شیعیان در منطقه شرق عربستان ساکنند، این منطقه از نظر استراتژیک مهم ترین ناحیه عربستان به شمار می رود، زیرا اکثر چاه های نفت در این منطقه واقع شده اند و مناطق «غوار» و «قطیف» بزرگترین حوزه های نفتی جهان می باشند. از سوی دیگر شیعیان استان شرقی عربستان در ثبات اقتصادی و سیاسی کشور در سطح داخلی و بین المللی نقش عمده ای ایفا می کنند، بدیهی است این امر تجارت جهانی و امنیت بین المللی را تحت الشعاع قرار می دهد. علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین می شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروی کار صنعت نفت را تامین می کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگی این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل می دهند. شیعیان با دارا بودن مبانی عقیدتی، دینی،اخلاقی و سیاسی متفاوت با حکومت عربستان سعودی و بهره مندی از پتانسیل سیاسی،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهی عربستان به شمار می روند. در واقع همواره مقامات رسمی عربستان به دلایل سیاسی، امنیتی و اجتماعی - اقتصادی، تعداد شیعیان استان شرقی عربستان را کمتر از میزان واقعی اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکی از گروه های ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفری عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقی عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد تعداد واقعی شیعیان عربستان بیش از آمارهای اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل می دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب می شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسی عربستان و بطور کلی در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذاری ایفا می کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودی در دو قرن گذشته می توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامی در مناطق شیعه نشین استان شرقی وجود دارد.
وهابیت: ایدئولوژی مبتنی بر سلطه
با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدی برای شیعیان و گروه های دینی دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسی آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزاری برای سلطه بر گروه های دینی دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه ای برای حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگری از اسلام تلقی نمود زیرا این فرقه برای همه فرقه های اسلامی شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.
«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگاری در بطن جهان اسلام برای مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار می دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه ای خشونت آمیز، جامعه ای اسلامی مشابه امت اسلامی قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینی خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهای اسلام واقعی که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانی و آلوده جوامع معاصر اسلامی گردد. این ایدئولوژی و جهان بینی دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر می گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینی مذکور همه مسلمین غیر وهابی به جز غیر مسلمانانی که جهان بینی وهابیون را به رسمیت می شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژی باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامی تشکیل شود.
از اینرو حکومت آل سعود کشورهای همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم برای حمله به سرزمین های آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایی و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژی وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه های اصلی رژیم سعودی است. از نظر وهابیون در سنت اسلامی جنگ علیه مشرکین وظیفه ای دینی است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهی تحقق یافته و جنبه عینی پیدا کند و امت اسلامی تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژی جنگ علیه همه مسلمانانی که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده می شود. «علی الوردی» جامعه شناس برجسته عراقی معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقبای خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیاری را که حتی تصور آنرا نمی کردند بدست آورند، در حالی که «ابن سند البصری» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامی آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردی» بدون چنین دستاویزی قبایل بدوی به «دعوت» روی نمی آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه ای برای حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالی که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینی، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادی و دنیوی نائل می شدند و از سوی دیگر مشمول اجر و پاداش معنوی و آخرتی قرار می گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژی غلبه ( یا سلطه) در یکی از روستاهای دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وی از اسلام سلاطین عثمانی، شریف های حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وی اسلام قبل از هر چیز، نفی هر خدایی به غیر از خدای یگانه و نفی پرستش چیزهای دیگر است. همه انواع شرک شیطانی اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمی توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنی اند. بنابراین نظامیان وهابی، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار می رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستی زمین را پر کرده است. وی به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحی و فیزیکی از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلی جامعه اسلامی مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسی عینیت یافتن اسلام تلقی می شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینی و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقای دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهی از مسلمین که مهاجرون نامیده می شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنی گزیدند. با بررسی واژه هجرت و زمینه های کاربرد آن می توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوی جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان می دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جدای از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معنای مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین می گوید: «هنگامی که بی عدالتی ، عصیان و نافرمانی فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصی و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنی متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمی ماند و پرستش خدا محقق نمی گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیاری از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأوای جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعی پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههای بنیان گذار وهابیت ناشی می شد، زیرا وی دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده می شد و همه مسلمین غیر وهابی را در بر می گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولی امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علمای برجسته وهابی در عهد حکومت فیصل بن ترکی در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وی در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسی ها به من پیشنهاد کنید با یکی از دخترانتان ازدواج کنم آنرا می پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولی حاضر نیستم با دختر شریف، دختری از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامی که بدست مسیحیان ذبح شده اند را می خورم و در این رابطه مشکلی وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولی مشرک یعنی کسی که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامی که بدست وی ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خواری و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتی کم خرد ترین افراد می دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین های اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمی گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشی می شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقای آن بوده است».
بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابی تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزاری علیه فرقه های دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسی دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونی حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژی وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودی محدود نمی شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر می گیرد.در تاریخ سیاسی عربستان این ایدئولوژی همواره به عنوان ابزاری سیاسی بکار گرفته شده است.
تأثیر وهابیت بر شیعیان
شیعیان استان شرقی عربستان اثنی عشری اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتی اقلیت محسوب می شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلی شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینی پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود می دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقی بین شیعیان و حکومت سعودی ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامی ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پی اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژی حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقی عربستان در معرض بی عدالتی ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب می شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهای تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پی محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و برای احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودی بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبداری می کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید می نمود. در واقع وی بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل می دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایی که سنگها و درختان را می پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانی بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان برای برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل می شوند. وهابیون این امر را توجیحی مناسب برای اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان می دانستند و آنان را مجبور می کردند به مذهب حنبلی بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقی عربستان یورش می بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابی، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازی این منطقه از بتها و صورت های شرک آمیز صورت گرفت. در پی این حملات، سپاهیان وهابی مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانی عقیدتی وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابی را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قوای سعودی- وهابی حملات خود را به خارج از مرزهای عربستان کشانده و به عراق لشگر کشی کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودی در این رابطه چنین می نویسد: «سپاهیان وهابی - سعودی راهی کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهای آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتی خانه های مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودی (1824-91) مردم از آرامش نسبی برخوردار بودند، ولی «ترکی»، حاکم سعودی ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وی تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان می دهد در این دوره حکومت مالیات های سنگین را به شیعیان تحمیل می کرده و مردم از مشکلات اقتصادی به شدت رنج می بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکی» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علمای وهابی، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینی مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وی به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابی را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودی آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را برای تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه ای به نجبای این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروی سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علمای شیعه قطیف و احساء برای قائم مقام ترکی نامه ای فرستادند و از وی خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکی از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ علی ابوالحسن الخُنَیزی» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمی استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزی» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزی وارد شهر شد چنان که گویی گم گشته ای به موطنش بازگشته است. ولی با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علمای شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدی برای قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجبای قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وی بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهای منطقه قطیف باید ده مرد جنگی به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.
علمای شیعه مجبور بودند برای حفظ و بقای جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش برای احقاق حقوق دینی شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پی سقوط «احساء» در سال 1913و استیلای وهابیون برآن، بین «شیخ موسی ابو خمسین»، از رهبران دینی شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتی صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادی دینی شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقی بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت های برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه ای منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایی در حسینیه ها منع شدند و برای کسانی که از دستور وی سرپیچی می کردند،مجازاتهای سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیاری از شیعیان بحرینی ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادی و مذهبی آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعای وی، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان می دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادی دینی که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.
شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهای انگلیسی است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکی از مقامات رسمی انگلیسی در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و می گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتی می کردند.
فتوای سال 1927
مدت کوتاهی پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمی شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلی سپاه ابن سعود محسوب می شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهای همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طی این گردهمایی گروه اخوان بطور صریح و علنی از ابن سعود انتقاد نمود و وی را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.
در پی این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روسای گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وی در طی این دیدار بر پایبندی خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایی از سوی علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین می نمود.مضمون فتوای مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :
«روافض احساء باید به اسلام حقیقی بگروند و آئین های دینی منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا می کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وی متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروی خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومی دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهای یومیه را بجای خواهند آورد. ما برای آنان موذن می فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروی کنند. عبادتگاه ها و حسینیه های شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانی که از این رویه تبعیت نکنند تبعید می شوند.
در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه می کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایی که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».
بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملی نشد، گزارشات و روایات بسیاری نشان می دهد که اقدامات جدی در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیری های بسیاری در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علمای وهابی پیروی کنند و آنها را مطابق با فتوای مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 برای نماینده حاکم بحرین نامه ای فرستادند و طی آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه ای را امضاء نمودند و برای «حمد ابن عیسی الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیری می کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وی به نحو بی سابقه ای ما را شکنجه می کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وی خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودی حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادی دینی محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.
ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهی از وعاظ وهابی را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.
در اینجا لازم است اهداف اصلی این فتوا شرح داده شود. یکی از اهداف فتوا الگو سازی اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژی حکومت سعودی برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش می کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتوای مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید می نمود. براساس فتوای مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه ای از مبانی روشن و واضح استوار می شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفی اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.
براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودی عملاً به موضع گیری آن در قبال شیعیان بستگی داشته است.
در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودی اشاره می کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر می تاباند. «جُهیمن العُتَیبی» رهبر شورش مسجد النبی در سال 1979 رساله ای را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودی را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وی حکام سعودی را که حکومت خود را حکومت توحید می نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودی با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت می شناسد. کسانی که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار می گیرند و هر کس مشرکینی را که به (امام) علی (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل می شوند هلاک کند، کشته می شود».
در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنی ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابی) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفی نامه ای را به شورای عالی علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه های حکومت حرمین الشریفین مربوط می شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه های آموزشی، تجاری و کشاورزی به موقعیت های ممتاز اجتماعی دست یافته و مذهب خود را تبلیغ می کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آوری کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وی در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان می خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهی به رسمیت شناخته شود و آزادی دینی و مقدس شمرده شدن اماکن دینی خود را مطالبه می کنند، آنان می خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعی را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».
به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانی عقیدتی وهابیت به گروه های دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودی تحقق پیدا نکرد.
با گسترش موج نارضایتی شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینی جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابی» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودی) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایی صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم می نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پی شورش سال 1928 شیعیان در روستای «العوامیّه» به رهبری مجتهدی بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادی برخوردار بودند از فتوای مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را برای آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتوای مذکور، مشروعیت لازم را برای «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکی از انجام مراسم و آئین های مذهبی شیعیان ممانعت بعمل آورند.
ادامه دارد...