Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
چکیده
یکی از مباحث بنیادین در ارائه نظام های اجتماعی
اسلام، ارائه معیاری برای تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب است. هرچند
بنا به دلایلی در علوم انسانی متعارف انگیزه ای برای ارایه چنین معیاری وجود
ندارد، اما ما مسلمانان معتقدیم نیازهای واقعی مادی انسان خیلی کم تر از آن مقداری
است که انسان ها درصدد تأمین آن هستند. این مقاله درصدد است به این موضوع مهم
بپردازد. در این راستا ابتدا مفاهیم و دیدگاه هایی مطرح می شود و سپس به بیان
دیدگاه اسلام خواهیم پرداخت و در نهایت به این نتیجه منتهی خواهیم شد که نیازها
برخاسته از استعدادهای آدمی اند و ارضای هر چیز که بستر را برای شکوفایی
استعدادهای انسان مهیا سازند جزو نیازهای واقعی شمرده می شوند و باید تأمین شوند و
ارضای هر چیزی که نقش مثبت در شکوفایی استعدادها ندارند و نیاز کاذب و غیرواقعی
تلقّی می شوند، نباید تأمین شوند.
یکی از مباحث بسیار مهم، که نقش تعیین کننده در
برنامه ریزی، انتخاب و ترسیم الگوی توسعه همه جانبه دارد، مسأله تشخیص نیازهای
واقعی انسان از نیازهای کاذب است. چرا که ترسیم هر الگوی توسعه در واقع متأثر از
جهان بینی و نظام معرفتی و ارزشی نظریه پرداز است و در عمل هم جامعه را به سوی
همان زیرساخت های فلسفی هدایت می کند. چون الگوهای غیردینی توسعه مبتنی بر نظام
معرفتی پوزیتیویسم و جهان بینی غیر الهی و نسبیّت در نظام ارزشی است، بدیهی است که
معیارهای توسعه غیردینی با زیرساخت های فلسفی ما یا در تعارض است یا نمایانگر تمام
نمای توسعه دینی نیست و نمی تواند راهنمای برنامه ریزان دینی باشد. لذا بر ماست
قبل از ورود به مباحث کاربردی توسعه، یا طراحی هرگونه الگو و یا ارایه معیارها و
شاخص ها مبانی دقیق ارایه دهیم که مبین زیرساخت های فلسفی اسلام و نمایانگر هویت
مستقل الگوی توسعه اسلامی در مقابل الگوهای غیردینی باشد.
یکی از مباحثی که می تواند در طراحی الگوی توسعه و
تعریف آن، مبیّن بعضی از مباحث بنیادی باشد، «معیار تشخیص نیازهای واقعی انسان از
نیازهای کاذب» است. مقاله حاضر درصدد است به این موضوع مهم که در زمینه های مختلف
مدیریت کاربرد دارد، بپردازد. این سؤال که «معیار تشخیص نیازهای واقعی انسان از
نیازهای کاذب چیست؟» با رویکردهای گوناگون قابل بررسی است. این که دین اسلام نیز
درباره این معیار حرفی برای گفتن دارد یا نه، سؤالی جدّی و قابل تأمل است. برای
بررسی این معیار باید به منابع دین اسلام به ویژه قرآن کریم رجوع کرد تا معلوم
گردد دین اسلام چه معیاری برای تشخیص نیازهای واقعی از نیازهای کاذب ارائه می دهد.
در این راستا ابتدا مفاهیم و دیدگاه هایی که در منابع
غربی و دانش بشری دررابطه با موضوع مقاله مطرح است مورد بررسی قرار می گیرد و پس
از تحصیل پیشینه ذهنی کافی آنگاه مفاهیم و مطالب متناظر از منابع اسلامی استخراج
می شود.
از آنجا که محور بحث «نیازهای انسان» است. ارائه
هرگونه معیاری که متضمن تشخیص صحیح نیازهای واقعی از نیازهای کاذب باشد بدون شناخت
خود انسان میسّر نخواهد بود. از این رو، بررسی ماهیت، گرایش ها و بینش ها و استعدادهای
انسان یک نیاز بسیاری جدّی است، از آنجا که معیارهای ارایه شده مبتنی بر
انسان شناسی ناقص و یک بعدی مادی مبتنی بر غریزه می باشد، از دیدگاه اسلام
نمی تواند مبین یک معیار صحیح باشد که انسان شناسی آن کامل و مبتنی بر فطرت و
غریزه هر دو می باشد، لذا بررسی مجدد و ارایه معیار واقع بینانه ضرورت می یابد. بر
همین اساس ما در این مقاله پس از بیان مبانی لازم معیار فوق را از دیدگاه اسلام
ارائه می دهیم.
انسان و شناخت وی مسأله ای است که از همان ابتدای
خلقت مورد توجه انسان بوده است و کم تر نظام فکری و فلسفی را می توان سراغ گرفت که
به گونه ای به شناسایی انسان نپرداخته باشند. در این میان دین اسلام دیدگاه خاصی
نسبت به انسان دارد حضور دین اسلام در قلمرو انسان شناسی وسیع است به گونه ای که
به همه پرسش های ریشه ای وی در مورد انسان پاسخ می دهد. اسلام به مسایلی پرداخته
که در هیچ یک از مکتب های فکری دیگر مطرح نیست و آن ها نسبت به آن جهل مرکب دارند.
لازمه هدف دین که رساندن انسان به کمال نهایی وی است، ارائه یک انسان شناسی دقیق و
کامل است. از آغاز خلقت، انسان همواره با یک سلسله سؤالات ریشه ای روبه رو بوده
است. سؤالاتی که ریشه در ذات و فطرت او دارد. هر انسانی می خواهد بداند که از کجا
آمده است؟ چرا آمده است؟ به کجا می رود؟ چه باید بکند؟ دین اسلام آمده است تا به
این سؤالات بنیادین، جواب قانع کننده ای بدهد.
ویژگی های
انسان در انسان شناسی اسلام
انسان از نظر اسلام ویژگی های خاصی دارد که بعضی از
آن ها در هیچ یک از مکتب ها و نظام های فکری غیر اسلامی مطرح نیست. معرفی و تبیین
برخی از این ویژگی ها در مکاتب دیگر نیز مشاهده می شود، اما ارائه مجموع آن از
توان اندیشه بشری خارج است. مهم ترین ویژگی های انسان از نظر اسلام عبارتند از:(1)
1. هدفمندی: از نظر اسلام انسان بیهوده آفریده نشده
بلکه برای رسیدن به مقصدی خاص آفریده شده و بازگشت همه به سوی خداست. هدف از
آفرینش انسان نیل به مقام خلیفة اللهی است، منظور از خلیفة اللهی به فعلیت رسیدن
صفات الهی در درون انسان هاست. این صفات از طریق مجاهدت، تصفیه، تزکیه و عبادت
خداوند به فعلیت می رسد.
2. جاودانگی: از نظر اسلام مرگ پایان همه چیز نیست،
بلکه مرگ پلی برای عبور از عالمی به عالم دیگر است.
3. دو بعدی بودن: از نظر اسلام انسان بعد غیرمادی به
نام «روح» دارد. در زمینه روح دو نظریه کاملاً متعارض وجود دارد که گردن نهادن به
هر یک، تأثیرات عمیقی در تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب دارد.
4. علم و آگاهی: یکی از ویژگی های برجسته انسان
استعداد رشد علمی وی است.
5. میل یا گرایش: یکی دیگر از ویژگی های انسان
تمایلات یا گرایش های متنوع است که منشأ نیازهای متفاوتی در انسان است. در یک نگاه
کلی گرایش های انسان به دو دسته گرایش های حیوانی و گرایش های انسانی قابل تقسیم
است. گرایش های حیوانی به گرایش های مشترک بین حیوان و انسان اطلاق می شود؛ مانند
غریزه حبّ ذات و غریزه جنسی. گرایش های انسانی نیز به گرایش های مختص انسان اطلاق
می شود که از روح و انسانیّت انسان نشأت گرفته اند؛ نظیر حقیقت جویی، فضیلت خواهی،
زیبایی خواهی، میل به خدا و پرستش، میل به جاودانگی و میل به قدرت جویی.
6. اختیار و آزادی: یکی از ویژگی های انسان «اختیار و
آزادی و قدرت انتخابگری» است که پایه تکلیف، ثواب و عقاب، زشتی و زیبایی اخلاقی و
مسئولیت انسان تلقّی می شود.
7. قدرت و توانایی: یکی دیگر از ابعاد وجود آدمی
«قدرت و توانایی» وی بر انجام تکالیف و شکوفایی استعدادهای خود است.
8. تحول پذیری: یکی دیگر از ویژگی های انسان
«تحول پذیری» است. از دیدگاه ارزشی و اخلاقی همه معترف اند تحولات و حرکت های
ارادی و آگاهانه انسان، گاهی تکاملی و ارزشی و گاهی تنازلی و ضدارزشی است. چون
انسان مجموعه ای از قوا، امیال و گرایش های گوناگون نظیر عقل، شهوت، غضب و... است.
هر یک از این قوا برای خود کمال و رشد ویژه ای دارند و کمال هریک شکوفایی و اشباع
هرچه بیشتر آن است. کمال عقل شناخت هرچه بیشتر حقایق، و کمال شهوت وصول به لذایذ
بیشتر و پایدارتر و نظایر آن است. از طرف دیگر اساس شخصیت و ماهیت انسان روح وی و
فصل ممیز انسان عقل و فطرت است.
بنابراین «کمال انسانی» و رشد مختص وی رهین رشد و
ترقی عقل و فطرت است و همه قوای دیگر باید در خدمت این دو درآیند نه اینکه در مقام
مزاحمت برآیند. اما عملاً در بسیاری از مواقع میان غرایز حیوانی و گرایش های عالی
انسان تعارض پدید می آید و کمال و رشد ناموزون قوای حیوانی به صورت مانعی در برابر
رشد و کمال انسانیت درمی آید و باعث سقوط وی تا بی نهایت می شود.
نقش
تعیین اهداف خلقت انسان در ارائه معیار مزبور
یکی از مسائل مهم در ارائه معیار تشخیص نیازهای واقعی
انسان از نیازهای کاذب، تعیین اهداف خلقت انسان است. تعیین این اهداف با توجه به
استعدادهای انسان امکان پذیر است، منابعی که در شناخت این استعدادها مؤثرند دو
دسته اند: علم و دین. هریک از این دو منبع می تواند مبنایی برای گزینش و انتخاب
اهداف انسان و رفع نیازها و پرورش استعدادهای انسان باشد. شناخت استعدادها و
نیازهای آدمی و تمام شؤون وجودی او مستلزم بهره گیری از هر دو منبع است و تمسّک به
یکی از آنها نمی تواند پاسخگوی تمام نیازهای انسان باشد. بدین لحاظ استحکام
بنیان های این معیار در صورتی حاصل می شود که به تمام جنبه های وجودی انسان توجه
شود و از هر دو منبع به تناسب برای رفع نیازها و پرورش استعدادها و ارائه اهداف
خلقت انسان استفاده گردد.
علم با توجه به ابزار و نگرش خاص خود در کشف روابط
دقیق بین جزئیات امور صرفا می تواند به مرتبه ای از نیازها و استعدادهای انسان
بپردازد که در سطحی جزئی قرار گرفته و جنبه فیزیولوژیکی داشته باشد. زیرا علم با
مرزهای تجربه محصور شده است و مسائلی همچون هستی شناسی، ارزش شناسی، انسان شناسی و
معرفت شناسی که نقش اساسی در شناخت نیازهای واقعی و استعدادهای اصیل انسان ایفا
می کنند از قلمرو آن بیرون است. در حالی که برای تعیین اهداف نهایی انسان لازم است
از این شناخت ها بهره گرفت. البته پرورش استعدادها و تأمین نیازهای فیزیولوژیکی به
وسیله یافته های علمی، شرط ارتقا به مراتب بالاتر و رفع نیازهای مهم تر و پرورش
استعدادهای عالی تر به کمک دین است.
دین می کوشد تا با ارائه چهارچوبی مشخص درباره انسان
و جهان، افراد را در درک صحیح از آن دو و تنظیم اعمال و رفتارشان یاری دهد. دین
اساسی ترین نقش را در تدوین اهداف خلقت انسان ایفا می کند. دین با ارائه نظام
مشخصی که برگرفته از نحوه نگرش وی نسبت به جهان، انسان و نیازها و استعدادهای اوست
درصدد تبیین اهداف خلقت انسان است.
مسائلی که باید به طور مشخص برای یک محقق حل شود تا
بتواند به تعیین اهداف بپردازد، عبارت است از نیازهای واقعی، استعدادهای اصیل،
کمال حقیقی، ویژگی ها، ابعاد وجودی، توانایی ها و جایگاه وی در جهان هستی.
در فرایند تعیین معیار، ما با دو نوع اندیشه مواجه
هستیم: یکی اندیشه ای هماهنگ و یک رنگ که خارج از شرایع الهی و توحیدی است و بر
اساس اصالت ماده شکل می گیرد و دیگری اندیشه ای است متناسب و همگون با ادیان الهی
که بر پایه اصالت توحید تعریف می گردد. پاسخ صریح و کوتاه این دو فرایند به سؤال
بنیادین «معیار تشخیص نیازهای واقعی از نیازهای کاذب چیست؟» را می توان در عبارت
زیر جست:
اندیشه دینی نیازهای واقعی را نیازهایی می داند که
ارضای آنها باعث فعلیت یافتن استعدادهای فطری که رسیدن به مقام شامخ «خلیفة اللهی»
است می شود و اندیشه غیردینی نیازهایی را نیازهای واقعی می داند که ارضای آنها
باعث اشباع غرایز و کامجویی هرچه بیشتر از طبیعت و انسان های دیگر می شود. چنین
اندیشه ای به دنبال گسترش به سمت بی نهایت قدرت انتخاب وگزینه های مردم برای تأمین
نیازهای مادی و دنیوی است.
هریک از این دو اندیشه، مبتنی بر یک سلسله
زیرساخت های فلسفی در ابعاد سه گانه معرفت شناسی، هستی شناسی و ارزش شناسی است که
بدون آشنایی با آن مبانی نمی توان به تفاوت های جوهری این دو الگو و رفتارها و
پی آمدهای آن پی برد.
استعدادها
و نیازهای واقعی انسان
تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب از جمله
اعمالی است که مستقیما با وجود آدمی یا بهتر بگوییم با ابعاد مختلف وجود او سر و
کار دارد. این اعمال به هر صورتی که تعریف شود و هدف آن هرچه باشد مستلزم شناخت
دقیق انسان است. همان گونه که پزشکی در وهله اول مستلزم شناخت طبیعت جسمانی یعنی
ساخت و کارکردهای تن است لازمه تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب نیز
شناخت طبیعت آدمی مخصوصا قوا و استعداهایی است که باید پرورش یابند. قرآن کریم به
معرفی تمام طبیعت و ذات انسان اشاره نکرده است. علت این است که طبیعت انسانی را
دقیقا نمی توان شناسایی کرد، نامحدود بودن استعدادها و امکانات موجودیت انسانی و
مراتب رشد و کمال و سقوط انسان است. اگر انسان دارای ماهیت قابل تعریف می بود،
هرگز این همه اختلاف نظر میان محققان و صاحب نظران وجود نمی داشت. استعدادها و
مختصاتی که در قرآن مجید درباره انسان آمده بیان ماهیت انسان نیستند، بلکه بیان
کیفیت ها و حالاتی است که از انسان بروز می کند.(2) هریک از نیروها و
استعدادهای انسانی در مسیر طبیعی خود، جزئی از فطرت آدمی به شمار می روند. به
عبارت دیگر جریان قانونی هریک از استعدادها و نیروهای انسان فطرت آن نیرو نامیده
می شود.(3)
انسان موجودی است با استعدادهای بسیار که همین
استعدادها موجب امتیاز او بر موجودات دیگر می شود.(4)
هر یک از علوم انسانی از ناحیه و حیثیت ویژه ای انسان
را مورد مداقّه و بررسی قرار می دهند،اما برای تشخیص نیازهای واقعی انسان از
نیازهای کاذب، انسان را از آن نظر که دارای استعدادهای بالقوه و قابل رشد و تکامل
است باید مورد بررسی قرار داد. بنابراین، زمینه اصلی و مایه نخستین تشخیص نیازهای
واقعی از نیازهای کاذب، استعدادها و زمینه های نهفته در انسان است به خاطراهمیت
استعدادها و این که پرورش استعدادهاست که نیاز را برای انسان به وجود می آورد، ما
ابتدا به بررسی استعدادهای آدمی می پردازیم و بعد از آن مسأله نیازهای انسان را
مطرح می کنیم.
استعدادهای
آدمی
تعریف
استعداد
در جهان آفرینش تغییرات مختلفی وجود دارد ولی در میان
آن ها یک نوع تغییر خاصی وجود دارد که آن را از بقیه متمایز می سازد و به آن برتری
ویژه ای می دهد و آن تغییر هدفمند است که باعث توسعه و تکامل شی ء متغیر می شود و
دارای نظام خاصی است. هرچیز امکان تکامل و رسیدن به هر چیز دیگر را ندارد. این
امکان رابطه خاصی است میان شی ء در حال تکامل و شی ء دیگری که بعدا این شی ء به
صورت آن درمی آید. از این امکان در فلسفه به «استعداد» تعبیر می شود. این رابطه
در حقیقت میان دو شی ء جداگانه نیست بلکه میان دو مرحله از وجود یک شی ء است.
برای اغراض ما در اینجا بسیار مهم است که به حقیقت و
هویت استعدادهای آدمی پی ببریم. استعداد یک صفت وجودی واقعی است نه عدمی یا
اعتباری.(5) دلیلی که برای عینی بودن استعداد می آورند این است که متصف به
صفات وجود مانند قُرب، بُعد، شدّت و ضعف می شود، مثلاً، استعداد نطفه برای دارا
شدن روح دورتر و ضعیف تر از استعداد جنین کامل است و استعداد هسته درخت برای تبدیل
شدن به درخت نزدیک تر و قوی تر از استعداد خاک است.
گفتیم نیازها برخاسته از استعدادهای آدمی است، لذا از
نظر علمی و دینی اول باید ببینیم استعدادهای آدمی چه استعدادهایی است و انسان بما هو
انسان چه استعدادهایی در نهان خود دارد که باید بروز کند؟ بعد باید ببینیم اسلام
چه عنایتی به این استعدادها کرده و منطق او راجع به این استعدادها چیست؟
استعدادهای
ذاتی و استعدادهای غیر ذاتی
استعدادهای ذاتی استعدادهایی هستند که ماهیت مادام که
ماهیت است از آنها برخوردار است، یعنی این استعداد برای آن ذاتی و جزء ماهیت است.
یک ماهیت ممکن است استعدادهای مختلفی داشته باشد، مثلاً دانه گندم هم استعداد این
را دارد که بوته گندم شود و گندم به بار آورد و از این طریق نسل خود را حفظ کند و
هم استعداد این را دارد که انسان گرسنه ای را سیر کند تا هنگامی که دانه گندم است
استعداد بوته گندم شدن را دارد و این قابل تغییر نیست، اما هنگامی که خوراک انسان
شد دیگر این استعداد را ندارد. این دو استعداد برای آن حکم واحدی ندارد. میان دو
استعداد تفاوت فاحشی وجود دارد. فرق است میان موردی که طبیعت یک شی ء به سوی غایتی
در حرکت است و می کوشد خود را به آن برساند و موردی که طبیعت یک شی ء استعداد چیزی
را دارد ولی طبیعت آن به سوی آن در حرکت نیست. در استعداد «بوته گندم شدن» ویژگی ای است که
در استعداد دیگر نیست و همین ویژگی است که موجب تمایز و برتری آن بر سایر
استعدادها شده است. «بوته گندم شدن» کمال ویژه دانه گندم به شمار می آید که از
همان ابتدا متوجه اوست فقط شرایط مساعد می خواهد که این طبیعت خود را با حرکت
تکاملی به آنجا برساند و به سبب فعلیت چنین استعدادی است که از سایر موجودات ممتاز
و متمایز می شود. در پرورش این نوع استعداد لازم نیست، عوامل خارجی آن را به سوی
بوته شدن پیش ببرند. این دانه گندم فقط فراهم شدن شرایط می خواهد اگر این شرایط
حتی به صورت اتفاقی هم فراهم شود دانه گندم حرکت استکمالی خود را شروع می کند.
برخلاف استعداد غیر ذاتی که هیچ گونه تکاملی را به دنبال ندارد، سیر شدن انسان
گرسنه با خوردن گندم، هیچ تکاملی برای دانه گندم محسوب نمی شود. «استعداد بوته
گندم شدن» آینده ویژه ای برای دانه گندم تصویر می کند و دانه گندم به واسطه چنین
استعدادی است که می تواند به فعلیتی برسد که از محدوده فعلیت های متصور و ممکن
موجودات دیگر خارج است.(6)
استعدادهای
ذاتی و غیر ذاتی انسان
انسان نیز مانند سایر موجودات طبیعی از استعدادهای
ذاتی و غیر ذاتی برخوردار است. افراد بشر از آن نظر که افراد نوع واحدند استعداد و
کمالات مشابهی دارند و از آن نظر که تفاوت هایی از لحاظ استعداد در آن ها هست هر
دسته چیزهایی در استعداد دارند که باید به فعلیت برسانند که دیگران آن ها را
ندارند. لذا تک تک افراد رسالتی دارند، نوع بشر نیز رسالتی دارد. رسالت افراد،
پیشرفت و تکامل فرد است از راه شکوفا کردن تمام استعدادهای ذاتی، و رسالت نوع،
پیشرفت و تکامل نوع است از راه شکوفا کردن تمام استعدادهای نوع (استعدادهای غیر
ذاتی).
استعدادهای
ذاتی انسان
انسان استعداد کمال نامحدودی دارد، خداوند سبحان
می فرماید: «یا اَیُّها الانسان اِنَّک کادحٌ اِلی ربِّک کَدحا فَمُلاقیه»
(انشقاق: 6)؛ ای انسان، حقّا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را
ملاقات خواهی کرد.
این تلاش سخت به خاطر این است که آدمی از استعدادهای
خاصی برخوردار است که او را آماده می سازد تا از موقعیت یک جاندار ناچیز مادی به
یک موجود والاتر از هر مخلوقی اعتلا و ترقی پیدا کند. این واقعیت از مقایسه انسان
با سایر موجودات و کمی غور و تفحص در نیازهای متعالی انسان فهمیده می شود. انسان
علاوه بر استعدادهای مادی که با سایر موجودات شریک است، از حیث معنوی نیز آمادگی
پذیرش کمال و رسیدن به مقام قرب الهی را دارد. استعدادهای ذاتی انسان برای رسیدن
به غایات اصلی و اولی طبیعت آدمی است که عبارتند از مدارجی که یک انسان در سلسله
مراتب وجود در قوس صعود طی می کند که موجب توسعه و تکامل وی می شود.
ریشه کوشش و تلاش انسان برای نیل به خود تکامل یافته
را باید در بعد معنوی انسان جست وجو کرد. یعنی باید این واقعیت را پذیرفت که انسان
دارای بعد معنوی است و می تواند خود را در مسیر تکامل به جریان بیندازد. با تکامل
یافته تر شدن خود است که استعدادهای انسان شکوفا می شود و ظرفیت وجودی انسان
افزایش می یابد. خود انسان هنگامی که تکامل می یابد که سعادت ابدی را در نظر
بگیرد. زیرا خودی که سرمایه ابدی است جز با سعادت ابدی قابل معامله نمی باشد. به
بیان دیگر اگر انسان ابدیت و لقای الهی را در نظر نگیرد نمی تواند تکامل پیدا کند.(7)
خداوند سبحان در سوره انسان آیه 2 و 3 می فرماید:
«إنّا خلقنا الانسان من نطفةٍ امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا، انّا هدیناه
السبیل امّا شاکرا و امّا کفورا»؛ ما انسان را از نطفه ای اندر آمیخته آفریدیم تا
او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم؛ یا
سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس.» این دو آیه اشاره به استعدادهای انسان دارد که
او را به مرحله ای از کمال می رساند و از اختیار، عقل، اراده، روح تکامل پذیر و
تضاد درونی برخوردار می کند تا شایسته تکلیف، مسئولیت و آزمایش گردد به همین منظور
او سمیع و بصیر شد تا دعوت الهیّه را که به وی می رسد بشنود و آیات الهیه را که
دلالت بر وحدانیت خدا، نبوّت و معاد می کند ببیند و به آنها لبیک بگوید. وجود
استعداد تکامل در آدمی به معنای نیاز به باروری این استعدادهای نامحدود است. لذا
خداوند برای دستیابی انسان به کمال مطلوب و شکوفا شدن استعدادها «میل به کمال» را
نیز به درون انسان تعبیه کرد تا او را در تکاپوی زندگی مادی و معنوی اش و رسیدن به
کمال واقعی اش یاری نماید. چون استعداد تکامل در انسان تا بی نهایت است میل و
اشتیاق به کمال نیز در او تا بی نهایت است. این تکامل که از آن روح است به خاطر
تعلّق روح به بدن مادی است. لذا روح انسان علاوه بر میل و اشتیاق به کمال خود به
فکر بقای بدن و تأمین نیازهای وی نیز است به همین جهت خداوند روح را دارای
گرایش های مختلف غریزی هم قرار داد تا نیازهای بدن را نیز ارضا کند. به محض این که
بدن برای بقای خود نیازمند به چیزی می شود، روح انسان با درک آن نیاز به کمک امیال
خدادادی حرکتی را برای رفع آن نیاز آغاز می کند.
از این مطلب معلوم می شود انسان دارای دو جنبه زمینی
و خاکی و جنبه های آسمانی است و انسان بر اساس دو میل و گرایش عمل می کند از یک
طرف مثل ملائک تحت تأثیر جاذبه ها و کشش های ماورای مادی که فطری هستند قرار دارد
که او را به سمت تسبیح، تقدیس، پرستش، عبادت، علم و دانش، فضیلت خواهی، جمال و
زیبایی می کشاند و از طرف دیگر انسان مانند جانداران تحت تأثیر جاذبه ها و کشش های
مادی قرار دارد که او را به سمت غذا، استراحت، آسایش، امور جنسی، ماده و طبیعت
می کشاند. اما اینکه چه ارتباطی و نسبتی بین این دو نوع گرایش برقرار می شود مسیر
و جهت تکامل متفاوت خواهد شد. وجود این دو نوع گرایش باعث شده است تا راه انسان از
سایر موجودات مادی متمایز شود برای انسان دیگر این طور نیست که به محض آماده شدن
شرایط خود به خود به حرکت درآید و مانند دانه گندم در مسیر از پیش تعیین شده به
راه افتد. بسته به این که انسان چطور در مقابل این دو نوع گرایش موضع گیری می کند
و به کدام یک اصالت می دهد راه او متفاوت خواهد شد.
همه چیز در گرو جهان بینی و دستگاه اعتقادی انسان است
زیرا روح به کمک این دستگاه هم کمال مطلوب خود را می شناسد و هم رابطه افعال را با
این کمال مطلوب مشخص می سازد. این دستگاه را روح در آغاز حرکت به کمک نیروی عقل
خود می سازد. البته عقل برای ادامه حرکت به تنهایی نمی تواند این دستگاه را به درستی
مشخص سازد بلکه علم و تجربه و مهم تر از همه وحی به تقویت نیروی عقل می آیند تا
این دستگاه آن طور که باید در تمامی مراحل سیر شکل گیرد.
از این مباحث نتیجه می شود انسان دو دسته نیاز مهم
دارد: نیازهای بقای جسم و نسل و نیازهای تکامل روح که تأمین هر دسته از این نیازها
باعث شکوفایی دسته ای از استعدادهای آدمی می شود. دین اسلام درصدد تأمین هر دو
دسته از نیازها برای همه انسان ها در تمامی نسل ها است.
استعدادهای
غیر ذاتی انسان
خداوند انسان را مانند برخی از جانداران دیگر اجتماعی
آفریده است. فرد به تنهایی قادر نیست نیازهای خویش را برطرف سازد. زندگی باید به
صورت یک شرکت درآید که همه در وظایف و بهره ها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان
افراد برقرار شود با این تفاوت که در جاندارهای اجتماعی دیگر تقسیم کار و وظیفه به
حکم غریزه و به فرمان طبیعت صورت گرفته، و امکان هر نوع تخلف و سرپیچی از آن ها
گرفته شده است، برخلاف انسان که موجودی آزاد و مختار است و کار خویش را آزادانه و
به عنوان وظیفه و تکلیف باید انجام دهد.(8)
اجتماع انسان احتیاج دارد به این که استعدادهای گوناگونی
در آن به ظهور برسد و هر دسته ذوق و استعداد رشته ای را از خود نشان بدهند. حکمت
خداوند به این تعلق گرفته است که مجموع استعدادهایی که برای پیشرفت و تکامل جامعه
انسانی لازم است در میان مجموع افراد جامعه تقسیم شود. در این مورد خداوند سبحان
در سوره زخرف آیه 32 می فرماید: «نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و
رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخد بعضهم بعضا سخریا»؛ ما وسایل معاش (امکانات و
استعدادها) آنان را در زندگی دنیا میان شان تقسیم کرده ایم، و برخی از آنان را از
نظر امکانات و استعدادها به درجاتی بالاتر از بعضی دیگر قرار داده ایم تا بعضی از
آنها بعضی دیگر را در خدمت گیرند. [و در نتیجه همه به طور طبیعی مسخّر همه واقع
شوند.]
انسان ها از نظر امکانات و استعدادها یکسان آفریده
نشده اند، اگر چنین آفریده شده بودند هرکس همان را داشت که دیگری دارد و همان را
فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعا نیاز متقابلی و پیوندی در کار نبود. خداوند
انسان ها را از نظر استعدادها و امکانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی مختلف آفریده
است. بعضی را در بعضی از مواهب بر بعضی دیگر به درجاتی برتری داده است و آن بعض
دیگر را بر این بعض، و به این وسیله همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن
به هم قرار داده و به این وسیله زمینه زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده
است.(9)
استعدادهای غیر ذاتی برای رسیدن انسان ها به غایات و
هدف های ثانوی انسان است. هدف های ثانوی عبارتند از هدف هایی که انسان آنها را برای
ایجاد زمینه برای هدف های اولیه و ذاتیه تعقیب می کند. استعدادهای اجتماعی انسان
همه از این قبیل است که موجب تکامل اجتماع می شود. تنوع استعدادها و مختصات انسانی
به گونه ای است که برخی افراد در یک سلسله استعدادها قوی هستند و در برخی
استعدادهای دیگر ضعیف؛ در این نوع از اختلاف ها چون هر یک از اشخاص دارای امتیازی
است که در دیگری وجود ندارد، افراد جامعه می باید با هماهنگ ساختن استعدادهای
گوناگون خود از آنها در مسیر رشد و کمال استفاده کنند.
با وجود اختلاف در استعدادها، احساسات، تمایلات،
اندیشه ها، فرهنگ ها، محیط های اجتماعی و ضعف و قوت جسمانی انسان ها، هیچ گاه
نمی توان اختلاف میان ضعیف و قوی را به طور کلی حذف نمود، بلکه باید زندگی اجتماعی
را به گونه ای تنظیم نمود که هر فردی با تمام مختصات خود در مسیر تحقق «حیات
معقول» حرکت کند.(10)[حیات معقول اصطلاحی است که علامه محمدتقی جعفری به جای حیات طیبه
اصطلاح قرآن به کار می برند.]
تفاوت
استعدادهای ذاتی و غیرذاتی در انسان و سایر موجودات طبیعی
انسان و سایر موجودات طبیعی در موارد زیر، در این دو
نوع استعداد با هم تفاوت دارند:
1. انسان ها این توانایی را دارند که به طور همزمان
هر دو نوع استعداد خود را پرورش دهند و پرورش یک نوع مانع پرورش انواع دیگر
نمی شود؛ مثلاً اگر انسانی استعداد شاعری یا فنّی به عنوان یک نوع استعداد غیر
ذاتی داشته باشد، پرورش این نوع استعداد مانع پرورش استعداد پرستش و عبادت و قرب
خداوند به عنوان یک نوع استعداد ذاتی نمی باشد. این بر خلاف پرورش این دو نوع
استعداد در سایر موجودات طبیعی است؛ مثلاً اگر تخم مرغی اُملت شد دیگر امکان پرورش
استعداد ذاتی که همانا مرغ شدن است، از بین می رود.
2. پرورش استعدادهای غیر ذاتی در سایر موجودات طبیعی
نیاز به عوامل خارجی دارد تا آن طبیعت را تحت تأثیر خود قرار دهند و آن را با یک
حرکت غیر اختیاری به شی ء دیگر تبدیل سازند؛ مانند تبدیل شدن تخم مرغ به اُملت و
غذا که نیاز به عوامل خارجی دارد ولی پرورش استعدادهای ذاتی به چنین عوامل خارجی
نیاز ندارد، همین که شرایط مساعد آماده شد حرکت استکمالی که یک حرکت پیچیده همراه
با نوعی جبر طبیعی است آغاز می شود. ولی در انسان پرورش هر دو نوع استعداد یک حرکت
کاملاً اختیاری است و نقش عوامل خارجی در حد زمینه سازی است. بنابراین، آنچه بر عهده
حکومت اسلامی است آماده سازی زمینه پرورش این دو نوع استعداد است. در پرورش استعداد
ذاتی، انسان ها حتما به رهبر الهی نیاز دارند، چون پرورش استعدادها به اعمال و
رفتاری نیاز دارد که شناخت آن ها منوط به وحی است.
ضرورت
تحقق استعدادهای ذاتی
گفتیم موجودات زنده دارای دو دسته استعداد ذاتی و
غیرذاتی می باشند. دراین که پرورش کدام دسته ضرورت دارد دوقول وجود دارد:
قول اول: این قول منکر ضرورت پرورش استعدادهای ذاتی
است و در اهمیت پرورش استعدادها تفاوتی بین این دو دسته استعداد نمی گذارد و پرورش
هر دو دسته را علی السّویه می داند. ابزایل شفلر در این مورد می نویسد: «میوه بلوط
نه تنها دانه درخت بلوط است بلکه غذایی ارزشمند برای سنجاب هاست. چرا باید یک
خصیصه را امری طبیعی و تبیینی ممتاز بشمریم و آن را بر خصیصه دیگر ترجیح دهیم...
معلوم نیست که خصیصه های ماهوی بر هر معنا، توصیه های اخلاقی یا معیارهای ارزشی به
دست دهند. اگر ماهیت میوه بلوط این است که درخت بلوط شود، این نشان نمی دهد که باید
چنین بشود... هیچ پل سحرآمیزی واقعیت های ادعایی درباره ماهیت ها را به ارزش های
مفروض ناشی از تحقق آن ها متصل نمی کند.»(11)
قول دوم: این قول به سزاوار و شایسته بودن پرورش
استعداد ذاتی حکم می کند. می گوید: اگر «بلوطی بودن دانه» در استعداد «درخت بلوطی شدن»
آن است، پس کمال ذاتی آن در «درخت بلوط بودن» آن است و چون کمال ذاتی آن در این
است، پس سزاوار است چنین بشود. ذاتی بودن یک کمال برای موجودی، خود دلالت تام
شایستگی فعلیت آن استعداد و تحقق آن کمال را دارد. نهایت چیزی که در اینجا می توان
گفت این است که ممکن است فعلیت آن استعداد که کمال خاص آن به شمار می آید، مانع
فعلیت دیگر استعدادهای آن یا استعدادهای دیگران شود. این تنها مسأله ای است که
موجب ارزشیابی و تصمیم گیری در باب استعدادهای ما می شود و ما را وامی دارد تا در
انتخاب استعدادها برای فعلیت بخشیدن به آن ها ارزش گذاری کنیم و دست به گزینش
بزنیم.»(12)
آنچه به نظر می رسد این است که بین انسان و سایر
موجودات طبیعی فرق است. در انسان امکان فعلیت همزمان هر دو دسته وجود دارد. با این
تفاوت که فعلیت استعدادهای غیر ذاتی، زمینه ساز و مساعد فعلیت استعدادهای ذاتی
است. در سایر موجودات طبیعی هرچند کمال نوع در پرورش استعداد ذاتی است، چون خداوند
حکیم آن ها را برای تحصیل کمالات بالاتر خلق کرد و قوام عالم جانداران به پرورش
استعدادهای غیرذاتی نیز می باشد تا حفظ نسل هر جاندار میسر گردد، پرورش استعدادهای
ذاتی مطلقا ترجیح ندارد. این برخلاف پرورش این نوع استعداد در انسان است که ترجیح
فقط با پرورش استعدادهای ذاتی انسان است و سایر استعدادها باید در خدمت استعدادهای
ذاتی باشند.
آنچه در الگوهای توسعه باید اصل قرار گیرد پرورش
استعدادهای ذاتی است و پرورش سایر استعدادها باید در خدمت تأمین نیازهای پرورش
استعدادهای ذاتی قرار گیرند و سایر استعدادها نه تنها باید تا جایی پرورش یابند که
هیچ گونه محدودیتی برای پرورش استعدادهای ذاتی نداشته باشد بلکه به گونه ای پرورش
یابند که حداکثر سودمندی را برای پرورش استعدادهای ذاتی داشته باشند.
ارتباط
نیازهای واقعی انسان با استعدادهای انسان
هدف از زندگی شکوفا شدن استعدادهای بالقوه انسان هاست
که در سایه تأمین نیازهایی محقق می شود که ما آن ها را «نیازهای واقعی» می نامیم و
ارضای نیازهایی که نقشی در شکوفا شدن استعدادها ندارند «نیازهای کاذب یا غیرواقعی»
خوانده می شوند. بنابراین شناخت استعداد و نیاز ضرورت می یابد. ما در قسمت قبل تا
حدودی با استعدادهای آدمی آشنا شدیم و در این قسمت با نیازهای واقعی و کیفیت
ارتباط آن با استعدادهای انسان آشنا می شویم.
انسان با نیازهای بی شماری به دنیا می آید. تلاش برای
ارضای این نیازها طبیعی است. هرقدر این نیازها مناسب تر و بهتر براورده شوند زندگی
انسان بهتر و آسوده تر است، هر اندازه زندگی انسان مهیاتر باشد، باعث آسایش خاطر و
خرسندی و احساس امنیت بیش تری می شود. چنین آسایش خاطری برای شکوفا شدن استعدادهای
آدمی ضروری است. بدیهی است اگر توسعه براساس شناخت نیازهای واقعی انسان و پرورش
استعدادهای وی تعریف شود.
رفاه و سعادت انسانی مفهوم حقیقی خود را باز خواهد
یافت. اصولاً گفته می شود انسان بدون انگیزه دست به هیچ فعالیت و رفتاری نمی زند و
از طرف دیگر هیچ انسانی دارای انگیزه ای نمی شود مگر بر اساس نیازی که برای او
مطرح شده است و نیازها هم به نوبه خود از ضرورت پرورش استعدادها ناشی می شوند. لذا
لازم است، نیازهای واقعی انسان را بررسی نماییم.
معنای
لغوی نیاز
نیاز که در پاره ای از نوشته ها آن را با انگیزه (Motive)، خواست Want)) و تمایل و آرزو (Desir) مترادف
دانسته اند به نیروی ذهنی اطلاق می شود که موجب انگیزش و سر زدن رفتار خاص از آدمی
می گردد تا نیاز پیدا شده رفع گردد.(13)
تعریف کاملی که از نیاز شده به وسیله هنری الکساندر
ماری (H.A. Murray) بوده است. وی نیاز را این گونه تعریف می کند: «نیاز عبارت است
از نیرویی که از ذهنیات و ادراک آدمی سرچشمه می گیرد و اندیشه و عمل را چنان تنظیم
می کند که فرد به انجام رفتاری می پردازد تا وضع نامطلوب را در جهتی معین تغییر
دهد و حالت نارضایتی را به رضایت و ارضای نیاز تبدیل کند.(14) به نظر وی آدمی احتیاجات
و نیازهایی دارد که نظری هستند و ظهور هر نیاز ایجاد تنیدگی یا ناراحتی می کند
یعنی تعادل حیاتی را بر هم می زند. موجود زنده برای رفع این تنیدگی یعنی استقرار
تعادل حیاتی به جنب و جوش می افتد و حرکات و اعمالی انجام می دهد.(15)
انواع
نیازهای انسان
اکنون اعتقاد عمومی بر آن است که انسان دارای یک
سلسله نیازهای مختلف می باشد و اقدامات و عملیات او در زندگی خصوصی و محیط کار
پاسخی در جهت ارضای این نیازهاست. روان شناسان، جامعه شناسان و فیلسوفان طبقه بندی
گوناگونی از این نیازها ارائه کرده اند.
ضمن آن که هیچ دو طبقه بندی کاملاً یکسان و منطبق با
یکدیگر نمی باشند. با این حال در کلیه آنها تعدد نیازها و این که شخص تنها به خاطر
محرک های مادی و در نتیجه ارضای نیازهای فیزیولوژیکی و جسمی فعالیت نمی نماید به نحوی
بیان شده است.
انواع نیازهای انسان از نظر شهید مطهری
شهید مطهری نیازهای انسان را از زوایای متعددی در
بحث های مختلف مورد بررسی قرار دادند و به انواع مختلف دسته بندی کردند که ما در
اینجا به دو نوع از آن ها اشاره می کنیم:
الف.
نیازهای فطری و غیر فطری
ایشان نیازهای فطری را این گونه تعریف کردند: نیازهای
فطری نیازهایی هستند که ناشی از ساختمان طبیعی بشر است که هر بشری به موجب آن که
بشر است، خواهان آن هاست. مثل علاقه انسان به تحقیق و کاوش علمی، علاقه به جمال و
زیبایی، علاقه به تشکیل خانواده و تولید مثل با همه زحمت ها و مرارت هایش. این ها
نیازهایی فطری اند که برای ما قابل تردید نیست.(16)
ب.
نیازهای اولیه و ثانویه
وی در جای دیگر نیازهای انسان را به اولیه و ثانویه
تقسیم می کنند: وی نیازهای اولیه را نیازهایی می داند که از عمق ساختمان جسمی و
روحی انسان و از طبیعت زندگی اجتماعی انسان سرچشمه می گیرد تا انسان، انسان است و
زندگی وی، زندگی اجتماعی است، آن نوع نیازها هست. این نوع نیازها یا جسمی اند یا
روحی و یا اجتماعی. نیازهای جسمی از قبیل نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن و همسر؛
نیازهای روحی از قبیل علم، زیبایی، نیکی، پرستش، احترام و تربیت؛ نیازهای اجتماعی
از قبیل معاشرت، مبادله، تعادل، عدالت، آزادی و مساوات.
نیازهای ثانویه نیازهایی اند که از نیازهای اولیه
ناشی می شوند. نیاز به انواع آلات و وسایل زندگی که در هر عصر و زمانی فرق می کند
از این نوع است.
نیازهای اولیه، محرک بشر به سوی کمال است، اما
نیازهای ثانویه ناشی از تکامل زندگی است و در عین حال محرک به سوی کمال بالاتر
است. نیازهای اولیه همیشه وجود دارد و هیچ گاه کهنه نمی شوند و از بین نمی روند.
اما نیازهای ثانویه ممکن است تغییر کنند و کهنه شوند و از بین بروند. اما بعضی از
آن ها همیشه زنده و نو هستند؛ مثل نیاز به قانون که ناشی از نیاز به زندگی اجتماعی
است.(17)
نیازهای
واقعی و نیازهای کاذب (غیر واقعی)
از یک زاویه دیگر می توان نیازهای انسان را به
نیازهای واقعی و نیازهای کاذب تقسیم کرد. نیازهای کاذب نیازهایی هستند که از هیچ
واقعیت عینی نشأت نمی گیرد، بلکه شکل گرفته از مجموعه ای از پندارها و خیالات
شعارگونه و بی محتواست که گاه برای پیشبرد اهداف خاصی ایجاد و پی گیری می شوند.
نیازهای واقعی، نیازهایی هستند که از یک واقعیت عینی مایه می گیرند. و خود به دو
دسته «مادی» و «معنوی» تقسیم می شود. نیازهای مادی در محدوده بعد مادی انسان مطرح
می شوند، بنابراین کاربرد محدودی دارد و نمی تواند در زمینه معنوی کارایی داشته
باشد و انسان را به تلاش وامی دارد، ولی نیازهای معنوی با ورود به حیطه روح آدمی
از کاربرد وسیعی برخوردار است.(18)
شکی نیست ادیان الهی برای برطرف کردن نیازهای آدمی
نازل گشته اند. نیازهایی که در صور مختلف تجلی می یابند گاهی مربوط به روح و روان
آدمی اند و گاهی مربوط به جسم آدمی، و در این نکته هم شکی نیست که انسان بعضی از
نیازهای خویش را ارتکازا می یابد اما به وضوح از درک همه نیازهای حقیقی خویش عاجز
است، خصوصا نیازهای جزئی و پیچیده در مورد جسم و روان شخص و حیات اجتماعی نکته
اساسی در این بحث تمییز بین نیازهای واقعی و نیازهای تخیلی و وهمی است. دین برای
برطرف کردن نیازهای حقیقی انسان نازل گشته نه نیازهایی که انسان تخیل می کند و خود
را محتاج آن می بیند. به نظر می رسد در میان اختیار دین و شناخت نیازها اصالت با
اختیار دین است نه شناخت نیازها؛ یعنی این طور نیست که اول نیازهایمان را بشناسیم
و بعد دینی متناسب با آن اختیارکنیم بلکه اول دینی را بر طبق ادله ای قانع کننده
می پذیریم و بعد نیازهای خود را به نحو تفصیلی از دین باز می جوییم. ایمان به خدا
و پیامبر صلی الله علیه و آله و کتاب آسمانی و ائمه اطهار علیهم السلام مقدّم است
بر تشخیص نیازهای انسانی، و بلکه اصلاً هدف اصلی دین بیان نیازهای حقیقی انسان
است. انسان خود به خود نسبت به نیازهای حقیقی خویش عرفان و اطلاع یقینی ندارد. مگر
به بعضی نیازهای خیلی کلی.(19)
اسلام سعی دارد انسان را به گونه ای رشد دهد که تمام
حرکات و فعالیت هایش او را به هدف نهایی آفرینش که همان «قرب الهی» است نزدیک تر
کند. از نظر اسلام فقط ارضای نیازهای واقعی است که می تواند انسان را به هدف نهایی
خلقت نزدیک کند. به همین جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «یا اباذر
لیکُن لک فی کلّ شی ء نیَّةً حتی فی النوم و الأکل»(20) یا اباذر باید برای تو
در همه چیز حتی در خوردن و خوابیدن نیز نیت صالحی باشد.
اسلام برای انسان «حیات طیبه» را می پسندد(21) نه
چنان حیاتی که فقط به برآوردن نیازهای حیوانی قناعت شود چه رسد به نیازهای کاذب؛
چون انسان حیوانی در ردیف سایر حیوانات نیست که نهایت کمال او تأمین نیازهای
مادی اش باشد بلکه مقام او به قدری شریف است که زمین و آسمان و آنچه در میان
آنهاست برای او آفریده شده است.(22)
یک فرد مسلمان همانطور که از جهت نظری هیچ دلبستگی به
دنیا و مظاهر فریبنده آن ندارد و از جهت عملی نیز هیچ گاه برای ارضای تمایلات
نفسانی، نیازهای مادی خود را تأمین نمی کند، بلکه به آن جنبه انجام وظایف و تکالیف
می دهد، حتی از برخی بهره مندی ها چشم پوشی می کند تا مصالح فردی و عمومی تأمین
گردد و نیازی را برای تفاخر و خودنمایی و چشم و هم چشمی برآورده نمی سازد.
نیازهای
مادی و معنوی
نیازهای انسان بعضی جنبه اختصاصی دارند و بعضی جنبه
اشتراکی، آنچه جنبه اشتراکی دارد نیازهای مادی اند. نیازهای مادی، نیازهایی اند که
در اثر به هم خوردن تعادل شیمیایی بدن به وجود می آیند و در همه انسان ها ثابت
هستند. نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن، استراحت و همسر ازجمله نیازهای مادی اند. این
نیازها هرچند در اصل وجود خود ارتباطی به اعتقادات فرد ندارد ولی نحوه ارضای آنها
کاملاً بستگی به بینش و اعتقادات فرد دارد. یکی این نیازها را با کم ترین مصرف
تأمین می کند و دیگری پرخور، شکمباره و دامن باره است.
ارضای نیازهای مادی از اولویت بالایی برخوردار است
ولی بعد از ارضای این نیازها جوامع باید به سمت ارضای نیازهای معنوی حرکت نمایند.
نیازهای معنوی، نیازهایی اند که از بعد روحانی انسان
سرچشمه می گیرند و بعد از ارضای نیازهای مادی اساسی بدن، ظاهر می شوند. برای این
ظهور، رسیدن به سن خاصی مطرح نیست برخلاف نیازهای جسمانی که بروز آنها به سن
وابسته است؛ مثلاً رسیدن به سن بلوغ شرط بروز نیازهای جنسی است ولی نیازهای معنوی
به اندام خاصی مربوط نیست و علت زیست شناختی ندارد و ارضای آنها انسان را به سوی
کانون های غیر مادی می کشاند و معیار و ملاک انسانیت شمرده می شود.(23)
اصولاً نیازهای معنوی والای بشر زاده ایمان و اعتقاد
و دلبستگی های او به برخی حقایق در این جهان است که آن حقایق، هم ماورای فردی است
و هم عام و شامل و ماورای مادی است؛ یعنی از نوع نفع و سرمایه مادی نیست. این گونه
ایمان ها و دلبستگی ها به نوبه خود مولود برخی جهان بینی ها و جهان شناسی هاست که
یا از طرف پیامبران الهی به بشر عرضه شده است و یا برخی فلاسفه خواسته اند نوعی
تفکر عرضه نمایند که ایمان زا و آرمان خیز بوده باشد. به هر حال نیازهای والا،
معنوی و فوق حیوانی انسان آنگاه که پایه و زیر بنای اعتقادی و فکری پیدا کند نام
«ایمان» به خود می گیرد.(24)
ارتباط
بین نیازهای مادی و معنوی
انسان با توجه به ویژگی های روحی، جسمی و فطری در
میدان جاذبه نیازهای مختلف قرار دارد که در صورت تمرکز بر نیازهای مشترک با دیگر
جانداران، اثری از نیازهای معنوی نمی ماند. انسان با توجه به دو بعد روحی و جسمی
دارای دو دسته از نیازهاست؛ مادی و معنوی. مسئله مهمی که در اینجا مطرح می شود،
ارتباط بین این دو دسته از نیازهاست. ما چگونه می توانیم بین این دو دسته از
نیازها یا به عبارت دیگر بین این دو بعد انسانی ارتباط برقرار کنیم؟ آیا انسان
همواره از این دو زاویه به امور می نگرد؟ آیا خاستگاه این دو دسته از نیازها
کاملاً منقطع است؟ اگر رابطه ای بین این دو دسته از نیازها یا این دو بعد انسانی
وجود دارد، کیفیت آن چگونه است؟
آنچه مسلم است این است که انسان با وجود این دو دسته
از نیازهای کاملاً متعارض، دارای هویت واحد است و استعدادها، نیازها، توانایی های
متعارض موجب از هم پاشیدن آن هویت واحد نمی شود. نحوه ارتباط این دو بعد و حاکمیت
هر یک بر انسان جهت دهنده وجود انسان است و انسان دائما بین این دو جنبه در حرکت
است؛ یا به سوی حاکمیت و سیطره نیازهای معنوی و متعالی بر نیازهای مادی و
غیرمتعالی، یا با نفی جوانب متعالی وارزش های نهفته وجود خویش، به طور مطلق درصدد
پاسخگویی به نیازهای مادی خود است.
انسان ها چاره ای جز ارضای نیازهای مادی خود ندارند،
ولی آنچه مهم است چگونگی ارضای این نیازهاست. محور بحث ما در این قسمت، توجه به
کیفیت نگرش انسان است و این که از نظر دین، ارتباط نیازهای معنوی انسان با نیازهای
مادی او که به بعد جسمانی مربوط می گردد چگونه باید باشد. آنچه ما در صدد بیان آن
هستیم: این است؛ چگونه می توان نیازهای معنوی را در محور زندگی قرار داد و نیازهای
مادی را در پرتو آن نیازهای معنوی ارضا کرد؟ تمامی فعالیت های اختیاری انسان ناشی
از نظام اعتقادی او به مسائل است. دین به عنوان یک نظام اعتقادی قادر به جهت مند
کردن فعالیت های انسانی به سوی هدف نهایی است. در این نظام، نه تنها اسلوب کلی رفع
نیازهای معنوی مطرح گردیده است، بلکه نیازهای مادی او نیز مورد توجه قرار گرفته است.
انسان مانند دیگر جانداران برای تداوم حیات احتیاج به
خوراک، پوشاک، مسکن، استراحت و همسر دارد. اگر فردی یا جامعه ای در رفع نیازهای
مادی خود تسامح کند، امکان تأمین نیازهای معنوی برای او فراهم نمی گردد. لذا ملاک
در تأمین این گونه نیازها، به وجود آمدن امکان رشد و تکامل در دیگر عرصه های وجودی
است. علت توجه دین به کیفیت ارضای نیازهای مادی، فراهم کردن زمینه ای مناسب برای
توسعه و تکامل و کسب بینش الهی و تقرب به خداست، بنابراین هرچه انسان را از توجه
به تأمین نیازهای معنوی باز دارد و مانع از ترقی او گردد، اعم از این که ناشی از تفریط
باشد یا زیاده روی و افراط و عدم توجه به نیازهای معنوی، مطرود است. و ارضای آنها،
ارضای نیازهای کاذب تلقی می شود که باعث انحراف و دوری از مقصد نهایی است.
تعالیم
اسلام در ارضای نیازهای مادی
در اسلام، ارضای نیازهای مادی تحت یک ضابطه خاصی قرار
گرفته است و عدول از آن به منزله خروج از مسیری است که در نهایت انسان را به هدف
نهایی می رساند. در قرآن وقتی بحث از خوردن و آشامیدن می شود، انسان را می آموزاند
که نباید نگرش تو نسبت به این امور زندگی مانند نگرش غریزی حیوانات باشد که برای
رفع نیازهایشان به انجام هرکاری دست می زنند. از نظر قرآن بهره مندی از این
نعمت ها برای کافر و مسلمان هر دو مهیاست، با این تفاوت که کافران همچون حیوانات
به آن نظر می کنند؛ خداوند سبحان در سوره محمد آیه 12 می فرماید: «الذین کفروا
یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام و النار مثوی لهم» کسانی که کفر ورزیدند، در
ظاهر بهره می برند و همان گونه که چارپایان می خورند، می خورند ولی جایگاه آن ها
آتش است. ولی مسلمان نگرشی الهی دارد و خود را به شبکه نیازهای مادی محبوس
نمی سازد. منش او در تأمین نیازهای مادی تحت تأثیر دیگر منش های اوست که مهم ترین
آن تقرب به خداست. در بینش الهی جوّ حاکم بر سلسله فعالیت های حیاتی ناشی از هدفی
است که برای این فعالیت ها ترسیم می گردد. از آنجا که هدف کلی، دستیابی به قرب
الهی و تأمین نیازهای معنوی است وظیفه هر انسان مسلمانی قرار گرفتن در مسیری است
که به این هدف ختم می شود.
اصلی ترین
نیازهای معنوی
1. نیاز به حقیقت
یکی از نیازهای اصیل انسان نیاز به علم و دانش و
معرفت واقعیت های جهان هستی است. این نیاز از همان کودکی بروز می کند و تا پایان
عمر از انسان سلب نمی شود، سؤالات پی در پی کودکان نشانه وجود این نیاز فطری است.
انسان علم و آگاهی را تنها برای تسلط بر طبیعت و
تأمین زندگی مادی نمی خواهد بلکه نفس علم و آگاهی برای انسان خوشایند و لذت بخش
است. علم
گذشته از این که وسیله بهزیستی است فی حد نفسه مطلوب انسان هم است. انسان ها روزمره
به دنبال کشف هزاران رمز و راز از جهان هستی هستند که هیچ تأثیری در بهزیستی آن ها
ندارد. انسان ذاتا از جهل و تاریکی گریزان و به سوی علم و نور روان است. همه
انسان ها این نیاز را به صورت فطری درک می کنند، لکن مانند همه درک های دیگر در
افراد شدت و ضعف دارد و به این که انسان چقدر آن را تربیت کرده و پرورش داده است،
بستگی دارد. این نیاز تا احاطه علمی کامل و همه جانبه بر جهان هستی ادامه دارد و
ارضا نمی شود. دایره این نیاز به قدری وسیع است که هیچ موجودی از آن خارج نمی ماند.
سیر علمی انسان به وسیله حواس ظاهری شروع می شود و از
مرحله نیروهای عقلانی می گذرد. چون سلسله عقل منتهی به ذات مقدس حق تعالی می شود،
می توان نتیجه گرفت که سیر عقلانی انسان منتهی به خداشناسی می شود. نیاز به حقیقت
با شناخت عقلانی هستی به پایان نمی رسد و به این حد از آگاهی کاملاً قانع نمی شود
و خواستار آگاهی عینی و درک حضوری و شهودی حقایق هستی است و چنین درکی به وسیله
مفاهیم و بحث های فلسفی حاصل نمی شود. آنچه عطش حقیقت جویی ما را کاملاً سیراب
می کند علم حضوری و درک شهودی حقایق عینی است.(25)
2. نیاز به خیر و فضیلت
نیاز به خیر و فضیلت یکی دیگر از نیازهای فطری و
دایمی بشر است که در همه افراد این نوع وجود دارد. انسان نیاز دارد به انجام افعال
خیر و با فضیلت نه از آن جهت که منفعتی دارد و نیازی از نیازهای مادی او را برطرف
و یا زیانی را از او دفع می کند بلکه از آن جهت که آن امور خیر است و با وجود او
سازگاری دارد. مقصود از فضیلت همان ارزش اخلاقی است. نیاز انسان به فضایل اخلاقی
از قبیل عدالت، صداقت، امانت داری، وفای به عهد، پاکدامنی، تعاون، تقوا، فداکاری و
ایثار غیر قابل انکار است.
3. نیاز به جمال و زیبایی
یکی دیگر از نیازهای فطری انسان نیاز به زیبایی و
جمال است. انسان زیبایی را در همه شئون زندگی دخالت می دهد و دوست دارد همه چیز از
شکل ظاهری خودش تا مناظر جلوی چشمش زیبا و قشنگ باشد و تمام زندگی او را هاله ای
از زیبایی فرا گرفته باشد.
4. نیاز به خلاقیت و ابداع
انسان نیاز دارد بیافریند، خلق کند و چیزی که وجود
نداشت به وجود آورد. خلاقیت و نوآوری مثل علم و آگاهی هم وسیله ای برای رفع
نیازهای زندگی است و هم خودش برای انسان هدف و مطلوب است.
5. نیاز به راز و نیاز و پرستش و لقای پروردگار
از جمله نیازهای فطری انسان خداپرستی و کرنش در مقابل
یک موجودی بی نهایت کامل است. انسان اگر در موجودی کمال فوق العاده ای را ببیند به
طور فطری در مقابل او خضوع می کند، این احساس کاملاً فطری است و در مراتب بالای
آن، خضوع کردن جز در برابر پروردگار، آدمی را اشباع نمی کند. شیوه ارضای این نیاز
ابراز محبت نسبت به پروردگار و خضوع در مقابل اوست، تا بی نهایت خضوع کامل در
برابر معبود نباشد، این نیاز ارضا نمی شود. در بین نیازهای معنوی، متعالی ترین آن،
همین نیاز به تسلیم در برابر خداوند است و تمامی نیازهای دیگر، معنا و مکان خود را
در سلسله مراتب نیازها با مراجعه به این بزرگ ترین نیاز به دست می آورند،
بنابراین، همه تلاش های بشر باید برای تأمین این نیاز بسیج شوند.
تقدم
نیازهای معنوی بر نیازهای مادی
در این که در انسان دو دسته نیاز وجود دارد، جای شک و
تردید نیست، اما سخن در تقدم و اولویت این نیازهاست که کدام یک بر دیگری تقدم
دارد؟ نظریه نیازهای مادی بر آن است که نیازهای مادی اولویت و تقدم دارند و این
اولویت و تقدم تنها در این جهت نیست که انسان در درجه اول در پی تأمین نیازهای
مادی است و آنگاه که این نیازها تأمین شد به تأمین نیازهای معنوی می پردازد. بلکه
خاستگاه نیازهای معنوی نیازهای مادی است و نیازهای مادی سرچشمه نیازهای معنوی است.
چنین نیست که انسان در متن آفرینش خود با دو گونه نیاز و دو گونه غریزه آفریده شده
باشد؛ بلکه انسان با یک گونه نیاز و یک گونه غریزه آفریده شده و نیازهای معنوی
نیازهای ثانوی است و در حقیقت وسیله ای است برای رفع بهتر نیازهای مادی. به همین
جهت، نیازهای معنوی از نظر شکل و کیفیت و ماهیت نیز تابع نیازهای مادی است. انسان
در هر دوره ای به تناسب رشد ابزار تولید نیازهای مادی اش شکل و رنگ و کیفیت
ویژه ای دارد. نیازهای معنوی وی نیز که برخاسته از نیازهای مادی اوست از نظر شکل و
کیفیت و ویژگی ها متناسب با نیازهای مادی است. پس در حقیقت، میان نیازهای مادی و
نیازهای معنوی دو نوع اولویت برقرار است: اولویت وجودی؛ یعنی نیاز معنوی، مولود
نیاز مادی است و دیگر، اولویت ماهوی؛ یعنی شکل و خصوصیت چگونگی نیاز معنوی تابع
شکل و خصوصیت و چگونگی نیاز مادی است. از این رو، طرز داوری علمی، تفکر فلسفی و
ذوقی، احساس زیبایی و هنری، ارزیابی اخلاقی، گرایش مذهبی هر فرد تابع طرز معاش
اوست.
نقطه مقابل این نظریه، نظریه اصالت نیازهای معنوی
است. طبق این نظریه هرچند در فرد انسان نیازهای مادی از نظر زمانی زودتر جوانه
می زند و خود را نشان می دهد، ولی به تدریج نیازهای معنوی که در سرشت نهفته است
می شکفند به طوری که در سنین رشد و کمال، انسان نیازهای مادی خویش را فدای نیازهای
معنوی می کند. لذت های معنوی در انسان، هم اصیل است و هم نیرومندتر از لذت ها و
جاذبه های مادی. انسان به هر اندازه آموزش و پرورش انسانی بیابد، نیازهای معنوی و
لذت های معنوی و بالاخره حیات معنوی اش، نیازها و لذت ها و حیات مادی اش را تحت
تأثیر قرار می دهد. جامعه نیز چنین است؛ یعنی در جامعه های بدوی نیازهای مادی بیش
از نیازهای معنوی حکومت دارد ولی به هر اندازه جامعه متکامل تر گردد، نیازهای
معنوی ارزش و تقدم بیشتری می یابند و به صورت هدف انسانی درمی آیند و نیازهای مادی
را تحت الشعاع قرار داده و در حد وسیله تنزل می دهند.(26)
دیدگاه
قرآن درباره نیازهای کاذب
در فرایند توسعه هدف جوامع برخورداری انسان ها از یک
زندگی با کیفیت خوب است. جوامعی که در برنامه ریزی ها و سیاستگذاری های خود دو عامل مهم
«مبدأ هستی» و «سرانجام هستی» را در نظر نمی گیرند، معیارهایی که برای کیفیت
خوب در نظر می گیرند «حداکثر سازی گزینه های مادی انتخاب مردم» است؛ نظیر آن چه در
«حداکثر سازی مطلوبیت» و «حداکثر سازی سود» گفتند. در حالی که از نظر قرآن چنین
جوامعی نه تنها از زندگی با کیفیت خوب برخوردار نیستند بلکه از زندگی تنگ
برخوردارند. خدای سبحان در این مورد در آیه 124 سوره طه می فرماید: «من اعرض عن
ذکری فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة اعمی» هر کس از یاد من دل بگرداند در
حقیقت زندگی تنگ و سختی خواهد داشت و در روز قیامت نیز او را نابینا محشور
می کنیم. اثر دنیوی نادیده گرفتن آن دو عامل «زندگی تنگ» و اثر اخروی آن
«نابینایی» است اما از نظر قرآن که دعوت کننده به دو عامل فوق است، کیفیت خوب یعنی
تأمین بودن گزینه هایی که جامعه را به «حیات طیبه» برساند. از نظر خداوند که خالق
انسان هاست هدف انسان ها از تأمین نیازها باید شکوفا ساختن استعداد لقای پروردگار
باشد که در آخرت تحقق می یابد. خداوند در سوره قصص آیه 77 در این مورد می فرماید: «ابتغ فیمااتاک
الله الدار الاخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا... و لا تبغ الفساد فی الارض انّ الله
لا یحبّ المفسدین» و با آنچه خدایت به تو داده سرای اخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا
فراموش مکن... و در زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست نمی دارد.
سهم هر فرد از دنیا به آن مقدار است که به آن نیاز
دارد و نیاز انسان هم از استعدادها و قوایی که دارد و باید به فعلیت برسند ناشی
می شود. از نظر قرآن کریم حداکثر سازی سهم هر فرد از دنیا موجب فساد زمین می شود.
از این آیه و دو آیه زیر استفاده می شود تأمین نیازهای کاذب و غیرواقعی انسان موجب
فساد کلی جهان هستی از جمله خود انسان ها می شود. «ولو ابتغ الحق اهواءهم لفسدت
السموات و الارض و من فیهنّ» اگر اهل حق از هوس های آنها (اهل باطل) پیروی می کرد.
قطعا آسمان ها و زمین و هر که در آنهاست، تباه می شد.(27)
مراد از هوس، خواست های نامشروع است که هیچ گونه اثری
در فعلیت یافتن استعدادهای اصیل انسانی ندارد و تنها اثر آن تباهی زمین و آسمان و
هر آنچه در آنهاست، می باشد. خواست های نامشروع همان ارضای نیازهای کاذب است.
خداوند اهل حق را از پیروی اهل باطل در ارضای نیازهای کاذب نهی می کند و آن ها را
از عاقبت بد آن بیم می دهد. در آیه 41 سوره روم خداوند خبر از ارضای نیازهای کاذب
و اثر منفی آن بر جهان هستی می دهد. «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت ایدی
الناس» به سبب آنچه دست های مردم فراهم آورده فساد درخشکی و ودریانمودارشده است.
با استفاده از آیه 71 سوره مؤمنون استنباط می شود که
مراد از «بما کسبت ایدی الناس» همان هوس های مردم است.
آنچه مورد نهی و مذمّت خداوند در این دو آیه قرار
گرفته است، ارضای نیازهای توهمی و خیالی است که هیچ گونه اثر سازنده و مثبتی در
شکوفایی استعدادهای انسانی ندارند و الاّ ارضای نیازهای واقعی به عنوان مقدمه
شکوفایی استعدادهای انسان مورد امر و فرض خداوند هم واقع شده است: «یا ایها الذین
امنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون» (مائده:
35)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و وسیله تقرب به سوی او را
بجویید و در راه او جهاد و تلاش کنید، باشد که رستگار شوید.
در این آیه خداوند خطاب به مؤمنین می فرماید برای
رستگار شدن بعد از ایمان، تقوای الهی را پیشه کنید و با تهیه وسیله تأمین نیازهای
واقعی در جهت شکوفایی استعداد «رسیدن به خداوند» تلاش و کوشش کنید.
ریشه
توجه انسان ها به نیازهای کاذب
مکاتب الحادی یک تفسیر کاملاً مادی از هستی ارائه
می دهند، معتقدند: انسان پدیده ای است طبیعی نظیر یک حیوان یا گیاه. کالبد، مغز و
روح وی به طور مافوق طبیعی خلق نشده بلکه محصول تحول مادی است و تحت کنترل و هدایت
هیچ موجود مافوق مادی نیست «قالوا ما هی الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما
یُهلکنا الا الدهرُ» (جاثیه: 24)؛ و گفتند: غیر از زندگانی دنیای ما چیز دیگری نیست
می میریم و زنده می شویم و ما را جز طبیعت هلاک نمی کند.
بر اساس این نظریه مادی، خلقت انسان توسط هیچ مدبری
طراحی، برنامه ریزی و هدایت نشده بلکه انسان محصول تحول تدریجی ماده در طول زمان
محسوب می شود. بر اساس همین نظریه، زمین هم خلق نشده بلکه برآمده است و تمامی
حیوانات و گیاهان از ذرات اولیه پراکنده به واسطه فرایندهای مادی در طول زمان
برآمده و تکامل یافته اند.
سرشت و ماهیت بینش مادی، تصادف و اتفاق است در این
نظریه تصور می شود فرایند تکامل مادی با ذرات سرگردان بی هدف آغاز شده و با تجمع و
به هم پیوستن تصادفی آنها جهش های اتفاقی ادامه یافته است تا جهان زیبا به صورت
کنونی درآمده است.
با انکار غیر محسوسات، واقعیت را در همان ماده محسوس
منحصر کردند و در نتیجه منکر بعد معنوی و تکامل آن شدند. چون اساس کار خود را بر
این گذاشتند، گفتند: انسان جست وجوگر خیر است و خیر هم یعنی سود، منفعت و لذت مادی.
اشتباه اساسی این دیدگاه همین انکار غیر محسوسات و تفسیر یک بعدی از انسان بود که
آثار منفی فراوانی را به دنبال داشت. یکی از آن ها این بود که حرکت استکمالی
انسان ها در مسیر پرورش استعدادها برای همیشه متوقف شد. یک چنین برداشتی از جهان
رفتار آدمی را در برابر طبیعت مشخص می گرداند. انسان های مادی به طبیعت و جهانی
هستی همچون شی ء می نگرند که می توانند آن را بر وفق دلخواه خود درآورند و به خدمت
نیازها، جاه طلبی ها و هوی و هوس های خود گیرند. اینان برای هستی هیچ گونه معنای
ژرفی قایل نیستند و در آن چیزی که شایسته احترام باشد، نمی بینند چون آن را زاییده
تصادف می پندارند وهمین پندار آن را از تکریم و تقدیس دور می سازد و از آن بهره کشی
می کنند تا به آن حد که تعادل را در طبیعت به هم می زنند و سرانجام به بحران محیط
زیست می رسند که نگرانی خاطر همه جهانیان شد. درست بر عکس این، یک فرد مسلمان در آفرینش
هستی هیچ چیز را پوچ، غیر عاقلانه و اتفاقی نمی بیند. این تغییر در نگرش انسان
نسبت به طبیعت و نعمت های خدادادی، از او موجودی حریص و آزمند ساخت که هدفش مصرف
هرچه بیشتر مواهب طبیعی بود. امانتی که می بایست با مصرف درست و معقول از آن به
نسل های بعد سپرده می شد با استفاده بی رویه و حریصانه توسط عده ای قلیل از ساکنین
زمین که به خود حق می دهند با چپاول سهم دیگران، مرفه و آسوده زندگی کنند زمین و
محیط زیست را به وضعی بحرانی رسانده است.
··· پی نوشت ها
1 دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، فلسفه تعلیم و تربیت،
ج اول، سمت، تهران، 1372، ص 424 417 با
تصرف.
2الی 4 عبدالله نصری، تکاپوگر اندیشه ها، پژوهشگاه
فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، تابستان 1376، ص 159158 «اندیشه های علامه محمدتقی
جعفری» / ص 171 / ص 174.
5 سید محمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم،
صدرا، ج 4، ص 16، پاورقی شهید مطهری.
6 ایزرایل شفلر، در باب استعدادهای آدمی، دفتر
همکاری حوزه ودانشگاه،سمت، تهران، 1377، ص 198197 با دخل و تصرف.
7 عبدالله نصری، پیشین، ص 176 «اندیشه های علامه
محمدتقی جعفری»
8و9 مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا،ج2، ص47/ص 335.
10 عبدالله نصری، پیشین، ص 179.
11و12 ایزرایل شفلر، پیشین، ص 198 / ص 199.
13الی 15 مقاله هایی درباره مبانی رفتار سازمانی و
انگیزش، گروهی از اساتید، مرکز آموزش مدیریت دولتی، تهران، 1370، ص 55 / ص 56 / ص
58.
16و17 مرتضی مطهری، پیشین، ج 3، ص 385 / ص 184 183.
18 جمعی از علما و دانشمندان، نگرشی بر مدیریت در
اسلام، چاپ دوم، مرکز آموزش مدیریت دولتی، تهران، 1375، ص 93.
19 صادق لاریجانی، معرفت دینی، مرکز ترجمه و نشر
کتاب، تهران، 1370، ص 116.
20 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 82.
21 نحل: 97.
22 قرآن کریم: ابراهیم: 32 / ابراهیم: 33 / نحل: 12
/ نحل: 14 / حج: 65 / لقمان: 20 / جاثیه: 12 / جاثیه: 13.
23 مرتضی مطهری، پیشین، ج 3، ص 491.
24 همان، ج 2، ص 24.
25 محمدتقی مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی،
مؤسسه در راه حق، ص 26 27.
26 مرتضی مطهری، پیشین، ج 2 ،ص 386.
27 مؤمنون: 71.