید به مقتضای سیره و ادله شرعی وفطرت سلیم رجوع جاهل به وظیفه به کارشناس آن، همان موضوع وجوب تعبد مجتهد است به خبر و روایت اهل بیت در به دست آوردن احکام الهی ».

«قال المحقق الخراسانی الاخوند: ان جواز التقلید و رجوع الجاهل الی العالم فی الجمله یکون بدیها جلیا فطریا لا یحتاج الی الدلیل و الا لزم سد باب العلم به(بجواز تقلید) علی العامی مطلقا غالبا بعجز عن معرفه ما دل علیه کتابا و سنته و لا یجوزالتقلید فیه(بجواز تقلید) و الا لدار او تسلسل و هذه هی العمده فی اولته » «جواز تقلید و رجوع جاهل به عالم از فطریات وبدیهیات است و اجمالا احتیاج به دلیل ندارد، زیرا اگر چنین نباشد، انسداد باب علم پیش خواهد آمد و عموم مردم به خاطرناتوان بودن از شناخت استدلالی بر اساس کتاب و سنت نمی تواننددر مساله جواز تقلید، تقلید نمایند چون جواز تقلید اگر فطری نباشد و مقلد موظف به استدلال بر آن باشد در حالی که نمی تواندباید در آن هم تقلید کند و برای آن تقلید هم دلیل لازم دارد وهمین طور این سلسله ادامه می یابد و تسلسل هم باطل است ».

«استدل القوم علیه بوجوه اتقنها و اهمها بل یمکن ان یقال انه الدلیل الوحید و بناء العقلاء علی رجوع الجاهل علی العالم بل قد عد ذلک من القضایا الفطریه الارتکازیه، و ان الانسان بفطرته و ارتکازه واقف علی لزوم الاستعلام من العالم من غیر فرق بین ان یرجع ذلک الی معاشرته و حیاته المادی و غیره فالجاهل بامور الصنائع یرجع الی الصانع و المریض المسدود علیه باب معالجه مرضه یرجع الی الاطباء و هکذا» (16) .

«علماء بر جواز تقلید استدلالهای مختلفی نموده اند که مهمترین و محکمترین آنها بلکه می توان گفت تنها دلیل; همان بناء و سیره عقلا بر رجوع جاهل به عالم و کارشناس است که از قضایای فطری وارتکازی شمرده شده است و انسان براساس فطرت، آگاه است که بایددر تمام مسائل که از آنها اطلاع ندارد به عالم مراجعه کند چه آن مسائل مربوط به اداره زندگی و حیات مادی باشد یا غیر آن مثال: در صنعت به صنعتگر، در بیماری به پزشک و... مراجعه می کنند».

توضیح: ما هر کاری را که بخواهیم و راه و رسمش را نداشته باشیم، به خبره همان کار مراجعه می کنیم و به هر شغلی که خواسته باشیم وارد شویم، راه و چاره او را از متخصص همان شغل می پرسیم و هر فن و صنعتی را که می خواهیم یاد بگیریم به شاگردی استادی می شتابیم که در آن فن و صنعت بصیر و کار کرده است،درمان درد را از پزشک، نقشه بنا را از معمار می خواهیم و اصولاسازمان تعلیم و تربیت عمومی در محیط اجتماعی انسان روی همین اصل استوار است. بنابراین در تعلیم فراگیری احکام دین هم بایدبه کارشناس آن که مجتهد جامع الشرائط است، مراجعه کرد.

نتیجه ای که از این دلیل عقلی و شواهد بر آن دستگیر می شود، این است که یکی از وظائف مقرره اسلام برای جماعت مسلمین تشخیص علمی احکام دین است از راه اجتهاد. و پر روشن است که انجام این وظیفه برای همه افراد مسلمین امکان پذیر نمی باشد و تنها عده معدودی قدرت و توانائی انجام این وظیفه را داشته که می توانندبا بررسی بیانات دینی از راه استدلال و نظر و به کار انداختن قواعد استنباط احکام و مقررات اسلام را به دست آورند.

تعذر اجتهاد در احکام برای همه از یک طرف و وجوب تحصیل معرفت به احکام دین برای همه از طرف دیگر، موجب گردیده است که دراسلام برای افرادی که توانائی اجتهاد ندارند وظیفه دیگری درنظر گرفته شود و آن، این است که احکام دین مورد ابتلاء خود رااز افرادی که دارای ملکه اجتهاد و قریحه استنباط می باشند، اخذو دریافت دارند و این است معنی کلمه تقلید در مقابل کلمه اجتهاد که در میان ما دایر و پیوسته مورد استعمال می باشد.

پی نوشتها:

1) سوره توبه: 123.

2) سوره بقره: 286.

3) سوره نساء: 89.

4) یونس: 44.

5) اصول کافی، ج 2، ص 599 و نیز وسائل الشیعه، ج 18، باب 8 ،حدیث 44.

6) عیون اخبار الرضا، ص 139، چاپ سنگی.

7) وسائل الشیعه، کتاب قضا، باب 6، حدیث 52.

8) وسائل الشیعه، کتاب قضا، باب 9، حدیث 3.

9) تهذیب الاصول، تقریرات امام خمینی 1 ج 3، ص 166.

10) جامع الرواه احادیث الشیعه، ج 1، ص 9.

11) وسائل الشیعه، ج 18، باب 11، از ابواب صفات القاضی، حدیث 23.

12) وسائل الشیعه، ج 18، باب 11، ابواب صفات القاضی، حدیث 27 و25.

13) وسائل الشیعه، ج 18، باب 4، حدیث 1.

14) همان.

15) نهایه الافکار القسم الثانی من جزء الرابع، ص 204 آخر حیرات آقاضیاء عراقی.

16) تهذیب الاصول، ج 3، ص 163، تقریرات الامام خمینی قدس سره.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان