افول مکاتب دست ساز بشر، در کنار تحولات بزرگ سیاسی اجتماعی در عرصه بین الملل، نگاه همه صاحب نظران سیاسی و اجتماعی را متوجه عصری کرده است که «عصر ظهور» نام دارد. عصری که انفجار دانش را یکی از شاخصه های آن می خوانند و هر اندیشمندی به فراخور جهان بینی خود، تفسیری خاص از آن ارائه می دهد.
تصویر دورنمایی که حجة الاسلام میرباقری از «عصر ظهور» و «جامعه مهدوی» ارائه می دهد، مبتنی بر بینشی است که در آن «نقش ولایت ولی خدا در تحقق اهداف تاریخی نقشی اساسی و محوری است». با هم تصویر جامعه مهدوی و جایگاه ولی الله الاعظم را در این جامعه پی می گیریم.
پرسمان: تصویر شما از جامعه مهدوی علیه السلام بر اساس معارف اسلامی چیست و به اختصار بیان بفرمایید چه نسبتی با جامعه جهانی دارد؟
میرباقری: ویژگی اصلی که برای جامعه مهدوی در معارف اسلامی و حتی سایر ادیان بدان اشاره شده، ظهور ولایت الهی بر روی زمین است. آثار و پیامدهای این ولایت عبارتند از: تحقق عدالت، امنیت و حتی تحقق رفاه عمومی. بنابراین، دورنمای جامعه مهدوی در معارف اسلامی این است که در آن جامعه اولاً معنویت جزء ارکان اساسی جامعه است و اصولاً جامعه مهدوی بر محور عبودیت و بندگی خدای متعال شکل گرفته است و ثانیاً در پرتو این معنویت و عبودیت در جامعه، عدالت و رفاه محقق می شود. معدل و جامع همه اینها این است که و جود امام عصر علیه السلام به ظهور تجلی پیدا می کند. یکی دیگر از ویژگی های عصر ظهور، تجلی ولایت ولی الله است؛ زیرا اساساً چیزی در عرض ولایت ولی خدا بر روی زمین وجود ندارد. بنابراین، وقتی ولایت حضرت بقیة الله علیه السلام محقق می شود و نفوس بشری آن ولایت را می پذیرند و مناسبات اجتماعی بر محور آن ولایت شکل می گیرد، طبیعی است معنویت، عدالت، رفاه و امنیت در قالب های خاصی که متناسب با همان جریان نور هستند، محقق می شود؛ زیرا شکل گیری همه مناسبات بشری، بر محور تقواست؛ نه بر محور هوی و به تعبیر دیگر بر محور ولایت ولی الله است و نه بر محور اولیای طاغوت و بنابراین، جریان عبودیت تحقق پیدا می کند؛ نه جریان استکبار.
حالا اگر ما این را نقطه معدل جامعه مهدوی بدانیم، چه تناسبی با جامعه جهانی کنونی دارد؟ اگر ما وجهه غالب تمدن مادی را در جهان می بینیم و آن رگه ها و لایه های معنوی را که در جهان تحقق پیدا می کند، نادیده بگیریم، این دو حرکت، دو حرکت متفاوت است که یکی به سمت توسعه فرهنگ مادی و دیگری به سمت توسعه فرهنگ عبودیت و بندگی خدای متعال است. گرچه در جامعه جهانی موعود هم وعده به عدالت، رفاه و امنیت داده می شود، ولی تفاوت ماهوی بین این دو نوع وعده وجود دارد. عدالتی که در جامعه مهدوی است، ماهیتاً متفاوت با عدالت نظام سرمایه داری است. هرچند در جامعه سرمایه داری، مناسبات توسعه سرمایه را عدالت بدانند و قوانینی را که برای مناسبات توسعه سرمایه داری به ثبت جوامع بین المللی رسیده، مبدأ تحقق عدالت بدانند، ولی حقیقت این است که این قوانین، قوانین عادلانه ای نیستند؛ زیرا انسان را به نفع امکان تغییر می دهند. در جامعه مهدوی، عدالتی متناسب با عبودیت و توسعه قرب است. به تعبیر دیگر، هرگاه مناسبات ولایت خدای متعال در جامعه ای اجباری شد و همه روابط اجتماعی متناسب با بندگی خدای متعال شکل گرفت، در چنین جامعه ای، عدالت تحقق پیدا کرده است. بر این اساس، ممکن است بر حسب ظاهر، آرمان های مشترکی مانند عدالت، امنیت و رفاه تعریف شوند؛ ولی ماهیتاً این آرمان ها در جامعه مهدوی با آرمان هایی که در جامعه جهانی کنونی، بشر به آنها دعوت می شود، متفاوت هستند.
پرسمان: با توجه به این که جامعه جهانی حضرت در همین دوره معاصر شکل خواهد گرفت و اصلاحات و تحولات عظیم اجتماعی در همین دوره
معاصر واقع خواهد شد، طی این مسیر یعنی آغاز و ادامه تحولات عظیم بشری در جهت جامعه جهانی مهدوی را چگونه می دانید و به تعبیر دیگر، آیا جامعه مهدوی به صورت جهش و معجزه آسا شکل می گیرد و یا به دنبال طی یک فرایند تکاملی تحقق می یابد؟
میرباقری: یک عده معتقدند که در جامعه مهدوی جهشی اتفاق می افتد؛ اما عده ای می گویند باید یک حرکت طبیعی به سمت ظهور طی شود. آن چه در تأیید اندیشه معتقدان به حرکت طبیعی به نظر می رسد، این است که ظاهراً آن چه که در عصر ظهور اتفاق می افتد، یک امر مستند به عوامل ظاهری باشد؛ یعنی عصر ظهور، یک پدیده معجزه واری نیست که هیچ قواعد طبیعی در آن مراعات نشود و به نظر نمی رسد که چنین امری، دفعی اتفاق بیفتد. گرچه ممکن است حرکات معجزه آسایی نیز اتفاق بیفتد، ولی جهت گیری کلی این حرکات و همه عوامل آن، یک مسیر طبیعی را طی می کند. بنابراین، از یک سو جامعه جهانی، تمدن مادی و دستگاه استکبار، باید به نقطه اوج خودش برسد و بالاترین حد اقتدار خود را پیدا کند و وعده ای که در طول تاریخ بشریت داده شده، به نقطه پایانی خودش برسد و در عین حال، چون بافت دستگاه ابلیس با فطرت انسان سازگار نیست، طبیعتاً یک نوع ناهماهنگی بین اقتضائات فطری انسان و این تمدن تحقق پیدا می کند و این باعث می شود که در نقطه اوج خودش به یک نارضایتی عمومی بشر از تمدن موجود منتهی گردد. این یک مسیر طبیعی است و همان چیزی است که الان در جهان به چشم می خورد، یعنی تمدن استکباری توانسته به نقطه اوج خودش برسد و حتی توانسته است به بسیای از ایده هایی که در ذهن داشته، لباس تحقق بپوشاند. مهم این است که الان مشاهده می کنیم که یک نارضایتی عمومی از باطن جامعه بشری نسبت به وضعیت مدیریت کنونی عالم در حال شکل گیری است و حتی در مهد خود این تمدن هم چنین چیزی در حال ظهور است.
این امری است که به نظر می رسد یک روالی را طی می کند و در نگاه عادی نیز می بینیم که کاملاً مستند به اسباب و عوامل ظاهری است.
بنابراین، نارضایتی از دستگاه ابلیس و تمدن مادی، در نقطه اوج تمدن مادی شکل می گیرد و اقتضائات معنوی هم در جامعه بشری ظهور می کند؛ به گونه ای که اقتضائات فطری بشر نیز در جامعه آخرالزمان تدریجاً ظهور می کند؛ زیرا بشر برای بیش از طبیعت آفریده شده است و میل به طبیعت، یک امر متناسب با فطرت انسان نیست و طبیعی است که این امر باعث می شود تا یک حرکت باطنی از لابه های عمیق فطرت بشر آغاز شود که این هم ظاهرش در قالب یک امر طبیعی است و به تعبیر دیگر، گرایش به معنویت و یک حیات طیبه در وجدان عمومی بشر شکل می گیرد.
نکته ای که لازم است بدان توجه شود، این است که میان این تحولات و جامعه ای که در آن حیات طیبه ظهور پیدا می کند و ولایت ولی الله پدیدار می گردد و همه مناسبات آن بر محور عدل و عبودیت است، تفاوت های اساسی وجود دارد.
حال آن جامعه چگونه تحقق پیدا می کند؟ آن جامعه جز با ظهور خاص ولایت ولی الله، تحقق یافتنی نیست و طبیعتاً فاصله جدی و پرشتابی بین این دو مرحله وجود دارد که تحقق این مرحله با یک حرکت عادی و در عین حال با سرعت فوق العاده، همراه خواهد بود. این که در روایات آمده است که کار حضرت به صورت دفعی اصلاح می شود، یعنی براساس محاسبات عادی، فاصله جامعه جهانی با آن نقطه، فاصله فراوانی است؛ ولی گویی تاریخ بایک شتاب مواجه می شود و پدیده ها با سرعت زیادی اتفاق می افتند. در روایات غیبت حضرت با غیبت حضرت یوسف صدیق علیه السلام از جهات مختلفی تشبیه شده است. به عنوان نمونه، حضرت یوسف علیه السلام در بین مردم بود؛ اما مردم، او و شخیصت او را نمی شناختند و حتی برادران ایشان او را می دیدند؛ ولی او را نمی شناختند. یکی از نکاتی که در روایات در باب تشبیه غیبت حضرت به غیبت حضرت یوسف آمده، این است که امر حضرت یوسف علیه السلام، دفعی اصلاح شد؛ زیرا حضرت یوسف علیه السلام سال ها در زندان به سر برده بود و حتی مراحلی پیش آمده بود تا بیرون آمدن حضرت از زندان، مسیری طبیعی را طی کند. این مطلب در قرآن آمده است که هم سلولی حضرت یوسف علیه السلام ـ که ساقی دربار بود ـ خوابی دید و حضرت خواب او را تعبیر کرد و گفت: تو مجدداً ساقی دربار می شوی و آن گاه قرار بر این شد که وقتی ساقی دربار شد، ماجرای یوسف را با عزیز مصر در میان بگذارد؛ ولی این ماجرا به فراموشی سپرده شد و سال های متمادی حضرت یوسف علیه السلام در زندان ماندند. وقتی بنا شد کار حضرت اصلاح شود، عوامل به گونه ای شکل گرفت که قبلاً قابل تصویر نبود؛ یعنی ابتدا عزیز مصر خوابی دید که خواب گزارها از تعبیر آن عاجز شدند و فقط حضرت یوسف علیه السلام خواب را تعبیر کرد و عزیز مصر از این تعبیر خواب متوجه شد که حقیقتی دراین شخص وجود دارد. از این رو، او را خواست و او در پاسخ گفت: ابتدا باید ماجرای زندانی شدن من روشن شود تا معلوم شود که خیانتی در میان نبوده است. این بود که همه ماجرا شفاف شد و حضرت یوسف علیه السلام با رفع همه آن اتهام ها ـ که به واسطه آنها زندانی شده بود ـ باعزت از زندان بیرون آمد و بالاخره خزانه دار مصر شد و بعد تدریجاً این خزانه داری به اقتدار و ولایت حضرت منتهی شد.
بنابراین، این یک حرکتی بود که به طور طبیعی قابل پیش بینی نبود؛ ولی به سرعت و با یک عاملی که شکل غیرطبیعی نداشت، امّا این مسیر طولانی را با سرعت طی می کرد، انجام شد و این، یک امر طبیعی نیست؛ گرچه ظاهرش هم ظاهر غیرعادی نیست. بنابراین، فرق است بین این که ظاهر حادثه غیرمتعارف باشد و یا این که حادثه شتاب بردارد و عوامل بیرونی در سرعت حادثه دخالت کنند. پدیده ظهور، مسیری است طبیعی که بسیاری از مراحل آن باشتاب طی می شود و پس از ظهور دیگر حقایق ـ که حقایق فوق العاده ای هستند ـ مستند به خود ولایت حضرت می باشند و برای حضرت، زمینه های پذیرش عمومی در جهان فراهم می شود و آن زمینه ها هم پرشتاب محقق می شود.
پس از تحقق انقلاب جهانی حضرت، حوادث بسیار عظیمی به دست توانای آن حضرت اتفاق می افتد و جامعه بشری هم به سرعت به پذیرش آن حوادث روی می آورد.
پرسمان: چگونه حرکت معنوی جامعه بشری به مرحله ای می رسد که جامعه آمادگی پذیرش ولایت حضرت را به نحو کامل پیدا می کند؟
میرباقری: براساس نگاه فلسفه تاریخی، گرچه اراده های انسانی در تحقق حرکت های تاریخی موءثرند، یعنی خداوند متعال، انسان را مجبور نیافریده است و جبر مطلق بر رفتار انسان ها حاکم نیست، اما نقش اساسی از ناحیه آن دستگاه مدیریت و ولایتی است که بر تاریخ اعمال می شود و تاریخ را به سمت آن نقطه مطلوب سیر می دهد. بنابراین، نقش ولایت ولی خدا در تحقق اهداف تاریخی، نقشی اساسی و محوری است. اساس جامعه آرمانی، با عبادت و سجود خود ولی الله اعظم شکل می گیرد و سرانجام شدت و عظمت عبادت ایشان و غلبه روح عبادت ایشان بر استکبار ابلیس است که آن حوادث مهم تاریخی شکل می گیرد. بنابراین، نمی توان نقش محوری برای اراده های بشری در تحقق پدیده های عظیمی مانند پدیده ظهور قائل شد؛ اما طبیعی است که در جامعه بشری، یک حرکتی به سمت پذیرش توحید و معنویت اتفاق می افتد و فطرت های بشری در نقطه اوج اقتدار تمدن مادی، به وسیله یک جریان ولایتی، نورانی می شوند و گرایش به سمت توحید و نور حاصل می شود و ترکیب این دو، یعنی جریان ولایت و جریان پذیرش است که عصر ظهور را محقق می کند و عامل اصلی هم جریان ولایت ولی خداست.
پرسمان: نقطه آغازین تحولاتی که براساس نگاه فلسفه تاریخی منتهی به عصر ظهور می شود، چیست و نقش انقلاب اسلامی در آن چگونه است؟
میرباقری: هر چند این بحث به یک مقدمات جدی و دقیق تر و حتی تحقیقات جامع کتابخانه ای ومیدانی نیازمند است، اما بعید نیست که «انقلاب اسلامی» سرآغاز احیای نوین معنویت در عالم باشد. اگر از منظر فلسفه تاریخی، جریان رنسانس و انقلاب اسلامی راتحلیل کنیم، باید بگوییم که همان طوری که رنسانس، آغاز غروب معنویت است، «انقلاب اسلامی» سرآغاز ظهور مجدد معنویت در جهان است و یک تحول و هنگامه ای است که از لایه های عمیق و باطنی عالم به سمت یک تحول جدی و بنیادی اتفاق می افتد. هر چند نمی توان همه ابعاد آن را مورد بحث قرار داد، امّا به طور کلی در طول این 25 سال، یک تحول جدی اتفاق افتاده که پرچم داران تمدن مادی، مدعی جنگ چهارمی هستند که یک سوی آن تمدن اسلامی و سوی دیگرش تمدن غرب و به تعبیری ایدئولوژی غالب این تمدن، پس از رنسانس است. پس از رنسانس، از درون تمدن مادی، ایدئولوژی های مختلفی ظهور کرده است که ایدئولوژی غالب آن با تمدن اسلامی مواجه می شود. این خیزش جدی که در طول یک ربع قرن در جهان اتفاق افتاده است و معادلات متفکران غرب را به هم زده است؛ در شرایطی کم احساس می شد دیگر معنویت غروب کرده و چیزی به عنوان معنویت و تمدن های معنوی در برابر تمدن غرب، قدرت مقاومت ندارد. این حرکتی که اتفاق افتاده، نتیجه اش بعد از یک ربع قرن، این است که این زمان برای حوادث تاریخی، بسیار کوتاه است. این تمدن با یک رقیب جدی در بیرون خودش مواجه شده است و این همه آرایش قدرت در مقابل اسلام، از آثار همین احساس مقابله است؛ پس پیداست که یک تحول جدی در حال وقوع است. تحولی که دنیای غرب با آن همه سیطره فرهنگی که پیدا کرده بود، به خصوص در دوره رشد علوم، ارتباطات و رسانه های خبری و فرهنگی، مجبور می شود که در مقابل آن آرایش نظامی ترتیب دهد. این علامت این است که یک رقیب جدی به میدان آمده است که از نظر فرهنگی، به سادگی مقهور تمدن غرب نمی شود. آنان معتقدند که این تمدن دارای فرهنگی است که می تواند فرهنگ غالب باشد و می خواهند با سرکوب نظامی هم که شده، این تمدن را سرکوب کنند.
بنابراین، می توان انقلاب اسلامی را نقطه آغازین برای یک تحول از باطن عالم به سمت احیای معنویت و پذیرش آن پس از غروب معنویت بعد از رنسانس دانست؛ دوره ای که در آن رابطه بشر با آسمان قطع شده بود و بشر به نقطه ای رسیده بود که احساس می کرد مستغنی از آموزه های معنوی و روحانی است. بنابراین، انقلاب اسلامی می تواند یکی از نقطه های اصلی تحول باشد. اما این که چه مراحلی باید طی شود تا ما به عصر ظهور برسیم، محتاج به بررسی های دقیق تری است؛ ولی به نظر می رسد که شتاب جدی در حوادث اتفاق افتاده است که این اقتضای رشد ارتباطات و سرعت ارتباطات نیز می باشد و به همان میزانی که فناوری سرعت پیدا کرده است، حوادث آخرالزمان نیز سرعت پیدا می کنند.
پرسمان: ابعاد و ویژگی های جامعه مهدوی کدامند تا بتوانیم آن جامعه را الگوی جامعه خودمان قرار بدهیم و متناسب با آن جامعه آرمانی، حرکت
جامعه خودمان را آسیب شناسی کنیم؟
میرباقری: می دانید که برای این کار، لازم است ابتدا دکترین جامعه مهدویت را تبیین نماییم؛ یعنی ابتدا جامعه آرمانی حضرت را ترسیم کنیم و فاصله ای را که جامعه کنونی بشری و به ویژه جامعه تشیع با آن نقطه مطلوب دارد، به خوبی ترسیم کنیم و آن گاه برای حرکت عالم به سمت عصر ظهور، برنامه ریزی نماییم که این رسالت فعلی ماست. باید توجه داشته باشیم که همه آن کارهایی که ما انجام می دهیم، مقدمات تحقق آن حادثه بزرگ است. بنابراین، ما محتاج این هستیم که ابتدا همه ابعاد آن تمدن را شناسایی کنیم و آن گاه، جامعه خود را طراحی نماییم و فعل و انفعالاتی را که باید اتفاق بیفتد، با یک طراحی دقیق، ساماندهی کنیم.
پرسمان: به نظر شما آیا تمدن آرمانی حضرت قابل شناسایی است؟
میرباقری: به نظر می رسد که همه ابعاد آن تمدن هم در دسترس ما نیست؛ یعنی واقعاً تاریخ پس از رسیدن به یک مرحله تکامل حقیقی، خودش طعم عصر ظهور را می چشد. اگر ما عصر ظهور را عصر بدانیم، عصری است که بشر ذائقه اش به حدی رشد می کند که می تواند حلاوت و شیرینی ایمان را به صورت جمعی بچشد و تلخ کامی هایی که بشر در گذشته به خاطر تعلق به دنیا داشته است، به پایان می رسد. در روایات ما آمده است که بر شما حرام است که حلاوت ایمان را بچشید؛ مگر این که فارغ از دنیا شوید.براساس نگاه فلسفه تاریخی، گرچه اراده های انسانی در تحقق حرکت های تاریخی موءثرند، یعنی خداوند متعال، انسان را مجبور نیافریده است و جبر مطلق بر رفتار انسان ها حاکم نیست، اما نقش اساسی از ناحیه آن دستگاه مدیریت و ولایتی است که بر تاریخ اعمال می شود و تاریخ را به سمت آن نقطه مطلوب سیر می دهد. بنابراین، نقش ولایت ولی خدا در تحقق اهداف تاریخی، نقشی اساسی و محوری است. مادامی که جان های شما تعلق به دنیا دارد، آمادگی چشیدن آن شیرینی ها و حلاوت های معنوی را ندارد. بنابراین، اگر ما آن عصر را عصری بدانیم که بشر توحید را می چشد و ظرفیتی در بشر پیدا می شود که می تواند حلاوت های معنوی را درک کند. ما یک فاصله جدی با جامعه موعود داریم و به نظر می رسد که بسیاری از حوادثی که اتفاق می افتد تا بشر به آن نقطه برسد، حوادثی است که پس از ظهور خود حضرت اتفاق می افتد و به وسیله تصرّفاتی است که حضرت انجام می دهد و ولایتی است که بر جامعه بشری اعمال می فرماید و این پس از آن است که جامعه بشری سرپرستی حضرت را قبول می کند و به تعبیری، این ولایت حضرت است که تدریجاً بشریت را از ظلمات به سمت نور می برد تا به آن نقطه مطلوب برساند؛ اما در عین حال علائمی وجود دارد که می توانیم بر اساس آن علائم، وضعیت کنونی و مختصات آن را شناسایی کنیم تا متوجه شویم که چه فاصله ای وجود دارد و چه اقداماتی باید انجام بدهیم و این، مشروط به تحقیقات جدی و پردامنه ای است تا بر اساس آن، طرح جامعی تهیه کنیم.
پرسمان: به نظر شما شاخه اصلی و دیگر ویژگی های جامعه مهدوی کدام است تا از این طریق بتوانیم وضعیت کنونی خودمان را معین کنیم و
مشخص کنیم که واقعاً نظام اسلامی با چه مشکلاتی - در سطح داخلی و بین المللی - مواجه است؟
میرباقری: به نظر می رسد که هنوز هم ما با این مسئله ای که شما می فرمایید، فاصله داریم. یک بحث این است که آیا حکومت حضرت، یک حکومت بسیط است و یا یک حکومت پیچیده؟ من در این زمینه به نقطه روشنی نرسیده ام. در این زمینه نظرات مختلفی وجود دارد؛ بعضی معتقدند که جامعه آرمانی حضرت، جامعه ای است که بشر به قبل از صنعت بازگشت می کند و زندگی بشر به زندگی ساده و بسیط ماقبل بر می گردد؛ یعنی معتقدند آن چه تا قبل از صنعت اتفاق افتاده است، جهت گیری کلی آن از طرف انبیا بوده است و با بافت فطرت انسان و جهان هماهنگ بوده است و تصرفاتی که بشر در این مسیر برای جریان ارضا و نیاز پس از رنسانس کرده است - به خصوص در دوره انقلاب صنعتی - جریانی است که با فطرت انسان و جهان هماهنگ نیست. لذا پیشنهاد می دهند که ما به یک جامعه بسیط بازگردیم؛ زیرا جامعه مهدوی، جامعه ای است که شکل زندگی بشر در آن بسیار ساده است.
دورنمای دیگری که وجود دارد، این است که ما به جامعه ای می رسیم که عقلانیت بشر در ساماندهی معاش، یک عقلانیت معنوی می شود؛ مانند این که در یک مقایسه ای می گویید: مردم سالاری دینی؛ یعنی می خواهید بگویید که ما دو نوع عقلانیت داریم؛ یک عقلانیت غیردینی و یک عقلانیت متعبد و معنوی و عقلانیت معنوی، مبنای تولید ساز و کارهای مدیریت جامعه ـ که ممکن است پیچیده باشد ـ قرار می گیرد. همه این ساز و کارها، ساز و کارهای نورانی هستند که جریان نور و هدایت در آنها جاری است و نتیجه این ساز و کارها هم یک تمدن با سرعت، دقت و انضباط است که روح این تمدن، عبودیت و بندگی خدای متعال است. بنابراین، ما اگر چنین چیزی را بپذیریم، یکی از فاصله های جدی ما با آن تمدن، عقلانیت دینی است. عقلانیتی که ما در ایجاد ارتباط بین آموزه های دین، وحی و معاش خودمان داریم، یک عقلانیت بسیط است؛ اما عقلانیتی که بتواند مبنای ساماندهی همه شئون بشر به شکل هماهنگ، بر محور عبودیت خدای متعال باشد و بتوان بر اساس آن عقلانیت، حتی تجارب و علوم پیچیده و فناوری هایی را هماهنگ کرد تا همه این علوم پیچیده و فناوری ها، ابزاری برای هماهنگ سازی معیشت بشر بر محور قرب، عبودیت و بندگی خدای متعال و به تعبیری بر محور ولایت ولی الله باشد، یک عقلانیت بسیط نیست. بنابراین، بر اساس این نگاه، یکی از کمبودهایی که در دنیانی کنونی جامعه بشری، حتی در فرهنگ دین داری خود شیعه هست، یک عقلانیت جامع دینی است که بتواند هماهنگ سازی امور و شئون معیشت بشر را بر محور عبودیت و بندگی خدای متعال و به تعبیری بر محور ولایت ولی خدا شکل بدهد. بنابراین، ما باید این فاصله را طی کنیم و به سمت رشد عقلانیت معنوی حرکت کنیم. بعضی معتقدند که بشر تا عقلانیت معنوی را تجربه نکند - به گونه ای که در مقابل این عقلانیت پیچیده سکولار بتواند ساز و کارهای جدیدی را پیش روی خود قرار بدهد تا از سرعت، دقت و انضباط برخوردار شود - زمینه های ظهور فراهم نمی شود.
پرسمان: سطح فکر و اندیشه جامعه در هنگام ظهور چگونه است؟
میرباقری: به نظر می رسد در عصر ظهور بشریت به نقطه ای می رسد که علم در آن جامعه کمال پیدا می کند و اقتدار بشر رشد می یابد و حتی اقتدار در معیشت و بهره وری و تمتّع بشر رشد پیدا می کند. انسانی که تحت ولایت ولی خداست، دیگر ذائقه او ذائقه مادی نیست تا دنبال توسعه ابتهاج در دنیا باشد؛ بلکه او به دنبال قرب و کام جویی معنوی در جهان است و حتی معیشت او نیز بستر معنویت و ابتهاج معنوی می شود.
بنابراین ما اگر در آن عصر مناسبات پیچیده ای داشته باشیم که حاکم بر معیشت بشر باشد، همه آهنگ ابتهاجات معنوی دارد. آن چه مسلم است، این است که در آن عصر، حرکت به سمت توسعه ابتهاجات مادی نیست؛ البته نه این که رفاه مادی شکل نمی گیرد؛ بلکه مفهوم رفاه و تلقی بشر از رفاه تغییر می یابد و رفاه را به معنی راحتی و تن پروری نمی دانند. مسیری که انسان را در عبودیت خدای متعال همراهی می کند و بندگی در آن آسان می شود. این، نوعی دیگر از رفاه است که موءمن به راحتی می تواند به ذائقه معنوی خودش برسد و قرب را تلقی کند. بنابراین، با تحقق چنین چیزی؛ تمدن، ماهیت جدیدی پیدا می کند که این ماهیت تمدن کنونی و این پیچیدگی ها در آن نیست؛ اما آیا واقعاً تمدن عصر ظهور، تمدنی بسیط وساده است یا تمدنی پیچیده؟ به گمان من اطلاعات بشر در آن دوره، اعم از اطلاعات عقلی، حسی و روحی است؛ یعنی بشر به اسماء باطنی و کلمات باطنی را ه پیدا می کند و آن چه که به عنوان اسماء باطنی به حساب می آیند و در اختیار اولیای خداست، به خاطر ارتقای معنویت، در جامعه مهدوی در اختیار عموم شیعیان قرار می گیرد.
همان گونه که ما الان به یک نظام اطلاعات حسی و تجربی دست یافته ایم، در آن زمان نیز نظامی از اطلاعات باطنی پیدا می شود که همه انسان ها واجد همه آن اطلاعات نیستند؛ ولی جامعه بشری واجد همه آن اطلاعات است و به تبع آن کارآیی فوق العاده ای هم پیدا می کند؛ همان گونه که در بهشت که مرتبه کامل تحقق ولایت ولی خداست، موءمنان اقتدار خاصی پیدا می کنند؛ «لهم فیها ما یشاوءون» و در واقع مشیت آنها برای دست یابی به مطلوبیت هایشان کافی است. بنابراین، چنین اراده مهیمن و مسلطی تحت ولایت ولی خدا پیدا می کنند؛ البته این در شرایطی است که «مشیّت» هم شکل گرفته است و دیگر تحت هوی عمل نمی کنند. دست یابی به آن لایه های اقتدار برای کسانی ممکن است که اراده آنها آهنگ عبودیت و بندگی دارد والّا آن حقایق باطنی در اختیار همه قرار نمی گیرد. بنابراین، بی تردید انسان ها تحت ولایت ولی خدا به نقطه های جدید از اقتدار، تسلط و اشراف می رسند اقتداری که در دوره های قبل از آن بشر اصلاً آن را تجربه نکرده است. آن چه در اختیار بشر قرار گرفته است، لایه های ظاهری اقتدار است و این اقتدار هم همراه با تقوا و معنویت است و اصلاً بدون دست یابی به تقوا، راهی به سوی اقتدار نیست؛ اما در عین این که اقتدار فوق العاده ای اتفاق می افتد و لایه هایی از علوم باطنی، عمومی و فراگیر می شود و در اختیار بشریت قرار می گیرد، در عین حال مسلم است که این اقتدار در مسیر توسعه کنونی - یعنی توسعه و پیچیدگی هایی که در مسیر توسعه ارضای مادی است - حرکت نمی کند؛ بلکه آهنگ آن آهنگ عبودیت و قرب است؛ همان گونه که در بهشت، آن لذت، امنیت و رفاهی که هست، قابل مقایسه با دنیا نیست؛ «ولا یمسهم فیها نسب و لا لهوف». بشر هیچ رنجی در بهشت ندارد؛ چون محیط ولایت است و در آن محیط، انسان به جایی می رسد که خودش هم ولایت جزئی پیدا می کند.
با این حال که همه اینها مقصود است، اما در آن جامعه مطلوب، شکل بهره وری از این قدرت، و ماهیت این قدرت به گونه ای است که بشر را به سمت قرب دعوت می کند. این دورنمایی است که اجمالاً قابل تصور است؛ اما این که ما واقعاً بتوانیم تصور روشنی از آن تمدن ترسیم کنیم، کار دشواری است. آرمان ها روشن است؛ عدالت، رفاه و امنیت وجود دارد. معنویت رشد پیدا می کند؛ بشر اقتدار معنوی پیدا می کند؛ علوم باطنی ظهور پیدا می کنند و در عین حال، این به معنی حذف علوم عقلی و حسی نیست و علوم باطنی مقدم بر علوم عقلی و حسی می شوند و معرفت هایی که در دسترس بشر نبوده است تا راه را برای توسعه عبودیت فراهم کند، بسترش پیدا می شود؛ اما اگر ما بخواهیم نمای روشنی بدهیم که واقعاً ساختار آن تمدن چیست شاید هنوز زود باشد و یا لااقل محتاج به یک تحقیقات جدی و پردامنه ای است.
ادامه دارد