نسخه خطی رساله جهادیه

هرگاه در طول تاریخ، سرزمین اسلامی مورد تعرض قرارمی گرفته، وظیفه علماء اسلام بود که مردم را جهت دفاع ازدین و آئین و شرف و ناموس آماده کنند و همه دوش به دوش هم در صدد دفع تجاوز و قطع فتنه برآیند.

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی

مقدمه تحقیق:

هرگاه در طول تاریخ، سرزمین اسلامی مورد تعرض قرارمی گرفته، وظیفه علماء اسلام بود که مردم را جهت دفاع ازدین و آئین و شرف و ناموس آماده کنند و همه دوش به دوش هم در صدد دفع تجاوز و قطع فتنه برآیند.

در سال 1242 یعنی بیش از یکصد و نود سال قبل روسیه تزاری به کشور اسلامی ایران حمله کرد و آتش جنگ میان دوکشور درگرفت.

در آن برهه از زمان عده زیادی از علمای اسلام با تدوین کتاب ها و رساله های گوناگون حکم جهاد با کفار را به طورمستدل و مشروح بیان نمودند.

مرحوم آقا بزرگ تهرانی فهرست بسیاری از این آثار را درلابه لای موسوعه بزرگ الذریعه گرد آورده است، یک سلسله از این مؤلفات به نام «جهادیه» در الذریعه، ج 5، ص 296 تا 298 آمده و عبارتند از:

الجهادیة: رسالة فی وجوب الجهاد و الدفاع، فارسی للمولی ابی الحسن بن محمد کاظم، کتبه عند مظاهرات الروس علی ایران فی عصر الفتحعلی شاه، اوله: (نحمدک یا من حبب الیناحمیة الاسلام، و لم یجعلنا بلا غیرة کمن ینشا فی الحلیة) رتبه علی مقدمة و ستة عشر فصلا و خاتمة، و استدل فیه بال آیات والاخبار الکثیرة، یظهر منها تبحره فی الفقه و الاصول والحدیث و التفسیر، و فرغ منه عصر یوم الجمعة (26 جمادی الاولی 1238) رایته فی المشهد الرضوی فی مکتبة المحدث المرحوم الشیخ عباس القمی.

الجهادیة: فارسی، للمیرزا ابی القاسم القائم مقام ابن المیرزاعیسی سید الوزراء الفراهانی المقتول (1251) طبع فی تبریزعلی الحروف فی (1234) نسخة من المطبوع کذلک توجدفی مکتبة محمد آقا النخجوانی فی تبریز کما فی فهرسها الذی ارسله الینا بخطه، و سیاتی فی الجهادیة الصغری لوالده المیرزا عیسی کما مر فی الکبری الموسومة «احکام الجهاد» فی (ج 1 ص 296) ان دیباجة (الصغری و الکبری) من انشاء ولده المیرزا ابی القاسم، فهو شارک والده فی دیباجة کتابیه واستقل بتالیف خاص لنفسه و لعل المطبوع احدهما فلاحظ.

الجهادیة: ایضا بالفارسیة، لجمع من الکتاب و المنشئین فی عصر الفتحعلی شاه الذی توفی (1250) اثبتوا فیه مااستخرجوه من احکام الجهاد من کتب فقهاء العصر مثل الشیخ الاکبر و المحقق القمی و صاحب الریاض و السید المجاهد، ورتبوها علی ارکان، اوله (ربنا افر غ علینا صبرا) نسخة منه فی الخزانة الرضویة من موقوفة (1263).

الجهادیة: بالفارسیة، ایضا لجمع من الفضلاء متحد مع السابق فی المطالب، مختلف معه فی العبارات و مرتب کترتیبه علی الارکان، اوله (الحمد ل له الذ ی فضل المجاه د ین علی القاع د ین) نسخة منه فی الرضویة وقف سنة (1263) وفیها نسخة اخری فیها خصوص الرکن الثالث منه فی اقسام الجهاد.

الجهادیة: بالفارسیة، للسید الامیر محمد حسین بن الامیر عبدالباقی بن المیر محمد حسین بن المیر محمد صالح الحسینی الخاتون آبادی الاصفهانی المتوفی فی (1233) و والده المیرعبد الباقی شیخ اجازة سیدنا بحر العلوم توفی فی (1208)اوله (جواهر حمد و لئالی ثنائی که مصطبه گزینان صوامع جبروت را آویزه گوش تواند بود) نسخة الخزانة الرضویة وقف سنة (1262) بالخط الجید، و کاتبها محمدهادی.

الجهادیة: مقتل فارسی، للمولی عبدالعباس الدامغانی الکرمانشاهی، ینقل فیه عن «اسرار الشهادة» للدربندی و«المخزن و المعدن» للبرغانی، و الظاهر انه متاخر عن المولی عباس بن علی اکبر الدامغانی مؤلف «منبع الدموع» فی(1266) کما یاتی فی المیم، رایت «الجهادیة» بخط المولی بمان علی الدامغانی المتوفی بمشهد حدود (1330).

الجهادیة: للسید علی محمد بن السید محمد بن العلامة السیددلدار علی النقوی المتوفی بلکهنو فی (1312) ذکره السیدعلی نقی النقوی فی «مشاهیر علماء الهند».

الجهادیة: لسید الوزراء المیرزا عیسی الشهیر بمیرزا بزرگ ابن المیرزا محمد حسن بن عیسی الحسینی الفراهانی المتوفی(1238) و هذا ایضا فارسی، و هو الجهادیة الصغری له، و له «الجهادیة الکبری» الذی سماه احکام الجهاد المذکور فی (ج 1، ص 296) و دیباجة الصغری و الکبری لولده المیرزا ابی القاسم قائم مقام کما مر آنفا، یوجد فی الخزانة الرضویة من وقف (1261) کما فی فهرسها.

الجهادیة: بالفارسیة للحاج کریم خان القاجاری المتوفی(1283) مرتب علی مقدمة و ستة ابواب و خاتمة، اوله(سپاس بیرون از قیاس پروردگاری را) فرغ منه فی (1273) نسختان منه فی مکتبة مدرسة سپهسالار کما فی فهرسها (ج 1،ص 44).

الجهادیة: للمجاهد فی سبیل الله محمد بن الامیر السید علی الطباطبائی الحائری، المولود حدود (1180) و المتوفی(1242)، اوله (الحمد ل له الذ ی فضل المجاه د ین علی القاع د ین اجرا عظیما) نسخة منه بخط ابی القاسم الحسنی فی (1228) وقف (1261) و الواقف السید الجلیل المیرزاموسی خان متولی المشهد الرضوی، و الظاهر ان الکاتب هوالمیرزا ابو القاسم القائم مقام الفراهانی، اخ الواقف، و هما ابناسید الوزراء المیرزا عیسی قائم مقام.

الجهادیة: للشیخ هاشم المعاصر للسلطان فتحعلی شاه، م ن علماء العرب وفقهائهم، کما وصف فی فهرس الخزانة الرضویة و النسخة فیها من وقف سنة (1261) فی مائة و ست و ثمانین ورقة، اوله: (الحمد الله رب العالمین و الصلاة و السلام علی الصادع بالدین) فرغ منه فی (1230).

الجهادیة: للمیرزا یوسف بن عبدالفتاح بن میرزا عطاء الله الطباطبائی التبریزی، المولود فی (1167) و المتوفی (1242)و کان مجازا من الوحید البهبهانی فی (1180) کما ذکره مع سائر تصانیفه حفیده فی «تاریخ اولاد الاطهار» فی (ص 83)، والظاهر ان فی تاریخ ولادته او اجازته اشتباها او غلطا فی النسخة، فان بین التاریخین ثلاث عشرة سنة و صدور الاجازة له قبل البلوغ بسنتین فی غایة البعد، مع انه قدر فی (ج 1، ص 148) الاجازتان المختصرتان له بخط الوحید فی (1172) وفی (1174) الا ان یکون المجاز بهما و هو محمد بن یوسف بن میر فتاح غیر هذا المؤلف «الجهادیة» و ان کانا مشترکین من جهات و مؤلف «الجهادیة» م ن اجداد السید شهاب الدین التبریزی النجفی م ن طرف الامهات. (الذریعه، ج 5، ص 296 298).

* * *

متن حاضر، رساله جهادیه قائم مقام فراهانی است. از خاندان فراهانی دو نفر به نوشتن رساله جهادیه پرداخته اند(1): نخست، سید الوزراء عیسی بن محمد حسین(2)، معروف به میرزا بزرگ(3)، متوفای سال 1238 که دو رساله جهادیه به رشته تحریر درآورده است: جهادیه کبری و جهادیه صغری. جهادیه کبری اوبه نام «احکام الجهاد واسباب الرشاد» به زبان فارسی نوشته شده و دارای مقدمه و هشت باب (به عدد ابواب بهشت) ویک خاتمه است. این کتاب را آقا بزرگ در الذریعه، ج 1، ص 296 و ج 5، ص 297 ذکر نموده است.

جهادیه صغری هم به زبان فارسی بوده و در ایام جهاد ایرانیان با روس در عصر سید محمد مجاهد (1180 1242 ه) به رشته تحریر در آورده، چنان که در الذریعه، ج 1، ص 296 گفته شده است.

ایشان کتاب های دیگری هم داشته از جمله: اثبات نبوت خاصه به زبان فارسی که در الذریعه، ج 1، ص 101 معرفی شده است.

دومین شخصیت از این خاندان میرزا ابوالقاسم فرزند میرزاعیسی فراهانی بوده، مشهور به قائم مقام(4)، زیرا وزیر فتحعلی شاه قاجار و جانشین پدرش میرزا عیسی بوده، چنان که اعیان الشیعه، ج 2، ص 281 گفته است.

از ایشان رساله ای به نام رساله جهادیه به دست ما رسیده که همین رساله حاضر است.

مؤلف رساله:

مؤلف، سید میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی فرزند میرزاعیسی بن محمد حسن بن عیسی بن ابی الفتح بن ابی الفخربن ابی الخیر حسینی فراهانی تهرانی، متوفای سال 1251 می باشد. چنانکه در الذریعه آمده است، چون بعضی ازاجداد او ساکن هزاره فراهان بوده اند، به فراهانی معروف شده است. او وزیر فتحعلی شاه متوفای 1250(5) واز نویسندگان عصر خود بوده و دارای آثار متعددی از جمله شمائل و مخائل سلطان، درباره زندگانی فتحعلی شاه است.

یکی دیگر از آثار وی دیوان ثنائی فراهانی است. درباره فعالیت های سیاسی او نوشته اند که او باعث به سلطنت رسیدن محمد شاه نوه فتحعلی شاه به عنوان جانشین جدش بود، لیکن محمد شاه پس از یک سال دستور داد او را خفه کنند و اموال او را مصادره نموده و قبر او را با کلیه تالیفات منظوم و منثور او از بین ببرند.

فرهاد میرزا فرزند عباس میرزا بعضی از آثار او را جمع آوری نموده و به عنوان «انشاء قائم مقام» در سال 1280 در 16000 بیت در تهران به چاپ رسانده است(6).

این کتاب را آقا بزرگ در الذریعه، ج 2، ص 393 ذکر نموده وبعد از این تاریخ در سال 1294 به عنوان «انشاء قائم مقام» به فرمان اویس میرزا بن فرهاد میرزا دوباره به رشته تحریر درآمد.(7)

مرحوم آقا بزرگ این کتاب را به طور تفصیل در الذریعه معرفی نموده است.

در باره رساله جهادیه در الذریعه، ج 5، ص 296 شماره(1391) آمده است که در تبریز در سال 1234 چاپ گردید،البته بعدا تردید کرده که نسخه چاپ شده همین رساله باشد. ما هنوز به نسخه چاپ شده دست نیافته ایم تا در این باره تحقیق نمائیم.

به هر حال چون اصل رساله فعلا در دست نیست و بنابر فرض چاپ شدن آن، اکنون یکصد و نود سال از تاریخ آن گذشته، عرضه نمودن این رساله از روی نسخه خطی با تحقیق و استخراج مصادر، کاری مفید به شمار می آید.

در چند جا نام شخصیت هایی از آن دوره به چشم می خورد، از جمله «فتحعلی شاه قاجار» همچنین «عباس میرزا» فرزند فتحعلی شاه به عنوان نائب السلطنه(8). در صفحه 24 نام جناب سید المجتهدین آقا سید علی (طاب ثراه) آمده که دو اجازه نامه نوشته، یکی به عربی و دیگری به فارسی ومختصر آن دو را در این رساله آورده است.

همچنین نام شیخ المجتهدین شیخ محمد جعفر در صفحه 21 آمده، و در صفحه 48 به کتاب ایشان به عنوان شیخ المجتهدین در رساله غایة المراد(9) اشاره شده که مراد شیخ الفقهاء جعفر کبیر، صاحب کتاب شریف «کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء» است(10). ایشان در نجف اشرف سال 1156 ه متولد شد و در روز چهارشنبه 22 یا 27 رجب 1228 یا 1227 در نجف اشرف وفات یافت(11).

وی رساله ای در احکام جهاد به درخواست عباس میرزا فرزند فتحعلی شاه در سال 1227 به رشته تحریر در آورده، در بعضی از نسخه ها به نام «الحسام البتار فی قتال الکفار» معرفی شده چنان که در الذریعه، ج 16، ص 16 به آن اشاره رفته است.

اول آن «حمد المالک ادغم بقدرته کل متکبر جاحد» است.

* * *

چون در این رساله اشاره شد که شیخ الفقهاء، جعفر کبیر دراجازه ای تفویض امر ریاست جهاد را به فتحعلی شاه داده است. در این جا مناسب است مطلبی را از میرزای قمی(12) نقل نمایم که در نامه ای به فتحعلی شاه(13) یادآور شده و در آن اشاره به وضعیت سیاسی آن عصر داشته ودر ضمن بیان نموده:

... یک جا می شنوم که می خواهند لقب «اولوالامر» به شاه بگذارند(14) که مذهب اهل سنت است و خلاف مذهب شیعه است و اهل سنت به آن فخر کنند که پادشاه شیعه تابع ما شد و یک جا می خواهند که شاه را به مذهب صوفیه مایل کنند که مباحی مذهب شود و از دین در رود که بدتر از سنی شدن است و چون اصل مذهب تصوف مقتبس از مذهب نصاری است فرنگی و نصرانی فخر کنند که پادشاه شیعه تابع ما شد... و یک جا من خاک بر سر را به بلای عظیم مبتلا کنند که به مراسله و پیغام این مراحل را به انجام بیاورم.

حق تعالی مفسدین را اگر قابل هدایت هستند هدایت کند و الا به دفع ایشان مسلمین را از شر آنها محفوظ دارد.

پس از آنچه نوشته شد امیدوارم که رفع ابتلا به عقاید فاسده صوفیه...بشود و شاه عالمیان پناه از شر آن محفوظ باشد.

و اما حکایت «اولی الامر» بودن پس آن نیز بالیقین باطل است و بعضی اجزاء که به نظر حقیر رسید که فتوای علمای عصر در آن درج بود هم صریح در این مطلب نبود. و به هر حال، ما را رجوعی به آن کلمات نیست، زیرا که نه نسبت به ایشان برمن ثابت است و نه اینکه مقصود ایشان چه چیز است.

اما باید دانست که مراد از قول حق تعالی که فرموده است:«طیعوا الله و طیعوا الرسول و اولی الامر منکم»(15) به اتفاق شیعه مراد از اولی الامر، ائمه طاهرین(ع) می باشند و اخبار و احادیثی که در تفسیر آیه وارد شده بر این مطلب از حد بیرون است.(16)

و امر کردن الهی به وجوب اطاعت مطلق سلطان هر چندظالم و بی معرفت به احکام الهی باشد قبیح است، پس عقل و نقل معاضدند در این که کسی را که خدا اطاعت او را واجب کند باید معصوم باشد، و عالم به جمیع علوم باشد مگردر حال اضطرار و عدم امکان وصول به خدمت معصوم، که اطاعت مجتهد عادل مثلا واجب می شود. و اما در صورت انحصار امر در دفع دشمنان دین به سلطان شیعیان هر که خواهد باشد پس آن نه از راه وجوب اطاعت اوست بلکه از راه وجوب دفع و اعانت در رفع تسلط اعادی دین است برخود مکلف که گاه است که واجب عینی می شود بر او و گاهی کفایی.

و اما اهل سنت که قائل به امامت ائمه ما نیستند در این آیه کاربرایشان مشکل شده و با وجود این، با ملاحظه حدیث صحیح معتبر که سنی و شیعه همگی آن را از رسول خدا(ص) روایت کرده اند و آن را قطعی می دانند و آن این است که:

«من مات و لم یعرف امام زمانه فقد مات میتة جاهلیة»(17).

یعنی: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، پس مرده است مثل مردن در جاهلیت و کفر و شیعه لله الحمد چون در هر زمان امام زمان خود را شناخته اند و الحال که امام زمان غایب است باز به ادله و براهین قاطعه معتقدند به این که امام زمانی دارند، و او قائم آل محمد(ص) است از تشویش فارغند، ولکن اهل سنت بر فرض که توانند اثبات کنند امامت خلفای ثلاث را، آنها امام این زمان و امثال آن نیستند، پس به این سبب در این باب در غایت اضطراب و تشویش می باشند. و لهذا جمهور آنها بنا را به این گذاشته اند که هر کس را که مردم به او بیعت کنند او امام زمان می شود و اولی الامر واجب الاطاعه است هر چند فاسق و فاجر باشند و هرچند معاویه و یزید و هارون و مامون باشد و هر عاقلی که دراین معنی تامل کند بطلان آن را می فهمد.

نقل کرده اند که در زمان ملاجلال دوانی که از اعاظم علمای اهل سنت است، علمای اهل سنت مجتمع بودند و این حدیث را مطرح کردند که آیا مراد از امام زمان چیست؟ بعضی گفتند قرآن است (و بطلان آن واضح است که قرآن را امام زمان نگویند) و بعضی گفتند امام زمان «اولی الامر» یعنی هر کس که به سبب بیعت سلطان شود و در آن وقت پادشاه ایشان شخصی بود مسمی به ایلدرم بایزید(18) ملاجلال دوانی رو کرد به آن علما و ریش خود را گرفت وگفت که: آیا این خوب است که حق تعالی در قیامت «جلال الدین محمد» را عذاب کند که چرا ایلدرم بایزید را نشناختی؟(19)

* * *

در این رساله چند عنوان وجود دارد که اهم آن ها عبارت است از:

1. بیان حکم جهاد دفاعی در زمان غیبت.

2. بیان فرق های بین جهاد دعوتی که مشروط به حضور امام یانایب خاص است، و جهاد دفاعی. از جمله:

- در جهاد دعوتی حضور نبی یا امام یا نایب خاص یا اذن ایشان شرط است، اما جهاد دفاعی نه به حضور و اذن ایشان مشروط است و نه به اذن نایب عام.

- در جهاد دعوتی بیمار شدید المرض ولنگ شدید العرج وناتوان و نابینا و زمین گیر و زن و خنثی و ممسوح و فقیر و بنده و پیاده و مدیون به دین واجب مانند قرضی که وعده آن رسیده یا نفقه واجبه یا حج یا اطاعت والدین و امثال آن مستثنی می شود ، اما شرط جهاد دفاعی هیچ یک از این امورنیست.

- در جهاد دعوتی، قتال مخصوص به سالی یکبار است، وجایز نیست در ماه های حرام، و قتال مرابطین ورزمندکان مشروط است به اذن امام(ع) یا نایب خاص، اما جهاد دفاعی همه وقت جایز است.

- در جهاد دعوتی لازم نیست بذل مالی که ضرر رساند، اما درجهاد دفاعی بذل عین المال واجب است اگر چه ضرر به حال رساند، در صورتی که فواید اراضی خراجیه و جزیه و مال صلح با کفار و مال امام(ع) و رد مظالم و سایر وجوه فی سبیل الله و غنیمت کفایت نکند.

- در جهاد دعوتی قسمت غنیمت میان مجاهدین واجب است، اما در جهاد دفاعی اگر تجهیز جنود به صرف غنیمت موقوف باشد بدون تقسیم بخلاف صرف می شود.

- در جهاد دعوتی گرفتن مال مسلمین به قهر برای قتال جایز نیست، اما در جهاد دفاعی هنگام ضرورت اجبار اهل حدود به گرفتن مالی که موقوف علیه جهاد باشد جایز است .

- در جهاد دعوتی عقد جزیه و امان و امثال آن اگر مخالفت شرط رو ندهد شکسته نمی شود.

- در جهاد دعوتی محاربه مختص با کفار می باشد، اما در جهاد دفاعی میان کفار و مسلمانانی که به طمع دنیا و حب ریاست، به آنچه کفار اراده کرده اند، گرایش پیدا نموده اند، نیست.

- در جهاد دعوتی پیش از محاربه اعلام امر اسلام به کفار واتمام حجت با آنها لازم است، اما در جهاد دفاعی لازم نیست، خواه کفار به قتال پیشی گیرند یا نگیرند و خواه مسلمین راقوت قهر و غلبه باشد یا نباشد.

- در جهاد دعوتی ملاحظه می شود که کفار پیش از دو برابرنباشند، اما در جهاد دفاعی این نکته ملاحظه نمی شود بلکه مدار بر قدرت است.

- در جهاد دعوتی هجوم ناگاه و شبیخون و مانند آن سزاوار نیست، اما در جهاد دفاعی مقاتله با دشمن بدانچه غیر سم باشد و امید فتح به آن رود، جایز است.

- در جهاد دعوتی تخلف از امان و مهادنه و امثال آن جایز نیست، اما در جهاد دفاعی هنگامی که از ضرر کفار خوف باشد جایز است و در مطلق جهاد، امان دادن به کفار وقتی که مصلحت مسلمین باشد جایز است.

3. بیان احکام جهاد در ضمن بیان فرق های متعدد.

4. توضیح بعضی از واژه های فقهی که با مساله جهاد دررابطه اند مانند: مرابطه، خراج، اراضی مفتوح العنوه، جزیه، انفال، غنیمت، متحیز، متحرف، عقد امان، مهادنه و امثال این ها.

5. علاوه بر آنچه گذشت انشاء و نوشته های قائم مقام فراهانی از نظر ادب پارسی دارای ارزش خاصی می باشد که بر اهل قلم مخفی نیست، از این جهت متن این رساله علاوه برمحتوای علمی، از لحاظ ادبی نیز ارزشمند است و نمونه ای از معدود متون فقهی با نثر فصیح فارسی به شمار می رود.

* * *

نسخه خطی این رساله:

نسخه خطی این رساله در کتابخانه استان قدس رضوی است که به عنوان «جهادیه آقا میرزا بزرگ قائم مقام» معرفی شده وبه شماره 2350 در فهرست کتابخانه به ثبت رسیده است. وتاریخ وقف آن سال 1262 ه.

این نسخه دارای 70 صفحه به ابعاد 20×12 و خط نستعلیق 12 سطری و مقداری از صفحه اول آن در اثر قدمت از بین رفته است.

امید است با تصحیح و نشر این رساله، روح مجاهدت در جوانان غیور مسلمان زنده شده و همه با هم علیه استعمارگران کافر به پا خیزند و کشورهای اسلامی را از یوغ حملات ددمنشانه پاک نمایند و زمینه ظهور ولی عصر (ارواحنا له الفداء) را آماده ساخته و از یاران و انصار دین خدا وحضرت ولی عصر قرار گیرند، ان شاء الله تعالی.

* * *

الحمد الله الواحد القهار و نصلی علی نبینا المختار، و علی آله السادة الاخیار، الاوداء للانصار، الاشداء علی الکفار، سیما ابن عمه و ولی عهده و الخلیفة من بعده، و اولاده المجاهدین واحفاده الجاهدین صلوات الله علیه و علیهم اجمعین .

و بعد، چنین گوید اقل الخلیقة: ... چون رسم جهاد از عهد غیبت امام(ع) تا اکنون که نوبت(20) اکنون به توفیق رب ودود نوبت شروع به مقصد و رجوع به مقصود است. بدان که جهاد به دو قسم است:

یکی دعوتی که عبارت است از توجه مسلمین به بلاد کفاربرای دعوت آنها به اسلام به اذن نبی یا امام(ع) یا نایب خاص ایشان.

دیگری دفاعی، و آن بر چند قسم است:

یکی از آن جهادی است برای حفظ بیضه اسلام هنگام هجوم کفار به مقصد تسخیر بلاد اسلام و تسلط بر مسلمین و اعلان شعائر کفر و اضمحلال کلمه اسلام.

دیگر، جهادی است برای دفع کفار از تسلط بر نفس و عرض مسلمین.

دیگر، جهادی است برای دفع جماعتی از کفار که تلاقی کرده اند با جمعی از مسلمین و خوف باشد از استیلای آن جماعت بر ایشان.

دیگر، جهادی است برای اخراج کفار از بلاد و اراضی مسلمین پس از تسلط آنها بر آن و اصلاح بیضه اسلام پس از رخنه آن.

و بیضه اسلام را فقها به اصل و مجتمع آن تفسیر کرده اند، ومی توان گفت که اصل و مجتمع اسلام، سلطان اسلام وبزرگی است که زوال و منشا انقراض اسلام و تفرق مسلمین شود.

و مراد از خوف بر بیضه اسلام اندیشه استیصال آن است بالمره.

و صاحب مجمع البحرین بیضه اسلام را جماعت اسلام گرفته(21) و بنابراین مراد از خوف بر بیضه اسلام، خوف برجماعت مسلمین است.

و همه اقسام مذکوره چه دعوتی چه دفاعی جهاد است به عنوان حقیقت، و جهاد از اعظم ارکان اسلام است و موجب انتظام امور آنان، و حفظ شعایر اسلام به آن منوط است واستحکام شرایع دین بدان مربوط و پس از عقاید اسلامیه وایمانیه، افضل اعمال است حتی [بر] نماز یومیه. و اگر چه نماز یومیه را به وجهی مزید فضلی است بر جهاد، اما به جهات چند جهاد افضل است، چه طاعت و بندگی خدا فرع حجت اوست و تحمل تکلیفات از تاثیر مودت او.

لذت محب حقیقی در خدمت محبوب است، و هر تکلیف محبوب او را پسندیده و مطلوب. اطاعت دشوارترین تکلیفات، نشانه افزونی اخلاص و ارادت است و اطاعت بذل مال، نخستین پایه محبت و برتر از آن مشقت بدن، از آن برتربذل جان، پس دلالت بذل جان بیشتر است از دلالت مشقت بدن.

و بذل مال بر محبت خدا و فضل و عظم شان و حسن و رجحان جهاد، اجماعی فرق مسلمین است، بلکه ضروری مذهب و دین.

و در این باب آیات منزله بسیار است و احادیث وارده بی شمار، از جمله آیات قوله تعالی «یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون بالله ورسوله وتجاهدون فی سبیل الله باموالکم وانفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون یغفر لکم ذنوبکم ویدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار ومساکن طیبة فی جنات عدن ذلک الفوز العظیم واخری تحبونها نصر من الله وفتح قریب».(22)

واز آن جمله آیه «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة والانجیل والقرآن ومن اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیع کم الذی بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم».(23)

و از آن جمله آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون فرحین بما آتاهم الله من فضله ویستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم ولا هم یحزنون یستبشرون بنعمة من الله وفضل وان الله لا یضیع اجر المؤمنین»(24).

و از آن جمله آیه «الذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجة عند الله واولئک هم الفائزون».(25)

و از جمله احادیث حدیث نبوی است: «ان جبرئیل اخبرنی بامر قرت به عینی و فرح به قلبی، قال: یا محمد، من غزا غزوة فی سبیل الله من امتک فما اصابه قطرة من السماء او صداع الا کتب له شهادة یوم القیامة».(26)

و نیز از آن حضرت مروی است: «و من خرج فی سبیل الله مجاهدا فله بکل خطوة سبع مائة الف حسنة و محی عنه سبع مائة الف سیئة و یرفع له سبع مائة الف درجة، و کان فی ضمان الله، بای حتف مات کان شهیدا، و ان رجع، رجع مغفورا ذنبه مستجابا دعاءه».(27)

و از جناب امیرالمؤمنین(ع) مروی است: «یا ایها الناس ان الموت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب، لیس عن الموت محیص، و من لم یمت یقتل، و ان افضل الموت القتل، والذی نفسی بیده لالف ضربة بالسیف اهون علی من موتة علی الفراش».(28)

و از حضرت صادق(ع) روایت شده: «قال رسول الله(ص): فوق کل ذی بر بر، حتی یقتل الرجل فی سبیل الله، فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر».(29)

می توان گفت که جهاد زمان غیبت افضل است از زمان حضور، چه ائمه معصومین(ع) مدح فرموده اند ایمان به غیب کسانی را که پس از ایشان آیند و سیاهی در سفیدی بینند و به آن عمل نمایند، و مراد از آن دیدن احادیث است در کتابها واخباری که در تفسیر آیه «ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان»(30) الآیه، وارد شده شاهد این مدعا است.

و وجوب مطلق جهاد ثابت است به کتاب و سنت و اجماع امت، و اصحاب تصریح کرده اند به وجوب جهاد دفاعی مانند[جهاد] دعوتی در ارشاد(31) ولمعه(32) وتحریر(33) وروضه(34) ومبسوط(35) وغنیه(36) ومراسم(37) ونافع(38) ومسالک(39) وجامع(40) وسرایر(41) وتبصره(42) وقواعد(43) وتذکره(44) ودروس(45) ووسیله(46) وکنزالعرفان(47) وکفایه(48) ومؤلف(49) ومنتهی(50) ونهایه(51) بدون اینکه ایشان درین حکم تامل و تشکیکی نمایند، یا در صدد استدلالی بر آیند یااشاره به مخالفی از خاصه و عامه نمایند، با آن که داب اغلب ایشان اشاره به مخالف است اگر چه نادر باشد، و این نیست مگر از غایت وضوح و ظهورآن، پس وجوب این جهاد محل تامل نیست بلکه نزد علمای اعلام، ضروری دین است.

و این جهاد واجب کفایی است علی الاقرب فالاقرب پس اگراقرب کفایت دفع دشمن کند نهضت ابعد لازم نیست.

و ظاهر این است که مراد از قرب در مقام قرب نیل به مقصدو وصول به مقصود است چه می تواند شد که ابعد مستعدباشد و زودتر از اقرب مباشر قتال شود و اقرب که استعدادندارد دیرتر به قتال رسد.

و نیز وجوب نهضت مترتب است به حصول علم پس اگر علم ابعد پیش از اقرب به هجوم کفار حاصل شود نهضت ابعدپیش از اقرب لازم است و جایز نیست در انتظار نهضت اقرب باشد و ظهور لفظ اقرب در قرب مکانی محمول برغالب است و مراد فقها از عبارت «یتاکد فی حق الاقرب فالاقرب» ترتب عادی است نه حقیقی چه به حسب عادت علم اقرب به قصد دشمن زودتر از بعد حاصل می شود.

و اگر ابعد از هجوم دشمن مطلع شود وفورا نهضت کند وکفایت دفع او تواند نمود، باز تقاعد اقرب که به هجوم کفارعلم دارد جایز نیست، چه ظاهر این وجوب فوریت است وبنابراین به قدری که ابعد طی مسافت کند اقرب تفویت واجب فوری کرده و این تفویت او را جایز نیست.

و اگر کفایت حاصل نشود الا باجتماع جمع مکلفین، بر همه واجب تعیینی است، که در وجوب این جهاد بعضی از علما به عینیت قایل و به دلیلی چند مستدل شده اند و بنابر کفائیت، بازاین واجب از احدی ساقط نیست پیش از آنکه علم حاصل شود به کفایت بعض، چه همین که به هجوم کفار، علم به هم رسد، همه افراد مکلفین را نهضت واجب است تا قیام «من به الکفایة» معلوم شود چنان که شان هر کفایی است و به همین سبب اصحاب گفته اند هر کفایی در اول تکلیف، عینی است وانفصال آن از عینی، پس از قیام بعض به آن است و الا پیش ازقیام بعض، کل مکلفین به آن مخاطب اند و تارکین پیش ازسقوط آن به قیام دیگران، گناهکار و معاقب [می باشند].

و از لفظ سقوط واضح است که پیش از سقوط به کسانی که از ایشان ساقط می شود متعلق بوده.

و از این مقدمات معلوم شد که اگر به هجوم کفار و تعلق این واجب یقین مکلفین به هم رسد، سقوط آن موقوف است به این که یقین حاصل شود به رفع هجوم یا قیام «من به الکفایه» چه به دلالت «لاتنقض الیقین الا بیقین مثله»(52) اشتغال ذمه یقینی را برائت ذمه یقینی لازم است، پس اکنون که به رفع حادثه و قیام «من به الکفایه» علم حاصل نیست بلکه به خلاف آن یقین حاصل است، بر همه مسلمین واجب است که ترک عیال و اطفال و اموال گویند و به حفظ بیضه اسلام و مسلمین ودفع دشمنان خدا از اهل دین کوشند. در این مقام هر که جاهی یا مالی داشته باشد بذل کند و هر که حیلتی دارد یاتدبیری تواند، صرف نماید.

و اهتمام تمام و تاکید اکید در وجوب این جهاد بیشتر است ازجهاد دعوتی، چه این جهاد برای دفع مفسدت است و آن برای جلب منفعت، و شاهد این مدعا است فرقی چند که میان این جهاد و جهاد دعوتی است، چنان که اکنون بعضی ازآن ایراد(53) و در ضمن هر فرق بیان برخی از احکام جهاد می شود.

فرق اول آن که در جهاد دعوتی شرط است حضور نبی یاامام یا نایب خاص یا اذن ایشان و این جهاد نه بحضور و اذن ایشان مشروط است و نه به اذن نایب عام منوط، بلکه درصورت عجز مجتهدین از قیام آن، واجب است مجاهده ومدافعه به متابعت هر که او راست شایستگی سیاست و قابلیت ریاست، هنگامی که امر جهاد موقوف باشد بر آن، خواه جائرباشد یا عادل و نیت او صحیح باشد یا باطل، چه ائمه رخصت داده بلکه واجب کرده اند جهاد در هنگام خوف بر ذراری مسلمین به تبعیت ملوک آن زمان، چنان که بر صدق این مدعا شاهد است «لاتجاهد الا ان یخاف علی ذراری المسلمین» که در صحیحه یونس(54) وارد است، پس به طریق اولی واجب است متابعت سلاطین شیعه، که بالبدیهه رونق مذهب به وجود ایشان بسته است و اعلاء کلمه حق به نصرت ایشان پیوسته، و لا سیما پادشاه این عهد که حمایت دین و حراست مسلمین و مؤمنین را وجهه همت ساخته و به نفس و مال و[الات](55) و رجال به جهاد مشرکین پرداخته، جناب شیخ المجتهدین شیخ محمد جعفر (طاب ثراه)(56)به نیابت از امام آن حضرت را اذن جهاد داده و در تفویض امرریاست به جناب همایونش اجازتی نوشته که حاصل مضمون این است(57):

ای کافه اهل ایران از عراق و فارس و آذربایجان وخراسان، آماده شوید به جهاد کفار لئام، و بر آورید تیغ ها از نیام، برای حفظ بیضه اسلام و در آیید در سلک یاوران ملک علام و جهاد کنید به دفع کفار از شریعت سید انام(ص) وطریقه امیرالمؤمنین(ع) و سید الوصیین. اینکه برای شماحوران آراسته و غلمان به خدمت برخواسته[خاسته]، پس بفروشید جانهای خود را به بهای گران که اندوخته شده است برای شما در جنات عالیه «لاتسمع فیها لاغیة فیها عین جاریة فیها سرر مرفوعة و اکواب موضوعة ونمارق مصفوفة و زرابی مبثوثة»(58) قیام کنید به یاری مؤمنین تا در یابید بهشت برین را.

آیا خطاب نمی کردید به خدا در دعای ماه مبارک رمضان که: شهادت نهایت آرزو و مطلوب ماست در عبارت «و قتلا فی سبیلک فوفق لنا»(59) آیا مکرر نمی گفتید میان مردم «لیتنا کنا مع الشهداء فی کربلاء»؟ پس راضی مشوید به کذب گفتار خود و مخالفت گفتار با کردار خود، بدانید که مقتول ثغور آذربایجان در دفاع اهل کفر و طغیان برای حفظ بیضه اسلام و مسلمین و حراست ناموس مؤمنات و مؤمنین مانند شهدای کربلا است در طلب رضای خداوند ارض و سماء.

و به یاد آورید آرزوی خود را در قول: «لیتنا کنا حاضرین یوم الطفوف ونفدی نفوسنا للحسین و نجعلها وقایة دون طعن الرماح و ضرب السیوف»، پس اگر در قول صادق اید و به حق ناطق، پیش بگیرید پیشه شهداء را در ا متثال امر بضعه بتول، زهرا، چه به خدا در این مقام حاضر است امام حسین(ع) وگویا در این کارزار شما را به یاری می خواند و همچنین خاتم انبیا و سید اوصیا و سایر ائمه، سیما صاحب این عصر وامام این عهد می فرمایند: «ای پیروان پاک اعتقاد، به درستی که سیاست جهاد و دفع اهل کفر و عناد و جمع لشکر و سپاه مخصوص است به بزرگان بندگان و پیامبران و ائمه امنا وکسی که قایم مقام ایشان است از علما و پس در حصول موانع ظهور و عدم امکان قیام ما و قیام علما این امور اذن دادیم به یادشاه این زمان و یگانه دوران که معترف است به اطاعت وسالک است در دفع دشمنان به طریق شریعت ما فتحعلی شاه (حفظه الله مما یخافه و یخشاه) و کسی را که ولی عهد وقایم مقام خود داشته و ملک آذربایجان را به او واگذاشته است، شاهزاده عباس میرزا (ادخله الله فی شفاعتنا وجعله فی الدنیا و الآخرة تحت ظلنا وفی حمایتنا) در جمع سپاه برای کسر شوکت کفار و اخذ اموال و اسر عیال و اطفال آنها. هر که در سپاه ایشان قتیل شود مثل آن است که در لشکر مابه قتل رسیده و آنکه اطاعت ایشان کند چنان است که اطاعت ما کرده باشد و هر که ایشان را یاری نکند، ندیم ندامت شود و محروم از شفاعت ما در روز قیامت باشد.

ای شیعیان و چاکران که شنونده اید گفتار ما را و پیروانیدکردار ما را، چون شما را خوانده شود این کتاب و مسموع شود این خطاب، بر آورید تیغ ها از نیام و طلب کنید خون شهدا را در این مقام. بگویید به آواز بلند که دور و نزدیک شنوند: کجا است غیرت اسلام؟ کجا است حمیت شریعت سید انام؟ کجا است حرمت مردم و نساء که پرده نشینان عفت و ناموس اند و اکنون بعض ایشان محل زنا و فجور روس اند؟ کجایند اهل ناموس از امم؟ کجایند آنان که می گفتیم در حق ایشان «اکثر شیعتنا العجم»؟ اگر نکوشید با شنیدن این کلام ونخواهید جهاد دشمنان در این مقام، نمی رسید به شفاعت مادر روز قیام.

جناب سید المجتهدین آقا سید علی(60)(طاب ثراه) اجازت نامه به عربی نوشته مختصر ترجمه آن این است:

بر هر مکلف بالغ و عاقل به شرط امکان و قدرت لازم است که حفظ بیضه اسلام از تسلط کفار لئام کند، تا آن گروه برمسلمین غالب نشوند و به تصرف نفوس و اموال ایشان نپردازند و رسوم اسلام مندرس نشود و شریعت مل ک علام معطل نماند. این امر خطیر منتظم نمی شود مگر به وجود رئیس و هر که تجهیز عساکر و اشیاع و تدبیر جنود و اتباع کندو چون ریاست و دولت و سلطنت و خلافت از جانب سلطان علی الاطلاق «حق سلطانه» منتهی است، به فخر سلاطین عرب و عجم، مالک رقاب امم، السلطان ابن السلطان والخاقان بن الخاقان فتحعلی شاه قاجار ( لا زال مؤیدا من عندالله، منصورا بنصر الملک الاله)، و جناب اقدسش در مجاهده متمکن است و مدافعه در پس حضرت علیه اش را واجب است به وجوب عینی تعیینی که تحمل اثقال جهاد و تجهیزعساکر واجناد کند به آنچه کفایت جهاد نماید.

و همچنین واجب است بر کسی که آن حضرت او رامنصوب ساخته و به تهیه اسباب قدرتش پرداخته و او است والی ولایت کبری و نائب سلطنت عظمی، عباس میرزا (لازالت مقامع سطوته مرفوعة و هامات اعدائه مقموعة)، پس برجمیع مردم که قدرت دارند واجب است که اطاعت فرمان ایشان کنند، و در جیش ایشان حاضر و به جهاد مشغول و دفاع کنند با کفار لئام با نیزه ها و شمشیرهای انتقام، تا نشکند شوکت اسلام و مضمحل نگردد معالم حلال و حرام».

و نیز آن جناب اجازت نامه دیگر به فارسی نوشته که مجملی از مضمون آن این است(61):

بر جمیع مسلمین و عامه مکلفین واضح و آشکار است که دراین چند ساله کفار روس هجوم بر بلاد مسلمین آورده، درصدد تسخیر ممالک اسلام می باشند و این مطلب بر همگی واضح و لایح است که عزت و رواج دین به استقلال دولت اسلام است. هرگاه ضرری از کفار به دولت اسلام رسد بدیهی است که به دین اسلام رسیده، پس خطاب می شود و به عموم مکلفین و مسلمین، خواه دور از ثغور باشند یا اهل ثغور، به کفار نزدیک باشند یا دور، که موافق حکم الهی و شرع حضرت رسالت پناهی، به جد و جهد تمام «علی قدر الوسع و الطاقة»، به دفع کفار لئام بروند و واجبی که تمام واجبات ومستحبات، بسته به آن است، متروک نسازند و در حفظ دین ودولت و بقای ع رض و مال، کمر جد و اجتهاد ببندند و نوعی مدافعه و مجاهده به عمل آورند که روز قیامت جواب صاحب دین توانند داد، و چون دفع دشمنی چنین بدون رئیس مطاع و کارگذار[کارگزار] تدبیر ممکن نیست، لهذا در این اوقات که دولت و سلطنت اسلام اختصاص به ذات همایون اعلیحضرت قدر قدرت ظل الله فتحعلی شاه (خلد الله ملکه و سلطانه) یافته و آن حضرت نواب نائب السلطنه عباس میرزارا (طول الله عمره) متصدی امر جهاد فرموده، بر عموم اهل ایران واجب است در این باب اطاعت آن حضرت که پادشاه اسلام و مطاع کل است و متابعت نائب السلطنه که متصدی امر جهاد است.

ای دینداران و ای مسلمانان و ای شیعیان علی بن ابی طالب،کجا به غیرت شما می گنجد که کفار روس بر عرض و مال ودین و دولت شما رایت کفر افراشته و شهادتین از میان مسلمین برداشته شود؟ زنان مسلمه فراش کفار باشند و به جای اعیاد محمدی(ص) اعیاد مسیحیه متداول گردد؟، و بنابراجازت این نایب امام(ع) و صریح فتاوی علمای اعلام ظاهراست که جهاد به متابعت پادشاه زمان که مقصود ایشان حفظ بیضه اسلام و مال و ع رض و جان و بلاد مسلمین باشد، مقاتله فی سبیل الله است اگر چه مراتب ثواب مقاتلین به حسب درجات نیت متفاوت باشد، و در این قتال فی سبیل الله همین که نیت متبوع صحیح است، مسافری را که تابع اوست، قصرنماز و روزه واجب است، اگر چه قصد او طلب غنیمت یااخذ اجرت باشد، و هر که در این معرکه بمیرد و مسلمانان اورا دریابند در حالتی که رمقی نداشته باشد، مرد باشد یا زن،بالغ باشد یا غیر بالغ، ساقط است وجوب تغسیل و تکفین وتحنیط و شستن نجاست خون یا غیر خون از بدن او، و خلع نمی شود از او مگر پوستین و موزه و آنچه در ابقای آن ،ورثه را ضرر عظیم رسد، و دفن می شود با لباس خود، خواه شامل جمیع بدن باشد یا نباشد، حریر باشد یا غیر حریر،ساتر باشد یا غیر ساتر، قاتل او مسلم باشد یا کافر، عمدا به قتل رسد یا خطا، به سلاح غیر کشته شود یا به رد سلاح خود، با افتادن از اسب یا کوه، یا به فرو رفتن به چاه یا صدمه و لطمه دیگر از قبیل غرق و حرق و مانند آن «وفی جمیع الاقسام یحشرون فی زمرة الشهداء مع النبی(ص) ویثبت لهم فی الآخرة مع خلوص النیة ما اعد الله للشهداء من الدرجات الرفیعة، والمراتب العالیة، والمساکن الطیبة، والحیاة الدائمة، والرضوان الذی هو اعلی من کل مکرمة» بر هر که متصف است به صفت اسلام و مصمم است به طاعت نبی و امام(ع)، واجب است که در جهاد مشرکین متابعت پادشاه اسلام کند، وبر همگی چه حاضر و چه غایب لازم است که شد رحال کنندو تهیه اسباب قتال نمایند. از هر سو به جانب سلطان پویند وآن حضرت را با آواز بلند گویند که: جانهای ما فدای جان توباد. اگر در مهمی از قتال فرمان دهد، به اطاعتش شتابند و اگرایشان را به جهاد طلبد، به شوق خدمتش، سر از پا نشناسند. اگر خود به جنگ رود در رکابش روان شوند و خدمتش ازدل و جان نمایند. اطراف او را چون دایره به گرد مرکز احاطه کنند، و بر دور او چون هاله به گرد قمر حلقه زنند، چه مردم مانند خیمه اند و او به سان ستون خیمه. در استقامت ستون مستقیم است و در تمایل آن متمایل و نیز سپاه را منزلت ترازوست و پادشاه را منزلت شاهین و ترازو بدون شاهین، ازکار افتد. اگر مردم اراده کار مهم نمایند از او اجازت طلبند واگر گروهی را کاری از جهاد فرمان دهد، از ایشان اطاعت کنند. اگر حکم به تفرق کند، متفرق شوند و اگر به اتحادفرمان دهد، متحد گردند. اگر حدی از حدود یا وقتی از اوقات معین کند یا صفی از صفوف را مقدم یا مؤخر در آرد، تخلف نکنند و اگر جمعی زیاده بر کفایت دست دهد، بی رخصت او مراجعت ننمایند، بلکه به هیچ وجه در هیچ کارجهاد، مخالفت او را جایز ندانند هر چه مخالفت سلطانی چنین که دفع از اسلام و مسلمین نماید، مخالفت خدا وموجب غضب الهی است، و در وجوب اطاعت سلطانی چنین و اطاعت خلیفه سید المرسلین فرق و تفاوت نیست مگر آن که وجوب اطاعت خلیفه بالذات است، نه بالعرض واطاعت چنین سلطانی که موقوف علیه غرض است، واجب است بالعرض.

و همچنین اگر او نصب کند نایبی بر سپاه، اطاعت او را که بروفق صلاح و صواب باشد، در همه کار جهاد، چون اطاعت رئیس مطاع واجب شمرند و نیز پیروی رئیسی را که نصب کند بر هزار نفر یا صد نفر یا بیشتر یا کمتر لازم دانند، و در کارجهاد مخالفت او نکنند و اگر چه پادشاه و سایر اهل خیر به کیفیت مقاتله از اغلب مجتهدین اعرف اند ولیکن بر ایشان است رجوع به مجتهد برای دانستن طریقه و احکام شرعیه واز آن جمله آن است که پادشاه بدون اضطرار در حرب وقتال سبقت نگزینند، و از حدوث امری که شوکت اسلام راشکند، بر حذر باشد و امر کند کسی را که محل اعتماد ونایب او است به دفع اهل عناد که با تقوی و طاعت باشد، ورجوع کارها به خدا کند و امر منوب عنه را در کار جهاد مالی امر خداوند، و بر سپاه، ائمه جماعت و مؤذنین با اقامه شعایر دین نصب کند و واعظین برای ترغیب مجاهدین به عبادت وتحریص ایشان به شهادت تعیین نماید، و امر و نهی سپاه بروفق شریعت کند و نصرت خویش از خالق مدبر و باری مصور جوید. در امر قسمت سویت و در حق رعیت، عدالت کند، و دور و نزدیک و بیگانه و آشنا را یکسان و آن دو وهمگی را پدر رؤوف و برادر مهربان باشد.

و با سران سپاه مشورت کند و سخن حق ایشان پذیرد و به جز ارباب امانت و اصحاب دیانت، محرم و همراز نگیرد، واسرار خود جز به کسانی از خدا ترسند نگوید و استیصال دشمن از خدا خواهد و استیلای خود را به سلاح دعا داند. عن ابی عبدالله(ع) «ان امیر المؤمنین کان اذا اراد القتال قال هذه الدعوات: اللهم انک اعلمت سبیلا من سبلک جعلت فیه رضاک و ندبت الیه اولیاءک و جعلته اشرف سبلک عندک ثوابا، و اکرمها لدیک مآبا، و احبها الیک مسلکا، ثم اشتریت فیه من المؤمنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیک حقا، فاجعلنی ممن اشتری فیه منک نفسه، ثم وفی لک ببیعته الذی بایعک علیه، غیر ناکث و لا ناقض عهدا و لا مبدل تبدیلا، بل استیجا بالمحبتک وتقربا به الیک، فاجعله خاتمة عملی وصیرفیه فناء عمری، و ار زقنی فیه لک وبه مشهدا توجب لی به منک الرضا وتحط به عنی الخطایا، و تجعلنی فی الاحیاء المرزوقین بایدی العداة والعصاة تحت لواء الحق و رایة الهدی، ماضیا علی نصرتهم قدما غیر مول دبرا، و لا محدث شکا.

اللهم واعوذ بک عند ذلک من الجبن عند موارد الاهوال ومن الضعف عند مساورة الابطال، ومن الذنب المحبط للاعمال، فاحجم من شک، او امضی بغیر یقین، فیکون سعیی فی تباب و عملی غیر مقبول»(62).

فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید در وجوب این جهاد آن که در جهاد دعوتی مستثنی می شود بیمار شدید المرض ولنگ شدید العرج و ناتوان و نابینا و زمین گیر و زن وخنثی و ممسوح و فقیر و بنده و پیاده و مدیون به دین واجب مانند قرض وعده رسیده یا نفقه واجبه یا حج یا اطاعت والدین و امثال آن، و شرطین جهاد نیست امری ازین امور، بلکه مدار بر قدرت است، پس واجب است این جهاد بر هر که قادر است به نهضت.

و مادام که دفع کفار از اسلام و مسلمین نشود هیچ کس مستثنی نیست از این واجب بلکه اگر از کثرت سواد دفع ضرری شود واجب است که اولیای دیوانگان و کودکان ایشان را در لشکر اسلامی حاضر کنند، و وجوب این قتال بر هر مکلف ظاهر است از اینکه این جهاد در حقیقت راجع است به دفاع ازنفس که هر مکلف را واجب است اجماعا چه این دشمن که قصد بیضه اسلام دارد اکتفا نمی کند به مسلمی دون مسلمی وولایتی دون ولایتی، خواه بالفعل عزم آن کرده باشد یا نه، بلی غایت امر این است که چون او را تملک همگی به یکبارمیسر نیست، قصد بعض بلاد و استیلای بر نفوس و اموال اهل آن را مقدم داشته پس از آن که در آن بلاد مستقل شود و اهل آن را مضمحل کند تسخیر بلاد را عازم و استیصال سایرمسلمین را جازم شود، و بالاخره از اسلام رسمی و از مسلم اسمی باقی نگذارد چنان که هر که تتبعی از احوال ملوک دارد، به علم عادی داند که پادشاهان را اکتفا نیست به مملکتی دون مملکتی و جماعتی دون جماعتی بلکه با دخول ملکی، طمع ایشان به ملک دیگر فزاید.

و بنابراین خوف حاصل است بر نفوس همه مسلمین و علاوه بر آن خوف حاصل است بر بلاد و اموال و اعراض خود برای ایشان مجتمعا که هر یک بالانفراد او سبب وجوب جهاد است چنان که شهید ثانی در مسالک فرموده اند:

الثانی: ان یدهم المسلمین عدو من الکفار یرید الاستیلاء علی بلادهم او اسرهم او اخذ مالهم و ما اشبهه من الحریم والذریة، و جهاد هذا القسم و دفاعه واجب علی الحر و العبد و الذکر والانثی الی ان قال: و لا یختص بمن قصدوه من المسلمین بل یجب علی من علم بالحال، النهوض.(63) پس معلوم شد که این جهاد به جهات چند بر همه اصناف مکلفین از شاه و گدا، پیر و برنا، جاهل و دانا، مسکین و توانا، مرد و زن و خنثی و صحیح و بیمار و نابینا، آزاد و بنده، سواره و پیاده [ واجب است].

فرق دیگر که دلیل بر مزید اهتمام و تاکید در وجوب این جهاد [است] آن که در جهاد دعوتی قتال مخصوص است به سالی یکبار و جایز نیست در اشهر حرم، و قتال مرابطین مشروط است به اذن امام(ع) یا نایب خاص و در این جهادهمه وقت جایز است قتال، خواه در اشهر حرم باشد یا غیرآن و سالی یکبار باشد یا بیش از آن و شرط نیست در این قتال مرابطین را اذن امام(ع) یا نایب خاص، بلکه عام، بلی احوط است اذن رئیس سپاه اگر ممکن باشد.

و مرابطه که پاسبانی ثغر است برای اعلام مسلمین از هجوم مشرکین هنگام ظن ضرر، بلکه احتمال خوف و خطر واجب است به وجوب کفایی، اگر موقوف علیه حفظ بیضه اسلام یانجات مسلمانان باشد و بدون آن مستحب است و اگر اهل حدود و ساکنین آن خود مرابطه نمایند ثواب مرابطین دریابند.

و اگر جنگی میان مرابطین و کفار رو دهد، هر که از مرابطین مقتول شده مانند شهدای مجاهدین است که در دنیا ساقط است از او تغسیل و تکفین، و در آخرت ثابت است او را آنچه آماده است برای شهدا از درجات رفیعه و مراتب عالیه.

و مرابطه زمان غیبت که برای حفظ بیضه اسلام یا خون یا ع رض مسلمین باشد و به متابعت امرا و حکام به اذن نواب عام به عمل آید، افضل است از مرابطه و مجاهده هنگام حضورامام(ع) و فضل کثیر و ثواب جزیل مرابطه و رباط ظاهر است از این که سلمان فارسی(رض) از جناب پیامبر(ص) روایت کرده که: «پاسبانی ثغور و سر حدات مسلمین از شر کفار دریک شب بهتر است از روزه و نماز یک ماه، پس اگر بمیرد ثواب عملی که می کرد در دنیا و رزق او بر او جاری است واز شر فتان یعنی ملک عذاب قبر ایمن، که گویا زنده است و عبادت می کند و ثواب همین عملی که در حیات می کرد درحال موت بر او مستمر است و روزی می خورد و نزد پروردگار خود»(64).

و نیز از آن حضرت مروی است که هر که: «بمیرد تمام می شود عملی که می کرد مگر مرابطه در راه خدا که عمل او دایمی است تا قیامت»(65).

و نیز مروی است از آن حضرت که: «دو چشم است در روزقیامت که آتش جهنم به او نمی رسد، یکی چشمی که ازخوف خدا گرید، دیگر چشمی که شب بیدار باشد تا حراست از راه خدا نماید»(66).

و نیز از آن حضرت مروی است که: «ربطیک شب در راه خدا افضل است از نماز هزار شب که روزه گرفته شود در روز آن»(67).

و نیز احادیث بسیار در فضیلت آن وارد است که این وجیزه راگنجایش ایراد نیست و مراتب فضیلت آن متفاوت است چنان که مرابطه به نفس و مال و عیال افضل اقسام است و پس ازآن به نفس، به مال تنها، مانند بنده و اسب و شتر و امثال آن.

و کسی که اجیر گیرد یا مهیا کند برای مرابطین بعض خدمتگزاران یا بندگان یا چهارپایان یا به بذل نفقه و اعطای اسلاح و مانند آن اعانت مرابطین نماید اجر عظیم خواهد داشت.

و اگر کسی در آن شریک دیگری باشد در ثواب آن نیزشریک و سهیم است، و هر چه از سلاح و مانند آن که به صفت بهتر و به قیمت گرانتر و به نفع و عدد بیشتر باشد فضیلت آن زیادتر خواهد بود.

و هر سر حدی که خطر آن بیشتر و خوف آن از کفارشدیدتر باشد رباط در آن افضل است و هر چه احتیاج به آن زیادتر باشد فضیلتش زیادتر خواهد بود و هر قدر از حال مشرکین و کار آنها تفحص و اعلام مسلمین زیادتر شود، ثواب آن عظیم تر باشد.

و فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید تمام در وجوب این جهاد آن که در جهاد دعوتی لازم نیست بذل مالی که ضرر به حال رساند و در این جهاد واجب است بذل عین المال اگر چه ضرر به حال رساند، در صورتی که کفایت نکند فواید اراضی خراجیه و جزیه و مال صلح با کفار و مال امام(ع) و رد مظالم و سایر وجوه فی سبیل الله و غنیمت دارالحرب.

و همچنین واجب است بذل عین المال اگر پادشاه مضایقه کنداز صرف مالی که از باب خراج گرفته، چه وجوب جهاد چنان که بر نفوس تعلق یافته به اموال نیز متعلق است کما قال الله تعالی: «وجاهدوا باموالکم و انفسکم»(68) و نیز این قتال واجب مطلق است و صرف مال که موقوف علیه قتال است از جمله مقدمات آن و مقدمه واجب مطلق، واجب است، پس مکلفین باید به قدر استطاعت از عین المال خود امداد نمایند و فرا خور امکان، مضائقه از نثار مال و ایثار جان نکنند و امتثال امر: «فاستبقوا الخیرات»(69) واطاعت حکم «وسارعوا الی مغفرة من ربکم»(70) نمایند و هر که عاجز نیست باید خود مباشر شود و مالی که دارد و ضرور باشد، صرف کند و ضروری است که فاضل [زیاده] بر مئونه باشد و هر که مالی دارد وخود عاجز است باید امداد کسی کند که مال ندارد و این نیز ضرور نیست که فاضل بر مئونت باشد.

و مراد از عین المال مکلف: مالی است که مخصوص او باشدنه مانند زکوة و خمس و امثال آن که مال او نیست بلکه مخصوص اصنافی است که در شرع مقرر است.

و ارباب مکنت و اصحاب ثروت را «علی قدر الوسع و الطاقة و بقدر الضرورة و الکفایة» لازم است که بذل عین المال دراین جهاد کنند و مجاهدین را به ضروریات و ما یحتاج امداد نمایند و کوتاهی در این تکلیف را باعث غضب کردگار ورنجش رسول مختار وحیدر کرار و ائمه اطهار(ع) دانند: «الذین یکنزون الذهب والفضة و لاینف قونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم»(71) و ظاهر آن است که باید مستطیع حج، امداد مقاتلین را بر حج واجب مقدم دارد و حکم زیاراتی که به نذر و شبه آن واجب شود از این حکم معلوم شد تا به زیارات مستحبه و این گونه اعمال مندوبه چه رسد که با وجود این وجوب، دغدغه در صحت آن اعمال مستحبه حاصل است .

و مراد از خراج، مالی است که بر زمین و اراضی خراجیه قرار داده می شود و مراد از مقاسمه حصه ای است معین ازحاصل اراضی خراجیه، و گاهی خراج به هر دو اطلاق می شود.

واراضی خراجیه عبارت است از اراضی مفتوح العنوه، وشناخته می شود به این قاعده که: اگر مسلمین این زمان، زمینی را ارض خراج دانند و معامله اراضی خراجیه در آن نمایند، اصل عدم تغییر است، پس آنچه جاری است خراج پادشاهان اسلام با آن مورد است، و از ید حکام و فرمانروایان محکوم است به حکم مفتوح العنوه، که به قهر و غلبه، مفتوح مسلمین شد. و مفتوح به صلح ملحق است به مفتوح العنوه، چه غالبا بنای صلح به این بوده که زمین مال مسلمین باشد وقرار داد خراج و استیلای مسلمین آن باشد، شاهد این مدعااست.

و نیز در اثبات خراجیت هنگامی که نص و اجماع نباشد تکیه بر تواریخ معتبره است.

و از جمله اراضی خراجیه که بعضی مفتوح به عنوه است وبرخی به مفتوح به صلح، ارض ری و نیشابور و طبرستان وآذربایجان است، و همچنین هرات و قوشج و توابع آن، و ازانتهای خراسان، کرمان و همدان تا قزوین و حوالی آن، بلکه غالب بلاد اسلام و ظاهر این است که در جمیع این اراضی،حکم مفتوح العنوه جاری است، مگر آنچه در این زمان معلوم شود که نه چنان است.

و اراضی خراجیه، مال کافه مسلمین است و چیزی از آن مختص احدی از مسلمانان نیست مگر به تبعیت آثار تصرف، چنان که در مساکن و بساتین و مانند آن، مادام که آثار تصرف باقی است، متصرفین راست انواع تصرفات در آن به بیع وشرا و آنچه خواهند از وقف عام یا خاص و وصیت و غیر آن، و پس از آن که آثار تصرف زایل شود باز به دستور اول مال کافه مسلمین است و تصرف در آن با امام است و او به رعایت صلاح مسلمین به قباله می دهد به هر که خواهد و صرف حاصل آن می کند به مصالح عامه مسلمین، سیما مجاهدین،چه مسلمین را کدام مصلحت اعظم است از حفظ عرض وجال که صرف شود مال ایشان در آن، و در غیبت امام(ع) که نایب عام را ممکن نباشد قیام به این کار باید اذن دهد به امرای اسلام و اگر اذن ندهد باز راجع است امر به امرای اسلام که جمع سپاه و لشکر برای دفع از اسلام و مسلمین بنمایند وایشان راست قباله یا اجاره به هر که خواهند و هر چه خواهند از نصف یا ثلث یا دو ثلث و صرف حاصل آن می کنند درحفظ بیضه اسلام و مسلمین.

و مراد از جزیه مالی است که از یهود و نصاری و مجوس گرفته می شود، و گرفته نمی شود از کودکان و دیوانگان و زنان و جزیه را در شرع مقدس قدر معین نیست بلکه منوط است به رای امام که فراخور وسع و طاقت آنها هر چه خواهد گیردو جایز است قرار دهد جزیه بر رؤس یا زمین، و در غیبت امام(ع) مستحق جزیه، مجاهدین اند چنان که در عصرنبی(ص) معمول بوده.

و مراد از مال صلح با کفار مالی است که در مصالحه کفار، ازآن ها گرفته شود و صرف می شود تجهیز عساکر اسلام، و اگرچیزی زیاد ماند به مجتهدین می رسد تا به فقرای مسلمین تقسیم کنند.

و مراد از انفال امام(ع) چند چیز است:

یکی: بقایای غنائم کفار است که ولی امر پیش از قسمت برای خود انتخاب کند، مانند اسب دونده و جاریه جمیله و سیف صارم و البسه نفیسه و سایر نفایس.

دیگری: اراضی انفال و آن عبارت است از قطعات ملوک کفارکه اراضی اختصاص آنها است و ارض موات بالاصل و آنچه در حکم آن است و بالفعل قابل تعمیر نیست و رؤس جبل وبطون اودیه، و زمینی که از آب دور یا آب بر آن غالب یا نیزار باشد یا درخت یا ریگ یا خاک آن بسیار بوده و احیای آن مشقت کلی در کار باشد.

و زمینی که اهل آن تلف و هلاک شده و وارثی از ایشان نمانده و اثری از ایشان معلوم نیست.

و زمینی که اهل آن جلا کرده و در ید استیلای مسلمین است.

و زمینی که اهل آن بدون لشکر کشی تسلیم کرده اند.

و زمینی که در زمان حضور امام(ع) پاره ای از سپاه بدون اذن امام(ع) به آنجا رفته و به تصرف در آورده اند.

لکن همه اینها مختص نبی(ص) و امام(ع) است و ملک کسی نمی شود و در این زمان غیبت که استیذان از امام(ع) ممکن نیست تولیت آن با مجتهدین است و باید صرف فواید آن دراقسام طاعات و انواع قربات نمایند و اگر ایشان را متعذر باشد باید به پادشاه اسلام اذن دهند و اگر نه اذن دهند و نه قیام آن توانند نمود، واجب است پادشاه اسلام را که خود تولیت کند و صرف فواید آن در مصارف مذکوره نماید.

و اگر موقوف باشد حفظ بیضه اسلام و مسلمین به صرف فواید انفال این مصرف، افضل مصارف خواهد بود و با آنکه امام(ع) خود بی نیاز و متحمل اثقال شریعت و کشاف کربات امت است، مال انفال را کدام مصرف بهتر است از حفظ بیضه اسلام و جان و عرض مسلمین و تقویت مذهب ایشان؟!

و دیگری از مال امام(ع) نصف خمس است و خمس واجب است در غنایم و دار الحرب و در مالی که از کفار به مکر یا دزدی آرند، و در فاضل بر مئونت سال از منافع زراعات وکسب ها و در معدنها و گنج ها و در فواید غوص و در زمینی که ذمی از مسلم بخرد و در مال حلال مخلوط به حرام که قدر وصاحب آن معلوم نباشد.

و خمس شش قسمت می شود، سه قسمت آن که سهم خداو رسول(ص) و ذوی القربی است مال امام(ع) است و سه سهم دیگر حق ایتام و مساکین و ابنای سبیل است و جایزاست صرف حصه امام به تجهیز سپاه، چه امام(ع) فرمود: «من اعوزه شیء من حقی فهو فی حل منه»(72) واحتیاجی که حلیت حق امام(ع) را باعث شود شدیدتر از این احتیاج نیست که اکنون عموم امت را در این حادثه حاصل است.

و مراد از زکات قدر معین و مقرری است در شریعت که متعلق است به زر و سیم و گندم و جو و خرما و مویز وگوسفند و گاو و شتر، و آن واجب مؤکد است و منکر آن مستحق قتل و مرتد، و یکی از سهام هشتگانه سهم فی سبیل الله است و از آن جمله اعانت کسانی است که جهاد می کنند بلکه آن اعظم طرق خیر و مصارف فی سبیل الله است .

و مراد از رد مظالم رد مالی است حرام که قدر آن معلوم است و صاحب آن معلوم نیست و علی الاقوی، مصرف آن تصدق است، و ظاهر آن است که در تصدق آن رجوع به حاکم شرع ضرور نیست، و جایز است دادن آن به کفار برای تالیف قلوب و استعانت از آنها در دفع دشمنان دین تا به سایر مصارف جهاد چه رسد.

و مراد از سایر وجوه فی سبیل الله در این مقام موقوفات فی سبیل الله است و آنچه وصیت شده باشد که صرف شود درراه خدا، یا در خیرات جایز است صرف آن در جهاد.

و مراد از غنیمت مالی است که از کفار حربی به قتال گرفته شود و غنیمت بر دو قسم است: منقول و غیر منقول. منقول نیز بر دو قسم است، یکی: صفایای اموال چنان که پیش بیان شد و دیگری اسرا و سایر اموال منقوله، و حکم اسرا این است که هر کدام ذکور و بالغ باشند اگر در اثنای گیر و دار گرفتار شوند و اسلام نیاورند کشته می شوند و اگر اسلام آورند قتل آن ها ساقط است اجماعا و آنچه اناث و اطفال باشند مملوک می شوند به قهر و اسر به مجرد نظر و گذاشتن دست.

و اگر زنی اسیر شود و طفل او از عقب مادر آید و اسیردیگری شود مال کسی است که او را اسیر کرده، نه مال مالک مادر.

و اگر کسی زنی را اسیر کند و از غنیمت مشترکه باشد جایز نیست پیش از قسمت و اختصاص به خود وطی یا مس یانظری از روی شهوت به او کند.

و بعد از اختصاص جایز نیست وطی آن که از ذوات حیض باشد پیش از استبرا حیض به یک حیض و همچنین وطی آن که در سن «من تحیض» باشد و حیض نبیند پیش از چهل ویک روز جایز نیست و منفسخ می شود نکاح به اسر زن، خواه صغیره باشد یا کبیره و خواه شوهر او اسیر باشد یا نه وبه اسر شوهر و زن، خواه هر دو صغیر باشند یا کبیر و غانمین مختارند در اسر، اسرا را بنده خود سازند یا با اخذ مالی رخصت آن ها را دهند یا منت آزادی بر آنها نهند.

و غیر منقول عبارت است از اراضی خراجیه و انفال که پیش بیان شد و اگر چه همه مسطورات این مقام مشتمل است براجازت پادشاه اسلام به اخذ و صرف مالی که موقوف علیه جهاد است در تجهیز سپاه و تدارک دفع کفارند، چون جناب شیخ مجتهدین در رساله غایة المراد(73) تصریح به این مدعا کرد، فلهذا به مناسبت مقام، مضمون آن ایرادمی شود: پس اگر من از اهل اجتهاد و شایسته نیابت امام(ع)باشم، اذن دادم سلطان بن السلطان و خاقان بن خاقان فتحعلی شاه را (ادام الله ظلاله علی رؤوس الانام) به گرفتن آنچه تدبیر لشکر و رد اهل کفر و طغیان موقوف است بر آن، از خراج اراضی مفتوحه به غلبه اسلام و آنچه در حکم آن است از زکات زر و سیم و گندم و جو و خرما و مویز و انعام ثلاثه(74).

و فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید وجوب این جهاد: آن که در جهاد دعوتی، واجب است قسمت غنیمت میان مجاهدین، و در این جهاد اگر تجهیز جنود به صرف آن موقوف باشد، صرف می شود بدون تقسیم، به خلاف جهاد دعوتی، اگر فوجی از سپاه بدون اذن امام(ع) غنیمت آورند مال فرقه مقاتلین است نه امام(ع) و قسمت می شود میان ایشان مانند قسمت غنایم.

و حکم قسمت غنایم این است که پیاده را است یک سهم، وسواره را دو سهم، اگر چه نفع پیاده بیشتر باشد و سواری که دو اسب دارد، سه سهم دارد، و سواری که بیش از دو اسب دارد، بیش از سه سهم ندارد و اصلا نصیبی نیست مخذل ومرجف را که این شهرت هلاک از سپاه دهد و آن به بهانه سرما و گرما مانع سفر جهاد شود، همچنین کسی را که اخبار مسلمین به کفار رساند و کسی را که به حرب و قتال کفار رغبت ندارد.

و اخراج می شود از غنیمت پیش از قسمت آنچه شرط شده باشد با مقاتلین و غیر ایشان مانند بلد راه و بلد مال و پس از آن اخراجاتی که احتیاج باشد بدان مانند اجرت نگهبان و شبان واز آن پس خمس و پس از اخراج آنها قسمت می شود بر سپاه اگر تجهیز سپاه موقوف به صرف آن نباشد.

و فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید در وجوب این جهاد: آنکه در جهاد دعوتی جایز نیست گرفتن مال مسلمین به قهر برای صرف قتال و در این جهاد هنگام ضرورت جایز است اجبار اهل حدود به گرفتن مالی که موقوف علیه جهاد باشد به قدر کفایت، و اگر کفایت نشود جایز است پادشاه اسلام را که از ولایت بعیده گیرد تا دفع دشمن دین شود، و همچنین پادشاه اسلام و امرا و حکام راجایز بلکه واجب است هنگامی که مسلمین ترک این جهاد نمایند که ایشان را به مساعدت خویش مقهور و به جهاد دشمنان دین مجبور سازند اگر چه به ضرب و زجر بلکه به جرح باشد، چه این حادثه عظمی که در این بلاد رو داده حادثه ای است که اگر چاره آن نشود خوفها از عاقبت آن حاصل است و این قضیه کبری که تا اکنون در این سامان اتفاق نیفتاده قضیه ای است که اگر تدارک آن نشود، منتج نتیجه های هائل خواهد بود بلکه رفته رفته اساس اسلام بی نظام خواهد شد.

و در این مقام علما راست اعانت پادشاهی که متوجه دفع کفارو حفظ بیضه اسلام است به این که مردم را امر به این معروف و ترغیب به این واجب نمایند و به مواعظ شافیه و نصایح وافیه، زنگ غفلت را از آیینه دل ها زدایند، چه وعظ لسانی ایشان نافذتر از طعن سنان است و چون این تکلیف که مبنی بر قتل و قتال است و متضمن بذل جان و مال، طباع را ملایم نیست و نفوس را موافق نه، پس علما راست که وعظ ونصیحت مردم به سعی و اهتمام در جهاد نمایند و میان مردم ندا کنند: کجایند جهاد کنندگان در یاری خاتم الانبیاء(ص)؟ کجایند خونخواهان شهید کربلا(ع)؟ ایها الناس، دنیا دار فنا است و حوران قراری نیست و اجل موعود در پیش است واز آن مجال فراری نیست، پس بفروشید جانهای خود را به رضای خدا و بهای جنة الماوی پیش از آن که جان دهید به خواری و خسران و حرمان از بهشت و نعمتهای آن، تا نفوس را هوای جنان و طباع را میل به بذل جان حاصل شود. بلکه اگر علمای اعلام برای تحریض مسلمین به لباس اهل سلاح متلبس شوند ثواب مقاتلین خواهند داشت اگر چه خود به میدان قتال نروند: «الدال علی الخیر کفاعله»(75) این لباس هم دون مرتبه ایشان نیست، چه مرتبه کدام عالم فوق مرتبه امیرالمؤمنین(ع) است که اسلحه بر خود می آراست واقدام به جهاد می فرمود؟!

و نیز سزاوار است که علما نشر احکام و مسایل این واجب به تدوین رسایل و اجرای دلایل نمایند و مردم را به درس وبحث آن مشغول دارند چه اکثر خواص از احکام جهاد غافل اند و کافه عوام در این مسایل جاهل، به حدی که اگر ازآن سؤالی شود، کسی نیست که از روی بصیرت جوابی گوید مگر به ندرت، با آن که اگر سؤالی شود از احکام صوم وصلوة اکثر خواص به حقایق آن عارف اند و بعضی عوام به دقایق آن واقف.

وچنان که فقهای عادل راست اجبار کسی که ترک صوم وصلاة کند یا خمس و زکوة ندهد همچنین ایشان راست که اجبار به جهاد نمایند مردمی را که در این کار تساهل دارند ونصیحت نپذیرند. پس اگر معلوم شود تخاذل مقصودین از راه سستی یا اختلاف اقوال یا میل ایشان به دشمن، واجب است فقها را که اجبار ایشان نمایند و در صورت امتناع، زجر وتعزیرشان کنند تا به دفع دشمن دین ایشان را دلها متفق وسخن ها متحد گردد.

و اگر غیر مقصودین از امداد مقصودین امتناع نمایند و عصیان ورزند، علما را واجب است که از باب امر به معروف به ناخوش زبانی و پس از آن به درشتی و تندی و از آن پس به سایر مراتب معروفه تعزیر ایشان کنند و اگر منع پذیر نباشند واز اطاعت علما امتناع نمایند جایز است که علما مخالفت ایشان را به امرا و حکام رسانند، به نحوی که پیش بیان شد تعزیرشان کنند، چه این قتال از اعظم اقسام معروف است وترک آن از اعظم انواع منکر و ارتکاب این منکر قادح عدالت است، و تارک این تکلیف سزاوار در عقاب دنیا و آخرت.

و فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید وجوب این جهاد آن که: در جهاد دعوتی، عقد جزیه و امان و امثال آن اگر مخالفت شرط رو ندهد شکسته نمی شود، و در این جهاد مادام که کفار ترک تعرض نفوس واعراض مسلمین نکنند و ازبلاد اسلام دست نکشند، عقد جزیه و مانند آن به اقتضای مصلحت شکسته می شود، اگر چه خلاف شرط ننمایند.

و جزیه از اهل کتاب و مانند آن قبول می شود، با حصول شرایط، از آن جمله انعقاد احکام شرعیه است و ماوی ندادن جاسوس کفار و کشف نکردن اسرار مسلمین ملفوظا او مکتوبا به کفار و ترغیب نکردن کفره به قتل مسلمین و تسلط آنها بر عرض و مال ایشان و آشکار نکردن محرمات مانند خوردن گوشت خوک و شرب خمر و نکاح محرمات ومعاونت کفار.

و شکسته می شود عقد جزیه به نقض یکی از این شروط و اگر اهل ذمه بالاختیار با مسلمین حرب کنند ظاهر این است که از ذمه بیرون می روند و حرمتی برای آنها نیست و جایز است اسر عیال و نهب اموال و قتل آنها و اگر طایفه ذمی هجوم آورند بر مسلمین، حربی می شوند و چون هجوم آورند بر مسلمین دو طایفه از کفار خواه از یک ملت باشند یاملل مختلفه، پس اگر در قرب و بعد و ضرر و خطریکسان اند، مسلمین در ابتدا به قتل هر یک مختارند و اگر در قرب و بعد اختلاف ندارند و ضرر یک گروه شدیدتر ازدیگری است، احوط، بلکه لازم، قتال اکثر ضرارا خواهد بود، و اگر در قرب و بعد اختلاف دارند خالی از این نیست که درضرر و خطر اختلاف دارند یا ندارند، در صورت ثانیه، قتل اقرب، اقرب است و در صورت اولی قتل هر یک از اقرب وابعد که اشد ضرر باشد، اولی بلکه متعین است.

و همچنین متیقن است قتال ابعد اگر اقرب در مهادنه باشد یامانعی از قتال او به هم رسد، ولی اگر اقرب که در مهادنه است منتهز فرصت و منتظر غفلت باشد واجب است که مسلمین به قدر کفایت برای حفظ ولایت اقامت کنند و قدرزاید برای دفع ابعد به امداد مقصودین نهضت نمایند.

و فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام شارع به این جهادآن که در جهاد دعوتی محاربه مختص است که با کفار باشد و در این جهاد فرق نیست میان کفار و مسلمانانی که به طمع دنیا و حب ریاست اراده کنند به آنچه اراده کفار است، پس اگرایشان یدا و لسانا انکار اسلام و امداد کفر نمایند و اسرارمسلمین به کفره رسانند و در ارض اسلام فساد کنند و به اعانت کفار مانع عبور مجاهدین به جهاد شوند و باعث قدرت کفار بر کسر بیضه اسلام و محو دین سید انام(ص) باشند، ازدین محمدی(ص) خارج اند و مرتد فطری خواهند بود که مرتد شرعا واجب القتل است، مر او را زن خود حرام است و مال او مال وارثی است که مثل او نباشد.

و قتل مسلمانانی که در تسخیر ممالک اسلام با کفار همداستان شوند، جایز است، اگر موقوف علیه دفع از اسلام و مسلمین باشد و بر قاتل، قصاص ودیه و کفاره نیست بلکه مؤاخذه وبازخواستی نیست در قتل مسلمی که داخل کفار باشد و کفار او را اسیر خود کنند و ترک قتل او مخل کار محاربه باشد و بر قاتل، قصاص و دیه نیست بلی کفاره از بیت المال داده می شود.

و از این احکام معلوم شد که مسلمین را اجتناب از دشمنان خدا و احتراز از معاونت و متابعت آنها لازم است تا از هلاکت دنیا و آخرت در امن و سلامت باشند، پس اگر کفره بر بلدی مستولی شوند و مسلمین آن بلد را مهاجرت ممکن باشد واظهار شعایر اسلام مقدور نباشد، واجب است که از آن بلد هجرت گزینند.

و اگر حاکمی اهل بلدی را ظلمی به گرفتن مالی کند جایزنیست که مسلمین آن بلد به تصور حفظ مال، کفار را بر خود مسلط کنند و از حفظ دین در گذرند بلکه همه مسلمین راسزاوار است که در حفظ دین، ترک جان گویند، چه رسول خدا(ص) فرموده: «یاعلی، اذا نزلت بک قارعة فی دینک فاجعل نفسک دون دینک»(76).

و اگر مسلمانان تصور کنند که در مصاحبت و متابعت کفارضرری به دین ایشان نخواهد رسید تصوری است باطل، چه قصد مشرکین، ابطال دین مبین و استیصال آئین مسلمین است چنان که به حکم عادت هر ذی ملتی رواج ملت خود وکساد سایر ملل خواهد.

و اگر کفار در آغاز کار به ملاحظه مصلحت، اخفای قصد خودکنند و ضرری به دین ایشان نرسانند، بی شبهه پس ازاستیلای تام، اظهار مقصود نمایند و اثری از دین ایشان نگذارند.

و اگر قصد کفار محو دین نباشد باز دین مسلمانانی که محکوم کفارند، به مصاحبت آنها در معرض تلف خواهد بود، چه صحبت را تاثیری تام است و حب جاه و مال طبیعی اکثر عوام و کفاری که تسلط دارند صاحب جاه و اقتدارند و مالک ملک و اعتبار مصدر خیر و شرند و منشا نفع و ضرر امر آنها نافذاست و قول آنها مسموع و مسلمانانی که اقتداری در دین واختیاری از خود ندارند غالبا عوام اند که با مصاحبت ومحکومیت کفار و آن قوت ایمان ندارند تا در دین خود ثابت و بر قرار باشند، بلکه بالبدیهه مثل کفار می کنند و بیم آن است که اسلام ایشان منجر به کفر شود و اگر اندیشه ارتداد پیران سالخورده نباشد لامحاله خوف حاصل است از فساد اعتقاد کودکان [خرد] سال که بعد از پیران فانی نسلا بعدنسل و عهدا بعد عهد فانی خواهند بود، چه طفل صغیر رابصیرتی نیست که تمییز حق از باطل و محق از مبطل نماید وبالضروره ترجیح می دهد پیروی کفاری را که اصحاب حکم واقتدارند، بر متابعت مسلمانانی که محکوم و در قید اضطراراند.

فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید در وجوب این جهاد: آن که در جهاد دعوتی لازم است پیش از محاربه اعلام امر اسلام به کفار و اتمام حجت به آنها و در این جهادلازم نیست، خواه کفار سبقت به قتال کنند یا نکنند و خواه مسلمین را قوت قهر و غلبه باشد یا نباشد.

و همچنین در این جهاد به خلاف جهاد دعوتی جایز است در صلاة فریضه پوشیدن آنچه نماز با آن جایز نیست مانند زر سرخ و جلد میته و نجس العین و غیر ماکول اللحم و لباس مغصوب و مثل آن اگر جهاد موقوف باشد به پوشیدن آن.

و در مطلق جهاد چه دعوتی چه دفاعی اگر کسی را در اتمام نماز از تسلط دشمن خوف باشد قصر نماز می کند به دورکعت، خواه در حضر باشد یا سفر و اگر از قیام خوف باشدنشسته می گذارد و اگر از نشستن خوف باشد، در عرض راه،خواه پیاده باشد یا سواره، و در رکوع و سجود آن اشاره به سر می کند و اگر از آن مانعی باشد، به چشم و اگر در طول نماز خوف باشد، کم می کند از سوره آنچه اندیشه(77) دارد از قرائت آن و پس از آن از فاتحه واز آن پس ترک آن می کند و بعد از آن کوتاه می کند از رکوع وسجود و اکتفا می کند به آنچه ممکن باشد تا منتهی شود به این که در گیر و دار قتال جز به تدبیر قادر نباشد، پس در این حال به جای هر رکعت تکبیری گوید و در این صورت لازم نیست او را مراعات قبله اگر میسر نباشد و لازم است رعایت آن در تکبیرة الاحرام اگر ممکن باشد و نیز جایز است مجاهدین را پوشیدن لباس کفار خصوصا در حالتی که باعث چابکی در جنگ باشد.

و جایز است آموختن آداب حرب از کفار و استعانت از آنها اگر موقوف به امری حرام نباشد و از خیانت آنها ایمنی باشد و واجب است اعانت و تقویت کفاری که به اسلام متشبث باشند اگر باعث قوت اسلام شود و به طریق اولی واجب است اعانت مسلمانانی که مخالف مذهب اثنی عشری باشند.

و جایز است استعمال آلات لهو و لعب اگر نظم سپاه موقوف باشد بر آن و سزاوار است همگی مجاهدین چون نفس واحد یک دل باشند و از کینه های گذشته در گذرند و تصحیح نیت و اعتماد به خدا نمایند و هیکل و تعویذ و تربت سیدالشهداء(ع) با خود دارند، و هنگام التقای صفین، به خواندن ادعیه بپردازند که از آن جمله است دعای جناب پیامبر(ص) «اللهم منزل الکتاب سریع الحساب مجری السحاب اهزم الاحزاب یا صریخ المستصرخین، یا مجیب المضطرین، یاکاشف الکرب العظیم، اکشف کربی و غمی فانت تعلم حالی و حال اصحابی»(78).

و فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید وجوب این جهاد آن که در جهاد دعوتی ملاحظه می شود که کفار بیش ازدو برابر نباشند، و در این جهاد ملاحظه نمی شود بلکه مداربر قدرت است و در مطلق جهاد هنگام التقای صفین، اگردشمن ضعف(79) مسلمین باشند، چنان که صد نفرمسلم را دویست نفر کافر یا هزار نفر را دو هزار نفر در برابرباشند، بلا خلاف جایز نیست فرار، مگر متحرف قتال یا متحیزفئه را.

و مراد از متحرف کسی است که منتقل شود از حالتی به حالتی برای مصلحتی مانند طلب آب و هوا یا مواضع مرتفعه یا وسعت مکان یا راست کردن زره یا پوشیدن یا کندن چیزی که مصلحتی در آن باشد.

و مراد از متحیز کسی است که منظم شود برای یاری جستن و قوت گرفتن به جماعتی، خواه کم باشند یا بسیار، نزدیک باشند یا دور، به حدی که عرفا و عادة خارج از مقاتله نباشند ودر غیر تحرف و تحیز، مسلمین را واجب است ثبات اگر چه ظن غالب ایشان به هلاکت باشد «علی الاظهر، وفاقا للاکثر به اطلاق آیات کتاب» که از آن جمله است آیه «اذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبار»(80) و آیه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا»(81) و یا این که شاید مسلمین در قتل مشرکین غالب آیند و خلاف ظن ایشان ظاهر شود، چه خداوند عالمیان فرموده اند: «ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین»(82).

و ضعیف است قول کسانی که عدم ظن هلاکت را در وجوب ثبات شرط دانسته اند و متمسک شده اند به آیه «لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة»(83) به این که حفظ نفس همیشه واجب و جهاد با سلامت نفس، وقت دیگر ممکن است، چه القای نفس به این تهلکه که عدم حفظ نفس را موجب است، منافی جهاد نیست بلکه آن مقصود شارع است در جهاد.

«روی ان رجلا من الاصحاب حمل علی صف العدو فصاح به الناس: القی بیده الی التهلکة، فقال ابو ایوب الانصاری: نحن اعلم بهذه الآیة و انما نزلت فینا، صحبنا رسول الله و نصرناه وشهدنا معه المشاهد و اثرناه علی اهالینا و اولادنا و اموالنا، و لمافشا الاسلام و کثر اهله و وضعت الحرب اوزارها رجعنا الی اهالینا و اموالنا و اولادنا نصلحها و نقیم فیها، فکانت التهلکة الاقامة فی الاهل و المال و ترک الجهاد»(84) و چگونه تهلکه خواهد بود قتلی که در عوض آن است نفع های اخروی و نعمت های الهی و حیات حقیقی و سعادت ابدی و رزق وخشنودی سرمدی که ظاهر است از کریمه «ولئن قتلتم فی سبیل الله او متم لمغفرة من الله ورحمة خیر مما یجمعون ولئن متم او قتلتم لالی الله تحشرون»(85) و آیه «والذین آمنوا معه جاهدوا باموالهم وانفسهم واولئک لهم الخیرات واولئک هم المفلحون»(86) «اعد الله لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ذلک الفوز العظیم»(87) و از حدیث «فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر» (88) وحال این که متبادر از القای نفس به تهلکه، اتلاف خود در مقامی است شرعا منهی عنه باشد مانند خوردن سم و انداختن خود به آتش یا در دریا و امثال آن، نه در مقام جهاد که ترک آن شرعا منهی عنه است. چگونه ملاحظه می شود در این جهاد زیادتی دشمن از دو برابر و ظن هلاک، با آن که ال آن بعض از بلاد اسلام در تصرف کفار است و مسلمین آن بلاد اسیر و گرفتارند و در مال و نفس و عرض و دین بی اختیار و خوف حاصل است از گرفتاری سایر مسلمین و کسر بیضه اسلام و محو دین و با آن که جناب سید الشهدا(ع) به احتیاط ذل اسر و ضعف مذهب ترک جهاد را تهلکه و هلاک دانسته و ملاحظه آن همه دشمن و احتیاط از جان پاک نفرموده، حال آن که اگر مسلمین به ملاحظه ظن هلاک و وجوب حفظ نفس بار اول فرار کنند به این خیال که بار دیگر جهاد نمایند و غالب شوند، از کجا علم ایشان حاصل است به این که بار دیگر غلبه خواهند یافت؟ بااین که در مرتبه اولی فرار کرده اند و از بی ثباتی ایشان جرات طمع دشمن زیاد گشته؟ و همچنین اگر بار دوم و سوم نیز به همین نسبت فرار کنند، به حسب عادت معلوم است که امر به جایی می رسد که کافری تنها از صد مسلم و بیش از آن پروا نکند و بالاخره کفره بر مسلمین و اسلام مستولی شوند. پس مسلمین راست که در آغاز کار از قتال کفار پروا نکنند خواه دشمن دو برابر باشد یا ده برابر، و ظن هلاکت باشد یا نباشد، بلی اگر دشمن دین بر بلاد اسلام و مسلمین هجوم آورد ومقصودین را به مقاومت او یقین نباشد لازم نیست که فورا قتال کنند بلکه جایز است تحصن ایشان به شرط امکان به قلعه وخندق و امثال آن، به انتظار امداد دیگران و لازم است از باب مقدمه که برای حفظ دین و جان، اعلام به دیگران نمایند. بلی اگر به قتال ملجا نشوند ایشان را، لازم است قتال و جایز نیست استسلام چه از رسول خدا مروی است: «من استاسر بغیرجراحة مثقلة فلیس منا»(89)و نیز چون خداوند عالمیان فرموده:«کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة»(90) پس اگر مسلمین از روی اخلاص در دفع دشمن سعی بلیغ نمایند و در معارک جهاد ثابت قدم باشند، بر خدا لازم است که از لطف بی منتهی به وعده «وان قوتلتم لننصرنکم»(91) وفا فرماید و ظلمت کفر را بر نوراسلام غالب نسازد.

و اگر کفار به سبب تحصن ایشان بر سایر مسلمین مستولی شوند یا از ماندن کفار در مقابل ایشان خوفی از کسر بیضه اسلام باشد جایز نیست تحصن ایشان به قلعه و خندق و مانند آن، و واجب است ایشان را بر آمدن از قلاع و اقدام به جهاد ودفاع، تا حفظ بیضه اسلام نمایند و غیر مقصودین را که علم به مقاومت مقصودین ندارند، واجب است فورا نهضت به امداد ایشان، اگر چه مقصودین را فی الواقع قدرت مقاومت باشد، چه اگر تاخیر کنند تا کشف حال مقصودین از هجوم قاصدین شود، شاید استیصال و هلاک ایشان مکشوف گردد و اگر تعجیل ندهند مقصودین را، اطمینان خاطر و تقویت قلب به هم رسد و چنان که جایز نیست تاخیر غیر مقصودین به ظن مقاومت مقصودین، همچنین جایز نیست ایشان را تعلل به این که ظن غلبه مسلمین شرط جهاد است و چگونه رواست دراین مقام تعلل به این گمان و تقاعد از جهاد و آسایش در دور وپوشیدن جامه راحت و نوشیدن جام استراحت و حال آن که احدی در اشتراط ظن غلبه سخن بر سبیل احتمال نگفته، چه جای این که قائل شود به آن؟! و اگر مسلمین به گمان این اشتراط، تعللی در این جهاد نمایند، از کجا است ایشان راعلم به این که این دشمن که بعض بلاد اسلام را تسخیر وعموم اهل آن را ذلیل و اسیر ساخته، اکتفا خواهد نمود به آن سر زمین و به همان مسلمین، با آن که به حسب عادت چنان که پیش بیان شد گمان نیست که اکتفا به بعض نماید؟!

فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید در وجوب این جهاد: آن که در جهاد دعوتی سزاوار نیست هجوم ناگاه وشبیخون و مانند آن و در این جهاد باکی نیست از آن و جایزاست مقاتله با دشمن بدانچه غیر سم باشد و امید فتح به آن رود مانند خرابی قلعه ها و خانه ها و دیوارها و سوزانیدن به آتش و فرو ریخت(92) که شمرده شود از آن محاربه(93) به توپ و تفنگ و طپانچه و فرافسر(94) وخمپاره و امثال آن و جایز است محاربه به قطع اشجار و رها کردن آب برای غرق کفار یا برای منع آنها از قتال و مقاتله به منع آب از آنها برای هلاک یا ممانعت آن ها از جدال اگر چه کودکان و زنان و دیوانگان کفار و اسرا و مسافرین مسلمین درمیان آنها باشند و بر ایشان ضرر عظیم بلکه تلف و هلاک رودهد، علی الاقوی در صورتی که فتح مسلمین و دفع از اسلام موقوف به آن باشد.

و مکروه است در مطلق جهاد، پی کردن دابه خود، اگر چه مشرف به موت باشد و هنگام مصلحت، رفع این کراهت می شود، و پی کردن دواب کفار جایز است مطلقا بدون کراهت.

و جایز نیست کشتن اطفال و مجانین و زنان کفار هرچنداعانت آنها را کنند مگر در صورت ضرورت چنان که کفار آنهارا اسیر نمایند و فتح و غلبه موقوف به قتل آنها باشد.

و جایز نیست کشتن کسی که نهایت پیری داشته باشد مگر آن که اعانتی به آنها در قتال کند و حکم خنثی مشکل، حکم زنان است، به این معنا که قتل او بدون ضرورت جایز نیست و کشته می شود راهب و اهل صوامع مگر آن که به نهایت پیری رسیده باشد.

فرق دیگر که دلیل است بر مزید اهتمام و تاکید وجوب این جهاد آن که در جهاد دعوتی تخلف از امان و مهادنه و امثال آن جایز نیست و در این جهاد هنگامی که از ضرر کفار خوف باشد جایز است و از آن باکی نیست و در مطلق جهاد امان دادن به کفار وقتی که مصلحت مسلمین در آن باشد جایزاست و هنگامی که ترک آن متضمن فساد مسلمین باشد واجب است.

و عقد امان در غیبت امام(ع) که نواب عام به ریاست جهاد قیام ندارند، به امرای سپاه اسلام و نایبان ایشان است و جایز نیست دیگری را مگر این که یک نفر مسلم یا بیشتر امان دهد به یک نفر یا ده نفر یا معدودی نزدیک به آن یا کاروانی اندک یا حصاری کوچک، و واجب است که رئیس مسلمین برای رسالت امان، اختیار مسلمی کند که مؤمن و عادل و هوشمند و امین باشد و اگر کفار امان خواهند یا اشتراط مال یا مانند آن و به شرط خود وفا کنند، تعرض آنها جایز نیست و رئیس مسلمین را جایز است نقض امانی که مستلزم فسادی باشد و جایز نیست غیر او را نقض آن و اگر رئیس مسلمین به ملاحظه مصلحت، نقض امان کند، مادام که به رسالت یا به کتابت، خبر صحیح به کفار نرسد، تعرض آنها جایز نیست.

و مهادنه عبارت است از ترک جنگ و جدل میان مسلمین وکفار تا مدتی که به رضای طرفین معین شود و حکم آن این است که جایز است و گاهی واجب می شود.

و عقد مهادنه در غیبت امام(ع) که نواب عام به ریاست جهادقیام ندارند، با امرا و حکام اسلام است، چه دیگران رارجوعی به امور جنگ و جدال نیست، و واقع نمی شود مگردر مقامی که عدو جانبین بسیار باشد و متابعت شرط هدنه لازم است خواه به شرط عوضی اندک یا بسیار باشد یا به شرط شرعی دیگر واقع شود که موافق مصلحت مسلمین باشد مانند این که هر که از حد فریقین در فرقه دیگر باشدداخل فرقه خود شود.

و در جهاد دعوتی عقد مهادنه پیش از یک سال جایز نیست اگر مسلمین را قوت باشد و به قول قوی در صورت ضعف مسلمین جایز نیست بیش از ده سال و قول به جواز آن اقوی است اگر به سبب ضعف مسلمین و صلاح ایشان در آن باشد.

و نقض مهادنه جایز نیست پس از عقد آن مگر آن که فسادی برای مسلمانان از آن به هم رسد و پس از نقض آن جایزنیست تعرض کفار تا آنها را به مامن خود رسانند.

و عقد صلح به وجهی که متضمن صلاح مسلمین باشد درغیبت امام(ع) و عدم نایبان عام ،جایز نیست مگر کسی را که به ریاست سپاه اسلام قیام دارد هنگامی که ضعف یا وهنی درمسلمین ببیند و مصالحه را به حال مسلمین و حراست دین اصلح و انسب داند.

و حکم صلحی که میان رئیس مسلمین و رئیس کفار واقع شود، به همه طوایف طرفین جاری است و واجب است که از جانب مسلمین، عارفی بینا و معتمدی دانا واسطه باشد، وواسطه را لازم است که نشر وقوع آن میان کفار کند و واجب است که «ما به الصلح» معلوم طرفین باشد و جایز نیست که صلح شود به ایثار مال مسلمین به کفاری که هجوم آورند مگرآن که مسلمین را اصلا مقاومت کفار نباشد یا آن که کفار هنوزبر نفوس و اعراض و اطفال مسلمین استیلا نیافته باشند و رفع ضرر آن از اسلام و مسلمین به بذل مال شود و ظن غالب بلکه علم حاصل شود که نقض عهد می کنند، پس اگر کفار بر بلدی از اسلام و جماعتی از مسلمین مستولی شوند چنان که اکنون بعضی از بلاد اسلام در تصرف کفار است و مرد و زن مسلمین آن بلاد در مال و جان بی اختیارند، معابد مؤمنین، بتخانه ومساجد موحدین، میخانه، رخنه در دین اسلام پدید آمده وظلمها میان مسلمین پدیدار گشته که از تخیل آن، خاطرعارفان آشفته، بالبداهه گذاشتن مسلمین در این حال و صلح باکفار به بذل مال صلحی غریب، و مصلحتی عجیب خواهد بودو در حقیقت این صلح نه همین گذشتن از مال است بلکه واگذاشتن نفوس و اعراض و بلاد و اموال است.

و چگونه روا است گذاشتن مسلمین در دست اهل کین که آنچه توانند از ایشان ستانند و حکمی که خواهند به ایشان نمایند و حال آن که معصوم(ع) فرمود: «المسلمون ید علی من سواهم تتکافا دماؤهم»(95) و از ایراد لفظ «ید» به صیغه مفرد، ظاهر است که باید همه مسلمین با یکدیگر متحد و به منزله نفس واحد باشند. اگر یکی را ضرری رسد، ضررهمه مسلمین دانند و اگر مسلمی را خطری پیش آید، خطرهمه اسلام پندارند، نه آن که از او گمان عافیت خویش گزینند و در استخلاص گرفتاران(96) نکوشند. چه شد فرموده رسول خدا(ص): «من لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»(97)، کجا رفت فرموده دیگر آن حضرت: «من سمع رجلا ینادی یاللمسلمین، فلم یجبه، فلیس بمسلم»(98)؟ و کجا است ضعف مسلمین در این اوقات با آن که ایشان را بحمدالله اسباب محاربت آماده است، و بازوی مجاهدت گشاده، نه جز فرقه روس، دشمنی در کمین دارند که احتیطی از او لازم و دفع آن فرقه را مانع باشد، نه ایشان را مسافتی بعید و مشقتی شدید است که ازجهاد و قتال معذور و به صلح و بذل مال محتاج باشند؟ و حال آن که تقدیم عذر در بعد مسافت و شدت مشقت هم بی صورت است، چه جناب احدیت در سرزنش قومی که این عذرها از جهاد تخلف می گردد فرمود:«لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک و لکن بعدت علیهم الشقة»(99) و نیز واجب گردانیده در جهاد تبوک، نهضت مسلمین را با قلت آب و شدت گرما و بعد مسافت وبسیاری دشمن و عسرتی که هر ده نفر شتری برای سواری داشتند و توشه ایشان جوی سوس خورده و خرمایی کرم افتاده بود و کار بی بضاعتی به جایی رسید که هر دو نفر یک خرما میان خود قسمت می کردند و گاهی جماعتی یک خرمامی مکیدند تا آب بر روی آن نیاشامند.

و ما جزم داریم که در این زمان اکثر آن موانع مرتفع است واگر مرتفع نباشد، لا اقل مساوی خواهد بود و چگونه مساوی می شود با آن که خداوند عالمیان آن قضیه را قضیه عسرت نامیده و فرموده:«الذین اتبعوه فی ساعة العسرة»(100).

بلی اگر مشرکین به بذل مال از بلاد مسلمین بیرون روند و به کلی ترک تعرض ایشان نمایند، صلح به بذل مال، بی وجه نخواهد بود، اگر چه آیه شریفه «ولیجدوا فیکم غلظة»(101) تنبیه مسلمین است به این که تطمیع مشرکین به ذل مسلمین، اطماع آنها است به دین اسلام.

و السلام خیر ختام، شکر الله مساعیکم الجمیلة و جعلها الله لکم الوسیلة الی دار الکرامة.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان