ماهان شبکه ایرانیان

درآمدی بر نوسازی چپ

چکیده: نویسنده در این مقاله با برشمردن پنج ویژگی برای جریان فکری - سیاسی چپ، چالش هایی را که این جریان با آنها مواجه است برمی شمرد و معتقد است که جریان چپ باید خود را بازسازی کند تا بتواند در جهان متغیر کنونی دوام آورد

آفتاب، ش 1

چکیده: نویسنده در این مقاله با برشمردن پنج ویژگی برای جریان فکری - سیاسی چپ، چالش هایی را که این جریان با آنها مواجه است برمی شمرد و معتقد است که جریان چپ باید خود را بازسازی کند تا بتواند در جهان متغیر کنونی دوام آورد. به اعتقاد نویسنده، این چالش ها به گونه ای هستند که هویت چپ را با بحران مواجه می سازند; ولی خروج از این تنگنا برای چپ ممکن است; خروجی که می توان بر آن «نوسازی چپ » نام نهاد.

در یکصد و پنجاه سال گذشته نیرویی پرقدرت در عرصه اندیشه و عمل ایران حضور داشته است که به نام «چپ » شناخته می شود. این جریان علی رغم تنوع و تکثر درونی، کم و بیش می تواند به عنوان یک جریان واحد مورد مطالعه قرار گیرد. این جریان تاریخی اینک با پرسش ها و چالش های عمیقی مواجه شده است. آینده چپ در گرو نوسازی خویش است. در این بحث، ابتدا ویژگی های چپ متعارف را برمی شماریم; سپس به طرح برخی مسائل اساسی موجود در مقابل چپ می پردازیم.

ویژگی های چپ متعارف

1. جهت گیری به سوی سوسیالیسم دولتی: چپ های متعارف، بویژه در بخش های تندروتر طیف، همیشه گرایش خویش را به سوی سوسیالیسم دولتی آشکار ساخته اند. در خطمشی گذاری های اقتصادی نیز آنجا که در حاکمیت بوده یا در آن شریک بوده اند، گسترش مالکیت دولت و افزایش نقش برنامه ریزی دستوری مرکزی، از محورهای اصلی سیاست گذاری چپ محسوب می شده است.

2. نگرش اجتماعی ستیز انتقادی: از زمان شکل گیری نگرش های اجتماعی در توضیح نظام اجتماعی و روابط موجود در جوامع بشری، دو نگرش در رقابت با یکدیگر بوده اند: نگرش «وفاق » و نگرش «ستیز». از دیدگاه نگرش وفاق، هنجارها و ارزش های مشترک، عناصر اساسی زندگی اجتماعی هستند و جامعه، دستگاهی است متشکل از اجزای هماهنگ با ارزش های همرنگ که دائما محدوده خود را حفظ و نگهداری کرده و در وفاق و تعادل و توازن مداوم زیست می کند. در مقابل، براساس نگرش ستیز، جامعه مجموعه ای از تضادها و ستیزهای دائمی میان گروه ها، قشرها و طبقاتی است که منافع، هدف ها و آرمان های متضاد دارند. نظم اجتماعی، حاصل تحمیل منافع و آرمان های حاکمان بر محرومان و مغلوبان است. چپ متعارف علی الاغلب نگرش ستیز را برمی گزیند، آن هم از نوع انتقادی اش - که معتقد است عالمان و صاحب نظران اجتماعی، تعهدی اخلاقی برای مداخله و مشارکت در نقادی جامعه، به خصوص حاکمان و برگزیدگان دارند.

3. دیدگاه اصالت جامعه: جریان چپ، هم در بعد اجتماعی و هم در بعد حقوقی، اصالت را به جامعه، در مقابل فرد می دهد و معتقد است که در مقام تاثیرگذاری اجتماعی، جامعه مقدم بر فرد است و فرد تابع جامعه می شود و در مقام اولویت بخشیدن به حقوق فرد یا اجتماع، مصالح و حقوق اجتماعی مقدم بر مصالح و حقوق فردی است.

4. امپریالیسم و وابستگی: نظام جهانی، از نگاه چپ متعارف، نظامی بوده است که در آن «بازی با مجموع صفر» جریان داشته است; یعنی نظامی که در آن سود هر طرف به معنای ضرر طرف دیگر است. روشن است که در چنین نظامی طرف صاحب قدرت (امپریالیسم) سود ببرد و قطب ضعیف ضرر کند. توسعه نیافتگی کشورهای جهان سوم حاصل روابط استثماری ای است که میان آنها و کشورهای سرمایه داری صنعتی برقرار می شده است.

5 . صنعت گرایی: چپ گرایان جامعه ایران همسو با این باور عمومی بودند که می گفت کشورهای ثروتمند معمولا صنعتی هستند و برای اینکه کشور ما از موضع ضعیف گذشته برخیزد و اوج گیرد، چاره ای جز صنعتی شدن ندارد.

پرسشهای موجود در برابر چپ

طی سال های اخیر، چپ با چند مشکل و مساله اساسی روبرو شده است; به طوری که بدون تعیین تکلیف این پرسش ها نمی تواند به حضوری کارآمد و مؤثر در آینده امیدوار باشد. در زیر برخی از مهم ترین این مسائل توضیح داده می شود:

1. هویت چپ: معمولا چپ ها با دو ویژگی از راست ها متمایز می شده اند. از یک سو از میزانی از تغییر در ساخت اقتصادی و اجتماعی و سلسله مراتب امتیازات مستقر، به هدف دستیابی به برابری بیشتر حمایت می کرده اند و از سوی دیگر معتقد بوده اند که دولت باید نقش کلیدی در ایجاد برابری بازی کند. هر دو وجه هویت بخشی چپ، امروز مورد حمله مخالفان قرار گرفته است. از یک سو، نابرابری، واقعیتی اجتناب ناپذیر دانسته شده است و هرگونه تلاش برای کاهش نابرابری در یک وجه، به افزایش نابرابری در وجوه دیگر می انجامد. از سوی دیگر، استدلال شده است که روند طبیعی جامعه، خود موجد عدالت است و سیاست و حکومت وسیله مناسبی برای تامین عدالت در جامعه نیست. این نگرش که اینک غلبه یافته، با نوع نگرش چپ سازگار نیست.

2. ساز و کار بازار: بسیاری از اقتصاددانان چپ با تکیه بر موارد درماندگی بازار، خواهان افزایش حضور دولت و جایگزینی برنامه ریزی دستوری مرکزی به جای ساز و کار بازار می شدند و از این طریق به افزایش نقش «تصدی » دولت حکم می کردند. اما مطالعات بعدی نشان داد که گسترش فعالیت های اعمال تصدی دولت، مقرون به دو نوع خطاست که در ادبیات اقتصادی به «خطای مداخله » (یعنی اشتغال دولت به کارهایی که بخش خصوصی بهتر می تواند آنها را انجام دهد) و «خطای غفلت » (یعنی غافل شدن دولت از کارهای ضروری که یا از مردم بر نمی آید، یا بخش خصوصی انگیزه انجام دادن آنها را ندارد) موسوم اند.

3. جامعه مدنی: پذیرش جامعه مدنی، یعنی پذیرش تنوع، تفاوت، اختلاف و رقابت، یعنی پذیرش اقتدار خصوصی; اما چپها خواهان ایجاد جامعه ای آرمانی بودند که در آن تفاوت های طبقاتی و در نتیجه، ستیز و رقابت و حتی از نظر برخی تندروترهای چپ، تخصص نیز از میان برود. این امور با جامعه مدنی ناسازگارند.

4. فردگرایی: چپ به طور سنتی با دعوت به جمع گرایی و پرهیز از خودپرستی و فردمحوری توام بوده است; اما واقعیت دنیای جدید، بویژه فرا رسیدن دوران مدرنیته متاخر، حکایت از احیای پرقدرت فردگرایی می نماید. فردگرایی محصول به اوج رسیدن فرایند مدرنیته است. فردگرایی جدید، در ارتباط با کنار رفتن سنتها و رسوم از زندگی غربیان و انتقال این وضعیت به دیگران در نتیجه جهانی شدن، اتفاق افتاده است.

5 . جهانی شدن: جهانی شدن، فرایندی است که از طریق آن، ساختار روابط میان کنشگران متفاوتی که در زمینه ای جهانی، نه بین المللی، عمل می کنند، جانشین ساختار دولت محور نظام بین المللی می شود. همگنی و همگونی، منجر به هژمونی و سلطه غرب در نظام جهانگیر جدید می شود و در اقتصاد، الگوی سرمایه داری صنعت محور و در سیاست، ایدئولوژی لیبرال دموکراسی حاکم می شود. در فرهنگ و بهداشت و جریانهای اجتماعی نیز جهانی شدن جریان می یابد و همگنی می آفریند. جهانی شدن، اندیشه متعارف چپ را در مورد نگاه بین المللی، تصوری که از سرمایه داری داشت، جایگاه و نقشی که برای دولت قائل بود، همگی را به چالش فرا می خواند.

6. زیست بوم گرایی: چپ ها پیوسته استدلال کرده اند که جهان را باید بر وفق طرح های انسان ساخت و به همین دلیل بر صنعت گرایی تاکید می کرده اند; اما زیست بوم گرایی می خواهد نوع بشر را در جای شایسته اش در سامان طبیعی جای دهد و حس تواضع در برابر نظم طبیعی (نه نظم ساخته دست انسان) را در انسان ها برانگیزد. این دو دیدگاه در برابر هم قرار دارند.

به عنوان کسی که هنوز به یک راه حل چپ برای مشکلات جوامع بشری اعتقاد دارد، اگرچه به اهمیت پرسشهای موجود بر سر راه چپ واقفم، اما خروج از این تنگنا را ممکن می دانم; خروجی که می توان بر آن «نوسازی چپ » نام نهاد.

اشاره

1. آقای علوی تبار بر نکات درستی در معرفی جریان چپ انگشت نهاده اند و چالشهایی را که این جریان با آن مواجه هست به درستی برشمرده اند. این سؤالها و چالشها به گونه ای است که نه تنها مشکلاتی را برای جریان چپ می آفریند و برخی ویژگی های آن را تمدید می کند، بلکه به نظر می رسد که تمامیت هویت چپ در خطر قرار می گیرد و دیگر چیزی به نام «چپ » باقی نمی گذارد. ایشان در انتهای مقاله با خوش بینی مفرطی اظهار داشته اند که: «خروج از این تنگنا را ممکن می دانم »; اما هیچ راه حلی و برای آن نشان نداده اند. آنچه ایشان به «نوسازی چپ » نام نهاده اند معلوم نیست چیزی از هویت چپ را با خود داشته باشد.

2. اگر طرفداران مذهبی جریان چپ، اندکی از تندروی های خود در دهه اول انقلاب کاسته بودند و با جریان اصول گرا همراهی بیشتری نشان می دادند، شاید بسیاری از مشکلاتی که اینک با آن مواجه هستیم، پدید نمی آمد و تعارض نیروها از توان کشور نمی کاست. همچنین اینک نیز اگر بر موضع غلط گذشته پافشاری نکنند، و در دام لیبرالیسم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی درنغلطند و به توصیه ای که حضرت امام خمینی قدس سره در قالب پیام به گورباچف، آخرین امپراطور اردوگاه چپ، به تمام چپ گرایان جهان کردند، گوش فرا دهند، امید آن می رود که با همکاری، همفکری، همدلی و همراهی هر چه بیشتر جریانات درون انقلاب، مشکلات آن سریع تر و بهتر حل شود. این سخن بدان معنا نیست که جریانات اصول گرا نیازمند تجدیدنظر در مواضع خود و اصلاح و بهسازی آنها نیستند; بلکه تاکید بر این نکته است که دور افتادن از فرهنگ خودی و دینی، چه در قالب جریان چپ و چه در قالب جریان راست، می تواند زیان هایی بیش از این بر پایه و اساس انقلاب و کشور وارد آورد و بر دلسوزان متعهد به اسلام و انقلاب در هر یک از جناحهاست که در این باره بازاندیشی عمیق تری داشته باشند.

3. جا داشت نویسنده محترم به تاثیر انقلاب اسلامی بر کمرنگ یا بی رنگ کردن حنای چپ نزد مستضعفان و انقلابیون جهان نیز اشاره می کرد. انقلاب اسلامی به عنوان یک نظریه رهایی بخش و ظلم ستیز توانست بدیل مناسبی برای ایدئولوژی های چپ فراهم آورد و هراس به وجود آمدن خلا نظری ناشی از فقدان ایدئولوژی چپ را از میان بردارد و البته این حداقل کاری است که می توان گفت انقلاب اسلامی در برابر جریانات چپ، بویژه چپ غیرمذهبی کرد.

4. از مجموع سخنان آقای علوی تبار چنین برمی آید که ایشان سخت تحت تاثیر فضای تک قطبی حاکم بر جهان پس از جنگ سرد است و به گونه ای نظریه «پایان تاریخ » فوکویاما را پذیرفته اند. لازم به یادآوری است که نظیر همین فضای تبلیغاتی در دوران حاکمیت جریان چپ رواج داشت و چپ های وطنی چنین می پنداشتند که مکتب علمی مارکسیسم، آینده تاریخ و جوامع انسانی را به سیطره خویش در خواهد آورد. تحلیل های یادشده که عموما برخاسته از یکسونگری و نگرش مادی به حقیقت انسان و هستی است، نمی تواند جهانی دیگر و آینده ای متفاوت را برای بشریت ترسیم کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان