اخلاق و عرفان اسلامی / دلایل و ریشه های اختلاف در دین

در بخش دوم از سلسله مباحث استاد مصباح یزدی پیرامون صفات منافقان، در این شماره نیز شرح یکی دیگر از خطبه های امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه را به محضر اهل معرفت تقدیم می داریم:

اشاره

در بخش دوم از سلسله مباحث استاد مصباح یزدی پیرامون صفات منافقان، در این شماره نیز شرح یکی دیگر از خطبه های امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه را به محضر اهل معرفت تقدیم می داریم:

«فیا عجبا! و مالی لا اعجب من خطأ هذه الفرق علی اختلاف حججها فی دینها، لایقتصّون اثر نبیٍ و لا یقتدون بعمل وصیّ ولا یؤمنون بغیبٍ و لا یعفّون عن عیبٍ. یعملون فی الشّبهات و یسیرون فی الشّهوات. المعروف عندهم ما عرفوا و المنکر عندهم ما انکروا. مفزعهم فی المعضلات الی انفسهم و تعویلهم فی المبهمات علی آرائهم، کأنّ کل امری ءٍ منهم امام نفسه قد اخذ منها فیما یری بعریً ثقات و اسبابٍ محکمات.»(1)

دلایل و ریشه های اختلاف در دین

حضرت علی علیه السلام در این خطبه، با اظهار تعجب از بروز اختلافاتی که در جامعه اسلامی پدید آمده است، این نکته را یادآور می شوند که برخی از دلایل به وجود آمدن اختلاف در دین، به این مسأله برمی گردد که افراد جامعه، دیگر دنباله رو پیامبر صلی الله علیه و آله و وصی او نیستند و به غیب نیز ایمان و باور واقعی ندارند. آنان از زشتی ها پروایی ندارند و از القای شبهات و غرق شدن در شهوات هراسی به خود راه نمی دهند. از این رو، معروف در نزد ایشان چیزی است که از آن خرسندند و منکر، چیزی است که آن را نمی پسندند. فقط خود را قبول دارند و در مشکلات اجتماعی، به رأی و حکم خویش متکی اند. گویا هر یک از ایشان امام خویش است و چنین می پندارد که در آرائش به محکم ترین و خدشه ناپذیرترین دلایل استناد کرده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام زمانی این سخنان را بیان فرمودند که کم تر از سی سال از وفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گذشته بود و هنوز کسانی که سال ها خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شرفیاب بودند، در جنگ ها شرکت داشتند و از فرمایشات آن حضرت استفاده کرده بودند، در جامعه حضور داشتند و چه بسا مخاطب همین خطبه بودند. طبیعتا در آن محدوده خاص و آن جمعیت اندکی که مسلمانان صدر اسلام داشتند، توقع این همه اختلاف فکر و نظر و نیز وجود مذاهب و فرقه های گوناگون نمی رفت. اگر آنان مسلمان نبودند و یا در کشور اسلامی زندگی نمی کردند و نیز سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله به گوششان نرسیده بود، این اختلافات خلاف انتظار نبود، اما اگر در میان کسانی که دعوت الهی به ایشان رسیده، کتاب خدا در دستشان است و بیانات پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیده اند، چنین اختلافاتی بروز کند، جای تعجب بسیار دارد. طبعا مخاطبان حضرت علی علیه السلام کسانی بودند که موقعیت آن حضرت را درست نشناخته بودند؛ یعنی اگر چه به ظاهر جزو پیروان امیرالمؤمنین بودند، اما به لحاظ ضعف ایمان و معرفتی که داشتند از درک این واقعیت عاجز بودند و می گفتند: علی هم یک مسلمان است و مانند خلفای پیشین، که مردم با آنان بیعت کردند، وی نیز به واسطه بیعت مردم، خلیفه مسلمانان شده است. حضرت می فرماید: اختلافاتی که بین فرقه ها و گروه های مختلف به وجود آمده، بر پایه یک دلیل محکم و معقول نیست و ریشه ثابتی ندارد، بلکه از هوس ها و سلیقه های شخصی افراد نشأت می گیرد.

حضرت علی از این مسأله متعجب بودند که چرا افراد به دلایل قرص و محکم استناد نمی کنند تا حجتی بین خود و خدایشان داشته باشند: «فیا عجبی و مالی لا اعجب من خطا هذه الفرق علی اختلاف حججها فی دینها.» آثار پیامبران علیهم السلام پیروی نکرده اند؛ یعنی در پی تحقیق از رهنمودهای گفتاری و رفتاری پیامبران علیهم السلام نبودند تا آن ها را بیاموزند و به کار بندند؛ این را وظیفه و مرام خود نمی دانستند تا از همان راهی بروند که پیامبران رفته اند: «لا یقتصّون اثر نبیٍ.» ایشان همچنین به دنبال تحقیق از سیره عملی انبیا نبودند تا آن را الگو و نمونه رفتار خود قرار دهند: «ولا یقتدون بعمل وصی.» اگر کسی بخواهد در سلک پیروان واقعی انبیا علیهم السلام درآید، باید ایمان به غیب داشته باشد: «الذین یؤمنون بالغیب.» (بقره: 3) این اولین شرط پذیرش دعوت انبیا علیهم السلام است. اما این اصحاب فِرَق، که امیرالمؤمنین علیه السلام آنان را مورد نکوهش قرار می دهند، این گونه نیستند، هرچند ممکن است در ظاهر چنین ادعایی داشته باشند، اما ایمان واقعی به غیب ندارند: «ولا یؤمنون بغیبٍ.» ایشان نه تنها درصدد برطرف کردن زشتی ها و کژی های خود نیستند، بلکه حتی از آلوده شدن به عیوب و گناهان نیز باکی ندارند: «ولا یعفّون عن عیبٍ.»

آثار و پیامدهای وارد شدن در شبهات

کسانی که پیرو پیامبران نیستند و اعمال انبیای الهی علیهم السلام را الگوی رفتار خود قرار نمی دهند و به غیب ایمان ندارند و از گناهانی که انجام می دهند ناراحت و شرمگین نمی شوند انگیزه ای برای پرهیز از امور شبهه ناک ندارند و برای یافتن حق، خود را به زحمت نمی اندازند. اگر کسی به روز جزا ایمان واقعی داشته باشد و بداند که در مقابل تک تک کارهایی که در این دنیا انجام می دهد مسؤول است و باید یک روزی پاسخ گوی اعمال خود باشد، در امور دینی دقّت و احتیاط می کند و به طرف امور مشتبه کشیده نمی شود. امّا کسانی که ایمان واقعی ندارند گستاخانه وارد شبهات می شوند، از به اشتباه انداختن دیگران به وسیله زبان و قلم خود ابایی ندارند. در صورتی که اگر انسان موجب گمراهی دیگری شود، حتی اگر از این عمل خود توبه نماید، مادامی که موفق به هدایت وی نگردد در تمام گناهانی که او به واسطه این شبهه مرتکب می شود، شریک خواهد بود و اگر انسان با طرح شبهه ای، موجب گمراهی عده زیادی گردد، گناه بسیار بزرگی مرتکب شده که جبران آن بس سخت و دشوار است. افرادی که خود را مقیّد به رعایت این گونه اصول دینی و اخلاقی نمی دانند، حتی ممکن است از روی جهل، به دلیل هایی که اولیای الهی برای اثبات وجود خدا ذکر کرده اند خدشه وارد نمایند و یا درباره «وحی» چنین شبهه ای را طرح نمایند که «دلیلی وجود ندارد که پیامبران حرف خدا را درست فهمیده باشند!» و یا زمانی که صحبت از احکام می شود، بگویند: «ما دلیلی نداریم که این احکام ابدی و دایمی اند!.»

اگر انسان حتی چند درصد هم احتمال بدهد که ممکن است مطلبی که می گوید و یا می نویسد، اشتباه باشد و به واسطه این اشتباه، عده زیادی گمراه شوند و باید روز قیامت پاسخ گو باشد، هیچ گاه به چنین کاری مبادرت نمی ورزد.

کسانی که فاقد ایمان واقعی اند و از این که دیگران را با شبهات خود گمراه کنند باکی ندارند، از رفتارشان نیز پی روی از شهوات و هوس ها هویداست. البته، انسان نمی تواند و نباید به تجسس رفتار شخصی افراد در خلوتگاه آنان بپردازد، اما اگر کسانی صریحا مرتکب رفتاری شدند که نشان از عدم پای بندی آنان به موازین شرع مقدس اسلام داشت، می توان ایشان را از مصادیق بیانات حضرت علی علیه السلام در این فراز از نهج البلاغه به شمار آورد. به عنوان مثال، اگر کسانی که مسؤولیت امور فرهنگی کشور را بر عهده دارند، نسبت به فیلمی که در آن به مسائل معنوی خدشه وارد شده و یا به گونه ای تحریک کننده شهوات است و با پخش آن عده زیادی از جوانان به گناه می افتند، بی تفاوت باشند و با این که می دانند ترویج و اشاعه آن، مفاسد بسیاری را برای جامعه به دنبال دارد، اما برای توجیه کار خود بگویند: «اندکی گناه عیبی ندارد!» باید دانست که از ایمان واقعی بی بهره اند.

اگر جوانان به گناه آلوده شدند، دیگر نمی توان از آنان انتظار دین داری و یا عمل به احکام تعبّدی داشت: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا.»(مریم: 59)؛ سپس جانشین آن مردم خداپرست قومی شدند که نماز را ضایع کرده و شهوت نفس را پیروی کردند و این ها به زودی کیفر گمراهی را خواهند یافت. انسانی که به گناه آلوده شد، ابتدا در صدد برمی آید که کار خودش را توجیه کند، سپس می گوید: اصلاً چه کسی گفته این کار بد است؟! حتی به احادیث و روایاتی که از سوی امامان معصوم علیهم السلام نقل شده، خدشه وارد می کند و می گوید: از کجا معلوم که امامان، معصوم بوده اند؟! اصلاً از کجا معلوم که پیامبران معصوم بوده اند؛ زیرا خود قرآن می گوید که پیامبران مرتکب گناه شدند! کم کم کار به جایی می رسد که حتی خود قرآن را هم زیر سؤال می برد و وجود خدا را نیز منکر می شود: «ثم کان عاقبة الذین اسائوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون.» (روم: 10)؛ سرانجام کار آنان، که به آن اعمال زشت و کردار بد پرداختند، این شد که کافر شده و آیات خدا راتکذیب و مسخره کردند. این افراد می گویند جوهر دین همان تجربه دینی است؛ یعنی احساسی که چه بسا واقعیت هم ندارد. به اعتقاد ایشان، وحی ای هم که پیامبران مدعی آن بودند، صرفا یک احساس بوده است. از این رو، دلیلی ندارد که واقعیت داشته باشد! به زعم ایشان، هیچ تفاوتی بین احساس آقای اسلام شناسی که سی، چهل سال پیش ادعا کرده بود جبرئیل در کنار دریاچه ژنو بر وی نازل شده و آیاتی را که بر حریر سفید نوشته شده بود برای او خوانده است، با احساس انسانی که هزار چهار و صد سال پیش در عربستان، جبرئیل بر او فرود آمد، وجود ندارد! به عقیده این افراد، دین اصلاً سر و کاری با مسائل دنیوی مردم ندارد؛ اسلام مدرن یعنی اسلامی که نه خدا دارد، نه پیامبر دارد، نه احکام دارد، نه قانون دارد، نه حلال دارد و نه حرام. جالب این جاست که نام این را می گذارند «اسلام روشنفکری»! آیا چنین کسی که در دین شبهه وارد می کند و به راه شهوت می رود، به خدا و غیب ایمان دارد؟ مسلما پاسخ منفی است: «لا یؤمنون بغیب و لا یعفّون عن عیب، یعملون فی الشبهات و یسیرون فی الشهوات.»

آثار و پیامدهای نسبی گرایی

در اسلام و فرهنگ دینی ما، امر به معروف و نهی از منکر واجب مؤکّد شمرده شده است؛ یعنی یک سلسله چیزهایی به نام معروف داریم که امر به آن ها واجب است و متقابلاً چیزهایی به نام منکر که نهی از آن ها لازم و ضروری است. بنابراین، ما یک معروف و منکر واقعی داریم که امر و نهی بدان ها تعلق می گیرد. اما کسانی می گویند معروف و منکر و خوب و بد، از مفاهیم ارزشی اند و ارزش ها هم اعتباری و تابع سلایق افراد. اگر مردمی یک چیزی را پسندیدند، آن چیز خوب است و اگر از چیزی بدشان آمد، آن چیز بد است. اصلاً خوب و بد واقعی که همه مردم آن را خوب یا بد بدانند وجود ندارد! مردم یک جامعه ای ممکن است در یک زمانی، چیزی را خوب و در زمان دیگری همان چیز را بد بدانند. برای مثال، یکی از دوستان ما که مدتی در کانادا تحصیل می کرد، از قول آقایی که اصالتا اهل لهستان و ساکن کانادا بود، نقل می کرد: «چهل سال پیش که به کانادا آمده بودم، در یک روز تابستانی که هوا بسیار گرم بود، در پارک مشغول قدم زدن بودم و از فرط گرما کت خود را از تنم درآورده و روی دستم انداخته بودم. در همین لحظه، پلیس اسب سوار نزد من آمد و پرسید: چرا کتت را درآورده ای؟ من دلیل این کار را گرمای بیش از حد هوا دانستم. اما وی گفت: این عمل خلاف عفّت عمومی است و باید فوری آن را بپوشی.» چهل سال پیش، نپوشیدن کت در معابر عمومی، آن هم برای مردان، عملی خلاف عفّت عمومی محسوب می شد، اما امروز نیمه عریان ظاهر شدن زنان در خیابان ها خلاف عفّت عمومی نیست؛ زیرا مردم آن را بد نمی دانند. چهل سال پیش، تقریبا در تمام جوامع دنیا، یکی از شنیع ترین کارها همجنس بازی بود، اما امروز شاهد برپایی تظاهرات چندین هزار نفری در شهرهای بزرگ اروپا و امریکا به حمایت از همجنس بازان هستیم! حتی قانونگذاران و حقوقدانان نیز از آن ها حمایت می کنند و دلیل این کار را کاهش هزینه های دولت و جلوگیری از رشد جمعیت اعلام می دارند. چیزی که روزی زشت ترین کارها بود، امروز نه تنها کاری زشت محسوب نمی شود، بلکه خوب هم هست و رسما نیز مورد حمایت قرار می گیرد. امروز همجنس بازان، آزادانه در بسیاری از کشورهای اروپا و امریکا فعالیت می کنند؛ فلسفه ای مخصوص به خود دارند، کتاب فروشی های عظیم و مستقلی دارند، تألیفاتی دارند، فیلم هایی دارند و... . حتی می گویند یکی از دلایل پیروزی برخی از رؤسای جمهور امریکا در انتخابات، رأی نسبتا بالای این گروه به ایشان بوده است؛ چرا که در هنگام تبلیغات انتخاباتی از این گروه حمایت به عمل آورده بودند!

بنابراین، مصادیق معروف و منکر در نزد این گونه افراد، طرز نگرش مردم در زمان های مختلف و نیز میزان علاقه و یا تنفر ایشان از امور خوب یا بد اخلاقی است؛ اگر مردم چیزی را پسندیدند، معروف است و اگر نپسندیدند، منکر: «المعروف عندهم ما عرفوا، و المنکر عندهم ما انکروا.»

از دیگر خصیصه های این افراد، اطمینان و اعتماد بیش از حد به خود برای حل مشکلات اجتماعی است. آن ها می گویند: ما برای حل مشکلات خود، کاری به گفته خدا و پیامبر نداریم، خودمان می توانیم از عهده مشکلات برآییم: «مفزعهم فی المعضلات الی انفسهم.» ایشان همچنین در مسائل اجتماعی، متکی به رأی خود هستند؛ یعنی از کسی پیروی نمی کنند، گویا هر کس امام خویش است. برخی از کج اندیشان، از مسأله امامت، که یکی از اصول اعتقادی ما شیعیان است، چنین برداشتی را دارند که در جامعه اسلامی هرکس رهبر خودش است؛ امامت یعنی خود رهبری!

این جاست که مسأله قرائت های مختلف از دین پیش می آید و برخی افراد خود را محق می دانند که هرچه به نظرشان می آید مطرح کنند و آن را معتبر بدانند! گویا مردمی که دچار این اختلافات فرقه ها شده اند، هر کدام امام خودشان هستند. در چنین جامعه ای که مردم برای خودشان امامی قایل نیستند، طبیعی است که افراد به رأی خویش آن چنان اطمینان دارند که گویا به استوارترین دستاویزها چنگ زده و به محکم ترین اسباب و وسایل متوسل گشته اند؛ نه خود را موظف به اطاعت از خدا و پیامبر می دانند و نه امام و رهبر. افتخارشان این است که هر کس امام خویش است: «و تعویلهم فی المبهمات علی آرائهم کأنّ کل امریٍ منهم امام نفسه قد اخذ منها فیما یری بعری ثقاتٍ و اسبابٍ محکمات.»

1. نهج البلاغه، خطبه 88

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر