ماهان شبکه ایرانیان

ذیل فرهنگ های فارسی

ذیل فرهنگ های فارسی / علی رواقی، با همکاری مریم میرشمسی. تهران: انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۸۱، ص ۲۰+۵۸۱

ذیل فرهنگ های فارسی / علی رواقی، با همکاری مریم میرشمسی. تهران: انتشارات هرمس، تهران، 1381، ص 20+581

چکیده

ذیل فرهنگهای فارسی واژه نامه ای است شامل چهار هزار واژه که در فرهنگهای فارسی (و به ویژه در لغت نامه دهخدا) نیامده و اگر آمده است، شاهدی برای آنها ذکرنشده و یا ضبط آنها دُرست نبوده و یا به معنایی که در این لغتنامه به کار رفته است، امروز یا اصلاً مستعمل نیست و یا معنای آنها تغییر یافته است. ذیل فرهنگهای فارسی در دو بخش تألیف و تدوین شده: در بخش نخست، چهار هزار واژه نادر به عنوان مدخل قرار گرفته و برای بسیاری از واژه ها، شاهدی از متون کهن نقل گردیده است. در این بخش همچنین در بسیاری از موارد، ریشه یابی واژه ها مورد توجّه قرار گرفته است. در بخش دوّم که با عنوان «پی نوشت ها» آمده، بسیاری از همان لغات که در بخش نخست مدخل شده، دوباره ذکر گردیده و توضیحاتی درباره آنها ارائه شده است. در این بخش، شواهد دیگری که از یک واژه در دست است، نقل گردیده و نیز گزارش گونه ای از حضور واژه در لغت نامه دهخدا و سایر واژه نامه ها عرضه شده است.

کلید واژه: ذیل فرهنگهای فارسی، لغات نادر.

1. مقدمه

ذیل، تکمله یا استدراک در مورد کتب لغت، به معنای تکمیل و بازیافتن لغات یا معناهایی است که در یکی از این کتب فوت شده، یعنی ذکر نگردیده است. نوشتن این قبیل تکمله ها از قدیم جزو سنت های لغت نویسان تمدن اسلامی بوده است و در حقیقت بعضی از کتب لغت، که امروزه آن را فرهنگ می نامیم، ذیل یا تکمله ای بوده است بر کتب قبلی. مثلاً کتاب معروف قاموس المحیط، تألیف فیروزآبادی (متوفی 817 ق) در حقیقت تکمله کتاب مهم صحاح اللغة، تألیف جوهری (متوفی 393 ق) بوده است و این هر دو از مهم ترین فرهنگ های عربی به شمار می روند. حتّی بر کتاب العین، که خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی 175 ق) با همکاری شاگردش لیث بن مظفّر نوشت و در آن نخستین بارکلیّه لغات مستعمل عربی را جمع کرد نیز استدراکاتی نوشته شده است که از آن جمله مُفضّل بن سَلَمه (متوفی 290 ق) و بعد از او، ابوبکر محمد بن حسن زَبیدی (متوفی 379 ق) هرکدام استدراکاتی نوشته اند (نک: المزهر سیوطی، ج 1، صص 85 87).

در زبان فارسی هم نخستین فرهنگ موجود لغت فرس تألیف اسدی طوسی (متوفی 465 ق) است که در متن آن استدراکاتی وارد شده و هرکس در حین استنساخ، تغییراتی در آن داده است، به طوری که اکنون یازده نسخه مختلف از آن موجود است که همه با هم فرق دارند و بعضی از فرهنگ های بعدی، مانند صحاح الفرس، مجموعة الفرس، تحفة الاحباب، فرهنگ حسین وفایی و سرمه سلیمانی، درحقیقت تکمله هایی هستند بر لغت فرس، یعنی هرکدام شماری لغت بر آن افزوده اند و خود تألیف مستقلی به شمار نمی آیند که مؤلف آن از منابع مختلف، لغاتی را جمع و منظم و مرتّب کرده باشد.

بعضی از این استدراکات هم درفارسی به نام ذیل یا تکمله نامیده شده است. مثلاً محمد امین ادیب طوسی در 1343 کتابی در تبریز منتشر کرد به نام ذیلی بر برهان قاطع یا فرهنگ لغات بازیافته (در 195 صفحه) که خود توضیح داده است که آن شامل قسمتی از لغات و تعبیرات مستدرک است که باید به فرهنگ زبان فارسی افزوده شود. دکتر معین هم در ذیل صفحات برهان قاطع، مقداری از لغات را که در متن نیامده است افزوده است. در مورد فرهنگ فارسی تألیف دکتر معین هم تاکنون مقالات متعددی نوشته شده و شماری از لغات فوت شده آن، در آن مقالات ذکر گردیده است. مانند مقاله روبین چیک، دانشمند روس، در مجله پیام نوین (دوره 7، ش 8، مهر 1344) تحت عنوان «فرهنگ جدید زبان فارسی» یا در مقاله جمال حقیقت در مجله نشر دانش (س 2، ش 6، ص 95) که می گوید کلمات بسیاری در این فرهنگ نیامده است مثل دمپایی و عشیره یا مقاله ابوالحسن نجفی در همین مجله (س 14، ش 4، صص 2 5) که کمبودهای آن را یادآوری کرده و فقط از یک داستان حدود 15 لغت را استخراج کرده که در فرهنگ معین نیست. خود آقای نجفی کتابی منتشر کرده است به نام فرهنگ فارسی عامیانه در دو جلد (چاپ 1371) که در آن شمار بسیاری لغت عامیانه را جمع آوری کرده است که غالباً در فرهنگ معین نیست. احمد سمیعی فهرستی از واژه های فریبکار را (یعنی لغاتی که معنای آنها با معانی رایج متفاوت است) در مجله نشر دانش (س 9، ش 2، صص 20 31 و نیز س 14، ش 5؛ س12، ش 4 و 5 ؛ س 15؛ ش 3) و در نامه فرهنگستان، شماره های 11 و 12 آورده است که آنها نیز در فرهنگ های موجود غالباً دیده نمی شود. در عربی نخستین کتابی که به عنوان ذیل و تکمله نوشته شده است، همان است که ابوالفضائل رضی الدین حسن بن محمد صنعانی (متوفی 560 ق.) بر کتاب صحاح اللغة جوهری نوشته است، به نام التکمله والذّیل والصّلة، که مواد اضافی آن بر صحاح را در کتب لغت بعدی مانند قاموس المحیط فیروزآبادی می بینیم.

و اینک آخرین دستاورد از این قبیل استدراکات در کتاب مورد بحث ما، یعنی ذیل فرهنگ های فارسی به همت دکتر علی رواقی به بازار کتاب آمده است که اکنون معرفی می گردد.

2. محتوای فرهنگ

کتاب ذیل فرهنگ های فارسی برحسب آنچه در اوراق نخستین آن ذکر شده است، مجموعه ای است از 4000 لغت که در فرهنگ های فارسی (و به ویژه در لغت نامه دهخدا) نیامده است یا اگر آمده شاهدی برای آنها ذکر نشده و یا ضبط آنها صحیح نبوده و یا به معنایی که در این فرهنگ آمده، نیامده است و لذا باید گفت که همه آنها لغات منسوخ و متروک هستند که در متون قدیمی آمده اند و امروز یا اصلاً به کار نمی روند و یا معنای آنها دگرگون شده است. عدد 4000 احتمالاً سرراست شده است و شمار دقیق آنها ممکن است اندکی کمتر (یا بیشتر) باشد.

در کتابنامه آخر کتاب، فهرست 243 کتاب آمده است که هفت جلد آن مربوط به زبان پهلوی است و در منابع فارسی ریشه شناسی هم تکرار شده است و اگر این تعداد را کسر کنیم 236 کتاب می ماند که از آنهاحداقل 28 جلد کتب لغت است، اعم از فارسی به فارسی یا عربی به فارسی که شامل لغت نامه دهخدا نیز می شود. برخی کتب علمی (نجومی و طبی) است، برخی کتب تاریخی است و برخی دیگر ترجمه های قدیم قرآن است و شماری از دواوین شعرا هم فهرست شده است که بجز دیوان ملک الشعرای بهار همه از قدیم است (30 دیوان) و روی هم رفته مجموعه بسیار غنی و مهمی از کتب نثر و نظم فارسی را در بر می گیرد.

دکتر رواقی در مقدمه خود به تفصیل از اینکه فکر تدوین چنین فرهنگی از دوره دبیرستان و سپس دانشگاه برایشان پیدا شده است سخن گفته اند، امّا از کیفیت جمع آوری 4000 لغت این فرهنگ چیزی نگفته اند. نمی دانم آیا تمام 236 کتاب مذکور در کتابنامه را ایشان و مؤسسه ایشان فیش برداری کرده اند و سپس از میان آنها این تعداد لغت را برحسب انتخاب شخص خودشان جدا کرده و در این فرهنگ آورده اند یا آنکه از همان ابتدا لغات دشوار و کمیاب و نادر را از میان این کتاب ها استخراج کرده اند و سپس به ترتیب الفبایی تنظیم نموده اند. اگر روش نخستین به کار رفته باشد، ایشان واقعا دارای مخزن گرانبهایی از فیش های لغوی هستند که شامل لغات امّهات کتب فارسی می شود و فی الواقع حیف بوده است که ایشان همت خود را فقط به جمع آوری لغات نادر و منسوخ فارسی محدود کنند و بهتر بود که فرهنگ جامعی از همه لغات این کتاب ها با شواهد آنها به بازار می فرستادند که شاید تلو لغت نامه دهخدا و هم ارزش با آن قرار می گرفت و چه بسا که اشتباهات و کمبودهای لغت نامه را جبران می کرد.

شاید هم ایشان علاوه بر 236 کتاب مذکور، کتب دیگری از زبان های جدیدتر را هم فیش کرده باشند که در این صورت فرهنگ ایشان می توانست ناسخ لغت نامه شود. چون ایشان توضیحی درباره روش کار خود نداده اند، بیش از این نمی توان گفت. امّا چون هم اکنون فرهنگستان زبان و ادب فارسی که دکتر رواقی هم عضوی از آن هستند مشغول فیش برداری از 400 کتاب معتبر فارسی است و گویا حدود نیمی از این کتاب ها برگه برداری و وارد کامپیوتر شده است، لذا پیشنهاد می شود که دکتر رواقی هرچه زودتر فیش های موجود در مؤسسه خود را به سر و سامان برسانند و قبل از آنکه فرهنگستان لغت نامه جامع و تاریخی خود را تدوین و منتشر سازد، آنها را به چاپ برسانند وگرنه زحمات چندین ساله ایشان ممکن است به هدر رود و فیش های مؤسسه ایشان بلااستفاده بماند. امّا اگر از روش دوم استفاده کرده اند، بهتر بود می نوشتند که نحوه انتخاب لغات از میان این همه متن چگونه بوده است. چون من برخی لغات را از همین متون بررسی کردم و دیدم در فرهنگ دکتر رواقی نیامده است. مثلاً در مقامات حمیدی که یکی از همان 236 کتاب است، لغات نادری آمده است که در ذیل فرهنگ های فارسی ضبط نشده است، مانند «چفسیدن» به معنای منحرف شدن (ص 120) درحالی که معادل دیگر همین لغت یعنی مشتقات چسبیدن به معنای منحرف شدن (چسبانیدن، چسبش و چسبیدگی) هر سه از مقامات حریری نقل شده است و من نمی دانم چرا چسبیدن که از لحاظ ظاهر متداول تر است اگرچه از نظر معنا نادر و منسوخ است باید در ذیل فرهنگ های فارسی ضبط شود، امّا «چفسیدن» که هم از نظر ظاهر و هم از نظر معنا نادر و کمیاب و منسوخ است ضبط نشود و این کلمه در معارف بهاء ولد (ج 1، صص 167 343) هم آمده است و باز در همین کتاب «شخشیدن» به معنای لغزیدن (ص 74 مقامات حمیدی) آمده است که در ذیل فرهنگ های فارسی ضبط نشده است. گرچه همریشه های دیگر آن از کتب دیگر نقل شده است، امّا در ترجمه کهن مقامات حریری (به اهتمام افتخار جوادی) هم لغاتی هست که در ذیل نیامده است؛ مثل دوسانیدن و ژنگل درحالی که این کتاب هم جزو 234 مرجع آن فرهنگ بوده و شماری از لغات آن ضبط شده است. و از این قبیل بسیار است که من در ذیل فرهنگ های فارسی نیافتم؛ درحالی که در مراجع همان کتاب آمده است. ممکن است گفته شود که شاید این کلمات در لغت نامه آمده است و لذا در ذیل ضبط نشده است، امّا من بررسی کردم و غالب آنها را در لغت نامه دهخدا هم نیافتم.

به هرحال، بر من معلوم نشد که روش کار ایشان چه بوده است و چه ضوابطی برای گزینش لغات نادر داشته اند. یکی دیگر از منابعی که در آخر ذیل فرهنگ های فارسی آمده است شاهنامه فردوسی است و خود دکتر رواقی در نامه انجمن مفاخر فرهنگی شماره های اوّل و دوم تعداد زیادی لغات شاهنامه را که در فرهنگ ها ضبط نشده یا به معنای مورد نظر ایشان ضبط نشده است آورده اند و توضیح داده اند و عجیب است که این لغات در ذیل فرهنگ های فارسی تا آنجا که بنده تعدادی از آنها را بررسی کردم نیامده است. ممکن است گفته شود که چون این لغات در مجله ای چاپ شده است دیگر لزومی نداشته است که در ذیل فرهنگ های فارسی تکرار شود. امّا مقالات مجلات غالباً دردسترس مردم نیست و بعد از مدتی فراموش می شود و مقاله در حکم مفقود خواهد بود و لذا حالا که دکتر رواقی همتی چنین بزرگ کرده اند، خوب بود آن لغات را هم اضافه می کردند. همچنین دکتر رواقی در همین نامه انجمن (شماره های 10 و 11) تعداد زیادی از لغات گویشی را که در متون قدیم هم سابقه دارد، ذکر کرده اند که آنها هم ظاهراً همه در ذیل فرهنگ های فارسی نیامده است.

خلاصه آنکه با وضعی که دیده می شود، حقیر نمی تواند حدس بزند که چقدر از بار لغات نادر و منسوخ حداقل در 234 منبع کتاب بر دوش ذیل فرهنگ های فارسی قرار گرفته و چند درصد کار به پایان رسیده است.

3. ساختار فرهنگ

ذیل فرهنگ های فارسی دارای دو قسمت اصلی است: در قسمت اوّل 4000 لغت نادر مدخل شده و برای هرکدام فقط یک شاهد از 234 کتاب مذکور نقل گردیده است. این قسمت از صفحه 1 آغاز می شود و به 370 ختم می گردد و واژه ها به ترتیب الفبایی است. در مورد بسیاری از لغات، بخشی به ریشه شناسی اختصاص یافته است که اگر کلمه مفرد باشد، ریشه آن ذکر گردیده است و اگر مرکّب باشد، ممکن است ریشه یک بخش از آن آمده باشد. وسعت دامنه ریشه شناسی به علم و اطلاع ریشه شناس مؤسّسه وابسته است. در برخی موارد بسیار به تفصیل گراییده است و نه تنها سابقه پهلوی و فارسی میانه یا اوستایی و فارسی باستان لغت داده شده است، بلکه معادل آن در لهجه های متعدد آورده شده است. مثلاً در ذیل کلمه «برسپراندن» به معنای گذراندن و سپری کردن، بعد از ذکر معنا و یک شاهد از مقامات حریری (ص 250) ریشه پهلوی، سغدی، مانوی و بودایی، سکایی ختنی، شغنی، روشانی، ارموری، یزغلامی، سریکلی و حتی ارمنی و هند و اروپایی و سانسکریت و لاتین آن هم ذکر شده است که 11 سطر از کتاب را اشغال کرده است؛ درحالی که معنا و شاهد جمعاً 4 سطر است. این ریشه شناسی ها هم مربوط به لغات اصیل ایرانی است و از واژه های سایر زبان ها که در فارسی به کار رفته است مثل عربی و ترکی و غیره ذکری نشده است. گرچه این کار بسیار خوب و مغتنم است و در ردیف کار شادروان محمد معین در برهان قاطع است، امّا آیا در چنین فرهنگی این کار ضرورت دارد؟ آیا بهتر نبود ریشه شناسی را جداگانه منتشر می کردند؟ و به هرحال، حقیر به نوبه خود از این زحمتی که کشیده شده است خرسندم و اگر پیشنهادی می کنم برای بهتر نمودارشدن کار است.

قسمت دوم فرهنگ از صفحه 371 تحت عنوان «پی نوشت ها» آغاز می شود. در این بخش بسیاری از همان لغات که در قسمت اوّل آمده بود، مجدداً مدخل شده و دو نوع مطلب در ذیل آنها آمده است. دسته ای که با علامت یک دایره سیاه توپر در جلو آنها مشخص شده است، حاوی توضیحاتی درباره لغت مدخل شده است که مثلاً از لغت نامه دهخدا یا احیاناً از فرهنگ های دیگر اخذ شده است و توضیحاتی که درباره معنا و ضبط کلمه لازم دیده اند آمده است. دسته دیگر که با علامت یک مربع سیاه توپر در جلو آنها مشخص شده است، شامل شواهد اضافی دیگری از همان کتاب هاست.

حقیر، حکمت این دو بخش کردن کار را درنیافته است، یعنی نمی دانم چرا همه این اطلاعات را در زیر همان مدخل در بخش اوّل نیاورده اند تا کار مراجعه کننده سهل تر شود و به آسانی همه اطلاعات را یکجا به دست آورد. روش فعلی به ویژه برای دانشجویان و کسانی که ممارست در تحقیق مطالب ندارند، دردسرآفرین و باعث سردرگمی می شود و همه کس مقدمه کتاب را نمی خواند تا دوگانگی کار را دریابد و لذا ممکن است به یکی از دو قسمت مراجعه کند و غافل از قسمت دیگر شود.

4. فوائد فرهنگ

علی رغم تذکراتی که ذکر شد، باید گفت که این فرهنگ به هرحال دستاورد مفید و باارزشی است که می تواند در تحقیقات محققان متون مفید افتد. خود دکتر رواقی از سوابق لغات نادر و شاذّ که در مؤسسه ایشان جمع آوری شده است، در تحقیقات و مقالات خود به خوبی استفاده کرده اند، مثلاً در مقاله «سه واژه دشوار در دیوان حافظ» (نشر دانش، س 10، ش 4، صص 27 33) و در نقدی که بر چاپ کتاب اسرارالتوحید، به اهتمام دکتر شفیعی کدکنی نوشته اند (نشر دانش، س 9، ش 4 5) و نیز درمقاله "نگاهی به تاریخ بیهقی" به کوشش خطیب رهبر (نشر دانش، س 10، ش 6) موارد زیادی را ذکر کرده اند که لغات نادر یا شاذّ یا ترکیبات کمیاب در متون دیگر به حل مشکلات دیوان حافظ یا متن اسرارالتوحید یا تاریخ بیهقی کمک می کند و متأسفانه این اطلاعات کمیاب در کتاب ذیل فرهنگ های فارسی نیامده است. باید گفت که دانشمندان متعددی به جمع آوری لغات و اصطلاحات و ترکیبات نادر و شاذّ پرداخته اند که انضمام آنها به ذیل فرهنگ های فارسی می تواند بر غنای آن بیفزاید، مثلاً حبیب معروف اصطلاحات معماری را در مجله نشر دانش (س 9، ش 4 و س 13، ش 3) منتشر کرده است و اصطلاحات موسیقی شاهنامه و به ویژه اطلاعات راجع به سازهای مذکور در آن را حسینعلی ملاح در مجله نشر دانش (س 10، ش 6) شرح داده است و نام رنگ ها که در مجله زبان شناسی (شماره های پیاپی 25، 26، 27 و 28) آمده است و امثال آنها که حاوی لغات کمیاب بسیاری هستند.

ضمناً برخی کلمات شاذّ و نادر در شواهد همین کتاب دیده می شود که مدخل نشده اند، ازجمله گد / gad / به معنای بد (با ابدال واو اوّل به گاف) که در ذیل کلمه بی (ص 74) آمده و گدی به معنای بدی که ذیل رامشت (ص 466) آمده و فلیسان در ذیل خرکول (ص 143) و گیه به معنای به (یعنی بهتر که واو اوّل آن به گاف بدل شده است بر عکس فارسی که به باء بدل شده) و امثال آنها.

در مورد ریشه شناسی هایی که ارائه شده است نیز نظرهایی هست که نمی توان در اینجا تفصیل داد، ولی مثلاً خزدو به معنای سرگین گردانگ (جُعل) را (در ص 143) به پهلوی پزوگ و شغنی ژدیسک مرتبط کرده اند که نحوه تحوّل واجی و آوایی در آنها روشن نیست و سکیزانیدن به معنای لگدپراندن (ص 228) را به آخیز به معنای برخاستن مرتبط دانسته اند، درحالی که این کلمه نه از نظر معنا و نه از نظر لفظ ارتباطی با آخیز ندارد. امّا بعضی دیگر از کلمات را ممکن بود ریشه یابی کرد که نشده است، مثلاً بوزنده (ص 71) به کسر زاء همان بوزینه است که در عربی ابوزنّه است و نون مشدّد در فارسی میانه و در بعضی لهجه ها به جای nd است (مثل گنّاگ مینوگ که به جای گنداک مینوگ است) و من از عوام تهرانی شنیدم که بنّا را بندا /bandä/ می گفتند و در خوی اجنّه را اجندا گویند. و چون ریشه شناسی در این کتاب یک کار اضافی و فرعی بوده است، فعلاً بحث از آن را فرو می گذارم.

نکته دیگر این است که ریشه یاب ها مکرراً به جای متعدّی، صورت «واداری» به کار برده اند. من نمی دانم متعدّی چه عیب دارد که یکی آن را گذرا و دیگری واداری می نامد. این بیماری فارسی کردن اصطلاحات علوم ادبی (دستور زبان، معانی و بیان، بدیع و غیره) دست از سر برخی مغروران برنمی دارد و فکر نمی کنند که با این تغییرات مداوم، اغتشاش و آشفتگی در این علوم پدید می آید. اگرهنری دارند، در یافتن قواعد و اصول جدید و تنظیم بهتر مطالب بکوشند وگرنه هرکسی می تواند لغات جاافتاده را به میل خود تغییر دهد و به دیگران بگوید دنبال من بیایید و هرچه می دانید دور بریزید. امید است به جای این کارها روح تحقیق در دانشگاه ها و دانشجویان دمیده شود.

5. ارزش فرهنگ

سخن آخر آنکه این فرهنگ با همه کاستیها که دارد، کمک ذی قیمتی به پیشرفت علم لغت، فرهنگ فارسی و درک متون کهن و دشوار ادبیات فارسی می کند و لذا باید وجود آن را مغتنم شمرد و از خداوند می خواهیم که توفیق تکمیل و تنقیح آن را برای دکتر رواقی فراهم نماید.



1. محقّق و مدرّس سابق دانشگاه.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان