در بخش چهارم سری مقالات "یازده تاثیرگذار دنیای مد" به ملاقات پدیدآورنده " پیراهن کوتاه مشکی" میرویم؛ گابریل کوکو شانل. زنی که سلطنتش بر دنیای مد را با استفاده از پول نامزدش و در یک کشور عزادار آغاز کرد. او معروفترین خانه مد دنیا را بنیان نهاد و خود را چنان بالا کشید که توانست به وسیله مجموعه های لباس های پسرانه مآبانه اش تمام قوانین را به هم بریزد.
کوکو فرانسوی تبار بوده و بعد از خروج از پرورشگاه در مولان به دوزندگی اشتغال پیدا کرد. اولین فروشگاهش را که یک کلاه فروشی بود را در سال 1913 به یک بوتیک گسترش داد و در سال 1918 به پلاک شماره 13 خیابان روکمبون نقل مکان کرد.
آثار معروف:
پیراهن کوتاه مشکی
لوگوی شانل متشکل از دو حرف C
ژاکت بوکله
کت و شلوارهای شانل
کیف 2.55 معروف شانل
جواهرات شانل
نو آوری ها:
با باب کردن لباس های مدل مردانه در میان زنان بدعتی بزرگ را پایه گذار شد
زن مدرن و قدرتمند را که در لباسهایش احساس راحتی میکرد و به مرد نیازی نداشت را الهام بخش شد
طراحی های ساده و به درد بخور که بیشتر از لباس های مردانه الهام میگرفتند.
از انتقام او از اجتماع همین بس که به تن مرفهان لباس کارگران را در قالب مد پوشاند.
به چالش کشیدن این که کوکو معروفترین طراح مد دنیا است مشکل به نظر میرسد چرا که شهرت او از طراحانی مانند Dior, Balenciaga و Yves Saint Laurent پیشی گرفت درحالی که دیگران خدمات بسیار بیشتری به این صنعت کرده اند. توانایی او در شناسایی نیازهای زمان بود و عموما این تشخیص را پیش از دیگران میداد. او یک فروگشای بزرگ برای مد بود اما همیشه پدیدآورنده اصلی نبود. روایت او افسانه ای شد که حتی برای آنان که علاقه ای خاصی به مد ندارند جالب است. بیوگرافی, خاطرات, دفترچه یادداشت ها, فیلم ها و حتی نمایشنامه ها بر اساس زندگی او ساخته شد, پایه های داستان او جزو جدا شدنی تاریخ شناسی مد است و زندگی او به همه جا سرکشید و به نظر نمیرسد که در آینده از این توجه کاسته شود همانطوری که حروف C برند او و نامش برای آینده ای طولانی بزرگ و به نام باقی خواهند ماند.
نوانخانه ای در شهر سامور شاهد چشم گشودن وی بود, او که ثمره رابطه ای نامشروع بود در 12 سالگی مادرش را از دست داد و هر فالگیری آینده ای تاریک و پر از بدبختی برای او پیش بینی میکرد. اما هر کس که میتوانست شخصیت متفاوت او قدرت عظیم اراده اش را تشخیص دهد قادر به دیدن آینده ای متفاوت برای او بود. او در نوجوانی به عنوان دختری جوان و زیبا به قدرت طنازی اش پی برد, قدرتی که هر مردی را رام او میکرد و در دروان های متفاوت زندگی اش به او کمک شایانی کرد.
حقایق سال های اولیه زندگی او چنان در دسترس نیست چرا که در آن سال ها ؛ اواخر قرن نوزده؛ و در منطقه ای که او در آن زندگی میکرد؛ روستاهای فرانسه؛ مردم فقیر دارای مدارک شناسایی نبودند و عموما به درستی ثبت نمیشدند. شانل با سواستفاده ازکمیاب بودن این حقایق توانست از خود شخصیتی افسانه ای بسازد, کاری که در آن استاد بود. تا جایی که ما میدانیم, یک سال بعد از تولدش زمانی که پدر و مادرش ازدواج کردند او به نام گابریل تعمید داده ومشروع خوانده شد. او یکی از پنج فرزند والدینش بود , خانواده ای که در فقری فرومایه زندگی میکردند. زمانی که مادر به بیماری سل در گذشت, پدر, یک دست فروش تنگدست, سه دختر خود را در یک پرورشگاه رها و ناپدید شد. زندگی در شرایط سخت یک موسسه کاتولیک با راهبه های سادیسمی که از تمام قدرت خود برای آزار کودکان استفاده میکردند تاثیری غیر از این بر کوکو نداشت که بر علیه تمام قوانین منضبطانه سربر شورش بردارد و برای اینکه راه خود را بسازد بجنگد. آنها نتوانستند روحیه او را بشکنند در مقابل اراده او را ناخواسته قوی ساختند تا برای به دست گرفتن کنترل زندگی اش روزشماری کند.
آزادی بالاخره فرا رسید؛ زمانی که او در مولان شروع به دوزندگی کرد و از راه خوانندگی در یک کافه پول به دست آورد, آنجا بود که به خاطر آهنگی به همین نام به او لقب کوکو داده شد. او محبوب بود حداقل برای اینکه به دختر جوان جذابی تبدیل شده بود.
زندگی حرفه ای اش در سال 1906 آغاز شد ؛ زمانی که معشوقه یک وارث کارخانه پارچه و اسب های مسابقه ای شد. اسب و پارچه؛ همیشه به عنوان دو چیز مورد علاقه وی بودند؛ به علاوۀ مردان ثروتمند و با نفوذ که قبض ها را پرداخت میکردند و به تلاش او جهت ایجاد کسب و کارش کمک میکردند. اما معشوقه یک مرد ثروتمند بودن برای او کافی نبود؛ جاه طلبی او به یک بازار نیاز داشت و اینجا بود که معشوقش برای رهایی از مخمصه یک مغازه کلاه فروشی برایش راه انداخت تا اوقاتش را در آن بگذراند. همه چیز زمانی عوض شد که او یک مرد انگلیسی پولدار را ملاقات کرد, کسی که مثل او عاشق اسب ها بود. آنها عاشق شدند, شاید تنها زمانی که کوکو واقعا عاشق شد. آنها با هم به پاریس رفتند و آنجا بود که در سال 1910 اولین کلاه فروشی شانل در یک خیابان باریک پشتی به نام کامبون افتتحاح شد.
معشوق جدیدش, Boy Capel او را با خود همه جا میبرد و بدین ترتیب او با زندگی اشرافی آریستوکرات های پاریس آشنا شد و به دقت به مکالمات آنها درباره مد و لباس و جواهرات گوش میداد. او از مد دست و پاگیر و پرافاده آن روزهای پیش از جنگ جهانی اول خوشش نمیامد و در سال 1913 زمانی که Capel بوتیکی در خیابان Deauville به او داد کوکو برنامه نهان خود را برای جنگ با مد آن روزها شروع کرد. او میخواست لباس هایی برای زنان طراحی کند که آنها را به مثابه مردان مدرن و راحت سازد, مردانی مانند Capel که پویا و پرانرژی بودند. او در بوتیک جدیدش بافت ها و لباس هایی ارایه کرد که به طرز شوک آوری در مقابل آنچه در دیگر خیاطخانه ها فروخته میشد ساده بود.
او دقیقا زمان مناسبی را انتخاب کرده بود, در جنگ بین سال های 1914 و 1918 جایی برای لباس های پر زرق و برق نبود و محدودیت های زمانِ جنگ زنان را نسبت به پوشیدن لباس هاس ساده ترغیب کرد, مساله ای که در صورت عدم بروز جنگ اتفاق نمیافتاد. شانل رفته رفته بیشتر شیفته زیبایی لباس های مردانه میشد و بسیاری از ایده هایش ریشه در کمد لباس Capel داشت, ایده هایی که کسب و کاری عالی تا پایان جنگ به شمار میرفت؛ با دو شعبه, یکی در Cambon و دیگری در Biarritz که هر دو مبانی را پایه گذاری کردند که بر تمام زندگی طراحی کوکو سایه انداختند: تجمل در سادگی؛ تکیه بر کمال و کیفیت کار و مهارت و شاید مهمترین هدیه او به زنان؛ نیاز یک زنِ به روز برای خوش اندام ماندن در تمام دوران زندگی اش.
زندگی و شادی شانل با مرگ Capel در یک تصادف در سال 1919 از هم پاشید. شانل بعدها گفت که با مرگ او همه چیزش را از دست داده است. اما در مقابل فرصتی جدید برای او فراهم شد؛ فرانسه و انگلیس هنوز در عزاداری بعد از جنگ به سر میبردند و تقریبا هیچ خانواده ای نبود که تحت تاثیر این تراژدی قرار نگرفته باشد و خیابان های کشورها مملو از زنان عزادار با لباس های سیاه بود و شانل که خانواده ای واقعی نداشت به خاطر مرگ متاثر کننده Capel در کنار دیگران زنان عزادار ایستاد. مرگ وی مانند پلی بین او و زنان جامعه قرار گرفت و به او فرصت داد تا خویش را باز مطرح سازد.
با اینکه از تحصیلات رسمی بی بهره بود ولی دارای ذکاوتی درباه مد بود که در میان هم قطارانش نادربه شمار میرفت. او آگاه بود که زنان جوانتر آن دوره با دیدن مادران داغدارشان که زندگی خویش را با مرگ همسرانشان نابود شده میدیدند به صورت ناخودآگاه تصمیم میگیرند که هیچ گاه عاشق نشوند. زنان مستقل و یاغی که به دنبال آزادی های برابر با مردان بودند در حال تغییر طرز تفکر نسبت به خوش اندام بودن و زنانگی بودند و شانل این نشانه ها را زودتر از هرکس دیگری دید.
او هیچ گاه به مردان اعتماد نکرد. در حالی که از پول آنها در ازای تظاهر به عشق تنها جهت ثیانت از استقلالش استفاده میکرد. او معشوق هایش را بر اساس قدرت و اینکه تا چه حد میتوانند او را در رسیدن به اهدافش یاری کنند انتخاب میکرد. بعد از Capel دوک بزرگ روسیه دیمیتری و دوک وست مینستر و در زمان جنگ جهانی دوم هاوس گانترآلمانی؛ علی رغم اینکه با یک آلمانی بودن در آن زمان که پاریس در اشغال آنها بود خیانت محسول میشد.
در حقیقت پیراهن مشکی کوتاه ابداع شده توسط کوکو از سه چیز تاثیر گرفت. اول, نیاز به عزاداری بعد از جنگ ولو برای زنان جوان؛ این لباس از انواع قدیمی تر لباس عزاداری شیک تر بود. دوم, او میخواست زنان کمتر از پای درافتاده و نابود شده از غم به نظر برسند به همین دلیل با استفاده عناصر لباس های مردانه انطباق و قدرت مردانه را به لباس زنان اضافه کرد به این امید که آنها را در پذیرش غم هایشان یاری رساند؛ عناصری مانند یقه های شق و رق و سر آستین های آهار زده. به اینها نفرت همیشگی او را نسبت به راهبه های نوانخانه ها با ردای سیاه و سرپوش های سفیدشان اضافه کنید؛ لباس سیاه با یقه و سرآستین های سفید ناخودآگاهانه و ضمنی طبقه اشراف را تبدیل به خدمه هایی میکرد که در فضایی داخلی و فراموش شده چای میریزند و حمام ها را میشویند. و این همان مکعب پیچیده روبیکی است که در بسیاری از کارهای شانل دیده میشود. همینطور که قرن بیستم به جلو میرفت شانل بیشتر و بیشتر نه تنها در پاریس بلکه در کل دنیا مشهور میشد. رنگ ها و طرح ها و استایل او هنوز هم همانقدر مدرن به نظر میرسند که در آن زمان بودند؛ شیک و اسپرت در روز, خطوطی اغواکننده و حضوری رمانتیک در شب. اغلب فراموش میشود که در دهه بیست و سی لباس شب lace را معرفی کرد که به زنان اقتداری را میداد که لباس های روز هدیه میکرد.
البته که همه چیز بر اساس میل او نبود, مطمئناً طراحان مشهوردیگری در عرصه مد آن زمان حضور داشتند که Vionnet, Madame Grè , Lanvin تنها برخی از آنها هستند؛ و صد البته دو رقیب سرسخت و بزرگش Patou دردهه بیست و Schiaparelli در دهه سی که شانل از هیچ تلاشی برای بدنام کردنشان جهت حفاظت از خودش فروگذار نکرد. Patou که موفقیت شایانی در آمریکا داشت توانسته بود سهم بزرگی از بازار مد فرانسوی را از آن خود کند و باید سرجایش نشانده میشد. و Schiaparelli که در سرزندگی و لطافت جای پای محکمی داشت تیترهای خبری هر فصل را به خود اختصاص میداد و شانل را شدیداً آزرده خاطر میساخت.
Edna Woolman , سردبیر مجله Vogue در فرانسه و انگلیس برای بیشتر از نیم قرن مجبور بود با زورگویی های شانل برای دادن صفحات کمتر به Patou مبارزه کند. شانل نمیخواست که مدل هایش در یک سطح با این رقیب قرار بگیرند و در اغلب اوقات مجله را تهدید به کنسل کردن آگهی هایش میکرد؛ اما ادنا هم به اندازه شانل سرسخت بود و معمولا شانل بود که مجبور به عقب نشینی میشد. ادنا عقیده داشت که تاریخ و گذشت زمان باید قضاوت کند که آیا این رفتارهای شانل از روی قصد قبلی و یا ناخودآگاه بود.
شانل دوران جنگ جهانی دوم را با معشوق آلمانی اش در هتل Ritz سپری کرد در حالی که کسب و کارش را در سال 1939 تعطیل کرده بود. در انتهای جنگ کسانی که با آلمانی ها مراوده داشتند توسط فرانسوی ها مجازات میشدند و ترک کشور بنابرمصلحت شانل بود از این رو به سوییس فرار کرد؛ برخی شایعات از کمک چرچیل در فرار او حکایت دارد.
در آنجا تجارت شانل میتوانست متوقف شود و او همچنان میتوانست تا اکنون پرآوازه باقی بماند اما در عوض تصمیم به بازگشت گرفت؛ تصمیمی پر خطر برای زنی مسن مانند او که دیگر با مد روز قرابتی نداشت. اما او که به عنوان یکی از پدیدآورندگان به روز و پیشرو برای همگان شناخته شده بود با معرفی عطر Chanel No. 5 بازگشت؛ عطری که محبوب ترین عطر تاریخ شد. شایعات در آن زمان حرف هایی از مجبور شدن شانل برای عرضه این عطر می زدند چرا که شانل بدون داشتن شوهای لباس و زرق و برق پیشین سهم بازارش را از دست داده بود. اما برخی معتقدند که این عطر نشانه تنفراو و اعتراضی بر غلبه طراحان همجنس گرا در دهه پنجاه پاریس بود. گرچه او Balenciaga را به خاطر مهارت در کار تمجید کرد اما طراحان دیگر مانند Dior , Balmain و غیره را میدید که تلاش های او را جهت ساده ساختن لباس زنان از بین میبرند و تمام تلاشش را به کار میبرد تا رمانتیک گرایی مرد سالارانه آنها را متوقف کند. به عقیده او طراحان آن برندها که اکثراً مرد بودند زنان را مانند جام قهرمانی برای مردان می آراستند و قدرت و استقلال را از زنان می ستاندند.
شانل مجموعه جدیدش را در 5 فوریه 1954 به عرضه نهاد. مطبوعات فرانسوی که کماکان از او دل خوشی نداشتند خود را به این اتفاق تقریبا بی تفاوت نشان دادند. اما آمریکایی و انگلیسی ها کت جدید طراحی شده توسط او را یک نقطه عطف در اتحاد جوانی و شیک بودن به شیوه ای قابل دسترس دانستند. شانل با این شو و مجموعه جدید کودتا برانگیخت و معجزه را به دنیا نشان داد. این کت یک پوشیدنی استاندارد در مد مدرن است که توسط نوجوانان و مادربزرگهایشان پوشیده شده است. و معجزه؟ او 71 ساله بود که بازگشت.
او در 88 سالگی پس از روز کاری طولانی در تنهایی درگذشت. پس از آن زمان بیشتر از هر طراح دیگری در دنیا در باب او سخن رانده شده و نوشته بر جای مانده است.