ماهان شبکه ایرانیان

نقد مختصری به «چرایی انقلابی شدن ایران » (۱)

با عرض سلام خدمت مسئولان و هیات تحریریه فصلنامه پژوهشی متین روزی در دنیای آشفته مجلات و روزنامه ها برحسب تصادف فصلنامه علمی پژوهشی متین توجه این حقیر را جلب کرد. با دیدن فهرستها و عناوین مطالب، فصلنامه و مقالات چاپ شده آن را در سطح خوبی یافتم. در واقع، سعه صدر شما در چاپ مقالات مختلف مرا به تحسین واداشت.

با عرض سلام خدمت مسئولان و هیات تحریریه فصلنامه پژوهشی متین روزی در دنیای آشفته مجلات و روزنامه ها برحسب تصادف فصلنامه علمی پژوهشی متین توجه این حقیر را جلب کرد. با دیدن فهرستها و عناوین مطالب، فصلنامه و مقالات چاپ شده آن را در سطح خوبی یافتم. در واقع، سعه صدر شما در چاپ مقالات مختلف مرا به تحسین واداشت.

در متین شماره 2 مقاله ای با نام «چرایی انقلابی شدن ایران » از خانم نیکی کدی، ایران شناس معروف، چاپ شده بود که با خواندن آن متوجه پاره ای اشتباهات شدم که در اغلب مطالب ایرانشناسان و مستشرقین کم و بیش یافت می شود. این نکته ادعایی است که دیگران نیز بر آن صحه نهاده اند. ادوارد سعید، محقق نامدار، که کتاب شرق شناسی (2) خود را یکسره برای متوجه ساختن اشتباهات کلان در متدلوژی و انگیزه های مستشرقین در قلمرو شرق شناسی وقف کرده است، هم حق بزرگی بر گردن قلم به دستان شرق دارد و هم حق خود را در زمینه شرق شناسی ادا کرده است. اکنون بدون آنکه دچار تنگ نظری و تعصب شویم که به گفته مولوی:

سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است

حق داریم که همراه ترجمه، تالیف، یا مقاله ایرانشناسان و مستشرقین نکاتی را در آغاز اثر یا همراه آن ضمیمه کنیم. همچنان که مرحوم علامه محمدتقی جعفری، نکاتی را در مورد کتاب فرهنگ اسلام در اروپا (3) متذکر شده اند. به دلیل داشتن چنین حقی وظیفه خود دانستم به نکاتی چند در باب دیدگاههای خانم نیکی کدی اشاره کنم.

در ابتدا گفته شود که در این مقاله به موارد مهمی چون: نقش برجسته علما در دو انقلاب مشروطه 1324 / 1906 و انقلاب اسلامی 1357 / 1979، استعمار و امپریالیسم، وابستگی دولتهای قبل از انقلاب اسلامی به قدرتهای بیگانه، درآمدهای خارجی اشاره شده است. همچنین بر برتری مردم ایران و پیشرو بودن آنان در جریانات تاریخی نسبت به سایر ملل خاورمیانه نیز مهر صحت نهاده شده است.

ما از اینکه «ناسیونالیسم ایرانی دارای کمترین حد تصنع در بین ناسیونالیسمهای موجود در خاورمیانه می باشد» (ص 224) احساس افتخار می کنیم و انصافا نویسنده به این نکته پی برده است; اما تعجب اینجاست که چرا این محقق محترم ناسیونالیسم ایرانی را «متکی بر امپراتوریهای پیش از اسلام » می داند!

نویسنده در این مقاله دو موضوع را، که بدون درک آن چرایی انقلاب یا انقلابات ایران عقیم خواهد ماند، از قلم انداخته و حتی گریزی به آن نزده است.

موضوع اول، تشیع و ارتباط آن با ملت ایران تا قبل از دوران مشروطیت است. جای تردید ندارد که «دوره صفویه به عنوان یک نقطه عطف آشکار در تاریخ مذهبی ایران برجسته شده است، چرا که گواهی بر رشد شیعه دوازده امامی است، بدان درجه که هم مذهب حکومتی و نیز آمیزه عملی از تشیع در ایران را در وجود یک مذهب ملی درآورده است ». (4) این آمیختگی بقدری است که در حوادث تاریخی ایران بعد از صفویه و تا دوران معاصر - علی رغم جنبه های متفاوتشان - هیچ گونه تزلزلی در آن راه نیافته است.

موضوع دوم، ملیت و ناسیونالیسمی است که ایرانیان بعد از مشروطه به دنبال آن بودند. ناسیونالیسم اندیشه و مکتبی است که اندکی قبل از مشروطه «و از راه فرانسه مستقیما وارد ایران شد». (5) این ناسیونالیسم زاده برخورد منورالفکران قاجاری با غرب استیلاگر بود و دو وجه داشت. نوع نخست آن را - که منظور خانم کدی است - نزد منورالفکرانی چون جلال الدین میرزای قاجار در کتاب نامه خسروان، میرزا فتحعلی آخوندزاده در مکتوبات کمال الدوله، آقاخان کرمانی در تاریخ باستان و هفتاد و دو ملت و مانند آن درمی یابیم که به صورت رویکرد به گذشته رؤیایی و پرشکوه و حذف و زدودن اصطلاحات عربی از واژگان فارسی بروز کرد و سرانجام یکی از زمینه های روی کار آمدن رضا خان را فراهم کرد. پاره ای از منورالفکران و شاعران چون فرخی یزدی، عشقی، عارف قزوینی و... بی آنکه آرزوی آمدن فردی چون رضاخان را داشته باشند در دام نظریات باستانگرایانه خود افتادند. (6) این عده از افراد را هرگز نباید سمبل ناسیونالیسم ایرانی برشمرد، همان گونه که نباید پشتوانه ناسیونالیسم ایرانی را صرفا گذشته باستانی قلمداد نمود. در جنب این ناسیونالیستهای افراطی کسانی بودند و هستند که به ناسیونالیسم ایرانی به شکل کاملا متعادل تر و عقلانی تر می نگرند و به همه عوامل تشکیل دهنده ملیت از جمله دین به گونه ای مناسب و صحیح نظر می افکنند. اما ظهور ناسیونالیسم در صحنه اجتماع صرفا با تکیه بر دنیای باستان نبود; بلکه نتیجه مثلثی از «تجربه ملموس و عملی از تعرض و ستم استعمار و غارتگری اقتصاد مغرب زمین، دوم نشر اندیشه های اجتماعی و سیاسی جدید عقلی که همراه آن ناسیونالیسم را آورده، به علاوه فرهنگ سیاسی گذشته ما که زمینه های رشد سریع فکر ناسیونالیسم را فراهم می ساخت » بود (7) که البته در میان عناصر تشکیل دهنده فرهنگ سیاسی ایران، تشیع را نباید از یاد برد.

نکته بحث برانگیز دیگر، در مقاله، آن است که نویسنده در جستجوی معیارهایی برای نهضتهای سیاسی ایران به عقیده ثنویت و «دوگانگی خیر و شر پناه می برد» (ص 225). این اعتقاد را از «زرتشت و مانویت و یک سلسله بدعتهای معروف ناظر بر دوگانگی خیر و شر» (ص 225)، وام ستاندن و آن را به صورت یکی از مبانی برای تغییر ماهیت انقلابها در ایران وام دادن بی انصافی و به دور از حقیقت است. به عقیده نویسنده آخرین تجلی این امر را می توان در «ایدئولوژی شیطان بزرگ » (ص 225) در جریان انقلاب اسلامی دید! شک نیست که در پناه توجه به فرهنگ سیاسی ایرانیان بسیاری از نهفته های دیرپای ما آشکار می گردد و نیز کاملا بجاست که برخی از عناصر دنیای باستان مانند سلطنت و پادشاهی تا همین ایام نزدیک (قبل از انقلاب اسلامی) با ما همراه بود و بعضا چیزهای دیگری نیز صرف نظر از خوب و بد بودنشان همراه ما هست. بالاخره آنکه از رو در رو کردن تاریخ باستان با تاریخ ایران اسلامی، به قصد سرکوبی یکی از آن دو، طرفی برنمی بندیم. روا نیست که تقابل دو جریان متضاد خواه نظام ارزشی یا نظام سیاسی و اجتماعی را به حساب ثنویت گرایی ایرانیان بنهیم. خانم کدی می خواهد از تقسیم جهان به خیر و شر در نزد ایرانیان مقدمه ای ذهنی برای «نسبتا آماده شدن اقدامات انقلابی بیافریند»! (ص 225 - 226).

انقلابات جهان عموما بر مبنای دو ضد است. چنانچه یکی از آن دو کوتاه بیاید تحولات جامعه به شکلهای دیگر چون رفرم، نهضت و... متجلی می شود نه انقلاب. مگر آنکه مولوی وار بسراییم:

عاشقم بر لطف و بر قهرش بجد ای عجب من عاشق این هر دو ضد

نکته آخر آنکه نویسنده محترم عامل سومی که ایرانیان را به طور اخص انقلابی می سازد روحانیت شیعه می داند و خلاصه مطالبی را که قبلا در مورد روحانیت شیعه در جای دیگری نگاشته است چنین می آورد: «استقلال نهادی و مالی علمای شیعه... نقش سلسله مراتبی متناسب با شان روحانی که خود به وجود آوردند... رابطین مؤمنین و خداوند در صورت لزوم... استفاده از نقش برجسته رهبران خود در خارج از سرزمین ایران [ احتمالا عتبات عالیات] و کنترل آنها بر شاهان » (ص 226).

در این میان به اندیشه سیاسی شیعه هیچ گونه اشاره ای نشده است. گویا خانم کدی متوجه نشده آنچه این مذهب و بالتبع و سپس امام خمینی(س) را نزد میشل فوکو (9) محترم می سازد استقلال مالی آنها نیست; بلکه اندیشه سیاسی آنان است. این اندیشه را نباید دست کم گرفت چرا که تا قبل از آمدن اندیشه های منبعث از غرب پادشاه را نماینده و نایب خود می دانست «اندیشه ای که در دوران صفوی و پس از آنکه مدتی را به طور موقت در کمون ماند و سپس دست به دست گشت همان عنصر عدم حقانیت بی چون و چرای دولت بود». (10) مرحوم حمید عنایت، عالم سیاست، بحق گفته بود که علت حضور و حمایت روحانیون ایران از مشروطه، بر عکس روحانیون ملتهای ترک و مصر و هند و افغان که در همان زمان با چنین جنبشهایی کاملا مخالف بودند، «در ماهیت فکر سیاسی شیعه و نیز نبوغ اجتهادی برخی از علمای آن زمان و توانایی ایشان در استخراج اصول حکومت ملی از مبانی فقه شریعت اسلامی نهفته است ». (11) به این ترتیب در پرتو نظریات خانم کدی، ویژگیها و معیارهای «چرایی انقلابی شدن ایران » بخوبی تبیین نشده است و برای دست یافتن به این ویژگیها و معیارهای حاکم بر انقلابات ایران باید نوشته های زیادی را در بوته نقد قرار داد و حشو و زواید آنها را از بین برد.

یادداشتها

1) این متن، پس از انتشار شماره دوم پژوهشنامه متین به دبیرخانه فصلنامه واصل شد. هرچند مقاله مورد نقد این متن را به شکل فنی تر هم می توان به نقد و بررسی گرفت و این متن همه انتظاراتی را که از یک نقد فنی و همه جانبه نگر می رود، برآورده نمی سازد، اما انتشار آن فتح بابی است تابار دیگر همه صاحب نظران و علاقه مندان را به نقد و بررسی عالمانه و محققانه مندرجات پژوهشنامه متین فراخوانیم. بخش دیدگاه، همچنان برای دریافت و نشر یادداشتهای انتقادی و محققانه صاحب نظران و علاقه مندان اعلام آمادگی می کند.

2) مقایسه کنید با: ادوارد سعید، شرق شناسی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371.

3) نگاه کنید به: زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1373.

4) The Cambridge History of Iran, Combridge University, Volum 7, 1991, P 705.

5) فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران: خوارزمی، 1349، ص 114.

6) محمد علی (همایون) کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، تهران: نشر مرکز، 1372، ص 126 - 127.

7) فریدون آدمیت، اندیشه های طالبوف تبریزی، تهران: دماوند، 1363، ص 26.

8) برخلاف میشل فوکو که به جنبه های سیاسی تفکر شیعی برای حضور در انقلاب ایران توجه داشت، ادوارد براون کمتر متوجه این مساله بود; اما وی نیز متعجب بود چرا که «بندرت به تظاهرات نهضت جامعه ای برخورده اند که پای روحانیونی بزرگوار در میان بوده باشد».

× ادوارد براون، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، تهران: کانون معرفت، بی تا، ص 143.

9) میشل فوکو می نویسد: «مذهب شیعه شکلی است که مبارزه سیاسی، همین که لایه های مردمی را بسیج کند، به خود می گیرد و از هزاران ناخرسندی، نفرت، بینوایی و سرخوردگی یک نیرو پدید می آورد».

× میشل فوکو، ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران: انتشارات هرمس، 1377، ص 32.

10) حامد الگار، دین و دولت در ایران عصر قاجار، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: انتشارات طوس، چاپ دوم، 1369، ص 23 - 24.

11) حمید عنایت، «در حاشیه برخورد آراء انقلاب مشروطیت »، یادنامه شهید مرتضی مطهری، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1363، ص 153.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان