به گزارش ایسنا، دکتر بهادر باقری عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی در کانال درسگفتارهای خود در خاطراتی از سفرنامۀ کلمبیا، ضمن بیان این مطلب، به تشریح شیرینزبانیهای دانشجویان کلمبیایی خود پرداخته و نوشته است:
«در این بخش، برخی از این شیرینکاریها و شیرینگفتاریهای آنان را برایتان بازگو میکنم.
1. اریک مونرو از بهترین دانشجویان من است. حدود یک سال با زبان فارسی آشنا شده؛ اما چنان با قوت و اعتماد به نفس به فارسی سخن میگوید که آدم حیرت میکند. به هیچ وجه، واژه کم نمیآورد. خودش واژهسازی و ترکیبسازی میکند و گاه از واژههای باستانی ایران که خودش در اینترنت یافته است، استفاده میکند. اینجا برخی از افاضات و اشتباهات شیرینِ زبانی او را میخوانیم:
- این ساختمان را میخواهند تباه کنند = خراب کنند؛
- گردنم خشک شده = گلویم خشک شده؛
من: اریک! به بچۀ گاو چه میگوییم؟
- با کمی فکر، میگوید: گاوزاده!
فکر کنم بر اساس «آقازاده» این ترکیبِ خوشترکیب را ساخته است؛
- درگاهِ دانشگاه = در دانشگاه؛
- خسته نباشید = ممنونم. میل ندارم؛
2. خانم دیانا ماریا نیز از بهترینهاست. یک ماه و نیم به ایران آمده و در دورۀ زبانآموزی هم شرکت کرده. او نیز گاه واژهسازیهای جالبی دارد، از جمله:
من: به محل نگهداری دیوانهها و معلولان ذهنی، چه میگوییم؟
دیانا: دیوانستان!
من: به پرندهای که با نوکش به درختها میکوبد، چه میگوییم؟
دیانا: پرندۀ نجّار!
(خیلی خندیدم و برایم جالب بود اما بعد فهمیدم که به زبان اسپانیایی به دارکوب، پرندۀ نجار میگویند (Pajaro Carpinter)؛
من: به اکتاپوس چه میگوییم؟
دیانا: با کمی تأمل: هشت دست! = هشت پا
دانشجویان دیگر هم واژهسازیها و اشتباهات زیبای بیانی و نگارشی دارند.
مثال:
- جوش آمدید = خوش آمدید
- منفجرم = مفتخرم!
- به وجود او انتحار میکنم = افتخار میکنم.
در بیشتر موارد، من آنها را به فکر میاندازم که طبق ساختار زبان فارسی، حدس بزنند که مثلاً محل نگهداری دیوانهها یا محل آزمایش، چه میشود و گاه واژهها و ترکیباتی که میسازند، محشر است! یا گاه فعلها را در جایگاهی نادرست به کار میبرند و وقتی اشتباهاتشان را توضیح میدهم و اصلاح میکنم، یک دلِ سیر با هم میخندیم. اینک به برخی دیگر از این شیرینکاریها اشاره میکنم:
من اسبرانه خوردم = عصرانه خوردم
نوشابۀ دارگاز! = نوشابۀ گازدار
او بیامید است = ناامید است
قاهی = گاهی
در جنگ، محلول شد = معلول شد
هیچگرا = پوچگرا، نیهیلیست
فیلوسوفنده = فیلسوف
من حفظ میکنم که = یادم میآید که
جنگ دنیا = جنگ جهانی
من ده سال بودم = من دهساله بودم
دیوانهگاه/ دیوانشگاه = تیمارستان
آزمانشگاه = آزمایشگاه
بیماری دل = بیماری قلبی
من برق را گرفتم = برق مرا گرفت
من کمی بیدار بودم = بیمار بودم
من دانشجو خوردم = من دانشجو هستم
ادرارِ آموزش!! = آزمایشِ ادرار.
امشب داشتم تکلیفهای مربوط به جملهسازی بچههای ترم اول را بررسی و اصلاح میکردم. حدود دو ماه است که با زبان فارسی آشنا شدهاند؛ اما نمیدانید چه شور و شوقی برای آموختن دارند. در این تکلیفها، گاه به جملهها و شعرگونههایی سوررئالیستی!! برمیخوردم که حیفم آمد برای شما اینجا، نمونههایی را نقل نکنم.
آسیسام: عزیزم!
مکلّه: مجلّه
فلسفه از پیرزن به عالم، مِثل باران آمد!
تو لب [لب تو] مثل مربا است.
من کجا تو رفتی؟
من خره خوردم: کره خوردم.
سرباز خانم: سرکار خانم
بیمارگاه: بیمارستان
او ابر را از پارک آمد
تو لبه [لب تو] مثل شکر و شکلات هستی [است]
ما مثل شیر به قهوه دوست دارم
عصران باباه و اَبران آمدند
لب آن مجسمه مثل بیسکویت است.
تو مثل موسیقی در شعر من هستی.
اما امروز بچههای ترم دوم درس زبان فارسی، با واژههایی که میدانستند یا نمیدانستند و از من میپرسیدند، دست به دست هم دادند و این شعر سپید را سرودند. البته قصد من بیشتر بازی کردن آنها با واژگان تازهای است که میآموزند.
این شعر زیبا تقدیم به شما:
چشمان سبز تو مثل زمرّد است
دندانهایت مروارید
لبهایت گیلاس
صدایت، موسیقی محالِ ازلی و ابدی
ابروهایت، رنگینکمانی سیاه
زیباترین رنگ
در دفتر نقاشی خدا
وقتی تو میخندی
آواز فرشتهها را میشنوم
تو با من هستی
اما دلم برای تو تنگ است.»
بهادر باقری
سال 1392 کلمبیا. بوگوتا.