ماهان شبکه ایرانیان

زمزم نیاز (شرحی بر دعای عارفان)

هر تلاشی بر اساس جذبه و عشق درونی شکل می گیرد؛ زیرا تا محبت و میل قلبی به کاری نباشد، حرکتی انجام نمی شود. بزرگان عرفان، محبت را مرکب سالک می دانند و این همه برگرفته از سنت رسول خدا «صلی الله علیه و آله» است که در جواب حضرت علی «علیه السلام» فرمود: مرکب، همان شوق دیدار یار و لقای محبوب است.

محبت به خدا

هر تلاشی بر اساس جذبه و عشق درونی شکل می گیرد؛ زیرا تا محبت و میل قلبی به کاری نباشد، حرکتی انجام نمی شود. بزرگان عرفان، محبت را مرکب سالک می دانند و این همه برگرفته از سنت رسول خدا «صلی الله علیه و آله» است که در جواب حضرت علی «علیه السلام» فرمود: مرکب، همان شوق دیدار یار و لقای محبوب است.

پس مؤمن باید پیش از هر چیز، دل را از محبت خدا لبریز کند و انسانی که از حُبّ خدا بهره ای نداشته باشد، در خسران است. امام حسین «علیه السلام» در این باره می فرماید: «و خَسِرَتْ صَفْقَهٌ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَل لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیبا»؛ «تجارت بنده ای که از محبت خود برایش نصیبی قرار نداده ای، خسران است».

شهید چمران، بنده عاشق و شیدای خداوند هم در این زمینه سخنی دارد:

خدایا! تو می دانی که تار و پود وجودم با مهر تو سرشته شده است و از لحظه ای که به دنیا آمده ام، نام تو [را] در گوشم خوانده اند و یاد تو [را] بر قلبم گره زده اند.

چنان پر شد فضای سینه از دوست

که فکر خویش گم شد از ضمیرم

قدح پر کن که من در دولت عشق

جوان بخت جهانم، گر چه پیرم.

حافظ

امام سجاد «علیه السلام»، شیرینی محبت به خدا را در مناجات «خمسه عشر» بسیار زیبا به تصویر کشیده است:

«ای خدا! کیست که مزه شیرینی دوستی ات را چشیده باشد و غیر تو را به جای تو اختیار کند و آن کیست که به مقام قرب تو انس یافته لحظه ای از تو روی گردانیده باشد؟! خدایا! ما را از کسانی مقرر دار که برای قرب و ولایت خود برگزیده ای و برای مهر و دوستی خود خالص کرده ای و برای ملاقات خود تشویق کرده ای و به قضای خود راضی ساخته ای.»

آدمی اگر در کانون محبت خدای قرار گیرد، هیچ حادثه ای او را مضطرب و متزلزل نمی کند، بر خلاف انسان های غیر عاشق و غیر مُحب که مصداق کریمه زیرند:

«و بعضی از مردم کسانی هستند که خدا را به زبان و ظاهر می پرستند. پس هرگاه به خیر و نعمتی می رسند، اطمینان خاطر پیدا می کنند و اگر به شر و آفتی برخورند، از دین خدا رو برگردانند. [چنین کسی] در دنیا و آخرت زیان دیده است و این است همان زیان آشکار» (حج: 11).

خانه دل، حرم پروردگار است و جایگاه غیر خدا در آن نارواست. سالک باید پیش از هر چیز، خانه دل را از عشق و محبت خدا پر کند، آن چنان حبی که او را از غیر محبوبش کور و کر سازد.

من مات قد و قامت موزون توأم

مفتون جمال روی بی چون توأم

حاشا که بگویمت تو لیلای منی

اما من دل باخته مجنون توأم.

یکی از نشانه های عاشق خدا این است که همواره در فکر و ذکر خداست و تمام وجودش را در محضر خدا می بیند. در این زمینه پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» می فرماید: «مَنْ اَحَبَّ شیئا اَکْثَرَ ذِکْرَهُ»؛ «کسی که چیزی را دوست بدارد، زیاد او را یاد می کند.»

اشک و تیغ، سند عاشقی

خوشا آن قلبی که لبریز محبت خداست و غریبه ها در آن جایی ندارند. در لسان عرفا بسیار به چشم می خورد که قلب سوخته، سند بندگی و عاشقی است. شهید چمران در این باره می گوید:

اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد، قلبم را ارائه خواهم کرد. اگر محصول عمرم را بطلبد، اشک را تقدیم خواهم کرد. خدایا! تو مرا اشک کرده ای که همچون باران بر نمک زار انسان ببارم. تو مرا فریاد کرده ای که همچون رعد در میان طوفان حوادث بغرّم.

به فرموده امام صادق «علیه السلام»: «القَلْبُ حَرَمُ اللّه»؛ «قلب، حریم خداست.» اگر ما این کشتزار دل را به شایستگی نگاهبانی کنیم و نگذاریم علف های هرز در آن بروید، تلاش ما ارزش می یابد و ما را به اوج آسمان ها می برد، انوار غیب در دل هامان می جوشد و به ثمر می نشیند.

امام صادق، آن بحر حقایق

چنین در وصف دل بوده است ناطق:

که دل تنها حرم باشد خدا را

پس اندر وی مده جا ما سوا را

بُوَد این نقطه تخم رستگاری

که باید در ضمیر جان بکاری

سپس در حفظ وی کن دیده بانی

که تا گردد زمینت آسمانی.

علامه حسن حسن زاده آملی

خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به رسول اکرم «صلی الله علیه و آله» می فرماید:

«اِنَّ فِی ذلک لَذِکریْ لِمَن کانَ لَهُ قَلْبُ اَوْ اَلْقی السَّمْعَ وَ هُوَ شهیدٌ»

« همانا در این [عقوبت ها] عبرتی است برای آن کس که اهل اندیشه است، یا گوش دل فرا دهد، در حالی که [قلبش [حاضر باشد»؛ همان قلبی که شهید چمران در وصفش می گوید:

ای اشک مقدس! ای عصاره حیات! ای ندای قلب های شکسته! ای سرور فرشتگان! ای سکونت طوفان ها! ای آرامش قلب! ای نسیم عشق! ای پیام هستی! ای زیبایی! ای عظمت! ای خلود! من حیات خود را مدیون توأم، من وجود خود را از تو یافته ام و اکنون سرنوشت خود را به دست تو سپردم. ای اشک! رحمت خدا بر تو باد که رحمت خدا را بر من نازل کردی. تو ای اشک مرا به ابدیت پیوند دادی.

این همه سخن، در قدرشناسی از اشک نابی است که امام باقر «علیه السلام» درباره آن فرمود:

«ما مِنْ قطرةٍ اَحَبُّ اِلَی اللّهِ مِن قَطْرَةِ الدُموعِ فی سَوادِ اللَّیلِ».

«هیچ قطره ای نزد خدا محبوب تر نیست از قطره اشکی که از خوف خدا در تاریکی های دل شب از چشم بنده سالکی جاری شود.»

الهی، سینه ای درد آشنا ده

غم از هر دل که بستانی، به ما ده

خداوند لطیف، آن گاه که ما را اشک آلود و شکسته دل بیند، به اسم «یا لطیف» در ما تجلی می کند، پس:

ببار از دیدگانم نم نم ای اشک!

نشین بر شورزارم کم کم ای اشک!

چو اسماعیل زن پایی که جوشد

ز خاکستان قلبم زمزم ای اشک!

و آن گاه که به عشق الهی دلگرم شدیم «کَزُبُر الحدیدِ»، در میدان نبرد با دشمنان بیرونی هم برنده خواهیم شد تا بدانجا که «تَزوُلُ الجِبالُ و لا تَزُلْ! عَضَّ عَلی ناجِذِکَ اَعِرِ اللّهَ جُمْجُمَتَکَ»

«و اگر کاسه سرت را به دست خدا دادی و دندان هایت را به هم فشردی، از او نیز نیرو تزریق می شود. در نتیجه، در میدان مبارزه خواهی درخشید.»

شب و شب زنده داری

عظمت قلب شکسته بسیار است؛ قلبی که در آن شعله هایی از آه و اشک وجود دارد که بهترین بستر ایجادش، شب است. فضای شب، حقایق و اسرار مرموزی دارد. شب در سیره پیامبران، امامان و عارفان، جایگاهی ارزنده و لطیف دارد که آن را با هیچ چیز عوض نمی کنند:

ای شب، ای همراز بی همتای دل!

پا نهی هر جا به جای پای دل!

ای شب ای میعاد جمله عاشقان!

لیلة القدری تو و قَدرَت نهان!

شب، نماز مصطفی را دیده است

شب، مناجات علی بشنیده است

هست با گوش دل شب آشنا

صوت زهرا و حسین و مجتبی.

حسان

در سنن النبی آمده است:

«بیداری آخر شب و به عبادت پرداختن، موجب تندرستی جسم و جان و خشنودی پروردگار و در معرض رحمت پروردگار قرار گرفتن و علامت تمسک به اخلاق و شیوه پیامبران است.»

بنابراین، از نشانه های محبت خدا، مناجات و خلوت گزینی و شب زنده داری است؛ زیرا هر بنده ای، خلوت با حبیبش را دوست دارد، چنان که خداوند متعال هم به این مهم اشاره می کند.

«دروغ می گوید کسی که گمان می کند حبیب من است، ولی شب که فرا می رسد، او را خواب می برد. مگر نه این است که هر عاشقی، خلوت با حبیب و معشوقش را دوست دارد.»

شهید چمران، آن عاشق صادق خداوند می گوید:

خوش دارم که در نیمه های شب، در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم؛ با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام، به عمق کهکشان ها صعود نمایم؛ محو عالم بی نهایت شوم؛ از مرزهای عالم وجود درگذرم و در وادی فنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.

انسان عارف با اشک و ناله و شب زنده داری، حضور را می طلبد، با حضور قلب آرام می گیرد و آرامش عاشق در این است.

بیا ای دل، شبی با ما صفا کن!

ز روی عشق، یادی از خدا کن!

اگر بیمار خواب و غفلت استی

به ذکر شب بیا دردت دوا کن

اگر خوابت به سختی غالب آید

زمین را فرش و دستت متکا کن

بشو مست می و چنگ و چغانه

سبو را بشکن و غوغا به پا کن

برای شستن گرد گناهان

میان اشک شب هایت شنا کن

نمازی را که بی عشق رخ یار

به جای آورده ای، از نو، قضا کن.

یکی از ظرایف کشف رموز غیبی، بیداری در دل شب است. آدمی با شنیدن این پیغام و رمزها در دل شب، به سوی خدا ره می برد. از این رو، شرط است که برای لقای محبوب، اسرار این راه را فرا گرفت و در کلاس همیشه سحرگاهان حاضر شد که:

مرا سرمایه دنیا سحر شد

خیال این و آن از دل به در شد

چنان تیر عنایت خورده بر دل

که از اسرار غیبی باخبر شد

با شب زنده داری و سحرخیزی، انسان مشمول این کریمه قرآنی می شود:

«آنان (متقین) مقداری از شب را استراحت می کردند و در سحرگاهان به استغفار می پرداختند و در اموال آنها حقی برای نیازمند و محروم وجود داشت.»

درد و غم، درد بی درمان انسان

الهی! هرگاه دلم خواست تا محبت کسی را پذیرا شود، تو او را خراب کردی و نگذاشتی که کسی غیر از تو در آن بنشیند. خدایا! به هر که و به هر چه دل بستم، دلم را شکستی و عشق هر کسی را به دل گرفتم، قرار از من گرفتی تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیر و امیدی نداشته باشم. تو چنین کردی تا غیر تو محبوبی نگیرم و جز تو آرزویی نداشته باشم و جز به تو، به چیزی یا به کسی امید نبندم.

خدایا! تو را بر همه این نعمت ها شکر می کنم.

خدایا! تو را شکر می کنم که غم را آفریدی و بندگان مخلص خود را به آتش آن گداختی و مرا هم از این نعمت بزرگ توانگر ساختی.

خدایا! تو را شکر می کنم که به من درد دادی و نعمت درک درد عطا فرمودی.

خدایا، همه چیز را به من ارزانی داشتی و بر همه شکر کردم. جسم سالم و زیبا دادی، پای قوی و تند و چالاک عطا کردی، بازوان توانا و پنجه هنرمند بخشیدی و فکر عمیق و ذهن شدید دادی. موفقیت های فراوان نصیبم کردی و از همه زیبایی ها و از همه کمالات به حد نهایت به من عطاکردی. بر همه اش شکر می گزارم. با این حال، ای خدای بزرگ! چیزی را بیش از همه بر من بخشیدی که از شکرگزاری آن ناتوان هستم و آن، درد و غم است.

درد و غم، از وجودم اکسیری ساخت که جز حقیقت چیزی نجوید! جز فداکاری راهی برنگزیند و جز عشق چیزی از آن پدید نیاید.

درد و غم، وجود انسان ها را از ناخالصی ها می زداید. علامه مجلسی «ره» در این باره روایتی زیبا از امام صادق «علیه السلام» نقل می کند: «الحُزْنُ مِنْ شعار العارفین لِکَثْرَةِ وارِ داةِ الْغَیبِ عَلی سَرائِرهِمْ».

«حزن، شعار عارفان است، به دلیل کثرت و فزونی واردات غیب در بواطن آن ها.»

کسی که صاحب درد و غم است، عاشقی از خود گذشته در راه خداست و حاضر است در راه او جان و هستی خویش را فدا کند. اشکِ ریزانِ این افراد، نشان از عاشقی است که در راه او به وجد آمده و پروانه وار در پی وصال است. این طبیعت انسان عاشق است، چنان که مولوی نیز می گوید: «وقتی من دنبال حقیقت عشق می گشتم، به صحرای کربلا که رسیدم، دیدم عجب رقص مستانه ای برپاست».

امام خمینی «ره» در وصف شهیدان فرموده است: «شهدا در قهقهه مستانه شان و شادی وصولشان، عند ربهم یرزقونند».

آری، انسان وقتی رخسار نگار را دید، دیگر به هیچ چیز دل نمی بندد و همه را هیچ می انگارد و تنها به دنبال او می رود. از پوستین تن رها می شود و خود را در محضر دوست می بیند و به فرموده امام صادق «علیه السلام»: «و لَو حَجُبَ الحُزْنُ عَنْ قُلُوبِ العارفین ساعَةً لاسْتَغاثُوا».

«اگر یک لحظه حزن را از قلب عارفان بگیری، فریادشان بلند می شود.»

مرا دردی است اندر دل که درمانش نمی خواهم

گرفتار همین باشم که پایانش نمی خواهم

بلا، وسیله خودیابی

درد و غم درونی، آثار و فایده هایی دارد که از آن جمله، بیداری و یقظه است. شهید چمران، آن بیدار دل صحنه های نبرد درون و بیرون می گوید:

درد، دل آدمی را بیدار می سازد، روح را صفا می دهد، خودخواهی را نابود می کند و فراموشی را از بین می برد و انسان را متوجه وجود خویش می کند. انسان گاه خودش را فراموش می کند که بدن دارد؛ فراموش می کند که چقدر ضعیف است؛ فراموش می کند که مسافر الی الله است، که باید کجا برود.

درد، انسان را متوجه خویش می سازد، این که چه بکند و به کجا برود و به هشدار قرآن توجه کند که: «اِنّ الانسانَ لَیطغی اَنْ رَآهُ اِسْتَغْنی»؛ «انسان اگر خودش را بی نیاز دید، دچار سرکشی و غرور می شود.» یا در جای دیگری از قرآن آمده است: «بعضی از بندگان وقتی به نعمت می رسند، فراموش می کنند و هرگاه به رنج و گرفتاری دچار می شوند، به سوی ما می آیند.» بنابراین، حکمت رنج و مصیبت این است که به خود بیایند. امام باقر «علیه السلام» در روایتی می فرماید:

« هرگاه خدای تبارک و تعالی، بنده ای را دوست بدارد، او را در بلا غوطه ور می سازد و باران بلا را بر سر او می ریزد. چون به درگاه خدا دعا کند، فرماید: لبیک بنده من! اگر خواسته تو را به زودی دهم، توانایم، ولی اگر برایت ذخیره کنم، برای تو بهتر است.»

در قرآن آمده است: «یا ایُّهَا الانسانُ اِنَّکَ کادِحٌ إلی رَبِّکَ کَدْحا فَمُلاقیهِ».

«ای انسان! همانا رنج و مشقت تو در راه خداست تا این که عاقبت به ملاقات و حضور پروردگارت برسی.»

علامه بزرگوار طباطبایی درباره این آیه می فرماید:

این کدح، خود کاویدن است، کوشش توأم با جوشش است. هر چه انسان جوشش داشته باشد، به کوشش او اضافه می شود. و هر چه کوشش کند، به جوشش می رسد. یک عده هستند که کوشش بی جوشش دارند، این ها فایده ندارد.

لازمه بیداری، پاکی فطرت از زنگارها و زدودن غبار غفلت و دنیا زدگی است. چیزی که درون انسان را پاک و مصفا می کند، وجود درد و غم است. بر این اساس، شهید چمران می گوید: خدایا! تو را شکر می کنم که مرا با درد اشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم و ناخالصی های وجودم را در آتش درد دردمندان بسوزانم و هواهای نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت وجود خود را احساس کنم و او را به حرکت وا دارم.

گاهی انسان هر چه می کوشد، به حزن درونی و معنوی نمی رسد که در این حال، همدردی با دیگران کارساز است. در روایتی از امیر المؤمنین علی «علیه السلام» آمده است: «ما جوهر شیعیان را در بلا تعیین می کنیم». و باز می فرماید: «نردبانی که انسان را به سوی خدا بالا می برد، همین نردبان بلاست.»

شهید چمران هم در مضمونی بسیار زیبا اشاره می کند انسانی که سختی ندیده است و بار مشکلات را در زندگی بر دوش نمی کشد، طبیعی است که اجر او بسیار کم است و کسانی که درد و رنج بسیاری را تحمل می کنند، به همان میزان مزد می برند. این شهید عزیز می گوید:

من اعتراف دارم که خدای بزرگ، انسان ها را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده اند، پاداش می دهد و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می بینی که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند. علیِّ بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از رنج و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشد. زینب کبری «علیهاالسلام» را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است.

و به راستی که: «اِنَّ عظیمَ الاجْرِ مَعَ عظیمِ البلاء»؛ «هر کس بلایش بیش باشد، درجه اش بالاتر است» و به قول رودکی:

اندر بلای سخت پدید آید

فضل و بزرگ مردی و سالاری

مولوی نیز در وصف آیه معروف «وَ إذ ابْتَلی ابراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماما» می گوید:

تا بیالاییم صافان را ز دُرد

چند باید عقل ما را رنج بُرد؟

امتحان های زمستان و خزان

تا به تابستان بهاری هم چو جان

بادها و ابرها و برق ها

تا پدید آرد عوارض فرق ها

بدین ترتیب، تا انسان درد نکشد، غریب نمی شود و تا غریب نشود، تنهایی را احساس نمی کند و تا تنها نشود، خلوت انس با محبوب را هم درک نخواهد کرد، از این رو شعار عارفان این است:

درون سینه ام دردی است، درمانش نمی خواهم

گرفتار غمی باشم که پایانش نمی خواهم

مرا فیض غم و دردت به دل بس باشد و دیگر

بهشت عارفان با حور و غلمانش نمی خواهم

خداوند، یگانه مشتری جان و مال مؤمنان

عارف و مؤمن واقعی، دنیا را بازاری می بیند و به دنبال مشتری می گردد. بهترین مشتری جان و مال مؤمنان خداست و با غیر خدا معامله کردن، حاصلی جز ضرر و زیان ندارد. شهید چمران، آن عارف وارسته می گوید:

خدایا! از این دنیای غریب، از این دنیای سیاست و تزویر خسته و اندوهگین شده ام، فقط سعی می کنم به دنبال حق بروم و خود را به هیچ معبود دیگری جز خدا نفروشم و برای آن که در مقابل ظلم و کفر رویین تن شوم و شرف ایمانی خود را از خطر تعرض محفوظ بدارم، سعی می کنم بر آنچه آسیب پذیر است و ممکن است ملعبه دست سیاست بازان قرار گیرد، قلم بطلان بکشم و از مال و منال خود، از جان و هستی خود و حتی از نام و نشان خود بگذرم و بدین وسیله بازیگران شعبده باز را خلع سلاح کنم تا هر چه کردند و هر چه خدعه نمودند و هر چه تهدید کردند، کارگر نشود.

مؤمن باید در همه حال خداجو باشد. خداوند سبحان، هر صبح و شام، فرشتگان درگاهش را می فرستد تا قلب و جان ما را ببویند و بر آن قیمت گذارند. خوشا آنان که بهایی در پیشگاه خدا دارند و خداوند، خود مشتری جان و مال آن هاست. آدمی نباید خویشتن خود را به ثمن بخس و متاع قلیل بفروشد. آنان که خود را ارزان می فروشند، زیان کارترین در دنیا و آخرتند. خداوند به پیامبرش می فرماید: «هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالاخْسَرین أعْمالاً»؛ یعنی خبر دهم به تو که چه کسانی هستند که می خواهند خودشان را به دنیا بفروشند.» «و الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُم فِی الحیاةِ الدُّنیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ انَّهُمْ یُحْسِنونَ صُنْعا.»

شاعر نامدار سعدی شیرازی می گوید: پدرم در برابر نمره های خوبم، برایم انگشتری خرید؛

که در خردی ام لوح و دفتر خرید

برایم یکی خاتم زر خرید

بدر کرد ناگه یکی مشتری

به خرمایی از دستم انگشتری

و من در برابر پیشنهاد خرما فروش، در ازای یک دانه خرمای شیرین، انگشترم را فروختم و چه بسا انسان هایی که خود را به کمتر از یک دانه خرما می فروشند. بنابراین، انسان باید سعی کند ریشه تعلق به دنیا را در خود بخشکاند که «حُبُّ الدُّنیا رأسُ کُلِّ خَطیئَةِ»؛ «محبت دنیا، سرچشمه همه گناهان است.»

شهید چمران می گوید:

پروردگارا! آن چنان ما را از دنیا و مافیها بی نیاز کن که در قربانگاه عشق تو همچون ابراهیم مشتاقانه حاضر شویم تا اسماعیل وجود خود را در راه هدف مقدست قربانی کنیم.

نفس ما در حکم اسماعیل است و هرگاه اراده کردیم که او را در پیشگاه خدا قربانی کنیم، او باید تسلیم باشد. ولی اگر اراده کردیم که او را ذبح کنیم و او فرار کرد، باید بدانیم که نفس مان بسیار شقی و خطرناک است. پس هر زمان که ما اراده قربانی کردیم و نفس هم تسلیم بود، یعنی که اسماعیل نفس ما تسلیم است.

ما کشته نفسیم و بس آوخ که برآید

از ما به قیامت که چرا نَفْس نکشتیم؟!

سعدی

دنیا، عرصه پهناور امتحان

انسان می تواند به جایی برسد که نه تنها خودی نبیند، بلکه همه جا جلوه خدا را ببیند، رمز «و هو مَعَکُمْ اَیْنَ ما کُنْتُم و اللّهُ بِما تعملونَ بصیر»ید: 3). هم این است که او همه جا با ماست. کسی که این گونه است، نه تنها میان خود و خدا فاصله ای نمی بیند، بلکه حتی خودی نمی بیند. آن کس که خدا را دارد، از همه چیز بی نیاز است و هر چیزی در نزد او حقیر و بی ارزش است. عارف خداجو، شهید چمران در وصف چنین افرادی می گوید:

من این قدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم؛ حتی فریاد بر نمی آورم؛ حتی آه نمی کشم؛ در دنیای فقر آن قدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات دردآلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم، برای آن است که دوران خطر سپری شده و امتحان به سر آمده است و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است.

انسان باید آن قدر خودش را از اغیار تهی کند که غیر خدا در دل او جای نگیرد که این حالت، موجب عزت نفس در عین بی نیازی از دیگران می شود. عده ای از ما هم خواهان دنیا هستیم و هم ولایت و با این حال، خود را شیعه واقعی می نامیم و این ممکن نیست؛ زیرا شیعه مولا علی «علیه السلام» دنیا را محل رسیدن به آرزوها نمی بیند:

عِزّ دنیا بایدت با دین بهم

دین و دنیای کسی ناید بهم

چنان که شهید چمران می فرماید:

دنیا، میدان بزرگ آزمایش است که هدف آن، جز عشق چیزی نیست. در این دنیا همه چیز در اختیار بشر گذاشته شده و وسایل و ابزار کار فراوان است، عالی ترین نمونه های صنعت و زیباترین مظاهر خلقت، از سنگریزه ها تا ستارگان، از سنگدلان جنایتکار تا دل های شکسته یتیمان، از نمونه های ظلم و جنایت تا فرشتگان حق و عدالت، همه چیز و همه چیز در این دنیای رنگارنگ خلق شده است. انسان را به این بازیچه های خلقت مشغول کرده اند؛ هر کسی به شأن خود به چیزی می پردازد، ولی کسانی یافت می شوند که سوزی در دل و شوری در سر دارند که به این بازیچه راضی نمی شوند.

این سخن، بارقه ای از کلام خداوند است که می فرماید:

«یعلمونَ ظاهِرا من الحیاة الدُّنیا و هُمْ عن الآخرةِ هُمْ غافلون.»

عده ای به همین زیبایی های ظاهری دنیا دل خوش دارند و از زیبایی های باطنی آن بی خبرند.

امام علی «علیه السلام» در آشتی ناپذیری دنیا و آخرت می فرماید:

«دنیا و آخرت دو دشمن دوگانه و دو راه جدا از همند. پس هر که دنیا را دوست بدارد و خویشتن را به ولایتش بسپارد، به آخرت کینه می ورزد و آن را دشمن می گیرد و این دو در مَثَل، شرق و غرب را ماند که هر کس در این میان در حرکت است، به هر میزان به هر یک نزدیک شود، به همان میزان از دیگری دور می شود و این دو دافع یکدیگرند.»

عده ای از انسان ها تمام وجودشان در اسارت دنیا و شیطان است و عده ای دیگر از چشمه سار معنویت می نوشند و متاع دنیا در نزد آنان پست و بی ارزش است. چنان که عارف دنیا رسته ای چون شهید چمران می گوید:

چون این لذت ها را به من چشاندی، به ناپایداری دنیا و خوشی های زودگذر آن پی بردم و از غوغای حیات گذشتم. خدایا! تو را شکر می کنم که از پوچی ها و ناپایداری ها و خوشی ها و قید و بندها آزادم ساختی و مرا در طوفان های خطرناک حوادث رها کردی و در هیاهوی حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی و مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی.

مولا علی «علیه السلام» می فرماید: «الدنیا دارُ الفراق»؛ «دنیا محل هجران است».

فرصت عمر قلیل است و به یک نیم نگاه

دیده را بسته ز آمال جهان باید رفت

هر کجا صحبت خودبینی و خودآرایی است

فارغ از خدعه این بی خبران باید رفت

هر چه آدمی از قید و بند دنیایی رها باشد، اوج می گیرد و بالا می رود که:

ما ز بالاییم و بالا می رویم

ما ز دریاییم و دریا می رویم

مولانا

حضرت علی بن الحسین «علیه السلام» می فرماید:

«دنیا پشت کرده است و کوچ می کند و آخرت روی کرده است و می آید و برای هر یک از این دو فرزندانی است، پس شما از فرزندان آخرت باشید و نه از فرزندان دنیا و از زاهدان در دنیا باشید که به آخرت مشتاقند.»

 

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان