ماهان شبکه ایرانیان

حیات اجتماعی امام رضا(علیه السلام)

دوران حیات امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.چنان که می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و «در همان شهر که مأمون با زور حکومت می کرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حکم می راند

دوران حیات امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.چنان که می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و «در همان شهر که مأمون با زور حکومت می کرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حکم می راند... نشانه ها و شواهد تاریخی ثابت می کند که (در این دوران) پایگاه مردمی مکتب علی علیه السلام از جهت علمی و اجتماعی تا حدی بسیار رشد کرده و گسترش یافته و در آن مرحله بود که امام علیه السلام مسئولیت رهبری را به عهده گرفت».

حقیقت آن است که در این دوران، بدی اوضاع میان امین و مأمون به امام کمک کرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش کشد، بر تلاشهای خود بیفزاید، و فعالیتهای خود را دوچندان کند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت که شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهای او بهره جویند، و همین امر در کنار برخوردار بودن امام از ویژگیهای منحصر به فرد و رفتار آرمانی که در پیش گرفته بود سرانجام به تحکیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهای مختلف حکومت اسلامی انجامید. او خود یک بار زمانی که درباره ولایتعهدی سخن می گوید، به مامون چنین اظهار می دارد: «این مساله که بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتی که داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا می شد و گاه نیز بر الاغ خود می نشستم و از کوچه های مدینه می گذشتم، در حالی که در این شهر عزیزتر از من کسی نبود». در این جا بسنده است سخن ابن مونس - دشمن امام - را بیاوریم که به مأمون می گوید: ای امیر مؤمنان، این که اکنون در کنار توست بتی است که به جای خدا پرستش می شود.

پس از آنکه امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایی خود را در آن دوره، در توسعه دادن پایگاههای مردمی خود صرف کرد اما رشد و گسترش آن پایگاهها و همدلی آنان با کار امام به این معنی نبود که او زمام کارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش پایگاه های مردمی، امام به خوبی می دانست و اوضاع و احوال اجتماعی نشان می داد که جنبش امام علیه السلام در حدی نیست که حکومت را در دست گیرد، زیرا با پایگاههای گسترده ای که حضرت داشت، گرچه از او حمایت و پشتیبانی می کردند، اما نظیر این پایگاهها به این درد نمی خورد که پایه حکومت امام علیه السلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فکری پیچیده و عمومی بود و از قهرمانی عاطفی نشانی داشت. این همان احساسهای آتشین بود که روزگاری پایه و اساسی بود که بنی عباس بر آن تکیه کردند و برای رسیدن به حکومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن پایگاه ها و مانند های آن به درد آن نمی خورد که راه را برای حکومت او و در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.

امام رضا علیه السلام در این مرحله خود را آماده آن می کرد تا مهار حکومت را به دست گیرد، اما با شکلی که خود مطرح کرده بود و می خواست نه در شکلی که مأمون اراده می کرد و در آن شکل ولایتعهدی را به او عرضه داشت و او آنرا رد کرد و نخواست.

تنشهای موجود در آن زمان هنوز باقیمانده هایی از طوفانی بود که از چند دهه قبل علیه حکومت اموی و از سوی دو خاندان مهم علوی و عباسی بر پا شده بود. در میان چنین طوفانی بود که قدرت طلبان خاندان عباسی بر اسبهای لجام گسیخته خود می نشستند و هر گونه که می خواستند به سوی هدف خود - و با این دیدگاه که هدف وسیله را توجیه می کند - می راندند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده های مردم خنجری هم از پشت به خاندان علوی می زدند و پس از آن میوه ای را که در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ در می ربودند.

خاندان عباسی از سویی از نام «آل محمد» سوء استفاده می کرد، چندان که گاه به خاطر نزدیکی طرز کار یا تبلیغاتشان با آل علی، در مناطق دور از حجاز این گونه وانمود می کردند که همان خط آل علی هستند. حتی لباس سیاه بر تن کردند و می گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان کربلا و زید و یحیی است، و عده ای حتی از سرانشان، خیال می کردند که دارند برای آل علی کار می کنند.

از سویی دیگر نیز همین خلفای خاندان عباسی از همان روزهای نخست سلطه خود کاملاً میزان نفوذ علویان را می دانستند و از آن بیم داشتند. سختگیریهایی که از همان دوران آغازین حکومت عباسی علیه أبا الحسن به عمل آمد، گواهی بر این ترس و

وحشت عباسیان از اهل بیت و علاقه مردم به آنان است.

این نگرانی در دوران مأمون دشوارتر و مشکل آفرین تر بود. چه، شورشها و فتنه های فراوانی سرتاسر ولایتها و شهر های بزرگ اسلامی را در برگرفته بود تا جایی که مأمون نمی دانست چگونه آغاز کند و چه سان به حل مسئله بپردازد. او می دید و از این رنج می برد که سر نوشتش و سر نوشت خلافتش در معرض تند بادهایی قرار گرفته که از هر سو بر آن می تازد.

مأمون خلیفه عباسی ، برای بقای حکومت نا مشروع خود روشی مغایر با روش پدران خود اختیار کرد. او برای اینکه بتواند امام رضا (ع) را تحت کنترل خود داشته باشد و همچنین ایشان را در کارهای حکومتی به صورت ظاهری دخیل جلوه دهد، ایشان را از مدینه شهر جدشان به طوس پایگاه حکومت عباسیان فراخواند و ایشان را به ولیعهدی خود منسوب کرد.امام رضا (ع) که وضع دشوار زندگی شیعیان را می دید و از سوی دیگر می دانست که با حضور در پایگاه حکومتی شاید بتواند هرچند کم در کارهای مسلمین گشایشی انجام دهد به سوی طوس رهسپار گشتند. سفری سخت و طاقت فرسا که در این سفر خواهر گرامیشان حضرت معصومه را در شهر قم از دست دادند.

حضرت در ورود به شهر طوس با استقبال بی نظیر مردم مواجه شدند و از همان روز اول تخم کینه در دل مامون کاشته شد.امام رضا با این شرط که هیچگونه دخالتی در کار های حکومتی و عزل و نصب ها نخواهند داشت این مسئولیت را قبول کردند.مامون که در ابتدا فرض می کرد که توانسته است با این کار خطر شیعیان را به طور کلی از بین ببرد کم کم متوجه شد که نه تنها به هدف خود نرسیده است بلکه با حضور امام در مرکز حکومت و اخلاق و منش و تقوای ایشان روز به روز بر تعداد ارادتمندان آن حضرت افزوده می شود. دیگر طوس به مرکز و کانون توجه مسلمانان مبدل شده بود و نام و آوازه حضرت در سرتاسر بلاد اسلامی پیچیده شده بود.

دانشمندان مذاهب گوناگون که به طوس می آمدند جملگی در بحث و تبادل نظر در مقابل آن حضرت پی به عظمت و علم والای آن حضرت می بردند و جملگی به این نکته که با حضور آن حضرت چرا باید خلافت مسلمین در دست مامون باشد صحه می گذاشتند.کم کم جلوه های علوی امام بر کسانی که از متعصبین به مامون بودند نیز روشن می گشت و حتی در درون خانواده مامون نیز زمزمه هایی به گوش می رسید.

مامون دیگر چاره ای نداشت جز آنکه خودش هم بر اصلح بودن امام رضا (ع) صحه گذارد. دیگر تمامی مردم اعم از دوستداران آل عبا و غیره براین باور بودند که مامون به نا حق بر جایگاه خلافت مسلمین تکیه زده است . مامون که می خواست با کشاندن امام به طوس خطر شیعیان را برطرف کند اکنون در چاهی گیر کرده بود که خود با دستان خود آن را کنده بود.دیگر چاره ای برای او نمانده بود به جز آنکه امام را به شهادت برساند. و این بار هم به شیوه منحوس پدران خود امام (ع) را مسموم کردند و جهان اسلام را از وجود آن گوهر بی بدیل بی نصیب کردند . و اکنون پس از سال ها محل دفن آن حضرت به یکی از مراکز بزرگ نشر علوم دینی و پایگاه بزرگ عالم شیعه در آمده است و مایه افتخار ایرانیان است که امام رضا (ع) در کشور آنها به خاک سپرده شده است .

 

مأمون خلیفه عباسی ، برای بقای حکومت نا مشروع خود روشی مغایر با روش پدران خود اختیار کرد. او برای اینکه بتواند امام رضا (ع) را تحت کنترل خود داشته باشد و همچنین ایشان را در کارهای حکومتی به صورت ظاهری دخیل جلوه دهد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان