ماهان شبکه ایرانیان

مثل های زیبای قرآن (۴۲)

فرجام دشمنان و مخالفان لجوج رسولان خدا، همچون عاقبت مردم لجوج انطاکیه خواهد بود که رسولی را به جرم دعوت به توحید کشتند، و با یک صیحه آسمانی، همه نابود شدند .

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

مثل چهل و دوم

سرگذشت رسولان انطاکیه

فرجام دشمنان و مخالفان لجوج رسولان خدا، همچون عاقبت مردم لجوج انطاکیه خواهد بود که رسولی را به جرم دعوت به توحید کشتند، و با یک صیحه آسمانی، همه نابود شدند .

«واضرب لهم مثلا اصحاب القریة اذ جاءها المرسلون » .

«برای آنان سرگذشت آن سرزمین (انطاکیه) را مثل بزن هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند» .

«اذ ارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا الیکم مرسلون » .

«هنگامی که دو تن از رسولان را به سوی آنها فرستادیم، اما آنان رسولان را تکذیب کردند . برای تقویت آن دو، شخص سومی را فرستادیم، آنگاه همگان گفتند: ما فرستادگان خدا به سوی شما هستیم » .

«قالوا ما انتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرحمن من شی ان انتم الا تکذبون » .

«آنان، به رسولان ما گفتند: شما بشری مثل ما هستید و خدای رحمان چیزی را نفرستاده است . شما دروغ می گوئید» .

«قالوا ربنا یعلم انا الیکم لمرسلون » .

«رسولان ما گفتند: پروردگار ما آگاه است که ما قطعا فرستادگان او به سوی شما هستیم » .

«و ما علینا الا البلاغ المبین » .

«بر عهده ما جز بیان پیامهای آشکار چیزی نیست » .

«قالوا انا تطیرنا بکم لئن لم تنتهوا لنرجمنکم و لیمسنکم منا عذاب الیم » .

«گفتند: ما شما را به فال بد گرفتیم [و شما موجودات شومی هستید] اگر از سخنان خود دست برندارید، شما را سنگسار می کنیم، و عذاب دردناکی از ما به شما می رسد» .

«قالوا طائرکم معکم ائن ذکرتم بل انتم قوم مسرفون » .

«گفتند: شومی شما از خودتان است، اگر درست بیندیشید، بلکه شما گروه اسرافگری هستید» .

«و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین » .

«از نقطه دور شهر، مردی با شتاب آمد، رو به مردم کرد و گفت: ای قوم من، از فرستاده شدگان پیروی کنید» .

«اتبعوا من لا یسالکم اجرا و هم مهتدون » .

«از کسی پیروی کنید که از شما پاداشی نمی خواهد و آنان هدایت شده هستند» .

«و ما لی لا اعبد الذی فطرنی و الیه ترجعون » .

«من چرا کسی را که مرا آفریده است، پرستش نکنم و به سوی او باز گردانده می شوید» .

«ااتخذ من دونه آلهة ان یردن الرحمن بضر لا تغن عنی شفاعتهم شیئا و لا ینقذون » .

«آیا غیر او، خدایانی را برای خود اتخاذ کنم؟ درحالی که اگر خدای رحمان بخواهد ضرری بر من برساند، شفاعت آنان، سودی نمی بخشد و مرا نجات نمی دهند» .

«انی اذا لفی ضلال مبین » .

«اگر غیر از او، خدایی اتخاذ کنم، در گمراهی آشکاری هستم » .

«انی آمنت بربکم فاسمعون » .

«[آنگاه، آن مرد رو به رسولان کرد و گفت:] من به خدای شما ایمان آوردم . به سخنان من گوش دهید» .

«قیل ادخل الجنة قال یا لیت قومی یعلمون » .

«[او را کشتند، به او گفته شد:] به بهشت وارد شو او گفت: ای کاش قوم من از سرنوشت من آگاه می شدند» .

«بما غفرلی ربی و جعلنی من المکرمین »

«که خدایم مرا بخشید و مرا گرامی داشت » .

«و ما انزلنا علی قومه من بعده من جند من السماء و ما کنا منذرین » .

«ما [در انتقام از قوم او] پس از کشتن او لشگری از آسمان نفرستادیم، و هرگز چنین نمی کنیم » .

«ان کانت الا صیحة واحدة فاذا هم خامدون » .

«تنها کاری که کردیم، یک صیحه آسمانی بود که ناگهان همگی خاموش شدند (قالب تهی کردند)» .

«یا حسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن » .

«افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری به سوی آنان نمی آید، مگر این که او را استهزاء می کنند» .

تفسیر لغات آیات

(عززنا) از ریشه تعزیز به معنی تقویت و کمک کردن با کمال اهتمام به کار می رود .

(تطیرنا) از ریشه تطیر به معنی فال بد زدن و شوم پنداشتن است . در این صورت معنی (انا تطیرنا بکم) «ما شما را به فال بد گرفتیم و خود شما را شوم می شماریم » است .

(طائر) فال بد و مایه شومی را می گویند . در این صورت (طائرکم معکم) یعنی شومی در وجود شما است، نه ما، زیرا از حق، روی گرداندید و به باطل روی آوردید و خود این مایه شومی و باعث گرفتاریهاست .

(لنرجمنکم) از ماده رجم به معنی سنگسار کردن آمده است .

(صیحة) صدای بلند .

(خامدون) از خمود به معنی خاموشی است .

سرگذشت قوم انطاکیه

انطاکیه، شهری مرزی است بین سوریه و ترکیه کنونی که امروزه آن منطقه را اسکندرون می نامند و مورد کشمکش هر دو دولت است و هر دو مدعی مالکیت آن می باشند، و به هنگام تقسیم سرزمینهای عربی، فرانسویها این سرزمین را به ترکیه بخشیدند که پیوسته ماده نزاعی بین دو دولت باشد تا هیچگاه به وحدت نرسند و به اصطلاح استخوان لای زخم بماند .

هنگامی که حضرت مسیح، رسولانی را به اطراف فرستاد تا پیام الهی را به گوش مردم برسانند و آنها را از بت پرستی باز دارند، دو نفر از حواریهای خود را به نام «شمعون » و «یوحنا» به این سرزمین اعزام کرد تا مردم را از بت پرستی بازداشته و به یکتاپرستی دعوت کنند .

رسولان مسیح که به یک معنی رسولان خدا نیز بودند، وارد انطاکیه شده، مردم آنجا را دعوت به آیین توحید کردند ولی ناگهان با تکذیب مردم و بدگویی آنان روبه رو شدند .

حضرت مسیح برای تقویت این دو نفر، پیام رسان سومی را فرستاد که درباره نام او در تاریخ اختلاف هست . او نیز با رسولان، به تبلیغ آیین توحید پرداخت و همگی با مخالفت سرسخت مردم روبه رو شدند . اکنون ببینیم منطق مردم انطاکیه در برابر دعوت رسولان چه بود؟

آنان در مقابل این دعوت، سه ایراد گرفتند:

1 . «ما انتم الا بشر مثلنا»: «شما انسانهایی مانند ما هستید و هیچ مزیتی بر ما ندارید» . بنابراین ادعای پیام رسانی از جانب مسیح و به یک معنی از جانب خدا ادعای بی اساسی است .

پاسخ رسولان مسیح جز این نبود که بگویند: «ربنا یعلم انا الیکم لمرسلون »: «خدای ما می داند که پیام رسانان او هستیم » . «و ما علینا الا البلاغ المبین »: «ما جز ابلاغ پیام وظیفه دیگری نداریم » .

2 . «انا تطیرنا بکم »: «ما وجود شما را به فال بد گرفتیم و اساسا شما مردم شومی هستید» .

3 . «لنرجمنکم و لیمسنکم من عذاب الیم »: «اگر از دعوت خود، دست برندارید، شما را سنگسار می کنیم و با عذاب سخت روبه رو می شوید» .

پاسخ رسولان در برابر آنان این بود که «طائرکم معکم » یعنی «شومی در وجود شماست، اگر بیندیشید» . افزون بر این، شماها انسانهای اسراف کار هستید . نشانه اسراف آنان این بود که نعمتهای خدا را در غیر مورد آن به کار می بردند و به جای پرستش خدا، بتها را می پرستیدند .

در این گیر و دار که سه نفر از رسولان با مردم درگیر بوده و پیوسته به جدال و چالش می پرداختند، ناگهان از نقطه دو شهر، فرد چهارمی آمد، و به قوم خود خطاب کرد: از این رسولان پیروی کنید! ، چرا با آنها به نزاع می پردازید، اینها خیرخواه شما بوده و صلاح شما را می خواهند .

منطق فرد چهارم

قرآن با ذکر آمدن این فرد چهارم از نقطه دور شهر می خواهد به این نکته اشاره کند که هیچ توطئه ای میان او، و رسولان نبوده است، بلکه تصادف، او را به آن نقطه آورده بود . او با منطق بسیار استوار با قوم خود سخن گفت:

1 . او فریاد زد: «اتبعوا المرسلین » ، «اتبعوا من لا یسالکم اجرا و هم مهتدون » «از رسولان پیروی کنید، از کسانی پیروی کنید که از شما مزد و پاداشی نمی خواهند» . و این نشانه آن است که رسولان خدا جز اخلاص، انگیزه دیگری ندارند . و برای خدا رنج سفر را بر خود هموار کرده و بدون چشمداشت، تبلیغ می کنند و تو گویی این آیه، نکته ای در قلمرو تبلیغ، متفکر می شود و آن اینکه تاثیر قول مبلغ در گرو پیراستگی او از علاقه به مال و ثروت و چشمداشت مادی است .

2 . او فریاد زد: «و ما لی لا اعبد الذی فطرنی و الیه ترجعون » «چرا خدایی را که مرا آفریده است، عبادت نکنم [و شما نیز چرا او را عبادت نکنید] درحالی که همه به سوی او باز می گردید» .

در این گفتار، منطق محکم و استواری است و آن این که عبادت از آن موجودی است که انسان را آفریده و به او نعمت وجود و هستی بخشیده است و چون به اعتراف همگان حتی قوم او، جز خدا آفریدگاری نیست، چرا غیر او را بپرستند؟

3 . «ااتخذ من دونه آلهة ان یردن الرحمن بضر لا تغن عنی شفاعتهم شیئا و لا ینقذون » .

چگونه من غیر خداکسانی را بپرستم که اگر خدای رحمان ضرری بر من رساند، کاری از آنان ساخته نیست و شفاعت آنان پذیرفته نمی شود و مرا نجات نمی دهند؟» .

سپس با دو جمله کوبنده به منطق خود پایان بخشید:

1 . «انی اءذا لفی ضلال مبین »: اگر من غیر خدا را بپرستم - کنایه از قوم - در گمراهی آشکاری خواهم بود» . یعنی شما در گمراهی آشکاری هستید .

2 . «انی آمنت بربکم فاسمعون »: «من به پروردگار شما ایمان آوردم، بشنوید (شاهد باشید)» .

در این اثنا که سایه سکوت مرگبار بر آن جمعیت حاکم بود زیرا در مقابل منطق رسولان و فردی از قوم خود، سرافکنده و شرمنده بودند، بسان جاهلان که هرگاه محکوم می شوند، از منطق زور بهره می گیرند، ناگهان بر سر فرد چهارم ریختند و او را کشتند، و از این طریق به رسولان فهماندند که اگر آنان نیز به تبلیغ خود ادامه دهند، سرنوشت آنان، با سرنوشت این فرد، یکسان خواهد بود .

واکنش در مقابل این عمل ننگین

کشتن یک فرد بی گناه آن هم به یک معنی خویشاوند، در برابر دعوت به توحید، بسیار ناجوانمردانه بود، مسلما جهان در مقابل مظلومیت این فرد و ستمگری مردم انطاکیه ساکت نخواهد نشست .

نخستین عکس العمل این شد که به این فرد گفته شد که وارد بهشت شود چنانکه می فرماید: «قیل ادخل الجنة »: «به او گفته شد، وارد بهشت شو» .

او پس از ورود به بهشت به قوم خود چنین پیام داد «یا لیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین » .

«ای کاش کسان قوم من می دانستند که خدایم مرا بخشید و گرامی داشت » .

این بود عکس العمل جهان در برابر این مؤمن فداکار .

اما عکس العمل جهان درباره ستمگران - که در حقیقت سنت خدا است - این بود که به آنان مهلت نداد و با یک صیحه و صدای جانکاه همگان را خاموش کرد . نه ارتشی از آسمان فرستاد و نه کاری دیگر انجام داد، بلکه از همین سنتهای طبیعی بهره گرفت، چنانکه می فرماید:

«و ما انزلنا علی قومه من بعده من جند من السماء و ما کنا منزلین× ان کانت الا صیحة واحدة فاذا هم خامدون » .

«ما پس از قتل آن فرد، بر این قوم ستمگر لشگری از آسمان نفرستادیم، و هرگز چنین نمی کنیم، جز یک صدای مهیب [که شاید نتیجه انفجار نقطه ای در انطاکیه بود] به حیات آنان خاموشی بخشیدیم » .

در پایان، وحی الهی تاسف خود را بر این انسانهای سنگدل و لجوج اظهار می کند و می گوید:

«یا حسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤون » .

«افسوس بر این بندگان که هر پیامبری به سوی آنان می آید، او را مسخره می کنند» .

تا اینجا ما به بیان مشبه به پرداختیم و اما مشبه، کلیه اقوامی است که به تکذیب حق و وحی الهی و رسولان می پردازند، آنان باید بدانند که چنین سرنوشتی در انتظار آنها نیز هست، ممکن است خداوند آنها را از طریق صیحه، و یا عوامل دیگر، نابود کند .

نکاتی در آیات

1 . دو رسول نخست، و همچنین پیام رسان سوم، درحالی که از جانب خدا اعزام نشده بودند، بلکه از جانب حضرت مسیح به ماموریت رفته بودند - مع الوصف - قرآن آنها را رسولان خدا می داند و می فرماید: «و ارسلنا الیهم اثنین » . نکته آ ن این است که حضرت مسیح به امر الهی آنان را اعزام کرده بود، در این صورت فعل او فعل خدا نیز شمرده می شود .

2 . آنان در رد پیام رسولان، بشر بودن آنها را به رخ آنان کشیده و گفتند شماها مانند ما بشر هستید چنانکه می فرماید: «ان انتم الا بشر مثلنا» .

در ا ین جمله دو احتمال هست:

الف . مقصود آنان از این اعتراض این بود که اصولا نبی و پیام آورنده از جانب خدا، نباید بشر باشد، بلکه باید ملک و فرشته به این ماموریت گمارده گردد .

ب . شما بشری مانند ما هستید و هیچ مزیتی بر ما ندارید . شاید این احتمال به ظاهر آیه نزدیک باشد، زیرا اگر مقصود اولی بود، لازم بود بگویند: «ما انتم الا بشر» دیگر لزومی نداشت لفظی مانند «مثلنا» را به دنبال آن بیاورند .

3 . تهدید رسولان به رجم و سنگسار، نشانه آن است که منطق افراد لجوج، در برابر مصلحان همان تهدید و ارعاب و احیانا انجام آن است .

4 . تطیر به رسولان، و شوم شمردن آنها، گواه بر این است که یکی از سلاح های اهل عناد، همین است .

5 . قریه در اصطلاح متاخران، در مورد ده و روستا به کار می رود ولی در اصطلاح قرآن، در مورد آبادی بزرگ مانند مصر نیز به کار رفته است چنانکه برادران یوسف گفتند: «واسئل القریة التی کنا فیها» (1) : «از شهری که ما در آنجا بودیم (مصر) بپرس » .

بحث ما از این که فرد چهارم، از نقطه دور شهر، سراغ رسولان آمد، گواه بر این است که آن روز انطاکیه شهر بزرگی بوده است .

6 . این که قرآن مجید فرد چهارم به لفظ «رجل » تعبیر می کند، حاکی از آن است که کوچکترین رابطه ای میان رسولان سه گانه و این فرد در کار نبوده است .

7 . منطق رسولان در منحصر کردن پرستش به خدا، این بود: جز آن کس که ما را آفریده است (خدا) نباید فرد دیگر را سجده کنیم، و این گواه بر این است که پرستش از شؤون خالقیت است، و خالق و آفریدگار شایسته آفرینش می باشند .

8 . بهشتی که فرد چهارم وارد آن شد، بهشت برزخی بود، نه بهشت روز رستاخیز که انسان ها پس از برپایی رستاخیز وارد آن می شوند .

9 . از این که فرد چهارم از آن جهان پیام فرستاد و گفت: «یا لیت قومی یعلمون » حاکی است که رابطه میان این جهان، و عالم برزخ برقرار است، و آنان سخنان ما را می شنوند .

10 . این سرگذشت درس عبرت بر مستکبران است که پیوسته سد راه حق بوده و رسول و پیام رسانان الهی را مسخره و تهدید می کنند .

پی نوشت:

1) یوسف، 182 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان