ماهان شبکه ایرانیان

سنّت علیه خشونت و خشونت علیه سنت

این مقاله به بررسی سیره پیامبر اسلام(ص) در برخورد با پدیده «خشونت بر ضد زنان» می پردازد. خشونت علیه زنان، موضوعی کهن، ریشه دار و با ابعاد متنوع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی است

این مقاله به بررسی سیره پیامبر اسلام(ص) در برخورد با پدیده «خشونت بر ضد زنان» می پردازد. خشونت علیه زنان، موضوعی کهن، ریشه دار و با ابعاد متنوع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی است. چون مقاله از زاویه سنت نبوی به موضوع می نگرد، نمی توان از آن انتظار یک بحث همه جانبه را داشت، از این رو در مقدمه با تبیین مفهوم خشونت، به برخی زمینه های اخلاقی و اقتصادی خشونت علیه زنان اشاره شده، تا رویکرد فرهنگی ـ اجتماعی مقاله به موضوع، تکمیل گردد. سپس در دو بخش: نخست برخورد پیامبر با خشونت بر ضد زنان، و دوم واکنش خشونت طلبان علیه سنت نبوی بررسی شده است، در پایان، به «سرانجام این چالش» پرداخته ایم.

مقدمه

1ـ مفهوم خشونت

در فرهنگ های حقوقی، «خشونت» به «استفاده نابه جا و غیر قانونی از قدرت در تعرض به دیگران»، تفسیر شده است و جرایمی خشونت آمیز شناخته می شود که دربردارنده تعرّض «جسمی»، یا «روانی» و یا «جنسی» باشد.

با این تعریف، گستره رفتار خشونت آمیز بسیار وسیع است و جرایم فراوانی را در بر می گیرد، ولی تعبیر «خشونت علیه زنان» که امروزه کاربرد زیادی پیدا کرده است، تنها به خشونت ها و تعرّضاتی نظر دارد که جُرم جنبه «جنسیّتی» داشته و آسیب دیده به دلیل مؤنث بودن، متحمل ناراحتی شده است.

خشونت بر ضد زنان در سه حوزه مختلف قابل مطالعه است:

أ) خشونت هایی که درون خانواده رخ می دهد ـ ضرب و جرح همسران؛

ب) خشونت هایی که در جامعه اتفاق می افتد ـ تعرض به زنان در محیط کار، تفریح و ...؛

ج) خشونت هایی که توسط دولت اعمال می شود ـ الزام به سقط جنین و ... .

2ـ مفهوم نسبی

همان گونه که «جُرم» در عبور از مرزهای «قانون»، مفهوم پیدا می کند، «خشونت» نیز به رفتارهای تعرض آمیز «غیر قانونی» نظر دارد؛ از این رو، رفتار خشونت آمیز، پس از مشخص شدن قانون، قابل شناسایی است. بر این اساس، خشونت مانند جرم، یک مفهوم نسبی تلقی می شود، و چه بسا رفتاری که در عرف حقوقی یک جامعه، استفاده نابه جا و غیر قانونی از قدرت تلقی می شود، در نظام حقوقی دیگری، رفتاری مطابق قاعده و قانون، به حساب می آید، مثلاً «تجاوز به عنف» در نظر بسیاری از حقوقدانان اروپایی، شامل روابط جنسی شوهر با همسر خود در صورتی که بدون رضایت او باشد، می شود و قابل تعقیب است. در «کامن لا»، زن با پیمان ازدواج می پذیرفت که به تقاضای جنسی همسرش پاسخ دهد، ولی در سال 1991 در دادگاه انگلستان، این دیدگاه غیر واقع بینانه، شناخته شد و دادگاه استیناف به تجاوز به عنف در موارد عدم رضایت همسر رأی داد. این رأی در مجلس عوام ابرام گردید.

پس هیچ رفتاری را صرفا به دلیل «تعرض آمیز بودن»، و یا «توأم بودن با آزار جنسی» نمی توان «خشونت آمیز» دانست، زیرا هر گونه داوری در این باره مبتنی بر «قانون معیار» است. بدین لحاظ خشونت یک مفهوم درجه دوم، به حساب می آید.

3ـ خشونت علیه زنان

این پدیده، ریشه های کهن تاریخی دارد و متأسفانه پیشرفت دانش و رفاه بشر نتوانسته است به آن پایان دهد. هم اینک در جوامع مدرن و پیشرفته هم، وحشتناک ترین صحنه های خشونت بر ضد زنان اتفاق می افتد و نهضت حقوق بشر نتوانسته است بر این مشکل اجتماعی چیره آید، مثلاً براساس یک آمار:

ـ 30 تا 35 درصد زنان آمریکایی مورد آزار جسمی شوهران خود قرار می گیرند.

ـ 15 تا 25 درصد زنان آمریکایی به هنگام بارداری مورد ضرب و شتم قرار می گیرند.

این گونه آمارها از گسترش خشونت، آن هم در جوامع متمدن، هر چند شگفت آور جلوه می کند، ولی وقتی «خشم» و «شهوت» در انسان فوران کند، انتظار هر گونه جنایتی را می توان داشت. بررسی های دقیق موارد مختلف به کارگیری خشونت نسبت به زنان نشان می دهد که این گونه رفتارها میان خانواده های باایمان، کمتر رخ می دهد و «میزان خشونت» با «پای بندی به ارزش های دینی و اخلاقی»، رابطه ای معکوس دارد. در یک گزارش که توسط تعدادی از متخصصان در موضوع زن آزاری، در مجله علمی پزشکی قانونی، ارائه شده، آمده است:

نکته بسیار مهم و قابل تأمل این است که این پدیده نزد خانواده های مذهبی و پای بند به واجبات دینی به طور چشمگیری کمتر دیده می شود، و این امر تأثیر شگفت مذهب را در پیشگیری از بروز هر گونه جرم و ناهنجاری اجتماعی نشان می دهد.

بررسی ها نشان می دهد که در جامعه ما، «خشونت علیه زنان»، یک «معضل مذهبی» نیست و نمی توان آن را زاییده احکام اسلامی دانست، بلکه به عکس، این ناهنجاری از بی اعتنایی به دستورهای دینی برمی خیزد. از این رو کسانی که در ریشه یابی خشونت بر ضدّ زنان، بر تأثیر قوانین شرعی، تأکید می کنند، کاملاً بر خطا هستند.

4ـ زمینه های اخلاقی

نقش مثبت دین در مهار خشونت بر ضد زنان از زاویه «کنترل شهوت» نیز قابل مطالعه است؛ زیرا موارد فراوانی از خشونت ها، در بیرون از خانه و در خارج از خانواده اتفاق می افتد. این گونه خشونت ها، در ارتباط آلوده بین زنان و مردان در محیط کار، تحصیل، تفریح و یا معابر عمومی، ریشه دارد. زنان و مردانی که در اثر هیجانات درونی و التهابات جنسی به چنین روابط آلوده ای، گرفتار می شوند، زمینه های خشونت و تعرض را فراهم می سازند و مردان که از قدرت و توان بالاتری برخوردارند، کامیابی خود را با خشونت پیگیری می کنند.

توصیه قرآن به زنان برای «حفظ امنیت شان» این است که با رعایت حجاب و پرهیز از تجمل و خودآرایی در بیرون از خانه، خود را از «تعدّی و آزار» ایمن نگه دارند:

یا أَیُّها النَّبّیُ قُل لأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ المُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ؛ (احزاب، آیه 59)

ای پیامبر به همسران و دخترانت، و به زنان مؤمنان بگو که روسری های خود را برگیرند. این کار برای آنکه شناخته شوند و مورد تعرض و آزار قرار نگیرند، بهتر است.

پیام آیه، آن است که زن مسلمان باید چنان در جامعه ظاهر شود که نشانه های پاکدامنی و وقار از او هویدا باشد. در چنین وضعی، افراد فاسد و مزاحم، جرئت تعرض به آنان را نخواهند داشت و از مصونیت برخوردار خواهند بود.

جوامع غربی، در صدد چاره اندیشی برای خشونت علیه زنان به عنوان یک «معضل اجتماعی» است، ولی به دلیل آنکه «جنبه های اخلاقی» مسئله را نادیده می انگارد، نتوانسته است در کنترل آن، توفیق یابد.

5ـ توقعات مالی

انگیزه بخشی از خشونت هایی که بر ضد زنان در محیط خانواده به کار گرفته می شود، طمع مادی شوهران است. مردان طمعکار، با اِعمال فشار، در صدد چنگ انداختن به اموال همسران خود و محروم کردن آنان از حقوق شان برمی آیند. در جامعه جاهلی، مردان طمعکار پس از ازدواج با زنان ثروتمند، به شیوه های مختلف، به اخّاذی و زورگیری از همسران خود می پرداختند. شایع ترین این شیوه ها، به کارگیری فشار برای بازپس گیری مهریه است. در قرآن مردان از تعدی به اموال همسران خود منع شده اند: «وَ لا تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئا»، و بخصوص تصریح شده است که مردان حق ندارند همسران را تحت فشار و در تنگنا قرار داده تا آنچه را به آنان داده (و یا تعهد کرده اند) بازپس گیرند: «وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما أتَیْتُمُوهُنَّ».

این آیه ناظر به یکی از زمینه های خشونت علیه زنان است که از زمان جاهلیت رواج داشته است. برخی مردان در حالی که نمی خواستند به زندگی مشترک و خانوادگی با همسران خود ادامه دهند، آنها را زجر می دادند تا مجبور به پیشنهاد «خُلع» شده و از حقوق مادی خود صرف نظر کرده، از شوهران شان جدا شوند.

سنت در برابر خشونت علیه زنان

جامعه جاهلی آکنده از خشونت بر ضد زنان بود. در این باره چندان زیاد نوشته شده است که تبیین آن، ضرورتی ندارد. آنچه اهمیت دارد، این است که پیامبر اسلام(ص) در این فضای خشونت زده، چه موضعی داشت، آیا با آن همراهی کرد، یا نسبت به آن بی اعتنا بود و یا این فضای اجتماعی را تغییر داد؟ در صورت تغییر، دگرگونی در چه لایه هایی رخ داد و به چه میزان «عمق» و «گسترش» داشت؟ در این بخش مروری اجمالی بر سنت نبوی در برخورد با خشونت علیه زنان داریم:

تغییر ارزش ها

خشونت بر ضد زنان، در جاهلیت ریشه های عمیق فرهنگی داشت و از باورهای غلط آنان برمی خاست، مثلاً برای آنان تولد دختر «شوم» بود. در اثر نفوذ این پندار باطل، نسبت به دختران و زنان، احساس نفرت داشتند. رسول اکرم برای رویارویی با فرهنگ جاهلی، به تبیین ارزش والا و منزلت بالای زنان پرداخت و آنان را به رأفت و رحمت الهی نزدیک تر معرفی کرد و از مردان خواست با شاد کردن زنان محرم، از لطف الهی در قیامت برخوردار شوند:

«ان اللّه تبارک و تعالی علی الاناث أرأف منه علی الذکور و ما مِنْ رجل یُدخل فرحةً علی امرأة بینه و بینها حرمة الاّ فرّحه اللّه تعالی یوم القیامة.»

در اوضاعی که به دختران، بی اعتنایی و کم مهری می شد، رسول خدا توصیه نمود دادن هدایایی را که برای خانواده تهیه می کنید، ابتدا از دخترها شروع کنید و پیش از پسران هدیه آنان را بدهید. به آنان که با دید تحقیر و نفرت به دختران نگاه می کردند، فرمود: چقدر دختران خوب اند! آنان سرشار از مهربانی و عاطفه اند و پیوسته آماده کمک و همراهی اند، و مایه انس و الفت می باشند:

«نعم الولد البنات ملطفات مجهزات مونسات.»

در جامعه جاهلی، تولد دختر، یک خبر ناگوار بود، حتی وقتی در محضر پیامبر، به یکی از مسلمانان چنین خبری دادند، از شدت ناراحتی، رنگش تغییر کرد. حضرت پرسید: چه شده؟ جواب داد: خبر دادند که همسرم وضع حمل کرده و دختری به دنیا آورده است! پیامبر فرمود: «او هم مانند دیگران بر زمین زندگی می کند و از روزیِ الهی، بهره می برد. دختر گُل خوشبو و لذت بخشی است.»

حضرت هر گونه برخورد حقارت آمیز با زنان را نشانه فرومایگی، اما کرامت مردان را در برخورد احترام آمیز و بزرگوارانه با زنان دانست:

«ما اکرم النساء اِلاّ کریم و لا اهانهنّ اِلاّ اللئیم.»

توصیه به تحمل و مدارا

توصیه به مدارا و تحمل، اقدام دیگری برای کاهش خشونت علیه زنان بود. بسیاری از مردان با تکیه بر موقعیت خاص خود در جامعه و به ویژه در اثر برخورداری از توانایی های برتر بدنی، نیز به اتکای احساس غرور، به سرعت در برابر رفتار ناشایسته همسران خود، واکنش تند نشان می دهند، و کمترین لغزش را با بیشترین مکافات و مجازات، پاسخ می دهند. با توجه به این زمینه برخورد و خشونت، دعوت عام پیامبر(ص) به مدارا، کاربرد ویژه ای نسبت به مردان در برخوردهای خانوادگی دارد. به علاوه که رسول خدا، به شکل خاص مسئله را مطرح کرده، از مردان خواسته است در برابر بدرفتاری همسران، صبوری و بردباری پیشه کنند، تا در هر مورد، از پاداشی مانند ثواب حضرت ایوب در تحمل ناملایمات برخوردار باشند:

«مَن صبر علی سوء خُلق امْرأته و احْتسبه أعطاه اللّه بکل مرّةٍ یصبر علیها مِن الثواب مثلَ ما أعطی ایوب علی بلائه.»

امیرالمؤمنین(ع) نیز به فرزندش محمد حنفیه سفارش کرد که در هر حال با همسرت مدارا کن. در تعالیم اخلاقی اسلام تأکید شده است یکی از «حقوق زن» آن است که بدرفتاری و اذیت هایش را شوهر نادیده گرفته، نه تنها مقابله به مثل نکند و به اِعمال قدرت و خشونت مبادرت نکند، بلکه با عفو و چشم پوشی رفتار کند.

در سیره پیامبر، برخوردهای کرامت آمیز و توأم با محبتی دیده می شود که اوج خویشتنداری و بزرگواری است، مثلاً وقتی یکی از زنان مشرکان در جنگ گرفتار شد و او را به خدمت پیامبر آوردند، شروع به ناسزاگویی کرد و گفت: «خداوند همسرانت را بیوه کند که زنان ما را بیوه ساختی! خدا فرزندانت را بی پدر کند که فرزندان ما را بی پدر ساختی.» مسلمانان خواستند جواب بی ادبی اش را بگویند، ولی رسول خدا آنها را از این کار منع کرد و فرمود مزاحمش نشوید.

عدی بن حاتم طائی هم مسلمان شدن خود را از آن رو می دانست که پیامبر دستور آزادی خواهرش را صادر کرد و او را به شام فرستاد. مدارای رسول خدا، «عدی» را به تحقیق در باره آئین جدید وا داشت و در نهایت مسلمان شد.

حلقه امنیتی

در احکام اسلامی، با مقررات ویژه ای روبه رو می شویم که حلقه امنیتی خاصی برای زنان پدید می آورد و از خشونت نسبت به آنان می کاهد، مثلاً در موقعیت جنگ که خشن ترین صحنه ها اتفاق می افتد، زنان از مصونیت برخوردارند و پیامبر اسلام تأکید کرده است که مسلمانان نباید متعرض زنان شوند، حتی در مأموریت های نظامی باید حریم امن آنان رعایت شود.

رسول خدا وقتی فرمانده نظامی انتخاب می کرد، به او و مسلمانان توصیه می کرد:

«تا وقتی مجبور نشده اید درختی را قطع نکنید. پیرمردان از پا افتاده را نکشید، نیز کودکان و زنان را به قتل نرسانید.»

حمایت های ویژه

در سیره پیامبر، حمایت های خاصی از زنان دیده می شود. حمایت ها به دلیل احساسات قوی و عواطف عمیق زنان است که در برخوردهای اجتماعی نمی توان آن را نادیده انگاشت. ماجرای تاریخی زیر نمونه ای از حمایت های ویژه است:

پیامبر(ص) خالد و گروهی از مسلمانان را به قبیله بنی مصطلق فرستاد. خالد در حق آنان ستم کرد، در حالی که این قبیله با رسول خدا پیمان صلح و دوستی بسته بودند. بنی مصطلق از رفتار خشن خالد به پیامبر شکایت کردند. رسول خدا رفتار وی را محکوم کرد و از آن بیزاری جست و به حضرت علی(ع) مأموریت داد با حضور در آن منطقه، و جبران خسارت ها، از آنان دلجویی کند و احکام جاهلی را باطل کند. حضرت علی(ع) مأموریت را انجام داد، به خانواده مقتولان خون بها پرداخت کرد و غرامت خسارت های مادی را ادا کرد و در نهایت مبلغی را به زنان اختصاص داد و بین آنها توزیع کرد. این مبلغ به عنوان جبران خسارت های روحی و آسیب های روانی بود که در جریان حمله خالد به آنان وارد شده و باعث ترس و وحشت ایشان شده بود.

براساس سیره رسول خدا، زنان همچنان که از امنیت اجتماعی مانند دیگران برخوردار می شوند، «فراتر از آن» از حمایت های فوق العاده نیز بهره مندند. در حقوق کیفری و قوانین جزایی اسلام هم پاره ای امتیازات ویژه برای زنان وجود دارد و زنان در مقایسه با مردان از ارفاق هایی برخوردارند.

مسئولیت دولت

فعالیت های فرهنگی و حمایت های قانونی، سهم مؤثری در کاهش خشونت علیه زنان دارد، ولی چنین شیوه هایی همیشه و در همه موارد نتیجه بخش نیست و نمی توان توقع داشت که بدین وسیله زمینه های خشونت به طور کلی برطرف گردد، زیرا بالاخره افراد قانون گریز و شرور در گوشه و کنار وجود دارند و برای کنترل آنها، چاره ای جز به کارگیری قدرت نیست. این «قدرت» در اختیار «حکومت» است و دولت موظف است که توان و امکانات خود را برای جلوگیری از زورگویی و تجاوز به حقوق افراد و دفاع از مظلومان به کار گیرد. امیرالمؤمنین نقل می کند که به همراه رسول خدا، برای خرید لباس به بازار رفته بودم. در بین راه به کنیزی برخورد کردیم که می گریست. پیامبر از او پرسید: چه شده؟ کنیز گفت: خانواده سرپرستم چهار درهم برای خرید کردن به من داده بودند، ولی مبلغ را گم کرده و جرئت بازگشت به منزل را ندارم. رسول خدا چهار درهم به او داد تا کالای مورد نیاز را خریداری کند، دوباره او را در بازار دیدیم که می گرید و می گوید: چون بازگشتم به خانه دیر شده، می ترسم کتک بخورم، پیامبر کنیز را تا خانه همراهی کرد و از خانواده سرپرستش خواست که او را بازخواست نکنند ...

در حکومت اسلامی، دولتمردان، نقطه امید آسیب دیدگانند و کسانی که در معرض تهدید و خشونت قرار می گیرند، با پشتیبانی مراکز قانونی، قدرت و جسارت ایستادگی در برابر زورگویی و تجاوز پیدا می کنند.

در جامعه اسلامی، در فصل تابستان، و در شدت گرمای ظهر، زن ستمدیده به درِ خانه حاکم ـ امیرالمؤمنین(ع) ـ می آید و در برابر تعدی همسرش که تصمیم به ضرب و شتم او گرفته، یاری می طلبد. امام فرمود: مقداری صبر کن تا پس از خنک شدن هوا تو را همراهی کنم، زن گفت: هر چه دیرتر شود، خشم شوهرم بیشتر می شود، امام حرکت کرد، در حالی که می فرمود: به خدا قسم! بدون درنگ حق ستمدیده را می ستانم. حضرت آن زن را همراهی کرد و در برابر جسارت شوهرش از او حمایت نمود ... .

برای رویارویی با رفتارهای خشونت آمیز علیه زنان، از یک سو باید امکان دسترسی سریع و آسان به مسئولان حکومتی فراهم باشد، و از سوی دیگر باید مسئولانِ امنیت جامعه به موقع اقدام نمایند.

خشونت علیه سنت

سیره رسول خدا در احترام گذاشتن به زنان و نفی خشونت علیه آنان، برای کسانی که در فضای جاهلیت پرورش یافته بودند و سخت گیری بر زنان در خوی و طبیعت شان رسوخ داشت، کاملاً تعجب آور بود. آنان نه به راحتی می توانستند سنت نبوی را درک نموده و بپذیرند، و نه به سهولت می توانستند شیوه های خشن گذشته را ترک کرده و از پیامبر پیروی نمایند. البته همه مسلمانان برخورد یکسانی با این موضوع نداشتند، برخی لب به اعتراض می گشودند و برخی دیگر به سنت نبوی تسلیم می شدند. به هر حال چون سنت پیامبر و توصیه های حضرت، به گوش زنان رسیده بود، این آگاهی، توقعات تازه ای به وجود آورده و جوشش تازه ای ایجاد کرده بود. آنان حاضر نبودند مانند گذشته خشونت را تحمل کنند و چه بسا به اعتراض رو می آوردند بخصوص که پیامبر در برابر چنین صحنه هایی حساسیت داشت و شخصا دخالت می کرد. در منابع تاریخی و حدیثی آمده است که وقتی در سال هشتم هجری، زینب دختر پیامبر از دنیا رفت، زنان در عزای او می گریستند، و عمر با تازیانه بر آنها می کوبید که چرا گریه می کنید، رسول خدا دست عمر را گرفت و فرمود: آنها را رها کن، بگذار گریه کنند. در عین حال که پیامبر او را از این کار منع کرد، پس از مرگ خلیفه اوّل، عمر مأموری گمارد تا به زور مجلس عزای خلیفه را به هم زده و با شلاق زنان را تنبیه کنند.

شگفت آور است که برخی مسلمانان به خود اجازه می دادند در حضور پیامبر اکرم، چنین اعمالی مرتکب شوند، در حالی که اگر گریستن بر مردگان، گناهی قابل تعزیر باشد، تنبیه باید در حضور پیامبر، با کسب اجازه ایشان انجام شود، ولی به کارگیری شیوه های خشن، برای عده ای کاملاً عادی بود و از شلاق ـ دِرّه ـ آنان کمتر کسی جان سالم به در می برد.

بنا به نقل طبری، خلیفه دوم در دوران حکومتش، از خواهر عایشه، برای ازدواج خواستگاری کرد، ولی وی نپذیرفت و پیشنهاد را به دلیل آنکه عمر با زنان به خشونت رفتار می کند، رد کرد. ابن هشام می گوید: وی خواهرش را به شدت مورد ضرب قرار داد، به طوری که آثار آن بر بدنش تا مدتی باقی بود، زیرا در خانه اش جلسه دینی برای فراگیری قرآن تشکیل داده بود. ابن سعد هم آورده است که عمر همسرش جمیله بنت ثابت را طوری سیلی زد که به زمین خورد و برای شکایت خدمت پیامبر آمد.

هیبت خلیفه، نه فقط زنان، بلکه در دل مردان هم رعب ایجاد می کرد. مثلاً ابن عباس، نظر خود را در باره «عول» تا پس از مرگ خلیفه، اظهار نکرد، و پس از آن، در باره علت این سکوت گفت: هیبت خلیفه مانع بود.

همین رعب و وحشت گاه موجب سقط جنین در زنان می شد، مثلاً یک بار که خلیفه به سراغ یک زن خواننده ـ که حامله بود ـ فرستاد و او را احضار کرد، زن چندان وحشت کرد که بین راه دچار آسیب جسمی شد، او را به خانه ای بردند و در آنجا فرزندی را که در رحم داشت، سقط کرد. پس از این حادثه مشاوران خلیفه نظر دادند که وی در برابر آن مسئولیتی ندارد، ولی حضرت علی(ع) فرمود: دیه بر عهده توست، چون از ترس تو فرزندش سقط شد: «أری أنّ دیته علیک، فإنّک أنتَ افزعتها و القت ولدها فی سبیلک.»

منش و رفتار پیامبر خدا در برخورد با زنان و حفظ احترام آنان، در مقایسه با برخی صحابه، کاملاً متفاوت بود. در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است که یک روز گروهی از زنان قریش در محضر پیامبر(ص) بودند و مطالبی مطرح می کردند، در همان زمان، عمر اجازه خواست که وارد شود و پیامبر، اجازه داد. زنان با شنیدن صدای عمر، فورا پشت پرده رفتند و خود را مخفی کردند. پیامبر لبخند زد و در پاسخ عمر که علت خنده را پرسید، فرمود: تعجب می کنم که زنان با شنیدن صدایت، به پشت پرده شتافتند! عمر گفت: آنان باید موقعیت و هیبت شما را بهتر و بیشتر درک کنند. زنان قریش در جواب گفتند: آری، عظمت و ابهت پیامبر بالاتر است ولی تو خشن هستی، «نعم، أنتَ أفظ و أغلظ مِن رسول اللّه ».

زنان قریش با پاسخ خود بین دو گونه شخصیت در برخورد با زنان تفکیک کردند: برخورد از موضع تندی و خشونت که واکنش آن ترس و وحشت، و اثر آن فرار و مخفی شدن است، و برخورد از موضع عظمت و ابهت که عکس العمل آن احترام توأم با تعظیم و در عین حال اطمینان و آرامش است. سیره پیامبر چنان بود که زنان به راحتی می توانستند تقاضاهای خود را مطرح کرده و بدون نگرانی و تکلّف سخن بگویند. پیامبر در اوج عظمت و بزرگی، در نهایت مهربانی و ملاطفت رفتار می کرد و هرگز تاریخ نشان نداده است که با زنان به تندی و خشونت رفتار کرده باشد.

امروز برای ما شگفت آور است که در تاریخ بخوانیم در عصر رسول خدا برخی تندی ها و تندروی ها در باره زنان، تحت عنوان «غیرت» انجام گرفته است! چه کسی از پیامبر «غیورتر»؟ پس چرا رسول خدا که برترین نمونه «فضایل اخلاقی» است و از همه کمالات در حد والا برخوردار است، چنین رفتاری ندارد؟ آیا افراد دیگری در «مفهوم مثبت غیرت» بر حضرت پیشی گرفته بودند، و یا غیرت، «مفهوم دیگری» برای آنان داشت؟ پیامبر به همسران خود اجازه می داد که برای تأمین احتیاجات خود از خانه بیرون بیایند. سوده که زنی بلندقامت بود، یک شب با اجازه پیامبر از خانه بیرون آمد، عمر او را شناخت. عمر نسبت به این موضوع حساسیت زیادی داشت و همواره به پیامبر توصیه می کرد که اجازه ندهد زنانش بیرون روند. عمر با لحن خشنی به سوده گفت: خیال کردی که تو را نشناختم؟ از این پس بیشتر مراقب باش. سوده از همان جا برگشت و ماجرا را برای پیامبر بازگو کرد. پس از اندکی، حال پیامبر تغییر کرد و فرمود: «به شما اجازه داده شده که اگر حاجتی دارید بیرون روید.»

زمخشری در تفسیر خود می نویسد: عمر مایل بود زنان پیامبر در پرده باشند و بیرون نروند و به زنان پیامبر می گفت: اگر اختیار شما با من بود، هیچ چشمی شما را نمی دید! یک روز که به آنان اعتراض کرد، زینب ـ همسر پیامبر ـ به او گفت: پسر خطّاب! وحی در خانه ما نازل می شود و تو نسبت به ما «غیرت» می ورزی و برای ما تعیین تکلیف می کنی؟

آیا پیامبر خدا در برابر کسانی که به تندی خو گرفته بودند و بر تحمیل و فشار بر زنان اصرار می ورزیدند، تسلیم شد و از سیره و سنت خود در برابر خشونت طلبان عقب نشینی کرد؟

برخی نویسندگان، به این سؤال پاسخ مثبت داده اند. از نظر آنان نه فقط پیامبر از موضع خود عقب نشینی کرد، بلکه خداوند هم به نفع این گروه وارد عمل شد و پیامبر را تخطئه کرد! به نظر اینان خداوند با آیه 53 سوره احزاب جانب کسانی را گرفت که با بیرون آمدن زنان پیامبر از خانه مخالف بودند و به پیامبر اعتراض می کردند، آنها که می گفتند زنان باید پشت پرده باشند و هیچ چشمی آنان را نبیند بنا بر گمان آنان خداوند از پیامبر خواست همسرانش از پسِ پرده و حجاب با مردان ارتباط داشته باشند:

«و اذا سألتموهن متاعا فاسألوهن من وراء حجاب».

ولی تأمل در آیه، چنین برداشتی را نفی می کند و این پندار را تخطئه می نماید، زیرا در این آیه، سخن از «پرده نشینی» زنان پیامبر نیست و چنین دستوری به آنها داده نشده، بلکه از مسلمانان خواسته شده است در برخورد با پیامبر و همسرانش، آداب اسلامی را رعایت کنند. این آیه مشتمل بر این احکام است:

1ـ سرزده و بدون اجازه وارد خانه حضرت نشوید.

2ـ اگر برای صرف غذا دعوت شدید، به موقع بیایید و سپس مجلس را ترک کنید و وقت پیامبر را با سخنان پراکنده نگیرید.

3ـ اگر می خواهید از همسران پیامبر چیزی بگیرید، از پشت پرده تقاضا کرده و وارد اتاق نشوید.

4ـ پس از وفات رسول خدا، حق ندارید با همسران او ازدواج کنید.

براساس این آیه، مردان نباید وارد جایگاه زنان شوند و اگر احتیاج به چیزی دارند، باید از پشت پرده و دیوار بخواهند. روشن است که این آیه هرگز ناظر به پرده نشین شدن همسران پیامبر و بیرون نیامدن از خانه نیست. چه اینکه با نزول این آیه تغییری در حضور اجتماعی و سیاسی آنان چه در مسجد، و چه در میدان های جنگ، به وجود نیامد. از این رو تعجب است که فاطمه مرنیسی می نویسد: با نزول این آیه دنیای زنان از مردان جدا شد و زنان در محیط منزل محدود، و از شرکت در امور سیاسی محروم شدند. این نویسنده مراکشی، پس از اشاره به سخن عمر که مرتب از پیامبر می خواست زنان خود را در پسِ پرده قرار دهد، می نویسد:

به رغم همه این انتقادها، پیامبر خدا چون عمر نمی اندیشید و همچنان زیر بار نمی رفت. او فضیلت های حضرت محمد را در مورد احتراز از خشونت و داشتن ملایمت، در نظر نداشت. از دیدگاه او تنها راه برقراری نظم، ایجاد موانع و پنهان سازی زنان بود، متأسفانه این مشاجرات و مباحث در شرایطی صورت گرفت که پیامبر سال های پایانی عمر خود را می گذراند. واکنش عمر، کسی که «ایجاد مانع» را تنها راه کنترل خشونت می دانست، بازتاب ذهنیت عامیانه ای بود که پایه اخلاقیات جاهلیت را تشکیل می داد ... .

این نویسنده چگونه می تواند به این نتیجه دست یابد که بالاخره خُلق و خوی صحابی ای مانند عمر، در قرآن و شریعت اسلامی رسمیت یافت؟ آیا دستور به مردان که در محیط خاص زنان وارد نشوید، دستور به پرده نشینی زنان و انزوا گزیدن از جامعه است؟ آیا دستور به زنان که به شکل مهیّج در ملأ عام ظاهر نشوید و پوشش مناسب به تن کنید آنان را از صحنه سیاست به دور می کند؟ متأسفانه این نویسنده مراکشی هیچ شاهدی برای مدعیات خود نیاورده است و در یک ادعای عجیب تر، پوشش زنان را هم تحت تأثیر این فضای جاهلی قلمداد می کند!

جالب است بدانیم عمر خود اعتراف دارد که سنت پیامبر و شریعت او، وضع زنان را تغییر داد. وی اذعان دارد که نتوانسته است اوضاع گذشته را حفظ کند. او می گفت: به خدا ما در جاهلیت برای زنان شأنی قائل نبودیم و آنان را به چیزی نمی شمردیم، تا اینکه خداوند در باره آنان آیاتی نازل کرد و حقوق و بهره هایی برایشان قرار داد: «و اللّه ان کنا فی الجاهلیة ما نعدّ للنساء امرا حتی انزل اللّه تعالی فیهن ما انزل و قسم لهنّ ما قسم.»

کتک زدن

مورد دیگری که به عنوان پیش روی خشونت طلبان، و عقب نشینی پیامبر تلقی شده، موضوع کتک زدن زنان است. مستند این برداشت این روایت تاریخی است که در سنن ابی داود آمده است:

پیامبر از کتک زدن زنان نهی کرد و فرمود: «لا تضربوا اماء اللّه » ولی عمر خدمت پیامبر رسید و طغیان زنان را مطرح کرد، از آن پس بود که پیامبر اجازه کتک زدن به زنان را صادر کرد.

کسانی که عقب نشینی پیامبر را در برابر فضای خشونت علیه زنان مطرح می کنند و دلیل آن را «اجازه کتک زدن» می دانند، در باره نظر قرآن در این باره چه می گویند؟ مگر نه این است که این موضوع به روشنی در قرآن آمده است؟ آیا خداوند هم به خاطر طرفداران خشونت، به یک حکم ظالمانه رسمیت و مشروعیت بخشیده است؟! خانم مرنیسی می گوید:

چگونه این عقب نشینی مضاعف را از نخستین پیام برابری (آیه 35 احزاب) توجیه کنیم؟ در جامعه عرب عهد جاهلیت، خشونت علیه زنان بی نظیر بود و در این آیه به مردان حق داده شده که زنان خود را در موقع عصیان علیه اقتدار مرد بزنند. شأن نزول این آیه آن است که در گیر و دار یک نزاع، مردی از انصار زنش را سیلی زد. زن به سرعت نزد پیامبر رفت و درخواست کرد به عنوان حَکَم، رسم قصاص را به مرحله اجرا در آورد. حضرت محمد(ص) خود را برای درخواست آن زن آماده می کرد که آیه ای نازل شد. خداوند «تصمیم دیگری» گرفته بود. بنابراین همسر او را نزد خود فرا خواند و آیه را برای او خواند و به او گفت: «من یک چیز می خواهم و خداوند چیز دیگر». در مورد زنان دو دیدگاه مختلف در مدینه وجود داشت، دیدگاه پیامبر که مخالف به کار بردن زور و خشونت در مورد زنان بود و نظریه ضد آن که عمر نماینده آن بود، چرا در درازمدت، جهت گیری پیامبر در روح قوانین اسلامی حاکم نشد؟

این نویسنده، هر چند در این برداشت تفسیری ـ تاریخی دچار یک اشتباه بزرگ شده است، ولی چنین اشتباهی از او قابل اغماض است، زیرا مفسران اهل سنت با نقل چنین شأن نزول هایی و بدون آنکه به بررسی و تحلیل آن بپردازند، نوعی «تسالم» در این باره به وجود آورده و خوانندگان را در برابر یک مطلب مسلّم و بدون چون و چرا قرار داده اند. این سؤال را نه از خانم مرنیسی، بلکه از صاحب تفسیر «المنار» باید پرسید که به عنوان شأن نزول، این روایت را نقل و قبول می کند که پیامبر نظر به قصاص شوهر آن زن کتک خورده داد ولی جبرئیل آمد و با نزول این آیه، کتک زدن به زنان را مجاز دانسته و پیامبر فرمود: «اردنا امرا و اراد اللّه امرا.» همچنین این سؤال متوجه سید قطب در تفسیر «فی ظلال القرآن» است که این حدیث را نقل کرده و پذیرفته است که پیامبر از کتک زدن زنان منع کرد، ولی به دلیل آنکه عمر پافشاری داشت، حضرت اجازه ضرب و شتم زنان را صادر کرد و پس از آن، زنان زیادی اطراف خانه پیامبر جمع شدند و از کتک خوردن از شوهران شان شکایت داشتند.

در برابر این گونه شیوه های مسامحه آمیز که بدون تحلیل سند این روایت و بدون بررسی محتوای آن، آن را مورد تأیید قرار داده اند، شیوه نقّادی مفسرانی مانند علامه طباطبایی قرار دارد. ایشان پس از نقل همان شأن نزول از منابع اهل سنت، در نقد آن می نویسد:

در قرآن تصریح شده است که مرد غیر مورد «نشوز» نمی تواند دست به روی زنش بلند کند: «فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلاً» از این رو، اگر این شأن نزول از جواز ضرب در موارد دیگر حکایت کند و قصاص را منتفی بداند، با صریح آیه منافات داشته و قابل قبول نیست. البته در این روایات، اشکال دیگری هم وجود دارد: حکم پیامبر به قصاص مرد، نمی تواند «حکم قضایی» باشد زیرا در برابر ادعای زن، شوهر او حضور نداشته است و صرفا به اتکای شکایت یک طرف و پیش از آنکه طرف دیگر در محکمه حاضر شود، نمی توان به صدور حکم قضایی، مبادرت کرد. پس حکم به قصاص از طرف رسول خدا، «بیان حکم شرعی» برای کسی است که استفتا کرده است. نتیجه این تحلیل آن است که اگر شأن نزول ذکر شده صحیح باشد، خداوند پیامبر را در بیان حکم شرعی تخطئه کرده و سخن او را در تبیین شریعت بی اعتبار دانسته است و البته چنین موضوعی با مقام عصمت رسول خدا منافات دارد ...

به هر حال با توجه به تردیدها و اشکالاتی که در این شأن نزول وجود دارد، باید با صرف نظر از آن، به آیه برگردیم و با تأمل در آن، به این سؤال پاسخ دهیم که: آیا در قرآن «خشونت علیه زنان» پذیرفته شده؟

پاسخ این است که «تنبیه بدنی» آن گونه که در قرآن آمده، به طور کلی با خشونتی که در جاهلیت و پس از آن رواج دارد، متفاوت است. با توجه به تفاوت ها هرگز نمی توان آن را مشابه خشونت هایی که برخی صحابه بدان عادت داشتند، دانست:

1ـ تنبیه بدنی در قرآن، اختصاص به «نشوز» دارد و نشوز حالت طغیان و سرکشی است و مقصود از آن وضعی است که زن به وظایف خود در برابر همسر عمل نمی کند؛ از این رو در توقعات فراتری که شوهر دارد، نه اطاعت لازم است، و نه در صورت مخالفت، نشوز تحقق می یابد. زن با عقد ازدواج می پذیرد که به درخواست های جنسی همسر پاسخ دهد، و در صورتی که مانعی برای این کار وجود نداشته باشد، برای تخلف عذری ندارد. البته در دیگر مسائل زندگی مشترک، تصمیم گیری به خودِ او مربوط است و نظر زوج، تعیین کننده نیست: «ان الزوج فیما وراء حق المساکنه و الاستمتاع کالاجنبی».

اما خشونت طلبان، از ضرب برای تحمیل همه خواسته های خود بر زنان استفاده می کنند.

2ـ تنبیه در قرآن، ماهیت «تأدیبی» دارد و صرفا به انگیزه «اصلاح روحیه طغیان» و تغییر یک رویه غلط انجام می شود. چنین اقدامی هرگز نمی تواند جنبه «عقده گشایی» داشته و یا از سرِ کینه توزی، و یا به هدف انتقام جویی انجام شود. در فقه گفته شده است: شوهر حق ندارد به قصد تشفّی و انتقام تنبیه کند، و اگر هر قصد و انگیزه ای، غیر از اصلاح داشته باشد، مرتکب حرام شده است.

3ـ تنبیه بدنی در قرآن، «آخرین مرحله» اقدام است، و قبل از آن باید اصلاح از طریق «گفتگوی مشفقانه» انجام شود: «فَعِظُوهُنَّ»، و در صورتی که این شیوه به نتیجه نرسد، باید از روش های منفی استفاده کرد مثلاً شوهر می تواند در بستر خواب، از همسر خود روی برگرداند: «و اهْجُروهُنّ فی المضاجع». اگر این رفتار عاطفی در جلوگیری از تعدی و سرپیچی اثری نداشته باشد، نوبت به تنبیه بدنی می رسد. مفسرانی مانند علامه طباطبایی و فقیهانی مانند علامه حلی توضیح داده اند که تا وقتی امکان تأثیرگذاری از دو شیوه پیش وجود داشته باشد، تنبیه جایز نیست.

4ـ تنبیه بدنی مشروع، تنبیهی است که هیچ آسیبی وارد نکند اما در صورتی که آسیبی به بدن زن برسد، شوهر مسئول بوده و مورد مؤاخذه قرار می گیرد. او در این صورت موظف به «پرداخت غرامت» است و حتی «قصاص» می شود.

5ـ تنبیه بدنی از نظر اسلام، اختصاص به «زنان متخلف» ندارد، بلکه اگر مردان هم از وظایف خود سرپیچی کنند، به عنوان «نشوز»، «تعزیر بدنی» می شوند. از قرن ها پیش فقها فرموده اند:

«النشوز هو الخروج عن الطاعة و قد یکون من الزوج کما یکون من الزوجة» (شرایع).

تنها تفاوتی که وجود دارد این است که چون تنبیه مردان معمولاً خارج از توان جسمی زنان است و چه بسا اقدام آنان مشکلات تازه ای برایشان به وجود آورد، اجرای آن به «حاکم شرع» سپرده شده است. البته در مواردی که چاره ای جز اقدام مستقیم زن نباشد، این امکان وجود دارد که زن با اجازه حاکم شرع، شخصا به آن مبادرت کند. بعضی از فقهای معاصر این تذکر را هم داده اند که زن برای «دفاع از خود»، در مواقع لزوم، حق زدن شوهر را دارد. (آیت اللّه تبریزی)

6ـ تنبیه بدنی زن، بر خلاف حدود و تعزیرات، یک «حکم شرعی» نیست و امر «اضربوهن» دلالت بر «وجوب» یا «استحباب» نمی کند، بلکه این اقدام فقط یک «حق» است و مرد برای تنبیه «مجاز» است. اسلام هیچ گونه تشویقی برای مبادرت مردان به استفاده از این حق ندارد، بلکه دستورهایی که در زمینه عفو و گذشت وجود دارد، آنان را از چنین رفتاری باز می دارد.

7ـ در قرآن، تنبیه بدنی، به عنوان «یک روش» مطرح شده است، نه «یک ارزش». این روش در کاربرد و به کارگیری، «تابع» یک ارزش، قرار داده شده است: «اصلاح».

در اوضاع فرهنگی و اجتماعی گذشته، ضرب می توانست به عنوان یک شیوه و روش، ما را در دستیابی به آن ارزش کمک کند، ولی بدان معنی نیست که از این روش، همیشه و در همه موارد، می توان و یا باید استفاده کرد، بلکه ممکن است کاربرد این روش، در اوضاع اجتماعی دیگری، نتایج معکوسی به بار آورد، یعنی نه تنها به اصلاح شخص و استواری نظام خانواده کمکی نکند، بلکه بحران تازه ای به وجود آورد. در این صورت، حتی اگر موعظه و یا قهر هم تأثیری نداشته باشد، نمی توان به سراغ ضرب رفت.

8ـ بالاخره نباید فراموش کنیم که این روش، یک شیوه «پسندیده» نیست؛ حتی وقتی پس از مرحله نصیحت و روی گردانی، نوبت به آن می رسد، باز از نظر «اخلاقی»، یک کار «ناپسند» است. در روایاتی که از پیامبر(ص) در این باره نقل شده، به این زشتی، تصریح گردیده است. حضرت پس از اجازه ضرب در مورد نشوز، فرمود: «ولی «بدترین شما»، چنین کاری انجام می دهد.» در مورد دیگری نیز پس از اجازه فرمود: «من تحمل دیدن چنین صحنه ای را ندارم.» فقها هم به استناد روایاتی که از کتک زدن زن نهی کرده است، توصیه کرده اند از این شیوه استفاده نشود: «إنّ الأْولی للزوج أنْ یعفو وَ أعرض عنه و قد ورد الخبر بالنهی عن ضرب الزوجة فی الجملة.«

با توجه به این قیود که در تنبیه بدنی مطرح شده و با در نظر گرفتن محدودیت هایی که برای اجرای آن وجود دارد، «همسرآزاری» در یک جامعه اسلامی، چندان اندک و نادر می شود که جنبه استثنایی به خود می گیرد؛ نیز با توجه به «انگیزه»، «کاربُرد» و «قبح اخلاقی» آن، به شکل طبیعی از جامعه رخت برمی بندد.

اینک به درستی می توان قضاوت کرد: خشونت هایی که دیروز و امروز در حق زنان به کار گرفته می شود، آیا در این چارچوب قرار دارد یا تقریبا هیچ موردی را نمی توان یافت که با توجه به این قیود، «تنبیه مجاز» به حساب آید؟

بر این اساس، به پاسخ سؤال دیگری هم می توان رسید که صحنه های خشونت بار علیه زنان، نشأت گرفته از فرهنگ خشن جاهلی و حاملان آن است، یا برآمده از فرهنگ مدارای قرآنی است؛ یعنی ریشه های برخوردهای خشونت آمیز را در کجا باید جستجو کرد، در سیره پیامبر(ص) و یا در روش برخی صحابه؟

هر کس که با دید منصفانه به تأمل در زندگی رسول خدا بپردازد، به این نتایج می رسد:

أ) در سیره پیامبر، تشویق به خشونت علیه زنان وجود ندارد.

ب) در سیره پیامبر، خشونت های جاهلی، تأیید نشده است.

ج) پیامبر(ص) در برابر صحابه ای که به سیره حضرت در نفی خشونت علیه زنان اعتراض داشتند، مقاومت کرد و روش خود را تغییر نداد.

د) خشونت علیه زنان، در اثر فرهنگ جاهلی، پس از بعثت رسول خدا نیز در جامعه اسلامی استمرار یافت.

ه··· ) آنچه در جوامع اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم باقی مانده، به دور از سیره ایشان، و از آثار جریان جاهلی است.

در این باره با برداشت های «مرنیسی» کاملاً مخالفیم که می گوید: «شیوه های خشن عمر بر سنت پیامبر غالب آمد، چون پیامبر مجبور بود ملاحظه او را بنماید تا در جنگ ها بتواند از قدرت او استفاده کند.»

او اضافه می کند: «طرح های پیامبر در برابر عمر با شکست مواجه شد، چون پیامبر ایستادگی در برابر عمر را مصلحت نمی دانست.»

ما معتقدیم پیامبر با شجاعت آئین وحی را اعلام و تبلیغ کرد و بدون کمترین مصلحت سنجی و ملاحظه کاری، حقیقت را تبیین نمود. او در انجام رسالتش کمترین کوتاهی نداشت، هر چند عده ای از مسلمانان، در آن دوره، و پس از آن، سیره حضرت را زیر پا گذاشتند، ولی به هر حال آنچه اتفاق می افتاد، انحراف در «تبیین شریعت» و «توسط پیامبر» نبود، بلکه انحراف در «اجرای شریعت» و «توسط خشونت طلبان» بود. به خانم مرنیسی باید گفت: متفکران شیعه از اینکه خشونت علیه زنان در جوامع اسلامی وجود دارد، سخت متأثر و ناراحتند و معتقدند برای ریشه کن کردن آن باید اقدام کرد. آنان نخستین قدم را بازگشت به سیره پیامبر و اسوه قرار دادن آن در روابط اجتماعی می دانند. به نظر آنان باید هر گونه شیوه دیگری که ارزش و اعتبار پیدا کرده، کنار گذاشته شود. از این جهت نه فقط وضع فرهنگی و اجتماعی اهل سنت قابل نقد است، بلکه شیعیان هم که در الگوهایشان، هرگز خشونت علیه زنان دیده نمی شود، قابل انتقادند. شهید مطهری در این باره می نویسد:

«خشونت عمری، متأسفانه در همه جهان اسلام اعم از شیعه و سنی ادامه یافته است.» «خشونت خاص عمری، و حلول روح او حتی در مدعیان دشمنی اش، سهم به سزایی داشته است.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان