تحلیـلی ازتصـوف سـنتی(۲)

در شمارة پیش، قسمت اول این مقاله تقدیم خوانندگان محترم گردید؛ در اینجا نظر شما را به قسمت پایانی آن جلب می کنیم

 اشاره:

در شمارة پیش، قسمت اول این مقاله تقدیم خوانندگان محترم گردید؛ در اینجا نظر شما را به قسمت پایانی آن جلب می کنیم.
معارف
بدعت ها و انحرافات فرقه های صوفیه
فرقه های صوفیه در عقاید و مناسک خود، گرفتار انحرافها و بدعتهای فراوانی هستند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:[1]
1. خانقاه به عنوان محل ذکر و عبادت:خانقاه بنا به تصریح منابع صوفیه مانند نفحات الانس و طرایق الحقایق به پیشنهاد امیری ترسا در عصر ابو هاشم کوفی ساخته شد و بدعت صوفیان به این است که آن را به دین و طریقت دینی منتسب می سازند.
2. تأویل قرآن:اولین بار، جنید بغدادی، تصمیم به تطبیق عقاید و اعمال صوفیان با آیات و اخبار گرفت و سپس ابونصر سرّاج در کتاب «اللمع فی التصوف» و ابوطالب مکی در «قوت القلوب» آن را دنبال کردند و برای اسلامی جلوه دادن عقاید و اعمال متصوفه، از معانی ظاهری آیات بدون هیچ قرینه ای دست شسته و تفسیر به رأی را پیشه خود ساختند.تأویلات در آثار ذهبیه از جمله کتاب «طباشیر الحکمه»، «شرح حدیث نور محمدی» نوشته میرزا ابوالقاسم حسینی شیرازی معروف به آقا میرزا بابا، متخلص به راز شیرازی هویداست.
3. اسلام گزینش گر:مشکل اساسی صوفیان در طول تاریخ، پذیرش گزینشی اسلام در مقابل اسلام جامع نگر بوده است؛ به قول دکتر قاسم غنی، گاهی مشایخ صوفیه به مقتضای زمان، شرع را از شروط تصوف می شمردند و گاهی هم قیودی می گذاشته اند. و حتی برخی از صوفیان معتقدند که شریعت راه را نشان می دهد و اگر انسان به مقصد رسید حاجتی به شریعت ندارد.
شیخ لاهیجی می گوید: «چون بنده را دل پاکیزه گردد و به نهایت دوستی و محبت پروردگار رسد و ایمان به غیب در دل او استوار باشد در چنین حال، تکلیف از وی برداشته شود و هر چند گناهان بزرگ مرتکب گردد خداوند او را به دوزخ نبرد.» در حالی که بنابر نص قرآن و سنت، آدمیان باید تا هنگام مرگ، احکام الهی را همراهی کنند، به همین دلیل، امام علی(ع)در محراب عبادت، مضروب گردید و امام حسین(ع) ظهر عاشورا، نماز به جای آورد. و هیچ یک از پیشوایان اسلام، سستی در اجرای احکام الهی نورزیدند.
انحراف اسلام گزینش گر در فرقه ذهبیه هم مشاهده می شود، مثلاً نسبت به احکام سیاسی و اجتماعی بی مهری نشان می دهند و به همین دلیل، انقلاب اسلامی و حرکت فقه الاجتماع امام خمینی (ره) را همراهی نکردند. و برخی از آنها در نماز و پرداخت وجوهات و تقلید از مجتهد جامع الشرایط کوتاهی می ورزند.
مطلب دیگر اینکه، از زمان ملا سلطان گنابادی، بنابر این نهاده شد که اتباع فرقه، ده یک از درآمد خویش را به عنوان عشریه به رئیس فرقه بپردازند. و به صراحت تمام آن را جایگزین زکات و خمس قلمداد می کنند. در حالی که قرآن در زمینة خمس می فرماید: « فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ»[2]و به فتوای تمام فقهای شرعیه، عُشریه جایگزین خمس نیست علاوه بر اینکه، باید خمس به اذن مجتهد جامع الشرایط، مصرف شود و اقطاب و رؤسای فرقه های صوفیه، مجوّز شرعی برای مصرف اموال شرعیه را ندارند. طبق آیه ذیل، این رویکرد، گرفتار کفر است: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلا * أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا»[3]برای اینکه همة فرقه های صوفیه در پذیرش آموزه های اسلام، جامع نگرانه حکم به پذیرش نمی دهند و تنها به صورت موجبه جزئیه، دل سپردگی به دین دارند و این هم به جهت، تأثیرپذیری صوفیه از عرفان های جنوب شرق آسیا و کشورهای دیگر است.  
4. بهره برداری استعمار از تصوف:سوء استفاده کشورهای استعمارگر از تصوف، مطلب دیگری است که نباید از آن غفلت کرد برای نمونه، انگلیس برای اجرای طرح های استعماری خود، شخصی را به نام صوفی اسلام از افغانستان به عنوان امام زمان عَلَم کرد و با لباس زهد و صورتی آراسته او را سوار بر هودجی نمود و سیصد و شصت نفر فدایی اطراف هودج را احاطه کرده و پنجاه نفر شمشیرزن و مرید هم همراه او بود به طرف خراسان حرکت کرد خونها ریخته شد و خرابی ها به بار آمد و سرانجام ارتش ایران با کشتن صوفی اسلام و تمام فدائیانش و تار و مار کردن سربازانش آتش فتنه را خاموش کرد. استعمارگران از اوایل قرن نوزدهم به این نتیجه رسیدند که با ایجاد فرقه های ظاهراً مذهبی در جوامع اسلامی بهتر می توانند به اهداف سیاسی و استعماری خود دست یابند به همین دلیل، پشتیبان صوفیه و فرقه های آن بودند. و پاره ای از اقطاب دراویش به جرگة فراماسونری پیوستند.
5. هماهنگی صوفیه با جریان های طاغوتی:همراهی جریان های صوفی با نظام های سلطنتی و طاغوتی از دیگر پیامدهای تصوف است که تاریخ بر آن گواهی می دهد. برای نمونه، سعادت علیشاه، رئیس فرقهنعمة اللهیجزء ندمای ظل السلطان می گفت: «ما یک نفر زارع دهاتی درویشیم و نمی دانیم مشروطیت یا استبداد چه معنی دارد و این چنین کاری نداریم و مطیع امر دولت می باشیم خواه مشروطه باشد و خواه مستبد.»
شیخ عبدالله مازندرانی معروف به حائری، حقوق بگیر انگلیس، ارادتمند ملاسلطان گنابادی و نیز عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار رضاخان، از ارادتمندان سلطان علیشاه تا صالح علیشاه بوده است. سلطان حسین تابنده گنابادی معتقد بوده است که روحانیون در امور دنیوی که مربوط به امر دیانت نیست، موظفند به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتی؛ و نباید مخالفت کنند. دکتر گنجویان مدعی قطبیت ذهبیه اغتشاشیه که فرارش بعد از انقلاب به انگلیس به خوبی بر هماهنگی او با دربار محمدرضاشاه دلالت می کند.
انحرافات فراوان دیگری در فِرق صوفیه از جمله سماع، رقص، شطحیات و غیره وجود دارد که تبیین آنها مجال دیگری را می طلبد. ولی به هر حال وظیفه شرعی همگان از باب نهی از منکر، مقابله با اینگونه بدعت هاست.
6. اباحهگری:مشکل دیگر بسیاری از فرقه های صوفیه، مسأله تساهل و تسامح و اباحی گری است. سماع و آواز و غنا و آسیب های اخلاقی و انحرافات جنسی و فاصله گرفتن از شریعت نیز زاییدة این انحراف بنیادین است و اصولاً برخی از گروندگان به تصوف نیز به همین جهت خود را آلوده می سازند. نیروهای امنیتی کشور در سال های پس از انقلاب اسلامی، فرقه های صوفیه پاره ای از شهرستان ها را که مبتلا به انحرافات اخلاقی بودند افشا نمودند.
انحراف و آلودگی های اخلاقی دراویش در خانقاه ها، سابقه ای دیرینه دارد تا آنجا که مولوی هم از آن وضعیت نالیده و چنین می سراید:
خانقاهی کو بود بهر مکان
من ندیدم یک زمان در وی امان
 
7. پشمینه پوشی:انحراف دیگر پاره ای از صوفیان، پشمینه پوشی آنهاست که در اواخر قرن دوم هجری در میان مسلمین رواج یافت و به همین جهت، نام صوفی بر آنها نهاده شد. پیامبر اکرم(ص) در سفارش هایش به ابوذر غفاری فرمود: «در آخرالزمان، جماعتی خواهند بود که در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان کنند که ایشان را به سبب این پشم پوشیدن، فضل و زیادی بر دیگران است. ملائکه آسمان و زمین، این گروه را لعنت می کنند.»[4]صوفیان معاصر، گرچه کمتر اهل پشمینه پوشی اند، لکن ماهیت انحرافی را همچنان دارند.
8. کشف و شهودهای شیطانی:انحراف و بدعت های صوفیان را می توان زاییده مکاشفات شیطانی دانست. برخی از مدعیان تصوف در اثر ریاضت های نامشروع با شیطان در تماس بوده و خود و جامعه اسلامی را گرفتار شهودات ناصواب می کنند. بر اهل فن پوشیده نیست که کشف و شهود و اشراق بر دو نوع است: گاهی همچون رویاهای صادقه، شهود الهی و ربّانی و قابل اعتمادند، لکن در بسیاری از مواقع در اثر عواملی، شهود کاذب و شیطانی تحقق می یابد. به همین دلیل، نمی توان بر مکاشفات منقول از صوفیان، مهر صحت نهاد و به تعبیر همة عارفان اصیل، برای تشخیص مشاهدات الهی از مشاهدات شیطانی باید به سراغ کشف معصوم، یعنی قرآن و سنت، رفت. بنابراین، توصیه ها و ارشادات قطب و مرشد هیچ گونه حجیتی ندارد، مگر اینکه مستند به قرآن و سنت باشد، یعنی اقطاب باید قدرت اجتهاد و استنباط از متون دینی را داشته باشند تا معیار تمییز شهود الهی از شهود شیطانی را در اختیار داشته باشند؛ در حالی که اقطاب و شیوخ صوفیه فاقد این ویژگی هستند و از طرف دیگر هم از مجتهدان جامع الشرایط بهره نمی برند و باب شناخت و تشخیص شهود الهی از شیطانی را به روی خود و مریدانشان می بندند.
شبهات صوفیه
1.برخی،روی ساده لوحی، خرده میگیرند که چرا اهل کتاب، حق فعالیت مذهبی در اماکن عبادی خود را دارند، اما صوفیه از این حق برخوردار نیستند. پاسخ این است که اولاً این حق را قرآن و سنت به اهل کتاب داده است، اما چنین حقی از ناحیه منابع دینی به فرقه های منحرف اسلامی از جمله صوفیه داده نشده است و احکام و حقوق شرعی باید مستند به قرآن و سنت باشند. ثانیاً تفاوت اساسی میان ادیان و فرقه های بدعت گذار است. مسیحیت، یهود و زردشت، خود را به اسلام مستند نمی سازند؛ لکن فرقه های صوفیه همانند سایر فرقههای منحرف مانند بهائیت و بابیت، رنگ اسلامی به خود می زنند و به همین دلیل، بسیار خطرناکتر از منحرفین دیگرند.
ثالثاً روایات فراوانی جهت مقابله با بدعت هااز ائمه اطهار(علیهم السلام) صادر شده است و سیره و گفتار آنها بر ابطال صوفیه دلالت دارد. با این همه روایات، از مدعیان اسلام تعجب است که چرا به خاطر منافع زودگذر دنیوی به دین اسلام خیانت می کنند و میان فرقه های صوفیه و سایر ادیان تحریف شده قیاس ابوحنیفهای را بکار میبرند.
2. شبهه دیگر این است که اگر فرقه های صوفیه، اهل بدعتند، مثلاً خانقاه، از مصادیق بدعت به شمار میآید، پس حسینیه هاو مدرسه های جدید هم بدعتند؟ زیرا همه این پدیده ها، نو و جدید هستند. پاسخ این است که اولاً حسینیه هاو مدارس جدید، فرقه های دینی نساختهاند و موجب کمرنگ کردن حضور مردم در مسجد و تفرقه میان مسلمین نشدهاند، در حالی که تمام این پیامدهای منفی در خانقاه ظاهر گشته است.
ثانیاً، هر امر جدیدی را بدعت مذموم نمی نامند. بدعت مذموم، عبارت است از انتساب غیر دین به دین. و خانقاه به عنوان مکان طریقت دینی در برابر شریعت دینی، بدعت آفرین است. ثالثاً، صوفیان، احکامی در خانقاه جاری می کنند که جملگی بدعتند. مثلاً پیوند وثیقی میان ولایت و تصوف برقرار می سازند. و ولایت را در اقطاب خود ساری و جاری میدانند و آنرا جانشین ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام) قرار می دهند. اگر ولایت به زعم صوفیان قیام عبد است به حق در مقام فنا از نفس خود، پس لازمة بریدن از نفس و اتصال به حق، تابعیت از اهل بیت(علیهم السلام) در تمام زمینه هاست، و یکی از دستورات ائمه اطهار(علیهم السلام)، اطاعت از فقهای جامع الشرایط و مجتهدان فقه تشیع است، درحالی که، فرقه های صوفیه به شدت مخالف مرجعیت شیعهاند. و در دین شناسی از فقها و نائبان عام امام عصر (عج) بهره نمی گیرند. و این گرایش نیز بدعت دیگری در تصوف است و همچنین گرایش سکولاریستی و توصیه به جدایی دین از سیاست و مسایل اجتماعی و انتساب دین گزینش گر به اسلام ناب محمدی، بدعت دیگری در فرقه های صوفیه است که در خانقاه آن را رواج میدهند. همچنانکه تمایز شریعت از طریقت و انتساب آن به دین اسلام بدون هیچ مدرک و مستندی بدعت دیگر صوفیان در خانقاه به شمار می آید.البته حقایق اسلام به ظاهر و باطن و مقدمه و ذی المقدمه قابل تقسیم اند؛ اما شریعت و طریقت با تفسیری که برخی از صوفیان گفتهاند ناصواب است.شریعت در نزد صوفیان، احکام شرعی و طریقت، تعلیمات سالک در خانقاه زیر نظر مرشد است تا او را به حقیقت برساند. شریعت به منزله پوست و طریقت به منزله مغز تلقی شده است. برخی از صوفیان بر این باورند که وقتی حقایق آشکار گشت، شرایع باطل می گردد. به تعبیر لاهیجی: «غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهریه و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهی به نهایت و کمال وصول می رسد و در بحر وحدت، محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بیخودی مطلق، بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل باز نیامده و چون مسلوب العقل گشته به اتفاق اولیا، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است»[5]در حالی که این ادعا، مخالف آموزه های دین و معارض با فتوای همة علمای اسلام و فاقد مبنای شرعی و عقلی است. آیا انسان عاقل، شرعاً مجاز است به مقدماتی دست بزند که عقل وی ساقط گردد تا تکالیف شرعی از او زدوده شود؟! مسلماً چنین مجوزی وجود ندارد. به علاوه، چنانکه پیش تر گفتیم، ائمه اطهار و بزرگان دین تا آخر عمر، اهل عبادت و مناسک الهی بودند. عارفان وارسته ای همچون سیدعلی شوشتری، سیداحمد کربلایی، ملاحسین قلی همدانی، آقا سیدعلی قاضی، میرزا جواد ملکی تبریزیو دیگران، سراسر زندگیشان، اُنس با خدا و معنویت بوده و لحظه ای از شریعت فاصله نگرفتند. حتی عارفان صدر اسلام مانند اصحاب صفه نیز در کنار مسجد، سُکنا داشته و اهل عبادت و فعالیت اجتماعی بودند. مرحوم کلینی در کتاب کافی، روایتی نقل کرده است: رسول خدا(ص) روزی پس از ادای نماز صبح، چشمش به جوانی رنگ پریده افتاد از او پرسید: کیف اصبحت؟ «حالت چطور است؟» گفت: در حال یقین به سر می برم. فرمود: علامت یقینت چیست؟ عرض کرد: یقین من این است که مرا در اندوه برده و شب ها، مرا بیدار و روزها، مرا تشنهقرار داده است. گویا عرش خدا را می بینم که برای رسیدن به حساب مردم نصب شده و مردم، همه محشور شدهاند.
رسول خدا به اصحاب خود رو کرد و فرمود: این شخص، بنده ای است که خداوند، دل او را به نور ایمان منور گردانیده است. آنگاه به جوان فرمود: حال خود را حفظ کن که از تو سلب نشود.
جوان گفت: دعا کن، خداوند، مرا شهادت، روزی فرماید. طولی نکشید که غزوه ای پیش آمد و جوان در آن غزوه به شهادت رسید.[6]
پس عارفان حقیقی، اهل تهجّد و عبادت در مسجد و اهل شهادت و رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهی اند. و اسلام جامع نگر را ملاک زیستن می دانند. و این مظهر همان مناجات عارفین است که می فرماید: «واجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک.»
مخالفان تصوف سنتی
ائمه اطهار را می توان اولین مخالفان تصوف التقاطی سنتی دانست. روایات صحیحه آن بزرگواران پیرامون تصوف درسفینة البحاروجود دارد که به نقد این فرقه های باطل پرداخته اند که به برخی از آنها اشاره می شود:[7]
1. از امام علی بن موسی الرضا(ع) نقل شده: کسی که به نزد او نامی از صوفیه برده شود و نسبت به آنها ابراز تنفّر و مخالفت نکند این چنین کسی از ما نیست و کسی که آنان را انکار نماید چنان است که در رکاب پیامبر خدا(ص) با کفّار جهاد کرده است.
2. بزنطی میگوید: مردی از اصحاب ما به امام صادق(ع) عرض کرد: در زمان ما دسته ای پیدا شدهاند که به آنها صوفیه گفته میشود شما دربارة آنها چه می فرمایید؟ امام(ع) فرمود: «آنان دشمنان ما هستند هر کس به سوی آنها اظهار تمایل کند از آنها محسوب می شود و با آنها محشور خواهد شد. زود است که عده ای از مدعیان دوستی ما اهلبیت نسبت به آنها تمایل خواهند نمود و خود را تشبیه به آنها کرده و به نام و لقب آنها ملقب خواهند شد و گفته های آنان را تأویل و توجیه خواهند کرد. آگاه باش، هر کس به آنها تمایل نماید از ما نیست و من از او بیزارم و هر کس نسبت به آنان ابراز مخالفت و انکار نماید و آنها را رد نماید مانند کسی است که پیش روی پیغمبر خدا(ص) با کفار جهاد کرده باشد.»
3. سید مرتضی رازی از محمد بن حسین بن ابی الخطاب نقل می کند که گفت با امام هادی در مسجد النبی بودم، عدهای از اصحاب به خدمتش رسیدند. مدتی بعد جماعتی از صوفیه وارد مسجد شدند و در گوشه ای به حالت دایرهای نشستند و شروع به گفتن لااله الا الله نمودند. امام هادی(ع)فرمود: به این مردم فریبکار توجه نکنید اینها هم پیمانان شیاطین و ویران کنندهمبانی دین هستند.
4.از امام جعفر صادق(ع) پرسیدند: ابوهاشم کوفی (مؤسس تصوف) چگونه آدمی است؟ فرمود: وی شخص فاسدالعقیده ای بوده و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف مینامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیدهزشت و ناپسند خود قرار داد.پس اولین منتقدان صوفیه، امامان معصوم بودند که درکتاب های روایی می توان آنها را یافت.
علاوه بر پیشوایان دین اسلام، بزرگان و عالمان صدر اسلام و معاصرآثار فراوانی در ردّ صوفیه نوشته اند که از جملۀ آنها می توان بهرسالۀالردّ علی الصوفیه و الغالیه(جناب حسین بن سعید اهوازی یکی از اصحاب امام رضا)، ردّ بر حسن بصری (فضل بن شاذان)، الردّ علی الغلاه (ابواسحاق کاتب از اصحاب امام عسکری"ع")، الرّد علی اصحاب الحلاج (شیخ مفید)، مجامیع فی ردالصوفی وغیره (شهید اول)،حدیقةالشیعه (مقدس اردبیلی)، رساله فی ردّ الصوفیه (علی بن محمد بن الشهید الثانی)، کسر اصنام الجاهلیه (ملاصدرا) ، الردّ علی الصوفیه (ابوالفتح محمد بن علی الکراجکی)، المطاعن المجرمیه فی ردّ صوفیه، (شیخ نورالدین ابی الحسن علی بن عبدالعالی الکرکی)، عین الحیاه، (محمدباقر مجلسی)، الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه (شیخ حر عاملی)[8]، نفحات الملکوتیه فی الرد علی الصوفیه (شیخ یوسف بحرانی)، خیراتیه فی ابطال الصوفیه (آقامحمد علی بن وحید بهبهانی)[9]، تحفه الاخیار (مولی محمد طاهر قمی)[10]، جلوه حق (آیت الله مکارم شیرازی)[11]، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف (آیت الله عمیدزنجانی)[12]، سلسله های صوفیۀ ایران (نورالدین مدرسی چهاردهی)[13]و... اشاره کرد. شایان ذکر است که اهل عرفان و تصوف نیز در نقد صوفیان ساده لوح یا منحرف و ریاکار سخن ها گفته اند: برای نمونه مولوی در موارد مختلفی از «مثنوی معنوی» به نقد صوفیان پرداخته است که به برخی از آنها اشاره می شود. در دفتر اول، چنین می سراید:
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن ازشرط طریق
تو مگرخود، مرد صوفی نیستی                     
هست را از نَسیه خیزد نیستی
گفتمش: پوشیده خوشتر سرّ یار                  
خود، تو در ضمنِ حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران                      
گفته آید در حدیثِ  دیگران[14]

مولوی در دفتر دوم، به اندرز صوفی می پردازد؛ با این بیان که یکی از صوفیان، در سفری طولانی و پر رنج و تعب به خانقاهی می رسد و در آنجا رحل اقامت می افکند. ابتدا چهارپا را به آخور می بندد و سپس به حلقۀ ذکر صوفیان می پیوندد. پس از پایان مجلس ذکر، خوان طعام می گسترند، چنانکه عادت صوفیان چنین است در این هنگام، صوفیِ مسافر به یاد مرکوبش می افتد و خادم را صدا می زند و به او می گوید: برو برای آن زبان بسته، کاه و جو فراهم کن تا شب را گرسنه سر نکند، پشتش زخم شده، روی زخمهایش مرهم بگذار، آبش نیم گرم باشد، زیرا آب سرد با مزاجش سازگار نیست، مواظب باش کاه، کمتر قاطی جو کنی، زیرش خیس نباشد، پشت حیوان را قشو بزن. خادم در برابر هر یک از سفارش های صوفی ناراحت می شد و می گفت «لاحول ولاقوه الابالله» من در این کار سابقه ای طولانی دارم و می دانم چه بکنم. خادم برمی خیزد تا به مرکب صوفی برسد که با جمعی از بیکاران و ولگردان همصحبت می شود و قول و قرارهایش را فراموش می کند. صوفی از فرط خستگی می خوابد. بامداد فرا می رسد و خادم به آخور می رود و به شیوۀ خرفروشان حرفه ای با ضربات نیشتر، حیوان را به دویدن و چالاکی وامی دارد تا صوفی گمان بد بدو نبرد، اما صوفی سوار برمرکب خود می شود و عجز حیوان را می بیند و به دوستان و همراهان می گوید: آری، خری که شب غذایش فقط لاحول ولاقوه الا بالله باشد و سراسر شب به تسبیح گفتن مشغول باشد بامداد نیز به سجده می رود.[15]مولوی، خادم را به مثابه نفس اماره و نُماد مَرد فریبکار معرفی می کند که صوفی ساده لوح را فریب داد. نمونه دیگر در مثنوی معنوی این است که یکی از صوفیان از راهی دور و دراز به خانقاهی رسید و بی درنگ خَر خود را به طویله برد و در آخوری بست و مقداری آب و علف به آن زبان بسته داد و خود نزد دیگر صوفیان رفت. صوفیان که گرسنه و فقیر بودند تصمیم گرفتند خَر او را بفروشند و از بهای آن مجلسی بیارایند و شکمی از عزا در بیاورند. خَر فروخته شد و مجلس آراسته و طعام های الوان خورده شد و ولوله و غوغایی به راه افتاد و از شدت پایکوبی و رقص و سماع آنان، دود و گرد، همۀ فضا را گرفته بود. صوفیِ مسافر نیز بی خبر از همه جا یکسره مغلوب و مبهوت این همه شادی و شعف، دست افشان و پایکوبان به حلقۀ سماع کنندگان پیوست پس ازمدتی، رفته رفته سماع به پایان رسید که یکی از صوفیان، قطعه ای آهنگین را با ضربی سنگین آغاز کرد و خواند: خَر برفت و خَر برفت و خَر برفت. سایر صوفیان هم دم گرفتند و صوفی مسافر نیز با جمع، همراهی می کرد. سرانجام مجلس تمام شد و صوفی مسافر به طرف طویله رفت خبری از خَر نیافت خادم به او گفت چند بار جریان را به تو گفتم، تو شورانگیزتر و قوی تر از حاضران می خواندی که خَر برفت و خَر برفت و خَر برفت. و صوفی با آه و حسرت گفت: «ای دوصد لعنت براین تقلید باد.»[16]
ائمه اطهار را می توان اولین مخالفان تصوف التقاطی سنتی دانست

 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر