نیست انگاری و ایمان؛ گفت وگو با یوسفعلی میرشکاک

چکیده: در این گفت وگو ضمن بیان بستر تاریخی نهان روشی، به نسبت بین نهان روشی و نیست انگاری و نیز ویژگی های نیست انگاری پرداخته شده است و در نهایت ملاک تمایز تعصب مؤمنانه از ملحدانه برشمرده است.

صبح، 22/11/79

چکیده: در این گفت وگو ضمن بیان بستر تاریخی نهان روشی، به نسبت بین نهان روشی و نیست انگاری و نیز ویژگی های نیست انگاری پرداخته شده است و در نهایت ملاک تمایز تعصب مؤمنانه از ملحدانه برشمرده است.

ربط دادن مشکلات عالم به نیست انگاری کار من نیست. اگر نیست انگاری نبود، بشر امروز این اندازه درمانده و ناتوان نمی نمود و جهان پیرامون خود را به نکبت نکشانده بود.

نیست انگاری را اهل ادبیات یا فلسفه اختراع نکرده اند; همان طور که پزشکان، بیماری های مختلف را به وجود نیاورده اند. پیروان ظاهر مذهب، برخی آدم های ساده لوح و بعضی ژورنالیست های بی مایه، سال ها در این سرزمین فریاد کرده اند که فلان کتاب یا نویسنده موجب شیوع نیست انگاری و به حال اجتماع مضر است. البته در کشورهای جهان سوم، مردم چون هنوز در حال و هوای کهن به سر می برند، به سادگی باور می کنند که یک پزشک می تواند عامل شیوع یک بیماری باشد، یا یک نویسنده عامل شروع یک بحران اخلاقی و فکری و روحی. کشورهای جهان سوم در ساحت «نهان روشی » به سر می برند و هنوز هم کم و بیش ترجیح می دهند به جای بر ملا کردن بحران ها و فجایع جمعی، آنها را بپوشانند (مثل مساله ایدز در کشور ما). در مورد احتمال دخالت استعمار در این مساله باید گفت یکی از راه های نفوذ قدرت های استعماری، فروبستگی اجتماعی است. جامعه فروبسته، از مواجهه با واقعیت امور می هراسد و ترجیح می دهد آرامش خود را به هر قیمتی حفظ کند. به همین دلیل خود فریبی در این گونه جوامع شیوع تام دارد. دولت ها هم با مردم همین معامله را می کنند و به جای گفتن حقایق، بر افتضاحات خود سرپوش می نهند. نیست انگاری کهن، یادگار عصر ساسانیان است که طبقات چهارگانه، حقیقت حال خود را از یکدیگر پنهان می کردند و چون در حکومت های استبدادی همیشه عده ای برای تقرب به دستگاه، حال و قال همانندان خود را گزارش می دهند، این پنهان کاری فزونی یافت و به نفاق و شقاق انجامید. اما بعد از اسلام نه تنها نظام طبقاتی فرونپاشید، بلکه بدتر از قبل جلوه کرد. بنی امیه و بنی عباس نظام حکومتی خود را از ساسانیان گرفتند و آن را با اسلام آمیختند و فریاد مردم را به آسمان رساندند. هویت طبقاتی پدیده ای نیست که به راحتی از بین برود، حتی پس از انقلاب صنعتی و گسترش پیدا کردن آن در تمام جهان، متزلزل نشد. ظاهرا بورژوازی جای طبقه اشراف را گرفته است; اما با کمی دقت معلوم می شود که کنت ها و لردها و دوک ها پس از مدتی مقاومت در برابر بورژوازی، به آن پیوسته و حتی در صنایع و اقتصاد کلان راه را بر بورژوازی بسته و تمام عرصه های تولید و توزیع و حتی سیاست را هم قبضه کرده اند.

نهان روشی فقط ویژگی قوم ایرانی نیست. اعراب هم گرفتار آن شده و توابعش را قرن هاست که تحمل می کنند. نهان روشی، صورت و ظرف نیست انگاری کهن است. نیست انگاری غربی یا مدرن، به صراحت می گوید من لائیک هستم و امر مقدس را قبول ندارم و بر مبنای ماتریالیسم سخن می گوید و صبغه علمی به مدعیات خود می دهد; مثلا پای تئوری داروین را به میان می کشد و سعی می کند با شبه استدلال های علمی ثابت کند که انسان آخرین حلقه از تکامل طولی حیوانات است و به دست خدا آفریده نشده است اما در نیست انگاری شرقی ما هیچ گاه نمی فهمیم که با کفر روبه رو هستیم یا با شرک یا با نفاق؟ زیرا نیست انگاری کهن، آداب عرفی و عبادات شرعی را مراعات می کند; اما عدالت و ولایت معصوم(ع) و انصاف را به هیچ می انگارد و در یک کلام، حق الله را به ظاهر رعایت می کند; اما از پایمال کردن حق الناس نه تنها هراسی ندارد، بلکه آن را توجیه می کند. چنین هیولایی را در حکومت اسلامی، «ملحد» و در حکومت خسروانی، «نهان روش » می نامند که البته مشرک نیستند; بلکه به آداب دینی تظاهر می کنند و خود را به این آداب متعصب نشان می دهند.

تعصب و غیرت مندی ملحدانه را از مؤمنانه نمی توان شناخت مگر با محک و معیار ولایت امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - که خداوند وی را به عنوان میزان عمل به امت معرفی کرد و به محبت و پیروی آن حضرت و جانشینان وی فرمان داد. دوازده معیار و محک در اختیار امت است تا حال خود و دیگران را با آنها بسنجند و در هر عرصه ای اگر بر مدار پیروی از امیرالمؤمنین(ع) به گردش درنیامد، بداند که ملحد است. مثلا اگر ثروتش هنگفت بود و خانواده اش مثل خانواده حضرت نبودند و مستغرق در مال دنیا و پرستش و شهوات بودند، معلوم است که بر مدار الحاد و نهان روشی می گردد.

اشاره

1. آقای میرشکاک اکثر مدعیات خود را در حد ادعا و یا پیش فرض، (presupposition) باقی گذارده است و در بسیاری از موارد محدود، به جای ذکر دلیل به تمثیل بسنده کرده است که به همین دلیل نمی توان به نقد آنها پرداخت. به عنوان مثال، ملحد دانستن نهان روش های کهن (یعنی کسانی که ضمن اذعان به ضروریات دین، حق الناس را رعایت نمی کنند) با شاهد آوردن اینکه میت را در لحد پنهان می کنند، اینها هم در جامعه پنهان اند، صحیح به نظر نمی رسد.

باید توجه داشت که ملحد در موارد گوناگونی در قرآن و حدیث به کار رفته است و در مواردی چون «یلحدون فی اسمائه » (اعراف: 180) به کسانی تفسیر شده است که صفاتی را به خدا نسبت می دهند که خود خدا نفس را به آنها نخوانده است تفسر شده است و در «لسان الذی یلحدون الیه اعجمی » (نحل: 103) به «یشیرون » و در قرائت «یلحدون الیه » از همین آیه به معنی عدول تفسیر شده است و در آیه «من یرد فیه بالحاد بظلم »(حج: 25) گفته شده است که: «الالحاد، المیل عن قانون...». نیز در حدیث آمده است که «کل ظلم الحاد و ضرب الخادم من غیر ذنب من ذلک الالحاد.» و بعضی شارحان ذیل «هو ملحد فی الحرم » آورده اند که الحاد دو گونه است: شرک به خدا و شرک به اسباب و شاید از همین روست که فرقه اسماعیلیه را «ملحده » می نامند; چون به قوانین شرع در زمان غیبت عمل نمی کنند; هرچند که به حسن و قبح عقلی قائل اند.

ناگفته پیداست که با چنین گستره ای از مفاهیم، طرح دقیق ادعا و نیز استدلال، پایه اصلی یک بحث علمی است که در غیر این صورت یا دچار مهبم گویی یا کلی گویی خواهیم شد.

2. آقای میرشکاک، نیست انگاری مدرن را به «عدم اعتقاد به امر مقدس » تعریف کرده اند که به جز اشکال بالا نکته دیگری در این زمینه قابل تذکر است و آن این است که تقسیم اعمال زندگی به مقدس یا نامقدس، خود معرکة الآراء است; به گونه ای که در اکثر ادیان، از جمله مسحیت، این تقسیم در مجموعه اعمال مربوط به حیات ساری است; در حالی که در دین مبین اسلام، به غیر از ذات فعل، مشخصات فاعل نیز جایگاه بسیار اساسی دارد، به گونه ای که ممکن است کسی هیچ فعلی از افعال حیات را فی نفسه مقدس نداند و در عین حال دیندار هم باشد; بدین معنا که اصالت را با فاعل بداند; نه ذات فعل; چنان که ممکن است ملاک تقدس، امری غیردینی باشد; مثلا «زیرا کهن ترین، محترم ترین است و محترم ترین هم آن چیزی است که به آن سوگند می خوریم » و منظور «آب » است. (رک. : ارسطو، متافیزیک) پس تعریف یادشده علاوه بر اشکال ابهام و کلی گویی، از ابهام مقدس نیز متضرر شده است.

3. آقای میرشکاک، عین امیرالمؤمنین نبودن را ضد ایشان بودن انگاشته است که این ناشی از خلط تضاد و تناقض در قضایاست و دیگر آنکه آنچه که مذموم است، عدم تاسی به شیوه مولای متقیان است، نه اینکه بالفعل دقیقا شبیه و به تعبیر دقیق تر، عین ایشان باشیم، یا نه همان طور که خود مولا تصریح فرمودند که شما نمی توانید عین من باشید; و لکن اعینونی بورع و اجتهاد... .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان