پگاه حوزه، ش 44 - 46
چکیده: قرآن کریم سه روش و روی کرد در آموزش دین مطرح ساخته است: روش عقلی - فلسفی; روش عرفانی و روش هنری . شیوه ی هنری، نخستین اولویت را دارد; شیوه ی عرفانی در رتبه ی دوم و شیوه ی عقلی - فلسفی در رتبه ی سوم قرار دارد . باید از هر سه روش استفاده کرد; ولی آنچه تا کنون تحقق یافته است، روش عقلی - فلسفی است .
در قرآن که معجزه ی جاوید نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است، دو گونه می توان نگریست: محتوایی و روشی . به تعبیر دیگر، قرآن دارای دو مقام است: مقام شناختاری و مقام روش شناختی . در مقام نخست، در پی آشنایی با مفاهیم، تعالیم، اندیشه ها و تمییز حق از باطل هستیم; اما در مقام دوم، شیوه ها، اسلوب ها و روش هایی را که قرآن در حوزه های مختلف به کار بسته است، وجهه ی همت خود قرار می دهیم . نوشته ی حاضر مقام دوم را برگزیده است و سعی دارد شیوه هایی را که قرآن، در جهت انتقال مفاهیم دینی، به کار برده است، تشریح و واشکافی کند . به نظر می رسد در آیات قرآن، دست کم سه روش در زمینه ی انتقال اندیشه های دینی به مخاطبان وجود دارد:
1 . روش عقلی - فلسفی: این دسته از آیات واقعیتی عقلی و به تعبیری «فلسفی » دارند . البته این آیات در قالب اصطلاحات فلسفی رایج مطرح نشده اند; اما محتوا و روش آنها ماهیتا عقلی و فلسفی است; زیرا بحث از هستی با استفاده از شیوه ی استدلالی و عقلی، در هر جا و با هر زبانی که باشد، به قلمرو علوم عقلی، به ویژه فلسفه، تعلق دارد .
البته نباید از این نکته ی مهم بازماند که میان «فلسفه ی قرآن » و «فلسفه ی قرآنی » تفاوتی بس عظیم است . اگر قوانین، اصول و اصطلاحات را از مکتبی خاص در فلسفه، نظیر «حکمت مشاء» یا «حکمت متعالیه » گرفتیم و با این دید به آیات نگریستیم و از دل یک آیه مثلا «صادر اول » یا «حرکت جوهری » را استظهار نمودیم، «فلسفه ی قرآنی » در اختیار داریم; اما اگر تمام اندوخته های فلسفی خود را کناری نهادیم و با ذهنی آماده به آیات توجه کردیم و تمام سعی خود را به کار بستیم تا از «خود آیات » مبانی و شیوه ها را استخراج کنیم، «فلسفه ی قرآن » در اختیار ماست . آنچه تا کنون به وجود آمده است - فلسفه های موجود - عمدتا فلسفه های قرآنی است . اما اگر کسانی فلسفه ی قرآن را تحصیل نموده و با فلسفه های رایج قیاس کنند، معلوم خواهد شد که تفاوت این دو فلسفه در چیست و تا کجاست .
شیوه ای که امروز در زمینه ی انتقال معارف دینی رایج و متداول است، همین شیوه است . مروری گذرا بر کتاب های معارف، بینش دینی، اخلاق اسلامی و حتی کتاب های تخصصی یا نیمه تخصصی در حوزه های مختلف الاهیات، این سخن را تایید می کند .
نکته ی اول: اگر پذیرفتیم اهداف به کارگیری شیوه ی استدلال، تعقل و فلسفه جهت آموزش دین، تنسیق گزاره های دینی، تبیین آنها و پاسخ گویی به شبهات است، در این صورت نباید با اعمال این روش، به دنبال افزایش تقوا و انسان سازی بود . به بیان دیگر، در این زمینه سه هدف می توان تصور کرد: یکی این که فرد کافر مؤمن گردد; دوم، این که ایمان فرد مؤمن فزونی گیرد و سوم، این که ایمان شخص مؤمن کاهش نیافته، سست و متزلزل نگردد . آموزش دین با استفاده از شیوه ی استدلالی و تعقل ورزی محض، حداکثر می تواند هدف سوم را تامین کند .
نکته ی دوم: مخاطبان روش عقلی - فلسفی خواص هستند; نه عامه ی مردم .
نکته ی سوم: یکی از مهم ترین اهداف و پروژه های متفکران دینی، پاسخ دادن به شبهات، سؤال ها و اندیشه های معارض بود . از آن جا که شبهه و سؤال متناسب با هر دوره ای متفاوت است، لذا بخشی از تلاش متفکر دینی باید این باشد که شبهات و سؤال ها را اولا، از منابع اصلی، ثانیا، فعالانه و نه منفعلانه، و ثالثا، متناسب با سطح شبهات شناسایی کند و با استفاده از منابع اصیل دینی و استدلال های استوار عقلی پاسخ دهد .
2 . روش عرفانی: در قرآن کریم بیش از سیصد آیه می توان یافت که جنبه ی عرفانی دارد . در این آیات رابطه ای بسیار نزدیک، صمیمی و مستقیم میان خدا و بنده، از یک سو، و بنده با خدا، از سوی دیگر، برقرار شده است . انسان با قرائت این آیات و تدبیر در آنها، خود را در محضر او، و او را حاضر در تمام لحظات زندگی خود می بیند . از دیگر آثار این آیات افزایش محبت است . حب حق ریشه در نهاد و وجود آدمی دارد . انسان در عمیق ترین لایه های وجودی خود با خدا آشناست و به او عشق می ورزد . علاوه بر قرآن، در سنت هم مضامین عرفانی و عاشقانه ی فراوانی یافت می شود . عارفان از این اندوخته ی گران بها، نیک بهره جسته اند و سعی بر آن داشته اند تا از این مایه های اولیه توشه برگرفته و آن را، به شکل یک جریان یا نهضت، به سطح جامعه بکشانند و اسلام عرفانی و عرفان اسلامی را تحقق عینی بخشند . آنان در این جهت کوشش ها کرده و مصیبت ها کشیده اند . عرفان، با تصوف وتصوف، با زهدگروی دینی - که آن را اصحاب صفه و امیر مؤمنان علیه السلام و امام صادق علیه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصری (22 - 110 ه . ق) بنیان نهادند - به صحنه آمد و «مکتب زهد» در قرن دوم به دست اول بانوی صوفی، یعنی رابعه ی عدویه (م 135 یا 185 ق)، به «مکتب محبت و عشق » بدل شد .
مضامین عرفانی به دو گونه آموزش داده می شدند و به نسل بعدی انتقال می یافتند: غیر رسمی و رسمی . در شیوه ی نخست، عارفان با برنامه هایی از قبیل محفل ذکر، آیین اربعین، ریاضات مشروع، جلسات وعظ و درس به ترویج شیوه ی خود می پرداختند . شیوه ی رسمی به دو صورت انجام می شد: آنان گاه اندیشه های ناب عرفانی، قرآنی و اسلامی را به شکل آثار و کتب عرضه می داشتند و گاه به صورت ادبیات عرفانی ارائه می کردند . مهم ترین بخش ادب پارسی، یعنی ادب عرفانی، یادگار همین تلاش است .
تمام اشکال و قالب هایی که عرفا برای انتقال دین به مخاطبان خود برگزیده اند، بسیار مؤثر و با نفوذ بود . مهم ترین دلیل آن، ارتباط عرفان و محبت و انس با دل و جان آدمی است و آنچه در قلب انسان شکل گیرد، تاثیر بیش تری خواهد داشت . در این جا به چند نکته باید اشاره کرد: یکی این که چون امروزه نحله ها و اندیشه های بسیار متنوع غیر دینی و گاه ضد دینی مانند عرفان بودا، عرفان چینی، عرفان شینتو و عرفان سرخ پوستی رواج یافته، احساس نیاز به عرضه ی عرفان ناب اسلامی فزونی یافته است; لذا باید دست به کار شد و با احتیاط در این وادی قدم گذارد; چرا که ورود در این وادی هم چون راه رفتن بر لبه ی تیغ است .
نکته ی دوم این که اگر به تاریخ عرفان در جهان اسلام مراجعه کنیم، در کنار حرف های بلند و اندیشه های نورانی، سخنان آلوده هم کم نیست . از مرحوم علامه ی طباطبایی نقل است که ایشان فرمود: «ابن عربی بلندترین اندیشه ها را در جهان اسلام مطرح کرده است . مزخرف ترین حرف ها هم مال اوست .» لذا باید با پالایشی درونی سره را از ناسره باز شناخت و عرفان ناب را عرضه داشت .
نکته ی سوم آن است که به فرض این که نمی توان کتابی با محتوای عرفانی به عنوان متن درس عمومی عرضه داشت; اما می توان اثری با «روی کرد عرفانی » عرضه کرد . البته باید اندیشه های عرفانی را با زبانی عقلی مستحکم نمود تا از آسیب پذیری آن کاسته شود .
3 . روش هنری: قرآن به زبان هنر اهمیت زیادی داده و اصولا یکی از مهم ترین وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی است که خود نوعی از اعجاز هنری است . اعتقاد نگارنده بر این است که این روی کرد و این روش، نسبت به دو روی کرد پیش گفته، امتیازات بیش تری دارد و در اولویت است . شواهدی این امر را تایید می کند که در این جا به ذکر چند نمونه از آنها بسنده می کنیم . پیش تر اذعان می کنیم که زبان هنری، قالب های مختلفی دارد و می توان برای آن نمونه های مختلفی بیان کرد که در این جا تنها به یک نمونه، یعنی زبان قصه و رمان، اکتفا می شود .
اگر به قرآن که مهم ترین سند و منبع تفکر اسلامی است مراجعه کنیم، آیات عقلی و استدلالی زیادی خواهیم یافت; اما حجم آن، که نشانگر میزان اهتمام قرآن به این روش است، به نسبت، چندان زیاد نیست . قرآن شیوه ای مهم تر مطرح کرده است و آن، شیوه ی تمثیل و قصه گویی است . قرآن با این شیوه به ما می فهماند که مسائل اعتقادی را می توان محسوس نمود و در قالب مقوله های هنری به مخاطبان عرضه داشت و این دقیقا همان کاری است که امروزه بیگانه ها انجام می دهند . امروزه بسیاری از متفکران بزرگ غربی به این شیوه روی آورده اند و آثار افرادی هم چون راسل، سارتر، بکت، کوندرا، اونامونو، کوئیلو و ده ها نویسنده ی دیگر بهترین شاهد این مدعاست . مگر کارتون «دوقلوهای افسانه ای » این اندیشه را به مخاطب القا نمی کند که اتحاد دوناهم جنس و تمرکز آنان قدرت می آورد; و مگر این، خلاصه ی تفکر بودا نیست؟ این در حالی است که قرآن، تنها اعتماد به حق و یاد خدا را مایه ی آرامش و قدرت می داند «الا بذکرالله تطمئن القلوب » . (رعد 13: 28) آیا کارتون «پینوکیو» یک دوره سیر و سلوک و عرفان مسیحیت نیست؟ و آیا کارتون «ای کیوسان » تداعی کننده ی عرفان یوگا نیست؟ البته در این جا باید به این نکته ی مهم توجه داشت که قصه های قرآنی ویژگی های مختص به خود را دارد; از این رو با رمان های امروزی بسیار متفاوت است .
اگر بخواهیم میان سه روی کرد پیش گفته اولویت قائل شویم، شیوه ی هنری نخستین اولویت را دارد و شیوه ی عرفانی در رتبه ی دوم و شیوه ی عقلی - فلسفی در رتبه ی سوم قرار می گیرد . البته این هرگز به معنای بسندگی به یکی از این روش ها نیست و نباید تک روشی و انحصارگرا شد; بلکه باید از هر سه روش بهره برد .
اشاره
مطالعه در ابعاد روش شناختی قرآن و الگوگیری برای آموزش معارف دینی کاری مهم و بایسته است . هر چند در این خصوص، به ویژه از سوی نویسندگان عرب، آثار متعددی انتشار یافته است; ولی این موضوع هنوز، چنان که باید، در دستور کار پژوهشگران مسلمان قرار نگرفته است . شاید یکی از دلایل کم کاری و بی مهری در این زمینه، عدم اعتقاد به این نکته است که قرآن کریم، گذشته از جنبه های محتوایی، در زمینه های روش شناختی نیز دارای اصول و الگوهای ممتاز و تازه ای است . از این نگاه، تلاش نویسنده ی محترم در مقاله حاضر قابل تحسین و توجه است; در عین حال، مقاله با ابهام و کاستی هایی همراه است که در جهت رفع آن، نکاتی را می توان پیش نهاد کرد:
1 . در بین مسلمانان از همان آغاز، گذشته از روش های قرآنی، روش های گوناگونی در تبیین و آموزش دینی مطرح بوده است و متکلمان، فیلسوفان، محدثان، زاهدان، عارفان و غیره هر کدام راهی را در پیش گرفته اند . بنابراین، نخست باید این پرسش را مطرح ساخت که چه نسبتی میان روش های موجود با روش های قرآنی وجود دارد . این مسئله، به ویژه، از آن رو حائز اهمیت است که ما معمولا ناخودآگاه در فضای ادبیات و دریافت های موجود، به فهم از قرآن دست می زنیم . نویسنده ی محترم تا حدودی تلاش کرده است که این دو مقوله را خلط نکند و تا حد ممکن از این آفت به دور ماند; ولی به نظر می رسد که هنوز هم جای تامل و قت بیش تری وجود دارد . برای مثال، ایشان با آن که میان «فلسفه ی قرآن » و «فلسفه ی قرآنی » فرق می گذارد، اما، در مورد روش عرفانی، حتی احتمال تفاوت میان روش قرآن و روش مرسوم عارفان و متصوفان را نمی دهد و حتی صریحا ریشه ی جریان های زهدگروانه و صوفیانه ای را که در قرون اولیه ی اسلام به ظهور رسید، در سیره ی اهل بیت علیهم السلام می داند و می نویسد: «عرفان با تصوف و تصوف با زهدگروی دینی، که آن را اصحاب صفه و امیرمؤمنان علیه السلام و امام صادق علیه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصری بنیان نهادند، به صحنه آمد و’’مکتب زهد‚‚ در قرن دوم به دست اول بانوی صوفی، رابعه ی عدویه، به’’مکتب محبت و عشق ‚‚ بدل شد» .
بگذریم که از منظر تاریخی اشتباهات متعددی در همین عبارت وجود دارد . دست کم از نظر سیره و سخنان اهل بیت علیهم السلام به خوبی می توان نشان داد که حضرت علی علیه السلام و فرزندان ایشان، به ویژه امام صادق علیه السلام، با زهدگروی و صوفی گرایی مصطلح، نه تنها موافقت نداشتند، بلکه گاهی صریحا به تقابل با آن پرداخته اند . البته این نکته هرگز بدین معنا نیست که در قرآن و سنت اهل بیت علیهم السلام، معارف و مفاهیم عرفانی در عالی ترین و ممتازترین شکل آن وجود نداشته است و یا همه ی آنچه در عرفان مصطلح آمده است . به کلی، از حقایق الاهی و وحیانی به دور است . اما به هر حال نباید میان عرفان مصطلح و آنچه از سوی عالمان و فقیهان عارف شیعه در طول تاریخ مطرح شده است، خلط کرد . روشن است که تنها در سایه ی عرفان ناب قرآن و اهل بیت علیهم السلام است که می توان با عرفان های ساختگی و وهمی به مقابله پرداخت .
ایشان در نکاتی که در ذیل روش عرفانی آورده است، سعی می کند این کاستی را جبران کند; ولی به نظر نمی رسد که به تفاوت این دو مقوله، از منظر روش شناختی، التفات لازم صورت گرفته باشد .
2 . با آن که در این مقاله به درستی میان «فلسفه ی قرآن » و «فلسفه ی قرآنی » تفکیک شده است، ولی در نهایت مشخص نشده است که روش های رائج تا چه اندازه از «فلسفه ی قرآن » و تا چه اندازه از «فلسفه ی قرآنی » به دست آمده اند . اهمیت این بخش، از اصل بحث کم تر نیست; چرا که این گونه مباحث بیش تر باید با آثار کاربردی آن مورد مطالعه قرار گیرد . پیش نهاد می شود که در برنامه ی پژوهشی یاد شده، از طریق روش های تطبیقی و مقایسه ای، به تحلیل محتوای آثار و اندیشه های رایج پرداخته شود و نسبت آنها با موازین و درون مایه های وحی سنجیده شود . این کار می تواند گام مهمی در بهسازی روش های موجود و طراحی شیوه های کامل تر در آموزش دین باشد .
3 . در مورد روش تعقلی - فلسفی، جای طرح این نکته وجود دارد که آیا منظور از فلسفه در این جا معنای عام آن است یا فلسفه در معنای مصطلح و در مقابل روش کلامی و امثال آن مورد نظر است . تطبیق آیات یاد شده در مقاله بر فلسفه ی خاص جای تامل و تردید دارد . البته روش تعقلی به معنای عام آن از روش های تبلیغی انبیای الاهی است . بنابراین، مهم آن است که بدانیم عقل و تعقل در قرآن دقیقا چه معنا و مفهومی دارد و با آنچه در حوزه های بشری به نام عقلانیت خوانده می شود چه نسبتی می تواند داشته باشد .
4 . مقوله های هنری هر چند در قرآن کریم و سایر متون الاهی، بسیار مورد استفاده قرار گرفته است، ولی نباید روش هنری را در مقابل روش های عقلی و عرفانی قرار دارد . هنر خود می تواند حامل روش های عقلی و عرفانی باشد; چنان که شعر می تواند هم از استدلال عقلی و القائات عرفانی استفاده کند و هم از تمثیل، کنایه و استعاره بهره گیرد . بنابراین، بهتر است در این جا به جای «روش هنری » ، از تعبیر «روش تمثیل » استفاده کنیم .
5 . برخی از قرآن پژوهان بر این عقیده اند که یکی از روش های برجسته و نمایان در قرآن «روش آیه ای » است . باید بررسی کرد که این روش دقیقا چیست و چه ارتباطی با روش های پیش گفته دارد . هم چنین برخی از عالمان شیعه بر این عقیده بوده اند که قرآن بر «فطرت » و روش های فطری تکیه کرده است و بر این عقیده اند که این روش با روش عرفانی و عقلی متفاوت است . بنابر این چنان که نویسنده ی محترم گفته است، جا دارد در مورد روش های آموزش دین از نگاه قرآن، به عنوان میراث جاوید الاهی، مطالعه و تحقیق بیش تری صورت گیرد .