طب اسلامی- ایرانی

گرچه نظام‌های مختلف طبّی در محیط‌ها و فرهنگ‌های متنوعی در آسیا شکل گرفت اما طب اسلامی نظام مستقل و متمایزی پیدا کرد

طب اسلامی- ایرانی
گرچه نظام‌های مختلف طبّی در محیط‌ها و فرهنگ‌های متنوعی در آسیا شکل گرفت اما طب اسلامی نظام مستقل و متمایزی پیدا کرد. جالب اینکه می‌توان مشترکات بین سامانه‌های مختلف پزشکی پیدا کرد. یکی از مشترکات این نظامات نظریه اخلاط می‌باشد. از سوی دیگر حفظ تعادل بدن و دیگر امور مشترک میان انواع طب قدیم و سنتی به حساب می‌آید.
طب اسلامی با اسامی دیگری نظیر طب مدیترانه‌ای و نیز طب عربی شهرت یافت؛ زیرا تا چند سده بعد از ظهور اسلام، عربی تنها زبان علمی کشورهای اسلامی بود. گفتنی اینکه آغازگر جریان طب اسلامی، طب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) است. طب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن دسته از روایات نبوی که حاوی نکته‌ها و توصیه‌های پزشکی است و بیشترین حجم احادیث طب اسلامی را تشکیل می‌دهد، اطلاق می‌گردد.

یک) پیشینه‌شناسی

حقیقت آن است که در جهان اسلام شاخه مهمی از علوم اسلامی در دوران تمدن اسلامی شکل گرفت. طب اسلامی از جمله سامانه‌های طب سنتی است که در کنار طب یونانی، طب سریانی، طب اسکندری مصر، طب هندی و طب چینی پا به صحنه دانش بشری گذارد.(1)
سابقه تاریخی علوم پزشکی در ایران به دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی برمی‌گردد. در کتاب دینی اوستا حکایت‌های فراوانی درباره طب و طبابت وجود دارد. در این دوره بنا بر عقیده زرتشتیان، اولین طبیب ایرانی فردی به نام «تریتا» بوده است. در آیین مزدیسنا که با رهبری زرتشت ایجاد شد، طریقه درمان و بهبود از طریق پزشک جسمانی و پزشک روحانی صورت می‌گرفت.
مکتب اکباتان یکی دیگر از مکاتب طبی ایرانی است که می‌گویند حدود صد سال پس از زرتشت توسط یکی از شاگردان او به نام «سئناپور اهوم ستوت» تأسیس گردید. او با صد تن از شاگردانش به درمان بیماران می‌پرداخت.
سازمان علمی پزشکی اسلام در قرون وسطی، به دلیل پیشرفت زیاد آن، مشهور بود و این نظام ریشه در مکتب جندی شاپور داشت. مدرسه طبی جندی شاپور به دستور شاپور اول پادشاه ساسانی (241-271 م) با استفاده از نیروی کار اسرای رومی و یونانی تأسیس گردید، که نشان دهنده اوج شکوفایی علوم پزشکی در ایران باستان بود. مدرسه طبی جندی شاپور در سده‌های هفتم و هشتم میلادی، با بهره‌مندی از تجارب طبی خاندان‌های پزشکان ایرانی، از جمله خاندان بختیشوع، شامل شش نسل در طی 259 سال و ماسویه (شامل پدر و پسر) که هر دو مسیحی نسطوری بودند، کمک فراوانی به پیشرفت علم پزشکی نمود. در این مدرسه روش‌های جدید داروشناسی توسعه یافت و روش‌های علمی ممل دیگر، با معلومات و نظرات و اکتشافات جدید، تکمیل گردید. پزشکان جندی‌شاپور روشی را اتخاذ کردند که ایرانی بود؛ حتی برخی از درمانهای آنان بر روش یونانیان و هندیان برتری داشت.
خاندان بختیشوع تا صدر اسلام به آموزش پزشکی ادامه دادند. ایشان به تدریس کتاب‌های طب یونانی در مدرسه طبی جندی شاپور مشغول بودند و به تشویق این خاندان کتب و آثار بقراط و جالینوس، توسط کسانی چون حنین بن اسحاق عبادی مسیحی، به زبان عربی برگردانده شد. البته در جندی شاپور غیر از کتب و آثار یونانی، برخی از کتب طب هندی نیز به پهلوی و سپس عربی ترجمه گردید؛ برای مثال، کنگا (kanga) یا منکا (menca) هندی کتابی به نام السّموم از طب هندی به پهلوی ترجمه کرد، که جزء کتب درسی مکتب جندی‌شاپور بود. برخی از کتب نیز در سده 2 و 3 ق/8 و 9 م. توسط کسانی چون سرجیش رأس العین سریانی از زبان سریانی به عربی ترجمه گردید.
در قرن نهم، مسلمانان با تمام دانش طب یونانی، هندی، ایرانی و سریانی آشنا شدند. در سال 267 ق/880م. که رازی برای نخستین بار به بغداد وارد شد، ترجمه‌های کتب طب یونان باستان را ملاحظه کرد. پزشکان اسلامی دیگر، مانند الکنانی، یحیی بن ماسویه، خانواده ثابت بن قره و حنین بن اسحاق، در راه پیروزی علم طب گامهایی به پیش نهادند. از این‌رو طب اسلامی از طفولیت بیرون آمد و هدایت و راهبری آن به رازی واگذار گردید. همان‌طور که بقراط در آستانه دورانی معین در طب یونانی قرار دارد، رازی هم در آستانه طب اسلامی است. برای ورود به مرحله جدید، این دو طب شباهتشان با هم بیش از این است.
زکریا رازی به فلسفه، کیمیا و طب جسمانی اشتغال داشت. او در روان‌شناسی و روان‌کاوی پیشتاز و آغازگر بود. روش‌شناسی او بر پایه مشاهده و تجارب بالینی و آزمایشگاهی استوار بود. رازی از جالینوس شدیداً متأثر بود، به طوری که به اشتباه او را «جالینوس العرب» خوانده‌اند؛ زیرا وی «جالینوس ایران» بود. جالب اینجاست که او بیش از هر کس دیگری از جالینوس استفاده کرده و کتاب شکوک بر جالینوس گواهی بر این ادعاست. همچنین وی در این‌باره دفتری دارد به نام بُرد الساعة و کتاب من لایحضره الطبیب و جز اینها که بسیار هستند؛ به عنوان مثال، می‌توان از کتاب المنصوری نام برد، که آن را برای امیر سامانی منصوربن اسحاق نوشت. اما مشهورترین اثر رازی که به زبان لاتینی نیز ترجمه شده و در مدارس اروپایی تدریس می‌شده، کتاب الحاوی است. رازی الحاوی را با شرح مزاج، اعضای بدن و اخلاط آغاز کرده و به تشریح اعضای بدن و نیز عوامل بیرونی که باعث ایجاد بیماری می‌شود پرداخته است. کتاب با جنبه نظری آغاز شده و سپس به جنبه‌های عملی راه یافته است. او در این کتاب داروها را به دو دسته تقسیم کرده است: دوای مفرد و دوای مرکّب. منظور او از دوای مفرد، داروهای گیاهی و معدنی یا جانوری است؛ اما دوای مرکب، داروهایی است که از ترکیب آنها حاصل می‌شود. رازی کتاب الحاوی را در اواخر عمر نگاشت و آن، حاصل آزمون‌ها و آزمایش‌های مستمر اوست.
حسین بوعلی سینا را با دو کتاب شاهکار و جاودانی‌اش یعنی شفا و قانون می‌شناسند. کتاب شفا (درمان) دایرةالمعارف فلسفی و کتاب قانون در طب دایرةالمعارف پزشکی به شمار می‌رود. ابن سینا قانون را براساس کتاب الحاوی رازی نوشته است. کتاب قانون با اقبال بسیاری در شرق و غرب روبه رو شد و علاوه بر ترجمه آن به لاتین و یونانی، بعدها به زبان‌های دیگری نیز ترجمه شده است.
طبیب برجسته دیگر اسلامی، اسحاق بن علی بن عیسی صاحب کتاب ادب الطبیب است. او تأکید داشت که هر دانشجوی پزشکی باید فقط یک شاخه از دانش پزشکی را دنبال نماید؛ زیرا کسی قادر نیست تمام دانش به این گستردگی را فراگیرد.
شایان ذکر است که شاخه‌های مختلف پزشکی اسلامی عبارت بود از: طبع‌شناسی، کحالی (چشم پزشکی)، شکسته‌بندی، جراحی و حجامت‌گری.
عضدالدوله در سال 370ق/981 م. در بغداد بیمارستانی تأسیس کرد که در آن بخش‌های مختلف جراحی، شکسته‌بندی و چشم پزشکی فعال بود. از بیمارستان‌های مهم دیگری که با طب اسلامی دایر شدند، می‌توان به بیمارستان نورالدین در دمشق (549ق/1154م.) و بیمارستان مملوک المنصور در قاهره (683ق/1284م.) اشاره کرد، که در اکثر آنها برای بیماران روانی اتاق‌های خاصی در نظر گرفته بودند.
هر بیمارستانی که بزرگ بود، نقش مدرسه عالی پزشکی «دارالشفا» را نیز برعهده داشت. دانشجویان علم طب می‌توانستند عقاید بقراط، جالینوس و پزشکان بزرگ آسیایی را در جلسه درس و سالنهای بیمارستان بشنوند. زمانی که علم در اروپا بدون هدف و نه به خاطر علم به حافظه سپرده می‌شد، در کشورهای اسلامی به وسیله مردان عمل حضوراً به نمایش گذاشته می‌شد. پزشکان مسلمان کنار بستر بیماران در بیمارستانهای خود، نظریه همراه تجربه را به کار می‌بستند. دانشجویان طب از همان ابتدا در بیمارستان در کنار بستر بیماران با عمل پزشکی آشنا می‌شدند.
در نظام طب اسلامی به دانشجوی پزشکی که دوره آموزشی لازم را با موفقیت می‌گذراند، گواهینامه طبابت داده می‌شد. ضمناً، نوعی بازرسی اخلاقی از طرف دفاتر محلی به نام حصبیه Hisba در شهرها وجود داشت. داروغه رئیس این دفاتر بود و از نظر اخلاقی به کار بازرگانان، کسبه و پزشکان نظارت داشت. در سال 319ق/931م. به دستور مقتدر خلیفه عباسی، برای پزشکان اتحادیه و صنف تشکیل داده شد و سنان بن ثابت به عنوان رئیس آن تعیین گردید. از او خواسته شد برای پزشکان، برحسب تخصص آنها، گواهینامه صادر کند، به طوری که هر یک از ایشان فقط اجازه طبابت بیماریهایی را داشته باشد که از آن اطلاع و بر آن تسلط کافی داشت. در این زمان تنها در شهر بغداد 860 پزشک وجود داشت، بدون اینکه پزشکان در خدمت دولت را به شمار آوریم. در همین زمان در سرتاسر استان راین گو در آلمان حتی یک پزشک پیدا نمی‌شد. در تمدن اسلامی به یک پزشک دیپلم تخصصی در جراحی‌های کوچک داده می‌شد که در آن قید می‌گردید: «با تأییدات و راهنمایی خداوند، به این شخص اجازه داده می‌شود به جراحی اشتغال یابد و برای اینکه این هنر را با موفقیت و پیروزی انجام دهد، می‌تواند به آنچه در آن تخصص یافته است مبادرت کند. از این جهت، به او اجازه داده می‌شود زخمها را مداوا کند؛ رگ بزند؛ بواسیر عمل کند؛ دندان بکشد و با استاد باتجربه و حاذق مشورت کند».
پزشکان اسلامی در موارد مشکل با یکدیگر مشورت می‌کردند و این روشی برای کاهش اشتباهات پزشکی بود. معمولاً در این جلسات کهنه‌کارترین متخصص ریاست جلسه مشاوره را برعهده داشت و تازه کارترین پزشک نیز صورت جلسه را می‌نوشت.
در طب اسلامی، به هنگام مداوا، تنها محل درد مورد توجه نبود، بلکه شخص بیمار مجموعاً مورد توجه قرار می‌گرفت؛ حتی نگرانیهای بیمار، نحوه زندگی، عادات و سابقه بیماریهای دیگر او نیز بررسی می‌شد. به عبارت دیگر، طب اسلامی، علمی پویا و کل‌نگر بود. در نظام طب اسلامی، پزشکان ملزم به رعایت اصول اخلاقی بودند که بر پایه سوگندنامه بقراط استوار بود. پزشک حق نداشت کسی را با دارو بکشد یا در مرگ کسی به او کمک کند. پزشکان حق انجام سقط جنین را نداشت و حفظ اسرار بیمار از تعهدات اخلاقی آنان بود. همچنین نباید بیمارانی را که به بیماریهای خاصی مبتلا شدند بازداشت کنند؛ زیرا این اقدامات را برای حرفه پزشکی مضر می‌دانستند. مداوای بیماران تنگدست نزد پزشکان ارزش والایی داشت؛ مثلاً ابن ابی اصیبعه نام 450 پزشک مشهور را فهرست کرد که به مداوای بیماران به صورت رایگان مبادرت کرده بودند. در نظام طب اسلامی بین پزشک و بیمار رابطه روان‌شناختی برقرار بوده است. پزشکان ملزم به پوشیدن لباس سفید و تمیز بودند و مو و ناخن‌های خود را همیشه کوتاه نگاه می‌داشتند.
پزشکان رازدار و محرم بیماران خود بودند؛ این عامل مهمی در شفابخشی تلقی می‌شد. به طورکلی، در طب اسلامی، همانند طب یونانی، به عوامل روان‌شناختی توجه زیادی می‌شد و عواملی مانند آب و هوا، استراحت، هیجان، خواب و بیداری، رعایت حد اعتدال، برای حفظ سلامتی اهمیت داشت؛ از این‌رو، از آنها به عنوان عوامل روان‌شناختی یا «اراده نفسانی» نام برده می‌شد. پزشکان به بیماران خود توصیه می‌کردند از هیجان بسیار و چاقی زیاد بپرهیزند؛ زیرا برای سلامت آنها خطرناک است. همچنین یادآور می‌شدند که ترس باعث بداخلاقی در فرد می‌شود. به هنگام مداوا، پزشک به این عوامل و روابط روحی و روانی توجه می‌کرد؛ مثلاً به افراد بسیار چاق رژیم غذایی توصیه می‌شد و در صورتی که بیمار قادر به رعایت آن نبود، پزشکان از شگرد روان‌شناختی استفاده کرده، به بیماران چاق می‌گفتند که در صورت رعایت نکردن این رژیم، مرگ به سراغ آنها خواهد آمد.
گویند رازی پزشک بزرگ ایرانی، با استفاده از شگرد روان‌شناختی موفق به مداوای امیر ری شد. گویا امیر از فلج شدن پاهای خود به وحشت افتاده بود. رازی پس از معاینه او، حمام طولانی و خوردن و نوشیدن فراوان را توصیه کرد و ناگهان امیر را با چاقو به طور جدی تهدید به مرگ کرد. امیر نیز از ترس از جا پرید و بر روی دو پایش ایستاد. رازی هم سوار بر اسبی شد و فرار کرد. وقتی به جای امنی رسید، نامه‌ای برای امیر نوشت و روش مداوای روان‌شناختی خود را به نام «روش علاج نفسانی» برای او بیان نمود. این تنها نمونه‌ای از صدها کار رازی است.
اسحاق بن عمران، پزشک درباری قاهره در اوایل سده چهارم/دهم گزارشی از مالیخولیا در آفریقا نوشت، که یکی از بهترین کتاب تاریخ طب لاتین در قرون وسطی به شمار می‌رود. در این کتاب تأکید شده است که موسیقی در مداوای بیماری مالیخولیا نقش مهمی دارد و درآن زمان از آن نیز استفاده می‌شد. (موسیقی درمانی)
پیشرفت طب اسلامی در عصر طلایی (سده 4 تا 10/6 تا 12) بسیار چشمگیر بود. در این دوران برخی از دانشمندان اسلامی به اصلاح نظریات جالینوس و دانشمندان دیگر پرداختند. عبدالطیف بغدادی، طبیب مصری با مطالعه دو هزار جمجمه انسان در گورستان باستانی شمال غرب قاهره، موفق شد نظر جالینوس، مبنی بر دو قسمتی بودن آرواره‌های زیرین انسان را رد کند. او سپس مدعی شد این آرواره‌ها یکپارچه و بدون درز هستند.
به طورکلی، مشارکت ایرانیان و اعراب در گسترش علم پزشکی در دنیا چشمگیر بوده است؛ به عنوان مثال، توصیف اسماعیل جرجانی خوارزمی از گردش خون در ریه‌ها درست چهار سده پیش از کشف ویلیام هاروی و نیم سده پیش از کشف ابن نفیس قرشی در این‌باره بوده است. در زمینه تشریح و تشخیص بیماریها نیز طب اسلامی موفقیتهای زیادی کسب کرد. موفقیت عمده طب اسلامی در قرون وسطی در پنج حوزه طب عینی، سازماندهی بیمارستانی، داروشناسی، جراحی و چشم پزشکی بود. کتاب قانون بوعلی سینا شاهکار ساماندهی طب اسلامی به شمار می‌رود.
در بُعد بیمارستانی و داروشناسی، در عصر طلایی فرهنگ اسلامی پیشرفتهای بسیاری به دست آمد. ابوالقاسم زهراوی، پزشکی اندلسی (م 1013م/404ق)، از چهره‌های سرشناس جراحی بود که غربیها او را با نام ابوالقیس می‌شناسند. او اثر گران‌بهای خود التعریف را در سی بخش تدوین کرد و در آن به تفصیل به جراحی پرداخت. چون در بین النهرین و مصر بیماریهای چشم شایع بود، از این‌رو چشم پزشکی پیشرفت خوبی داشت.

دو) بیانیه سازمان جهانی بهداشت (WHO)

سازمان بهداشت جهانی به منظور توسعه بهداشت برای همگان تا سال 2000 م، گسترش طب سنتی را مورد توجه قرار داد. این تصمیم به دو دلیل اتخاذ شد؛ دلیل نخست اینکه بسیاری از افراد به خدمات اولیه درمانی دسترسی ندارند. دوم اینکه برخی از بیماران از شیوه‌های درمانی طب جدید به ویژه عوارض جانبی داروهای شیمیایی ناراضی‌اند. براین اساس، سازمان بهداشت جهانی در سال 1978 م. بیانیه‌ای در زمینه توسعه طب سنتی منتشر نمود. بخشی از این بیانیه چنین است:
"مجموعه تمامی علوم نظری و عملی که در تشخیص طبی، پیشگیری و درمان بیماریهای جسمی، ذهنی یا نابهنجاری‌های اجتماعی به کار می‌رود و به صورت گفتاری و نوشتاری از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته باشد.(2)"
از سال 2002م. سازمان بهداشت جهانی ضمن تأکید بر بیانیه سابق، طب سنّتی را با جزئیات بیشتری تعریف نمود و مورد اهتمام قرار داد. طب سنتی به عنوان طبی جایگزین شناسایی شد و اعتبار آن به رسمیت شناخته شد.
طب سنتی واژه‌ای کلّی است که هم به سیستم‌های طب سنتی مانند طب سنتی چین، آیورودای هند و طب یونانی- عربی و هم به اشکال مختلف طب بومی اطلاق می‌گردد. درمان‌های طب سنتی شامل دارو درمانی (استفاده از گیاهان دارویی، اجزاء حیوانی و معدنی) و روش‌های غیردارویی (مانند طب سوزنی، ماساژ و درمان‌های روحی روانی) می‌باشد. در کشورهایی که سیستم خدمات پزشکی در آنها بر پایه طب مدرن استوار است، به جای طب سنتی اغلب از واژه طب مکمّل و طب جایگزین یا طب غیرمتعارف استفاده می‌شود.(3)
طب سنتی به دو صورت توسعه یافت:
* طب سنتی شفاهی: در این صورت تجربیات و اطلاعات پزشکان سینه به سینه و نسل به نسل انتقال یافت. این قسمت از طب سنتی امروزه تحت عناوین گیاه‌شناسی بومی یا فارموکولوژی بومی مورد توجه جهانیان قرار دارد.
* طب سنتی مکتوب: این بخش شامل کتب و رساله‌های حکمای مسلمان ایرانی است که به لحاظ کمیت می‌توان تعداد آنها را هزاران کتاب و رساله نام برد. این مجموعه عظیم شامل تشریح، علاج، نسخه، تشخیص و درمان می‌باشد. برخی از آنها را می‌توان اینگونه یاد کرد؛ قانون در طب اثر ابن سینا، شرح اسباب و علامات اثر نفیس بن عوض کرمانی، الحاوی اثر محمدبن زکریای رازی، الاغراض الطبّیه اثر سیداسماعیل جرجانی، کتاب الملکی اثر علی بن عباس اهوازی، الابنیة عن حقایق الاودیة اثر هروی، خلاصه التجارب اثر بهاء الدوله رازی طرشتی، فردوس الحکمة اثر علی بن ربن طبری، رساله در نبض اثر ابن سینا، رساله در اتخاذ ماء الجبن، رساله اطفال و کتاب السکنجبین اثر رازی، رساله افیونیه اثر عمادالدین شیرازی و رساله آتشک اثر عمادالدین.

سه) تفاوت‌های طب اسلامی و پزشکی جدید

امروزه میل به طب سنتی و مکمل و استفاده بیشتر از طبیعت، توجهی جهانی یافته است. از سال 2002 سازمان جهانی بهداشت، با ارائه تعریفی از طب سنتی و مکمل، توصیه به استفاده از این علوم بشری در کشورهای جهان نمود. هم اکنون نیز این نهاد، با توجه به اقبال جهانی در استفاده از این خدمات طبی، ضمن ارائه گزارش از فعالیت‌های انجام شده، استراتژی 10 ساله‌ای را از سال 2014 تا 2023 جهت ارتقای این مکاتب، ارائه نموده است. یکی از اهداف، استراتژیک در این برنامه، ادغام خدمات طب سنتی در اقدامات طب رایج می‌باشد. تعاریف متفاوتی از چگونگی این ادغام پیشنهاد شده است. یکی از این تعاریف، ارائه یک مکتب طبی تلفیقی (integrated medicine) می‌باشد که خدمات بالینی این مکاتب را در هم ادغام کند. قدم اول برای این امر، شناخت تفاوت‌های مکاتب طب سنتی با طب رایج (conventional medicine) و ارائه یک الگو برای تلفیق می‌باشد.
یکی از مکاتب مهم طب سنتی که در مهد تمدن‌های بشری رشد یافته و همواره صادر کننده علم، طبیب و دارو به نقاط مختلف دنیا بوده است، مکتب طب سنتی ایرانی- اسلامی است. این مکتب طبی با سابقه چند هزار ساله، پس از ظهور اسلام، در بستر چارچوب عقیدتی این دین، رشد یافت و به بالندگی رسید. جهان‌بینی توحیدی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی الهی، پایه تکامل این علم تجربی بوده است. این مکتب، تفاوت‌هایی با طب رایج دارد. شاید بتوان این موارد را در دو دسته مبانی و روش‌ها ارزیابی کرد. مبانی طب، اگرچه به طور مستقیم در چگونگی برخورد پزشک با بیمار دیده نمی‌شود، ولی قطعاً در نوع روش‌های مورد استفاده، مؤثر خواهد بود. در روش‌ها شاید به طورکلی، بتوان توجه بیشتر در استفاده از طبیعت بیرونی در درمان و حفظ سلامتی را وجه مشخصه طب سنتی ایران، نسبت به طب رایج دانست.
در بررسی شباهت یا تفاوت این دو مکتب طبی در بحث مبانی، می‌توان این مبانی را به دو دسته تقسیم کرد. قسمتی از مبانی را «مبانی بنیادین طب» نام‌گذاری کرد. منظور از آن، مفاهیمی مانند جهان بینی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی است که تعاریف متفاوت آن در اعتقادات دانشمندان یک علم، می‌تواند بر جهت‌گیری آن علم تأثیر بگذارد. این مبانی با واسطه‌هایی در فروع علم طب و روش‌های ارائه شده، تأثیر می‌گذارند.
دسته دوم از مبانی، می‌تواند «مبانی داخل علم طب» باشد. اگرچه این مبانی، منشأ گرفته از مبانی بنیادین طب می‌باشند، اما پیوستگی کامل با فروع و روش‌های جاری در مکتب طب سنتی دارند. به عبارت دیگر با این تعریف، این مبانی، واسطه بین مبانی بنیادین با روش‌های مورد استفاده در طب می‌باشند.
با توجه به مبانی داخل علم طب از دیدگاه طب سنتی، وجه افتراق اساسی آن با طب رایج در چند محور قابل بیان است.

الف) مفهوم قوه مدبّره یا طبیعت بدن انسان

دیدگاه طب اسلامی- ایرانی:

در دیدگاه طب سنتی، وحدت موجود در موجودات، یک وحدت ذاتی است و نه وحدت اعتباری. به عبارت دیگر، کل، حیثیتی دارد که آن را نمی‌توان صرفاً همان جمع جبری حیثیات و خصوصیات اجزاء دانست. یعنی کل می‌تواند به عنوان کل، خاصیتی داشته باشد که در هیچ یک از اجزای آن نباشد. لذا برای شناخت یک پدیده، باید علاوه بر توجه به اجزاء کل آن را هم با حالت تعادل آن مقایسه کرد.
از دیدگاه طب سنتی، مبتنی بر بینش توحیدی، انسان از دو جزء مادی و روحانی تشکیل شده است. روح از جنس نور است و برای اعمال حاکمیت خود بر بدن، وکیلی دارد که به این وکیل، قوه مدبره یا طبیعت بدن انسان یا به طور خلاصه «طبیعت» گفته می‌شود. طبیعت قوه‌ای است همانند نرم افزار یک رایانه که کارها را به صورت منظم انجام می‌دهد. طبیعت، طبیب اول انسان است و شأن پزشک، تنها کمک به طبیعت است.
به عنوان مثال اگر غذای مسمومی توسط انسان خورده شود، طبیعت پس از فهمیدن آن، سعی در دفع غذا به شکل قی (استفراغ) می‌کند. در دیدگاه طب سنتی ایران، در صورتی که خطری متوجه مریض (ناشی از قی) نباشد (فشار خون بالا و احتمال پارگی عروق چشم) نباید در این مورد، سعی در از بین بردن حالت تهوع کرد، بلکه باید با انجام تدابیری، به بدن کمک کرد که قی را به راحتی انجام دهد. از طرف دیگر با رساندن مایعات (هیدره کردن) و اتخاذ روش‌هایی، سعی کرد که عوارض قی به حداقل برسد. یا مثلاً اگر در هنگام عفونت‌های تنفسی فوقانی، آبریزش بینی ایجاد شد، تا حد امکان به جای سعی در قطع آبریزش، سعی در آسان کردن تحمل آن نمود. البته نکته‌ای که وجود دارد این است که طبیعت، قوت و ضعف می‌پذیرد. چنانکه گاهی ممکن است در زمینه‌ای به افراط برود.
وظیفه پزشک، پس از شناخت دقیق افعال طبیعت بدن انسان، کمک به تقویت و جلوگیری از ضعف آن و در صورت نیاز، اصلاح خروج آن از حالت اعتدال است. طب سنتی چگونگی کمک به طبیعت بدن انسان را به طبیب می‌آموزد. نکته مهمی که از این دیدگاه حاصل می‌شود، نگاه سلامت محور به طب (با واسطه تقویت طبیعت) است. این نگاه از ابتدا تا انتهای این دانش جاری است. به عنوان مثال در تعریف علم طب، آن را دانشی می‌دانند که «سلامتی آدمیان را نگاه دارند» (اولویت حفظ سلامتی) و پس آن گفته می‌شود «و چون رفته بود باز آرد از روی علم و عمل» (درمان). با این دیدگاه حکما، عامل حفظ سلامتی را در تقویت طبیعت می‌دانند. آنگاه با تقسیم بندی عوامل داخلی و خارجی مرتبط با سلامتی، آنها را در شش اصل تقسیم نموده‌اند که شامل هوا، خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها، حرکت و سکون و ورزش، خواب و بیداری، حالات روحی، پاکسازی بدن از فضولات و حفظ مواد ضروری بدن می‌باشد.
دانشمندان طب سنتی برای هر یک از این موارد که اصول حفظ الصحه یا سته ضروریه یا شش اصل ضروری حیات انسان نیز خوانده می‌شود، دستورات کاملی ارائه نموده‌اند. به عنوان مثال رازی فقط در مورد ارتباط زمان خوردن میوه‌ها با وعده‌های غذایی رساله‌ای تدوین نموده است. لذا فایده طبیب، بیشتر در زمان سلامتی است تا با ارائه دستورات لازم، سعی در حفظ سلامتی بنماید. این دیدگاه در درمان نیز مؤثر است. به طوری که طبق نظر حکمای طب سنتی، حتی در بحث درمان بیماران نیز، قبل از ورود به دارو و کارهای دستی (ماساژ و جراحی و فصد و حجامت)، حتماً باید تدابیر زندگی بیمار را پرسید و آنها را تا حدامکان تصحیح نمود.
نکته مهم دیگر، زمان تشخیص است. در تشخیص بیماری‌ها در طب سنتی، علاوه بر اینکه باید تا حدامکان عضو مبتلا را شناخت، باید به علائم سایر اعضاء نیز توجه کرد. علاوه بر این باید فارغ از آسیب‌شناسی اعضاء، وضعیت کل بدن را نیز با حالت تعادل آن مقایسه کرد. برای هر کدام از مفاهیم ارائه شده، تعاریف و مصادیق مشخصی وجود دارد که در ذیل مباحث مبانی علاج و نیز درمان‌های جزئیه (درمان تک تک اعضاء) در مورد آن بحث می‌شود.

دیدگاه طب جدید:

برخلاف دیدگاه طب سنتی، فرض فلسفی نهفته در طب رایج، بر مبنای بینش مکانیستی دکارت، این است که کل هیچ حیثیت مستقل از اجزای خود ندارد و خاصیت آن، جمع جبری خاصیت‌های اجزا است. برای شناخت یک کل، آن را تا آنجا که ممکن است به اجزا تقسیم کرده و شناخت کل را از شناخت اجزاء آغاز می‌کنند و آنگاه خاصیت کل را از جمع‌بندی خاصیت اجزا به دست می‌آورند. اعمال تام و تمام ریاضیات بر طبیعت نیز بر همین طرز تلقی استوار است.
در این دیدگاه برای شناخت بیماری، سعی می‌شود تا حد امکان به عمق سلول و یا حتی مولکول‌ها رفت و نقطه معیوب را یافت و آنگاه با طراحی مکانیسمی که آن نقطه معیوب را اصلاح می‌کند، به درمان بیماران پرداخت. تخصصی شدن علم طب از نتایج این دیدگاه است که البته تا جایی منجر به پیشرفت و ترقی آن شده است. ساخت ابزارهای تشخیصی دقیق که با کمک آنها بتوان نقاط معیوب را با دقت بالایی یافت، نتیجه این نوع نگاه به انسان و طب است. البته شاید عوارض زیاد درمان‌ها با این شیوه نگاه و نیز ناتوانی در پیشگیری و درمان بیماری‌های مزمن را نیز از نتایج آن دانست. علاوه بر این با این دیدگاه، طب رایج، درمان محور است و نسبت به طب سنتی، توجه بسیار کمتری بر اصول حفظ سلامتی دارد.
شبهه‌ای که شاید مطرح شود، این است که در طب رایج هم شاخه‌هایی با عنوان روان‌شناسی با روان‌پزشکی وجود دارد که با بعد فرامادی انسان مرتبط است. در جواب باید گفت که امروزه روان‌شناسی غربی، بیش از آنکه شناخت روان و روح (بعد فرامادی انسان) باشد، بیشتر رفتارشناسی است. از طرف دیگر در روانپزشکی، بیش از آنکه رفتارها و مسائل فرامادی (که به هیچ وجه قابل انکار نیست) به بعد روحی انسان منتسب گردد، به ابزار مادی از جمله حرکت واسطه‌های شیمیایی از قبیل اپی نفرین و نوراپی نفرین و دوپامین ارتباط داده می‌شود.
سئوال دیگر این می‌تواند باشد که در طب رایج به سیستم اتونوم و هورمون‌های درون‌ریز اعتقاد داشته و بسیاری از اعمال بدن انسان، به آن منتسب می‌شود. لذا این مفاهیم می‌تواند کارکرد عینی‌تر مفهوم طبیعت را داشته باشد. این نکته صحیح بوده و قطعاً این سیستم‌ها، ابزار مورد استفاده قوه مدبره بدن برای تدبیر آن هستند. ولی طب در طب رایج هر کدام از این سیستم‌ها، اگرچه دارای نظم خاص دانسته شده که با سیستم‌های دیگر ارتباط دارند، ولی این ارتباط بیش از یک ارتباط ماشینی در نظر گرفته نمی‌شود. در حالی که طب سنتی معتقد است که بدن صرفاً مانند موتور یک ماشین نیست که سیستم‌های مختلف داشته و هر کدام ضمن ارتباط با هم، مستقل عمل می‌کنند. طب سنتی معتقد است که یک سیستم هوشمند یکپارجه، کل بدن را اداره می‌کند و برای این اداره کردن، از سیستم‌های مختلف موجود مانند سیستم اتونوم، هورمونها و دستگاه قلبی عروقی استفاده می‌کند.
نکته دیگر این که لزوماً همه دانشمندان پزشکی غرب لائیک و لامذهب نیستند. بلکه ممکن است بسیاری از آنها معتقدترین و مذهبی‌ترین افراد جامعه خود باشند. بحث بر این است که چارچوبی که علم پزشکی رایج غربی در آن متولد و رشد یافته است، چارچوبی سکولار می‌باشد که با جهان‌بینی اومانیستی، معرفت‌شناسی حس‌گرایانه و تعریفی صرفاً مادی از انسان شکل گرفته و اثری از بعد روحانی (به عنوان جزیی از موضوع علم طب- انسان) در آن نیست.

ب) وجود تفاوت‌های فردی

دیدگاه طب اسلامی- ایرانی:

دومین ویژگی طب سنتی این است که در این مکتب، خصوصیات فیزیکی، فیزیولوژیکی و روانی هر انسان را منحصر به فرد دانسته و متناسب با این ویژگی‌ها، تدابیر لازم برای هر فرد را در نظر می‌گیرند. اما چون صدور دستورالعمل به تعداد ابنای بشر ممکن نیست، بر مبنای ویژگی‌هایی که در همه انسان‌ها مشترک است، افرادی که از نظر این خصوصیات با هم شباهت دارند، در نه دسته طبقه‌بندی می‌کنند که به هر کدام از این طیف خصوصیات، یک مزاج گفته می‌شود. برای قرار دادن انسان‌ها در هر کدام از این طیف‌های نه‌گانه، در شرح حال و معاینه فیزیکی ده دسته خصوصیات در نظر گرفته می‌شود که شامل این موارد است: ملمس، سحنه، رنگ بدن، مو، خواب و بیداری، بزرگی و کوچکی اعضاء، کیفیت مواد دفعی بدن، چگونگی تأثیرپذیری از کیفیات چهارگانه، افعال صادر شده از بدن و حالات نفسانی.
بر مبنای مزاج تعیین شده برای هر فرد، توصیه‌ها و تدابیر لازم ارائه می‌گردد. به عنوان مثال در زمینه تدابیر حفظ الصحه، بخشی از این دستورات عمومی می‌باشد. اما بخش دیگری از این تدابیر متناسب با مزاج افراد بوده و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. علاوه بر مزاج کل بدن، هر یک از اعضای بدن انسان نیز مزاج خاصی دارد که در حالت بیماری، خصوصیات عملکردی آن را با حالت تعادل مورد مقایسه قرار داده و بر این مبنا، دستورات لازم برای رساندن آن به حالت اعتدال، ارائه می‌گردد.
نکته‌ای که باید اضافه کرد این است که حکما علاوه بر انسان‌ها، برای همه موجودات این عالم (از حیوانات و گیاهان و جمادات که به هر یک از آنان یک مفرده می‌گویند) نیز مزاج قائل‌اند که بر مبنای اصول و قواعدی در امر حفظ سلامتی و درمان انسان‌ها از آنها استفاده می‌کنند. در این دیدگاه هر فرد در هر بیماری، درمان خاص خود را دارد که ممکن است تا حدی با درمان همان بیماری در فرد دیگر، متفاوت باشد. به عبارت دیگر پزشک با دانستن مبانی مزاجی فرد و تعاریف بیماری‌های اعضاء، در مورد هر بیمار به صورت اختصاصی تصمیم‌گیری می‌کند. در این دیدگاه ضمن توجه به عضو، سعی می‌شود بیمار درمان شود و نه فقط بیماری. البته نکته مهم این است که تمام بیماری‌هایی که ممکن است انسان با آن مواجه شود، لزوماً مزاجی نیست و انواع مختلف بیماری‌های دیگر نیز برای انسان قابل تعریف است که در مباحث کلیات طب، مورد بحث قرار می‌گیرد.

دیدگاه طب جدید:

در دیدگاه طب رایج همه انسان‌ها به دلیل داشتن اعضاء و جوارح یکسان، سری سازنده شده تصور می‌شوند. لذا اگر مثلاً دارویی در 70 درصد مردم امریکا پاسخ درمانی داشته است، لزوماً و عیناً قابل تجویز به مردم افریقا و آسیا هم هست. شاید از این هم بتوان تعریف را بالا برد. از آنجا که تعریف انسان در فلسفه غرب، حیوان ناطق است، می‌توان تا حدود زیادی اثر درمانی را که در موش و خوکچه هندی یافت، به انسان تعمیم داد. تذکر این مسأله بیجا نیست که همواره در طول تاریخ برای سنجش اثرات و عوارض داروها، از مطالعات حیوانی استفاده می‌شده است. ولی هیچگاه (به جز در یک صد سال اخیر) اثرات درمانی را از حیوان به انسان تعمیم نمی‌داده‌اند. به عنوان مثال گیاه بیش، گیاهی سمی برای انسان و کشنده است، اما به راحتی به عنوان غذا توسط نوعی موش مصرف می‌شود که علت آن می‌تواند حرارت مزاجی بالاتر موش نسبت به انسان باشد.
البته اشتباه و عوارض فراوانی که از این نگاه ناشی شد، مورد دقت دانشمندان در دهه‌های اخیر قرار گرفته است و پیدایش علوم omics که به تفاوت‌های فردی در تجویز غذا یا دارو قائل است، دریچه‌های جدیدی را به روی علم پزشکی گشوده است. ایده person-based medicine یا individualized medicine و یا personalized medicine زمینه‌های جدیدی است که با در نظر گرفتن تفاوت‌های فردی افراد در نظر گرفته شده و نقش هر یک از این مسائل در بروز ژنی، مورد توجه قرار می‌گیرد.

ج) اتخاذ شیوه‌های متفاوت

دیدگاه طب اسلامی- ایرانی:

در طب اسلامی شیوه‌های درمانی به گونه‌ای بود که اولاً داروهای طبیعی تجویز می‌شد. لذا استفاده از آنها زیان جانبی در برنداشت. ثانیاً شیوه‌های درمان به گونه‌ای طراحی می‌شد که عوامل بیماری (میکروب یا ویروس) به خارج از بدن منتقل می‌شد نه اینکه نابود شوند. براین اساس، ضمن بازگشت سلامتی به جسم، حفظ محیط زیست نیز می‌شد چنانچه حق حیات موجودات زنده به رسمیت شناخته شده به منظور تندرستی انسان، موجود زنده دیگری نابود نمی‌گردید.

دیدگاه طب جدید:

استفاده از داروهایی که در پزشکی نوین تجویز می‌شوند اولاً آثاری زیان‌بار و گاهی مرگبار در پی دارند. ثانیاً پزشکان حاضرند برای زنده نگه داشتن انسان، موجودات زنده دیگر را از بین ببرند در عین حال که به محیط زیست نیز صدمات شدیدی وارد می‌شود. حق حیات موجودات زنده در طب نوین به رسمیت شناخته نمی‌شود و اگر از یک پزشک سئوال شود چرا عامل بیماری که خود موجودی زنده است باید از بین برود، پاسخی معقول ارائه نمی‌گردد. به نظر می‌رسد از بین بردن میلیاردها موجود زنده به منظور حفظ بقاء انسان، از خودخواهی بشر نشأت می‌گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

1- شوقی ابراهیم، فلینظر الإنسان الی طعامه؛ شوقی ابراهیم، اطوار الخلق و حواس الانسان؛ ابن بسطام، طب الائمه (علیهم السلام)؛ ابن رشد، کلیات فی الطب؛ ابن هبة الله قیسی، کتاب المغنی فی الطب؛ ابن هندو، مفتاح الطب؛ الگود، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه باهر فرقانی؛ نجم آبادی، تاریخ طب در ایران پس از اسلام؛ ذاکر، جستاری در تاریخ و فلسفه پزشکی ایران؛ محقق، تاریخ و اخلاق پزشکی در اسلام و ایران؛ اعلم، جستارهایی در تاریخ علوم دوره اسلام.
2- ناصری، دهکده سلامتی، ص30.
3- همان.

منبع مقاله :
فعالی، محمد تقی، (1394) سبک زندگی رضوی (4) - بهداشت غذا و تغذیه، مشهد: بنیاد فرهنگی هنری امام رضا (علیه السلام)، چاپ اول.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان