ماهان شبکه ایرانیان

برخورد مسالمت آمیز پیامبر - صلی الله علیه و آله - با یهود

پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - پس از ورود به مدینه، با گروه هایی بسیار پیمان بستند. آن چه مورد نظر ما است پیمان هایی است که یهودیان مدینه در آن شرکت داشته اند

1. پیمان با یهود

پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - پس از ورود به مدینه، با گروه هایی بسیار پیمان بستند. آن چه مورد نظر ما است پیمان هایی است که یهودیان مدینه در آن شرکت داشته اند. با این که تاریخ نگاران به مناسبت های مختلف، به قراردادهای پیامبر - صلی الله علیه و آله - با یهود اشاره کرده اند، اما به متن آن ها چندان توجهی نداشته است؛ مثلاً هنگام گزارش جنگ های پیامبر با سه گروه یهود می گویند: «پیامبر با آنان پیمانی داشت که نادیده گرفتند» ولی مواد آن را بیان نکرده اند. تنها دو مورد از این قراردادها به طور کامل ثبت شده که یکی مربوط به همه گروه های مدینه است و به پیمان عمومی و «موادعه یهود» معروف شده و دیگری ویژة سه طایفه بنی نضیر و بنی قریظه و بنی قینقاع است. در این فصل، مواد این دو قرارداد و طرف های امضا کننده آن بررسی خواهد شد.

الف) پیمان عمومی

یکی از اقدام های رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در آغاز هجرت، بستن قراردادی میان مهاجران و ا نصار بود که در آن، از یهود هم فراوان یاد شده است. با وجود اهمیت فراوانی که تاریخ نویسان واپسین برای این پیان نامه قائلند و آن را از شاهکارهای دولت مدینه می دانند، تاریخ نویسان نخستین، چندان اهمیتی به آن نداده اند. تنها ابن هشام متن آن را از ابن اسحاق روایت کرده و ابوعبید – معاصر ابن هشام – هم در کتاب «الاموال» آن را آورده است. اما متأسفانه، تاریخ نویسانی همچون ابن سعد، ابن خیاط، بلاذری، یعقوبی، طبری و مسعودی اشاره ای به آن نکرده اند. گرچه روایت ابن اسحاق و ابوعبید با قدمتی که دارند، برای ما ارزشمند است؛ لیکن انبوهی روایات و برداشت های سیره نویسان بعدی نیز، می توانست در تحلیل جزئیات قرارداد راهگشا باشد.

متن این پیمان که ابن هشام آن را قبل از داستان برادری مهاجران و انصار آورده، طولانی است. در این جا به بخش هایی از آن که مورد نظر است توجه می کنیم:

ابن اسحاق می گوید: رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بین مهاجران و انصار، نوشته ای امضا کرد و در آن با یهود پیمان بست. آنان را بر دین و اموالشان استوار کرد و به سود و زیان آنان، شرایطی مقرر فرمود. متن پیمان چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ای است از محمد پیامبر - صلی الله علیه و آله - بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان پیوسته اند و به همراهشان جهاد کنند، آنان ملتی واحد را تشکیل می دهند. مهاجران در پرداخت دیه و فدیه بر آداب پیش از اسلام باقی اند و به نیکی و عدالت آن را می دهند. بنی عوف، بنی ساعده، بنی حارث، بنی جشم، بنی نجار، بنی عمرو بن عوف، بنی نبیت و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقی اند... هر یهودی از ما پیروی کند، یاری می شود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمی شود و دشمنش یاری نمی گردد ... یهود هنگام جنگ، همراه مسلمانان هزینه جنگی را می پردازد.

یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان، در حکم یک ملتند. یهودیان، دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، اما هر که ستم کند، خود و خانواده اش را به هلاکت خواهد انداخت. برای یهودیان بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، جفنه بنی ثعلبه و بنی شطیبه، بر همان حقوق بنی عوف استوار است. نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازة محمد - صلی الله علیه و آله - از این مجموعه بیرون نمی رود. از قصاص جراحتی کوچک هم، گذشت نخواهد شد. هرکه، دیگری را ترور کند خود و خانواده اش را در معرض ترور قرار داده، مگر این که به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود می پردازند. قریش و دوستانشان پناه داده نمی شوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد و همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی اش نیز از این حقوق برخوردارند».

این قرارداد، همان گونه که پیدا است، میان مهاجران و قبایل مسلمان و یهودی انصار بسته شده است. یهودیانی که نامشان در این پیمان آمده، شهرتی ندارند و در گزارش های تاریخی توجه چندانی به آنان نشده است. گویا این یهودیان همان کسانی اند که یعقوبی درباره آنان می گوید: «گروهی از اوس و خزرج به خاطر همسایگی با یهود، آیین یهود را برگزیدند» و به متهودین (یهودی شده ها) یا یهود انصار شهرت دارند. این گروه ها، به جهت اوس یا خزرجی بودنشان، کم ترین تنش ها را به مسلمانان داشته اند و به نظر می رسد کم کم اسلام آورده و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشته اند. علت معروف شدن این پیمان به موادعه یهود هم، شرکت این گروه یهود انصار، در آن است. اما نام گذاری این قرارداد به موادعه یهود چندان درست نیست، چون طرف های اصلی آن، مهاجران مکه و انصار مسلمان مدینه هستند. در ابتدای متن و در گزارش منابعی دیگر نیز، تنها همین گروه به عنوان طرف قرارداد مطرح هستند و هیچ اشاره ای به یهود نشده است. به همین دلیل، برخی محققان براین باورند که این پیمان مجموعه ای از چند قرارداد است که ابن اسحاق و دیگران آن را در کنار هم به عنوان یک پیمان نامه آورده اند. تکرار برخی مواد متن نیز، چنین مطلبی را تأیید می کند.

به هر حال عنوان «موادعه یهود» و شرکت گروه های یهودی انصار در این پیمان نامه، بسیاری را به اشتباه انداخته و موجب شده است گمان کنند، سه طایفه معروف یهود – که گفته می شود یهود اصلی حجازند نیز، در این قرارداد شرکت داشته اند. علت چنین تصوری این است که نخست، برخی تاریخ نویسان هنگام نقل این قرارداد، از آن سه طایفه نام برده اند. دو این که، همة تاریخ نویسان هنگام بیان جنگ های پیامبر - صلی الله علیه و آله - با این سه گروه یهودی، گفته اند: «آنان هنگام ورود رسول خدا به مدینه، با او پیمان بسته بودند» و چون متنی دیگر غیر از این پیمان، به موادعه یهود شهرت ندارد، بلافاصله تصور می شود که مراد از پیمان با سه گروه یهود، همین پیمان عمومی است. لیکن این مطلب درست نیست و این سه گروه در این قرارداد دخالتی ندارند، بلکه آنان پیمانی ویژه دارند که بعداً از آن سخن خواهیم گفت. البته ممکن است، هر دو معاهده، در یک زمان بسته شده باشد، اما به هر حال، در پیمان عمومی که عنوان «موادعه یهود» به خود گرفته، حرفی از آنان نیست، زیرا این سه طایفه، از یهودیان سرشناس مدینه بودند و اگر در این پیمان شرکت داشتند، حتماً نام آنان برده می شد. چگونه ممکن است از هشت گروه یهودی غیر معروف، در این پیمان نام برده شود، اما به یکی از سه گروه معروف اشاره هم نشود؟ پس باید گفت پیمان با سه طایفه، غیر از این قرارداد است.

به علاوه، مواد این پیمان، با آنچه تاریخ نویسان دربارة آن سه گروه می گویند، مطابقت ندارد. آنان می گویند، سه طایفه با پیامبر - صلی الله علیه و آله - قرار داشتند که بی طرفی خود را حفظ کرده و حتی به نفع مسلمانان وارد جنگ نشوند؛ اما در این پیمان، یهود موظف شدند در جنگ ها همراه مسلمانان شرکت کرده و بخشی از هزینه آن را تأمین کنند. در گزارش های تاریخی هم، دربارة شرکت این سه طایفه در جنگ ها، مطلبی به چشم نمی خورد و تاریخ نیز، هیچ گاه آنان را به خاطر کناره گیری از جنگ، سرزنش یا متهم به پیمان شکنی نکرده است. پیدا است چنین تعهدی (که مسلمانان را یاری کنند) نسبت به رسول خدا نداشته اند و آن چه هست مربوط به یهودیان اوس و خزرج است.

برخی با بیان احتمالاتی دربارة شرکت این سه طایفه در پیمان عمومی می گویند: «احتمال دارد آنان هم جزء پیمان باشند، چون یاد از بستگان اوس و غیره، ضمناً یاد از یهود هم پیمان آن ها هم هست». اما این سخن درست به نظر نمی رسد، چون نخست این که، بستن پیمان با اوس و خزرج، هیچ گاه مستلزم قرارداد با هم پیمانان آنان نیست. دو این که، یاد از یهود انصار در پیمان نامه نشان می دهد که یهودیان اصلی – بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه – باید مورد توجه بیش تری قرار می گرفتند و اگر همراه هم پیمانان اوس و خزرجی، خود در پیمان شرکت داشتند، حتماً نام آنان نیز برده می شد.

علامه جعفر مرتضی، در این باره می گوید: «روشن است که مقصود از یهود در این قرارداد، بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه نیستند، بلکه یهودیانی هستند که جزء قبایل انصار بودند». هیکل هم می گوید: «در امضای این عهدنامه، یهود سه گانه شرکت نداشتند و پس از مدتی بین آنان و پیامبر، قراردادی بسته شد».

ب) پیمان به سه گروه معروف یهود

متن این قرارداد را که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - با سه طایفه بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع امضا کرده، مرحوم طبرسی در «اعلام الوری» از علی بن ابراهیم نقل کرده است. متأسفانه این متن هم، مورد بی توجهی همه تاریخ نویسان قرار گرفته و هیچ کس قبل او بعد از طبرسی، آن را نیاورده است. جای شگفت است چنین پیمانی مهم – که به سرنوشت سه گروه یهودی به ویژه بنی قریظه مربوط است – این گونه از دسترس یا توجه منابع تاریخی و روایی، دور بماند و تنها در قرن ششم و برای یکبار، متن آن ثبت شود. به هر حال این مهم ترین پیمانی است که در موضوع یهود مدینه با آن سر و کار داریم و به جهت اهمیت و ضرورت آن در مباحث آینده، متن آن را از نظر می گذرانیم: علی بن ابراهیم نقل می کند، یهود بنی قریظه، بنی نضیر و بنی قینقاع، نزد پیامبر - صلی الله علیه و آله - آمده و گفتند: «مردم را به چه می خوانی؟» فرمود: «به گواهی دادن به توحید و رسالت خودم. من کسی هستم که نامم را در تورات می یابید و علمایتان گفته اند از مکه ظهور می کنم و به این سنگلاخ (مدینه) کوچ می کنم...» یهودیان گفتند: «آن چه گفتی شنیدیم. اکنون آمده ایم با تو صلح کنیم که به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را بر ضد تو یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم. تو هم معترض ما و دوستانمان نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد». پیامبر پذیرفت و میان آنان، قراردادی نوشته شد که یهود نباید بر ضد پیامبر - صلی الله علیه و آله - یا یکی از یارانش با زبان، دست، اسلحه، مرکب (نه در پنهانی و نه آشکارا، نه در شب و نه در روز) اقدامی انجام دهد و خداوند بر این پیمان گواه است. پس اگر یهود این تعهدها را نادیده بگیرد، رسول خدا می تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را غنیمت بگیرد. آن گاه برای هر قبیله از این یهودیان، نسخه ای جداگانه تنظیم شد. مسؤول پیمان بنی نضیر، حیی بن اخطب، مسؤول پیمان بنی قریظه، کعب بن اسد و مسؤول پیمان بنی قینقاع، مخیریق بود. این قرارداد، نسبت به آنچه به پیمان عمومی شهرت یافته، از صراحت و انسجامی بیش تر برخوردار است، زیرا طرف های آن، به خوبی روشن است و پیدا است در یک زمان برای هر سه طایفه بسته شده است. ولی مشکل این متن، این است که منحصر به نقل طبرسی است و در هیچ منبعی دیگر نیامده است. گذشته از این که قدمت کتاب و راوی (علی بن ابراهیم) به اندازة تاریخ نویسان دست اول سیر نیست. اما آن چه مشکل را حل می کند، گزارش ها و شواهدی است که در منابعی دست اول بر تأیید مواد این پیمان وجود دارد؛ این شواهد عبارتند از:

1. در بسیاری از منابع، وقتی سخن از پیمان شکنی سه طایفه یهودی به میان آمده، تصریح شده است که آنان هنگام ورود رسول خدا به مدینه، پیمانی را با آن حضرت امضا کردند. از طرفی گفتیم، پیمان عمومی به هیچ رو متوجه این سه طایفه نیست و قراردادی دیگر هم دربارة یهود وجود ندارد تا سخن تاریخ نویسان را راجع به آن بدانیم.

2. در برخی منابع آمده است، یهود با پیامبر قرار داشتند به سود و زیان او قدمی برندارند و این مطلب در این پیمان نامه وجود دارد.

3. تاریخ نویسان می گویند؛ حیی بن اخطب و کعب ابن اسد با رسول خدا و مسؤول پیمان بنی نضیر و بنی قریظه، طرف قرارداد بودند. این مطلب نیز در این قرارداد بیان شده است.

4. در منابع آمده است، پیامبر - صلی الله علیه و آله - پس از پیمان شکنی بنی قینقاع و بنی نضیر، قصد کشتن آنان را داشت ولی از آنان گذشت. دربارة کشتار بنی قریظه پس از پیمان شکنی شان هم تاریخ نویسان می گویند: «مردانشان کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شدند». وقتی هم محاصره بنی نضیر و بنی قریظه شدت گرفت، یهودیان گفتند: «اگر تسلیم محمد - صلی الله علیه و آله – نشویم، مردانمان کشته و زن و بچه های مان اسیر خواهند شد» و این ها کلماتی است که تنها در این پیمان نامه وجود دارد.

5. مفسران در شأن نزول آیات دوازده و سیزده سوره آل عمران می گویند: «چون مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند، یهود گفتند این همان پیامبر - صلی الله علیه و آله – نوید داده شده است، اما وقتی در نبرد احد شکست خوردند، یهود شک کرده، گفتند او پیامبر نیست و بنای ناسازگاری و پیمان شکنی گذاشتند. این مطلب، با آنچه در عهدنامه آمده که یهودیان گفتند: «صلح می کنیم تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد»، متناسب است. گویا یهود با آن همه اطلاعاتی که از پیامبر - صلی الله علیه و آله – داشتند، باز هم منتظر حوادث آینده بودند و گمان می کردند پیامبر - صلی الله علیه و آله - باید همیشه پیروز باشد و اگر چنین نشد، با او مقابله کنند. از این پس از جنگ احد، بنی نضیر عهد خود را شکسته با رسول خدا وارد جنگ شدند.

این ها شواهدی است که به خوبی نشان می دهد، پیمان با سه گروه یهود مدینه، چیزی جز روایت «اعلام الوری» نیست. دربارة این قرارداد، چند نکته دیگر قابل توجه است:

الف) با این که درباره تاریخ بسته شدن پیمان عمومی، تردیدهایی وجود دارد، اما شواهدی در دست است که بنابر آن ها، پیمان با طوایف یهود را نمی توان دیرتر از ماه های نخست هجرت دانست: نخست آن که در گزارش این پیمان آمده است: «یهودیان نزد پیامبر آمده از دعوتش پرسیدند. پیدا است این نخستین برخورد یهود با رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بوده که چنین سؤالی کرده اند. شاهد دیگر آن که، مخیریق (که طرف قرارداد بنی قینقاع معرفی شده) در همان آغازین هجرت ایمان آورده و در احد به شهادت رسیده است. دیگر این که وی، وقتی پیمان نامه را گرفت و نزد قومش برگشت، به آنان گفت: «بیایید به محمد - صلی الله علیه و آله - ایمان آوریم». از این رو به نظر می رسد، او در همان روزها به مسلمانان پیوسته باشد. پس بسته شدن این قرارداد، به ماه های نخست هجرت برمی گردد.

ب) بندهای این پیمان، بسیار جالب است؛ چون بعدها یهودیان یک یک این بندها را زیر پا گذاشته و پیمان شکنی را به کمال رساندند. آنان متعهد شدند، به هیچ یک از اقدام های زیر دست نزنند:

1. همکاری بر ضد پیامبر (لایعینوا علی رسول الله).

2. همکاری بر ضد یاران پیامبر یعنی همه مسلمانان (ولا علی احد من اصحابه).

3. اقدام تبلیغاتی (بلسان).

4. اقدام مسلحانه (ولا ید و لابسلاح).

5. پشتیبانی تدارکاتی دشمن (ولا بکراع).

6. توطئه هایی پنهان و آشکار، در شب یا روز (فی السر و العلانیه باللیل و بالنهار). با وجود همه این بندها و تأکیدها، در آینده خواهیم دید که برخی از این گروه ها با زیر پا گذاشتن همه این شرایط، پیمان خود را بر هم زده، با مسلمانان وارد جنگ شدند.

ج) از سوی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - برای هر کدام از این سه طایفه، نسخه ای نوشته شد تا نزد بزرگ ایشان محفوظ باشد. این شخص، مسؤول پیمان نامه و طرف قراداد با پیامبر - صلی الله علیه و آله - به شمار می آمد و تصمیم گیری دربارة پای بندی یا بر هم زدن قرارداد، برعهدة او بود. به همین جهت، عبدالله بن ابی، برای جنگ افروزی میان یهود و مسلمانان، به حیی بن اخطب و کعب بن اسد پیغام داد که پیمان خود را نادیده بگیرند و با پیامبر بجنگند. در جریان پیمان شکنی بنی قریظه هم، این کعب بود که به این کار رضایت داد و دیگران نیز با او مخالفتی نکردند.

د) نکته آخر، تناقضی است که دربارة مواد این قرارداد با پیمان عمومی در گزارش های تاریخ نویسان به چشم می خورد. گاه گفته می شود: وقتی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به مدینه آمد، با یهود پیمان بست که به سود و زیان او جنگ نکنند و گاه می گویند: «در پیمان آمده است که اگر جنگی روی دهد، یهود نیز به یاری مسلمانان بروند». بار دیگر گفته می شود: «رسول خدا - صلی الله علیه و آله - هر گروه از یهودیان را به هم پیمانان خود ملحق کرد. این مطلب هم گفته می شود که پیامبر به سود و زیان آنان، شرایطی مقرر فرمود. پیدا است در این باره میان دو قرارداد آمیخته شده است؛ قسمت دوم و سوم کلام تاریخ نویسان مربوط به پیمان عمومی است که یهودیان اوس و خزرج به دوستان هم پیمان خود ملحق شدند و هم چنین متعهد شدند در دفاع از مدینه، همراه مسلمانان بجنگند، اما قسمت اول و چهارم سخن تاریخ نویسان، مربوط به پیمان با سه طایفه است که قرار شد در جنگ ها – چه به سود و چه زیان پیامبر – وارد نشوند و مقصود از شرایط (له و علیه آنان)، همان تعهدهای طرفین، برای عدم تعرض به یکدیگر است که در این قرارداد آمده است (لا نتعرض لا حد من اصحابک و لا تتعرض لنا و لا لاحد من اصحابنا). علت این ناسازگاری در کلمات تاریخ نگاران این است که معمولاً کلمة یهود را بدون قید آورده اند. از این رو، یهود انصار که در پیمان عمومی شرکت داشته اند، از یهودیان اصلی بنی نضیر و بنی قریظه و بنی قینقاع که پیمانی ویژه به خود دارند، به سادگی تشخیص داده نمی شوند.

از آن چه گذشت، روشن شد، هر سه طایفه یهودی که با مسلمانان درگیر شدند با پیامبر به عنوان رئیس دولت مدینه، پیمان عدم تعرض داشتند. گرچه متن این پیمان تا پیش از سده ششم، به طور کامل ثبت نشده، ولی همه تاریخ نویسان کهن، اشاره ای به آن کرده اند. گویا اصل چنین قراردادی برای آنان مسلم بوده، ولی از ثبت مواد آن غفلت کرده اند. تاریخ نویسان جدید به ویژه اهل سنت هم که گویا متن اعلام را ندیده و فقط به روایت ابن اسحاق و پیمان عمومی توجه داشته اند و از طرفی، سه طایفه یهود را بیرون از پیمان عمومی می دانند، برای تطبیق کلام تاریخ نویسان، راه درستی نرفته اند.

2. تلاش برای صلح با خیبر

الف) حرکت نظامی یا سیاسی؟

یکی از حرکت های پیامبر - صلی الله علیه و آله - در سال ششم قمری که به سریه شهرت یافت، اعزام عبدالله بن رواحه همراه گروهی از مسلمانان به خیبر است. بیش تر تاریخ نویسان، این حرکت را به نام سریه ثبت کرده، می گویند: «پیامبر، عبدالله برای کشتن اسیر بن رزام به خیبر فرستاد». اما دلایل و شواهد، حاکی از آن است که این حرکت، به منظور کشتن این چهره یهودی نبوده، بلکه پیامبر این گروه را با هدف برقراری صلح با یهود خیبر و گفت وگو با بزرگ آنان (اسیر بن رزام) فرستاده، ولی به طور اتفاقی به کشته شدن وی منجر شده است. در آغاز، به دلایلی که نشان می دهد، حرکت عبدالله برای ترور اسیر نبوده، توجه می کنیم و سپس به شواهدی که بر صلح آمیز بودن این حرکت وجود دارد، خواهیم پرداخت.

1. در تمام ترورهایی که از سوی یاران پیامبر انجام شد، دستور یا اجازه رسول خدا گزارش شده است. آن حضرت دربارة ابوسفیان و ابن نبیح هذلی دستور داد؛ دربارة عصماء، ابوعفک، و کعب بن اشرف فرمود: «کیست که شر او را کم کند؟» و درباره ابو رافع هم اجازه داد. اما دربارة کشتن اسیر، هیچ گونه فرمان یا اجازه ای از پیامبر وجود ندارد. تنها مطلبی که گفته شده، این است که واقثدی از عبدالله بن انیس روایت کرده که: «پیامبر به من فرمود اسیر را نبینم، یعنی او را بکش». لیکن این مطلب – گذشته از این که با دیگر بخش های این گزارش سازگاری ندارد. و در سیره ابن هشام نیامده است – به دلیل این که، فضیلتی برای ابن انیس به شمار می آید، با تردید جدی روبه رو است، زیرا بخشی از گزارش هایی که واقدی از او نقل کرده، بسیار غیر معقول و افسانه ای است و به نظر می رسد، ساختة دست داستان سرایان یا کسانی است که درصدد جعل فضایل برای عبدالله انیس بوده اند؛ مثلاً در گزارش قتل ابن نبیح هدلی، واقدی از همین شخص که مأمور کشتن هذلی بوده نقل کرده است که: «پس از کشتن او سرش را برداشته در غاری پنهان شدم، گروهی در تعقیب من بودند، اما عنکبوتی بر در غار تاری تنید و آنان مرا ندیدند. یکی از آنان کفش ها و ظرف آبش را نزدیک غار گذاشت تا قضای حاجت کند، من که پا برهنه و تشنه بودم، کفش ها و آب را برداشته، شب ها راه پیمودم تا به مدینه رسیدم. پیامبر، مرا بر منبر دید و دعایم کرد. آن گاه عصایی به من داد و فرمود در بهشت بر این تکیه کن که عصا به دستان در بهشت کم هستند». در سریه قتل ابورافع نیز عبدالله بن انیس گفت: «من او را کشتم و پیامبر هم گفتة مرا تصدیق کرد». در جنگ خیبر نیز، توجهاتی از پیامبر دربارة او گزارش شده است. این در حالی است که شرح حال نویسان دربارة این یار پیامبر، اختلاف نظر دارند و گزارش های ضد و نقیضی دربارة او وجود دارد. از این رو، گزارش ابن انیس که در آن از اشارة پیامبر به کشتن اسیر سخن به میان آمده، درست نیست، زیرا با بخش های دیگر گزارش این رویداد هم ناسازگار است.

2. در منابع تاریخی، تأکید شده است که همه ترورها در شب، بدون اطلاع اطرافیان و به صورت ناگهانی – همان گونه که قاعده ترور است – انجام شده است، ولی وقتی یاران پیامبر نزد اسیر رفتند و هیچ شباهتی به سریه هایی که برای کشتن شورشیان انجام می شده، ندارد.

3. در سریه هایی که پیامبر برای کشتن مفسدان اعزام کرده است، اگر سخنی رد و بدل شده، برای فریب آن طرف بوده است. دربارة کعب بن اشرف و ابورافع، یاران رسول خدا به دروغ گفتند: برای گرفتن خوار و بار آمده ایم. عبدالله بن انیس هم به ابن نبیحج هذلی گفت آمده ام برای دشمنی با محمد - صلی الله علیه و آله - با تو همراهی کنم. اما در داستان اسیر، سخن یاران پیامبر که گفتند: «اگر با ما بیایی، پیامبر به تو نیکی می کند و تو را ریاست می دهد» به حیله و فریب شباهتی ندارد، زیرا اگر بنا بر حیله بود به گونه ای دیگر عمل می کردند و قلعه های خیبر مانع آنان نبود، سی نفر هم لازم نبود، زیرا پیش تر از آن، ابورافع را پنج نفر، شبانه، در همان قعله های خیبر کشته بودند.

4. دقت در واژه هایی که در گزارش این رویداد به کار رفته، به خوبی گواهی می دهد که هدف از این حرکت، ترور اسیر نبوده، بلکه پایانش به کشتن او و یهودیان همراهش انجامیده است. ابن اسحاق، در گزارش کوتاه خود می گوید: «این یکی از حرکت های عبدالله رواحه بود که در آن یسیر کشته شد». و برخلاف دیگر تاریخ نویسان که حرکت عبدالله بن رواحه را از آغاز به منظور کشتن اسیر نوشته اند، تعبیری دیگر به کار می برد. واژه دیگر «اسیر با عبدالله بن رواحه بیرون آمد و آهنگ پیامبر کرد، ولی در میان راه قصد کشتن ابن رواحه را نمود که ابن انیس او را کشت». مورد دیگر این است که وقتی یاران رسول خدا به اسیر گفتند: «پیامبر ما را فرستاده تا نزد او برویم و تو را بر خیبر بگمارد»، مشاوران، با رفتن او به مدینه مخالفت کردند و اسیر گفت: «ما از جنگ خسته شده ایم».

چنان که گفته شد، به نظر نمی رسد یاران پیامبر پیشنهاد ریاست را به دروغ و برای فریب به اسیر گفته باشند و به نظر نمی رسد کسی مانند او که فرماندة نظامی خیبر به شمار می رفت، به این سادگی فریب خورده باشد. همة این کلمات، نقش دهنده این است که عبدالله بن رواحه برای کشتن اسیر نیامده بود، بلکه برای بردن او به مدینه آمده بود و اسیر هم – که ترور دوستان یهودی خود را فراموش نکرده بود – موقعیت را برای همراهی با مسلمانان مناسب و به صلاح خود دیده که چنین کرده است.

5. در سریه هایی که پیامبر برای کشتن دشمنان اسلام فرستاده است، یک نفر (در چهار مورد) و یا پنج نفر (در دو مورد) بیش تر نفرستاده است، ولی همراهان عبدالله رواحه در این حرکت، سی نفر گزارش شده اند.

با آن چه گذشت، روشن شد که داستان اعزام فرزند رواحه از سوی پیامبر به خیبر آن گونه که شهرت یافته، با هدف کشتن اسیر و همراهان یهودی اش نبوده است، بلکه این، سفری سیاسی به منظور گفت وگو برای صلح با خیبریان بوده است، ولی چون سرانجام این سفر، کشته شدن اسیر یهودی بوده، این گونه در تاریخ مشهور شده که این حرکت، سریه ای برای کشتن اسیر و یارانش بوده است.

ب) گفت وگو برای صلح

گزارش زیر که آمیخته ای از روایت واقدی و ابن هشام است، نشان می دهد که این سفر برای گفت وگوی صلح آمیز به خیبر انجام شده است: در ماه رمضان سال ششم قمری، به پیامبر خبر رسید که یهود خیبر و مشرکان اطراف آن، درصدد جمع آوری نیرو برای حمله به مدینه هستند. رسول خدا برای بررسی اوضاع خیبر، عبدالله بن رواحه و سه نفر دیگر را به این منطقه فرستاد. این گروه، مخفیانه به خیبر رفتند و مطالبی از اسیر – که پس از ابورافع به فرماندهی و ریاست خیبر گمارده شده بود – شنیدند. سپس به مدینه برگشته، اطلاعات خود را در اختیار پیامبر گذاشتند. مدتی بعد (در ماه شوال) آن حضرت یاران خود را خواست و این بار عده ای بیش تر به همراه عبدالله، روانه خیبر کرد. وقتی آنان به خیبر رسیدند، اعلام کردند که از سوی پیامبر آمده اند؛ از اسیر امان خواستند و اسیر نیز از آنان امان خواست. آن گاه با یکدیگر دیدار کردند. ایشان به اسیر گفتند: «اگر نزد پیامبر آیی، به تو نیکی خواهد کرد و تو را به ریاست خواهد گماشت». اسیر پس از پافشاری مسلمانان، پذیرفت که همراه آنان برود. لیکن مشاوران او گفتند: «محمد - صلی الله علیه و آله - کسی نیست که به بنی اسرائیل ریاست بدهد». اسیر گفت: « درست است، ولی ما از جنگ خسته شده ایم». سپس همراه سی نفر از یهودیان به سوی مدینه راه افتادند. در دوازده کیلومتری خیبر اسیر از رفتن به نزد پیامبر پشیمان گشت و دست به شمشیر برد، ولی عبدالله بن انیس که در ردیف او بر شتر سوار بود، پیش از آن که اسیر حرکتی بکند، ضربه ای به پایش زد و سپس او را کشت. بقیه مسلمانان هم، با دیگر یهودیان درگیر شدند و همه را کشتند، به جز یک نفر که موفق به فرار گردید. از گزارش های کوتاه تاریخی استفاده می شود که اسیر بن زارم برخلاف ابورافع – که پیش از او ریاست خیبر را برعهده داشت و جنبة بازرگان بودنش بیش از ریاست و فرماندهی بود – فردی شجاع و دارای جنبه نظامی بود. به همین جهت، خیبر و پیرامون آن به ویژه یهودیان وادی القری و مشرکان غطفان را آماده جنگ با مدینه کرده بود. از سویی دیگر، مسلمانان در این برهه از زمان که هنوز صلح حدیبیه انجام نشده بود، توانایی مقابله با آنان را نداشتند؛ چون انتظار می رفت در این حمله، قریش نیز بار دیگر به یاری آنان بشتابد و داستان احزاب – که به تصریح قرآن کریم، مسلمانان را متزلزل کرد – بار دیگر تکرار شود. در چنین موقعیتی، به ترین دوراندیشی این بود که مسلمانان با یکی از دو گروه مشرک و یهودی، کنار آیند و دست کم یکی را از دشمنی و نزاع باز دارند. از این رو، پیامبر ابتدا به سراغ یهود نرفت و به منظور آرام کردن شمال مدینه، عبدالله رواحه را برای گفت وگو به خیبر فرستاد. با آنچه از استحکامات و آمادگی نظامی خیبر در گزارش های تاریخی وجود دارد، به نظر نمی رسد مسلمانان در آغاز، قصد حمله به این منطقه را کرده باشند، بلکه ابتدا درصدد بر آمده اند با رؤسای آن که فرد شاخص آنان در آن زمان اسیر بود، به گفت وگو بنشینند تا از این راه، به مخالفت های آنان که منجر به ناامن شدن شمال مدینه شده بود پایان دهند. مشابه این حرکت را پیش از این نیز، رسول خدا انجام داده بود و هنگامی که قبیله غطفان در پشت خندق به کمک یهودیان و مشرکان آمد، تلاش کرد با این قبیله مصالحه کند تا از دشمنان خود بکاهد. این جا هم، پیامبر می خواست میان دشمنان خود شکاف اندازد تا در فرصتی مناسب تر با آنان روبه رو گردد. همان گونه که با قریش صلح کرد و سپس مکه را گشود.

از گزارش های مربوط به سفر عبدالله رواحه به خیبر پیدا است که پیش از صلح با قریش، بنابر صلح با یهود خیبر بوده که با ناکامی همراه شده است. اگر قرار بود پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - پیش از مصالحه با یکی از این دو گروه (مشرک و یهودی) به جنگ خیبر برود، موفقیتی که بعدها با فتح خیبر به دست آورد، حتمی نبود، زیرا این حقیقت قابل انکار نیست که مسلمانان در شرایط پیش از صلح حدیبیه از درگیری با یهود خیبر می ترسیدند.

در سفر عبدالله بن رواحه، یاران رسول خدا از سوی آن حضرت یا از سوی خودشان (به اختلاف روایات)، پیشنهاد ریاست خیبر را به اسیر دادند. این همان کاری است که پیامبر دربارة بزرگان وفدهای تازه مسلمان انجام داد و بزرگ هر قبیله را از سوی خود به ریاست آن قبیله تنفیذ کرد.

به هر حال ناکامی مسلمانان از صلح و قرارداد با یهود خیبر، موجب شد که به امید صلح با قریش، به سوی مکه رهسپار شوند و پس از صلح حدیبیه، با اطمینان از عدم همکاری دو گروه مخالف شمال و جنوب، گروه مستقر در شمال را قلع و قمع کنند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان