ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق فردی / جذبه پرستش

واژه «عبد» و «معبَّد» به انسانی که در برابر خواسته های خداوند، رام و سرسپار و فرمان بر است و هیچ گونه سرکشی ندارد، اطلاق می شود.

واژه «عبد» و «معبَّد» به انسانی که در برابر خواسته های خداوند، رام و سرسپار و فرمان بر است و هیچ گونه سرکشی ندارد، اطلاق می شود.

برخی از عارفان، برای واژه «عبد» مفهومی گسترده قائلند و آن را شامل همه آفریده ها می دانند و آن را در برابر «ربّ»، و «ربوبیّت» را در مقابل «عبودیّت» می خوانند؛ یعنی چنان که «ربّ»، در مرتبه «ربوبیّت» است، «عبد» در مرتبه «عبودیّت» به شمار می آید.

عبودیّت: به معنی بندگی و فرمان بری است. و در اصطلاح عرفان، وفای به عهد، رعایت حدود، رضایت به آنچه هست و شکیبایی بر آنچه از دست رفته را «عبودیّت» گویند.

یگانه پرستی

پرستش، یک جذبه پس از شناخت آفریدگاری است که در ذات، صفات و افعال، یکتا است. یک کشش سرسپارانه همراه با فروتنی و فرودلی و آمیخته با سپاس و ستایش است. بروز جذبه پرستش جز در برابر خداوند روا نیست. آن که خدا را بایسته و شایسته شناخته است، دیگری را در پرستش او شریک نمی کند. انحراف هر کس در پرستش، به شناخت ناقص او باز می گردد.

تنها ذات خداوندِ یکتا، شایسته عبادت است و لا غیر. این اصل، یعنی توحید در عبادت، هم با خدا و هم با بندگان او پیوند دارد؛ یعنی هم از شئون بندگان به شمار می آید (چون می باید جز او را نپرستند) و هم از شئون خداوند است (چون جز او شایسته پرستش نیست). ازاین رو، بر پایه آموزه های اسلام و ادیان اصیل آسمانی، اگر کسی خدا را یگانه نداند و یا پرستش را ویژه آن حضرت نخواند، این ناپای بندی و اعتقاد به پرستش غیر خدا، او را از جرگه توحید دینی بیرون می کند و در وادی شرک وارد می سازد. به تعبیر قرآن کریم:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ اَنْدادا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ. (بقره: 165)

برخی از مردم غیر خدا را همتای او می گیرند و آنها را مانند دوستی خدا، دوست می دارند.

فَمَنْ کانَ یَرْجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا. (کهف: 110)

هر کس به لقای پروردگارش امیدوار است، باید که عملی شایسته انجام دهد و در پرستش ربّ خود، احدی را با او شریک نگرداند.

کانون های کشش

از جمله تفاوت های بنیادین و ژرف انسان با دیگر جانداران، بر سرِ جاذبه هایی است که او را فراگرفته است. بخشی از این رُبایش و کشش، مادی و طبیعی است و پاره ای نیز از سوی کانون غیرمادی و با خاستگاهی معنوی اند که نه فضا و مکان را اشغال می کنند، نه وزن دارند ونه با مادیاتْ قابل مقایسه اند؛ ولی همواره انسان را در کشش خود دارند و از اصول جاذبه های معنوی، شناخته شده اند، مانند: علم و دانایی، جمال و زیبایی و تقدیس و پرستش.

;گر جذبه ای از سوی جانانه بیابی ;بازیچه خوانی جذب کاه و کهربا را

هر چند هر انسانی در زندگی خود دچار یک کشش متعالی است: «فِطْرَتَ اللّه َ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها؛ این فطرتی است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده است». (روم: 30) ولی برخی نیز با عنایت خاص در جذبه ای ویژه، میهمان می شوند؛ زیرا خداوند رحمت خود را به هر کس بخواهد اختصاص می دهد. (بقره: 105) و (آل عمران: 74) و هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند و هر که را بخواهد در رحمتش وارد می سازد. (شوری: 8) و (انسان: 31) او هر کس را بخواهد تزکیه می کند (نساء: 49) و (نور: 21) و پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند. (فاطر: 22) خداوند روح (مقدس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القا می کند (غافر: 15) و هر کس را بخواهد برمی گزیند: «نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَّشاءُ؛ اما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) می بخشیم.» (یوسف: 56). «ذلِکَ فَضْلُ اللّه ِ یُؤتیهِ مَنْ یَّشاءُ؛ این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد». (حدید: 21) و (جمعه: 4)

;ما به فضل خویش باران می دهیم ;هر چه خواهیم هر که را آن می دهیم

چیزی که مسلم است، این است که گونه و چگونگی این رُبایش، به دل و جان و کنش و منش انسان، وابسته است. ازاین رو، گاه افزایش دارد و زمانی کاهش می یابد؛ برای نمونه، بر پایه باور شیعی ما، خداوند مؤمنان را در روزگار حکومت امام عصر(عج) وارثان زمین قرار می دهد: «یُورِثُها مَنْ یَشاءُ.» (اعراف: 128)، ولی در پس همین وعده، می فرماید: «وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ؛ فرجام خوش، از آنِ پرهیزکاران است.» (اعراف: 128)

;هر که را ما داده ایمش جاه و مال ;گر کند کفران، کنیمش پایمال
;خواه عرب باشد، عجم یا پادشاه ;یا سپیده پوست باشد یا سیاه
;دیده ای کز فضل ما مغرور شد ;از حقیقت تا ابد مستور شد

نگارنده

کشش پرستش

جذبه پرستش یک جذبه ملکوتی و از خودآگاهی است. جذبه عبادت، قدمتی به دیرینگی آفرینش دارد و در همه عوالم و همه زمان ها و مکان ها با موجودات بوده است. کشش پرستش، از ریشه دارترین پدیده ها در وجود انسان به شمار می آید. انسان، همواره در جذبه کانون معنویت به سر می برد. فطرت انسان، پیوسته به عبادت، تعلق ویژه ای دارد و از لذّت آن، کامیاب بوده است.

جذبه پرستش، نیاز غریزی و فطری انسان را به کمال و جمال برتر و بی نقص، تأمین می کند. عطیه ای است آسمانی که در نهاد بشر نهاده شده است. قهرمان و پهلوان پرستی، ستایش های مبالغه آمیز از شخصیت های حزبی یا ملی، دم زدن از پرستش حزب، مرام، میل به جان فشانی در راه دین و مذهب و مسلک و نمادهای ملی، مانند پرچم، آب و خاک و... زاییده همین جذبه است. حتی ما ترجیح می دهیم پیشانی را بر خاکی بگذاریم که نشانی از توحید دارد و یادآور یگانه پرستی است. از این رو، بر تربت مزار سید شهیدان، حسین بن علی علیه السلام سر می ساییم و به این یادگار، خدا را می پرستیم.

استاد شهید مطهری می گوید:

عبادت و پرستش نشان دهنده یک «امکان» و یک «میل»در انسان است: امکان بیرون رفتن از مرز امور مادی و میل به پیوستن به افق بالاتر و وسیع تر. چنین میلی و چنین عشقی از مختصات انسان است. این است که پرستش و نیایش یکی دیگر از ابعاد معنوی روح انسان است؛ ولی تفاوت انسان در کیفیت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبه ها و انتخاب یکی از آنها، مطلبی [دیگر] است.

بر پایه مسلمات دینی و دیدگاه برخی از دانشمندان دین شناس، بشر نخستین، سر سپار توحید بوده و خدای یگانه را می پرستیده است. ازاین رو، هرگونه پرستش دیگر، انحراف او از رویکرد نخستین، به شمار می رود. به دیگر بیان؛ پرستش خداوند، در امتداد زندگی بشر، مسیر اصلی به شمار می آید و پرستش هر آفریده ای به جای خداوند، انحراف از این مسیر است.

اریک فروم می نویسد:

انسان ممکن است جان داران یا درختان یا بت های زرین یا سنگی یا خدای نادیدنی یا مردی ربانی یا پیشوایی شیطانی صفت را بپرستد. می تواند نیاکان یا ملت یا طبقه یا حزب خود یا پول و کامیابی را بپرستد... . او ممکن است از مجموعه معتقداتش به عنوان دین، جدا از باورهای غیردینی آگاه باشد و ممکن است بر عکس، فکر کند که هیچ دینی ندارد. مسئله بر سر این نیست که دین دارد یا ندارد، مسئله بر سر این است که کدام دین را دارد.

پیامبران فقط پرورش و صورت دهی این جذبه را عهده دار شدند و گونه های آداب و چگونگی رفتار عبادی را بر پایه فرمانی فراسویی، شکل دادند. افزون بر آن، بشر را از دوگانه پرستی و شرک بر حذر داشتند.

مراتب جذبه

هرچند فلسفه عبادت یکی است، به عقیده ما، روح و ماهیت عبادت هایمان یکسان نیست؛ چون هر کسی از جام کششی، سر می کشد. امام علی علیه السلام می فرماید:

انَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ اِنَّ قَوما عَبَدوا اللّهَ رَهبَةً فَتِلکَ عِبادَةُ العَبیدِ وَ اِنَّ قَوما عَبَدوا اللّهَ شُکْرا فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ.

گروهی خدا را از روی رغبت و میل (به بهشت) پرستش می کنند؛ این عبادت تجّار است و گروهی او را از روی ترس می پرستند؛ این عبادت بردگان است و گروهی خدا را به خاطر شُکر نعمت ها (و این که شایسته عبادت است) می پرستند؛ این عبادت آزادگان است.

جذبه برتر

عبادت کسی که دستی در شناخت رسم و رسوم آسمان دارد، جذبه ای است که دل و روح او را ورزش می دهد تا جانش آموخته گردد و از جهان غرور بازبماند و با جهان برتر خو بگیرد و به ساحت خداوند توجه کند و در آن محو شود. چنین کسی خدا را هدف قرار می دهد نه چیز دیگری را.

عرفا روی این مطلب زیاد تکیه می کنند که اگر هدف و مطلوب انسان در زندگی و یا در خصوص عبادات، چیزی غیر از ذات حق باشد، نوعی شرک است. عرفان صددرصد بر ضد این شرک است.

;گر از دوست چشمت به احسان اوست ;تو در بند خویشی نه در بند دوست
;خلاف طریقت بود کاولیا ;تمنا کنند از خدا جز خدا

او همه چیز را برای معرفت حق می خواهد. نه آزمندانه و نه هراسناک، دست به عبادت نمی زند. او فقط خداوند را سزاوار پرستش می داند.

امام علی علیه السلام به پروردگار عرضه می دارد:

بار خدایا، من تو را نه به خاطر ترس از آتش دوزخ و نه به خاطر آزمندی به بهشت، می پرستم، بلکه تو را سزاوار پرستش یافتم و سرسپار شدم.

;بی دل و جان به سر شود، بی تو به سر نمی شود ;بی دو جهان به سر شود، بی تو به سر نمی شود
;در دل و جان من تویی، گنج نهان من تویی ;جان و جهان من تویی، بی تو به سر نمی شود
;آب حیات من تویی، فوز و نجات من تویی ;صوم و صلات من تویی، بی تو به سر نمی شود

ملامحسن فیض کاشانی

انگیزه او از این عبادت، شایستگیِ ذاتی معبود است. افزون بر آن، برای خود عبادت، شرافت و حُسن ذاتی قایل است؛ چونان نردبانی که انسان را برفراز می برد و یا مانند کسی که درباره دیگری یا چیزی، به سبب کمالی که دارد، لب به ستایش بگشاید.

او به معنی حقیقی کلمه، یگانه پرست به شمار می آید. در نظر او خداوند، وسیله نیست تا به نعمت هایی که مردمی آن را هدف قرار داده اند، برسد. او خدا را به خاطر نعمت های دنیایی و آخرتی اش نمی خواهد، بلکه بر آن است تا خود را به منبع فَیَضان هستی برساند. از نظر او هدف اصلی، خداوند است. همه چیزِ او خداست و غیر او، بتی بیش نیست.

;حکم است که غیر تو بتی بیش نباشد ;رسم است تو را در بت و بتخانه نگنجی

نگارنده

به بیان دیگر او نعمت پرست نیست، بلکه نعمت آفرین را می پرستد.

;چرا زاهد اندر هوای خویش است؟ ;چرا بی خبر از بهشت آفرین است؟

او سرسپار خداوند است و فقط از او، نعمت های او را می خواهد و نعمت ها را نیز به این دلیل که از اوست می طلبد. هر چه را از دوست رسد، نیکو می داند و در کامش، شیرین و شکر است.

;کوتاه دیدگان همه راحت، طلب کنند ;عارف، بلا، که راحت او در بلای اوست
;از دست دوست هر چه ستانی شکر بود ;سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست

جهان بینی این دسته، جهان بینی ناب و در گرو وجود بی همتا و جذبه بی مثال است. هرچند سود و بهره ای نباشد و عزیزشان عتاب و عقابی نکند. اینان از غیر خدا آزادند. از نگاه اینها، وجود خداوند؛ یعنی گواراترین جذبه ای که در جهان هستی، پدیدار است و «عبودیت آن است که بنده او باشی به همه حال، چنان که او خداوند توست به همه حال».

جذبه میانه

برخی از مردم، بدون آن که گناهی مرتکب شوند از عتاب و عقاب خداوند می ترسند. ازاین رو، به عبادت رو می کنند. عده ای نیز از ابتدا سرسپار خداوند نیستند؛ ولی به خاطر گناه و اشتباهی که کرده اند، از کیفر خداوند می ترسند. به همین سبب، با رو کردن به عبادت و خیرات و سفره های خیرخواهانه، برآنند تا از جزای کرده هایشان رهایی یابند؛ مانند بنده ای که از کیفر مولای خود می ترسد و از او اطاعت می کند. جهان بینی این گروه، در گرو عذاب و آتش دوزخ است. اینان در نبود پدیده کیفر، سرکشانه جهان را بی صاحب می انگارند و چونان بنده فراری، تن به فرمان مولا نمی دهند و دل و جان را به پرستش نمی سپارند.

جذبه سطحی

کسی که حقیقت و فلسفه عبادت را نفهمیده است، کاسبانه عبادت می کند و مانند کسی که مجذوب پول و درآمد است، وارد عبادت می شود. به گفته بوعلی سینا: «عبادت این گروه، گویا معامله و عملگی است در برابر اجرت و مزدی که در آخرت از خداوند می ستانند.» جهان بینی این دسته، در گِرو سود بری است. این گروه بدون درآمد و بهره، هرگز به خدا رو نمی کنند و آن عزیز را سزاوار پرستش نمی دانند.

آن که پای بند جهان پایین شده است، خوبی ها را در جذبه های مادی می جوید و برای شکم و مانند آن، در تلاش است. به جذبه های پست، دل خوش دارد و از جذبه های برتر بی نصیب است. او عبادت را رنج آور گمان می کند: «و إِنَّها لَکَبیرَةٌ اِلاّ عَلَی الخاشِعینَ؛ جز بر فروتنان و فرودلان امری دشوار است.» (بقره: 45) او خدا را تنها به خاطر نعمت هایش می خواهد و سر در آبشخور نعمت گذارده و بی خبر از نعمت آفرین، مست می گذراند: «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهوُنَ؛ سوگند به جان تو ای محمد، آنها در مستی شهوات فرومی روند.» (حجر: 72) چنین افرادی سردرگُمِ خواهش های نفسانی خود هستند و به دنبال خشنودی خویش می چرخند. این حقیقت به روشنی آفتاب می درخشد، ولی طایفه ای بی بصرند: «وَ طائِفَةٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛ و گروهی، نفْس شان آنها را سرگرم ساخت». (آل عمران: 154) «لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ؛ دل هایشان سرگرم است». (انبیاء: 62)

ارزش ها

هر کدام از جذبه های یاد شده، ارزش ویژه خود را دارد. «قیمت زاهد به معبود او بُوَد، همچنانک شرف عارف به معروف او بود».

;ای گوهر بی زوال یکتا ;ای آن که میان خاکیانی
;آمد به زبان بی زبانی ;بر موسِی عشق لَنْ تَرانی
;مقبول دعای تو ولیکن ;با دیده سر نمی توانی
;ای دل تو چه ای در این میانه ;مقصود خدای مهربانی
;ای دل تو میان جسم فانی ;برگو به خود این چنین بیانی
;«ای نقطه عطف راز هستی ;برگیر ز دوست جام مستی»

شیعیان و عرفا بر پایه آموزه قرآنی بر این باورند که خداوند، چه در دنیا و چه در آخرت، هرگز با چشم سر دیده نمی شود:

لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصاُر وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَْبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرٌ. (انعام: 103)

چشم ها او را نمی بیند؛ ولی او همه چشم ها را می بیند و او بخشنده (انواع نعمت ها، و باخبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه چیز) است.

از ائمه اطهار علیهم السلام پرسش شده است: آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شب معراج، خداوند را دیده است؟ فرمودند: با چشم سر خیر، اما با دل آری.

شخصی به خدمت امام علی علیه السلام رسید و از آن حضرت پرسید: آیا زمان عبادت، پروردگارت را دیده ای؟ امام فرمود: وای بر تو! من پروردگاری را که ندیده باشم، عبادت نکرده ام. آن شخص پرسید: او را چگونه دیدی؟ امام (در پاسخ او که مقصودش دیدن با چشم سر بود) فرمود: وای بر تو! او با مشاهده چشمِ سر، درک نمی شود، دل ها او را با ایمانِ راستین می بینند.

ابودَرداء می گوید: علی علیه السلام را در حالت سجده به گونه ای دیدم که هیچ صدایی نمی شنود و حرکتی ندارد. فریاد زدم: سوگند به خدا، او مرده است! شتابان به فاطمه علیهاالسلام خبر دادم که شوهرت در مسجد فوت کرده است. فاطمه علیهاالسلام خطاب به من فرمود: «هِیَ وَ اللّه ُ الْغَشِیَةُ الَّتی تَأخُذُهُ مِن خَشْیَةِ اللّه ِ؛ به خدا سوگند! این حالت، نوعی بی هوشی از ترس خداست که بر علی علیه السلام عارض می شود». (ابودرداء، تو یک بار دیده ای؛ ولی فاطمه همیشه علی را به این حال مشاهده می کند؛ این حالت علی برای فاطمه ناآشنا نیست.) عبادت علی علیه السلام ، تجسّم کمال انقطاع از خلق و آیینه تمام نمای اتصال به حق و خوش بوترین وصال عالَم است. جهان، همیشه از پرستشِ احرار و اولیای کامل و خالص خداوند، معطّر بوده، است و خواهد بود. «هر چیزی جز حق تعالی هدف باشد، بت است». استاد شهید مطهری می گوید: «آدمی در بند هدف خود است» و دیگری می گوید: «بنده آنی که در بند آنی».

پس آن که از ترس عتاب و عقاب خداوند، مجذوب طاعت اوست، بندگی اش از جنس نگاه اوست و آن که مجذوب سودبری از خداوند است، بنده کسب و بهره و درآمد است و آن که دلْ همه دل در گِرو خدا دارد، بنده خداست و به مصداق حقیقی «عبدالله» است. ازاین رو، می گوییم: «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ؛ گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده خداست».

«عبدالله» کسی است که متجلی به تمام اسما و صفات حق شده باشد.

خداوند «عِزَّاِسْمُهُ» در وصف پیغمبر صلی الله علیه و آله در شب معراج چنین گفت و شریف ترین اوقات پیامبر صلی الله علیه و آله آن شب بود که خداوند گفت: «سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً...». (اسراء: 1) دیگر جای گفت: «فَاَوْحی اِلی عَبْدِهِ ما اَوْحی؛ اگر نامی بودی بزرگ تر از عبودیت، وی را بدان نام خواندی». (نجم: 10)

;چند پرسی که بندگی چه بود ;بندگی جز فکندگی چه بود
;بندگی نیست جز ره تسلیم ;ور ندانی بخوان تو قلب سلیم

پرستش و شهود دل

فرجام جذبه پرستش، شهود خداوند با دل (یا همان عین الیقین) است. این مقام، فراتر از شهود فکری و ذهنی (یا همان علم الیقین) است که شهودی فروتر از شهود دل به شمار می آید.

;ای دُرّ ثمین آسمانی ;خود را مفروش رایگانی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان