Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم قرآنی از
مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)
چکیده:
انتظارات حاصل از مباحث برون دینی از چه
مجرایی در استنباط احکام و معارف قرآن تاثیر حتمی دارد؟ شرایط این تاثیر کدام است؟
نوشته حاضر تلاشی است مختصر در جهت یافتن پاسخی مناسب به این دو سؤال که در دو
محور تقدیم می شود: پیش از بررسی مطلب، تذکر دو نکته لازم است: اول آن که اصل
تاثیر انتظارات مفسر در استنباط احکام و معارف قرآن کریم مورد پذیرش بوده و پیش
فرض بحث است، اما قرآن کریم به هر انتظاری پاسخ مثبت نمی دهد.دوم آن که بحث از
تاثیر حقیقی و ضروری انتظارات حاصل از معارف بیرونی است، نه آنچه در تاریخ تفسیر
قرآن کریم از تاثیرگذاری انتظارات مفسران به تفسیر قرآن آمده است; زیرا نمی توان
پذیرفت تمام آنچه توسط مفسران انجام شده حق است.
الف - مجاری تاثیر
انتظارات بر استنباط احکام و معارف قرآن
مجاری متعددی برای تاثیر انتظارات در استنباط
احکام و معارف قرآن از طرف صاحب نظران مطرح شده که برخی مربوط به گردآوری و برخی
دیگر مربوط به مقام داوری و تصدیق است.هر یک از این مجاری جداگانه مورد نقد و
بررسی قرار می گیرد تامجرای صحیح این تاثیر مشخص شود:
1- تاثیر در فحص از
متون دینی
از جمله مجاریی که برای تاثیر انتظارات به
فهم قرآن کریم مطرح و قابل بررسی است، تاثیرگذاری در مقام فحص و گرداوری است; به
این معنا که انتظار خاص موجب می شود عالم دینی در پی برخی معارف خاص از دین باشد و
از آن فحص کند و یا در مورد برخی موضوعات اصلا در متون دینی جست وجو نکند.در این
باره گفته شده است: «هر کسی بر حسب انتظار و فهمی که از دین دارد، دین را متعهد به
تدارک پاسخ در برابر پاره ای از پرسش ها می داند و در برابر پاره ای دیگر نه.» (1)
«آن بحث نظری و کلامی که انتظارات
ما را از دین سامان می دهد، به ما می گوید از دین چه بجوییم و چه نجوییم...اگر
متکلمی به واقع، بر آن باشد که دین برای بیان ارزش هاست و روش ها را به مردم سپرده
است و یا بر آن باشد که لازم نیست که دین درباب حکومت سخنی داشته باشد (نه این که
فقیهانه بگوید سخنی دارد یا ندارد) آیا باز هم در فقه دنبال کشف نحوه حکومت خواهد
گشت؟ ابتدا متکلمانه باید پذیرفت که کمال دین اقتضا می کند که در باب حکومت هم
سخنی داشته باشد تا فقیهانه بتوان به دنبال آن سخن رفت.بدون آن فرض، این جست وجو
بی وجه است.همچنین است هر جست وجوی فقهی دیگر.» (2)
این سخن گرچه درباره جواز و عدم جواز جست و
جو از یک موضوع خاص مثل «حکومت » در متون دینی بیان شده است، در عین حال، شامل کشف
قلمرو دین هم می شود; چون طبق این دیدگاه ابتدا باید با بحث های متکلمانه ثابت شود
که متون دینی در باب تعیین قلمرو دین سخنی دارد یا نه.اگر با مباحث بیرون دینی
ثابت شد که بیان قلمرو دین بر عهده متون دینی نیست و یا ثابت گردید که متون دینی
نباید در این زمینه سخنی داشته باشد، در این صورت، عالم دینی برای به دست آوردن
قلمرو دین به متون دینی مراجعه نخواهد کرد; زیرا معقول نیست که از قرآن و سنت درباره
موضوعی که در آن نیست، جست و جو شود.
نقد
اولین خطای چنین سخنی در این است که معقول
بودن جست و جو از موضوعی را در متون دینی، منوط به این می داند که اولا، با
مباحث برون دینی مشخص شود قلمرو دین کدام است و در چه موضوعاتی سخن دارد.ثانیا،
پیش از جست وجو از قرآن کریم، با مباحث کلامی ثابت شده باشد که قرآن در آن زمینه
سخنی دارد.اما به دلیل محدودیت علوم بشری، نمی توان از طریق مباحث برون دینی قلمرو
دقیق دین را به دست آورد.علاوه بر این، چنان که در علم اصول (در مبحث شرط تمسک به
اصل برائت عقلی) بحث می شود، صرف احتمال عقلایی وجود سخنی مربوط به موضوعی در قرآن
کریم و روایات، عالم دینی را به جست و جو وامی دارد، به ویژه در قرآن کریم که خود
را بیان کننده همه چیز معرفی می کند (3) و منبع اصلی دین به حساب می آید.برای روشن
شدن دقیق مساله، به حالت هایی که پیش از جست و جو در قرآن کریم ممکن است درباره یک
موضوع - مثلا، نظام سیاسی - با باحث برون دینی پیش بیاید، توجه کنید.در این باره،
یکی از چهار حالت ذیل متصور است:
حالت اول: با مباحث برون دینی ثابت شده است
که قرآن کریم به هیچ وجه نباید در قلمرو نظام سیاسی سخنی داشته باشد.
حالت دوم: با مباحث برون دینی ثابت شده است
که ضرورتی ندارد قرآن کریم در مورد نظام سیاسی سخنی داشته باشد.
حالت سوم: بامباحث برون دینی به این نتیجه
رسیده ایم که قرآن کریم باید درباره نظام سیاسی سخنی داشته باشد.
حالت چهارم: مباحث برون دینی نسبت به این که
قرآن کریم در زمینه نظام سیاسی می تواند و یا باید سخنی داشته باشد یا نه، بی طرف
است.در نتیجه، شک داریم که آیا قرآن کریم درباره نظام سیاسی بیاناتی دارد یا نه.
از چهار حالتی که ذکر شد، فقط در صورت
ثابت شدن حالت اول است که نباید عالم دینی برای به دست آوردن نظام سیاسی به قرآن
کریم مراجعه کند و درباره آن موضوع به جست و جو بپردازد; زیرا قرآن کریم مطلبی بر
خلاف ضرورت عقلی قطعی ندارد.اما تمام نکته این است که حالت اول اصلا رخ نداده و
کسی استدلال نکرده است که دین نباید درباب قلمرو سیاسی حرفی داشته باشد، بلکه
می توان گفت اثبات چنین مطلبی ممکن نیست; چرا که در این مورد عقل فقط می تواند
ضرورت یا عدم ضرورت بیان را ثابت کند و از اثبات ضرورت عدم بیان عاجز است.اما در
هر یک از سه حالت دیگر، که امکان وقوعی دارد، می توان و بلکه باید برای به دست
آوردن نظام سیاسی اسلام به قرآن کریم مراجعه کرد; زیرا اگر حالت دوم تحقق پیدا کند
- یعنی ثابت شود که ضرورت ندارد قرآن کریم درباره قلمرو دین سختی داشته باشد - این
احتمال عقلایی باقی است که قرآن کریم از باب تفضل نظام سیاسی که سعادت بشر را به
دنبال دارد، بیان کرده باشد.همین احتمال عقلایی کافی است که به قرآن کریم مراجعه و
از نظام سیاسی جست و جو کنیم.اما در صورتی که ثابت شده باشد قرآن درباره نظام سیاسی
سخنی دارد و عدم بیانات قرآنی درباره نظام سیاسی ثابت نشده در حالت شک هستیم، به
طریق اولی، باید به قرآن کریم مراجعه نماییم.
پس بنابر احتمال عقلایی مبنی بر وجود بیانات
قرآنی درباره نظام سیاسی، کافی است حکم شود که عالم دینی نه تنها می تواند در بحث
از نظام سیاسی، به قرآن کریم مراجعه کند، بلکه حتی این کار ضروری است; چنان که
آقای شبستری، یکی از قایلان به تاثیر تام انتظارات و پیش فرض ها در معرفت دینی،
معترف است که نباید پیش از مراجعه به متون دینی، برای دین قلمروی به دست آوریم و
انتظار داشته باشیم که متون دینی فقط به همان قلمرو بپردازد.وی آورده است: «روش
نادرست دیگر در تعیین محتوا و قلمرو دین، این است که انسان نخست نیازهای بشری را
شناسایی کند و با این انتظار به سراغ قرآن و سنت برود که کتاب و سنت فقط به این
نیازها پاسخ بگوید. این
شیوه نیز درست نیست.کسی که این روش را به کار می برد، محتوای دین الهی و کتاب و
سنت را منحصر می کند در همان نیازهایی که بدان ها رسیده است.کسانی که با این روش
نادرست به سراغ فهم دین می روند، چه خود بدانند و چه خود ندانند، انسان مدارند.آنان
به دنبال خواسته های خود می باشند و دانسته ها و نیازهایشان را محتوای دین قرار
می دهند.آن ها می خواهند کتاب و سنت نیز همانند آن ها بیندیشند.» (4)
2- تاثیر مستقیم بر
فهم متون دینی
یکی دیگر از مجاری تاثیر انتظارات بر استنباط
احکام و معارف دین که برخی مطرح کرده اند، تاثیر مستقیم انتظار در فهم متون دینی
است; به این معنا که انتظارات ما از دین و داشتن یک نظریه خاص درباره قلمرو دین،
فهم ما از متون دینی را سمت و سو می دهد و بدون داشتن انتظار خاص از متن، فهم آن
ممکن نیست.در این باره گفته شده است: «فهم هر متنی - اختصاص به کتاب و سنت ندارد -
تنها در صورتی میسر است که مراجعه کننده اول مشخص کند انتظارش از مراجعه به آن متن
چیست; آن متن اجمالا
چه نوع مطلبی است.بدون تعیین این مطلب، هیچ نوع فهم میسر نمی شود.مراجعه کننده به
کتاب و سنت باید مشخص کند وحی را چه می داند و برای آن چه نقشی در زندگی انسانی
قایل است; از طریق مراجعه به آن ها کدامین نیازها را می خواهد برآورده کند.» (5)
«فهم ما از دین متکی است به نوع انتظاراتی که از دین داریم و چنان نیست که
از خود دین بفهمیم که باید از او چه بخواهیم.» (6) «معارف بیرونی مقدمه فهم کتاب و سنت اند و
آدمی نمی تواند شریعت را چنان بفهمد که با مبانی و معلومات مقبول آن منافی افتد.» (7)
بنابراین، وقتی فهم متون
دینی متوقف به داشتن انتظارات و داشتن نظریه ای خاص در باب قلمرو دین باشد، دیگر
نمی توان برای به دست آوردن مطلبی خارج از آن قلمرو به متون دینی مثل قرآن کریم
مراجعه نمود.
نقد
با توجه به این که سخن مذکور مدعایی است که
دلیلی برای اثبات آن اقامه نشده، نشان دادن موارد نقض، برای رد آن کافی است.در این
باره، به دو نکته اشاره می شود:
اولا، تاثیر انتظارات بر فهم قرآن را
فی الجمله قبول داریم، لکن به دلیل وجود رابطه بین الفاظ و معانی آن ها که بیش تر
موارد مراد صاحب سخن نیز می باشد، فهم تمام آیات قرآن هیچ ابتنایی بر داشتن
انتظاری خاص از دین و یا نظریه ای خاص درباب قلمرو دین ندارد و بدون داشتن انتظار
مشخص از دین، امکان فهم قرآن وجود دارد.گفته می شود بهترین دلیل بر امکان چیزی،
وقوع خارجی آن است.در مورد قرآن کریم، تاریخ نشان می دهد که مردم صدر اسلام، چه
مسلمان و چه غیرمسلمان، بدون داشتن سابقه ذهنی و انتظاری خاص از قرآن کریم، بیانات
آن را در حد خود می فهمیدند.در آن زمان، از فنون، علوم پیشرفته و مکاتب خاص
اعتقادی خبری نبود تا گفته شود فهم آن ها از قرآن مستند به علوم بیرونی و انتظار
خاصی از قرآن بوده است، اگرچه در مواردی به تفسیر حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه
وآله نیاز پیدا می کردند و حضرت نیز طبق دستور خداوند این کار را انجام می داد: «وانزلناالیک الذکر لتبین للناس مانزل الیهم »
(نحل: 44) ; و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سویشان
نازل شده است توضیح دهی.علاوه بر این، قرآن کریم، خود به تدبر دعوت می کند: «کتاب
انزلناه الیک مبارک لید بروا آیاته و لیتذکر اولو الالباب » (ص: 29) ; [این] کتابی
مبارک است که آن را به سوی تو نازل کرده ایم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان
پند گیرند.همچنین کسانی را که با شنیدن قرآن خود را به تجاهل می زدند، مورد نکوهش
قرار می دهد: «و قالو قلوبنا غلف بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلا ما یؤمنون » (بقره:
88) ; و گفتند: قلب های ما در غلاف است.[نه چنین نیست] بلکه خدا به سزای کفرشان،
لعنتشان کرده است.پس آنان که ایمان می آورند چه اندکند.در آیه دیگری نیز
می فرماید: «و قالوا قلوبنا فی اکنة مما تدعونا الیه و فی آذاننا و قر و من بیننا
و بینک حجاب فاعمل اننا عاملون » (فصلت: 5) ; و گفتند: دل های ما از آنچه ما را به سوی آن می خوانی
سخت محجوب و مهجور است و در گوش های ما سنگینی و میان ما و تو پرده ای است; پس تو
کار خود را بکن، ما هم کار خود را می کنیم.اگر بدون داشتن نظر و انتظاری خاص، فهم
قران کریم ممکن نبود، نکوهش قرآن نسبت به این افراد جایی نداشت.
نمونه دیگر فهم خاورشناسان از آیات قرآن کریم
است که گاه تحقیقات خوبی هم از خود به جای گذاشته اند که می تواند نادرستی مدعای
مذکور را کاملا آشکار کند.
آنچه موجب چنین خطایی شده این است که از این
نکته که انتظارات متفاوت فهم های متفاوتی را موجب می شود، نتیجه گرفته شده است که
فهم متون دینی متوقف بر انتظار خاص از دین است.ولی اگر این مدعا (که با تغییر انتظارات،
فهم ها متفاوت می شود) به طور کلی هم صحیح باشد، هیچ گاه توقف فهم متون دینی بر انتظار
از دین را ثابت نمی کند; زیرا بر فرض، اگر کسی هیچ انتظاری از دین نداشته باشد،
نمی توان گفت به فهمی از متون دینی نمی رسد، در صورتی که لازمه سخن مذکور آن است
که اصلا فهمی برای او حاصل نخواهد شد.
بر این اساس، بدون این که از طریق
مباحث برون دینی ثابت شود که - مثلا - تبیین نظام سیاسی جزو قلمرو دین است یا نه،
می توان به قرآن مراجعه کرد و نظر آن را درباره نظام سیاسی اسلام جویا شد.
ثانیا این نظریه در مورد معرفت غیردینی نیز قابل
دفاع نیست; چون اگر تمام معارف بشری میهمان پیش فرض های پیشین است که به آن ها شکل
می دهد، در این صورت، هر اندیشه جدیدی باید متناسب با اندیشه های گذشته و آینده
باشد; یعنی هرگز نباید اندیشه جدیدی که هیچ تناسبی با پیش فرض های گذشته ندارد
حاصل شود، در حالی که اندیشمندان بسیاری را می توان یافت که علی رغم پیش فرض ها و
سابقه های ذهنی فراوان، به براهینی دست می یابند که نه تنها موجب هدم تمامی
فرض های قبلی شان گردیده است، بلکه زمینه دست یابی به معارف بعدی را نیز بدون
آن که تاثیری از اصول قبلی بپذیرند، فراهم آورده است.این اندیشه ها که هیچ گونه
سازگاری با اندیشه های قبلی نداشته و ناسازگار با اندیشه های بعدی نیز نبوده،
بهترین دلیل است بر این که اندیشه های جدید همیشه در چهارچوب اندیشه های پیشین
حاصل نمی شود.این همه نشانگر توانایی انسان در فراگیری مطالبی است که نه تنها بی ارتباط،
بلکه نابودکننده دانسته های قبلی است. (8)
3- ایجاد پرسش
تاثیر از طریق ایجاد پرسش برای عالم دینی،
یکی دیگر از مجاری مطرح شده است. توضیح آن که انتظارات خاص، پرسش های ویژه ای به دنبال
دارد و این پرسش ها فهم متون دینی را سمت و سو می دهد و در آن نقش اساسی دارد.در
این باره، گفته شده است: «فهمیدن با سؤال کردن آغاز می شود» (9) و «شریعت نیز (مانند طبیعت) صامت نشسته است تا
ما از او بپرسیم و به قدر پاسخ هایی که از او می شنویم، او را می شناسیم; همان گونه که طبیعت در دل خود حاوی قوانین و
تئوری هایی است که فقط از طریق سؤال و تئوری ها قابل شناخت است.شریعت نیز دارای
معارفی است که فقط از طریق دانسته ها و با سؤال می توان به آن رسید» (10)
و «آیات قرآن، خود به خود
سخن نمی گویند.» (11)
لازم است توجه شود که این نوع تاثیر غیر از
آن چیزی است که در شماره اول گفته شد; در این جا، بحث از تاثیر در فهم است، که پس
از صحت جست وجو از موضوع مورد نظر در قرآن کریم، مطرح می شود.
نقد
شکی نیست که پرسش در فهم متون دینی مؤثر است;
همانند هر متن دیگری، و پرسش های جدید کاوش های جدیدی در متون دینی پدید می آورد و
هر قدر ذهن پرسؤال باشد، معارف بیش تری از قرآن کریم نصیبش می شود.اما چنان که با
ملاحظه مطالب منقول به دست می آید، این نظریه فهم دینی را سراپا وامدار پرسش ها
می داند; گویا بدون پرسش، هیچ فهم و معرفتی حاصل نمی شود.باید گفت این دیدگاه نوعی
افراط در تاثیرگذاری بر فهم متون دینی است و مبتنی بر تشبیه شریعت به طبیعت
می باشد.
یکی از اساسی ترین خطای نظریه قبض و بسط در
باب معرفت دینی، تشبیه شریعت به طبیعت از نظر صامت بودن است که به مکرر از آن یاد
شده، حال آن که چنین قیاسی باطل بوده و اصلا با مبانی خود صاحب نظریه مزبور نیز سازگار
نیست; زیرا وی دین را همان کتاب و سنت می داند که مفاد کلامی و معرفتی پیدا کرده
است. (12) و
کلام - به معنایی - همانند نظریه های عمل می کند که از طبیعت و اسرار آن پرده
برمی گیرد; همان گونه که
نظریه ها وسیله ای برای کشف قوانین طبیعت می باشد، کلام و سخن نیز ابزاری برای کشف
مرادات متکلم است.برای این که نقش کلام روشن شود، فرض کنیم طبیعت قدرت تکلم دارد و
می تواند از اسرار نهفته در درون خود سخن بگوید.در این صورت، واضح است که کلام
طبیعت - مثل آنچه درباره تکامل یا جاذبه می تواند بگوید - جانشین نظریاتی می شد که پس از صدها سال
به ذهن بشر خطور کرده است; به این معنا که در این صورت، حاق واقع را به وسیله کلام
به ذهن مخاطب القا می کرد.در این تشبیه، از نقش کلام غفلت شده است.
به طور قطع الفاظ قرآن، که کلام الهی است، به
عنوان حاکی از مراد شارع و معانی مقصود به کار رفته است و کلام - فی حد ذاته -
بدون پیش فرض های مربوط، به مضمون کلام و بر معنا و مفاد خویش دلالت می کند.
(13) همچنین بر خلاف
عقیده صاحبان این سخن، حق این است که الفاظ در سایه وضع و تعین معنای مورد اراده
متکلم، آبستن معانی است، نه گرسنه آن و شریعت با تکلم خویش، ابراز معنا و مقصود
می کند و بدین وسیله از صامت بودن خارج شده است.بنابراین، شریعت نه تنها زبان در
کام نکشیده، بلکه همچون دانشمندی است که با دیگران سخن می گوید و شناخت پیام آن
همیشه وامدار پرسش های ما نیست و با داشتن شروط لازم، از طریق جست وجو در کلام
شارع، می توان به مرادات او رسید.گرچه قبول داریم با سؤال بیش تر، معارف قرآنی
بیش تری نصیب می شود، حتی سوالات موجود در جامعه به تفاسیر آن عصر سمت و سوی خاصی
می دهد و این امر موجب شده است، که تفاسیر قرون مختلف از جهاتی با هم متفاوت
باشد.به عنوان نمونه، چون در زمان فخر رازی سؤالاتی در مورد قدیم یا حادث بودن
قرآن مطرح بوده، وی در جاهای گوناگونی از تفسیر خود، ذیل برخی از آیات، به این
موضوع پرداخته است; (14) از جمله در تفسیر آیه «بدیع السموات و الارض و اذا قضی
امرا فانما یقول له کن فیکون » (بقره: 117) ; او پدید آورنده آسمان هاست و چون
اراده کاری کند، فقط می گوید: [موجود ]باش، [فورا موجود ]می شود.و نیز آیه «الا له
الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین » (اعراف: 54) ; آگاه باش که [عالم ]خلق و
امر از آن اوست.فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان.
ولی سخن در این است که حتی اگر کسی بدون هیچ
سؤالی به قرآن کریم مراجعه کند، معارفی از آن را به دست می آورد.خود آقای سروش در
نوشته های دیگرش به این مطلب اعتراف کرده، می گوید: «شریعت صامت و خاموش است، ولی
بی حرف و سخن نیست و سخن خود را با کسانی در میان می گذارد که در حضور او بنشینند
و از او بپرسند.کسانی که پرسش ندارند و یا نمی دانند از او چه می خواهند؟ » (15)
فرض کنیم کسی که هیچ گونه آشنایی با دین
اسلام و قرآن کریم ندارد و بدون طرح هیچ سؤالی برخاسته از انتظاری خاص، قرآن کریم
را باز کنند و با آیات مربوط به ارث روبه رو شود که می فرماید: «یوصیکم الله فی
اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین فان کن نساء فوق اثنین فلهن ثلثا ما ترک و ان کانت
واحدة فلها النصف...» (نساء: 11) ; خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند: سهم پسر
همچون سهم دو دختر است.و اگر [همه ورثه ]دختر [و] از دو تن بیش تر باشند سهم آنان
دو سوم ما ترک است و اگر دختری که ارث می برد یکی باشد نیمی از میراث از آن
اوست.او از این آیه و آیات شبیه به آن درمی یابد که قرآن کریم اولا، درباب ارث سخن
دارد.ثانیا، به طور دقیق، مقدار سهم ارث فرزندان و پدر و مادر میت را جدا کرده
است.ثالثا، بر خلاف نظام حقوقی عرب جاهلی برای زن نیز سهمی در ارث قرار داده است.
4- حجیت بخشیدن و
تصدیق و تکذیب گزاره های دینی
یکی دیگر از مجاری تاثیر انتظارات در به دست
آوردن احکام و معارف متون دینی تاثیرگذاری از طریق حجیت بخشیدن و تصدیق و تکذیب
گزاره های دینی است; یعنی انتظارات ما می گویند که گزاره های دینی، که درباب یک
موضوع وجود دارد، حجت ست یا خیر.در این باره آمده است: «حتی اگر در متون دینی،
گزاره هایی درباب قلمرو دین باشد و مشخص کند که چه نوع نیازهایی را از بشر برآورده
می سازد، قول خودش برای ما حجت نیست; چون اولا، آن سخن باید تفهیم شود و فهم ما
متکی است به نوع انتظاراتی که ما از دین داریم...به علاوه، تعیین انتظارات بشر از
دین همواره تحول تاریخی می پذیرد.» (16) صاحب این سخن در جای دیگر نیز درباره قلمرو
دین آورده است: «حتی اگر کلام صریحی در این باب در متون دینی آمده باشد، مدعای دین
در این خصوص می تواند منبه باشد; یعنی متون دینی برای پاسخ گفتن به آن پرسش،
تئوری هایی در اختیار ما قرار می دهد، هر چند که تحقیق صدق و کذب و تعیین اعتبار
یا عدم آن تئوری ها، در بیرون از قلمرو دین معلوم می شود.به بیان دیگر، سخنان دین
در این خصوص، جنبه اثباتی ندارد، اما فایده ایضاحی دارد.» (17) و پس از این سخنان، نتیجه گرفته است که برای
به دست آوردن قلمرو دین یا نظر دین در یک مساله دیگر، پیش از مباحث برون دینی در
آن مورد، نمی توان به خود متون دینی مراجعه کرد.
نقد
حجت نبودن بیانات دینی درباب قلمرو دین و
نیاز به تحقیق صدق و کذب آن، در صورتی درست است که اعتقادی به حقانیت دین و دعاوی
آن نداشته باشیم.اما اگر از دید یک مسلمان، به آیات قرآن و روایات پیامبر
گرامی صلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام نظر کنیم و سخن دین را بشنویم
و نظر خاصی درباب نیازهای آدمی و توانایی های دین از آن دریابیم، آن گاه تردید در
صدق آن ادعا جایز نیست، بلکه در برخی موارد (ضروریات دینی) ، شاید تکذیب سخن دین
منجر به خارج شدن از اسلام و مسلمانی شود، مگر این که کسی مدعی شود هیچ معیار
عقلانی برای فهم حقانیت ادیان نداریم، جز معیار تجربه تاریخی و محک آزمون علمی.
(18)
ممکن است این سخن در مورد کتب ادیان دیگر
درست باشد، اما در مورد قرآن کریم، که معجزه الهی است و آن همه شواهد تاریخی
متواتر و یقینی بر آن دلالت دارد، جای تردید در صدق دعاوی آن باقی نمی ماند و
نیازی به آزمون تجربی نیست.بنابراین، در بحث قلمرو دین و به دست آوردن نظر قرآن در
یک مساله، اگر به عنوان یک مسلمان به بحث بپردازیم، می توانیم و باید به خود دین
مراجعه کنیم.اگر به قرآن کریم مراجعه کردیم و آیاتی را یافتیم که طبق قواعد
محاوره ای، بر قلمرو دین دلالت کرد، حجت است و می توانیم بگوییم که قلمرو دین همان
است که از قرآن کریم استفاده شده و دین حتما در موضوع مورد بحث سخنی دارد.
5- توسعه و تضییق دین
یکی دیگر از مجاری تاثیر انتظارات بر فهم
احکام و معارف متون دینی تاثیرگذاری از طریق سعه و ضیق بخشیدن به دین است.اگر به
فرض، انتظارات نتواند مانع جست وجو در قرآن کریم شود و نیز در فهم آیات تاثیر تام
نداشته باشد، در هر صورت، انتظارات حاصل از بیرون دین است که به ما می گوید مدلول
آن آیه جزو دین است یا نه; زیرا انسان ها برای تامین نیاز خود، به دین مراجعه
می کنند.و دین برای تامین نیازهای انحصاری آمده است.در نتیجه، از طریق شناسایی
نیازهای اصیل انسانی و توانایی های علوم گوناگون بشری، در جواب گویی به آن نیازها،
قلمرو دین معلوم خواهد شد; مثلا، اگر از طریق علوم بشری برای انسان صد نیاز اساسی
شناسایی کردیم که پنجاه تای آن را علوم بشری جوابگوست، قلمرو دین پنجاه مورد
باقی مانده خواهد بود.پس در صورتی که از طریق مباحث برون دینی بتوانیم به موضوع
مورد بحث مثلا نظام سیاسی پاسخ دهیم، حتی اگر درباره آن موضوع سخنی در قرآن کریم
یافت شود، جزو دین نخواهد بود.در این زمینه آمده است: «به دست آوردن توانایی دین
از سویی، منوط به به دست آوردن گوهر دین است و از سوی دیگر، شناخت نیازهای انسان
که او را محتاج به دین می کند و در جای دیگر غیر از دین، پاسخ آن را نمی یابد.بنابراین،
برای تحدید انتظارات ما از دین، تبیین دو امر ضروری است: یکی گوهر دین و دیگری آن دسته از نیازهای
اصیل آدمی که جای دیگر اشباع نمی شود. و تبیین هر دو خارج از دین است.» (19) و «آدمی در دین داری محققانه - نه مقلدانه - ابتدا تصوری از انسان محتاج به دین دارد،
آن گاه دین را برای این انسان و رفع نیاز وی برمی گیرد.» (20) همچنین بعضی از مسائلی که در قرآن آمده برای
انسان قابل دست رسی است و انسان با استفاده از رهاورد علوم بشری می تواند از آن بی نیاز
شود; زیرا دین متکفل بیان مسائلی است که عقل بشری و علوم نمی تواند به آن برسد.
(21)
نقد
بحث از تمام مقدمات سخن مزبور مجال وسیعی
می طلبد، اما به اختصار می توان گفت:
اولا، لازمه این سخن نسبی بودن قلمرو دین
است; به این معنی که با پیشرفت علوم بشری و پاسخ دهی آن به برخی نیازهای انسانی،
قلمرو دین تنگ می شود.همچنین ممکن ست با کشف نیازهای جدید انسانی، که علوم بشری
قادر به جواب گفتن به آن نیست، قلمرو دین توسعه پیدا کند.مگر هر کسی نظر دیگران را
نادرست بشمارد و بگوید اکنون با گسترش علوم به این نتیجه رسیده ام که قلمرو دین
این مقدار است، واقعیت همین است و از اول چنین بوده و تا آخر هم چنین خواهد
بود.نسبی بودن دین با مبانی خود صاحب نظریه مزبور نیز ناسازگار است; چون اعتقاد
دارد که «خود دین ثابت است; یعنی آنچه خداوند فرموده و آنچه در قرآن آمده و آنچه
پیشوایان دین گفته اند ثابت و همان گفته هاست که به دست ما رسیده است.کسی حق کاستن
از آن ها یا افزودن به آن ها را ندارد، ولی معرفت دینی متغیر است.» (22)
ثانیا، تنها عامل گرایش به دین احساس نیاز
بشری نیست تا دین فقط به آن نیازها جواب گوید، بلکه علل دیگری مثل فطری بودن دین و
دفع ضرر محتمل را نیز می توان به آن اضافه کرد.
ثالثا، بر فرض که انسان برای یافتن نیازهای
خویش به دین مراجعه کند، ولی این به معنای آن نیست که دین زاییده نیاز بشری است تا
بتوان گفت نیازهای بشری قلمرو دین را تعیین می کند; زیرا اگر دین را زاییده نیاز
بشری بدانیم با حقانیت و عینیت آن منافات دارد.
رابعا، شناسایی دقیق نیازهای بشری از عهده
علوم خارج است; چون انسان موجودی است دنیوی و اخروی و دارای دو بعد مادی و معنوی،
حال آن که علوم بشری را توان درک تمام مسائل دنیوی نیست، چه رسد به مسائل مربوط به
عالم آخرت و معنا و ارتباط عالم دنیا و آخرت.
خامسا، دین آن چیزی است که خداوند خواسته
ابلاغ کند و کامل ابلاغ کرده است، نه آنچه ما با نیازهای خودمان می سنجیم و
می گوییم باید با این نیازها تناسب داشته باشد.به عبارت دیگر، ما نمی توانیم از
روی نیازهای خودمان برای دین حد و مرز و محتوا درست کنیم.خدا، که خالق هستی است و
دین را فرستاده، محتوای دین را معلوم می کند.ما باید تسلیم بیان خداوند در این زمینه
باشیم.اگر با جست وجو در متون دینی (قرآن و سنت) سخنی درباره موضوعی به دست
آوردیم، همان جزو قلمرو واقعی دین است. (23) گرچه علوم بشری در آن مورد سخن داشته باشد.
6- پیش فرض های قبول
دین و فهم قرآن کریم
یکی دیگر از مجاری تاثیر انتظارات در فهم
قرآن کریم تاثیرگذاری از طریق پیش فرض های قبول دین است.به این معنا که انتظارات
از دین که با باحث برون دینی شکل می گیرد پیش فرض های مربوط به کارکرد دین را
تعیین می کند و این پیش فرض ها در فهم قرآن کریم مؤثر است.
بدین روی، گفته شده است: «هر چه پیش فرض قبول
دین است، شرط فهمیدن آن هم خواهد بود. محققان - نه مقلدان - بی دلیل به دینی از ادیان ایمان
نمی آورند; مراحل بسیاری را پشت سر می گذارند، عقاید و اصول بسیاری را مبنا قرار
می دهند تا به شریعتی از شرایع ایمان آورند و لذا، دیگر نمی توانند پس از رسیدن به
ایمان، از عقاید پیشین خود، که مبنای آن ایمان بوده است، دست بکشند.لذا، فهمشان از
آن شریعت را با آن مبانی همواره هماهنگ می کنند.همین مبانی اند که اختلاف در
تفاسیر دین را هم به وجود می آورند...و هیچ فهمی نداریم که مستند به این
پیش فرض ها نباشد و از آن قوام و جواز نگرفته باشد.» (24) و نیز در جای دیگر آمده است: «پیش فرض های
قبول دین همواره در فهم دین مؤثرند و داور آن ها هستند...این پیش فرض ها در
همه جا، حاضرند و به هیچ دریافتی نمی توان بدون حضور و اذن و تجویز آن ها مهر صحت
زد و تمامیت نهاد.» (25)
طبق این سخن، اگر فرض ما این باشد که - مثلا
- دین درباب نظام سیاسی سخن ندارد، حتی اگر آیه ای در این زمینه یافت شود، به
نحوی، آن را می فهمیم که به نظام سیاسی دلالت نکند.
نقد
شکی نیست که پیش فرض های قبول دین - فی
الجمله - در فهم متون دینی و قرآن کریم مؤثر است، اما شرط فهم آن نمی باشد و فهم
دینی در واقع، ربطی به قبول دین ندارد; زیرا فهم دینی علم به معارف الهی است، ولی دین داری
ایمان به آن معارف.دین داری و ایمان بدون علم به دین و معارف آن حاصل نمی شود; چون
ایمان پیوند و تعهدی است که بین نفس و معارف دین حاصل می گردد و این پیوند یک فعل
اختیاری است.ولی چنین نیست که بدون ایمان، علم به معارف دین اصلا حاصل نشود.
هر کس با داشتن مقدمات لازم فهم قرآن - مانند
آگاهی به زبان عربی و برخی مقدمات منطقی و امثال آن - به فهم قرآن کریم نایل
می شود، اگرچه وحی و دین را قبول نداشته باشد.چنان که قبلا گفته شد، محققان
غیرمسلمان در مورد معارف قرآن، تحقیقات ارزشمندی کرده اند، بدون این که به حقانیت
آن ایمان داشته باشند.نهایت این که غیرمؤمن به اسلام و قرآن آنچه را از آیات قرآن
یافته است، فقط حکایت می کند.یک مستشرق مسیحی قادر است به درستی از قران کریم
دریابد که این کتاب الهی خدایان سه گانه مسیحیت را نفی می کند و حضرت محمدصلی الله
علیه وآله را خاتم پیامبران معرفی می نماید و به تاریخ برخی انبیای الهی علیهم
السلام اشاره دارد و ممکن است فهم این دانشمند با فهم یک عالم مسلمان هیچ فرقی
نکند.
این پذیرفته شده است که مؤمن به حقانیت قرآن
و اسلام نمی تواند تناقض و تعارض بین پیش فرض های پذیرش دین و معرفت دینی و
برداشت خود از قرآن کریم را بپذیرد و لازم است این تعارض را به نحوی حل کند، اما
این موضوع دیگری است که در عرض فهم دین قرار می گیرد; یعنی چنین نیست که فهم دین
بدون پیش فرض های قبول دین میسر نباشد و رابطه آن با پیش فرض ها رابطه ای مشروط
باشد; چرا که فهم دینی، که از مبادی خود سیراب می شود، برای خود وجود مستقلی دارد
که فقط هنگام قرار گرفتن در عرض مقبولات دیگر، از جمله پیش فرض های قبول دین، باید
با آن ها هماهنگ شود.فرق بسیار است بین این که فهم قرآن کریم را به پیش فرض های
قبول حقانیت آن متوقف کنیم که معنایش عدم تحقق فهم قرآن بدون این پیش فرض هاست و
این که باید تعارض بین فهم ما از آیات قرآن کریم و پیش فرض های قبول دین بر طرف
شود و میان آن ها نوعی هماهنگ سازی صورت گیرد.حتی اگر به فرض، بپذیریم که هیچ فهمی
از متون دینی بدون پیش فرض حاصل نمی شود، دلیل بر مبتنی بودن فهم قرآن کریم به
پیش فرض های قبول دین نمی باشد; چون هر پیش فرضی، پیش فرض قبول دین نیست.
(26)
نکته دیگری که قابل توجه است این که تلاش های
محقق معتقد به حقانیت دین و وحی برای هماهنگ سازی بین فهم خود از قرآن کریم و
پیش فرض های قبول دین، همیشه به نفع پیش فرض های قبول دین، که حاصل علوم بشری است،
تمام نمی شود، بلکه در مواردی، فهم ما از قرآن موجب تغییر و تصحیح در باورها و
پیش فرض های قبول دین می شود.بر فرض، اگر برای کسی یکی از پیش فرض های قبول دین
این باشد که دین به تمام نیازهای مادی و معنوی بشری پاسخ می گوید و تمام علوم را
می توان از قرآن کریم به دست آورد، آیا چنین کسی هر قدر تلاش کند، می تواند برای
این پیش فرض خود از قرآن کریم پاسخ مثبتی پیدا کند؟ به یقین، می توان گفت: جواب
منفی است.وی نمی تواند قرآن کریم را هماهنگ با پیش فرض خود بفهمد.پس به ناچار،
باید از پیش فرض خود دست بکشد و حق به جانب قرآن کریم بداند.یا به عکس، کسی که با
این بینش دین را قبول کرده است که فقط به امور اخروی می پردازد و درباب مسائل
اجتماعی و حکومتی سخنی ندارد، ولی هنگام مراجعه به قرآن کریم، آیات کثیری می یابد
که به مسائل اجتماعی و حکومتی تصریح دارد، نمی تواند بدون دلیل مقبول و قطعی، به
صرف تعارض این آیات با پیش فرض خود، آن ها را نادیده بگیرد و یا از ظاهر آن ها
دست بردارد.
مساله ایمان و فهم متون دینی به نحو دیگری
نیز در میان اندیشمندان اسلامی مطرح است; به این بیان که کسانی اعتقاد صحیح به
رسالت و هدایت قرآن کریم را شرط فهم آن شمرده اند و بر این باورند که اگر مفسر
بخواهد به مقاصد قرآن کریم برسد، بدون ایمان کامل به رسالت و دعوت آن هرگز قادر به
فهم صحیح آن نیست; زیرا بر اساس برخی آیات، قرآن هدایت گر پارسایان است; از جمله
آیه «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین » (بقره: 3) ; این کتابی است که در حقانیت
آن هیچ تردیدی نیست; مایه هدایت تقواپیشگان است.
قرآن به دلی که خالی از نور ایمان است و عقلی
که به کج روی های شرک و بی ایمانی و آثار آن آلوده گشته، هرگز معارف خود را نشان
نمی دهد; چون چنین دلی از کج روی و فساد در آراء در امان نبوده و نمی تواند بدون
دخالت دیدگاه، آزاد و مستقیم، مقاصد قرآن را درک کند. (27) پس اعتقاد صحیح به رسالت قرآن کریم، که شامل
قلمرو آن نیز می شود و از معارف خارج از قرآن حاصل می آید، در فهم آیات مؤثر است.
در نقد سخن مزبور، می توان گفت: شکی نیست که
ایمان صحیح به رسالت و حقانیت قرآن کریم به نحوی در فهم آن مؤثر است، اما چنین
نیست که بدون آن به هیچ فهمی از قرآن کریم نتوان رسید.به نظر می رسد در سخن مذکور،
به مراتب فهم قرآن توجه نشده که عبارت است از: (1) فهم معانی و مراد آیات با قراین
عقلی نقلی; (2) دریافت هدایت قرآن کریم و رسیدن به ایمان راستین و کامل از طریق آن
و (3) فهم کامل قرآن اعم از ظاهر و باطن آن که فقط معصومان علیهم السلام را چنین
مقامی است.فقط برای رسیدن به مرتبه دوم و سوم از فهم قرآن کریم، ایمان و اعتقاد
صحیح به رسالت انبیاعلیهم السلام لازم است، ولی برای رسیدن به معانی آیات قرآن و
فهم مرتبه اول آن، چنین شرطی نه تنها ضرورت ندارد، (28) بلکه با هادی بودن قرآن نیز منافی است; زیرا با چنین شرطی غیرمؤمنان، نخواهند
توانست با مراجعه به آن رستگار شوند و حال آن که قرآن آن ها را به اسلام و خود
دعوت می کند و خود را مایه پند و اندرز برای مردم معرفی می نماید: «یا ایها الناس
قد جاءکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین » (یونس: 57)
; ای مردم، به یقین، برای شما از جانب پروردگارتان اندرز و درمانی برای آنچه در
سینه هاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان [به خدا] آمده است.علاوه بر هادی بودن،
مبارزه طلبی و تحدی قرآن (29) نیز با این شرط منافات دارد; چون در صورتی
دعوت به همانندآوری صحیح است که منکران قرآن بتوانند آن را بفهمند.
از مباحث گذشته جواب سؤال اول داده شد و به
این نتیجه رسیدیم که انتظارات مفسر از دین، فقط مستقیم و یا از طریق ایجاد
پیش فرض های قبول دین درفهم قرآن کریم مؤثر است.حال باید در پی جواب سؤال دوم بود
و از شرایط این تاثیر بحث کرد.
ب - شرایط تاثیر
انتظارات بر فهم قرآن کریم
به نظر می رسد انتظارات خاص از دین با شرایطی
در فهم قرآن فی الجمله مؤثر می باشد; یعنی این تاثیر نسبت به اوضاع گوناگون فرق
می کند و به جهت تعارض و عدم تعارض بین انتظار خاص با آنچه از قرآن کریم به دست
آمده، و قطعی یا غیرقطعی بودن آن دو حالات متفاوتی قابل تصور است که فقط در برخی
از آن حالات این تاثیر قطعی است.برای روشن شدن دقیق مساله، این موارد بررسی می شود:
1- ظاهر متون دینی (قرآن کریم) همان معنایی را القا می کند که مطابق انتظار
ماست. در این صورت،
انتظارات ما تاثیری در فهم آیات ندارد; مانند این که با حجت های برون دینی به این
نتیجه برسیم که قلمرو دین شامل امور سیاسی و اجتماعی نمی باشد و بر فرض (بر خلاف
واقع) ، در محتوای قرآن هم هیچ نشانه ای از دخالت دین در این امور یافت نشود.در
این صورت، انتظار خاص ما هیچ تاثیری در فهم ما از آیات قرآن نخواهد داشت; چون بدون
این نظریه هم نمی توانیم در قرآن کریم چیزی دال بر نظر دین در امور اجتماعی و
سیاسی پیدا کنیم.
2- آیات قرآن کریم متضمن قلمروی برای دین است که با آنچه ما از طریق باحث برون
دینی به دست آورده ایم ناسازگار است.در این صورت، بین معارف برون دینی که منتج به
انتظارات خاص ما شده است و بین مدلول آیات نوعی تعارض وجود دارد.در این مورد،
نمی توان گفت معارف بیرونی مقدم می شود یا معارف قرآنی، بلکه نسبت به یقینی یا
غیریقینی بودن دلایل منتج به انتظارات ما و حالات گوناگون متن از لحاظ دلالت، (30)
قضاوت های مختلفی می طلبد:
حالت اول: دلالت معارف برون دینی بر انتظارات
ما از دین قطعی است و بر نفی بیش از آن هیچ دلالتی ندارد.دلالت آیات قرآن بر
قلمروی عام تر برای دین نیز قطعی است; مانند این که از طریق برون دینی ثابت شود که ما انتظار
نداریم دین درباب نظام سیاسی سخنی داشته باشد، ولی در قرآن آیاتی بر نظام سیاسی
تصریح داشته باشد.در این صورت، معرفت بیرونی نمی تواند قرینه ای برای دست کشیدن از
مدلول آیه باشد; زیرا آن معرفت
عدم ضرورت بیان قلمرو را ثابت نمی کند و ممکن است این بیان از باب تفضل بوده باشد.
در چنین حالتی، فهم دینی موجب تصحیح و تعدیل
فهم برون دینی شده و نظریه قبلی خود را تخطئه می کنیم.حتی کسانی که بر تاثیر
انتظارات در فهم متون دینی تاکید دارند این تاثیر معرفت دینی بر غیردینی را قبول
دارند و آورده اند: «میان معرفت های دینی و معرفت های علمی، فلسفی و عرفانی دیالوگ
مستمر بر قرار است; همه در همه می تابند و یکدیگر را معنا و جلا می بخشند.» (31)
بنابراین، «مراجعه کننده
به کلام خداوند نباید درباره مقبول ها و انتظارات پیشین خود - هر چند آن ها را
منقح کرده است - جزمی داشته باشد.او باید آن ها را نیز به کلام خداوند عرضه کند;
یعنی ا حتمال دهد کتاب و سنت ممکن است آنچه در ذهن مراجعه کننده وجود دارد، تغییر
دهد.» (32) بنابراین، این حالت تقدم با مدلول آیات قرآن کریم است.
حالت دوم: دلالت معارف برون دینی بر انتظار
خاص از دین و نفی بیش از آن مقدار به طور قطعی و ضروری و نیز دلالت آیات قرآن کریم
بر معارفی خارج از آن قلمرو خاص قطعی می باشد.چنین حالتی به هیچ وجه رخ نمی دهد;
زیرا به دلیل محدودیتی که علوم بشری دارد، نمی تواند برای دین قلمروی دقیق تعیین
کند، به گونه ای که به ضرورت، یک موضوع را از دین خارج سازد و اثبات کند که دین
نمی تواند در این موضوع بیانی داشته باشد.
حالت سوم: دلالت معارف برون دینی بر انتظارات
ما قطعی است، ولی دلالت آیات قرآن بر نظر مخالف انتظار ما غیرقطعی (غیر صریح)
می باشد.در این صورت، معارف برون دینی می تواند قرینه ای باشد تا از ظاهر آیات
قرآن کریم دست بکشیم.
به عنوان نمونه، در تفسیر آیه «و نزلنا علیک
الکتاب تبیانا لکل شی ء» (نحل: 89) ، یکی از نظرات این است که معارف برون دینی
دلالت کند بر این که در تامین نیازهای بشری، عقل نیز جایگاهی دارد و چنین نیست که
تمام نیازهای بشری را دین برآورده کند و یا دین در تمام زمینه ها سخنی داشته
باشد.این مطلب موجب می شود که ما از اطلاق آیه مذکور دست برداریم و آن را مقید به
امور دینی بکنیم.همان گونه که در برخی موارد، معرفتی که از آیات دیگر قرآن حاصل
می شود آیه ای را مقید می سازد; مثلا، فخر رازی در تفسیر آیه «ما فرطنا فی الکتاب
من شی ء» (انعام: 38) می گوید: «تمام یا بیش تر آیات قرآن با دلالت مطابقی یا
تضمینی و یا التزامی به این مطلب دلالت دارد که مقصود از فرستادن قرآن کریم بیان
دین و معرفت احکام الهی است. وقتی این تقیید از کل قرآن معلوم شد، اطلاق در آین آیه
شریفه، به آن تقیید می خورد.» (33)
حالت چهارم: دلالت معارف برون دینی بر
انتظارات ما غیر قطعی است.همچنین دلالت آیات قرآن بر خلاف انتظارات ما غیرصریح
می باشد.در این صورت، نمی توان معارف ظنی بیرون را ملاک فهم و تفسیر قرآن کریم
قرار داد و از ظاهر آیه شریفه دست برداشت; زیرا امور ظنی را نمی توان به دین نسبت داد و
فهم ظنی نمی تواند کاشف دین و حجت برای ما باشد، مگر ظنی که خود شارع مقدس آن را
معتبر دانسته است; (34) چون در آیات و روایات متعددی، تبعیت از گمان و نسبت دادن
امور ظنی به خدا و دین مورد نهی و مذمت واقع شده که در ذیل، فقط به چند آیه شریفه
اشاره می شود:
- «و لا تقف ما لیس لک به علم » (اسراء: 36) ; آنچه را بدان علم نداری پیروی
مکن.
- «ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون » (انعام: 116) ; آنان جز از گمان
(خود) پیروی نمی کنند
و جز به حدس و تخمین نمی پردازند.
- «ان تتبعون الا الظن و ان انتم الا تخرصون » (انعام: 148) ; شما جز از گمان
پیروی نمی کنید و جز به حدس و تخمین نمی پردازید.
- «و ما لهم به من علم ان یتبعون الا الظن ان الظن لایغنی من الحق شیئا»
(نجم: 28) ; ایشان را به
این کار علمی نیست; جز گمان (خود) را پیروی نمی کنند وگمان در (وصول به) حقیقت هیچ سودی ندارد.
از آنچه بیان شد، معلوم می شود که انتظارات
خاص از دین نمی تواند همواره در فهم تمامی آیات قرآن کریم مؤثر باشد بلکه فقط به
شرطی این انتظارات حاصل از علوم برون دینی تاثیر حتمی در فهم آیات قرآن دارد که
اولا، آن آیات بر موضوع دیگری خلاف انتظارات ما دلالت کند.ثانیا، آن انتظارات قطعی
ولی دلالت آیات ظنی باشد.
پی نوشت ها:
1- عبد الکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ سوم، ص 268
2- همان، ص 390
3- «تبیانا لکل شی ء» (نحل: 89)
4- محمد مجتهد شبستری، هرمنوتیک کتاب و سنت، ویرایش دوم، ص 257
5- محمد مجتهد شبستری، «اقتراح » ، نقد و نظر، ش.1، ص 21
6- عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، ص 136
7- همان، ص 226
8- ر.ک.به: عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص 259
9- محمد مجتهد شبستری، پیشین، ص 22
10- ر.ک.به: قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 264
11- محمد مجتهد شبستری، پیشین، ص 31
12- ر.ک.به: قبض وبسطتئوریک شریعت، ص 145
13- صادق لاریجانی، معرفت دینی، ص 110
14- ر.ک.به: فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 1، ص 110; ج 2، ص 36; ج 14، ص 100; ج
17، ص 78; ج 19، ص 49; ج
21، ص 186.
15-16-17- مدارا و مدیریت، ص 104/ص 124/ص 126
18- ر.ک.به: هادی صادقی، «آب را از سرچشمه مبندید» ، نقد و نظر، ش.6، ص 183 و
184
19- مدارا و مدیریت، ص 11/همو، انتظارات ما از دین غیر مطبوع، ص 22
20- قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 562
21- عبدالکریم سروش، نوار انتظار بشر از دین
22- قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 502
23-ر.ک.به: محمد مجتهد شبستری، پیشین، ص 255
24-25- عبدالکریم سروش، پیشین، ص 351/ص 281
26- ر.ک.به: صادق لاریجانی، پیشین، ص 108 - 109/عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص
130
27- ر.ک.به: جلال الدین السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 1198/عباسعلی
عمید زنجانی، مبانی و روش های تفسیر، ص 224
28- ر.ک.به: محمدعلی رضایی، درآمدی به تفسیر علمی قرآن، ص 70 و 71
29- درآیات متعددی، به تحدی قرآن اشاره شده است; از جمله در آیه 24 بقره
می فرماید: «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله...»
30- سخن به لحاظ دلالت بر معنا سه قسم است:
الف - نص: سخنی است که به وضوح بر معنایی خاص
دلالت می کند، به گونه ای که احتمال هیچ معنای دیگری وجود ندارد; مثل دلالت «احل
الله البیع و حرم الربا» (بقره: 257) بر حلال بودن خرید و فروش و حرام بودن ربا.
ب - ظاهر: سخنی است که در عین دارا بودن
احتمالات گوناگون، دلالت آن بر یکی از معانی محتمل روشن تر است، به گونه ای که
عقلا هنگام مواجهه با آن، همین معنا به ذهنشان خطور می کند; مانند دلالت «اقیموا
الصلاة » بر وجوب به پا داشتن نماز، هر چند احتمال استحباب نیز وجود دارد.
ج - مجمل: سخنی است که مدلول های مختلفی دارد
و هیچ یک از آن ها بر دیگری ترجیح ندارد، به گونه ای که شنونده هنگام برخورد با آن
دچار حیرت می شود.(ر.ک.به: محمدرضامظفر، اصول الفقه، ج 1-2، ص 195-196).
31- قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 190
32- محمد مجتهد شبستری، پیشین، ص 258
33- فخر رازی، پیشین، ج 12، ص 38
34- مثل خبر واحد ثقه که در علم اصول فقه حجت بودن آن به اثبات رسیده است.