جامعه شناسی معرفت و نسبت های آن با دین و اسطوره

چکیده: جامعه شناسی معرفت، با این که مبحثی نوپاست، توجه بسیاری از ارباب فضل را به خود جلب نموده است . این رشته در پی تبیین شناخت انسان اجتماعی در ارتباط با عوامل و تاثیرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است

گفت وگو با علی قیصری

پگاه حوزه، 18/3/81

چکیده: جامعه شناسی معرفت، با این که مبحثی نوپاست، توجه بسیاری از ارباب فضل را به خود جلب نموده است . این رشته در پی تبیین شناخت انسان اجتماعی در ارتباط با عوامل و تاثیرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است . به نظر آقای قیصری، دو نوع معرفت علمی و غیرعلمی داریم: معرفت علمی در علوم تجربی طبیعی و معرفت غیرعلمی و غیرمدون در علوم انسانی وجود دارد . نوع کار در این دو نوع معرفت متفاوت است . آقای قیصری درباره ی نسبتی که میان اسطوره و دین، از یک سو، و معرفت، از سوی دیگر، برقرار است، توضیح کوتاهی داده است .

خواهشمند است ابتدا تعریف مختصری از جامعه شناسی معرفت ارائه فرمایید .

همان گونه که از عنوان جامعه شناسی معرفت پیداست، این رشته درصدد تبیین و توضیح شناخت انسان اجتماعی در ارتباط با یک سری از عوامل و تاثیرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... است .

با توجه به انواع معرفت، با چند نوع جامعه شناسی معرفت روبه رو خواهیم بود؟

این مسئله بستگی دارد به این که چه نوع جامعه شناسی را مدنظر داشته باشیم; جامعه شناسی علمی یا معرفت غیرعلمی؟ برای مثال، ما می توانیم از دو نوع معرفت سیستماتیک و غیرسیستماتیک یاد کنیم . معرفت سیستماتیک را عرفا دانش و معرفت علمی (علوم طبیعی) می نامند; یعنی معرفتی که بر یک فلسفه ی علمی پیش فرض گرفته شده استوار است . بر همین اساس، این نوع معرفت می کوشد تا دانش مدون و منظمی را، که حاصل تکامل یافته ی داده های تدریجی است، عرضه کند . اما معرفت غیرسیستماتیک یا غیرمدون را می توان عامل تشکیل دهنده ی ماده ی خام علوم انسانی دانست که البته غیرمدون بودن آن، به هیچ وجه، دلیل بی اعتباری اش نیست; بلکه این نوع معرفت، ملاک و معیارهای خاص خود را دارد و اگر هدف، دست یابی به فهم داده ها یا تجربه های فکری، هنری، فرهنگی، تاریخی و امثال آن ها باشد، در این گونه معرفت، با موضوع معنا سروکار پیدا می کنیم . باید توجه داشت که در این جا نیز معانی متفاوت اند و با معنی مشترک و متحدالشکلی، مانند داده های علوم تجربی یا طبیعی، سروکار نداریم; بلکه معرفتمان خاص است و جهت درک و فهم داده ها یا تجربیات انسانی و فرهنگی، خردابزاری، به تنهایی، چندان به کارمان نمی آید و نیازمند به کار بستن نوع دیگری از خرد، یعنی خرد تفسیری و هرمنوتیک هستیم . البته به نکته ی دیگری نیز باید توجه داشت و آن این که در علوم فرهنگی و نامدون، با آن روند تکاملی و خطی که در علوم تجربی و طبیعی به عنوان پیش فرض می گیریم، روبه رو نیستیم; بلکه هر لحظه می بایست موضوع شناسایی خود را به معنا و فهم در آوریم .

جامعه شناسی معرفت، در اوایل قرن بیستم، از جریان فکری ناظر به «علوم فرهنگی » در اروپا (به ویژه آلمان) به وجود می آید و این جریان فکری تحت عنوان «روش شناسی ویژه ی علوم فرهنگی » به تشریح و تفسیر عوامل تاریخی، ذهنی، زبانی و امثال آن ها می پردازد .

وضعیت فعلی این رشته را چگونه ارزیابی می کنید؟

در وضعیت کنونی، شما تاثیر جامعه شناسی معرفت را از منظر روان شناسی، به صورت خیلی مثبت می بینید . در زمینه ی «جامعه شناسی معرفت علمی » ، مخصوصا بسیاری از مباحث معاصر که راجع به ذهنیت علمی، زبان علم، نحوه ی عمل کرد و پیش رفت علم صورت می گیرد، در هر زمینه ای، چه ساختارگرایان و چه مکاتب دیگر، تا حد زیادی مباحث اجتماعی معرفت علمی را مطرح می کنند .

پرسش های دیگری که مورد توجه جامعه شناسی معرفت می باشد، این است که معرفت تا چه میزان «خود انگیخته » و تا چه میزان منبعث از عوامل اجتماعی است; علاوه بر این، ما اصلا چه عواملی را اجتماعی می دانیم؟

جامعه شناسی معرفت دست از بحث در باب ایدئولوژی هایی چون مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و ... برداشته است . از طرفی دیگر، رشد سریع علوم شناختی به جامعه شناسی معرفت سمت و سوی خاصی بخشیده است .

معرفت تا چه حد خود مختار یا «خودانگیخته » است؟

بحث مفصلی مطرح است که ما اساسا عامل و نحوه ی تاثیر را چه می دانیم . به همین جهت، هر از چند گاه مکاتب پیشین بازنگری می شوند و یک نحوه ی استدلال به مجرد آن که رنگ می بازد، دیگر به دشواری باورکردنی است . برای مثال، جریان بسیار گسترده ای در دو دهه ی اخیر پیدا شده که نسبت به آنچه سابقا «ماتریالیسم » نامیده می شد، بسیار بدبینانه و انتقادی عمل می کند و تاثیر و تاثر را طور دیگری تعبیر می کند: «هرچند انسان موجودی اجتماعی است، نمی توانیم او را تنها در پرتو خاستگاه طبقاتی اش توضیح دهیم » . این در حالی است که پیش تر آن برداشت نه تنها رایج بود، بلکه شالوده ی مباحث بعدی را تشکیل می داد . اکنون بازگشت به آن مباحث، پذیرفتنی نیست; اما اگر مباحث زبان شناسی، اسطوره و ... را به عنوان موضوع بحث مطرح کنیم، گفتن این که معرفت یک شخص صرفا در پرتو خاستگاه طبقاتی اش صورت می پذیرد، بی اشکال خواهد بود .

آیا اگر اسطوره را در شاخه ی علوم غیرتئوریک جای دهیم، باید موضوع بحث معرفت شناسان نیز قرار گیرد؟

درست است; درباره ی اساطیر مطالعات مبسوطی صورت گرفته که بعضا نیز از روش های جامعه شناسی معرفت بهره گرفته اند; ولی جامعه شناسی معرفت مشخصا به اسطوره نپرداخته و یا تاثیر آن را عمده نکرده است .

نسبت دین و جامعه شناسی معرفت را توضیح دهید .

در حیطه ی جامعه شناسی معرفت، راجع به دین، در قیاس با اسطوره، تحقیق بیش تری شده است . از همان ابتدا، جامعه شناسان معرفت دین را به عنوان یک بعد تجربی مابعدالطبیعی مورد نظر داشته اند . مثلا وقتی بحث اخلاقی یا انسان شناسی فلسفی را در آثار «ماکس شلر» در نظر آورید، در می یابید که وی نه تنها دین را پدیده و محصولی اجتماعی محسوب نمی کند; بلکه در آن جا مبنای جامعه شناسی معرفتش را بر اساس تفسیر باورها و نگرش های متفاوت «تیپولوژیک » و مابعدالطبیعی قرار می دهد; یعنی به نوع خاصی از «جامعه شناسی » می رسد .

بعد از «ماکس شلر» ، جامعه شناسان معرفت - مانند «مانهایم » - اگرچه برداشت های متفاوتی دارند، اما دین را نه صرفا به عنوان محصولی اجتماعی، بلکه به عنوان واقعیتی اجتماعی و چیزی که وجود دارد، در نظر می آورند . با وجود تفاوت های «شلر» و «مانهایم » ، هر یک به نحوی متوجه موضوع التفات و عینیت در تفسیر جامعه شناسی معرفت بوده است . «شلر» بیش تر متوجه یک تفسیر پدیدارشناسی هرمنوتیک بود و «مانهایم » در جهت احراز یک روش شناسی کاربردی، البته نه به معنای فونکسیونالیستی، می کوشید . و هر دوی آن ها، مخصوصا «شلر» ، بعد مابعدالطبیعی امر قدسی و تجربه ی دینی و نیز امر اخلاقی را مطرح می کنند . البته نه تنها در «تحلیل نهایی » ، بلکه از همان ابتدا نقش «اراده » را نمی توان نادیده گرفت . علاوه بر این، اراده یک امر واحد، مشترک و یا «استاندارد» نیست; یعنی وقتی صحبت از اراده می کنیم، نباید فورا تعریف اراده، آن گونه که مثلا «هابز» یا «نیچه » افاده کرده اند، به نظرمان بیاید .

گاهی اوقات «اراده » تحت تاثیر عوامل بیرونی است، مثلا تبلیغات یکی از عوامل مؤثر در تغییر اراده است .

در آن صورت، تفسیری که از اراده، تحت تاثیر یک عنصر عرضی، صورت می گیرد، به مبحث ایدئولوژی مربوط می شود; مثلا رد آرای «مانهایم » بر این اساس است که آگاهی تا چه حد «آگاهی کاذب » است . البته «مانهایم » در این موضوع از «لوکاچ » نیز تاثیر پذیرفته بود .

اشاره

1 . تفکیک معرفت به مدون و غیرمدون، علوم طبیعی و علوم فرهنگی، معرفت سیستماتیک و غیرسیستماتیک، که در بیان آقای قیصری آمده، با ویژگی هایی که ایشان بیان کرده اند، پذیرفتنی نیست . این گونه نیست که علوم طبیعی تنها با خرد ابزاری و به صورت کاملا سیستماتیک و منظم حاصل شوند . در علوم طبیعی نیز، مانند علوم فرهنگی، خرد تفسیری و هرمنوتیک فعال است . نقش پیش فهم هایی که فرضیه های علوم طبیعی را شکل می دهند، قابل انکار نیست . در علوم طبیعی نیز، در هر لحظه و هر گام، با پدیده ی تفسیر و دخالت شاکله ی ذهنی مفسر مواجه هستیم . دانشمند تجربی با تمام علایق، سلایق، خواسته ها و نگره های خود در عرصه ی تجربه حضور می یابد و از پس عینک ذهنیت های شکل گرفته ی خود به جهان می نگرد . هم چنین در علوم طبیعی با پدیده ی تکامل خطی روبه رو نیستیم و هر لحظه ناگزیریم تا موضع شناسایی خود را به معنا و فهم در آوریم . این اوصاف همان هایی هستند که نویسنده ی محترم به علوم فرهنگی، یا به گفته ی ایشان به علوم غیرمدون و غیرسیستماتیک، نسبت داده است .

2 . در بحث خودانگیختگی معرفت توجه بیش تری به نقش اراده داشته باشیم . همان طور که آقای قیصری یادآور شد، اینک دوران ماتریالیسم علمی سپری شده و روی کردهای دیگری در تحلیل های علمی رواج یافته اند . اینک نقش اراده و انگیزه در چگونگی شناخت مورد توجه و بررسی بیش تری است . از میان فیلسوفان، روان شناسان و جامعه شناسان، کسانی هستند که معتقدند انسان، آن چنان که می خواهد، می فهمد . چنین نیست که فهم انسان تنها در پرتو خاستگاه طبقاتی و آموزش و تربیت اجتماعی او شکل گیرد . اراده ی آزاد وی نیز می تواند راه های خروج از تنگناهای اجتماعی و تحمیلی را جست وجو کند و بیاید . البته بسیاری از افراد نیز به اقتضای خاستگاه طبقاتی خود اندیشیده اند .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر