کیهان، 7/7/79
چکیده: نویسنده در این مقاله به بررسی دیدگاههای نواندیشان دینی درباره مسائل زنان پرداخته و این دیدگاهها را در سه محور دین، نواندیشی و مساله زنان بررسی کرده است. نویسنده معتقد است که نواندیشان دینی علاوه بر آنکه دیرهنگام و اندک به مسائل زنان پرداخته اند، نتیجه مباحث آنان در این موضوع، تفاوتی با دیدگاههای روشنفکران غیردینی و سکولار ندارد.
طرح مسائل زنان در کشور ما در دهه گذشته بازتابی وسیعتر یافته و گروه های مختلف فکری و اجتماعی را به پرسشگری و پاسخگویی در این زمینه برانگیخته است. اما در این میان نگرش روشنفکران ایرانی، بویژه روشنفکران دینی، در قبال مسائل زنان بیش از دیگران با ابهام و تیرگی همراه بوده است و سکوت سنگین محافل روشنفکری در خصوص مسائل زنان بر تردیدها و ابهام ها افزوده است. با آنکه روشنفکران ما در دهه های اخیر سخت درگیر مسائل اجتماعی بوده اند و مسائل خرد و کلان بسیاری را در حوزه بحث و نقد خویش قرار داده اند، ولی جای شگفتی است که چرا مساله زنان تا بدین پایه مغفول مانده و در ادبیات روشنفکری ما به ندرت می توان نام و یادی از این موضوع یافت. البته در غرب نیز چنین واقعه ای رخ داده و نهضت روشنفکری تا آستانه قرن بیستم هرگز به مساله زنان توجهی ننموده و تبعیض های ناروای تمدن غرب علیه زنان که حتی مالکیت و حق حیات مستقل را از زنان دریغ می داشت، در اندیشه دانشمندان و اندیشمندان نوگرای غرب، جز چند استثنا، هیچ گونه بازتابی نیافت. فرهنگ بورژوازی - سرمایه داری غرب آنگاه در فکر اصلاح حقوق بشر غربی به سود زنان افتاد که اقتصاد صنعتی و نظ ام بوروکراسی غرب به نیروی کار و حضور اجتماعی زنان نیازمند شد; (1) از این رو بلافاصله این پرسش مطرح شده است که آیا این همانندی و یکسان نگری میان جریان روشنگری در غرب و روشنگری در ایران یک حادثه اتفاقی بوده است، یا از یک حقیقت ریشه ای پرده برمی دارد؟ به هر حال، یکی از نشریات زنان (مجله زنان) که خود از نشریات نزدیک به محافل روشنفکری است، این سکوت را شکست و با طرح این پرسش که «آیا جریان روشنفکری دینی اساسا مساله زنان را به رسمیت شناخته و به آن توجه داشته است؟» محافل روشنفکری را به تکاپو و تلاش برای پاسخگویی به این پرسش نابهنگام کشاند.
این پرسشگری از جریانی که خود با پرسش و چالش روزگار می گذراند و در این گونه کشاکش های فکری است که امکان حیات می یابد، بیشتر جلب توجه می کرد و برای بنده که درگیر مسائل زنان بوده و دستی در پژوشهای امور زنان داشته ام، این موضوع جالبتر می نمود. در واقع آنچه بیشتر نگارنده را به پیگیری این موضوع در مجله زنان ترغیب می کرد، نه مساله زنان، بلکه ماهیت جریان روشنفکری دینی (یا به تعبیر تازه تر، «نواندیشی دینی ») در کشور ما بود و امید داشتم که پاسخ پرسشهای دیرین خویش را در مورد چارچوبهای فکری و آرمانهای این گروه به درستی دریابم. آنچه در زیر می آید، محصول مطالعات و تاملات این جانب در مقالات و گفتارهای یاد شده است که با تمرکز بر سه مقوله دین، نواندیشی و مساله زنان ارائه می گردد.
1. دین
اولین سؤال این است که نواندیشی دینی اساسا چه مقوله ای است؟ این سؤال را به دو سؤال دیگر یعنی «ماهیت نواندیشی » و «مفهوم دینی بودن » می توان تحلیل برد. پس نخستین پرسش این است که اساسا دینی بودن در این ترکیب به چه معناست و اینان از «دین » و «دینی » چه چیزی را اراده می کنند؟ آقای عمادالدین باقی در پاسخ به این پرسش که «آیا جریان روشنفکری دینی برای حل مساله زنان راه حل خاصی را عرضه می کند؟» پاسخی بدین عبارت آورده است: «تنها نکته ای که چاره جویی های روشنفکران دینی را درباره موضوع و مساله زن، خاص می کند و می توان بدان عنوان صراه حل خاص ض بخشید، تاکید آنان بر چارچوب آموزه های دینی دریافتن راه حل مشکل است. این تاکید جنبه فرم گرایانه ندارد; بلکه ایمان و معنویت جوهر آن را تشکیل می دهد. » (2) در اینجا «چارچوب آموزه های دینی » به عنوان فصل امتیاز جریان روشنفکر دینی از سایر روشنفکران معرفی شده است; اما روشن نشده است که منظور از آموزه های دینی دقیقا کدام است؟ ظاهرا پاسخ این پرسش را در گفته های دیگران باید پی جویی کرد. آقای علیرضا علوی تبار در نوشتار خود با عنوان «نواندیشی دینی و فقه زنان » به این سؤال آشکارتر پاسخ گفته است. ایشان ماهیت اصلی دینداری را «درک ساحت ربوبی و نیل به تجربه دینی » معرفی می کند و فقه را وسیله ای برای تنظیم ظاهر عمل برای نیل به ساحت تجربه های دینی می داند. (3) البته بلافاصله تاکید می کند که «نظام تشریع شده از جانب خداوند نیز در تعین خارجی اش مقید به قید، در صشرایط معین ض است و لذا با تغییر آن شرایط، چه بسا شکل آن احکام نیز دستخوش تحول شده و ناکارآمد گردد.» (4) با این وصف، این پرسش برای ما مطرح می شود که اگر احکام فقهی مخصوص به عصر پیامبر(ص) است و با تغییر زمانه دچار تحول می شود پس در زمانهای دیگر مؤمنان چگونه باید عمل کنند و فرامین دینی را از کجا بجویند؟
آقای علوی تبار این پرسش را بی پاسخ نگذاشته و تصریح می کند که تشریع احکام مناسب در زمان حاضر، از طریق فهم و عقل بشری است و به همین وسیله نیز می توان به درک ساحت ربوبی و تجربه های دینی دست یافت: «به بیان دیگر، گوهر پیام الهی در قالب شکلی از زندگی (زبان قوم) ارائه شده است. هر مؤمنی، در هر زمانی باید بکوشد تا شکل زندگی زمان نزول وحی را از گوهر پیام الهی جدا کند و گوهر پیام الهی را در قالب جهان خویش فهم نماید.» (5) به اعتقاد ایشان، نواندیشی دینی، «اجتهاد در فروع » و دستیابی به نظریات جدید فقهی را در حل مسائل زنان کافی ندانسته; بلکه تنها «اجتهاد در مبانی » و دستیابی به منظرهای جدید را راه گشا می داند. (6) براستی تفاوت میان اجتهاد در فروع و اجتهاد در مبانی کدام است که ایشان و دیگر نواندیشان سخت بر آن تاکید می ورزند؟ اجتهاد در فروع، همراه با پذیرش متن قرآن و سنت به عنوان کلام الهی و فرامین دینی است; حال آن که اجتهاد در مبانی بدین معناست که احکام و اندیشه های مطرح شده در قرآن و روایات را متناسب با سطح دانش و امکانات عملی عصر ظهور بدانیم و با کنار نهادن مضامین اجتماعی و حقوقی دین، گوهر پیام الهی را که همان تجربه دینی است، اخذ کنیم.
دکتر سروش خود در پاسخ به سؤالات نشریه زنان، سخن آخر را بی پرده بیان داشته و معتقد است: «این مقررات [احکام اسلامی] صد درصد موقتی، مقطعی و متکی به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمانه هستند» (7) و نیز تاکید می کند که: «باید به همه این احکام [احکام اسلامی درباره زنان] هم به چشم عرضی نگاه کرد و هم به چشم اسطوره ای، و از آنها اسطوره زدایی کرد». (8) برای مثال، ایشان حجاب و پوشش را یکی از احکام اسطوره ای دین می داند و معتقد است که تنها رعایت «عفت » لازم است و حجاب هیچ موضوعیتی ندارد.
بدین ترتیب باید پرسید که نواندیشی دینی، از «دین » کدامین معنا را اراده می کند و با پرده برداشتن از صورت گفتار ایشان، چه تصویری از دین رخ می نماید؟ حقیقت این است که روشنفکر دینی با این تعریف از دین، عملا دین را در عرصه های فرهنگی و اجتماعی چنان کمرنگ می سازد که هیچ فاصله ای با سکولاریسم نمی یابد. اگر احکام حقوقی و اجتماعی را از قرآن و سنت حذف کنیم، اگر متن قرآن و روایات را مشحون از عرف و عادات زمانه بدانیم و عقاید و احکام اسلامی را متناسب با دانش همان عصر بشماریم و توصیه به فهم دوباره دین کنیم، اگر شریعت استدلالی را اسطوره بدانیم و فرمان به اسطوره زدایی برانیم، راستی از اسلام چه می ماند جز همان تجربه های شخصی رازآلود و مبهم در مواجهه باخدایی که دیگر نه تلقی روشنی می توان از او داشت و نه برنامه ای برای هدایت بندگان دارد؟ با این حرف چه تفاوتی میان روشنفکران دینی و روشنفکران سکولار می توان نشان داد و این اندیشه در عمل چه تفاوتی با سکولاریسم دارد؟
آنچه از نوشته ها و گفته های روشنفکران دینی در سالهای اخیر به دست می آید، خواسته یا ناخواسته، از یک پروژه همه جانبه برای تفسیر دین متناسب با اقتضائات فرهنگ مدرنیته و همسو با اندیشه سکولاریسم خبر می دهد. خوب است نواندیشان نشان دهند که اندیشه ها و رویه عملی آنان در نهایت چه تفاوتی با روشنفکران سکولار دارد و نگرش ایشان نسبت به ساحت زیست انسانی، با آمال و آرمانهای فرهنگ مادی اندیش مدرنیته چه تمایز جوهری نشان می دهد؟
2. نواندیشی
مفهوم دیگری که در این میان مبهم و تاریک می نماید و ظاهرا روشنفکران مسلمان از تفسیر ماهیت آن پرهیز می کنند. مفهوم «نواندیشی » است. این واژه یک معنای عام و کلی دارد و یک معنای خاص. بی تردید منظور از این واژه صرفا ابداع و نوآوری در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیست. نواندیشی در این معنا، بسیاری از متفکران را در حوزه های مختلف با گرایش های گوناگون در بر می گیرد. معمولا گفته می شود که منظور از نواندیشی، بازنگری و بازاندیشی در اصول و ارزشهای گذشته به صورت متناسب با مقتضیات زمان و مکان و نیازمندی های جامعه در دوران معاصر است. این تعریف هر چند روشنتر و محدودتر است، اما هنوز یک ابهام مهم را در درون خویش دارد; ابهامی که ناشی از «اقتضائات زمانه » و «نیازمندیهای جامعه در دروان عصر جدید» است. بسته به این که این مفهوم را چگونه تعریف کنیم و نسبت اصول و ارزشهای دینی را با شرایط زمانه چگونه تفسیر کنیم، از نواندیشی دو تعریف کاملا متفاوت می توان داشت. این دو تعریف را گاه با عناوین «دینی کردن عصر» و «عصری کردن دین » یاد می کنند. در نگاه نخست، از آنجا که انسان و شؤون انسانی در حال تغییر و تحول است و توسعه شرایط مادی و معنوی با اختیار و اراده انسانی صورت می گیرد، بنابراین باید با بازنگری و اجتهاد مستمر در منابع دینی و استخراج اصول حاکم بر حیات سعادتمندانه بشر، به صورت مستمر و پیاپی، مناسبات فردی و اجتماعی را به سمت کمالات انسانی و بندگی خداوند متعال تکامل بخشید. در این نگاه شرایط و عرف زمانه به خودی خود نه مقدس است و نه محترم; بلکه اراده نیکان و برگزیدگان در طول تاریخ به ایجاد و تغییر در حرکت تاریخی و اجتماعی بشر تعلق گرفته و رسالت انسان در سازندگی محیط براساس معیارهای دینی و اخلاقی است. اما در نگاه دوم، نظام اجتماعی برخاسته از فرهنگ مدرنیته غرب، نه تنها محترم بلکه کاملا مطلوب شمرده می شود و تنها راه نجات بشر، گام نهادن در آن مسیر است. با آن فرض، نواندیش دینی تلاش می کند اندیشه ها و احکام اسلامی را متناسب با فرهنگ جدید غرب تفسیر کرده، هر آنچه با پارادایم شاخصهای فرهنگ مدرنیته هماهنگ نباشد، از ساحت متون دینی حذف کند، یا آن را عرضی یا اسطوره ای بداند. با اندک تاملی در گفته ها و نوشته ها به خوبی می توان دریافت که آنچه امروز به نام نواندیشی دینی تبلیغ می شود، چیزی جز نگرش اخیر نیست و صاحبان این اندیشه، روز به روز پرده ها را بیشتر گشوده، این مضمون را به صراحت اعلام می دارند. از نظر اینان نه تنها دین را باید عصری کرد بلکه اساسا دین به خودی خود صامت است و گزاره های دینی را تنها با دانش ها و اقتضائات عصر می توان تعبیر و تفسیر کرد.
بنابراین تا اینجا معلوم می شود که نواندیشی دینی، علی رغم ادعای اولیه جناب آقای باقی، در رویکرد اجتماعی خود و در ارائه برنامه ها و راهکارهای عملی برای حل معضلات جامعه، علی الاصول به چارچوب آموزه های دینی مراجعه نمی کند; بلکه معتقد است که دین اساسا نمی تواند در این حوزه راه گشا باشد; بلکه باید به تجربیات و اندوخته های بشری در دروان معاصر مراجعه کرد و فرهنگ زمانه را (که چیزی جز فرهنگ مدرنیته نیست) معیار داوری در درستی یا نادرستی ارزشها و آرمانها قرار داد. حال ببینیم حتی با این فرض، نواندیشی دینی در تحلیل مسائل زنان و گره گشایی از معضلات زن مسلمان ایرانی چه گامی به جلو نهاده و آیا اساسا ایده ای برای این منظور تدارک دیده است یا خیر.
3. مساله زنان
قرائن نشان می دهد که روشنفکران دینی نه تنها برای حل مسائل زنان هیچ برنامه مشخصی ندارند، بلکه حتی تحلیل درستی از مسائل زنان و واقعیت های موجود جامعه زنان ایران نیز ندارند. این نکته ظاهرا مسؤولان نشریه زنان را که از نزدیکترین محافل به جریان نواندیشی دینی هستند، دچار شگفتی ساخته و برخی نویسندگان فمینیست داخل و خارج کشور را به اعتراض واداشته است (9) .
اساسا روشنفکر دینی دچار یک پاردوکس بنیادین است; از یک سو خود را به مبانی تجدد و فرهنگ مدرنیته بسته است و الگوهای توسعه غربی را به عنوان چارچوب مطلوب یا محتوم بشری پذیرفته است و از دیگر سو، به فرهنگ دینی وابسته است و نمی تواند خود را از فضای فرهنگ دینی جدا سازد. این چالش، بویژه هنگامی خود می نماید که روشنفکران دینی از مقام منیع نظریه پردازی به مقام عمل و چاره جویی معطوف می شوند. خواننده با مروری بر گفتگوهای «نواندیشی دینی و مساله زنان » آشکارا درمی یابد که این دسته از روشنفکران، از ورود در آسیب شناسی جامعه زنان طفره می روند و حتی از ارائه یک فهرست واقعی از مسائل زنان عاجزند. کارشناسان مسائل زنان به خوبی می دانند که راهکارهایی چون «زدودن فرهنگ مذکر و مردانه نگریستن » و «تقدم انسانیت بر جنسیت » (10) آن قدر کلی است که ده ها نظریه فمینیستی را یکجا در خود جای می دهد.
به هر حال شاید تنها نکته ای که بین این دسته از روشنفکران محل وفاق می نماید، یکی مساله «فقه گریزی » (11) و پشت کردن به احکام و قوانین مسلم دینی به بهانه هایی چون نفی ایدئولوژیک کردن فقه، نفی قرائت اقتدارگرایانه از دین، تقدم اخلاق بر فقه، سیال بودن حقوق، اسطوره ای بودن احکام دین و... است و دیگری، اصل قراردادن فرهنگ مدرنیته و الگوی توسعه مادی در دنیای غرب است. از این رو است که ایشان راه حل مسائل زنان مسلمان ایرانی را نیز در حاکمیت فرهنگ لیبرال دموکراسی، (12) اومانیسم و فردگرایی، (13) بسط حقوق بشر در مفهوم غربی، (14) سکولاریسم یا عرفی گرایی (15) و... می دانند. با این حال، روشنفکران ما حتی نیم نگاهی هم به تجربه های پیاپی غرب در نهضت های زنان نداشته اند و به ناکامی این تلاشها نیندیشیده اند. (16) امروز با ذشت بیش از دو قرن از ظهور امواج گوناگون فمینیسم و با پیش چشم داشتن نتایج این تلاشها در جامعه غرب، دیگر برای روشنفکر ایرانی روا نیست با فلسفه بافی و با فریاد کردن اصول کلی، خود را از پیامد اندیشه های خود به دور دارد.
روشنفکر ایرانی باید به طور شفاف مشخص کند که اگر به تجربه های جاری در غرب نظر دارد، دقیقا کدام یک از این رویکردها را با کدامین تفسیر می پذیرد و اگر خود; رویکردی نو پرداخته است، مشخصا چارچوب های نظری و راهکارهای برآمده از آن چیست.
پی نوشتها:
1) دورانت، ویل، لذات فلسفه، ص 151
2) زنان، ش 57، ص 25
3) همان، ش 58، ص 36
4) همان، ص 37
5) همان، ص 38
6) همان، ص 37
7) زنان، ش 59، ص 32 در گفتگویی تحت عنوان «قبض و بسط حقوق زنان »
8) همان، ص 34
9) رک.: زنان، ش 57 ، 61، 62، 63 و... .
10) زنان، ش 57، ص 25، گفتگو با عمادالدین باقی
11) مانع عمده ای که استیفای چنان حقوقی را دشوار می نمود، حاکمیت فقه نقش سنتی در نظام حقوقی بود و همین جاست که نوگرایان دینی می توانند نقش محوری در گشودن افقهای تازه به عهده گیرند.(محمد جواد کاشی، زنان، 61)
12) نهضت زنان با رشد دموکراسی لیبرال، هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ مفهومی و منطقی پیوند داشته است. با این حساب، اقبال چند سال اخیر روشنفکران ایرانی را به ارزشهای لیبرالی می توان طلیعه توجه خجستم ایشان به موضوع زن دانست و... (هومن پناهنده، زنان، ش 26)
13) همان، ص 39
14) زنان، ش 60، ص 42 ; شماره 58، ص 41
15) زنان، ش 59، ص 33 و 34
16) در بین گفتگوهای انجام شده، اشاره گذرای آقای محمدجواد کاشی به این مطلب، یک استثناء است.