Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
بیماری روشنفکری و نگاهی بر ریشه های آن
زبان و
ادبیات عربی - ورودی 69
از زمان
آشنایی ایرانیان با اندیشه های جدید و غربی و بوجود آمدن گروهی به نام روشنفکر در
این سرزمین، سخت ترین حملات و تهاجمها به علما و دین از جانب این جریان صورت
پذیرفت. جریان روشنفکری در ایران از یک بیماری اساسی یعنی غفلت از فرهنگ بومی و
اسلامی رنج می برد و بر غربی شدن تمام عیار و نفی ارزشهای اسلامی تاکید می کرد.
ما در این
مقاله در ابتدا نگاهی مختصر به مهمترین اهداف و دیدگاههای روشنفکران اولیه این
سرزمین بویژه دیدگاه آنها راجع به دین می اندازیم که چگونه در پی زدودن فرهنگ
اسلامی، تغییر خط و حاکمیت اصول غربی بودند. بعد از آن تاثیر فتوای عالم بزرگ تشیع
آیت الله میرزای شیرازی در تحریم تنباکو و نقش علمای دینی را در جریان
مشروطیت بررسی می کنیم تا معلوم کنیم که روشنفکران در جریان مشروطه چه اقداماتی به
عمل آوردند و چگونه در نهایت با کنار زدن علما، زمینه سقوط مشروطه را فراهم کردند.
در مطلب اخیر این مقاله، نقش روشنفکران مشروطه طلب را در استقرار استبداد رضاخانی
مرور می کنیم و به بیان این مطلب می پردازیم که روشنفکران چگونه بر خلاف ادعاها و
تعهداتشان به حامیان رژیم شاهنشاهی و ایدئولوژی باستان گرایی شاهی مبدل شدند. هدف
نهایی این مقاله تایید این مطلب است که بیماری روشنفکران حاوی نگاه و قرائتی کینه
توزانه نسبت به دین بوده که در تمامی این مراحل و حتی مراحل بعد از آن بخوبی
مشاهده می شود.
الف) نگاهی به دیدگاههای مهمترین روشنفکران اولیه :
جریان
تمدن خواهی و روشنفکری در کشور ما ویژگیها و اهدافی داشت که هیچ نامی جز بیماری بر
آن نمی توان نهاد; بیماریی که بر نفی دین و فرهنگ اسلامی، اخذ بی قید و شرط تمدن
غرب و وابستگی تمام عیار به آن، احیای باستان گرایی و حمله به مظاهر تمدن اسلامی
تاکید داشت. این جریان گرچه شعارهای دلنشینی همچون قانونگرایی، آزادی و دموکراسی و
مشروطه خواهی سر می داد، اما هدف اصلی آن کنار زدن دین و مظاهر اسلامی در جامعه
بود.
میرزا
ملکم خان، طالبوف و یوسف خان مستشار الدوله - که هر سه از روشنفکران اولیه تاریخ
کشور ما بودند و بر قانونگرایی تاکید می کردند هدفی جز استقرار قوانین غربی و کنار
زدن قوانین اسلامی در ایران نداشتند. روزنامه قانون که در لندن زیر نظر ملکم خان
منتشر می شد، ریشه همه مشکلات و نابسامانیها را در فقدان قانون می دانست و یادآوری
می کرد که: «برای استخلاص ایران از این گرداب مذلت، راهی جز استقرار قانون نیست.»
(1) که البته در ادامه نمونه هایی از قانون مد نظر آنها را ذکر خواهیم کرد.
مستشار
الدوله هم در رساله یک کلمه خود، لزوم قانون را - که اساس اصلاحات مملکتی و رفاه و
سعادت افراد است - چنین بیان می کند: «بنیان و اصول نظم فرنگستان یک کلمه است و هر
نوع ترقیات و خوبیها که در آنجا دیده می شود، نتیجه همان یک کلمه است... یک
کلمه ای که جمیع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است کتاب قانون است ». (2)
عقلگرایی
و دید علمی داشتن از دیگر موضوعاتی است که مد نظر روشنفکران اولیه بود. آنها تلاش
می کردند با تبلیغ نگاه علمی و اصالت بخشیدن به عقل، نوعی مکتب را در جامعه ما
جایگزین اسلام سازند که نامی جز انسانگرایی صرف و اومانیسم بر آن نمی توان نهاد که
البته در ورای این شعار هم کنار زدن اصول و اعتقادات دینی نهفته بود. سرجان ملکم
در این خصوص می گوید: «مذهب به ما می گوید تولد عیسی را از یک باکره قبول کنیم در
حالی که دانش و عقل امکان آن را نفی می نمایند». (3)
نویسنده
در ادامه نتیجه می گیرد که سعادت و پیروزی نوع بشر وقتی رو خواهد کرد که عقل
انسانی خواه در آسیا، خواه در اروپا از حبس ابدی خلاص شود و در امورات و خیالات
تنها عقل بشری سند و حجت گردد و حاکم مطلق باشد نه حدیث مذهبی. (4)
بر همین
اساس نقطه مشترک تمامی روشنفکران اولیه، حمله به دین، اسلام و مظاهر آن بود; چرا
که اسلام سدی محکم در برابر غربی شدن تمام عیار مردم و جامعه بود. آخوندزاده در
این باره می نویسد:«ای مؤمنان از خواب غفلت برخیزید، شاید رستگاری یابید! همسایگان
شما در جهات اربعه بیدار شده اند و به ترقیات عالیه رسیده اند و شما در ظلم و
جهالت فرومانده اید. رشته های عبودیت دست و پای شما را بسته، از نعمت آزادی
محرومید. بدانید که رفع تناقض از این دو امر متضاد، منوط به دو چیز است; یا ترک
گفته حکما و انکار اخلاص و یا ترک نص در وجود عبادات و انکار نماز و روزه و حکم به
یکی از این دو که اگر مرا در اختیار یکی از این دو شق مختار گذارید، من شق دوم را
بر می گزینم و نماز و روزه را ترک می گویم ». (5)
میرزا آقا
خان کرمانی بسیار صریحتر از آخوندزاده به اسلام و اعراب حمله می کند که تخت و تاج
کیقباد را از ایران گرفتند و علم کاویانی را سرنگون کردند و سلطنت، کیش، آیین و
رفتار ایرانیان و علم و معرفت، پوشیدن و نوشیدن و تمامی لوازم زندگانی ما را نابود
کردند و آیین پاک و روشن و با شرف ما را به خوی نجس عربی و بدوی تغییر دادند و بنا
به گفته او: «اساس دروغ و بنیاد ظلم و دین موهوم و خدای مجهول و پیغمبر امی را در
ما به ودیعت نهادند». (6)
ملاحظه
می کنیم که روشنفکران اولیه چگونه برای اخذ تمدن غرب به دامن باستانگرایی و نفی
تمام عیار فرهنگ اسلامی و نفی دین رو آوردند. در حقیقت آنها اخذ تمدن غرب را با
باستان گرایی هماهنگ و با دین مداری در تضاد می دیدند و عقب ماندگی کشور را تماما
به گردن اسلام و دین می انداختند و بر همین اساس شعار «ایران باید ظاهرا و باطنا،
جسما و روحا فرنگی شود»، در انداختند. (7) آنهم به شیوه ای که هیچ دخل
و تصرف ایرانی در آن نشود; البته این تهاجم و مقابله با دین به تقلید بی چون و چرا
از غرب بود و بنا به گفته آخوندزاده در کل فرنگستان این اعتقاد پیدا شده که عقاید
باطله و اعتقادات دینیه نه تنها سعادتی برای ملک و ملت نیست بلکه موجب ذلت ملک و
ملت در هر زمینه می شود. (8)
روشنفکران
اولیه نه تنها با اسلام و دین بلکه با مظاهر آن از جمله آداب و رسوم ایرانی هم به
مقابله برخواستند و خط فارسی را که خطی دینی هم شمرده می شد، مذموم و مانع ترقی و
پیشرفت برشمردند. آخوندزاده در نامه ای به جلال الدین میرزا آرزو می کند که بتواند
با تلاشهایش، ایران را از دست خط عربها و رسوم ذمیمه آنها که باعث ذلت و سرافکندگی
و رذالت جامعه ایران شده، نجات دهد. (9) او در جای دیگر اهداف و نیات
خود را از تغییر خط بوضوح بیان می کند و می گوید: «چه مصائبی که از این عربها به
ما نرسیده و مملکت ما را خراب اندر خراب کرده اند. وقتی پیشوایان این قوم در حال
حیات بودند ما از ترس شمشیرشان فرمانبرداری ایشان را قبول کردیم و حالا که مرده اند
و خاک شده اند باز به عبودیت مردگان ایشان افتخار می کنیم. نگاه کنید که حماقت و
کودکیها در چه درجه ای است. الان منتهای تلاش و آرزوی من در این است که ملت خودم
را از دست این خط مردود و ناپاک که از آن قوم به یادگار مانده است، خلاص کنم و
ملتم را از ظلمت جهالت به نورانیت معرفت برسانم.» (10)
این
دیدگاهها باعث شد که برخی از همین روشنفکران به نقد غرب گرایی و فرنگی شدن بی قید
و شرط بپردازند و آنها را بخاطر شیفتگی بی حد و حصر به غرب شتر مرغهای ایرانی
بنامند که معلوماتشان به دو چیز محدود شده است: اول آنکه به استخفاف ملت و فرهنگ
ایران بپردازند و سپس دولت و حکومت را محکوم نمایند و بجای انتشار معارف و تربیت
هموطنان، رسوم و عقاید ملت را به باد انتقاد بگیرند و به مردم و مملکت خودشان به
چشم حقارت نگاه کنند. (11)
عدم پذیرش
حمله به اسلام از سوی مردم و مقابله علما با روشنفکران، آنها را به سوی راهکارهای
دیگری سوق می داد; راهکارهایی که پنهان کاری، فریب، مخفی کردن عقاید و یا لزوم
تغییر اساسی و ایجاد پروتستانیزم در اسلام از ویژگیهای آن بود.
آخوندزاده
که به چیزی کمتر از نابودی دین و اسلام راضی نبود، در بخشهایی از نوشته های خود اظهار
می دارد که نمی خواهد مردم بی دین و ایمان شوند، بلکه حرفش این است که دین اسلام
بر تقاضای عصر و اوضاع زمانه، به پروتستانیزم و تغییر محتاج است ; تغییری که در آن
مسلمانان مانند مردم اروپا خود را از دست تکالیف الهی که حقوق الله نامیده می شود،
خلاص کنند و تابع عقل شوند. (12)
ملکم خان
هم هنگام تاسیس فراموشخانه که اولین انجمن مخفی در ایران بود با دعوت شدگان اولیه
به انجمن، از نفی اسلام سخن نمی گوید بلکه از لزوم پیرایشگری اسلام و ایجاد
پروتستانیزم اسلامی سخن می گوید: «در اروپا بود که سیستمهای اجتماعی و سیاسی و
مذهبی مغرب را مطالعه کردم و با اصول مذاهب گوناگون دنیای مسیحی و همچنین تشکیلات
جمعیتهای سری و فراماسونری آشنا گردیدم. طرحی ریختم که عقل سیاست مغرب را با خرد
دیانت مشرق به هم آمیزم. چنین دانستم که تغییر ایران بصورت اروپا کوشش بی فایده ای
است، از اینرو فکر ترقی مادی را در لفاف دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانی را
نیک دریابند. دوستان و مردم معتبری را دعوت کردم و در محفل خصوصی از لزوم
پیرایشگری اسلام سخن راندم.» (13)
او که
هنگام اقامتش در استانبول با قبول مسیحیت در کلیسای ارمنی ها مراسم عروسی خود را
برگزار کرد و بنا به اقتضای شرایط و بنا به سلیقه مستمعان، عقیده و دین خود را
تغییر می داد، همواره تلاش می کرد از علما و دین برای هدفهایش استفاده و
پیشنهادهایش را موافق با اسلام معرفی کند. ملکم خان با توجه به شکست مبلغان
اروپایی در ایران و مغایر بودن اصول آنها با اسلام دریافته بود که انتشار هر عقیده
مخالف با اسلام با مخالفت مردم و علما روبرو می شود و جایی برای موفقیتش باقی
نمی ماند.
حامد
الگار نویسنده مسلمان غربی معتقد است که ملکم همکاری علما و عدم مخالفت آنها را
برای اصلاحات خود ضروری می دانست و از دشمنی با آنها هراس داشت. او که تکفیر
آخوندزاده بوسیله علما را دیده بود، نمی خواست به سرنوشت او دچار شود. در ملاقاتش
با آخوندزاده در مارس 1872م در تفلیس، آخوندزاده به او توصیه می کند درباره عقاید
مذهبی مسلمانان که باید از ریشه منهدم شوند به شیوه دقیق تری صحبت کنند و از حمله
آشکار و بی ثمر به آنها خودداری کنند. (14)
ملکم خان
در دیدگاهی بسیار جالب و البته قابل تامل گاهی از دین پشتیبانی می کند و می گوید
که اسلام مجموعه خرد شرق و اقیانوسی است که هرچیزی در آن پیدا می شود و انواع
تسهیلات برای پیشرفت مردم در آن وجود دارد و بر همین اساس باید اصول تمدن را منبعث
از اسلام به مردم معرفی کرد. او تلاش کرد که این اصول را با رنگ و لعاب اسلامی
معرفی کند چرا که بدرستی به اهمیت اعتقادات مذهبی در زندگی مردم پی برده بود و
احساس می کرد که اگر تجددطلبی و روشنفکری در تعارض علنی با اعتقادات مردم باشد،
شانسی برای موفقیت ندارد. (15)
ب ) از فتوای میرزای شیرازی تا غوغای مشروطیت :
جلال آل
احمد درباره واقعه تحریم تنباکو و فتوای میرزای شیرازی می نویسد: «اگر چه میرزای
شیرازی با فتوای تحریم تنباکو به اتفاق رای نویسندگان مشروطه، کمریک کمپانی خارجی
را شکست و در عین حال آبروی همه روشنفکران زمان خود، از جمله میرزا ملکم خان را
برد ولی این پیروزی مقدماتی، به ضرر نهایی روحانیت تمام شد; چرا که هم کمپانی و
دشمنان خارجی این ملت و هم حکومت دست نشانده، و هم روشنفکران خدمتکار دریافتند که
حریف اصلی آنها در مبارزه در ایران کیست و آنها کسانی جز علمای برجسته دین نبودند.
بعد از آن بود که این عوامل تلاش کردند دست آنها را از مشروطه کوتاه کنند و آنها
را کنار بزنند.» (16)
در حقیقت
ملکم خان و سایر روشنفکران بعد از این فتوا به قدرت دین و روحانیت در جامعه ایران
پی بردند. بر همین اساس روزنامه قانون با توجه به تاثیر فتوا نوشت: «نهضت اخیر
علیه انحصار تنباکو، قدرت پنهانی اسلام را نشان داد; ولی هدف این هیجان عمومی یک
موضوع کوچک درجه دوم بود. مهمتر از همه تمام تشکیلات استبداد و فسادی است که امکان
داد حقوق ملت به بیگانگان فروخته شود. (17) » نویسندگان روشنفکر
روزنامه قانون که گویا از یاد برده بودند خود از دست اندرکاران اعطای این امتیازات
بوده اند، از علما می خواستند فتواهایی علیه حکومت و دولت بدهند، از جمله اینکه از
میرزا می خواستند دادن مالیات به حکام را گناه کبیره قلمداد کند.
مشروطه
نویسان با اشاره به تاثیر فتوای میرزای شیرازی تلاش کردند آن را کمرنگ جلوه دهند.
فریدون آدمیت اگر چه نتوانسته تاثیر این فتوا را انکار کند - و گفته است که عالم و
عامی در این کار سخت ایستادند بگونه ای که فرنگی مآبان هم که به فرایض دینی اعتنا
و اعتقاد نداشتند همرنگ جماعت گشتند و سیگار و سیگارت نکشیدند (18) -
اما به شیوه های مختلف تلاش کرده است قدرت علما و دین را در جامعه انکار کند. او
برای کمرنگ جلوه دادن این فتوا نوشته است که این فتوا ابتدا بدون علم و اطلاع
میرزا از طرف حاج میرزا حسن آشتیانی انتشار یافت سپس میرزای شیرازی امضای خود را
پای آن گذاشت. (19)
برخی دیگر
از نویسندگان تاریخ مشروطه مثل یحیی دولت آبادی، پیروزی علما در شکستن انحصار را
اینگونه تفسیر کردند که ناصر الدین شاه به سبب واکنش روسها از کار خود پشیمان شد و
در صدد لغو آن برآمد. بر همین اساس علاء الدوله را نزد میرزای شیرازی به سامره
فرستاد تا به تحریم استعمال تنباکو فتوا بدهد. تهدید اخراج میرزا حسن آشتیانی از
تهران هم آخرین نقشه ای بود که از طرف خود شاه طرح شده بود تا پیش از لغو امتیاز
به سفارت انگلستان چنین وانمود شود که شاه ناگزیر به لغو آن شده است. (20)
شکی نیست
که جدا از این تفسیرهای ناصحیح، روشنفکران و غربزده ها به نفوذ دستگاه روحانیت در
جامعه پی بردند; پس در واقعه مشروطه همانگونه که جلال آل احمد نوشته است در پی
تصفیه حساب اساسی با آنها برآمدند.
داستان
مشروطیت از وقایع حساس و عبرت آموز تاریخ ایران بود که روشنفکران تلاش کردند هم
نقش علما را در آن نادیده بگیرند و هم با سوار شدن بر موج مشروطه خواهی آن را از
مسیر اصلی خارج کرده و به نفع خود و برای کنار زدن دین و روحانیت از آن استفاده
کنند; امری که در نهایت باعث شکست مشروطیت در ایران شد.
ماجرای
این واقعه تاریخی بصورت ساده از اینجا آغاز شد که عین الدوله صدر اعظم مستبد قاجار
از اختلاف بین طلاب در صدد سوء استفاده برآمد و حکم به دستگیری و تبعید تعدادی از
آنان داد.
انتشار
عکسی از نوز بلژیکی در لباس روحانیت و فلک شدن چند تن از تجار معروف تهران نیز
رویارویی علما و عین الدوله را حادتر کرد و به تجمع در منزل سید محمد طباطبایی و
سید عبدالله بهبهانی، بازار تهران و تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام منجر
شد. کار اعتراض علما و مردم بصورت یک حرکت بنیادین درآمد و خواسته هایی مانند
ایجاد عدالتخانه را طرح کردند. در بیستم دیماه 1284 حکومت خواسته های آنها را رسما
پذیرفت و در کاخ سلطنتی از مهاجرین پذیرایی به عمل آمد.
با
خودداری عین الدوله از تاسیس عدالتخانه و اعتراض مجدد علما، در درگیری ماموران
حکومتی با معترضان، طلبه جوانی به نام سید عبدالحمید کشته گردید که قتل وی به تعطیلی
بازار و اجتماع مجدد مردم منجر شد. هنگام تشییع جنازه او ماموران به روی تشیع
کنندگان آتش گشودند و دهها نفر از مردم را به شهادت رساندند; بدین ترتیب مهاجرت
کبرای علما به قم آغاز شد. در نهایت با فشار مردم و علما در سیزدهم مرداد ماه 1285
مظفرالدین شاه فرمان تاریخی مشروطیت را صادر کرد.
در این
جریانها ما هیچ اقدام عملی را از سوی روشنفکران - که بعدا سردمدار و همه کاره
جریان مشروطیت شدند جز پناهندگی تعدادی از آنها به سفارت انگلستان نمی بینیم.
فریدون آدمیت نویسنده مشهور تاریخ مشروطیت چون نماد و تلاش بارزی از روشنفکران در
این مقطع نمی بیند تلاش می کند تا ثابت کند که این اقدامات تحت تاثیر روشنفکران
بوجود آمد و ملایان تحت تاثیر روشنفکران به مشروطیت پیوستند (21) و
مردم هم بخاطر مسائل اقتصادی و قحطی به اقدام عملی بر علیه حکومت روی آوردند. او
در بررسی عوامل تاریخی نهضت مشروطیت می نویسد: «در تشکیل این حرکت تاریخی دو عامل
اساسی را می شناسیم: ورشکستگی و وازدگی نظام سیاسی و دیگری بحران مالی ».
(22) و چون در ماجرای بست نشینی سفارت انگلستان هیچ روشنفکر برجسته ای را
درمیان پناهندگان به سفارت نمی یابد از تلاش روشنفکران برای تاثیرگذاری و آموزش
بست نشینان سخن می گوید و اینکه آنها تحت تاثیر تعلیمات روشنفکران قرار گرفتند.
(23)
حتی اگر
تحلیل آدمیت را بپذیریم که روحانیون با فشار واقعیات سیاسی به مشروطیت گراییدند،
واقعیت آن است که تلاش علمایی چون بهبهانی و طباطبایی و بزرگانی مانند شیخ فضل الله
نوری و حضور آنها در صف بست نشینان باعث پیروزی مشروطه شد.
فرمان
مشروطیت و صدور دستور برای تدوین قانون انتخابات و قانون اساسی آغاز اختلاف و
برخورد روشنفکران و روحانیون بود. وقتی علما در مهاجرت کبری تقریبا به پیروزی
نهایی نزدیک شده بودند، روشنفکران غربزده با حضور در صف متحصنان در سفارت انگلستان
درصدد سوار شدن بر موج مشروطه خواهی برآمدند. آنها در تمامی مراحل از جمله در
نوشتن قانون اساسی سعی در مهار روحانیون و علما و تضعیف آنها داشتند. (24) بر
همین اساس نظامنامه انتخابات و بسیاری از اصول آن توسط روشنفکران و فرنگی مآبان
تنظیم شد. وقتی علمای روحانی خواستند روز پانزدهم شعبان - میلاد حضرت مهدی(عجل
الله تعالی فرجه الشریف) - را به عنوان روز افتتاح مجلس تعیین کنند، روشنفکران
آزادیخواه استدلال کردند که بهتر است جشن ملی با عید مذهبی تداخل نکند. (25)
در تنظیم
متمم قانون اساسی نیز اختلافاتی اساسی بین دو جناح روشنفکر و روحانی بروز کرد; بعد
از تهیه و نگارش اصول متمم قانون اساسی که با نظر افرادی مانند سعدالدوله و تقی
زاده آماده شد، از روحانیون خواستند تا نظرشان را راجع به اصول متمم قانون اساسی
اعلام دارند; روحانیون بویژه شیخ فضل الله نوری که برخی مواد تنظیمی این اصول را
با دین در تضاد دیدند، پیشنهاد کردند هیاتی از علما برای عدم مخالفت قوانین مجلس
با اصول شرع، بر کار مجلس و مصوبات آن نظارت کنند.
شیخ فضل
الله برخلاف نظر روشنفکران، مراد از مشروطیت را از ابتدا حاکمیت موازین شرع
می دانست و یادآوری می کرد که اگر مراد از مشروطه برقراری نظامی مانند نظامهای
اروپایی باشد، با آن مخالف است. وی استدلال می کرد که مجلس نمی تواند در امور شرعی
دخالت کند و برخلاف اصول آن نظر بدهد. شیخ فضل الله همچنین برخلاف نظر روشنفکران
غربزده اعلام کرد که آزادی نمی تواند به معنای برداشته شدن قید و بندهای شرعی و
تساوی اقلیتهای مذهبی و غیر مذهبی باشد.
وقتی از
ایشان سؤال شد که چرا ابتدا با مشروطه خواهان همراهی و برای برقراری آن تلاش
نمودی، ولی اکنون به مخالفت با آنها برخواسته ای؟ جواب داد: «منشا این فتنه، فرق
جدیده و طبیعی مشربها بودند که از همسایه ها اکتساب نمودند و بصورت بسیار خوشی
اظهار داشتند که قهرا هرکسی فریفته این عنوان و طالب این مقصد باشد; به این سبب که
در طلب عدل برآمدند; کلمه طیبه «العدل » که هرکس اصغا نمود، بی اختیار در تحصیل آن
کوشید و به اندازه وسعت از بذل جان و مال خودداری نکرد. ازجمله خود داعی هم اقدام
در این امر نموده و متحمل زحمات سفر و حضر شدم و اسباب هم مساعدت نمود. وقتی که
شروع به اجرای این مقصد شد، دیدم دسته ای از مردم که همه وقت به بعضی انحرافات
شناخته شده بودند، وارد بر کار شدند و کم کم کلمات موهومه از ایشان شنیده شد.»
(26) مواردی که شیخ فضل الله در تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل مفصلا به آنها
پرداخته، شامل جعل قانون در کنار قوانین شرعی، تساوی و آزادی افراد بدون هیچ
ضابطه ای و توهین به مقدسات و اشاعه منکرات می شد.
با حمله
محمدعلی شاه و لیاخوف روسی به مجلس و تعطیل شدن آن، مردم و مبارزان نه به دستور
روشنفکران بلکه با فتاوی مراجع نجف به مبارزه برای استقرار مجدد مشروطه رو آوردند.
(27) مجاهدان تبریز هم با انگیزه های دینی به بسیج مردم جهت مقابله با
استبداد اقدام کردند. ستارخان بارها گفته بودکه حکم علمای نجف را اجرا می کند.
(28) پس از پیروزی دوباره مشروطه خواهان که باز هم علما و دین نقش اصلی را
در آن بازی کردند، روشنفکران بیشترین اعضای هیات مدیره امور مشروطه را به خود
اختصاص دادند. این افراد یا مثل حسین قلی خان نواب و میرزا ابراهیم خان حکیمی در
اروپا تحصیل کرده بودند، یا مثل وثوق الدوله، معز السلطان و صنیع الدوله از
وابسته های سفارت انگلستان بودند و یا از فرصت طلبانی بودند که در هر مقطع، گرایش
خاص داشتند. با پیروزی مجدد مشروطه خواهان و تصرف تهران، روشنفکران در هیات مدیره
اجرای امور مشروطه، حاکمیت مطلق یافتند. آنها که از سرسختی شیخ فضل الله در راه
دفاع از دین و مشروعه آگاه بودند، در دادگاهی فرمایشی حکم به اعدام شیخ دادند. در
حقیقت شیخ فضل الله را همانگونه که آل احمد می نویسد نه بخاطر مخالفت با مشروطه -
که خود از حامیان و کسانی بود که برای استقرار آن فعالیت بسیار کرده بود - بلکه
بخاطر دفاع از مشروعه و دین اعدام کردند. (29) در مجلس هم جریان
روشنفکران به رهبری تقی زاده در قالب دموکراتها، خواهان غیر دینی شدن بیشتر جامعه
و جدایی کامل قوای سیاسی از روحانی شدند و این امر را به عنوان یکی از بندهای اساسی
مرامنامه خود ذکر کردند. بعدها با یک نقشه قبلی سید عبدالله بهبهانی را - که مانع
اصلی مقاصد خود می دانستند - ترور کردند (30) و دوره جدیدی را از هرج و
مرج و بی قانونی تحت نام قانون و مشروطه در تاریخ ایران بنیاد نهادند که خود زمینه
استقرار استبداد رضاخانی را فراهم کرد.
ج ) روشنفکران و دوره سلطنت پهلوی
حوادث
سالهای آخر سلطنت قاجار و بالطبع سالهای آخر مشروطه که همزمان با زمزمه به قدرت
رسیدن رضا خان بود، آزمونی بزرگ برای روشنفکران به شمار می آمد. آنها که با اصرار
و پافشاری زیاد حتی به قیمت کنار زدن روحانیون و جریان مشروعه خواهی، مدعی دفاع از
قانون و آزادی بودند اکنون در مقابل این آزمون قرار داشتند که در برابر
استبدادخواهی و قدرت طلبی رضاخان چگونه موضع گیری کنند. در حقیقت موضعگیری آنها
بیش از هر چیز دیگر میزان صداقت و جدیتشان در دفاع از آزادی با اصول مشروطه را
نشان می داد.
نگاهی به
تاریخ به قدرت رسیدن رضاخان و فهرست اسامی حمایت کنندگان و مشاوران او قبل از
رسیدن به قدرت، مفروض ما را در موج سواری روشنفکران و تضعیف دین در هر مقطع تایید
می کند. رضا خان قبل از رسیدن به قدرت هشت نفر را بطور خصوصی به عنوان مشاور
برمی گزیند تا او را در رسیدن به قدرت، یاری کنند. نگاهی به اسامی این هشت نفر از
جمله میرزا حسن خان مستوفی الممالک، میرزاحسن خان مشیرالدوله، دکتر محمدخان مصدق
السلطنه، سید حسن تقی زاده، میرزا حسن خان علاء، مهدی قلی خان هدایت و محمد علی
خان فروغی ما را به این نکته می رساند که تقریبا تمامی اعضای این گروه از میان
نمایندگان مجلس مشروطه بودند و برخی از آنها مثل سید حسن تقی زاده از فعالان
دموکرات مجلس و مخالفان اصلی جریان مشروعه خواهی بشمار می آمدند. رضا خان در اولین
جلسه این گروه نطقی در لزوم خاتمه دادن به اوضاع نابهنجار گذشته و شروع اصلاحات
می کند و از اعضای گروه می خواهد که با همدیگر جلسه های مرتبی داشته باشند تا
هرکاری که او می کند با مشورت اعضای گروه باشد. این مجمع هرچند شب یکبار در خانه
یکی از اعضای گروه تشکیل جلسه می دهد. (31) در حقیقت روشنفکرانی که به
دروغ یا به راست برای استقرار مشروطیت زحماتی کشیده بودند به این نتیجه می رسند که
وجود فردی قلدر برای پایان دادن به نابسامانیها، تضعیف علما و ترقی ایران لازم
است. همین شورا به رضا خان پیشنهاد می دهد که ماده ای قانونی را برای سلب قدرت از
احمدشاه و اعطای فرماندهی کل قوا به رضاخان، به مجلس ببرد و چون چهار تن از اعضای
این شورا عضو مجلس بودند براحتی موجبات تایید این ماده را در مجلس فراهم کردند تا
رضا خان راحت تر بسوی استبداد گام بردارد. (32) این امر ما را به این
واقعیت دردناک تاریخی می رساند که روشنفکران، حلقه مشورتی رضاخان بودند و در حالی
که مرحوم مدرس مانند سدی مقاوم در برابر او ایستاده بود، آنها همگام با انگلیسیها
زمینه به قدرت رسیدن او را فراهم می کردند. بعدها همین افراد طرح ماده واحده
انقراض سلطنت قاجاریه و به قدرت رسیدن سلسله پهلوی را تدارک دیدند و اگرچه در مجلس
بطور صوری با آن به مخالفت پرداختند اما هنگام رای گیری از مجلس خارج شدند تا خروج
آنها به مفهوم عدم رای مخالف با ماده واحده بقدرت رسیدن رضاخان تلقی شود.
(33)
محمد علی
فروغی (34) نقشی اساسی در به قدرت رسیدن رضاخان ایفا کرد. او که در
کودتای 1304 کفالت نخست وزیر و وزیر دارایی را به عهده داشت، ریاست دولت را هم
موقتا بعهده گرفت و پس از تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر دائمی سلطنت، به عنوان اولین
رئیس الوزرای خاندان پهلوی انتخاب شد. او و روشنفکرانی همانند تقی زاده و سردار
اسعد مشروطه خواه -که هرکدام به پست و مقامی رسیدند در حقیقت تعهد خویش به آزادی و
قانون را به مزدوری استبداد فروختند.
فروغی در
مراسم تاجگذاری رضاخان تمام عناصر ایدئولوژی شاهنشاهی و باستان گرایی را - که
بعدها توسط پیروان و شاگردان مکتب روشنفکری احیا گردید بیان کرد. او در این نطق
تاج و تخت را یادگار سلاطین تاجدار از جمشید و فریدون تا کیخسرو و کوروش و داریوش
معرفی کرد. از عدل و داد انوشیروان و از حشمت و جلال خسرو پرویز سخن راند و
تاجگذاری را بشارتی برای ملت ستمدیده ایران دانست تا بعدها از باستان گرایی و
شاهنشاهی، جریانی در مقابل روند دین گرایی مردم بسازد.
آنگاه که
فروغی سفیر کبیر ایران در ترکیه بود، با ایجاد روابط حسنه با آتاترک، مقدمات سفر
رضاشاه به ترکیه را فراهم آورد تااو را با مظاهر تمدن غرب آشنا سازد و شاه را مصمم
به زدودن فرهنگ اسلامی در جامعه ایران کند. این سفر چهل روزه آنچنان تاثیری بر شاه
گذاشت که وقتی به ایران بازگشت، تصمیم به کشف حجاب، تغییر کلاه و زدودن ظواهر
اسلامی گرفت. خود او در این باره می گوید: «این چادر و چاقچورها را چطور می شود از
بین برد; دو سال است که این موضوع فکر مرا به خود مشغول داشته و از وقتی به ترکیه
رفتم و زنهای آنجا را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش بدوش مردها کار
می کنند، دیگر از هر چه زن چادری بود، بدم آمده است. اصلا چادر و چاقچور دشمن ترقی
و پیشرفت ماست.» (35)
بدین سان
سلطنت پهلوی با حمایت کامل روشنفکران بر اساس ایدئولوژی سلطنتی و ستایش تاریخ پیش
از اسلام ایران استقرار یافت. رژیم در ادامه عملکرد خویش، نخبگان فکر ی و
روشنفکران را با منافع مادی و معنوی به خود وابسته کرد تا با کمک آنها عرصه های
آموزشی رسانه های ارتباط جمعی، دادگستری، سیاست و ادبیات راحت تر بسوی غیر مذهبی
شدن حرکت کنند و اقداماتی اساسی در راه پاکسازی زبان از واژه های عربی و تغییر
آداب و رسوم اسلامی صورت گیرد و سرچشمه وفاداری و هویت ایرانی از مذهب و دین به
میراث شاهی منتقل شود. این سیاست در زمان پهلوی دوم با جشنهای 2500 ساله و تغییر
مبدا تاریخ از هجرت پیامبر به تاجگذاری کوروش پیگیری شد.
در این
مقطع از تاریخ کشور، روشنفکران، همانهایی که بارها سنگ آزادی و مشروطه خواهی را به
سینه زده بودند، با فعالیت در سازمانهای دولتی و غیر دولتی رژیم به حامیان عملی و
ایدئولوژیک رژیم شاهی مبدل شدند. محور اصلی روشنفکران غیر دولتی دو جریان چپ
گرایانه التقاطی و ملی گرایانه غیر دینی بودند که هر دو جریان در دشمنی و
کینه توزی نسبت به دین اشتراک کامل داشتند. ملی گرایان اگرچه تجربه مشروطیت را
بخوبی به یاد داشتند که چگونه روشنفکران با موج سواری، علما و روحانیون را از صحنه
جامعه حذف کردند و در نهایت باعث حذف خود از صحنه اجتماع شدند، اما خود نیز گرفتار
این مساله شدند و جریان ملی گرایی که با حمایت علما بویژه آیت الله کاشانی در دهه
1320 به موفقیتهایی رسید، با کنار زدن ایشان زمینه سقوط خود را فراهم کرد.
ادامه
دهندگان جریان روشنفکری بعد از کودتای سیاه 28 مرداد 1332 با غفلت از این واقعیات
تاریخی به طرح شعارهای دیگری مانند لزوم پروتستانیزم در مذهب شیعه و اسلام، نگاه
علمی و بیرونی به دین و لزوم تغییر رهبری دینی از علما به روشنفکران پرداختند که
علی رغم تبلیغات گسترده و پر سرو صدا راه به جایی نبردند. امروز هم با وجود این
تجارب به بهانه لزوم آشکار کردن گوهر دین، طرح صراطهای مستقیم و قرائتهای مختلف از
دین را طرح کرده اند که موشکافی و تحلیل آنها جایگاه و زمان دیگری می طلبد ولی
بوضوح می توان دریافت که در پس پرده بظاهر زیبای این شعارها و در ورای این ادعاهای
شاعرانه و خطابی، قرائتی کینه توزانه از دین (36) نهفته است که در
اسلاف این جریان همانگونه که دیدیم از وضوح بیشتری برخوردار بود.
منابع:
ادبیات
مشروطه: گردآورنده باقر مؤمنی، انتشارات گلشائی، تهران، 1354، چاپ اول
الفبای
جدید و مکتوبات: حامد الگار، مترجم جهانگیر عظیما، انتشارات جاویدان، 1345
اندیشه های
آخوند زاده: فریدون آدمیت، تهران، انتشارات خوارزمی، 1349، چاپ اول
ایدئولوژی
نهضت مشروطیت: فریدون آدمیت، تهران، انتشارات پیام، 1355،
ایرانیان
و اندیشه تجدد: جمشید بهنام، تهران، نشر فرزان، 1357، چاپ اول
تاریخ
بیست ساله ایران: حسین مکی، تهران ، نشر ناشر، 1363
تاریخ
مشروطه ایران: احمد کسروی، انتشارات امیرکبیر ، 1357، چاپ چهاردهم
تجددطلبی
و توسعه در ایران معاصر: موسی غنی نژاد، تهران، نشر مرکز، 1377، چاپ اول
تهاجم
فرهنگی و نقش تاریخی روشنفکران: اسماعیل شفیعی سروستانی، تهران، مؤسسه کیهان،
1372، چاپ اول
حیات
یحیی: یحیی دولت آبادی، انتشارات عطار، تهران، 1361، چاپ دوم، ج 1
در خدمت و
خیانت روشنفکران: جلال آل احمد، تهران، انتشارات فردوسی، 1376، چاپ سوم
دین و
دولت در ایران: حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس، 1369، چاپ
دوم
رسائل
مشروطیت: دکتر غلامحسین زرگری نژاد، تهران، انتشارات کویر، 1374
رساله یک
کلمه: یوسف خان مستشار الدوله، دارالسلطنه تبریز
روزنامه
قانون: مجموعه، شعبان 1307 (1890) لندن (مجموعه نسخه های این روزنامه در یک جلد
تحت عنوان قانون توسط انتشارات کویر در سال 1369 منتشر شده است.)
روشنفکران
اولیه: (نامه آخوند زاده به جلال الدین میرزا)، حامد الگار، تهران، نشر سخن، 1351،
چاپ اول
رهبران
مشروطه: ابراهیم صفایی، تهران، انتشارات جاویدان علمی ،1346
زندگی
طوفانی: سید حسن تقی زاده: به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی، بهار 1368
ظهور و
سقوط سلطنت پهلوی: حسین فردوست، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 2، 1374
غربزدگی:
جلال آل احمد، نشر فردوس، 1376، چاپ چهارم
فکر آزادی
و مقدمه نهضت مشروطیت: فریدون آدمیت، انتشارات سخن، 1340،
میرزا
ملکم خان: حامد الگار، مترجم: جهانگیر عظیمی، تهران، انتشارات مدرس، بهار 1369
پی نوشتها:
1)
روزنامه قانون، شماره 2، مجموعه نسخه های این روزنامه در یک جلد تحت عنوان قانون
توسط انتشارات کویر در سال 1369 منتشر شده است.
2) رساله
یک کلمه، یوسف خان مستشار الدوله، ص 32
3) الفبای
جدید و مکتوبات، حامد الگار، مترجم جهانگیر عظیما، ص 190-288
4) همانجا
5) ادبیات
مشروطه ، گردآورنده باقر مؤمنی، ص 134
6) در
خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، ص 297-300
7)
ایرانیان و اندیشه تجدد، جمشید بهنام، ص 109
8) تهاجم
فرهنگی و نقش تاریخی روشنفکران، اسماعیل شفیعی سروستانی، ص 24
9)
روشنفکران اولیه، (نامه آخوندزاده به جلال الدین میرزا)، حامد الگار، ص 172
10)
الفبای جدید و مکتوبات،ص 140
11) برای
آگاهی بیشتر از انتقاد برخی نویسندگان اولیه به روشنفکران در فرنگی شدن تمام عیار،
به کتابهای سیاست طالبی، عبدالرحیم طالبوف، ص 121 ; سیاحتنامه ابراهیم بیگ، میرزا
زین العابدین مراغه ای، ص 272; ایرانیان و اندیشه تجدد، جمشید بهنام، ص 75-76
مراجعه شود.
12)
اندیشه های آخوندزاده، فریدون آدمیت، ص 109. آخوند زاده برای ایجاد این تغییرات به
تصنیف کتاب کمال الدوله پرداخت ;کتابی که جوهره اصلی آن توهین و نفی اعتقادات
اسلامی از وحی و معجزه گرفته تا عبادات اسلامی است.
13) میرزا
ملکم خان، حامد الگار، ص 64-65; رک: سنت و مدرنیته، دکتر صادق زیبا کلام، ص 264
14) دین و
دولت در ایران، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سری، ص 288
15)
تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، موسی غنی نژاد، ص 190-200. حامد الگار عقیده
دارد که تلاش ملکم خان برای آشتی شریعت و مدرنیته به این دلیل بود که جریان
نوگرایی و روشنفکری به گونه ای معرفی شود که کمتر مورد مخالفت علما قرار گیرد.
(رک: میرزا ملکم خان، ص 199)
16) در
خدمت و خیانت روشنفکران، ص 289-290
17)
روزنامه قانون، شماره 20
18)
ایدئولوژی نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، ص 39
19) همان
منبع، ص 38
20) حیات
یحیی،یحیی دولت آبادی، ج 1، ص 109
21)
ایدئولوژی نهضت مشروطیت، ص 157
22) همان
منبع، ص 154
23) همان
منبع، ص 167
24) همان
منبع، ص 174
25) همان
منبع، ص 175
26) رسائل
مشروطیت، دکتر غلامحسین زرگری نژاد، ص 153
27) بنا
به عقیده کسروی نیز دفاع مردم از مشروطه با فتاوای علمای دینی شروع شد.
28) تاریخ
مشروطه ایران، احمد کسروی، ص 730
29)
غربزدگی، جلال آل احمد، ص 78
30)
رهبران مشروطه، ابراهیم صفایی، ص 199
31) حیات
یحیی، ص 325
32) زندگی
طوفانی ، سید حسن تقی زاده، ص 198-199
33) برای
اطلاع بیشتر رک: حیات یحیی، ص 325 به بعد
34) محمد
علی فروغی در دور دوم انتخابات از تهران به مجلس راه یافت. در سال 1286 به همراهی
برخی همفکران خود لژ بیداری ایرانیان را بنیان نهاد و در این لژ به مقام استاد
اعظم با عنوان چراغدار نائل آمد.
35) تاریخ
بیست ساله ایران، حسین مکی، ص 261-268
36) اخیرا
مقاله ای با عنوان قرائت فاشیستی از دین به قلم دکتر عبدالکریم سروش در صفحات 79
به بعد کتاب رازدانی و روشنفکری و دینداری از همین نویسنده به چاپ رسیده که با
نگاهی خطابی و غیر محققانه به علمای دین توهین کرده است. نویسنده در این مقاله بیش
از آنکه قرائتی فاشیستی از دین را ارائه کند، نظر کینه توزانه خویش به دین و علما
را بیان کرده است.