سازمان اداری هر نظام, آینه تمام نمای آن نظام است. ناهنجاری و ناسالمی هر نظامی را به خوبی می توان در این آینه دید.
اگر نظامی, مهم ترین و حساس ترین بنیاد و پی آن, که همانا ساختار اداری باشد, دچار لرزش و از هم گسیختگی باشد. گرفتار آفت بزرگی است و توان آن را نخواهد داشت که هدفها و برنامه های خود را پیاده کند. هر سازمانی, بر چهار رکن استوار است:
1. نیروی انسانی.
2. مدیریت.
3. بودجه
4. ساختار اداری.
هریک از این رکنها و بنیادها, اگر گرفتار آفت شوند, به همان نسبت, تشکیلات از هدفهای خود باز می ماند و در نتیجه, به ناخرسندی همگانی می انجامد.
از این روی, اگر ارگانها و سازمانها, پاسخ گوی خواسته هایی که برای برآوردن آنها, سامان یافته اند, نباشند, نیاز به دگرگونی دارند و سازوار با زمان و هماهنگ با نیازها, باید اصلاح شوند و دگرگونی در ارکان آن رخ دهد.
این اصلاح, باید همیشگی باشد و پی گیرانه انجام گیرد, تا سازمان اداری به آفتهای بنیان برافکن دچار نیاید.در دوران حکومت امام علی(ع) و پیش از آن, تشکیلات اداری ساده ای وجود داشته است. اداره گردآوری زکات, اداره رسیدگی به امور جنگ و چگونگی دفاع و برنامه ریزی دفاعی, اداره رسیدگی به شکوائیه ها و اجرای حدود الهی و پیاده کردن عدل و داد و….
سپسها, دگرگونیهایی در سازمان اداری رخ داده که آن هم بر اثر برخورد با دیگر تمدنها بوده است. از جمله سازمانهایی که بر اثر برخوردها و رفت وشدها شکل گرفته, سازمان دریافت خراج است که در شرق به گونه ایرانیان سامان یافته و در غرب به گونه رومیان.
این سازمان اداری ساده و کم هزینه, کارآیی بالا و نقش آفرینی خوب داشته و در بِه سامانی امور, کارساز بوده است. بر سازمانِ اداره کننده جامعه, اصولی برابر سیره و سیرت نبوی و آموزه های اسلامی حاکم بوده و سازوار با زمان, کار مردم را سامان می داده و به بست و گشادِ کارها می پرداخته است.
کم کم, از این اوج به فرود آمد و در ساختار اداری, ناهنجاریهایی پدیدار شد. برای این پدیده, علتهای گوناگونی می توان ارائه داد که مجال پرداختن به همه آنها نیست; امّا آنچه که شاید بشود به عنوان مهم ترین عامل از آن یاد کرد, کم رنگ شدن ارزشهای دینی است, که خود پیامدهای ناگواری داشت.کم رنگ شدن ارزشها, بین کارگزاران, که گردانندگان سازمانهای اداری بودند, و سیره و سیرت پیامبر, درّه ای ژرف پدید آورد. روشن است وقتی روشنایی از آسمان زندگی رخت بربندد, سیاهی و تباهی, جای آن را می گیرد که در روزگار مورد بحث چنین شد و سازمان اداری که محور زندگی اجتماعی و در حقیقت گرداننده آن بود, دچار آفت شد.
فساد و رشوه و دستبرد به بیت المال و اندوخته گری کارگزاران, چنان دامن گسترد که خلیفه دوم, ناگزیر شد چندین بار دارایی و اندوخته های کارگزاران خود را مصادره کند.
فساد اداری در زمان خلیفه سوم, به گونه ای دامن گسترد که مردم را به ستوه آورد و شورشی بزرگ دامن گیر جامعه اسلامی شد و خلیفه در این غوغا از پای درآمد.
امام علی(ع) در چنین برهه ای زمام خلافت را به دست گرفت. در برابر او, کوهی از مشکلات وجود داشت: سازمان اداری از هم گسیخته, ناشایسته سالاری, رشوه, برتری دادنهای ناروا, اختلاس, بیت المال را از آن خود دانستن و…در این مقال, برآنیم زمینه فساد اداری را در دوران خلیفه سوم, یک به یک, برشمریم و بایستگی اصلاح اداری را روشن سازیم, آن گاه به روش و شیوه امام علی(ع) در اصلاح ناهنجاریها و نابسامانیهای اداری بپردازیم و اصولی را که حضرت برای سالم سازی سازمان اداری, از آنها بهره گرفت و آنها را حاکم کرد, در کانون توجه قرار دهیم که برای امروز ما, بی گمان, مفید و کارساز خواهد بود.
اکنون از واژه شناسی می آغازیم:
اصلاح از واژه مخالف خود, بهتر شناخته می شود. فساد, ضداصلاح است. مبارزه با فساد, زدودن زنگار فساد از هر چیزی و در افتادن با آفت, اصلاح است. اصلاح, یعنی به هنجار آوردن نابهنجاریها و به سامان آوردن نابسامانیها و برچیدن بساط فساد. در معنای اصلاح گفته اند:
(صلاح, حالتی است استوار و سودمند. مخالف و ناساز با آن, فساد است; خارج شدن از حالت استواری و سودمندی.)1
بنابراین, در صلاح, دو نکته نهفته است:
1. استواری و درستی کار.
2. سودمند و مفید بودن آن.
در برابر صلاح, فساد است که در معنای آن گفته اند:
(فساد, خارج شدن چیزی از اعتدال است, کم, یا زیاد.)2
و شماری گفته اند:
(فساد, گرفتن مال است, به ستم و به ناحق.)3
اداره: واژه اداره در فرهنگ سیاسی, پیشینه درازی ندارد و از (ادارالشیء) ریشه می گیرد; یعنی چیزی را دست به دست کردن.4 این از این باب است که در اداره ها, کارها و پرونده ها در گردش است و هر بخش از کار را, بخشی از اداره انجام می دهد.5
اداره در لغت, به معنای کارگردانی, تنظیم کردن, ولایت راندن, اداره کردن, راه بردن شغلی و … آمده است.
اداره در اصطلاح امروز:
الف. سازمانی: مجموعه ای از سازمانها که با دخالت دولت در زندگی روزانه مردم و زیر نظر قدرتهای سیاسی کشور عمل می کنند.
این قدرتها, دربرگیرنده قدرتهای مرکزی, مانند:رهبر, رئیس جمهور, جانشینان وی, وزیران, استانداران, وابستگان سیاسی و مشاوران رسمی آنان و قدرتهای نامتمرکز اجتماعی, مانند سازمانهای عمومی.
ب. معنای شغلی: اداره ومدیریت, تلاشی است از سوی نامبردگان یاد شده و سبب می شود, اداره به معنای نخست, به کسان پیوستگی یابد و آنان را از خدمت رسانی که سازمانهای عمومی عهده دار آن هستند, بهره مند سازد و در صورت سرپیچی از آیین نامه و قانون, بر کنارمی شود و دستور آن از سوی یکی از هیأتهای اداری, صادر می شود.6
در صدر اسلام, سازمانهای اداری به معنای نخست زیاد نبوده است و در آن زمان, مدیریت جامعه, به عهده کارگزاران بوده که از سوی خلیفه, گمارده می شده اند. نافرمانی و سرپیچی از قانون, در آنان و پیرامونیان آنان, بروز داشته است.
فساد اداری: استفاده ناروای شخصی و گروهی, از جایگاه اجتماعی است. کارگزارانی که به تنهایی و با همدستان و همپیالگان, دست به فساد می آلایند, فساد اداری را دامن می زنند و سبب ناهنجاری در اداره جامعه می شوند که از جمله نمونه ها و مصداقهای این فسادکاریها , در بُعد اجتماعی, عبارتند از: رشوه خواری, پایمال, یا نادیده انگاری حق مردم, به کارگماری ناشایستگان, کوتاه کردن دست نیروهای توان مند از کارها و….
دربُعد سیاسی: گماردن کارگزاران و نیروهای اجرایی, بر اساس گرایشهای حزبی و جناحی, پشتیبانی از خطاکاران سیاسی, کارمندان خطاکار طرفدار خود و….
در بُعد اقتصادی: اختلاس, فروش منابع طبیعی, کارخانه ها و…با ثَمَنْ بَخْس به نزدیکان خود, رانت خواری و فروش اطلاعات و در اختیار گروهها و کسان خاص گذاشتن آنها, واگذاردن پروژه ها, به پیمانکارانِ ناشایسته و غیر کاردان و ناتوان, امّا هم گروه و هم باند و نزدیک به خود و… از همه آنها ویران گرتر, همکاری با باندهای قاچاق و پخش کنندگان مواد مخدر است.7
این که چرا سازمان اداری جامعه ای ممکن است دچار چنین فساد و ناهنجاری بشود و کارگزاران, به این فسادها و تباهیها روی آورند, نیاز به کالبد شکافی دقیق و بحثهای همه سویه دارد که مجال پرداختن به همه زوایای بحث نیست. امّا آنچه می تواند به بخشی از این پرسش پاسخ دهد, این نکته هاست:
1. ناتوانی نیروهای اداری.
2. ناکارآمدی ساختار اداری.
3. برآورده نشدن نیازهای کارمندان.
4. بی تقوایی و بی ایمانی کارگزاران.
5. دنیا گرایی و ثروت اندوزی و زیاده خواهی کارگزاران.
و…
زمینه های اصلاح اداری
در زمان امام علی(ع)
در هر زمان و دورانی, جامعه نیاز به سازمان اداری ویژه ای دارد که امور راسامان دهد. از این روی, اسلام, روی سازمان اداری ویژه,انگشت نگذارده و تاکید نورزیده است. بلکه روی اصول تاکید دارد. این اصول, باید در تمامی زوایای سازمان اداری جامعه مورد نظر آن, حاکم باشد.
در زمان خلیفگان چهارگانه نخست, استانداران, قاضیان, خراج گزاران و مسؤولان مالی, از سوی خلیفه گمارده می شدند, در مرکز و یا در دیگر شهرها, به کار می پرداختند. و برکناری آنان هم به دست خلیفه بود و خلیفه در گماردن و برکنار کردن, اختیار تام داشت وهیچ کس نمی توانست او را به کاری وادارد, یا از کاری باز دارد. خلیفه جدید, حق بر کنار کردن گمارده شدگان از سوی خلیفه پیشین را از پُستها , یا ماندگار ساختن آنان را در پُستها, داشت.پس از مرگ ابوبکر, عمر, جانشین وی, ابوعبیده را به فرماندهی سپاه اسلام, که علیه روم می جنگید, برگمارد و خالدبن ولید را بر کنار کرد.
ابوعبیده, با حضور در بین سپاه, خبر مرگ خلیفه و گمارده شدن خود را از سوی خلیفه به فرماندهی سپاه اسلام, اعلام کرد.8 این روش, در دوران عثمان و امام علی(ع) نیز ادامه داشت.
در زمان امام علی(ع), به خاطر این که در زمان خلیفه پیشین, بسیاری از کارگزاران حکومتی, در باتلاق فساد فرو افتاده بودند و کارها از جاده اعتدال خارج شده بود, امام به گونه گسترده, دست به برکناری کارگزاران زد و به مصلحت اندیشیهای خلاف ترازها و معیارهای اسلامی, گوش فرا نداد و تمام نیروهای اداری فاسد و خائن را از کار برکنار کرد و صالحان و شایستگان را بر جای گذاشت.9
در هر حال, بسیاری از ناهنجاریها بود که امام با آنها از آغازین روزهای حکومت, رودررو بود. برتریهای ناروا, بیت المال تاراج شده و تاراج گران حاکم, بخششهای بی شمار و…10 مردمی که علیه این نابسامانیها شوریده بودند و یا طعم تلخ تبعید و شکنجه را چشیده بودند و… اکنون از علی(ع) انتظارهایی داشتند.این, افزون بر آن انگیزه قوی و ژرفی که خود حضرت درباره اصلاح امور داشت.حضرت از تاراج بیت المال, از برتری دادن ناشایستگان بر دیگران و گماردن آنان بر پُستهای کلیدی و تبعید و شکنجه مخالفان این رویه نادرست, مانند عبدالله بن مسعود, عمار یاسر, ابوذر غفاری و زیدبن ارقم,11 به خوبی خبر داشت و این زخم کهنه و آزار دهنده را بر چهره نظام اسلامی می دید; از این روی, از آغازین روزها, آهنگ زیر و زبَر کردن ساختار اداری را در دستور کار قرار داد که اکنون برای روشن تر شدن موضوع, به چند نمونه از خلاف کاریها و ناهنجاریهای اداری, که سبب شد حضرت پیش از هر حرکتی, به اصلاح ساختار اداری بپردازد, اشاره می کنیم:
1. استفاده های ناروا از بیت المال: بذل و بخشش و استفاده های ناروا از بیت المال و بی قاعدگی و بی قانونی در برداشت از بیت المال, در دوران خلیفه پیشین, کم و بیش, به صورت فرهنگ درآمده بود. هیچ قانون و تراز و قاعده ای از دستبرد و غارت بیت المال, باز نمی داشت.در این دوره, اشعث بن قیس, کارگزار آذربایجان, هر ساله صدهزار درهم از خلیفه به عنوان هدیه دریافت می کرد.12 از این روی, حضرت پس از به دست گیری خلافت, پیش از برکنارکردن اشعث, در نامه ای تهدیدآمیز به وی, اعلام کرد: کارگزار حکومت بودن, طعمه نیست, بلکه امانتی است بر عهده تو.13
کارگزاران حکومت, از این که در هرگونه استفاده از بیت المال, آزاد بودند و دست شان باز, خوشحالی می کردند.
ابن ابی الحدید می نویسد:
(سعیدبن عاص, فرمانروای کوفه, در مجلسی که سران و اشراف کوفه در آن گرد آمده بودند, گفت: عراق بوستان اختصاصی قریش و بنی امیه است.مالک اشتر نخعی, از این سخن برآشفت و گفت: تو می پنداری, سرزمین عراق که خداوند آن را با شمشیرهای ماگشوده و بر مسلمانان ارزانی فرموده است, بوستان اختصاصی برای تو و خویشاوندان توست.
سالار نگهبانان سعید, به اشتر گفت: تو سخن امیر را رد می کنی؟ به اشتر درشتی کرد و گستاخانه با وی سخن گفت. اشتر, به کسان قبیله نخع و اشراف نگریست و گفت: مگر نمی شنوید. آنان, در حضور سعید برجستند و سالار نگهبانان وی را با زور و تندی به زمین افکندند و پایش را گرفتند و از مجلس بیرون کشاندند.اینان در مجلسهای خود, در ابتدا علیه سعید و کم کم علیه عثمان زبان به خرده گیری گشودند و مردم بر گرد آنان جمع شدند و کارشان بالا گرفت.
سعید, به دستور خلیفه این گروه را به شام تبعید کرد. در آن جا, علیه معاویه به تکاپو پرداختند و مناظره ها و گفت و گوهای تندی بین آنان و معاویه رخ داد.معاویه وقتی چنین دید, به خلیفه نامه نوشت و این گروه را برای حوزه و قلمرو فرمانروایی خود, زیان آور خواند و از خلیفه خواست, تا با بیرون راندن آنان از شام موافقت کند. خلیفه پیشنهاد معاویه را پذیرفت و آنان به منطقه دیگری تبعید شدند.)14
ییعلی بن منیه, کارگزار دیگر خلیفه در منطقه جَنَد, دست به غارت بیت المال زد و با ششصدهزار درهم و ششصد شتر, به مکه وارد شد. وقتی دید مخالفان, پرچم خونخواهی عثمان را علیه علی(ع) برافراشتند, اعلام کرد:
(هرکس به قصد خونخواهی عثمان بیرون رود, فراهم ساختن وسائل او با من است.)
واقدی, از سالم بن عبداللّه, از جدش, روایت می کند که گفته است:
(من خودم یعلی بن منیه را دیدم که کیسه ای همراه داشت و در آن, ده هزار دینار بود و می گفت: این گزیده دارایی من است و با آن, به هرکس که به خونخواهی عثمان برخیزد, کمک می کنم. و شروع به بخشیدن آن بخش از دارایی خود, به مردم کرد و چهارصدشتر خرید و آنها را در منطقه بطحا, خواباند و مردان را بر آنها سوار می کرد و اعزام می داشت.)15
عبداللّه بن ابی ربیعه, کارگزار دیگر خلیفه در ولایت یمن بود. وی نیز, با دستبرد به بیت المال, ثروت انبوهی انباشت و با خود به مکه آورد. وقتی دید عایشه مردم را به خونخواهی عثمان فرا می خواند, به یاری وی برخاست. عبداللّه سائب می گوید:
(عبداللّه بن ابی ربیعه را روی تختی در مسجد الحرام دیدم که مردم را به خونخواهی عثمان برمی انگیخت و هرکس که می آمد, وسائل حرکت او را فراهم می ساخت.)16
چون خبر یعلی بن منیه و عبداللّه بن ابی ربیعه, به امام(ع) رسید, فرمود:
(به خدا سوگند! اگر به آن دو دست یابم, آنچه گرد آورده اند, باز پس گیرم و در راه خدا به مصرف رسانم.)
سپس فرمود:
(به من خبر رسیده: یعلی, ده هزار دینار برای جنگ با من پرداخته است. از کجا ده هزار دینار داشته است؟ از بیت المال یمن, به ناروا برداشته و آورده که اگر او را بیابم, نسبت به آنچه اقرار کرده است, او را بازخواست کنم.)17
علی(ع) پس از رسیدن به خلافت, بر این سیره و سیرت بود که هرگاه به مالی غارت شده از بیت المال, دسترسی می یافت, بی درنگ به بیت المال, باز پس می گرداند. از جمله با دارایی خلیفه پیش از خود, چنین کرد.18
2. گماردن خویشاوندان ناشایست, بر پُستها: خویشاوند سالاری, از جمله آفتهایی است که نظام اداری را به باتلاق فساد و تباهی فرو می برد و از هم فرو می پوشاند.هرگاه نظام اداری به این آفت گرفتار آید, بی گمان بر مردم ستم بسیار خواهد رفت; زیرا نزدیکان و خویشان حاکم, خود را از هرگونه بازخواستی به دور می دانند و این گونه وانمود می کنند که صدای هیچ اعتراضی به جایی نمی رسد, بلکه گرفتاریهایی را برای خرده گیران پدید خواهند آورد.
حال اگر افزون بر این نگرشی که خود نزدیکان حاکم دارند و بر مردم برابر همین پندار جفا روا می دارند, حاکم از آنان پشتیبانی کند و بر خرده گیران روی خوش نشان ندهد و آنان را از خود براند, روشن است که چه فاجعه بزرگی رخ خواهد داد و بر مردم چه ستمها خواهد رفت.
خلیفه پیش از امام, چنین شیوه ای را پیشه خویش ساخته بود. خویشان دور و نزدیک خود را بدون این که از شایستگیهای لازم برخوردار باشند, بر پُستهای کلیدی گمارده بود:
ولیدبن عقبه, برادر مادری خلیفه, به ولایت کوفه گمارده شد.19
عبداللّه بن سعد, همو که آیات قرآن را اشتباه می نگاشت و پیامبر(ص) به خاطر این خباثت, خون او را هدر اعلام کرده بود, والی مصر شد و پس از فتح آفریقا, یک پنجم غنیمتهای جنگ نخست را خلیفه بدو بخشید.20
عبداللّه بن عامر, پسر دایی خلیفه, که بیش از بیست و پنج سال, سن نداشت, به فرمانروایی بصره گمارده شد و دست به غارت بیت المال یازید و بخشی از آن را در یاری به ناکثان به کار گرفت.21
حکم بن عاص,تبعیدی رسول خدا, به مدینه بازگردانده شد و فرزندان وی, که داماد خلیفه نیز بودند, به پُست مشاورت خلیفه گمارده شدند. به حارث بن حکم, از سوی خلیفه سیصدهزار درهم بخشیده شد. افزون بر این, شترهای زکات و زمینی را که پیامبر(ص) وقف مسلمانان کرده بود, به وی بخشید.
به مروان, یک بار صدهزار درهم بخشید, افزون بر این, دست او را در بسیاری از کارها باز گذاشته بود.22
امام(ع) پس از این که روی کار آمد, در نخستین گام اصلاحی خود, به برکناری و زدودن این زالوها پرداخت و به خویشاوند سالاری پایان داد و شایسته سالاری را باب کرد.ناشایستگان را بر کار گماردن و کارها را به آنان سپردن, همان ریاست طلبی است و مورد نکوهش اسلام.
امام صادق(ع) در پاسخ کسی که می پنداشت ریاست طلبی, به معنای ریاست خواهی قلبی است و در نتیجه, بسیاری به آن آلوده اند, فرمود:
(لیس حیث تذهب الیه. انّما ذلک أن تنصب رجلاً دون الحجّة فتصدّقه فی کلّ ما قال و تدعو الناس الی قوله.)23
آن گونه که تو می اندیشی نیست. ریاست خواهی, یعنی گماردن فرد ناشایسته, بدون دلیل و برهان, بر پُستی و تصدیق آنچه که می گوید و فراخواندن مردم به شنیدن سخن او.
3. آزادی بی قید و شرط کارگزاران: بررسی کار کارگزاران, دقت و درنگ در کارکرد و زیر نظر داشتن رفتار عمومی و شخصی آنان, جلو بسیاری از فسادها, ناهنجاریها و برتری داشتن شماری بر شمار دیگر را می گیرد و نمی گذارد, زمام امور از دست در رود و ناهنجاری و فساد, دامن گسترد.
این برنامه, باید در تمام زوایای جامعه رخ بنماید و پیاده شود, هم حاکم باید در کار کارگزاران گمارده شده از سوی خود, دقیق و همه سویه بنگرد و هم کارگزاران, در کار نیروهایی که فرمان آنان را می برند و زیر مجموعه آنان به شمار می آیند.
رهبر معظم انقلاب, برای نظارت بر کار کارگزاران, کارمندان و… جایگاه ویژه باور دارد و در باب اهمیت نظارت مدیر بر کار کارمندان می گوید:
(یک مدیر خوب, کسی است که اگر وقت خودش را تقسیم کند, نیمی از آن را در امر نظارت و بقیه را در امور دیگر صرف کند.)24
از جمله کاستیهایی که حکومت حاکمِ پیش از امام(ع) داشت, آزادی کارگزاران و نبود نظارت بر کار آنان بود. کارگزاران این دوره,با همه پَستیها و پیشینه های بد, آزادِ آزاد و چیره بر مال و جان مسلمانان و اموال عمومی بودند; از این روی, به زودی فساد دامن گیر جامعه شد و بسیاری را به خاک مذلت نشاند, سنتهای جاهلی زنده شد, کارهای ناشایست, رایج گردید, حقوق افراد به هیچ انگاشته شد و….
ولیدبن عقبه, حاکم کوفه, به خاطر میگساری, نماز صبح را چهاررکعت گزارد و در پاسخ مردم که گفتند: چرا نماز صبح را چهار رکعت گزاردی؟ گفت: اگر می خواهید, بیش تر بخوانم!
وقتی از عیاشیها, میگساریها و نماز این گونه وی, به خلیفه خبر رسید و بَزَه وی ثابت شد و قرار شد بر وی حدّ جاری گردد, کسی حاضر نبود اجرای حدّ کند; زیرا همگان, از فرجام کار در هراس بودند. تا این که با تلاش امام و به دستور آن بزرگوار, عبداللّه بن جعفر, بر وی حدّ جاری ساخت.25
این فسادِ عملی را که از آزاد بودن کارگزاران و پاسخ گو نبودن آنان و نبود چشمان تیزنگری که رفتار و کردار آنان را بنگرد و به خلیفه گزارش دهند, سرچشمه می گرفت, می توان از گفت وگوهایی که بین امام و خلیفه در گاهِ حضور انقلابیان وناخرسندان از رفتار خلیفه و کارگزاران وی در مدینه و محاصره خانه وی رخ داده, به خوبی فهمید.
امام, در یکی از این گفت وگوها, به نمایندگی از انقلابیان و ناخرسندان به خلیفه گفت:
(…خدای را خدای را درباره خودت; زیرا نه از کوری است که تورا بینا می سازم. و نه از خواب نادانی است که تو را برمی انگیزانم. راه, روشن و هموار است و نمودارهای دین پایدارند.
ای عثمان, بدان که برترین بندگان خدا, رهبری دادگر است که او را به راه راست, رهنمون گردند و او راه یابد و شیوه درستی را بر پای دارد و کار ناشایست رها شده ای را بمیراند. به خدا که همه اینها روشن و آشکار است. شیوه های پیامبر(ص) زنده است و آن را نشانه هاست. کارهای ناشایست نیز, نمایان است ونمودارهای خود را دارد. بدترین مردمان در نزد خدا, رهبری بیدادگر است که گمراه گردد و گمراه گرداند و شیوه درستی را بمیراند و کار ناشایست رها شده ای را زنده سازد.
من تورا از فروگرفتنها و خشم و کینه کشیدنهای خدا بیم همی دهم که شکنجه او, بسی دردناک است. به تو هشدار می دهم که آن رهبر برای دین مردم باشی که تو را بکشند و تا روز رستاخیز کشت و کشتار در میان ایشان پایدار گردد و کارهایشان از ایشان پوشیده بماند و پیروانی کور از کار درآیند که از گزند چیره شدن کژی و کاستی, به راستی و درستی, ره نیابند و در تاریکی, سرگشته بر گرد خود چرخند و آسیمه سر, با یکدیگر, گلاویز گردند.
عثمان گفت: به خدا سوگند! می دانم که این مردم نیز, همین را می گویند که تو می گویی.به خدا اگر به جای من بودی, من, به درشتی با تو سخن نمی گفتم و تو را به خود وا نمی گذاشتم و این را بر تو کاستی نمی گرفتم و بهانه زشتی نمی شمردم که پیوند خویشاوندی را استوار بداری و رخنه ای را ببندی و پایمال شده ای را پناه دهی و کسانی مانند آن کسان را بر سر کار آوری که عمر بر سر کار آورد.
ای علی! تو را به خدا سوگند می دهم, آیا می دانی که مغیرة بن شعبه در این جا نیست؟
علی گفت: آری.
عثمان گفت: می دانی که عمر او را به فرمانروایی برگماشت:
علی گفت: آری
عثمان گفت: پس چرا این را مایه کاستی من می شماری که عبداللّه بن عامر را به انگیزه خویشاوندی و بستگی بر خود, به فرمانداری رساندم؟
علی گفت: اگر گزارش به گوش عمرمی رسید که یکی از کارگزارانش, به کژراهه گام نهاده است, گونه او را با پای بر خاک می سود و آن گاه او را به دشوارترین گونه, کیفر می کرد. ولی تو چنین نمی کنی, سستی پیشه کردی و در برابر کسان و بستگان و خویشاوندانت, زبونی و نرمی نشان دادی.
عثمان گفت: اینان, خویشاوندان تو نیز هستند.
علی گفت: آری, ولی خوبی در بهره وری از کسان جز ایشان است, گرچه اینان, پیوند نزدیک تری با من داشته باشند.
عثمان گفت: آیا می دانی که عمرمعاویه را بر سر کار آورد؟ من نیز همو را بر سر کار آوردم.
علی گفت: تو را به خدا سوگند می دهم, آیا نمی دانی که معاویه, بیش از یَرْفَأ (برده عمر) از عمر می ترسید.
عثمان گفت: آری.
علی گفت: ولی معاویه, بی پرسش از تو, کارها را خودکامانه می چرخاند و می گوید که این فرموده عثمان است. تو این را می دانی و بر او پرخاش نمی گیری.)26
4. پیرامونیان تبهکار: در پیرامون و دستگاه خلیفه و در مرکز خلافت و در عالی ترین جای برنامه ریزی و تصمیم گیری, ناشایستگان راه یافته بودند و گستاخانه و بی پروا عمل می کردند و از خلافکاری, دغلکاری, ترفند و حیله, دروغ پراکنی و شایعه گستری و هر حرکت ناهنجار و اهریمنانه دیگر, ابایی نداشتند. به جای خلیفه مسلمانان, دستور صادر می کردند و به جای خلیفه حکم می دادند 27 و به جای خلیفه تصمیم می گرفتند. از جمله در هنگام حرکت و خیزش مردم علیه خلیفه و اعتراض خشماگین علیه رفتار خلیفه و پیرامونیان وی, چندین بار,امام بین شورشیان و عثمان میانجی گری کرد و عثمان قولهایی و وعده هایی داد وامام ضمانت داد آن وعده ها عملی شود; از این روی آشوب و غوغا فرو خوابید, امّا چون بارایزنان و مشاوران تبهکارخود به مشاوره می نشست رأی او را برمی گرداندند و از عمل به وعده ای که داده بود, سرباز می زد. تا این که علی(ع) در بین مردم فریاد زد:
(ای بندگان خدا, ای مسلمانان به دادم رسید. اگر در خانه ام بنشینم, گوید: من و خویشاوندی و حق مرا فرو هشتی. اگر سخن گویم و در او آنچه بایسته است انجام دهد, مروان فراز آید و او را به بازی می گیرد و او جانوری دست آموز برای وی گردد که او را به هر جا بخواهد براند و این همه, پس از زندگی دراز و همراهی با پیامبر(ص) است.)
امام, پس از سخن با مردم, به نزد عثمان می آید و به وی می گوید:
(آیا از مروان دست برنداشتی؟ و او از تو دست برنداشت چندان که تو را از دینت برگرداند و از فرزانگی ات, به کژ راهه کشاند و مانند شتری بارکش کرد که هر جا خواهدت, بکشاند؟ به خدا که مروان نه در دین خوداندیشه ای دارد, نه به خود می اندیشد. به خدا سوگند, او را چنان می بینم که تو را به آبشخور برد و هیچ گاه باز نگرداند.
پس از این, دیگر من به نزد تو باز نخواهم گشت. شرف خود را پایمال کردی و آنان بر سراسر هستی تو چیره شدند.)
ابن اثیر می افزاید:
(چون علی بیرون رفت, زنش نایله, دختر فرافصه, به درون آمد و گفت:من گفتار علی را با تو شنیدم, دیگر او به نزد تو باز نخواهد گشت و تو دست افزار مروانی که به هرجا بخواهدت, می کشاند.
عثمان گفت: چه کنم؟
زن گفت: از خدا بترس و از شیوه دو دوستت ابوبکر و عمر, پیروی کن که اگر فرمانبر مروان گردی, تو را بکشد. مروان را در نزد مردم, نه ارزشی است, نه هراسی و نه مهری. مردم, از گزند او از گرد تو پراکنده شده اند.)28
در نتیجه, نظام اداری فاسد, کارگزاران بدپیشینه و ناشایسته و غارتگر بیت المال و پیرامونیان تبهکار, کار را به جایی رساندند که خلیفه پس از چهل روز محاصره, به قتل رسید.
راههای اصلاح اداری, در سیره امام(ع)
با توجه به آنچه درباره دوره عثمان گفته آمد, روشن شد که امام(ع) پس از به دست گرفتن زمام امور, برای اصلاح ساختار و بنیاد اداره جامعه, با چه دشواریها و گرفتاریهایی روبه روست. او می بایست در گام نخست, تمام کارگزارانی را که بدپیشینه بودند و یا رفتار ناهنجاری از آنان سرزده و یا با هدفها و آرمانهای امام, هماهنگی و همراهی ندارند, از کار بر کنار کند و شایستگان را بر کار بگمارد. کاری بسیار سخت و طاقت فرسا. با این همه, دست به کار شد و دو راه را برای این مهم در پیش گرفت: راهی کوتاه مدت و راهی دراز مدت.در کوتاه مدت, نیروهای ناشایست را بر کنار کرد و شایستگان را بر کار گمارد و برای دراز مدت, طرح نو برای ساختار اداری, پی افکند.
راه کوتاه مدت
امام, با حرکتی دقیق و مطالعه شده, مردم را از دست کارگزاران اموی رهایی بخشید. از این میان, حذیفة بن یمان, در مداین و حبیب بن منتجب در یمن, از سوی آن حضرت, اجازه یافتند که بر سر کار خود بمانند.29 رویه چنین بود که هرگاه امام کارگزاری را به شهر و سرزمینی گسیل می داشت, این, به معنای بر کناری کارگزار پیشین بود. با همین روش, کارگزاران خود را به کوفه و شام گسیل داشت; امّا آن دو شهر از پذیرش کارگزار جدید سرباز زدند.
مالک اشتر, از امام خواست, ابوموسی را اجازه فرماید که در مقام خود بماند. امام پیشنهاد وی را پذیرفت;30 امّا پس از نافرمانی درگاه جنگ جمل, وی را برکنار کرد و فرمود:
(به خدا سوگند, او در نزد من مورد اطمینان و دلسوز نبود. کسانی که پیش از من بودند, بر دوستی او چیره شده بودند و او را ولایت دادند. من, بر آن بودم او را بر کنار کنم. اشتر از من خواست او را در پُست خود باقی بگذارم, که با کراهت چنین کردم و او را در پُست خود باقی گذاشتم, که سپسها برکنارش کنم.)31
امام, دو شیوه را در برکنارکردن کارگزاران به کار گرفت:
1. شماری را با گسیل داشتن کارگزاران جدید, از کار بر کنار می کرد, همان گونه که درباره ابوموسی و معاویه رفتار کرد که ابوموسی به درخواست مالک اشتر دگر بار بر کار گمارده شد; امّا معاویه, پس از نپذیرفتن کارگزار فرستاده شده از سوی امام, پاسخ روشنی نداد.
2. شماری را که امید به اصلاح آنان داشت, نامه ای به آنان می نگاشت و می خواست که ازمردم برای وی بیعت بگیرند و پس از آن به سوی مرکز حرکت کنند. این بدان معنی بود که کارگزار از مقام پیشین خود برکنار شده و به زودی در مقام پُستی دیگر گمارده خواهد شد.
امام, با این روش, درجه فرمانبری کارگزار را می آزمود که اگر از این آزمون, سربلند بیرون می آمد, در جاهای دیگر و در مقام و پستی دیگر از او استفاده می کرد, آن گونه که درباره اشعث بن قیس, کارگزار آذربایجان, جریر بن عبداللّه بجلی, کارگزار همدان, رفتار کرد.
امام, با این روش نشان داد که کارها را برابر اندیشه و خرد ومصالح امت اسلامی و احترام به انسانهای خدمتگزار و پاس جایگاه کسان, سامان می دهد و هیچ گاه از هیجانهای زودگذر جوّ و فضای احساسی اثرنمی پذیرد.او, حتی با معاویه, برخورد بسیار شکوهمند و برابر اندیشه وخرد داشت. معاویه, با همه پَستیهایی که داشت, امام در برخورد با او, از روشهای دقیق, ترازمند و عادلانه استفاده کرد و از مرز عدالت, گامی فراتر نرفت.امام, با معاویه برابر شیوه دوم, بدین گونه رفتار کرد:
الف. به وی نامه نگاشت از مردم شام برای وی بیعت بگیرد وبه همراه شماری از بزرگان آن دیار به مدینه بیاید.
(فبایع من قبلک و اقبل اِلَیَّ فی وَفدٍ من اصحابک.)32
پس , از آنان که نزد تو به سر می برند, بیعت گیر و با گروهی از یاران خود, نزد من بیا.
معاویه, از امام فرمان نبرد و از مردم شام بیعت نگرفت و در پاسخ نامه امام, کارشکنی کرد. نامه در صفر سال 36, به امام نوشت و سفیری در ربیع الاول همان سال به مدینه گسیل داشت و سفیر او, نامه وی را که به گونه طوماری بود و در آن تنها نوشته شده بود: از معاویه به علی, در شهر می گرداند و خونخواهی عثمان را مطرح می کرد.33 این بدان معنی بودکه معاویه امام را به رسمیت نمی شناسد و خواهان خون عثمان است!
ب. امام بزرگوارانه از کنار رفتار ناشایست معاویه گذشت و پس از جنگ جمل, جریربن عبداللّه را به شام گسیل داشت, تا از معاویه بیعت بگیرد.
معاویه, به جریر, پاسخ روشنی نداد. امروز و فردا کرد و مدتی وی را در شام نگه داشت و پس از آن که به پشتیبانی افراد صاحب نفوذ, اطمینان پیدا کرد, اعلام کرد: ما آماده جنگ هستیم.34
روش برگماردن کارگزاران
امام, در برگماردن کارگزاران, روش ویژه ای داشت. به گونه شفاهی, نکته هایی را که او باید فرا راه قرار دهد, گوشزد می کرد و به گونه نوشتاری, عهد حکومت وی را می نگاشت و در آن, از باید و نبایدها, از چگونگی رفتار با مردم و چگونگی اداره جامعه و… سخن می گفت و حدود اختیارهای وی را روشن می کرد.همان گونه که در هنگام گماردن حذیفة بن یمان به ولایت مدائن, 35 قیس بن سعد به ولایت مصر36 و مالک اشتر, 37 می بینیم.
امام, تلاش می کرد از گماردن خویشاوندان خود بر پُستهای حساس پرهیز کند. امّا اگر موردی ناگزیر بود, چون همتای او را برای آن پُست نمی یافت و شایستگیهایی در او سراغ داشت که در دیگران نمی دید, مردم را به خوبی و روشنی می آگاهاند که در گماردن او, شایستگی نقش داشته, نه خویشاوندی, و فرمانبرداری از او, تا وقتی است که در مسیر حق گام برمی دارد.
امام, پس از جنگ جمل ابن عباس را به فرمانروایی بصره گمارد و به مردم بصره گفت:
(هان ای مردم بصره! اینک عبداللّه بن عباس به جای خود, بر شما گماردم. سخن او بشنوید و فرمانش برید. فرمانبردار او باشید, تا زمانی که فرمان خدا و رسول را می برد. هرگاه در بین بدعتی پدید آورد ویا از راه حق, به کژراهه رفت, بدانید که من او را از حکومت, برکنار می کنم. اما امیدوارم او را مردی پاک و پاکیزه و پارسا بیابم. من او را بر شما نگماردم, جز این که درباره اش چنین گمان دارم.)38
در روش زمامداری امام, که بر مدار عدل می چرخید, معیار و تراز و قاعده, شایستگی کسان بود, نه خویشاوندیها, دوستیها و… کارگزاران, تا وقتی عزیز بودند و بر سر قدرت, که حق را پاس دارند و مردم را با رفتار عادلانه خود خرسند.این معیار و پای بندی شدید و حاکم مسلمانان علی(ع) به آن, دگرگونی ژرفی در همه زوایای اداره جامعه آفرید و سبب شد جامعه به سوی عدالت اجتماعی حرکت با شکوه خویش را بیاغازد.
راه دراز مدت
از کار برکنار کردن کارگزاران ناشایست و گماردن کارگزاران شایسته,نخستین گام اصلاح اداری است. گام بعدی که ناگزیر باید برداشته شود و گرنه, چه بسا بر کنار کردنها و گماردنها, آن گونه که باید و شاید, کارساز نباشد, اصلاح دقیق و برنامه ریزی شده ساختار اداری و طرح نو در افکندن در ساختار اداری است. زیرا هر ساختاری اَمدی دارد و زمانی و برای همان زمان و دوره, پاسخ گوست و برای دوره های بعد, خیر.در این جا, چند نکته را باید یادآور شد:
1. کندی کار و فساد اداری, گاه, برخاسته از سیستم ناکارآمد اداری است. اگر سیستم غیرکارا باشد, هرچند نیروهای آن کارآمد و متعهد باشند, اداره, رو به فساد و تباهی دارد و کارها آن گونه که باید, پیش نمی رود.
2. دگرگونی در ساختار اداری, همیشه به معنای پدیدآوردن اداره نو نیست. بلکه شیوه کار را می توان در سازمان اداری به گونه ای دگرگون ساخت که کارها به نیکوترین وجه, در دوره جدید, پیش روند.
3. اگر از دگرگونی ساختار در دوره امام علی(ع) سخن می گوییم, بدین معنی نیست که سیستم اداری که حضرت پدید آورد, بی کم و کاست, در زمان ما نیز پیاده شود. آنچه مهم است اصولی است که امام همیشه فرا راه داشت: گزینش شایستگان,کنترل, نظارت, به کیفر رساندن کارگزاران گناهکار و… این اصول اگر از سیستم اداری امام, برگرفته شود, در هر زمان و مکان درخور پیاده شدن هستند. می توان به خوبی روح آن را بر سیستم اداری حاکم کرد.
4. برای برقراری عدالت و برآوردن نیازهای مردم و گردش کارها به نیکوترین وجه, در هر دوره ای می باید سازوار با نیازهای آن دوره, اداره های جدیدی را با برنامه و هدفها و وظیفه های جدید, بنیان گذارد; همان گونه که امام علی(ع) چنین کرد. اداره هایی را بنیان گذارد که پیش از دوره ایشان سابقه نداشت. امام, با توجه به این نکته ها, طرحی نو درافکند و دگرگونی ژرفی را رفته رفته, در ساختار اداری پدید آورد. برای دستیابی به سیستم اداری و طرحِ نوی که امام پی افکند, دو راه در پیش داریم.
الف. سخنان.
ب. سیره.
سخنان: عهدنامه مالک اشتر, تابلوی تمام نمای سازمان و ساختار اداری حکومتی است که بنا دارد بر پایه عدل و داد, مردم سالاری دینی, رسیدگی دقیق و برنامه ریزی شده به امور مردم, بست وگشاد کارها, گره گشایی از کارها,و… استوار باشد و ره پوید.
در عهدنامه امام به مالک اشتر, شش دسته از کارگزاران نام برده شده است:
1. وزیران و مشاوران.
2. ارتشیان.
3. کارگزاران شهرها.
4. دبیران.
5. قاضیان.
6. گزارش گران ویژه.
افزون بر این وظیفه هایی را بر عهده کارگزاران گذارده که انجام و اجرای آنها, نیاز به نیرو دارد, مانند: گردآوری خراج, هزینه کردن بیت المال, نظارت بر بازار و قیمت گذاری جنسها.
در ضمن, به دربان, پاسداران کارگزار و نیروهای انتظامی, اشاره شده است.39
سیره: با کندوکاو و پژوهش در سیره امام, با چنین ساختار و نیروهایی روبه رو می شویم: وزیران و مشاوران, ارتشیان, نگهبانان شهر, استانداران و فرمانداران, دبیران, خراج گزاران, کارگزاران زکات و صدقه, خزانه داران, بازرسان, ناظران بازار, دربانان, گزارش گران ویژه; در سرزمین دشمن, در سازمانها و اداره های دولت و در ارتش.40
افزون بر اینها, امام برای سامان یابی بهتر کار مردم و گردش کارها به نیکو ترین وجه و مبارزه با بیداد و … دست به کارهایی زد که طرح نو و حرکتی جدید در دگرگونی ساختار اداری به شمار می رفت:
1. بنیان گذاردن بیت القصص.این مرکز, دیوان مظالم بود. مردم شکوائیه های خود از کارگزاران و یا نیاز ومشکل خود را در آن جا مطرح می کردند و یا می نوشتند و به آن جامی انداختند. 41
2. ساختن زندان با سقف. بزهکاران, تا پیش از ساختن زندان با سقف, در اذیت بودند و از گزند سرما و گرمای شدید در عذاب, تا این که امام, زندان با سقف ساخت و از اذیت و فرار آنان جلوگیری کرد.42
3. بنیان گذاردن اداره بایگانی اسناد و مدارک.43
این ساختار اداری, حکایت از دانش و خرد بالا, آینده نگری, آشنایی به رمز و رموز کشورداری و… امام و از همه مهم تر, اندیشه آن بزرگ در کار مردم و گره گشایی از کار بسته آنان دارد. وقتی حاکم تمام همّ و توان خود را به کار بندد تا گره از کار بسته مردم بگشاید, ناگزیر از همه خردها و تجربه ها استفاده می کند, تا مردم آسان تر به هدف برسند و کارگزاران, با برنامه و به دور از هرج ومرج, کارها را سامان دهند.
از این ساختار اداری و نهاد های گوناگون برمی آید, اسلام پایه گذار تمدنی نوین بوده, آن هم در بین قومی که با تمدن ناآشنا بوده و با حکومت متمرکز و دارای فرماندهی یگانه و مرکزی, بیگانه.
از این روی, زرکلی با شگفتی درباره عهدنامه مالک اشتر می نویسد:
(شگفت آور است که این عهدنامه در سال 40 هجری, یا حدود آن نگاشته شده, در وقتی که عرب, هیچ گونه پیوستگی و پیوندی با دیگر تمدنها نداشته است. چگونه عقل و هوش عربی, توانا بوده که معانی را با آراستگی و شیوایی ارائه کرده و امور حکومتی و دولت در جایگاه های خود قرار داده, به بهترین گونه که امروزه در دفترها و قانونها وجود دارد.)44
اصول کلی سیاست اداری امام
از سخنان و سیره امام می توان به اصولی دست یافت. این اصول, همان گونه که در بِه سازی و بِه سامانی اداری حکومت علوی نقش بنیادین را داشته اند, اگر امروز نیز دقیق به کار بسته شوند, در سالم سازی همیشگی اداری جامعه و نظام کارایی دارند.
امام, در اداره کشور, اصولی داشت و این اصول را همیشه و در همه وقت, به کار می بست و هیچ گاه از آن اصول دست بر نمی داشت و از اجرا و عمل به آنها سر برنمی تافت و آن اصول, از این قرارند:
1. شایسته سالاری: امام در کارها, چه بزرگ و چه کوچک, چه حساس و چه غیرحساس, از شایستگان استفاده می کرد و نسیم شایسته سالاری را در همه زوایای جامعه می وزاند.
امام, به این اصل بلند, بسیار پای بندی نشان می داد. و حکومت او که ممتاز شد و چشم جهانیان را خیره کرد, بر همین شالوده استوار بود; یعنی شایسته سالاری, یکی از مهم ترین ارکان آن را تشکیل می داد. حال اینان چه ویژگیهایی داشتند که شایستگی یافتند درحکومت علوی بر سریر فرمانروایی قرار گیرند؟ این را می شود ازلابه لای سخنان امام و مطالعه سیره آن بزرگوار, به درستی و روشنی فهمید.
با درنگ در سخنان و سیره,به دست می آید که عهده گیرندگان پُستهای حکومتی, چه ویژگیهایی باید داشته باشند و با کدام یک از صفتهای پسندیده, آراسته, تا زمینه اصلاح نهادها و اداره های حکومتی فراهم آید, بیت المال از دستبرد خیانت پیشگان به دور ماند, حق افراد پایمال نگردد, مردم از امنیت مالی, جانی, حیثیتی و… برخوردار باشند و کرامت و عزت و شرف آنان از هرگزندی مصون ماند, به حلّ گرفتاریها و دشواریهای خود, امید داشته باشند, رفتارهای ناهنجار, با رفتارهای درست و بهنجار آنان, زمینه رشد نیابد, اخلاق و رفتارها و منشهای اسلامی و انسانی, روزبه روز, دامن بگستراند و….
امّا ویژگیها: ویژگیهایی که امام علی(ع) برای کارگزاران حکومت اسلامی بایسته می داند و ضروری, بسیارند که پرداختن به همه آنها, کاری است دشوار خارج از گنجایش این مقال, امّا در این جا به پاره ای از آنها, اشاره می کنیم:
الف. وزیر بدکاران نبودن: کسانی که در دستگاه گناه بوده اند و همراه و دمساز با آلودگان به ستم و گناه, نمی توانند برای نظامی که بر پایه حق و عدل, استوار شده و فرمانروایی که در صدد اجرا و گستراندن عدل و داد است و در تکاپوست ساحَت جامعه و خانواده را و سیستم اداری جامعه را از گناه, شرک, ستم و هر گونه آلودگی پاک کند, همراه و دمساز باشند و مشاور, که وجود این کسان در دستگاه پاکیزه از آلودگی و گناه, هر آن ممکن است زمینه گناه و آلودگی را فراهم سازد و جریان حق را از مسیر خود به کژراهه کشاند و بابی شود برای ورود آلودگان و گناهکاران به کانون فرماندهی. از این روی, امام(ع) به مالک اشتر هشدار می دهد که مباد با اینان دمساز شوی و به رایزنی پردازی و از آنان در بست و گشاد کارها, یاری خواهی و این پلیدان را در کانون پاکیزه و پاکیزه پراکن خود راه دهی:
(ان شرّ وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیراً و من شرکهم فی الآثام, فلایکوننّ لک بطانة فانّهم اعوان الأثمة و اخوان الظّلمة.)45
بدترین وزیران تو, کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده و آن که در گناهان آنان شرکت نموده, پس مبادا, چنین کسانی, محرم تو باشند که آنان, یاوران گناهکارانند و ستمکاران را کمک کار.
ب. امین بودن: کار کارگزاران, به گونه ای رقم خورده که با امانت داری, امین حکومت و امین مردم بودن در آمیخته و عجین شده است.
کارگزاران در صحنه های گوناگونی در لبه پرتگاه خیانت قرار می گیرند که اگر افراد و نگهدارنده از لغزشِ خیانت که همانا ملکه امانت داری است, با وجود آنان عجین نشده باشد, لغزیدن به باتلاق خیانت, حتمی است. خیانت کارگزار در هر ساحَتْ و عرصه ای از عرصه ها و ساختهای حکومت که امانتی است در دست او, گُسلهایی را پدید خواهد آورد که اصلاح و بازسازی آنها, کاری است بس مشکل و توان رسا و هزینه بَر. اگر باروی امانت داری این خوی و خصلت دژگونه و نگهدارنده از هر بدی, در وجود انسانهای بر کارهای کلیدی گمارده شده که امانت داری شرط و رکن آنهاست, در هم فرو ریزد, هیچ کاری سامان نخواهد گرفت, گرچه جریان حق هم حاکم باشد و تمام زمینه های بِه سامانی و زندگی سالم, مهیا.
اقتصاد شالوده هر جامعه و نظام است. اگر دَستان امین آن را نچر خانند و به گردش درنیاورند, بی گمان فرو خواهد ریخت و از مدار خارج خواهد شد.
بحران اقتصادی, هر آن امکان دارد همه چیز را, در هم درنوردد و طومار زندگی را در هم پیچد, اگر مردان امین سکاندار نباشند.
از این روی یوسف(ع) به عزیز مصر, پیشنهاد می کند برای غلبه بر بحران قحطی و از هم فروپاشی اقتصادی او را که حفیظ است و علیم, بر امور اقتصادی کشور مصر برگمارد. عزیز مصر, خردمندانه چنین می کند و بر بحران غلبه می یابد.
حضرت امیر(ع) به طلحه و زبیر که از وی می خواهند آنان را بر سریر فرمانروایی ولایتی بگمارد, می فرماید:
(أرضیا بقسیم اللّه لکما حتّی اری رأیی واعلما, انّی لااشرک فی امانتی الاّ من ارضی بدینه و امانته من اصحابی.)46
شما به آنچه قسمت الهی است, راضی باشید, تا من رأی خود را اعلام کنم. بدانید که در امانتم [حکومت] کسی را شریک نمی کنم, مگر از اصحابم, آنان که از دین و امانت شان راضی باشم.
ج. آزموده شده: عرصه های گوناگون در زندگی فردی و اجتماعی انسانها پیش می آید که گوهر آنان نمایانده می شود. بسیارند کسانی که, وقتی به بحرانی گرفتار نیامده اند, نیکو خصال می نمایند و رفتاری خردمندانه و چهره ای مؤمنانه دارند و ناسازگار با هر بدی و سازگار با هر خوبی جلوه می کنند و چنین می نمایانند که اهل درد و دلسوزی و غمگساری مردمان, ولی وقتی در بوته آزمون قرار می گیرند و کاری بر عهده آنان گذاشته می شود, از پَسِ امتحان بر نمی آیند و کژراهه پیشه می کنند.
از این روی, حضرت به مالک سفارش می فرماید: آن را که آزموده ای, بر کار گمار.
(ثمّ انظر فی امور عمّالک فاستعملهم اختباراً.)
پس در کار کارگزاران خود بیندیش و پس از آزمودن, به کارشان برگمار.
د. اهل تجربه: بسیاری از گرفتاریهای اداری مردم, از بی تجربگی کسانی که عهده دار کارهایند, سرچشمه می گیرد.
بی تجربگی کارگزاران, مسؤولان کارمندان و دست اندرکاران, کارها را تباه, مردم را سرگردان و ناراضی می سازند و سیستم اداری را در هم می پیچد و از حرکت به سمت و سوی هدفها باز می دارد و مایه رکود جامعه می شود و راه را بر هر گونه اصلاحی می بندد.
امام علی(ع) برای گرفتار نیامدن جامعه به این فاجعه, به مالک سفارش می کند که از با تجربه گان در اداره جامعه بهره برد:
(وتوخّ منهم اهل التجربه.)
کارگزارانی این چنین را در میان کسانی جو که تجربت دارند.
هـ. با حیاء: انسان آزرمگین, به ورطه گناه نمی افتد. همیشه به گونه ای رفتار می کند که به سرزنش دیگران گرفتار نیاید.
آزرم, انسان را از حسی برخوردار می سازد که همه گاه, با کوچک ترین کژراهه روی و انجام گناه, هر چند کوچک, رنج می برد و به سرزنش خود می پردازد.
خواجه نصیر طوسی می نویسد:
(انحصار نفس باشد در وقت استشعار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز از استحقاق مذمت.)47
میر سید شریف جرجانی می نویسد:
(حیاء, بردوگونه است: نفسانی و ایمانی.
نفسانی, آن حیائی است که در سرشت و نهاد انسان است و خداوند, آن را در نهاد مردم نهاده است, مثل شرمساری از عریان شدن و خجلت از آمیزش میان مردم.
ایمانی, و آن خویی است که مؤمن را به سبب ترس از خدا, از انجام دادن کردارهای گناه آلود باز می دارد.)48
کارگزار آزرمگین, از نارواها دوری می گزیند, گرد زشتیها نمی گردد, در عرصه ای که ممکن است آبرویش به خطر بیفتد, وارد نمی شود. از رشوه, اختلاس, دزدی, خیانت در امانت, پایمال کردن حق دیگران, نادیده انگاشتن حقوق مردمان و… یا از این که رسوای عام و خاص بشود می پرهیزد, یا به درجه ای از ایمان رسیده که خود را همیشه در محضر حق تعالی می بیند و از او شرم می کند, خود را به گناه نمی آلاید. از این روست که امام علی(ع) به مالک سفارش می کند: کارگزاران خود را از میان آزرمگنان برگزین:
(وتَوَخّ منهم اهل… والحیاء.)
و. امام, در گزینش کارگزاران, خانواده و تبار آنان را از نظر دور نمی دارد. این, از آن روست که خانواده, بیش ترین نقش را در ساختن شخصیت انسان دارد. شخصیت انسان, چه خوب و چه بد, در خانواده شکل می گیرد. بیش تر رفتار شایست و ناشایست, ریشه در خانواده دارد. پدران و مادران صالح, پاک و پاکیزه, پرهیزکار, دوری گزیننده از گناه, از خوردن مال حرام, از تن دادن به پستیها و… فرزندان صالح به جامعه تحویل می دهند. از خانواده های ناصالح, گناه آلود, فرزندان ناصالح بر می خیزد.
امام این مهم را به مالک یادآور می شود و می افزاید: از خانواده تازه مسلمان برنخاسته باشد, که معارف ناب اسلامی, خوی و منش اسلامی هنوز در جان و روح این گونه کسان, به درستی راه نیافته و پلیدیها و زشتیهای جاهلیت, از جان و روان آنان به تمام, رخ برنبسته و زدوده نشده اند:
(وتوخّ منهم… من اهل البیوتات الصالحه والقَدَم فی الاسلام)
کارگزارانی این چنین را در میان کسانی جو… که از خاندانهای پارسایند و در مسلمانی قدمی پیش تر دارند.
البته این بدان معنی نیست که از خانواده های صالح و از دامن مادران و پدران شایسته, انسانهای ناشایسته و فاسد, بر نمی خیزند که بسیار فاسدان و ناشایستگان, در خانواده های صالح و در دامن مادران شایسته و پدران مؤمن, رشد و نمو کرده و بالیده و آن گاه, وارد عرصه اجتماع شده و تباهیها آفریده اند.
از اینان است منذر بن جارود, کارگزار امام علی(ع) در استخر فارس که امام, در نامه ای به وی می نویسد:
(… فانّ صلاح ابیک غَرَّنی منک وظننتُ انّک تتّبع هَدیه وتسلکُ سبیله. فاذا انت فیما رُقّیَ اِلیّ عنک لاتَدَعُ بهواک انقیاداً ولاتبقی لاخرتک عتاداً تعمر دنیاک بخراب آخرتک وتصل عشیرتک بقطیعة دینک.)49
پارسایی پدرت, مرا درباره تو فریفت و گمان کردم پیرو پدرت هستی و به راه او می روی, لیکن آنچه درباره تو به من خبر داده اند, این است که از فرمانبرداری هوایت دست بر نمی داری و ذخیرتی برای آخرتت نمی گذاری.
دنیای خود را آبادان می کنی. با ویران کردن آخرتت و با خویشاوندانت می پیوندی, به قیمت بریدن از دینت.
بایستگی آیین نامه برای کارگزاران
امام, به شایسته گزینی بسنده نمی کرد. زیرا شایسته گزینی, با همه نقش و اهمیتی که دارد, نمی تواند به تمام و کمال, خواسته ها را برآورد و سیستم اداری از همه جهت سالمی را تبلور دهد.
انسان صالح و شایسته, مدیر و مدبر, در صورتی می تواند امور را سامان دهد و از آفتها جلوگیری کند, که چهارچوبی روشن و تراز و معیاری دقیق را فرا روی داشته باشد و از او خواسته شود که برابر آن, عمل کند.
این که به خودش واگذاشته شود و قانون و آیینی روشن به او ارائه نگردد که رفتار خود را با آنها برابر سازد, یا ارائه گردد; امّا تفسیر آن به عهده خود وی گذاشته شود و او هم, برابر ذوق و سلیقه خود, آن را تفسیر کند رفته رفته, به کژراهه می افتد, یا ناهماهنگی با دیگر قلمروهای حکومت و نهادهای حکومتی رُخ می دهد, که هر کدام پدید آید زمینه فسادهای بزرگ تر را فراهم می آورد.
از این روی, امام به این بُعد مسأله, پس از گزینش شخص شایسته ای برای منطقه ای از سرزمین اسلامی, دقت می ورزید و تأکید داشت و هرگاه کارگزاری را به سویی گسیل می داشت, بایدها و نبایدهایی را به وی یادآور می شد, از جمله:
1. پرهیز از گناه و آلوده کردن خود به حرام و انجام نارواها و ترک رواها, چه در پیدا و چه در نهان.
2. نیکی به نیکوکاران و شایستگان جامعه و سخت گیری بر بدکاران.
3. مدارا و نرمش با مردم.
4. جمع آوری خراج برابر حق و انصاف و درنگذشتن از حد و مرزهای روشن شده.
5. پخش خراجهای گردآوری شده بین نیازمندان, به عدالت.50
6. رسیدگی به طبقه فرو دین.
7. ویژه کردن بخشی از وقت برای پاسخ گویی به مردم و رسیدگی به نیازهای آنان.
8. ویژه کردن بخشی از شب و روز برای نیایش و پرستش و گزاردِ واجبات.
9. گزاردن نماز با مردم, به گونه ای که نه آنان بِرَمَند و نه بر نماز کاستی وارد آید.
10. پرهیز از خویشاوندگرایی و بخشش به آنان.
11. رساندن حق به حقدار, نزدیک باشد, یا دور.
12. روشنگری و درآوردن مردم از گمانهای بد, نسبت به خود.
13. وفای به پیمان و پرهیز از پیمان شکنی.
14. پرهیز از ریختن خون به ناروا.
15. پرهیز از خودپسندی, خود برتربینی و دوست داشتن ستایش دیگران.
16. پرهیز از منت گذاری به رعیت و بزرگ شمردن کارهای انجام شده.
17. عمل به وعده ها, که خلاف وعده, خشم خدا و مردم را برانگیزاند.
18. پرهیز از شتاب در کارهایی که زمان انجام آنها فرا نرسیده و سستی درانجام کارهایی که زمان انجام آنها فرا رسیده است.
19. خویشتنداری, به هنگام خشم.
20. پرهیز از تندی, سرکشی و تیز زبانی و سخن ناسنجیده.
21. ستایش نیکان پیشین و زنده کردن یاد و خاطره والیان عادل پیشه و گذارندگان سنتهای نیکو.51
و….
1 . برآوردن نیازهای مالی کارگزاران
کارگزاران: هر چند پاک و پاکیزه سرشت, گریزان از درافتادن به حرام, دست یازیدن به بیت المال, اگر در تنگنا قرار بگیرند و حقوق ماهیانه آنان چرخهای زندگی را به درستی و روان نچرخاند, چه بسا به مُرداب گناه گرفتار آیند و به بیت المال دست یازند.
بسیاری از قانون شکنیها, نافرمانیها, نادیده انگاریهای قانون و… ریشه در نیازهای مادی دارد.برای داشتن اداره ها و نهادها و سازمانهای سالم, باید کارگزاران و کارکنانی داشت که به دور از دغدغه ها, تشویشها و هراس از آینده به کار بپردازد.
آنان که همه گاه نگران زندگی خود هستند که چسان آن را اداره کنند و تشویش خاطر دارند و از آینده خود در هراس هستند, افزون بر این که نمی توانند در بِه سامانی اداره خود نقش بازی کنند, هر آن ممکن است وسوسه شوند و برای سامان دادن به زندگی و پایندانی آینده, دست به خیانت یازند.
کارکنان نیازمند, همیشه بیم آن هست که تن به پستی دهند و نیاز زندگی خود را از راه رشوه و کار راه اندازی خلاف قانون مردم, برآورند.
امام علی(ع) تیزنگرانه در عهدنامه مالک اشتر, به این نکته ها توجه دارد و برای اصلاح اداری و سازمانی حکومت خویش, تاکید می فرماید:
(اسبغ علیهم الارزاق فانّ ذلک قوّةٌ لهم عَلَی استصلاحِ انفسهم و غنیً لهم عن تناول ما تحت ایدیهم وحجّةٌ علیهم ان خالفوا أمرک أو ثلمُوا أمانتک.)
روزی اینان را فراخ دار که فراخی روزی نیروشان دهد, تا در پی اصلاح خود برآیند. و بی نیازشان بُوَد, تا دست به مالی که در اختیار دارند, نگشایند و حجتی بُوَد بر آنان اگر فرمانت را نپذیرفتند, یا در امانت خیانت ورزیدند.
ییا درباره قاضی شایسته و برتر سفارش می فرماید:
(و افسخ له فی البَذل ما یزیل عِلَّتَه و تقلُّ معه حاجته الی النّاس.)52
در بخشش بدو, گشاده دستی به کار آر, چندانکه نیاز وی به مردمان کم افتد.
اگر حکومتی بنا دارد قاضیان آن جانب عدل و داد را پاس دارند, حقوق دو سوی دعوا به درستی نگهدارند و در لغزشگاه ها نلغزند واز مسیر حق به کژراهه نیفتند و در نتیجه جامعه را با رفتار خود آلوده نسازند, باید زندگی آنان به گونه ای اداره شود که چشم به دست دیگران نداشته باشد و با بی نیازی, نزاعها را پایان دهند و حق را به حقدار برسانند.
این قاعده درباره کسانی که به بیت المال دسترسی دارند و اموال عمومی را در اختیار دارند, باید بیش تر به کار گرفته شود, تا آب از سرچشمه گل آلود نشود, بسیاری از بحرانها, گل آلودگیها, لرزه ها و پس لرزه های شدید اقتصادی, در هم کوفته شدن مردم در زیر بار زندگی و… از آن جا ناشی می شود که کارگزاران و کارکنان نیازمند و گرفتار در زندگی, بر شریانهای اقتصادی چیره باشند و به سبب نیازی که دارند, نگذارند خون از شاهرگها بگذرد و به قلب برسد.از این روی, اسلام, روی این نکته دقت داشته و سهمی ویژه برای گردآورندگان زکات قرار داده و امام(ع) برابر این آموزه اسلام و برای به دور ماندن بیت المال از دستبرد کارگزاران آن, به کارگزار زکات می فرماید:
(وانّ لک فی هذه الصدقة نصیباً مفروضاً و حقّاً معلوما و شرکاءَ اهل مسکنةٍ و ضعفاءَ ذوی فاقة وانّا موفوّک حقّک فوفّهم حقوقهم.)53
تو را در این زکات, بهری معیّن است و حقی معلوم و روشن و شریکانی داری, درویش و ناتوان و پریش. ما حق تو را به تمام می پردازیم, پس باید حقوق آنان را به تمام, به آنان برسانی.
2. بازرسی
در نظام شایسته سالار, بازرسی و زیر نظر داشتن کارها, قاعده است و رکنی از رکنهای برپادارنده نظام و رهبری آن.در نظام شایسته سالار, همه چیز در زیر نگاه بازرسان تیزنگر قرار دارد; هم تواناییها, شایستگیها, تلاشها, قانون مداریها و … برجسته دیده می شود و هم کاستیها, کم کاریها, سستیها و خلاف قانونها. این نگاه و تلاش, هوشمندانه و همیشگی است. چگونگی هزینه شدن بودجه در اختیار, امانت داری, رفتار با مردم و…زیر نظر گرفته می شود وخوبیها به بهترین وجه نمایانده و بدیها و کاستیها, برای هرگونه برخوردی, گزارش می شوند. بازرسی از زوایه های گوناگونی انجام می شود که ما در این جا به چند مورد که در حکومت شایسته سالار علوی, روی آنها تکیه شده و اهمیت بسزایی به آنها داده شده اشاره می کنیم که نیاز امروز ما نیز هست:
الف. حسابرسی مالی: دست یازیدن به بیت المال, اموال زکات,مالیاتها و… به ارکان نظام اداری کشور آسیب می رساند و جامعه را دچار آفت می کند.
امام علی(ع) پس از آن که زمام امور را در دست گرفت, به درمان این بیماری مزمن و مسری برخاست.در دوران حکومت خود, هرگاه گزارشی علیه کارگزاری می رسید که از مسیر حق سربرتافته و به بیت المال, بسان مال خود می نگرد و قلمرو حکومت خود را بوستانی برای خود و خویشان و نزدیکان خود می داند و بسان چهارپایان در آن چراگاه می چرخد, حضرت خیلی زود بازتاب نشان می داد و با کارگزار سر از فرمان برتافته, برخورد می کرد; آن گونه که با زیادبن ابیه, کارگزار فارس, 55 یزیدبن قیس, کارگزار اصفهان 56 و منذربن جارودعبدی, کارگزار استخر فارس برخورد کرد.
به منذربن جارود عبدی نگاشت:
(وانّک قد بسطت یدک فی مال اللّه لمن اتاک من اعراب قومک کانّه تراثک عن ابیک وامّک وانّی اُقسم باللّه لئن کان ذلک حقاً, لَجَملِ اهلک و شِسْع نعلک خیرٌ منک… و خیانة المسلمین و تضییع اعمالهم مما یسخط رُبُّک.)57
در مال خدا, برای خویشانت که به نزد تو می آیند, گشاده دستی می کنی و گویا این مالها را از پدرومادرت به ارث برده ای!
به خدا سوگند می خورم, اگر این گزارش درباره تو, راست می باشد, شتر اهل تو و بند کفشت از تو بهترند….زیرا خیانت به مال مسلمانان و از بین بردن دستاورد کارکرد آنان, خشم خداوند را برمی انگیزد.
امام(ع) در امور مالی بسیار دقیق بود. برای اداره بهتر و دقیق تر اقتصاد جامعه و بِه سامانی این رکن, که استواری و برپایی دیگر رکنها به آن بستگی دارد و از مدار خارج شدن آن, در همه چیز اثرمی گذارد, بر این باور بود که دخل و خرج بیت المال, باید زیر نظر و اشراف حاکم باشد:
(ومنها: معرفة مایرد الی بیت المال وما یخرج منه.)58
از آنهاست, شناخت آنچه وارد بیت المال و آنچه از آن خارج می گردد.
امام(ع) از مقدار موجودی بیت المال می پرسد و از کارگزاران خود می خواهد مازاد بر مصرف را به مرکز بفرستند, تا در راه بینوایان و برای جبران کاستیها, هزینه شود. از آن جمله است, نامه هایی که حضرت برای سلیمان صردخزاعی,59 کارگزار جَبُّلْ, قدامة بن عجلان,60 کارگزار کسکر, نعمان بن عجلان,61 کارگزار بحرین و عبداللّه بن عباس,62 کارگزار بصره, ارسال داشته است.
ب. وارسی کارکرد: هر انسان شایسته و نیکومنشی, ممکن است از راه حق و نیک سر برتابد و کژراهه بپیماید. چنین است کارگزار شایسته. بویژه آن که مقام وسوسه انگیز است و وسوسه انگیزان بسیار.کارگزار اگر به حال خود رها شود, نخستین زیان بر خود او وارد خواهد آمد و چه بسا ویران گری که کار ناشایست پدید می آورد, در وجود او, بیش از مردم و جامعه باشد. از این روی, اگر بداند چشمهایی کارهای او را می پایند و گام به گام, بسان سایه در پی اویند, کارها را به گونه ای انجام می دهد که بتواند پاسخ گو باشد.
امام(ع) هم برای همیشه شایسته نگه داشتن کارگزاران خود و هم برای سالم نگه داشتن جامعه, بازرسان و گزارش گران درست کردار و راستگو در سرزمینها و شهرهای گوناگون قلمرو حکومتی خود برگمارد, تا از لحظه لحظه زندگی و مشی و رفتار کارگزاران, چگونگی برخورد آنان با مردم, جلسه ها و نشستها, میهمانیها و نشست وبرخاستها, رفت وآمدها و همنشینان و هم سفرگان آنان گزارش دهند.
امام(ع) در آن زمان که ابزار پیک رسانی بسیار ابتدایی, رفت وآمدها دشوار, وسیله در نوردیدن بین شهرها, اسب و شتر و قاطر, راهها دشوار گذر و… بود, با این حال, خیلی زود از جریانهای شهرهای دور و نزدیک آگاه می شد, این حکایت از شبکه خبرگیری و گزارش دهی و گزارش گری بسیار دقیق و برنامه ریزی شده می کند و نشانگر اهمیت دادن امام به این مقوله است. حتی در امروز, نمی توان چنین سازمان دقیقی را نشان داد که رفتار کارگزاران را چنین دقیق گزارش دهد که سازمان ساخته و پرداخته امام, گزارش می داد.
گزارش گر امام, گزارش می دهد: کارگزار حکومت تو, عثمان بن حنیف, بر سر سفره اشراف می نشیند و با آنان نشست و برخاست دارد.63
این گزارش می رساند, امام در دستورالعملی که به گزارش گران خود داده, نشست و برخاست با اشراف و رفتن به خانه آنان را جزء منطقه های ممنوعه اعلام کرده که نباید کارگزاران به این گونه جاها نزدیک شوند.
چون امام می داند که نزدیک شدن کارگزار به این کانونها, پیامدهایی دارد واز جمله آنها, بیرون بردن غمگساری مردمان از دلِ کارگزار و بازگذاشتن دست ثروت مندان در دست اندازی به شریانهای اقتصادی و گستراندن دامنه فقر است.
وارسی و بازرسی کارکرد و چگونگی رفتار کارگزاران به دو شیوه در دوران حضرت انجام می پذیرفت: پنهان و آشکار.امام, به مالک اشتر دستور می دهد: که بر کارگزاران مأموران مخفی برگمار:
(وابعث العیون من اهل الصِّدق والوفاء علیهم فانّ تعاهدک فی السِّرِّ لامورهم حَدوَة لهم علی استعمال الامانة و الرّفق بالرّعیة.)64
و گزارش گرانی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که پاییدن و رسیدگی پنهانی تو در کار آنان, وادار کننده آنان است به نگهداشت امانت و مهربانی با مردم.
از آن جا که کار گزارش گران راستگو و وفاپیشه برای نظام بسیار کارایی دارند و تلاش مبارک آنان, جامعه را در اداره ها و نهادهای حکومتی از هر بدی به دور می دارد و به رشد و تعالی کمک می کند, حضرت ابواسود دوئلی را که گزارش دقیق از دستبرد ابن عباس, کارگزار بصره, به امام می دهد, می ستاید و کار او را خیرخواهی برای امام مسلمانان امت اسلامی می داند:
(از آنچه در نامه ات برای من نوشته بودی, آگاه شدم. از کسی مانند تو می زیبد که امام مسلمانان و امت اسلامی خیر خواهد کند و اداگر امانت باشد و به جانبداری از حق بپردازد و از ستم, فاصله بگیرد. درباره آنچه نوشتی, به همکارت, نامه نوشتم; ولی به وی نگفتم که تو درباره او به من نامه نوشته ای. از آنچه در نزد توست مرا آگاه کن و از آگاهاندن من دریغ نورز. این, از چیزهایی است که توجه به آن به صلاح امت اسلامی است. تو شایسته این گونه گزارشها هستی. حق واجبی است از جانب خدا, بر عهده تو.)65
امام, تنها به گزارش گران پنهانی, بسنده نمی کرد, از گزارش گران آشکار نیز استفاده می کرد. آن حضرت, سعد, غلام خود را به فارس گسیل داشت تا خراج منطقه را بازرسی کند و برای او گزارش دهد.66 حضرت, به مالک بن کعب ارحبی, کارگزار می نویسد:
(بر حوزه فرمانروایی خود کسی را برگمار و با گروهی از کسان خود بیرون رو, تا از سرزمین عراق بگذری, آن گاه بین دجله و عذیب, از کارکنان من پرس وجو کن و در روش و سیره آنان بنگر… و از آنچه انجام دادی, به راستی مرا آگاه ساز.67
ج. استفاده از گزارشهای مردمی, با همه دشواریهایی که دارد, اگر دقیق و با برنامه انجام گیرد, انقلاب شگرفی در جامعه پدید می آورد. این کار, هزارها هزار چشم را به پاییدن و نگریستن در کار کارگزاران حکومتی وا می دارد و این تلاش سترگ همگانی, نهاد و اداره ها و سازمانهای دولتی را از هرگزند و بدی به دور می دارد.
امام علی(ع) به گونه ای رفتار کرد و چنان به گزارشهای مردمی بها داد که گزارش فرهنگ شد. او, با بنیان گذاردن (بیت القصص) جایگاه گزارشهای مردمی را در حکومت خویش نمایاند. امام(ع) شعار نمی داد که به مردم بها می دهد و مردم را در جایگاه بالایی قرار می دهد و همه توان خود را برای آنان به کارمی برد که عمل می کرد و گزارشهایی که آنان از رنج خود از دست کارگزاری از کارگزاران او می دادند, سخت به تکاپو می افتاد.
مردم قبیله بنی تمیم, به امام گزارش می دهند, کارگزار او, ابن عباس, بر ایشان سخت گرفته است. امام(ع) در نامه ای, ابن عباس را از این کار باز می دارد.68
امام(ع) چنین نبود که به گزارشهای مسلمانان و یا وفاداران به خود, بها بدهد که به تمامی گزارشها از مردمانی که در قلمرو حکومت او می زیستند و مسؤول آسایش و امنیت آنان او بود, بها می داد و به دید احترام می نگریست. از جمله دهقانان ایرانی از برخوردهای خشن کارگزار حضرت در منطقه خود, به نام: عمروبن سلمه ارحبی, شکایت کردند, آن حضرت در نامه ای, وی را از برخورد خشونت آمیز, با آنان, بازداشت و نکته هایی درباره شیوه برخورد با مردم, به وی یادآوری فرمود.69
اهمیتی را که امام به گزارشهای مردمی می داد و جایگاهی را که برای مردم باور داشت, از این رخداد که اکنون به آن اشاره می کنیم, به خوبی می توان فهمید.
در تاریخ آمده است: سوده,دختر عماره هَمْدانی, به نزد حضرت می آید, تا گزارشی از کارکرد کارگزار امام, در شهر خود ارائه دهد. در این هنگام, امام در حال گزاردن نماز بوده است. نماز را کوتاه می کند و از سوده می پرسد, حاجتی داری؟ سوده گزارش خود را از کارگزار اداره خراج ومالیات, ارائه می دهد.
امام(ع) از این گزارش, بسیار اندوهگین می شود و چشمانش اشکبار می گردد. در حال گریه, رو به آسمان می کند و می گوید:
(اللّهم انت الشّاهد علیّ و علیهم و أنّی لم آمرهم بظلم خلقک.)
بار خدا, تو بر من و آنان گواهی. من آنان را بر ستم به آفریده های تو فرمان نداده ام.
امام, پس از این فراز, قطعه پوستی را بیرون می آورد و بر آن, ابتدا این آیه شریفه را می نویسد:
(قد جاءتکم موعظة من ربّکم)70
و آن گاه می افزاید:
(هرگاه نامه مرا خواندی, از آنچه در دست توست, از جهت کارگزاری ما [زکات و مالیات] نگهداری کن, تا از سوی ما کسی به نزد تو آید و آن را بگیرد.)71
3. تشویق
پس از گماردن شایستگان بر کارها و بازرسیهای دقیق و زیر نظرگرفتن هرگونه حرکتی و آگاهی حاکم از تواناییها و سستیها, نوبت به تشویق کارکنان و امید دادن به آنان و قدردانی از کار ایشان می رسد. از اصول کشورداری, شوق انگیزی و امید دادن به کارکنان و قدردانی از تلاشهای مفید سازنده و راه گشای آنان است. امام(ع) بر چنین اصلی, پای بند بود و آن را سرلوحه حرکت اصلاحی خود قرار داده بود. شاید پذیرفتن این سخن بر شماری دشوار آید. زیرا اینان بر این پندارند که امام(ع) بیش تر به دست و پای خطاکاران می پیچیده و گزارش گران او, از سستیها و کاستیها گزارش می داده و همیشه به نکته ضعفها توجه داشته اند.حال اگر خوبیهایی بوده, یا نمی دیده و یا به آنها کاری نداشته اند که به باور اینان, خوبی و تلاش برای مردم و خدمت به جامعه, وظیفه آنان است و نیازی به تشویق ندارد. باید کاستیها گزارش شود و هر کس پدیدآوردنده کاستیهاست, بازخواست شود.
با نگاهی گذارا به سخنان و سیره حضرت, باطل بودن این سخن, روشن می شود.امام, هیچ تلاشی را از نظر دور نمی داشت و کار دیگران را نادیده نمی انگاشت و به کارگزاران خویش سفارش می فرمود که چنین باشند و نیکوکاران و کارکنان پرتلاش را احترام بگذارند و بزرگ بدارند که اگر چنین نکنند و تلاشها را نادیده انگارند, کارگزار پرتلاش, انگیزه ای برای تلاش و کار شایسته و نیک و برابر قانون نخواهد داشت. به مالک می فرماید:
(ولایکونَنّ المحسن و المسیء عندک بمنزلة سواء فانّ فی ذلک تزهیداً لاهل الاحسان فی الاحسان و تدریباً لاهل الإساءَة علی الاساءَة والزم کلاّ منهم ما الزم نفسه.)
مبادا نیکوکار و بدکردار در دیده ات برابر آید, که آن رغبت نیکوکار را در نیک کم کند و بدکردار را به بدی وادار نماید و درباره هریک از آنان, آن را عهده دار باش که بر عهده خود گرفت.
از جنگاوران و مردان عرصه های نبرد بویژه سخن می گوید و امید دادن به آنان و شوق انگیزی در آنان را در کانون توجه قرار می دهد:
(فافسح فی آمالهم وَ واصِل فی حسن الثناء علیهم وتعدید ما أبلی ذوو البلاء منهم فان کثرة الذکر لحسن افعالم تهزّ الشجاع و تُحَرِضُ النّاکل ان شاءاللّه.ثم اعرف لکل امریء منهم ما ابلی ولاتَضُمَّنَّ بلاءَ امْرِیءٍ الی غیره ولاتقصِّرَنَّ به دون غایة بلائه ولایدعونک شرف امْرِیءٍ الی ان تعظم من بلائه ما کان صغیراً ولاصَعَةُ امریءٍ الی ان تستصغر من بلائه ماکان عظیما.)72
پس امیدشان را برآر وستودنشان را به نیکی پیوسته دار, و رنج کسانی را که کوشش کرده اند بر زبان آر, که فراوان کار نیکوی آنان را یاد کردن, دلیران را برانگیزاند و ترسان بد دل را به کوشش مایل گرداند, ان شاءاللّه.نیز مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار و در پاداش او, به اندازه رنجی که دیده و زحمتی که کشیده تقصیر میار و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنجِ اندک او را بزرگ شماری و فرودی رتبه مردی سبب شود, کوشش سترگ وی را خوار به حساب آری.
امام تاکید می ورزد که مباد گزارش گران سستیها را ببینند. سفارش می فرماید کسانی به این کار گمارده شوند که راستگو باشند و خدمت و رنج کارگزاران و کارکنان را گزارش دهند.
(ثم لا تدع ان یکون علیهم عیون من اهل الامانة و القول بالحق عند النّاس فیثبتون بلاء کلّ ذی بلاء منهم لیثق اولئک بعلمک ببلائهم.)73
بر آنان گزارش گری امین و حقگو بین مردم, بگمار, تا خدمت و رنج هر یک را ثبت کند. این از آن روست که آنان اطمینان یابند که به نیک خدمتی آنان آگاهی داری.
امام(ع), بر اساس همین سیاست شماری از کارکنان نکوکار و پرتلاش را قدردانی فرموده, از جمله به سعدبن مسعود می نویسد:
(یا سعد! خراج خود را پرداختی, از پروردگار فرمان بردی, رهبر و امام خویش را خشنود ساختی, بسان کار مرد قانون مدار و نکوکار, پرهیزگار و نجیب. خداوند گناهان تو را بیامرزاد, کوشش تو را بپذیرد و سرانجام و فرجام کار تو را نیکو فرماید.)74
4. تنبیه
وقتی که برای اصلاح کارگزاری که از فرمان حاکم سربرتافته و کژراهه پیموده, تمام راههای برای بازگشت او به راه حق, پیموده شد و نتیجه نداد, تنبیه آخرین دواست.
با مطالعه سیره امام و درنگ و دقّت در سخنان آن بزرگوار, به این نتیجه می رسیم: امام, برای اصلاح کارکنان نافرمان, از تمام راهها استفاده کرده که آنان را اصلاح کند و به مسیر حق برگرداند و از وجودشان و تواناییهایی که دارند, بهره برد. امّا وقتی راههای معمول به نتیجه نمی رسد, پند و اندرز, هشدار و فرستادن پیک, راهی نمی گشاید, به ناگزیر به تنبیه روی می آورد که مواردی از برخورد امام در تاریخ ثبت شده است:
* ابن عشبه کارگزار زکات, به اتهام همکاری با دشمن, مورد خشم امام قرار گرفت.75
* منذر بن جارود, به اتهام اختلاس, از حکومت فارس برکنار گردید و در کوفه از وی بازجویی شد و به خاطر ثابت نشدن بَزَه تبرئه شد; امّا امام از آن پس او را بر کاری نگمارد.76
* یزید بن حجیه تیمی, کارگزار ری, به اتهام اختلاس دستگیر و در کوفه بازداشت شد.77
* علی بن اصمع, ناظر بازار بندبار جاه78 بصره یا سَفوان را به خاطر خیانتی که انجام داده بود, به دستور امام دستش بریده شد.79
* ابن هرمه, کارگزار اهواز, به خاطر خیانتی که انجام داده بود, خیلی شدید کیفر شد. امام به رفاعة بن شداد, قاضی اهواز نوشت:
(زمانی که نامه ام را خواندی, ابن هرمه را از بازار بر کنار کن, و در برابر مردم, قرارش ده. او را به زندان بیفکن و خیانت وی را اعلام کن….
در روز جمعه, او را از زندان بیرون آور, سی وپنج ضربه شلاق بر او بزن و در بازارها بگردان.
هر کسی شاهدی آورد و سوگند یاد کرد که مالی از او گرفته, از محل درآمد ابن هرمه, برابر آنچه گواهی داده شده, بپرداز. آن گاه او را به زندان بازگردان, در حالی که سرزنش شده باشد. پایش را به بند کن… و نگذار کسی بر او وارد شود که به وی دفاع بیاموزد و به او امید نجات بدهد. اگر به تو خبر رسید که کسی به او چیزی یاد داده, که به مسلمانی زیان می رساند, او را با شلاق بزن و به زندانش بیفکن, تا از کار خود توبه کند… حقوق این خائن را قطع کن.)80
شماری از کارگزاران بَزَهکار, از چنگ عدالت گریختند و به معاویه پیوستند, امام دستور داد منزل اینان را خراب کنند.81
این بود, نگاهی به روش امام علی(ع) در اصلاح ساختار اداری به امید آن که کارگشا باشد و به کار امروز کشور ما بیاید و اصلاح واقعی اداری رخ نماید.