باورهای پایه و مشکلات آن

چکیده: در این گفت وگو آلوین پلانتینگا که یکی از متفکران معاصر مغرب زمین است، به تبیین نظریه خود در باب نحوه اعتقاد به خدا پرداخته است . به عقیده او اعتقاد به خداوند متعال، نه تنها نیازمند به برهان های فلسفی و عقلی نیست، حتی برای باور به خدا نیاز به هیچ باور و قضیه و تصدیقی نیز نیست .

گفت وگو با آلوین پلانتینگا

رسالت ، 2 و 9/6/82

چکیده: در این گفت وگو آلوین پلانتینگا که یکی از متفکران معاصر مغرب زمین است، به تبیین نظریه خود در باب نحوه اعتقاد به خدا پرداخته است . به عقیده او اعتقاد به خداوند متعال، نه تنها نیازمند به برهان های فلسفی و عقلی نیست، حتی برای باور به خدا نیاز به هیچ باور و قضیه و تصدیقی نیز نیست .

بسیاری بر این عقیده اند که اعتقاد به خدا تنها در صورتی موجه و قابل قبول است که متکی بر استدلال یا قرینه ای خاص باشد . تاریخچه این عقیده، به شکل خاص در فلسفه غرب و در قرون اخیر، به دوران نهضت اصلاح دینی بر می گردد . در این زمان بین کاتولیک ها اختلاف افتاد و عده ای همچون لوتروکالوین که کلیسا را فاسد می دانستند، پروتستانیزم را پدید آوردند و به دنبال آن عقاید جدید و گوناگونی درباره خدا و انسان مطرح شد . در قرن 17، دکارت و لاک که می دیدند عقاید جدید و گوناگونی درباره این مسائل وجود دارد، به این فکر افتادند که روشی را برگزینند که بر اساس آن بتوان باورهای درست را تشخیص داد . ایشان نهایتا به این نتیجه رسیدند که تنها باورهایی را باید درست دانست که برای آنها قرینه ای داشته باشیم و نتیجه این نوع تفکر که قرینه گرایی نام دارد، در مورد اعتقاد به خدا آن است که اعتقاد به خدا تنها هنگامی معقول است که بر بدیهیات یا امور روانی مبتنی باشد .

در مقابل این نوع تفکر عقیده دیگری وجود دارد که می گوید اعتقاد به خدا حتی اگر متکی بر هیچ استدلال و قرینه ای نباشد باز هم می تواند به طور کامل عقلانی و به جا باشد . بر اساس این عقیده اعتقاد به خدا اعتقادی پایه (basic properly) است و پایه بودن اعتقاد یعنی اینکه بدون ابتنا بر قضایای دیگر پذیرفته شده باشد و پایه بودن اعتقاد به خدا، یعنی شما می توانید به نحو عاقلانه خدا را باور داشته باشید، اگر چه برهان و استدلالی برای آن نداشته باشید و به هر حال بنیان گرایی اجتناب ناپذیر است زیرا اگر هر گزاره ای بر گزاره های دیگر مبتنی باشد و در نهایت این اعتقادات به جایی ختم نشود که مبنا و پایه باشد منجر به تسلسل می شود .

معنای این سخن آن نیست که اگر اعتقادی در زمره اعتقادات پایه قرار گرفت، دیگر استدلال پذیر نباشد; چنان که وجود خداوند متعال را نیز می توان استدلال پذیر دانست و به نظر می رسد که براهین اقامه شده برای اثبات وجود خدا، اگرچه دارای ارزش و قوت هستند، ولی بر خلاف براهین ریاضی به حد برهان و اثبات الزام آور نمی رسند; یعنی غیرمؤمنی که بر عدم ایمان به خدا مصمم باشد باز هم می تواند در مقدمات استدلال یا در برخی مراحل استدلال خدشه کند یا اصلا بگوید برای من این استدلال مهم نیست و من از این استدلال ها خوشم نمی آید .

اینکه می گوییم اعتقاد به خدا اعتقادی پایه است، ازآن رو است که خداوند ما را مطابق با صورت خود آفریده است . او ما را به گونه ای آفریده که میل و گرایش فطری به او در وجود همه ما انسان ها وجود دارد، ولی افراد ملحد معتقدند که دلیلی برای اعتقاد به خدا ندارند و به این سبب به خدا ایمان نمی آورند . به هر حال وقتی ایشان می گویند ما به خدا اعتقاد نداریم باید بپذیریم که اعتقاد ندارند . البته باید گفت که این اشخاص دچار اشتباه بزرگی شده اند . از طرف دیگر این نکته را هم باید ذکر کرد که پایه ای بودن یک اعتقاد به معنای خطاناپذیر بودن آن نیست و خطا و اشتباه در اعتقادات پایه نیز راه دارد .

در این میان باید توجه داشت اینکه می گوییم اعتقاد به خدا اعتقاد پایه و یا فطری است، با مسئله تجربه دینی و پیدا شدن اعتقاد به وجود خدا از راه تجربه دینی تفاوت دارد . زیرا در تجربه دینی گفته می شود مردم تجربه هایی از وجود خدا دارند و بهترین تبیین این تجربه ها آن است که خدا را موجود بدانیم و این خود نوعی استدلال است . اما در مورد اعتقاد پایه می گوییم حتی به چنین استدلالی نیز برای اثبات وجود خدا نیازی نیست .

اینکه گفتیم اعتقاد به خدا اعتقادی پایه است، هرگز به این معنا نیست که اعتقادات ادیان مختلف کاملا یکسان باشد; زیرا تعالیم ادیان به تصدیق وجود خدا منحصر نمی شود . حتی در مورد اعتقاد به وجود خدا نیز باید بگوییم که نحوه اعتقاد به خدا و وجود او، تا آنجا که به باور پایه مربوط می شود، بین ادیان ابراهیمی و حتی هندوها یکسان است . از آنجا که هیچ چیز بدون صفات وجود ندارد، خدایی که پیروان این ادیان می فهمند خدای قادر، عالم و خیرمحض است و اینها نیز از مشترکات اعتقادی این ادیان است . ولی اختلاف و تفاوت هایی نیز وجود دارد که به باورهایی مربوط می شود که از طریق کشف و وحی به دست می آید . مثلا کتاب مسیحیت تثلیث و ساختار سه گانه را در خدا مطرح می کند و مسلمانان نیز عقیده دیگری دارند که البته من مطالعاتی در مورد عقاید اسلامی ندارم . این همه سبب کثرت ادیان و تعالیم آنها را سبب می گردد و به اعتقاد من پلورالیسم گر چه به معنای احترام پیروان ادیان به یکدیگر یا حتی رستگاری پیروان ادیان دیگر قابل قبول است، اما پلورالیسم به این معنا که تمام ادیان به طور یکسان صحیح باشد، خطا است; زیرا ادیان با یکدیگر ناسازگاری هایی دارند; مثلا دینی گزاره p را اثبات و دین دیگری آن را نفی می کند و اگر ما هر دو را صحیح بدانیم منجر به تناقض می شود . و به همین دلیل، گرچه در اعتقادات پایه به نظر من پیروان همه ادیان مشترک هستند، ولی در تعالیمی که به وحی وکشف بر می گردد من پلورالیسم را نمی پذیرم و انحصارگرا هستم و تنها مسیحیت را درست می دانم و اسلام را درست نمی دانم .

اشاره

1 . تعمیم پایه دانستن اعتقاد به وجود خدا به همه انسان ها، با وجود کسانی که بدون هیچ غرض ورزی وجود چنین اعتقادی را در خود انکار می کنند، نظریه آقای پلانتینگا را با مشکل مواجه می کند . پلانتینگا خود نیز در این گفت وگو متوجه چنین چالشی در فرا روی نظریه خود هست، ولی صرفا با این ادعا که چنین افرادی به خطا می روند و بدون هیچ تبیین فلسفی سعی کرده است که این مشکل را از پیش پا بردارد .

2 . بر این ادعا که هیچ یک از براهین اثبات وجود خدا الزام آور نیست و استدلال منطقی و ریاضی به حساب نمی آیند، در این گفت وگو دلیلی اقامه نشده است . فیلسوفان الاهی علاوه بر تقریر و تبیین براهین و استدلال های منطقی و متقن بر اثبات وجود خدا، پاسخ شبهات و اشکالات مطرح شده را داده اند و صرف احتمال وجود اشکالاتی در این براهین آنها را از جایگاه خود به زیر نمی کشد . همچنین در برخی موارد به نظر می رسد بین الزام منطقی و الزام روان شناختی خلط شده است و باید توجه داشت آنچه که در مباحث عقلی و فلسفی و اعتقادی ارزش دارد دلیل و استدلال است و اگر استدلالی به لحاظ مقدمات و مواد و نیز صورت استدلال بی اشکال باشد این برهان الزام آور است وخوش آمد و بدآمد دیگران تاثیری بر کارآیی آن ندارد .

3 . این سخن که اعتقاد به صفاتی نظیر قدرت، خیرمحض وعلم برای خداوند متعال از اعتقادات پایه هستند و بدون نیاز به هر استدلال و قوه کشف یا وحی و الهام قابل باور هستند و از طرف دیگر صفاتی نظیر وحدت یا تثلیث و تجسیم برای اثباتشان متکی به وحی و گزاره های دینی هستند، سخنی بدون دلیل است و به نظر می رسد چنین تفصیلی توجیهی منطقی در بر ندارد .

4 . در باب کثرت ادیان و نظریات مختلفی که در این مسئله مطرح است اگر چه رویکرد پلورالیستی رویکردی ناصواب و بدون منطق است، اما برای پذیرش حقانیت یک دین و بر خطا خواندن سایر ادیان نیازمند شناخت کافی از دین حق و تحقیق و مطالعه بر روی ادیان دیگر هستیم و این سخن که دین دیگری را بدون مطالعه پیرامون آن غلط بدانیم به خصوص از فیسوفان دین کلامی پسندیده نیست و جای بسی تعجب است در عصری که به نام عصر ارتباطات و اطلاعات نام گرفته برخی از فیسلوفان نام دار در عرصه دین پژوهی اطلاعاتی از محتوای دین اسلام که یکی از ادیان مهم جهانی است، نداشته باشند و بدون بررسی و تحقیق در مورد دین خاتم سخن از نادرستی آن برانند .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر