ماهان شبکه ایرانیان

زن در منظر اندیشه ترقی

۱ برترین و محوری ترین انگیزش و خواهانی انسانی زن چه در قلمرو روانشناختی فردی و چه در قلمرو جامعه شناختی ترقی و تعالی است

پیشگفتار

نگاهی به محتوای فصل

1 برترین و محوری ترین انگیزش و خواهانی انسانی زن چه در قلمرو روانشناختی فردی و چه در قلمرو جامعه شناختی ترقی و تعالی است. تئوریهای توسعه ای زنان، همان انواع گفتمانهای ترقی برآمده از همان خواهانی است. گفتمان دین شناختی ترقی زنان از سنت و زندگانی بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام قابل استنباط است؛ گفتمان مزبور می تواند در قالب مکتب تعالی روانشناختی و توسعه پایدار انسانی، بانگاه به امر توسعه ای زنان، سامان پذیرد.

مکتوب نوبت اول(1) اجمالی از انگیزه این نحوه نگرش به موضوع و هم شناختهایی درباره بانوی بزرگ بود. اینک نوبت آن رسیده است تا از منظر روانشناسی کمال، وجهه روانشناختی تعالی خودی را از سنت و زندگانی بانوی بزرگ، به تأمل بنشینیم. مقاله در این فصل بر توضیح اصول نظری و الگویی تأکید می ورزد و می کوشد وصفی از زندگی انسانی و سرشار از معنویت ایشان به دست دهد. پس از این تبیین کوتاه، در فصلی دیگر نقش زن را در اندیشه مدیریت و تغییر اجتماعی مورد توجه قرار می دهیم.

2 در توسعه انسانی تنها وجهه جامعه شناختی آن مد نظر نیست، بلکه مفهوم فراگیر روانشناختی آن یعنی اهتمام به عنصر انسانی و فردی مورد توجه است.

بهترین تعریفی که می توان برای تجدد روانی آنطور که این اصطلاح در متون نوسازی مورد استفاده قرار گرفته است، ارائه نمود، این است که «مفهوم وصل کننده ای» می باشد که فرایندهای تغییر را در سطوح فردی و اجتماعی بهم مرتبط و متصل می سازد. تجدد روانی به مجموعه ای از حالات فردی (ایستارها، ارزشها، سبکهای شناختی، ویژگی های شخصیتی، و غیره) اطلاق می شود که در مجموعه تجارب اجتماعی، قابلیت جریان یافتن دارد.

مباحثات جدی و ضروری زنان در توسعه (Wemen In Development) و دوره جدید این مباحثات، یعنی توسعه جنسیتی Development) (Gender و هم دست اندرکاران این مباحث از مدیران و سازمانها و الگوها و برنامه های عمل، آنچنان به وجهه جامعه شناختی این مباحثات خصوصا مقوله مشارکت و افزایش آن در عرصه معادلات اجتماعی سیاسی گرویده اند که کانون انسانی این مباحثات، یعنی منظر روانشناختی و مقوله تعالی خود مورد غفلت قرار گرفته است. امروزه مباحثات علم الاجتماعی زنان و دغدغه ها و معادلات سیاسی آنها آنقدر فربهی یافته و سکه رایج گردیده که موضوع رویش و تعالی و سیر و سلوک زن مسلمان را به فراموشی سپرده است.

3 در شیوه نگرش به شخصیت بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام ، سامان یابی دوباره ای در حال تکوین است. کانون و جهت تازه این نگرش، اندیشه ترقی در دو منظر «روانشناسی کمال» و «تحقیق و توسعه» خوانده می شود.

هدف روانشناسی کمال، بیداری و رهایی قابلیتها و استعدادهای عظیم انسانی، برای از قوه به فعل رساندن و تحقق بخشیدن به تواناییهای خویشتن و یافتن معانی ژرفتری در زندگی است. جویایی اصلی در روانشناسی کمال، تعالی بخشیدن به شخصیت انسانی می باشد.

نگاه ما به زندگانی و سنت بانوی بزرگ از منظر روانشناسی کمال، توضیح اصول نظری و کوشش برای طراحی الگوی تعالی خودی از منظر سنت بانوی بزرگ می باشد.

4 باری! می توان کاملاً بهنجار بود و با این حال، احساس نگون بختی کرد و همچنان از دلتنگی های عذاب آور، نومیدکننده، بیهوده و بی معنا رنج برد و هیچ شادمانی بزرگ و اشتیاق وافر یا ایثار و تعهد و تعلقی را احساس نکرد و باز همچنان با خویشتن دغدغه داشت که حاصل کار امروزم چه خواهد بود؟ فردا چه خواهم کرد؟ حاصل همه عمرم چه خواهد بود؟ چرا باید زندگی کنم؟ چرا باید کاری را بکنم؟ آیا در زندگی هدفی هست تا مرگ گریزناپذیری را که در کمینمان نشسته، نابود و ویران سازد.

نظریه تعالی خودی می کوشد با ارائه یک دیدگاه روشن درباره زمینه هایی چون تحقق خود، انگیزش، سلامت روان، نقش کار و هدف، چگونگی ادراک خود و هستی، اهمیت احساس مسئولیت در برابر خود و دیگران و نکته های بسیار دیگر را در قالب یک الگوی شخصیت، ارائه دهد.

5 حجم ناگزیر اندک این مقال، ما را اجازت می بخشد، به گزارش کوتاه از چند نکته بسنده کنیم: ابتدا نگاهی مقدماتی به چگونگی و ماهیت تعالی خود و ابعاد آن بیفکنیم؛ آنگاه با بانوی بزرگ مراحل پدیدار شدن خود را بیشتر دریابیم؛ اینکه خود در چه فرایندی پدیدار می گردد تا در آستانه بستر رویش و رستگاری قرار گیرد. سپس می توان در ابعاد و ساحات وجودی انسان بالنده با نظر به سنت و تعالیم بانو، تأملی داشت و از این رهگذر ویژگیهای انسان بالنده را مرور کرد. در پایان نیز می توان اشارتی به معنی داری زندگی و تجربه عرفانی بانو نمود.

* رویش و تعالی خود

همه ما از استعدادهای عظیم و کشف نشده برای کمال و دگرگونی و یافتن معنایی ژرفتر و توفیق بیشتر در زندگی بهره مندیم. آدمی می تواند از مرز «بهنجاری»(2) فرا رود و به گنجینه استعداد، خلاقیت، نیرو و انگیزش پنهان دست یابد. از خویشتن فراتر رود و کمال خویش را در رویش و رستگاری و پیوستگی با هستی و کمال مطلق دریابد و در این پیوستگی، خلق را تا مراتب مطلوب اعتلا و ترقی، همراهی و راهبری کند.

بانوی بزرگ فاطمه زهرا علیهاالسلام و زندگانی او الگوی تعالی و فراروندگی خودی است(3) که با او می توان زمینه هایی چون تحقق خود، انگیزش، سلامت روان، نقش کار و هدف، چگونگی ادراک خود و جهان و جامعه و تاریخ و نقش آدمی در وسعت رابطه با اینها، اهمیت احساس مسئولیت در برابر خود و دیگران و شیوه راهبری خود و مردم خویش به سوی برترین آرمانها و نکته های بسیار دیگری را، دریافت و در قالب یک الگوی تعالی و کمال شخصیت پیشنهاد نمود و به اظهارنظر انتقادی در برابر دیگر الگوهای روانشناختی رشد پرداخت.(4) مقاله فراتر از نگرش تفکیک جنسیتی از دیدگاه یاد شده، به تفسیر ابعادی از تجربه های روانشناختی سنت بانوی بزرگ می پردازد.

هرگاه به نیازهای اصیل و عمیق انسانی خویش خودآگاه باشیم، نیازهایی که در حالتهای کمال خواستار تحقق همه ابعاد وجودی خویش اند. نیازهایی مانند: حقیقت، خوبی، زیبایی، یگانگی وتمامیت، اجتناب از دوگانگی، سرزندگی و فراشدن، یکتایی هویت، کمال، عدالت، نظم، استغنا، پرمعنایی و بسیاری دیگر از نیازها که همه در نیاز به رویش و رستگاری جمعند. در این حالت از خودآگاهی، هنگامی که در می یابیم همراهی با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، راه و روش شایسته بر آوردن این نیازهاست، به او روی می کنیم و او را همواره پیش رو و راهبر خویش خواهیم نمود.

* انگیزه توسل به بانو

شناخت قابلیت آدمی برای تعالی و گسترش تواناییهای خویش، در گرو شناخت سالمترین شخصیتها و بهترین نمونه های بشری است. تحلیل و بررسی انواع جماعتهای انسانی با شیوه های گوناگونی از قبیل تحلیل سیره، مصاحبه، تداعی آزاد و زندگینامه های خودنوشت و آراء و اندیشه ها و سخنان آنان، نشان می دهد که همه انسانها با نیازهای شبه غریزی(5) به دنیا می آیند. این نیازهای مشترک، انگیزه رشد و کمال و تحقق خود، قرار می گیرد و انسان را به تبدیل شدن به آنچه در توان اوست، فرا می خواند. بدین ترتیب، استعداد بالقوه برای کمال و سلامت روان از بدو تولد وجود دارد؛ اما اینکه استعداد بالقوه آدمی تحقق یا فعلیت می یابد یا نه، به نیروهای فردی و اجتماعی بستگی دارد که تحقق خود را می پرورد یا باز می دارد.

چرا ما نیازمند توسل به بانوییم؟ باید تحلیل کرد که آدمی در سر سویدای وجودش، چه خواهانیها و نیازهایی دارد که وی را بر می انگیزد تا برای تأمین آنها دست در ولای فاطمه علیهاالسلام زند؟

علاوه بر نیازهای اصلی جسمانی مشترک ما با حیوانات، به عنوان مؤثرترین عامل در شخصیت انسان، نیازهای روانی نیز وجود دارند. به طوری که انگیزه انسان خواه سالم و خواه ناسالم نیازهای روانی اوست و تفاوت میان آنها در طریقه ارضای این نیازهاست. سنت بانو طریقه ای پویا برای تأمین نمودن این نیازهاست: «انّا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی اللّه و قدمناک بین یدی حاجتنا»(6)

خودآگاه شدن نیازهای اصیل انسانی، همراه با شناخت درست بانو، آدمی را بر می انگیزد تا با جهت دهی به جنبه های مختلف زندگی، یعنی پاسخهای فکری، عاطفی و حسی به خود، به مردم و موضوعها و رویدادها، خواه در جهان و خواه در خود، برای برآورده ساختن نیازهای یاد شده به او روی کنیم و شیعه او باشیم، نیازهایی مانند:

نیاز به صیانت، فعلیت و اعتلای تمام جنبه های شخصیت و تحقق خود و روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهای یکتای خود؛

نیاز به حقیقت در همه عرصه های هستی؛

نیاز به خوبی، نیکی، زیبایی و معناداری زندگی؛

نیاز به تعلق به وجودهای برتر از خود، نیاز به پیوند و ایمان و عشق به جهان و هستی، عشق به خداوند و آرمانهای برتر و نیاز به دوری از دوگانگی و سرزندگی و فرا شدن؛

نیاز به فرار رفتن یا استعلای از نقش فعل پذیر، نیاز به آفرینندگی و خلاقیت زندگی خویشتن (فرزند، اندیشه، هنر، تربیت خلایق و یا کالای مادی) و از این طریق تأمین نیاز به آزادی و هدفداری؛

نیاز به حس هویت و فردیت ویکتایی، هویتی که آدمی را با این احساس و خودآگاهی و شعور که «چیست و کیست» به فردیت تکامل یافته، سوق می دهد و به آن گونه که احساس می کند زندگیش را تدبیر می کند و در قلمرو فرمان خود اوست و دیگران بدان شکل نمی بخشند و در همین راستا:

- نیاز به یگانگی و تمامیت؛

نیاز به نظم و قاطعیت؛

نیاز به عدالت و قسط؛

نیاز به استغنا، تمامیت و جامعیت؛

نیاز به موازین و ضوابطی برای جهت گیری بارور و همساز و همنوای تعامل با تمام هستی را می توان نام برد.

همه این نیازها در نیاز به رویش و رستگاری و فلاح و کمال و توبه، یک جا حضور دارند. نیاز مداوم انسان به جستجو برای خویشتن، در حقیقت برای معنایی است که به هستی ما منظوری ببخشد و هرچه بیشتر بتوانیم پس از گذار به خود و عبور از دنیای بیرون، از خود فراتر رویم و در این فراسوی خود شدن، خود را در راه آرمانهای بالاتر ایثار کنیم. هنگامی که این نیازها خودآگاه بودند و آدمی عزم بر تأمین آنها با روشی زایا، بارور و خلاق نمود، دعا را به عنوان زبانی روشن برمی گزینند.

* ماهیت شخصیت بالنده

ای بلوغ انذار!

چشمه غدیر در باغ دستان تو رویید؛

و غدیریها از دامان عصمت تو به بلوغی رسیدند؛

و انسان مانده با انذار تو به رویش رسید.(7)

بانو تصویر روشنی از شخصیت بالنده به دست می دهد. چنین انسانی اندیشه و بینش و شعوری بالا دارد و قوه تعقل و اندیشه و ادراکش را پرورده است. جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند، نگاه نقادانه ای به جامعه و تاریخ خویش دارد و عمیقا عشق می ورزد. آفریننده است؛ هویت پایداری دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد و حاکم و عامل خود و بر سرنوشت خویش است.

خود خویش را چگونه تفسیر می کنیم؟ کیستی خود را با چه، معنا می کنیم؟ ماهیت هستی انسان سالم چیست؟

خود یا نفس جدای از ابهاماتی که جزء جدایی ناپذیر بخشهای مربوط به آن است عامل مدیریت حیات درون آدمی(8) و روابط با دیگر موجودات است و در برگیرنده همه جنبه هایی است که موجب یکتایی شخصیت می شود.

یک آموزه بلند بانو آن است که شخصیت او سالم و رونده است، مسیر است، نه مقصد. به سمت تحقق خود، پیش می رود، هیچ گاه پایان نمی پذیرد و وضعیتی ایستا ندارد. این هدف رو به آینده، فردا را به پس می راند و همه جنبه های خود را دگرگون می سازد و می پروراند.

پیامبر صلی الله علیه و آله ما را فرا می خواند که او را راهبر خویش داشته باشیم: «... فاقتدوا بالزهرة»(9)

و امام باقر علیه السلام خطاب به زنی که پی جوی الگوی و معیار و ملاک و روش سزاوار زندگی است می گوید:

تو اگر طالب فضیلتی، راه زهرا علیهاالسلام را پیش گیر.(10)

قسمت اول

بانو علیهاالسلام ، تجربه های کودکی و فرایند پدیداری خود

پرورش و بالندگی شخصیت آدمی ابتدا در گرو پدیدار شدن خود برای حضور در بستر کمال و رستگاریست. خویشتن، از خردسالی تا دوران بلوغ در هفت مرحله، پرورش می یابد. این مراحل پس از پدیدار شدن کامل، در مفهوم واحد خویشتن، یگانه می شوند. بدین ترتیب خویشتن، پیوندی از این جنبه های خودبودن و شرط آغازین لازم برای شخصیت سالم است. این فرایند، خویشتن آدمی را در آستانه جریان عظیم تعالی خودی قرار می دهد. فرایند یاد شده را با فرازهایی از تجربه های کودکی بانو علیهاالسلام ، مرور می کنیم.

اول: پدیدار خودجسمانی(11)

ما با حس خود به دنیا نمی آییم، کودک شیرخوار نمی تواند میان خود یا «من» و دنیای پیرامونش فرق بگذارد. با گذشت زمان، از راه آموزشی که همواره پیچیده تر می شود و تجربه های ادراکی، میان چیزی «درمن» و چیزهایی «در بیرون» تفاوت مبهمی می گذارد. هنگامی که کودک شیرخوار، خود یا دیگران و اشیا را لمس می کند، می بیند و می شنود، این تمایز آشکارتر می شود. حدود پانزده ماهگی نخستین مرحله پرورش خویشتن یعنی خودجسمانی پدیدار می شود.

هنگامی که فاطمه را پاکیزه نمودند و قنداقه اش را در دامن خدیجه گذاردند، مادر مهربان مسرور می شود و سینه اش را در دهان نوازادش می نهد و از شیره جان سیرابش می کند تا به خوبی رشد و نمونماید(12) ارتباط عمیق عاطفی مادر با فرزند به ویژه در دوران شیردهی و به ویژه تجربه آغازین عاطفی کودک از چیزهای در بیرون (سینه مادر)، رکن جدی پیوستگی قلبی و درونی وی با جهان خارج در دوران بلوغ و پس از آن است.

دوم: پدیداری تشخیص هویت خود(13)

در دومین مرحله پرورش، حس تشخیص هویت خود پدیدار می شود. کودک از هویت مداومش به عنوان شخصی جداگانه آگاه می شود. نام خود را می آموزد و در می یابد که آنچه امروز در آیینه می بیند، همان شخص دیروزی است و معتقد می شود که حس «من» یا «خود» به رغم تجربه های متغیر ادامه می یابد و پایدار می ماند.

مهمترین جنبه هویت خود «نام شخص» است که نمود هستی او می شود. نام شخص، نشانه شخصیت الگویی و آرمان و خواسته پدر و مادر وخانواده برای فرزند خویش است. نام شخص، «خود» وی را باز می شناسد، و او را از سایر خودهای جهان متمایز می سازد.

سرّ اسماء بانو:

او را فاطمه نام کردند، با لقبهایی برای توضیح منزلت الگویی او و جاودانگی اصل روانشناختی حس تشخیص هویت خود.

فاطمه علیهاالسلام ، برای نشان دادن جداشدگی(14) او از آتش دوزخ(15) و بریدگیش از بدیها(16)

و زهرا علیهاالسلام ، برای نشان دهی خودشکوفایی و درخشندگی و روشنایی و برازندگی بانوی بزرگ در کمال و آدمیت و تقوا و بالندگی بر تارک انسان و تاریخ؛

صدیقه علیهاالسلام ، برای توضیح سلوک و سخن و روح همواره راست و درست او و تصدیق او نسبت به راه و آرمان و حقانیت رسول صلی الله علیه و آله ؛(17)

بتول علیهاالسلام ، تا معلوم باشد که دختر الگو، پاک و پارسا و برجسته در فضل و دین است؛

و مبارکه علیهاالسلام ، که دختر الگو، برکت یافته از حیات و فلاح وکمال است؛

راضیه علیهاالسلام که دختر الگو، خشنود از خداوند است و به آرامش ژرف درونی رسیده است؛

و طاهره علیهاالسلام که دختر الگو، در اندیش و روح و سلوک پاکیزه است؛

و مرضیه علیهاالسلام ، که دختر الگو و در رضای رب داخل شده است.

کودک با نام خویش به آینده می نگرد. انتخاب نامهای بیگانه با آرمان رشد و بلوغ و کمال برای فرزند، یعنی ناکامی و شکست در مرحله ای جدی از فرایند پدیداری خود که به پیدایش مراحل بعدی لطمه می زند. کودک در دوران بلوغ، خویش و نقش و روابط خویش را از منظر نام خود می نگرد. پدر ومادر افزون بر گزینش نام نیکو برای فرزند، بایستی در همان دوران کودکی ابعاد ملموس نام شایسته ای را که برای وی برگزیده اند، تبیین کنند.

سوم: پایداری احترام به خود(18)

سومین مرحله پرورش خویشتن، پدیدار شدن، احترام به خود است. پیامبر می آموزد که:

«فرزندانتان درهفت سال اول، امیر و رئیس شمایند»

این مرحله با احساس اتکا به خود کودک، در نتیجه آموختن کارهایی به طور انفرادی و مستقل همراه است. در این مرحله کودک دو نیاز اصلی دارد؛ یکی نیاز به درک و اکتشاف و دیگری نیاز به رسمیت شناخته شدن و مورد توجه واعتنا بودن به خصوص از طرف پدر و مادر. کودک میل دارد برای درک قابلیتهای خود، چیزهایی بسازد (مانند گل بازی و ساختن مجسمه یک مرغ)، رفتاری مورد توقع و خلاق بیافریند (مانند ایفای نقش مادر یا طبیب) و به اکتشاف بپردازد و کنجکاویش را درباره محیط پیرامون ارضا کند و به دستکاری در آن و تغییر آن بپردازد. این مرحله از پرورش بسیار حساس و تعیین کننده است. در این حال، طرح پرسش و شکل دهی دغدغه هایی که کودک در آینده زندگیش مطلوب است و با آنها دمخور می باشد، در همین دوران شکل می گیرد.

همپای بارورسازی پرسشها و دغدغه های کودک و ارضای کنجکاویهای وی، کودک نیازمند به آن است که برای او اعتبار قایل شویم و او را به چیزی بگیریم و به تعبیری به وی شخصیت دهیم تا از رهگذر آن با اعتماد به نفس لازم برای ورود به عرصه های تازه و تجربه های جدید، دچار خودکم بینی و زبونی نباشد. چنانچه پدر و مادر، نیاز کودک به اکتشاف و شخصیت را ناکام بگذارند، چه بسا «احترام به خود» که در حال پیدایش است، لطمه ببیند و به احساس حقارت و خشم بینجامد. پیدایش احترام به خود، با نیاز کودک به استقلال همراه است.

ادبی، همواره در سلوک پدر و مادر با فاطمه است؛ احترام گذاردن به دختر و تأمین نیاز مزبور. او را «حبیبتی» (محبوب بابا، عشق بابا) نام گذارده است و دختر که در کنار پدر است، جنبه های گوناگون حس احترام به خود را بانو به اولیا و مربیان می آموزد:

* ارزش دهی به فرزند؛ پدر همواره می گوید: «فاطمه پاره وجود من است. هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را بیازارد مرا آزار داده؛ فاطمه برای من عزیزترین مردم است.»(19)

* شخصیت دهی به وی؛ پدر هرگاه به دختر می رسد دست و پیشانی او را می بوسد.

فاطمه عزیزترین زن و عضو خانواده برای پدر است.(20) پدر احترام به او را وظیفه خود می داند. به وقت خطاب، او را «دختر کوچکم» (یا بنیة)(21) می خواند. به گاه دیدار با دختر، پیشانی او را می بوسد، او را در جای خویش می نشاند و به او احترام می کند.(22)

چهارم: پدیداری گسترش خود(23)

مرحله بعدی پرورش «گسترش خود» است که از حدود سن چهارسالگی آغاز می شود. اکنون کودک از وجود سایر مردم و اشیاء در محیط و این واقعیت که بعضی از آنها به او متعلق اند، آگاهی یافته است. «از خانه من» یا «مدرسه من» سخن می گوید. با این که در این سن، دایره چیزها و کسانی که با عنوان «مال من» و از «آن من» شناخته می شود محدودتر است، اما پایه پدیده های بزرگتری مانند «کشور من» ، «دین من» ، «مردم من»، «مربی من»، «راهنمای من» در این سن گذاشته می شود. این مرحله آغاز توانایی شخص برای گسترش وسیع خود و فرا گرفتن نه تنها چیزها، بلکه مفاهیم مجرد، ارزشها و اعتقادات است. در دنیای کودکی فاطمه علیهاالسلام ، در درون خویشتن او، الگو را بنگرید که همه کس ها و چیزها در آن حاضرند.

در درون کودک ما پدیده های گسترش یافته تری از خانه من، پدر من، مادر من، حضور پیدا می کنند. «مردم من»، «امت من» ، «اعتقاد و مذهب من» پدیده های برتری هستند که در دنیای دختر ما، حضور می یابند و جزو دغدغه ها و مسئله های او می شوند. از همان سن چهارسال و پنج سال، یعنی آغاز بعثت پیامبر در درون دنیای کودک ما، می توان خبر از آن دغدغه ها گرفت.

پرورش زهرا در کنار پدرش، رسول خدا و در خانه نبوت بود؛ آنجا که فرودآمدِ نگاه فرشتگان و مرکز نزول وحی و آیه های قرآن است. آنجا که نخستین گروه مسلمانان به یکتایی خدا ایمان آوردند و بر ایمان خویش پای فشردند. آنان که پروردگار دلهایشان را آزمود و در قرآن کریم بزرگشان داشت. تربیت دینی را هم از آموزگاری چون محمد صلی الله علیه و آله فرا گرفت، پیامبری که معلم انسانهای جهان است و تا جهان باقی است مشعل دین و دانش به نام او فروزان.

دختر خردسال، این نو مسلمانان را می بیند که هر روز با چه شور و سوزی به پیش پدر می شتابند تا از او آیه های قرآن و شیوه سزاوار پرستش پروردگار و معناداری زندگانی را بیاموزند. در این خانه بود که تکبیر گفتن، خدای را در وجود خویش از همه و همه بزرگتر داشتن و هر شبانه روز به هنگامی معین او را به یکتایی و بزرگی یاد کردن، آغاز شد. بانک «الله اکبر» در خانه دختر خردسال مکه است که برگوش جانها می نشیند. او می دید که چگونه این موحدان و خداباوران، عدالت را پاس می دارند، غم مردمان دارند و در تکاپوی سعادت خویش و خلق خدایند. آن بانگ آسمانی و این تکاپوی خلایق مؤمن، در روح این طفل خردسال چه اثری نهاد، سالها بعد آشکار شد.

رکن اصلی رخ نمودِ شایسته و اساسی گسترش خود، انس یافتن ذهن و روح کودک در همان اوان طفولیت با خداوند و اولیای معصوم و در راستای آن دوستداری خلق و نیکی و پسندیدگی است.

پنجم: پدیداری تصور از خود و نقش خویش(24)

کودک وقتی خود را با گستره عظیم رابطه هایش آرام آرام معنی کرد و درک وضعیت او به تدریج شکل گرفت، اکنون نوبت به ادراک شهودی و احساس نقش می رسد. اولین مرتبه این احساس نقش را از پدر و مادر می آموزد؛ به اینکه پدر ومادر چه توقع و انتظاری از او دارند. مرحله بعدی تصور از خود است و به این مربوط می شود که کودک چگونه خود را می بیند و چه تصوری از خودش دارد. این تصور یا تصورات، بر پایه روابط متقابل میان پدر و مادر وکودک است. از راه تشویق و تنبیه کودک می آموزد که پدر و مادرش انجام دادن یا انجام ندادن کدام رفتارها را از او توقع دارند. ممکن است پدر و مادر در ازای رفتارهایی، کودک را «خوب» و در ازای رفتارهای دیگر «بد» بخوانند. با شناختن انتظارهای پدر و مادر، پایه حس مسئولیت اخلاقی و شکل گیری هدفها و آمال گذاشته می شود و پرورش می یابد و از این رهگذر ادراک نقش کودکی، دختری، پسری، مادری و پدری در ذهن و باور او، شکل می گیرد. کودک در این دوران به تدریج میان فرایند گسترش خود و گسترش رابطه با موجودات و پدیدارها و وضعیت خویش نسبت با آنها نقش خویش را در عرصه این مجموعه روابط، در می یابد. رفتار پدر و مادر بیانگر این طرز تلقی است که نقش پدر و مادر و مربیان کودک در آموزش او چیست! آیا کودک این نقش و توقع را ایفا می کند یا نه؟ با شناختن انتظارهای پدر و مادر و مربیان، پایه حس مسئولیت اخلاقی و شکل گیری هدفها و آمال کودک، گذارده می شود و پرورش می یابد.

ششم «خود» چون حریفی معقول(25)

شناخت نقش، با حضور اجتماعی کودک، گسترش یافته و ژرفای معنایی بیشتری می یابد. هم نقش اجتماعی خود را در می یابد و هم اینکه در ایفای این نقش با محیط خود درگیریهایی دارد. با آغاز آموزشهای رسمی، کودک در مدرسه، مکتب یا مانند آنها، خود چون مخاطبی معقول پدیدار می شود. کودک از آموزگاران و همکلاسی هایش، قانون و انتظارات تازه ای را می آموزد و از آن مهمتر فعالیتهای فکری و درگیریهایش نمایان می شود. کودک می آموزد که با استفاده از منطق و روندهای عقلانی می تواند به حل مسایل بپردازد.

زهرا علیهاالسلام دوران خردسالی را به تنهایی گذراند(26) و این تنهایی انگیزه قوی تری شد که از همان دوران کودکی، توجه وی به آموزشهای روحانی و یا ریاضتهای جسمانی معطوف گردد تا پیش از بعثت(27) که در بستری از آموزشهای عمیق انسانی پدر و مادر، در نحوه رابطه پدر ومادر ارجمندش و در آموزگاری پدر می بالد و رشد می کند و با آغاز بعثت، به الله اکبر، اشهدان محمدا رسول الله و... و سپس آیه ها می رسد و درسهای وسیع تر داده می شود، درسهایی از اخلاق قرآنی و سفارشهایی برای تحصیل خوی و منش انسانی در دو لایه، نقش انسانی، نقش جنسی و جنسیتی خویش می آموزد، تا هستی خود وجهان را از نگاه حضور خداوند و پیامبران و اولیای الهی و قیامت و وحی وملائکه، بنگرد.

«مردم! همه در برابر خداوند و حکم الهی یکسانید، کسی بر کس دیگر برتری ندارد؛ برده و ارباب در پیشگاه خداوند مساویند. شما موظفید با بردگان، با اسیران، با مستمندان، مهربانی کنید و با آنان خوشرفتار باشید. به دختران چون پسران حرمت نهید و با آنان درشتی نکنید! و ای بر جاهلان که دخترکان بالنده خویش را با آن همه قابلیتهای زندگی ساز، به گور خاک و ذلت و تباهی سلطه می سپارند.»

لایه ها و سطوح قابل تحلیل نقشها که به تدریج و به زبان کودک و از طریق ارتباط عاطفی ذهنی و به ویژه از طریق عملکرد خود والدین و مربیان، می تواند به دنیای وی در آید، در ابتدا نقش انسان در هستی، یعنی عبودیت او است و براساس آن، رسالت انسان در این وسعت و در این راستا، نقش روانشناختی و جامعه شناختی وی در زندگی فردی واجتماعیش می باشد.

هفتم: پدیداری سلوک از سرتکلیف(28)

تلاش اختصاصی با آخرین مرحله پرورش «خودشدن» در سنین بلوغ پدیدار می شود. این دوران بسیار حساس و تعیین کننده است. شخص با نگرشی کاملاً متفاوت از آنچه در دوسالگی در پی تشخیص هویت خود بود، به جستجو می پردازد. این پرسش که: «من کیستم؟»، والاترین اهمیت را می یابد. نوجوان با نقشهای گوناگون خود را می آزماید و می کوشد شخصیت بالغی بیابد و در راههای گوناگونی که پدر ومادر و همسالان در پیش پایش می نهند، حیران می ماند، که کدام را برگزیند.

انگیزه شخصیت سالم، آمال و آرزوها و امیدهای اوست. این «هدفهای تعیین کننده» برای شخصیت سالم امری حیاتی است.

در آخرین مرحله پرورش «خودشدن» و مهیا شدن برای سیر و سلوک ارادی خود در سنین بلوغ، تلاش و عمل از سرتکلیف پدیدار می شود. نوجوان با بروز حالات بلوغ جنسی(29) در این مرحله مکلف به تنظیم رفتار خویش در مجموع روابطش و تحقق نقش خویش است، چنانچه مراحل پیشین به درستی طی شده باشد، فعل ارادی او این ضوابط را بر خود می گیرد. این دوره برای شکل گیری سزاوار فرایند تعالی شخصیت آدمی، بسیار حساس و تعیین کننده است. مهمترین جنبه این جستجوی هویت، تعریف هدف زندگی و در راستای آن ارزیابی نقش خویش در مجموع روابطش، می باشد.

اهمیت این جستجو در آن است که شخص برای نخستین بار متوجه آینده و هدفها و خواسته های بلند و دور و دراز و نیازهای اصیل روانشناختی می شود. بایسته است پدر ومادر و دیگر اولیای دختر در حال بلوغ او را بیاموزند که بنیان زندگی ومعناداری آن با سلوک جهت دار و بارور قابل دستیابی است و این نیز با عبودیت در آستانه خداوندی حاصل می آید. نقش عبودیت خداوند، نقش آدمی در هستی است که به عنوان محور سامان بخش مجموعه نقشهای جنسی و جنسیتی، انسانی و اجتماعی، هرگاه در مراحل پیشین در ذهن و باور کودک می نشست، می تواند پایه روانشناختی و جامعه شناختی تبیین نقشهای گوناگون او باشد.

انگیزش شخص در این زمان بیدار می شود و پرورش می یابد و پشتوانه سلوک و رفتار وی می شود. رفتار هدفدار و قانونمند، بیان و بروز شخصیتی است که نگاه معلوم و شناسایی نسبت به هدف زندگی و آرمانهای خود دارد.

قسمت دوم

حضرت فاطمه علیهاالسلام ، از منظر فرایند رشد شخصیت

ابعاد و ساحات وجودی انسانی، بعد فکری، روحی و رفتاری و جریان رویش انسانی در مراحل شناختی، روحی، رفتاری تا مرحله عرفان و دعا دانسته شده و بر این اساس، جریان تعالیم بانو، در این ساحتها و جریان تربیت، مرور می شوند. آموختگان و پروردگان این تعالیم هم، خود، آموزگار این جریان عظیم انسانی اند و هم پیشتر، با زندگی شان تبلور این آموزه هایند.

مبحث اول

آموزه های بانوی بزرگ در وجه تربیت و سازندگی فکری

اولین گام جریان تربیت و نخستین بعد رشد وجودی انسان، تربیت فکری و شکل گیری بر صواب آگاهیها و رشد شناختها و بینشها و شعورهای انسانی است که اسوه های پرورده دین مانند بانوی بزرگ خود، آموزگار آنند؛ شناختهایی که با خودآگاهی و روشن بینی پیوند خورده اند و جهت دهنده گرایشهای انسانی ما هستند.

اول: تعالی یابی بینش و نگرش نسبت به هستی

فرآیند عظیم خودآگاهی، انسان شناسی، خداشناسی، جهان شناسی، جامعه و تاریخ شناسی، شناخت دنیا، آخرت و قیامت، شناخت زندگی و بسیاری شناختهای دیگر، از زمره اولین آموزه های دین است. خطبه آن حضرت در مسجد مدینه در برابر مهاجرین و انصار در احتجاج با ابوبکر، نمونه ای از اندیشه های آن بزرگوار است که نوع این تعالیم را در خود دارد. زمانی که این شناختها برای آدمی شکل بگیرد، خود قلمرو و پهناورتری از اشیاء و اشخاص را فرا می گیرد و در این راستا، خود گسترش می یابد، برخی از این تعالیم مانند:

* بینشها و شناختها درباره خود و انسان

شرط اول برای ساخت «خود» وتهذیب و تربیت آن، شناختن آن است. آدمی تا به نیازها، استعدادها، ابعاد و ارزشهای وجودی و خلقت خویش پی نبرد و تا کرامتها و نقش و جایگاه رسالت و مسؤولیت خود را در جریان عظیم رویش و رستگاری برای خویش نشناسد و به «خودآگاهی» نرسد، برای تربیت و ساختن و فعلیت بخشیدن و رویش خویش تلاش نمی کند و برای بهره جستن بر صواب از آنها همتی به کار نمی بندد.

در شناخت و فهم «خود»، بانوی بزرگ برای ما آموزه های بلندی دارد، مانند:

«شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام وحامل دین و احکام و امانت دار حق و رسانندگان آن به خلقید»(30)

* بینشها و شناختها درباره جهان (جهان شناسی)

برخی از تعالیم «زن الگو» درباره شناخت جهان است. این آموزه ها در بردارنده مباحثی چون، آفرینش جهان، پدیده های عالم غیب مانند فرشتگان و شیطان و... و سنتهای الهی در تدبیر عالم و آفرینش انسان و جهان و معاد و قیامت می باشد.

«همه چیز را از هیچ پدید آورد و بی نمونه ای انشاء کرد. نه به آفرینش آنها نیازی داشت و نه از خلقت آن سودی برداشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بنده وار بنوازد. و بانک دعوتش را در جهان اندازد...(31)

* بینشها و شناخت درباره خداوند

با بانوی بزرگ در کانونی ترین و بالاترین و والاترین شناختها به شناخت خدا و حاکم و پروردگار خویش می رسیم، که او ما را آفریده و با ما مهربان است و بی نیازمان کرده و قدرتمان داده و بر سلوک و زندگانی ما بیناست و در ما آگاهی و عشق به خیر و خوبی را گذارده و ما را به آدمیت و عبودیت فرا خوانده است. آدمی با این شناخت، در آن خودآگاهی نیز راکد نمی ماند. از خود اینجایی عبور می کند و در جریان والایش خودی به شناخت خدا می رسد و در می یابد که تنها با او می توان آرام گرفت.

گواهی می دهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی آلایش است و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن به آن، چراغ دانش....(32)

* بینشها و شناختها درباره حجت خداوند (نبوت، قرآن کریم، امامت)

بینش و شعور و شناخت باور ساز به حجت (نبوت و رسالت و وصایت و ولایت و امامت)، آموزه دیگر بانوی بزرگ است.

گواهی می دهم که پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند، برگزید و پیش از پیمبری، تشریف انتخاب بخشید و به نامی نامید که می سزید... خاندان ما را در میان شما به خلافت گماشت و تأویل کتاب اللّه را به عهده ما گذاشت. حجتهای آن آشکار است و آنچه درباره ماست پدیدار و برهان آن روشن...(33)

* بینشها و شناختها درباره جامعه و تاریخ

نیز با تعالیم بانوی بزرگ، جهان، جامعه، و تاریخ را می شناسیم و جایگاه خود را در عرصه هستی در می یابیم تا نقش و رسالت خویش و واقعیتهای اجتماعی را خودآگاهانه فهم کنیم و عبرت آموزی از تاریخ داشته باشیم.

پس از آن همه رنجها که دید و سختی که کشید؛ رزم آوران، و سرکشان درنده خو، و جهودان دین به دنیافروش، و ترسایان حقیقت ناشنوا، از هر سو بر وی تاختند و با او نرد مخالفت باختند... و گاهی که گمراهی سر برداشت، یا مشرکی دهان به ژاژ انباشت، برادرش علی را در کام آنان انداخت.. هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، کردید. و آنچه از آنتان نبود، بردید و بدعتی بزرگ در دین پدید آوردید... پسر ابوقحافه!... اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده ترا ارزانی! وعده گاه، روز رستاخیز(34)

* بینشها و شناختها درباره دنیا و آخرت

و هم با تعالیم فاطمه علیهاالسلام ، دنیا وآخرت و قیامت را در می یابیم.

سیر در دنیا و حضور از سرتربیت و تدبیر در آن در گرو شناخت درست دنیا، زندگی دنیا و رخدادها و آدمها و عناصر آن است.

وعده گاه روز رستاخیز! خواهان محمد صلی الله علیه و آله و داور خدای عزیز! آن روز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده برقرار خواهد شد! بزودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی است و هر مظلومی را پناهی.(35)

آدمی پس از شناخت خودبر مدار شناخت خداشناسی خودی و حیات و همنشینی با درون خود در می یابد که برای تأمین آن همه نیازهای عظیم انسانی و سیرابی عطش وجدان باید از خود هجرت کند به حقیقت از خود، به من نهایی خود، به من مطلق، هجرتی به نزدیکتر از خود،: به سوی نامحدود آگاه مهربان. این سیر و سلوک اندیشه ای و بینشی و شعوری با آگاهی و شناخت خداوند و هستی و... شکل می گیرد. هنگامی که آدمی در می یابد که خداوند از او به او نزدیکتر است، دیگر نمی تواند از او جدا شود، حتی اگر خودش را از دست بدهد. انسان بی خداوند با خود چه کند در حالی که انسان بی خودش با اوست و با انتخاب و در انتخابش ادامه می یابد.

با آن تفکرها و شناخت به خود و در نتیجه تفکرها و شناخت ها درباره خدا، نوبت به والایش عشق و ایمان در وجود آدمی می رسد.

نشر و گسترش بینش الهی و خداباوری در شناختها و باورها، زمینه دیگر شکل گیری آرامش درون است.

وسعت یابی این دید و بینش انسان، از همین وجهه معرفتی چند دستاورد را در پی دارد:

دوم: معیارهای شناختی شخصیت فرا رونده

* واقع بینی

بانو می آموزد که انسان سالم بایستی از دنیای پیرامون خود شناخت عینی داشته باشد، این ادراک عینی همان شناخت هستی است. او می آموزد که انسان در تب و تاب تعالی، هستی را آن گونه که هست می بیند و نه آنگونه که می خواهد و یا نیاز دارد که باشد. داوری خواستاران تحقق خود، درباره دیگران به عنوان بخشی از عینیت ادراک دقیق است و آنها قادرند ریاکاری و نادرستی را به سرعت تشخیص دهند. نگاه کنید، دید و بینش بانو درباره ریاکاری اولی، بی همتی و بی غیرتی مردان انصار و مهاجرین را در همان خطبه می توان دید. دانایی و خردمندی از اولین ویژگیهای بانوی بزرگ است:

فاطمه علیهاالسلام را از آن رو فاطمه نام نهاده اند که خداوند از علم خویش آن قدر او را سرشار ساخته است که از هر استادی بی نیاز باشد.(36)

اشخاص سالم به جهان خویش عینی می نگرند، به عکس روان نژندها که ناچارند واقعیتها را تحریف کنند تا با خواسته ها، نیازها و ترسهایشان سازگار شود. انسان بالنده بر پایه ادراک و جهان بینی ژرف و گسترده خود و تجربه ها و پختگی ها و ظرافت هایش، مردمان و موقعیتهای پیش روی خویش را یکسره نیک می یابد و واقعیت را همان گونه که هست، بی واهمه و بدون سانسور می پذیرد و تبیین می کند.

نگاه تحلیلی بانو به وضعیت عصر خویش را بنگرید که:

به خدا، دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما بیزارم درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده و نابرّایند که در پیش روی واپس گرایند و خداوندان اندیشه تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.(37)

* گسترش مفهوم خود

زمانی که خود گسترش می یابد، قلمرو پهناورتری از اشیاء و اشخاص را فرا می گیرد. در ابتدا خود، تنها معطوف به فرد است، اما با افزایش تجربه، خود وسعت می یابد و ارزشهای مجرد و آرمانها را در بر می گیرد. بلوغ آدمی از جمله در گرو توجه به گستره عظیم روابط خویش است. اما داشتن رابطه با چیزی یا کسی فراسوی خود فردی، به تنهایی کافی نیست. انسان بایستی نقشی مستقیم و کامل بیابد. ادامه شناخت ارکان دیگر هستی و درک روابط آنها، درک وضعیت در این وسعت است که از رهگذر آن نوبت به بینش نسبت به نقش خود در عرصه این روابط می رسد. چنین نقشی را می توان «مشارکت انسان در قلمروهای تلاش انسانی» خواند. آدمی نقش خود را در این عرصه با فعالیتی که از سر احساس مشارکت در عالم روابط رفتاری می یابد و گسترش می بخشد. خود در این فعالیتهای معنادار، گسترش می یابد و این فعالیتها دامنه گسترده حس «خود» می شوند.

زمانی که «خود» گسترش می یابد، قلمرو پهناورتری از اشیاء و اشخاص را فرا می گیرد. در ابتدا، خود تنها معطوف به فرد است؛ اما با گسترش و ژرفای جهان بینی و تعالی، انگیزه خود شکوفایی و نگرشهای ایمانی و نیز افزایش تجربه، وسعت می یابد و ارزشهای مجرد وآرمانها را در بر می گیرد. هستی مطلق با همه اوصاف و اسمأش (جهان، جامعه و تاریخ) می تواند در گستره فکر و روح و سلوک آدمی حضور یابد و همپای بلوغ و پختگی و ظرافت وی، دنیای درون را بستر جریان اسماء و اوصاف کمال مطلق الهی گرداند. این رابطه، به یافتن وضعیت بسیاری از اجزاء در این مجموعه و شکل گیری نقش انسان در این گستره می انجامد. نقشی که در هر وضعیتی و به تناسب هر موضوعی، حکمی و تکلیفی را بر آدمی هموار می سازد، چنین نقشی همان «مشارکت مطمئن در قلمروهای متنوع تلاشهای انسانی» است. رابطه رفتاری با خود (فعل اخلاقی)، با خداوند (فعل عبادی)، و با جامعه (حقوق اجتماعی) و با طبیعت (حقوق طبیعی) است که این رفتار و عمل، حکم خداوند را با خود دارد و «خود» را در آدمی گسترش می بخشد. خود در این فعالیتهای پرمعنا، سرمایه گذاری می شود و این فعالیتها، دامنه های گسترده حس خود، می شوند. بسیاری از مردمان، ادراک از عالم و از هستی دارند، اما دنیای گسترده خودشان خالی از حضور آنهاست؛ دنیایی کوچک، با چشمهای ذره بینی که کاشف رخدادهای بزرگ بیرون از دنیای او می باشد.

* ذکر و یاد ورزی خداوند، وجهه ای از بالندگی روح و آرامش درون

... اللهم قد تری مکانی و تسمع کلامی و تطلع علی امری و تعلم ما فی نفی... و انت الرب الجواد بالمغفرة .. و انا فقیر الی رحمتک فاسألک بفقری الیک و غناک عنی و بقدرتک علی و قلة امتناعی منک...(38) با این تجربه درونی از حضور خداوند، گرایش به نبوت و امامت و قیامت در درون وجود آدمی شکل می گیرد و در این راستا، حضور جامعه و تاریخ در وجود خویش وتجربه خودآگاهانه از آنها می باشد. رنجها و شادیهای مردمان نیز در دنیای وی رخ می دهد و درد خلق و شفقت بر آنان را دارد.

امام صادق علیه السلام از پدران خویش از حسن بن علی علیه السلام روایت می کند:

مادرم شبهای جمعه را تا بامداد در محراب عبادت می ایستاد و چون دست به دعا بر می داشت. مردان و زنان با ایمان را دعا می کرد، اما درباره خود چیزی نمی گفت. روزی به او گفتم:

مادر! چرا برای خود نیز مانند دیگران دعای خیر نمی کنی؟ گفت:

فرزندم همسایه مقدم است(39)

آنچه درون زهرا می گذرد در سلوک و رفتار وی (مانند ایثار و انفاق) نمایانگر است. از زمره سلوک جمعی وی با مردمان همین ایثار (ترجیح دیگران بر خود) اوست.

گرسنه ای در مسجد از پیامبر صلی الله علیه و آله طعامی خواست. علی علیه السلام در پاسخ به پرسش پیامبر که آیا کسی می تواند گرسنه ای را در مسجد اطعام کند، به منزل فاطمه وارد می شود و درخواست پیامبر را با او در میان می گذارد. فاطمه علیهاالسلام می گوید:

آنچه پیش ماست، تنها قوتی به اندازه دختربچه است، لیکن آن گرسنه را بر خود و فرزندمان ترجیح می دهم. او میهمان ماست خوراکی را به او برسان(40)

و از این نمونه ها در زندگانی فاطمه علیهاالسلام و علی علیه السلام بسیار است.

نمونه ای دیگر از سلوک جمعی فاطمه علیهاالسلام ، انفاق او با محرومان است:

روزی زهرا علیهاالسلام دو دستبند نقره و گوشواره و پرده ای که به تازگی سهم علی علیه السلام از غنایم شده بود، برای رسول خدا می فرستد با این پیام که:

ای پیامبر خدا، دخترت تو را سلام و ادب دارد و می گوید این سهم ما را در راه خدا انفاق کنید. پیامبر از این رفتار دخترش آنچنان مسرور می شود که سه بار می گوید: «فداها ابوها» پدر فاطمه فدای او باد.(41)

* عینیت بخشیدن به خود

این معیار، تجسم فراخوانی به خودشناسی است. کوشش برای خودشناسی عینی از ابتدای زندگانی آغاز می شود و هیچگاه پایانی نمی پذیرد. شناخت کافی از خود مستلزم داشتن بصیرت است، روشن بینی نسبت به آنچه که می پنداریم هست و آنچه که واقعا هست.

شناخت کافی از خود مستلزم روشن بینی در بصیرت آدمی و نگاه انتقادی به خویش است. انسانی که به مرتبه برتری از عینیت و بصیرت نفس رسیده است، در هر رتبه وجودی که باشدخود را با وضعیت برتری که می تواند باشد، می سنجد و کمبودهای خویش را اذعان می کند و جویای جبران آن کمبودهاست.

دعا در تعالیم بانو،سزاوارترین زبان بیان نقدی وضعیت خود، نگاه به آینده و تلاش برای بالندگی خویش است.

«خداوندگار من، تو وضعیتم را می بینی و سخنم را می شنوی و به آنچه بر من می رود آگاهی و به آنچه که روانه ام می کنند، آگاهی؛ من نیازمند رحمت توأم»(42)

انسان مسلمان، این گونه بینش و شعور و شناختی دارد. این، اولین بعد رشد انسانی و تربیت وجودی آدمی است و بانو آن را به ما می آموزد و اگر زنان خواهان تعالی خویش هستند، اولین گام تجربه دینی، وسعت و ژرفایی باورهاست.

آن روشن بینی و معرفت در جریان بلوغ، خواهشها و نیازها و انتظارات آدمی را شفاف می کند و روح و باورهای انسانی را به جهتی برتر فرا می خواند، به طوری که احساسات و باورهای جهت یافته در سمت و سوی بالندگی و فلاح، همان ایمان است.

مبحث دوم

آموزه های بانوی بزرگ در وجهه تربیت و سازندگی روحی

دومین بعد تربیت انسانی، تربیت خواهشها و احساسات و عواطف انسانی است. بعد دوم رشد انسانی، رشد روحی و اخلاقی و گرایشی (ایمان) است که خوشبختانه تعالیم بانوی بزرگ، آموزگار ماست.

شخصیتهای بالنده به جلو می نگرند و انگیزه آنها، هدفها و برنامه های درازمدت است؛ اینها هدف جویند و قلب و روح و عاطفه و اندیشه خویش را با آرمانهای انسانی خویش وجامعه گره زده اند، همچنانکه که در ادبیات دینی «ایمان» نام گرفته است و همین است که شخصیتشان را تداوم می بخشد.

سلوک و زندگانی صدیقه طاهره این ایمان و عشق راستین را نشان می دهد. رسول بزرگ نیز بر این سرشاری ایمان گواهی می دهد:

ای سلمان! خداوند آنچنان قلب و روح و سلوک و اندام فاطمه، تا همه وجودش را سرشار از ایمان ساخته است که برای بندگی و طاعت در آستانه او، خود را از همه چیز آزاد و فارغ ساخته است.(43)

بالندگی روح در ایمان به خداوند، وحی، پیامبران، امامان، انسان، غیب، قیامت، قرآن، ملائکه و انسانیت و رستگاری، تبلور دارد.(44)

ایمان همین عشق و باور به آرمانهای بلند الهی و انسانی و در راه خدا و برای او ونفرت و بغض در راه او و به خاطر اوست.(45)

ایمان، پیوند دو بعد زندگی دنیایی و عینی و اخروی، پیوند میان بینشها و شناختها و شعورها با تصمیم و عمل و اقدام است؛ حضور با زندگی و با قلب و عشق در عرصه ای است که عوالم قابل تجربه حسی و عقلانی را و هم عوالم غیرقابل آزمون تجربی و عقلانی را، یکسره فراگیر است.

عمل و سیره و سلوک صالح و تبلور ایمان در روایت اصول کافی، باب ایمان و کفر وارد شده است که: «انّ الایمان مبثوت علی الجوارح.» (ایمان بر تمامی وجود انسان پراکنده است.)

سلوک و زندگانی صدیقه طاهره این ایمان و عشق راستین را نشان می دهد. رسول بزرگ نیز بر این سرشاری ایمان گواهی می دهد:

ای سلمان! خداوند آنچنان قلب و روح و سلوک و اندام فاطمه، تا همه وجودش را سرشار از ایمان ساخته است که برای بندگی و طاعت در آستانه او، خود را ازهمه چیز آزاد و فارغ ساخته است.(46)

باری ایمان، محبتها و نفرتهای شکل گرفته در راه خداوند و به خاطر اوست. ایمان، رهبری و جهت دادن به عشقها و نفرتهای درونی خویش در راستای عبودیت خداوندی است. امن و آرامش و تسلط و شهادت و انتظار برای انسانی است که به درجه ایمان رسیده است. در وسعت امن وآرامش اهل ایمان، خوف و حزن و حیرت و اضطراب و ذلت راه ندارد.

تعالیم بانوی بزرگ آموزگار آنند که چگونه عشقها و نفرتهای خویش را جهت دهیم و راهبری کنیم تا در همه وجودمان جریان یابد و در دست و گوش و چشم وفکر و خیال و رفتار و سلوک ما راه بیابد و عمل و سیره و سلوک ما تبلور ایمان ما، باشد. جنبه هایی از گرایش ایمانی انسان سالم را مرور می کنیم:

1 فلسفه یگانه ساز زندگی

این انگیزش یگانه ساز، وجهه شناختی گرایش ایمانی است. ایمان یا جهت داشتن، همه جنبه های زندگی شخص را به سوی هدف (هدفهای برگزیده زندگی) هدایت می کند و به او دلیلی برای زیستن می دهد. ما به کشش ثابت هدف های پرمعنا نیازمندیم و بدون آنها به پوچی و بی معنایی زندگی، به کفر و فسق، به اضطراب و دلهره و فشارها و زحمتهای خودساخته، گرفتار می شویم. داشتن شخصیت سالم و بالنده بدون داشتن خواسته های ناب(47) میسر نیست.

فلسفه یگانه ساز زندگی حول یک وجهه ایمان است که بانو با زندگیش آموزگار ماست.

2 گرایش بر مدار ارزشها جنبه دیگر ایمان آدمی.

ارزشها (همراه با هدفها) پرورنده فلسفه یگانه سازندگی می باشند. آدمی در راستای آن وسعت بینش و شکل گیری انگیزش خود شکوفایی و این انگیزش یگانه ساز و اراده خلاق، ارزشهای تعالی بخش خود و خلایق را بر می گزیند، ارزشهایی استوار و پایدار که تمامی جنبه های زندگیش را به هم پیوند می دهد و یگانه می سازد. ارزشهایی که می تواند به شخص او مربوط باشد (مانند مباهات به کار) و می تواند وسعتش تمامی جامعه را دربرگیرد و دیگران هم در آن سهیم باشند (مانند انفاق و انصاف با خلق) که می تواند پرتویی از کشش گرایش به انسان کامل (مانند توسل به اهل بیت) و کشش و گرایش و سلوک برای رضای خداوند می باشد.

مباهات به کار زهرا علیهاالسلام از بیان علی علیه السلام درباره همسرش بر می آید:

فاطمه آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقی ماند و آن قدر با آسیاب آرد کرد که دستهایش پینه بست و آن قدر خانه را رفت و روب می کرد که لباسش را گرد و خاک می گرفت وآنقدر آتش زیر دیگ روشن می کرد که پیراهنش سیاه می شد...(48)

و در انصاف ورزی با خلایق مانند آنکه زهرا علیهاالسلام در پاسخ به سلمان از چرایی کار در منزل علیرغم حضور بانو فضّه خدمتکار منزل فاطمه، می گوید:

پیامبر خدا مرا سفارش کرده است که روال و شیوه کار در خانه اینگونه باشد که خدمت کردن روزی برای او و روزی از آن من باشد. دیروز روز خدمتگذاری فضّه بوده است و امروز نوبت من است.(49)

3 «اراده معطوف به معنا»(50)

اراده معطوف به معنا، در فرایند بالندگیِ گرایش ایمانی، انگیزش چنان نیرومندیست که بر مدار عبودیت خداوندی می تواند همه انگیزشهای انسانی دیگر را تحت الشعاع قرار دهد. در واقع «اختیار خلاق » همان «اراده معطوف به معنا» است که مضمون اصلی سلوک از سرتکلیف می باشد به طوری که معنای زندگی سالک و وظایف زندگی او و نیز تکالیفی که او در راستای نقش انسانی، اجتماعی و جنسیتی برعهده دارد سرنوشت ما را می سازد.

بانو در موعظه ای ما را می آموزد که: «کسی که سلوک و عبادتش را در جهت خداوندی پرورش دهد، خدای بزرگ، او را از برترین مصلحت ها سرشار می کند.»(51) الحمداللّه رب العالمین ولا حول و لا قوة الاّ باللّه العلی العظیم و حسبی اللّه نعم الوکیل(52)

سنت بانوی بزرگ نشان می دهد که براساس ایمان، برخی ویژگیها برای مومنان شکل می گیرد که نشانه سلوک و سیره ایمانی ایشان است.

* استغنا، وجهه ای از بالندگی روح

زهرا و فرزندانش چند روزی است بی قوت و خوراک اند و سلمان برای نیازمندی از وی استمداد می کند، بانو پیراهنش را به سلمان می دهد تا گرو بگذارد و خوراکی برای آن محتاج فراهم آورد، سلمان مقداری از خوراک را برای زهرا و فرزندان می آورد. زهرا نمی پذیرد و می گوید:

سلمان، اگر کاری و بخششی داشتم، برای خداوند بوده است و ابدا از آن چیزی برای خود برنخواهم داشت.(53)

* امیدواری صادق، وجهه ای از بالندگی روح

با قوت روح، آدمی به آنچنان استغنا و استحکام روح می رسد و به فرجام خویش، روشن بین است که مرگ نیز برای او انتخابی شوق برانگیز است. برای زهرا علیهاالسلام مرگ نیز مژده وصال است و با تصور مرگ، چهره به لبخند می نشیند.

خدایا مرگ مرا زودبرسان(54)

* سوز و شور پاک و همیاری عاطفی، وجهه ای از بالندگی روح

سوز و اشک فاطمه علیهاالسلام ، پاک از رنجیست که بر آدمیت تا قیامت می رود، این است که «رأس البکایین»(55) نام گرفت. هیچ گاه برای خود چیزی نخواست. خود در پاسخ احوالپرسی ام سلمه می گوید:

با غم و اندوه ایام می گذرانم، بر نبود پیامبر و ستم بر وصایت مگر می توان در غم و رنج جانکاه نبود(56)

* ورع، وصفی دیگر از سالک راه

«ورع» از اوصاف ایمانی اهل سلوک است، به معنی ترس. این ترس نگرانی سالک است از اینکه به سبب کاری ناپسند او را طرد کنند و شایسته راه عشق ندانند و از این رو، سالک در این منزل تمام در حال مراقبت نفس است، بدین معنی که پیوسته در کمین نفس خود نشسته و هر دم خود را می نگرد تا مبادا کاری برخلاف میل معشوق انجام دهد. ورع دور باش دادن و جلوگیر بودن همواره خویش از ناپسندیها و گناهان و اجتناب از محرمات الهی و بازداری خود از آرزوها و خواهشهای اغوابرانگیز است.

ورع یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتی زهرا علیهاالسلام است. در زیارت فاطمه زهرا علیهاالسلام آمده است: یا حلیفة الورع والزهد(57)

* خلوص و اخلاص، وجهه ای دیگر از بالندگی روح

اخلاص، ویژه داشتن و خالص داشتن دانش و انگیزه واحساس و سلوک و زندگانی خویش برای خداوند است. اخلاص، پاکیزه داشتن قلب وشیوه زندگی (دین)(58) است. اخلاص آن است که دانش و نیت و خواستنها و قلب و عواطف و سخن و سلوک و شیوه زندگی از غیرحق مبرا آید و روی با حق تعالی داشته باشد و قطع نظر از مدح و ذم خلایق باشد.

و بتول علیهاالسلام ، همه زندگانیش، انگیزه ها و اندیشه ها و عواطف و سلوکش، آموزگار اخلاص است. بانوی بزرگ در پاسخ به پدر از پرسش جبرییل که هرچه بخواهی همان می شود، می گوید:

مرا هیچ نیازی و خواهشی از خداوند مگر خود او و جهت داری و نظر به پیشگاه باکرامتش نیست.(59)

در روایت از حسین بن روح از نواب امام زمان علیه السلام نقل شده که:

دو خصلت خدادادی زهرا علیهاالسلام به پاداش اخلاص در نیتش، مایه فضیلت اوست: یکی وراثت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگری اینکه نسل رسول خدا از ذریه اوست(60)

بانو علیهاالسلام ، خود در فرازی می گوید:

کسی که نیایش و عبادت خالصانه خود را به سوی خداوندگار پیش فرستد و بالنده تر بدارد، خداوندگار بزرگ، نیکوترین و برترین مصلحت او را به سوی این بنده فرو می فرستد.(61)

4 وجدان بالغ اخلاقی، وجهه ای دیگر از ایمان

وجدان بالغ اخلاقی به گرایش یگانه ساز زندگی کمک می کند. وجدان اخلاقی نابالغ، تنها سرشار از ممنوعیات و محرماتی است که به ویژه از دوران کودکی در شخصیت فرد بر جای می ماند و با عقاید صلب و بسته دینی تأیید می شوند. ویژگی وجدان «بایدها» و جنبه های دستوری و تکلیفی به جای «بهتر است»ها و «شایسته است»ها می باشد. وجدانهای نابالغ اجتماعی، هیچگاه از سطح تنجیزی تجربه تکالیف (باید اینگونه رفتار کنم) به لایه های عمیقتر یعنی تجربه ارزشها و تجربه اختیار خلّاق وارد نمی شود. حال آنکه شخص بالغ با دیدگاه «بهتر است این گونه رفتار کنم» که حاکی از حس وظیفه شناسی نسبت به خود، خداوند و دیگران است، از سطح تجربه تکالیف در می گذرد. بانو علیهاالسلام اصول وجدان بالغ اخلاقی را توضیح می دهد مانند:

* صداقت زهرا علیهاالسلام

صداقت، ادبی دیگر از آداب بالندگی جان با سلوک و اقدام است. همگان گواهی بر صداقت زهرا علیهاالسلام دارند و او از این وجهه بالندگی جان را نیز می آموزد. از همین روست که او را «صدیقه»(62) نیز نام نهاده اند و در موارد مختلف از او به این نام یاد کرده اند(63)

عایشه می گوید:

هیچ کس را راستگوتر از زهرا نیافتم مگر تنها پدرش را(64)

* خشیت زهرا علیهاالسلام

در مکتب تربیتی زهرا علیهاالسلام ، خشیت از خداوند و خشوع در برابر او از دیگر وجوه بالندگی روح است. او خود در خشیت بدانجا رسیده است که به وقت نماز از خوف خداوندگار نفسهایش به شماره می افتد.(65)

در روایتی دیگر آمده، روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر فاطمه وارد شد، او را گریان یافت. گفت:

نوردیده ام! چه چیز مایه گریه ات شده؟ گفت:

سخن خداوند که می گوید: و حشرنا هم فلم نغادر منهم احد؟(66)

* امنیت و آرامش روحی

امنیت و آرامش روحی از آثار گرایش ایمانی آدمیست.(67)

1 ویژگی شخصیت مومن، چند خصوصیت را در بر می گیرد که یکی از عمده ترین آنها، پذیرفتن خود است. شخصیتهای سالم می توانند همه جنبه های هستی خود را، از جمله کاستیهای خود را ببینند، بدون آنکه منفعلانه تن به آنها دهند. اینان در هر مرتبه و منزلت وجودی که باشند تا سر حد توانایی و وسع خویش می کوشند بهترین کارها را در هر لحظه انجام دهند و در این فرایند به اصلاح و بهبود خویش بپردازند.

2 شخصیت مؤمن بی آنکه زندانی هیجانها یا عواطف خویش باشد، احساسات خود را مهار می زند، تا این احساسات سد راه فعالیتها و روابط با دیگران نباشد. چیرگی بر احساسات، فرو کوفتن احساسات نیست. بلکه هدایت آن در مسیری سازنده است. اما روان نژندها در همه حال احساس خود را آزاد می گذارند و آنرا به بهایی ولو اندک با هرکس وناکسی معامله می کنند. و ای کاش چند صباح بعد آن را می یافتند، زیرا انگشت افسوس بر لب و فرجامی تباه پیش رو خواهند داشت.

3 خصیصه دیگر امنیت عاطفی «صبوری در برابر ناکامی» است. این خصیصه نمایانگر واکنش شخص در برابر فشارهایی است که بر خواسته هایش وارد می آید و سدهایی که سر راه آرزوهایش ایجاد می شود. اشخاص سالم موانع را تحمل می کنند، تسلیم ناکامی نمی شوند، بلکه برای دست یافتن به همان هدفها یا هدفهای دیگری که جایگزین هدفهای پیشین ساخته اند، شیوه های متفاوتی را که از ناکامی کمتری برخوردار باشند، به کار می گیرند. ناکامیهایی که غالبا روان نژندها را از پای در می آورد، شخصیت های سالم را درمانده نمی کند.

4- هنگامی که آدمی در می یابد داده های خداوندی از استعدادها و قابلیتهای وجودی فرد، ملاک افتخار نیستند و ملاک و منزلت تقوا است(68) و هنگامی که دریافت داده ها و نعمتها بازدهی می خواهند و از هرکس به اندازه سرمایه اش سود می گیرند(69) و هنگامی که یافت به وقت پاداش نسبتها را در نظر آورند(70) و هنگامی که یافت حتی نسبتها و سعی ها و عملها را با هدف می سنجند.(71) در این هنگام به رضا وخشنودی می رسد.

زهرا علیهاالسلام ، منزل رضا را تجربه کرده است:

از سلمان روایت شده است که به وقت ازدواج زهرا علیهاالسلام با علی علیه السلام ، روزی از فرط طعنه زنی حسودان، درد خویش را به پدر شکایت کرد تا پدر خود آن جماعت را چاره کند. پیامبر صلی الله علیه و آله او را گرامی داشت و گفت:

این پیمان به فرمان خداوند بوده است و شما دو تن برگزیده او و کفو یکدیگرید.

زهرا علیهاالسلام شاد از این بیان و گرامیداشت، گفت:

راضی به آنچه مرضی خدا و پیامبر اوست هستم.

و پیامبر سخن را ادامه داد و از منزلت و بزرگواری شویش با او گفت تا آنجا که زهرا علیهاالسلام از سر سرور و بهجت بی اختیار گفت:

راضیم خدای را که پروردگار من است و تو را که پیامبر اویی و پسرعمم را که ولی اوست.

پیامبر صلی الله علیه و آله روزی در کنار زهرا علیهاالسلام ، حسین علیه السلام را در بغل می گیرد و بر فرجام سرخ حسن می نالد، و ماجرای آینده را برای وی توضیح می دهد و زهرا علیهاالسلام است که می سوزد و زمزمه می کند:

پدرجان تسلیم و راضی ساحت خداوندیم و بر او توکل داریم.

مبحث سوم

تعالیم بانوی بزرگ در وجهه تربیت و سازندگی رفتاری

تعالیم بانوی بزرگ، آموزگار زندگی پاکیزه (حیات طیبه) است و فراخوان ما به تقوا می باشد. و این سومین بعد تربیت انسانی و دینی است؛ یعنی تربیت و راهبری و هدایت رفتار و روابط رفتاری ما بر پایه بینشها و باورهای بالنده و وسعت روحی و ایمان است.

تقوا، عمل صالح (اصلاح خویش و اصلاح جامعه) بر پایه ایمان است و زندگی پاکیزه نیز با همین عمل صالح بر پایه ایمان شکل می گیرد.

زندگی و سلوک انسانی سه وجهه و سه بعد دارد؛ یکی رابطه عملی با خویش که «اخلاق» است و دیگری رابطه رفتاری با خداوند که «عبادات» است و دیگر رابطه رفتاری با خلایق است که «حقوق» نام دارد. آموزه های تربیتی بانوی بزرگ در همین ابعاد با نسبتهای گوناگون، است:

* سلوک اخلاقی، بیان وجهه ای از بالندگی سلوک و حیات

در وجهه اخلاقی زندگی رفتار و ارتباط رفتاری با خود تعالیم بانوی بزرگ، زندگی را با صداقت و صلابت و استواری و صبوری و شجاعت و حماسه و ایثار و فتوت و زهد و... مالامال می کند و به ما می آموزد.

* زهد، خویشتن بانی و تهذیب نفس

زهد، گذر از کمی ها و نارساییها و نقصها که دنیا خود نمونه آن است به خاطر عشق بزرگتر به خوبیها و خداست. زهد، آزادی از عشقهای کوچکتر و رهایی از اسارتها به خاطر عشق بزرگتر (ایمان به خداوند) است.

امام صادق علیه السلام فرمود: ... بل الزهد فی الدنیا ان لا تکون بما فی یدک اوثق منک بما یداللّه عزوجل.(72)

زندگی زهرا علیهاالسلام ، همه آموزگار زهد و خویشتن بانی است. قناعت او، بخششهای او و پذیرش سربلند سختی های زندگی همه نشانه زهد اویند:

دنیاگذاری او برای آخرت نمود دیگر زهد اوست:(73)

* پایداری و مجاهدت و صبوری و استقامت

دوپای سلوک و عمل برای رشد، یکی شکر است و یکی صبر، شکر، بهره برداری برای حق در هنگام داراییها و صبر به پای باطل نچسبیدن در هنگام نداریها است. همپایی زهرا علیهاالسلام با پدر در دوران تبلیغ و سامان یابی مدنیت اسلام و آن قصه های مکرر خاکستر و شکمبه و جراحتهای رسول و نداریها و قناعتها و پاس داشتن هدف، بی توسل جستن به هر وسیله ای در اوج غمناکیها و حصرهای سیاسی و روحی و دوستان ناپایدار و دشمنان پایدار و نیز دورویان، نقل همه زندگانی آن آموزگار است. در هنگامه احزاب، روزی زهرا علیهاالسلام برای فرزندانش قرص نانی پخته، دل نگران پیامبر است، دلش آرام نمی گیرد، به سوی پیامبر می شتابد، همان قرص نان را تقدیم امام می کند و بچه ها در خانه گرسنه اند.(74)

* سلوک عبادی، بیان وجهه ای از بالندگی سیر و حیات

در وجهه عبادی زندگی نیز ارتباط رفتاری با خدا، عبادت و سلوک و رفتارهای متناسب برای ارتباط و پرستش و نیایش، و سرّ پرستش و آداب آنها و جایگاه و نقش آنها را با زندگی خود به ما می آموزند؛ با نماز، با امر به معروف و نهی از منکر، با جهاد و...

* در نیایش خداوند

رسول خدا بر روحیه عبادی و این وجهه زندگی ساز زهرا علیهاالسلام گواهی می دهد:

هنگامی که زهرا در محراب عبادت می ایستد چونان ستاره ای برای فرشتگان می درخشد. در این حال خداوند به فرشتگان می گوید: بهترین بنده من، فاطمه را بنگرید. او در مقابل من از فرط خوف با لرزشی جاری بر همه وجودش ایستاده است. او با تمامی حضور قلب خویش به عبادت من می پردازد.(75)

فاطمه علیهاالسلام در شب ازدواج خود با علی علیه السلام می گوید:

اجازه بده با هم به نماز بایستیم و در این شب خدای را عبادت کنیم.(76)

امام مجتبی علیه السلام یکی از این لحظه های ناب را توضیح می دهد:

شب جمعه مادرم را دیدم در محراب، به تمامی در حال نیایش است. مدام در رکوع و سجود بود تا سپیده سرزد.(77)

* به عنوان الگو در دیگر روحیات عبادی

زهرا علیهاالسلام ، حرمت حجاب را همواره پاس می دارد. نابینایی با اذن فاطمه علیهاالسلام به منزل او وارد می شود، فاطمه علیهاالسلام بی درنگ برخاست و خود را پوشاند. پیامبر گفت: دخترم این مرد نابیناست. زهرا علیهاالسلام پاسخ گفت:

اگر او مرا نمی بیند من که او را می بینم، او نیز بوی مرا استشمام می کند. پیامبر با این پاسخ گفت: گواهی می دهم تو پاره تن منی(78)

حضور اجتماعی زن در جامعه از دیدگاه زهرا علیهاالسلام منعی ندارد، لیکن این اصل رفتاری همواره بایستی مورد توجه مردان و بانوان باشد که پوشش را رعایت کنند:

خیر وخوبی زن در این است که نه او مردان را ببیند و نه مردان او را ببینند.(79)

این نگرش عبادی زهرا علیهاالسلام حتی هنگام مرگ را نیز مورد نظر دارد:

تو را وصیت می کنم که برای من تابوتی بسازی به آن شکلی که فرشتگان برایم توصیف کرده اند(80)

* سلوک حقوقی، بیان وجهه ای از بالندگی سلوک و حیات

وجهه حقوقی زندگی را نیز یعنی ارتباط رفتاری با جامعه را، با خانواده (فرزند، همسر و دیگر اعضا خانواده) را و با دیگران (با جامعه خودی و با بیگانگان) را از آموزه های بانوی بزرگ می توان آموخت.

می توان میان دو گونه ارتباط صمیمانه با مردم فرق گذاشت. این دو، توانایی صمیمی بودن و توانایی دلسوز بودن است. این هر دو به گونه ای ژرف، پایدار، صادق، و رستگاری بخش در گرو عشق برتر به کمال مطلق به خداوند است. اکنون چگونگی این ارتباط را از بانو علیهاالسلام بیاموزیم.

شخصیت دارای روان بالنده می تواند به پدر و مادر، فرزندان، همسر یا دوستان نزدیکش صمیمیت، (عشق ومحبت) نشان دهد. این توانایی حاصل پرورش کامل مفهوم گسترش خود است. در این حال، شخص به فرد محبوب خود احساسی اطمینان بخش نشان می دهد و به آسودگی و شادمانی او به اندازه خوشی و آسایش خودش اظهار علاقه می کند. شرط دیگر صمیمیت، حس پرورش یافته هویت خود است. از همین رو مبحث و شفقت اشخاص سالم و بالنده بی قید و بی شرط است نه فلج کننده و الزام آور و از سر نیاز به محبت دیگران.

فاطمه علیهاالسلام که همواره به وقت خطاب پدر، او را دخترجان کوچولو (یا بنیّه)(81) می خواند و او نیز پدر را پدرجان (یا ابة)(82) خطاب می کند و همیشه رسول را و رضای پدر را مقدم به خود (83) و خوشنودی خویش می داشت(84) مادر پدرش (ام ابیها)(85) تعبیر رسایی برای بیان ارتباط درونی و صمیمانه دختر با پدر است. از انس با مادر از همان دوران جنینی، نیز پیشتر گفتیم.(86)

و ارتباط روحی و صمیمانه فاطمه علیهاالسلام با همسر را با زبان علی علیه السلام بهتر می توان دریافت. علی می گوید: زهرا همواره تسلای من بود.(87) و به وقت شهادت بانو همسر می سراید:

«فاطمه مرا دوست و محبوبی بود. در قلب من جز محبت میان ما کس دیگر را نصیب نیست.(88) و فاطمه علیهاالسلام شوی خویش را می گوید: علی! روح و جان من فدای روح و جان تو جانم پاسدار تو به قربان تو همواره در خیر و شر با تو خواهم بود.(89)

* با خانواده

1 پدر با او

فاطمه عزیزترین زن و عضو خانواده برای پدر است(90)، پدر احترام به او را وظیفه خود می داند. به گاه رفتن به مسافرت یا جنگی، آخرین کسی را که می بیند و وداع می کند زهرا علیهاالسلام است و اولین کسی را که پس از بازگشت می بیند هم اوست و در منزل او زیاد ماندگار می شد. (91) به وقت خطاب او را «دخترجان» (یا بنیّة)(92) می خواند، به گاه دیدار با دختر، پیشانی او را می بوسد، او را در جای خویش می نشاند و به او احترام می کند.(93)

2 فاطمه با پدر

در دوره بلوغ و بزرگی هم آنگاه که پدر به دختر وارد می شود زهرا تمام قد می ایستد، به استقبال پدر می شتابد، لباس بیرون(عبا) او را از دوشش می گیرد و کفشهای او را به کناری می گذارد. برای او آب وضو می آورد، و با دست خویش پای پدر می شوید. آنگاه در پیش روی پدر به احترام می نشیند. هرگاه پدر او را می خواند با لبیک لبیک جواب او را می دهد.(94) به وقت دیدار او از جای بر می خیزد، پدر پیشانی دختر را می بوسد و دختر نیز، و جای خویش را به او می دهد. باوردار صدق و راستی پدر و همواره با پافشاری و تأکید تصدیق کننده او بود و بر آن بود که سخنان و تعالیم پدر را از برداشته باشد.(95) همیشه رسول را و رضای پدر را مقدم بر خود(96) و خوشنودی خویش می داشت.(97)

«مادرپدرش» (ام ابیها)(98) تعبیر رسایی برای بیان نسبت فاطمه با پدر می باشد.

3 با مادر

همدمی و انس فاطمه علیهاالسلام با مادر از همان هنگامیست که در شکم مادر است.(99)

* با همسر

نمونه ای از پیوند و رفتار خانوادگی در اسلام، رابطه فاطمه با همسر خویش است.

الگوی همه همسران:

1 زهرا علیهاالسلام با علی علیه السلام

در نگاه به علی

فاطمه همسر خویش را بهترین می داند(100)

در عهده داری وظایف زندگی

عهده دار وظایف زنانگی خویش است. از تمیزی وساده پوشی(101) و آرایش و عطر زدن(102) گرفته تا کارهای معمولی منزل(103) مانند آرد کردن، نان پختن، رفت و روب کردن و قناعت به یک زندگی ساده(104) و گفتگو و مزاح با همسر.(105)

و در ارتباط با او

علی خود می گوید که زهرا علیهاالسلام هیچ گاه مرا عصبانی نکرد.(106) همواره تسلای من بود(107) فاطمه با علی همواره خواسته های مشترک دارند.(108)

در وصلت روحی با او

فاطمه باوردار و پذیرای فرید، از تمام جان و مال خود، برای علی است. با او می گوید:

علی! روح و جان من فدای جان و روح تو، جانم پاسدار تو به قربان تو، همواره با توام چه در خیر و خوشی چه در شر و سختی.(109)

و نیز این چنین کرد و با شهادتش بر صدق باور و پذیرشش گواهی داد.

در سختی ها و دشواریهای زندگی

فاطمه همواره در کنار همسر خویش است در سرد و گرم روزگار در دشوارترین لحظه هایی که وقتی رنجهای همه تاریخ را یکجا جمع کند به حجم و وزن آن نمی رسد و زهرا در کنار علی ایستاده است.(110)

2 علی علیه السلام با زهرا علیهاالسلام

آه! که میان من و فاطمه چه دوستی صادقی همواره پایدار بود، مرا دوستی بود بی همتا، عزیزی که در قلب من هیچگاه او را شریکی نبود. بلی، عزیزتر از جان و جسم و کالبدم، دور افتاد، لیک هیچگاه از قلبم پنهان نخواهد بود و پس از وفاتش بارها می سراید:

مالی وقفت علی القبور مسلما قبر الحبیب فلم یردَّ جوابی
احبیب مالک لا تردُّ جوابنا انسیت بعدی خلة الاحباب(111)
مرا چه گذشته است که در میان قبور مردگان ایستاده ام و از مزار دوست عزیزتر از جانم، جوابی نمی شنوم. آه! عزیزترینم چرا جوابم را نمی گویی؟ آیا آنحد خوبیها و در درون هم عشق ورزیها با یکدیگر فراموشت شده است؟

3 با فرزندان

فاطمه علیهاالسلام راهنما و رفیق و مأنوس فرزندان است. در وصیتش علی را سفارش می کند که:

علی تو را وصیت می کنم که با فرزندانمان به خوبی ونیکویی و مهربانی رفتار کنی(112)

* با مردم

1 ادب با دیگران

ادب در معاشرت از اصول رفتاری زهرا علیهاالسلام ، با مردمان، با خانواده و با دیگران است.

ام سلمه می گوید:

پس از ازدواج با پیامبر خدا من عهده دار امور دخترش فاطمه علیهاالسلام شدم، اما به خدا قسم او باادبتر و آگاهتر از من به همه موضوعات و امور بود(113)

در ادب با خانواده از او نقل شده که:

هنگامی که آیه «ولا تجعلوا دعاء الرسول کدعاء بعضکم بعضا»(114) نازل شد. دیگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را «پدرجان» نمی خواندم. وقتی او را پیامبر خواندم، او از من روی برگرداند؛ چند بار که این برخورد پیامبر ادامه پیدا کرد، علت را به او گفتم؛ مرا گفت: فاطمه این آیه درباره تو و خانواده و نسل تو نازل نشده است، تو از منی و من از توام. آیه در مورد اهل جفا و دشمنی است. مرا همان «پدرجان» بخوان، این تعبیر قلبم را زنده می کند و پیش خدا پسندیده تر است.(115)

در وقت پیشنهاد ازدواج علی علیه السلام با وی، پیامبر از او نظر خواست، فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد که:

ای پیامبر خدا! هر آنچه شما خود سزاوار می دانید این نظر بر نظر من ترجیح دارد.(116)

در ادب با دیگران و حسن خلق با مردمان و سعه صدر در اجابت درخواستهای آنان نیز از بانوی بزرگ کم نیستند:

بانویی از محضر فاطمه علیهاالسلام پرسشهایی بسیار داشت و آن بزرگ همه را پاسخ گفت. در پایان نیز از او خواست هر هنگام که پرسشی دارد می تواند اززهرا علیهاالسلام پاسخ گیرد، و ابایی از میان گذاردن پرسشها نداشته باشد.(117)

2 انصاف با مردم

انصاف: برابری در حقوق و حق، دسترسی براساس استعدادها و قابلیتها است. انصاف از دیگر از اصول سلوک جمعی زهرا علیهاالسلام است.

زهرا علیهاالسلام با خانواده انصاف می ورزد:

کارهای خانواده با علی عادلانه قسمت شده است، اقتضاء شرایط آنگونه است که کارهای درون منزل مانند آشپزی و نظافت با فاطمه علیهاالسلام است و کارهای بیرون از منزل مانند تهیه امکانات و مواد غذایی با علی علیه السلام می باشد.

و در انصاف ورزی با خلایق مانند آنکه زهرا علیهاالسلام در پاسخ به سلمان از چرایی کار در منزل علیرغم حضور بانو فضه خدمتکار منزل فاطمه، می گوید:

پیامبر خدا مرا سفارش کرده است که روال و شیوه کار در خانه اینگونه باشد که خدمت کردن روزی برای او و روزی از آن من باشد. دیروز روز خدمتگذاری فضه بوده است و امروزنوبت من است(118). از نمونه های دیگر مانند ایثار و انفاق بانو در فرازهای دیگر سخن گفته ایم.

پی نوشت ها:


1- شماره اول فصلنامه؛ صص7760

2- نداشتن هیچگونه بیماری عاطفی و ارضا نیازها و سائقهای معمول زندگی

3- از امام زمان وارد شده است که: «وفی ابنة رسول اللّه لی اسوة حسنه» - بحارالانوار، ج53، صص180179.

4- رجوع شود به: شولتس دوآن؛ روانشناسی کمال؛ الگوهای شخصیت سالم؛ ترجمه گیتی خوشدل؛ تهران؛ نشر نو، 1369.

5- Instinctoid-needs یا غریزی نما

6- دعای توسل

7- چشمه در بستر

8- رجوع شود به: جعفری، محمدتقی؛ با ترجمه و تفسیر نهج البلاغه؛ ج1؛ تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ 1357؛ 112110

9- «... والزهرة فاطمة» - معانی الاخبار ؛ ص115114

10- بحار الانوار، ج23؛ ص51.

11- Bodily Self

12- دلایل امامة، ص9

13- Self Identity

14- فاطمه، وصفی است از مصدر فَطْمْ، یعنی بریدن، قطع کردن و جدا شدن که در وزن فاعلیش (فاطمه، فاطم)، معنی مفعولی به معنی «جدا شده»، می دهد. رجوع شود به : لسان العرب

15- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «او را فاطمه نامیدند، چون خود او و شیعیان او از آتش دوزخ بریده اند.» - بحارالانوار، ج43؛ ص18 به نقل از امالی شیخ طوسی

16- سخن امام صادق علیه السلام است که: «چون از بدیها بریده شد. او را فاطمه نامیده اند.» - روضة الواعظین؛ ص148

17- علامه مجلسی، مرآة العقول؛ ج5؛ ص315

18- self Esteem

19- بحارالانوار: ج4؛ ص23؛ ح17

20- «احب اهلی اِلَیَّ فاطمة»، المعجم الکبیر؛ ج22؛ ص403؛ ح10081007 و «اَیُّ النساء اَحَبُّ الیک؟ قال: فاطمة» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص38

21- بحارالانوار، ج43؛ ص40

22- بحارالانوار، ج43؛ ص40

23- Self Extension

24- Self image

25- the Self as a Rational coper`

26- «دو خواهر او رقیه و ام کلثوم سالیانی چند از او بزرگتر بودند. او در خانه همبازی نداشت.»

27- «اگر قبول کنیم که زهرا پنج سال پیش از بعثت متولد شده است.»

28- Propriate Striving

29- نور؛ 59، 58 - نسا؛ 6

30- مروزی، ارحمدبن ابی طاهر مروزی؛ بلاغات النساء؛ چاپ بیروت، صص2423، نقل از ترجمه فارسی شهید، زندگانی فاطمه زهرا؛ ص128

31- همان مآخذ؛ ص127

32- همان مآخذ، ص127

33- همان، ص127.

34- همان؛ صص133130

35- همان؛ ص133

36- بحارالانوار، ج43؛ ص13.

37- شهیدی سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا؛ ص151150.

38- منقول از مسند فاطمة الزهراء؛ شیخ الاسلامی؛ دعای صدیقه کبری علیهاالسلام پس از تعقیب نمازعصر؛ ص401

39- کشف الغمة، ج1؛ ص468

40- بحارالانوار؛ ج36؛ ص59.

41- بحارالانوار، ج43؛ ص20 و با اندکی تفاوت ص83.

42- «اللهم انزع العجب والکبر والبغی والحسد والضعف والشک.... و اغفر ذنبی، واسترعورتی، و آمن روعتی، و اجبر مصیبی، واغن فقری... للهم عملت سؤ و ظلمت نفسی، فاغفرلی، انه لایغفر الذنوب الاّ انت.» از نیایش پس از هر نماز بانو - بحارالانوار؛ ج83؛ 8885.

43- «یا سلمان! ان ابنتی فاطمه ملأاللّه قلبها و جوارحها ایمانا الی مشاشها تفرغت لطاعة اللّه » - بحارالانوار؛ ج43؛ ص46.

44-«قرآن و حدیث به تفصیل متعلق ایمان را تعریف می کنند؛ مانند: «یومنون باللّه والیوم الآخر» (مائده 114)، «یومنون بالغیب» (بقره 3)، «یومنون بما انزل بک و ما انزل من قبلک» (بقره 4) و مانند آنها.

45- «اهل الایمان الا الحبّ و البغض؟»، وسایل، فصل جهاد با نفس.

46- «یا سلمان! ان ابنتی فاطمة ملأاللّه قلبها و جوارحها ایمانا الی مشاشها تفرعت لطاعة اللّه » بحارالانوار؛ ج43؛ ص46.

47- مانند نیاز به حقیقت، خوبی، زیبایی، یکتایی هویت، عدالت، نظم، پرمعنایی و نیاز به استغنا و انقطاع.

48- بحارالانور، ج43، ص83.

49- «اوصانی رسول اللّه ان تکون الخدمة لها یوما فکان امس یوم خدمتها.» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص28.

50- Will to Meaning

51- بحارالانوار؛ ج67؛ ص249.

52- فقراتی از دعای صدیقه کبری علیهاالسلام ، پس از تعقیب نمازعصر، مسند فاطمة الزهرا علیهاالسلام ؛ شیخ الاسلامی؛ ص401.

53- «یا سلمان! هذا شی ء امضیناه للّه عزو جل لسانا خُذ منه شیئا» - بحارالانوار، ج43؛ ص73.

54- احقاق الحق؛ ج19؛ ص160.

55- بحار؛ ج43؛ ص35

56- همان؛ ج43؛ ص156

57- زیارت حضرت فاطمه علیهاالسلام ؛ مفاتیح الجنان

58- «پیامبر صلی الله علیه و آله : اخلص قلبک یکفیک القلیل من العمل» - بحارالانوار؛ ج73؛ ص175 و نیز «اتخلص دینک یکفیک القلیل من العلم» - بحارالانوار؛ ج57؛ ص52.

59- «لاحاجة لی غیرالنظر الی وجهه الکریم» - ریاحین الشریعة؛ ج1؛ ص105.

60- بحارالانوار، ج43؛ ص37.

61- بحارالانوار، ج70، ص250249

62- صیغه مبالغه یعنی بسیار و همواره راستگو

63- «امام صادق علیه السلام می گوید: وهی (فاطمة) الصدیقة الکبری...» - بحارالانوار، ج43؛ ص105 و نیز درباره غسل فاطمه علیهاالسلام پیامبر می گوید: «فانها صدیقة لم یکن یغسلها الاصدیق...» - بحارالانوار، ج43؛ ص206.

64- بحارالانوار؛ ج43 ؛ ص68 و نیز اعیان الشیعه، ج2؛ ص276.

65- «کانت فاطمة علیهاالسلام تنهج فی الصلوة من خیفة اللّه تعالی.» - عدة الداعی؛ علامه حلی؛ باب4؛ ص139

66- ملحقات احقاق الحق؛ ج25؛ ص527

67- «هوالذی انزل السکینة فی قلوب المومنین»

68- «ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم»: حجرات، 13

69- «لایکلف للّه نفسا الا ما آتیها»: طلاق، 7

70- «لیس الانسان الا ما سعی»: نجم، 39

71- «کل یعمل علی شاکلته»: اسرا، 86

72- بحارالانوار، ج70، ص310.

73- بحارالانوار، ج43؛ ص83

74- طبقات ابی سعد؛ ص400

75- بحارالانوار، ج43؛ ص172

76- «فانشدک اللّه ان قمت الی الصلوة فنعبداللّه تعالی هذه اللیله» - احقاق الحق؛ ج4؛ ص481.

77- کشف الغمة، ج2؛ ص94

78- «ان لم یکن یرانی فانی اراه و هو یشم الریح.» - بحارالانوار، ج43؛ ص91

79- بحارالانوار، ج43؛ ص54 و 84.

80- بحارالانوار، ج28، ص304

81- بحارالانوار؛ ج43؛ ص40

82- بحارالانوار؛ ج43؛ ص30

83- «واللّه لا اؤثرن بها رسول اللّه علی نفسی و غیری» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص7، «وانت اولی بماتری» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص99

84- «رضیت بما رضی اللّه لی و رسوله» - مناقب ابن شر آشوب، ج3؛ ص344

85- بحارالانوار؛ ج43؛ ص190

86- بحارالانوار؛ ج43؛ ص2

87- بحارالانوار؛ ج43؛ ص87

88-

«حبیب لیس یعادله حبیب و ما سواه فی قلبی حبیب
حبیب غاب عن عینی و جسمی و عن قلبی حبیبی لایغیب»

بحار الانوار؛ ج 43؛ ص 217)

89- الکوکب الدری، ج1؛ ص196

90- «احب اهلی الی فاطمة» - المعجم الکبیر؛ ج22؛ ص403؛ ح10081007 و «ایُّ النسا احبُّ الیک؟ قال: فاطمة» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص38.

91- بحارالانوار؛ ج43؛ ص20 و 40

92- بحارالانوار؛ ج43؛ ص40

93- بحارالانوار؛ ج43؛ ص40

94- بحارالانوار؛ ج43؛ ص93

95- سفینة البحار، ج1؛ صص231

96- «واللّه لاؤثرن بها رسول اللّه علی نفسی و غیری» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص27 و «نیز انت اولی بماتری» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص99

97- «رضیت بما رضی اللّه لی و رسوله» - مناقب ابن شهر آشوب؛ ج3؛ ص344

98- «ان فاطمة تُکنّی ام ابیها» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص19

99- بحارالانوار؛ ج43؛ ص2

100- «یا ابة خیرزوج» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص133

101- عوالم العلوم؛ ج11؛ ص629628

102- بحارالانوار؛ ج43؛ ص91 و 95 و 114 و 113

103- بحارالانوار؛ ج43؛ ص31و76 و 81 و 84 و 85و 134 و 151

104- بحارالانوار؛ ج43؛ ص143 و 117

105- بحارالانوار؛ ج43؛ ص75 و 45

106- «لااغضبتنی» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص134

107- «کنت بک اتعزّی» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص187

108- «علی می گوید: لاعصت لی امری» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص134

109- «روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا اباالحسن ان کنت فی خیر کنت معک و ان کنت فی شرکنت معک» - الکوکب الدری؛ ج1؛ ص196.

110- بحارالانوار؛ ج37؛ ص44 و ج38؛ ص19 و ج41؛ ص257

111- بحارالانوار؛ ج43؛ ص217

112- اوصیک فی ولدی خیرا - بحارالانوار، ج79؛ ص27

113- «و کانت و اللّه ادأب منی و اعرف بالاشیأکلها» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص10

114- نور: 64

115- بحارالانوار؛ ج43؛ ص33 32

116- «یا رسول اللّه انت اولی بما تری.» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص99

117- حلیة الاولیاء؛ ج2؛ ص40

118- «اوصانی رسول اللّه ان تکون الخدمة لها یوما فکان امس یوم خدمتها» - بحارالانوار؛ ج43؛ ص28

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان