راه سوم، ش 1
نظریه تفکیک قوا اولین بار توسط ارسطو در کتاب معروف «سیاست » مطرح شد . به اعتقاد ارسطو با تعیین حدود، مرزها و اختیارات هر یک از قوای حکومتی می توان کار حکومت را به نحو مطلوبی ساماندهی نمود; که اگر چنین نشود، اختلافات و نابسامانی های متعددی در سازمان حکومت به وجود می آید .
جان لاک و مونتسکیو، دو تن از نظریه پردازان اندیشه سیاسی سده های هفدهم و هجدهم، از طرفداران ایده تفکیک قوا بودند . آن دو بر این باور بودند که برای جلوگیری از «استبداد» ، بایستی به وسیله تفکیک قوا میان عناصر و قوای حکومت توازن ایجاد شود و در غیر این صورت، عملا نمی توان برای جامعه هیچگونه «آزادی » متصور شد .
از دیدگاه اسلام، حاکم مطلق تنها ذات مقدس خداوند است و تنها اوست که با آگاهی کامل از مصالح و مفاسد امور فردی و اجتماعی انسان ها می تواند برای او قانون گذاری نماید و بر او حکم راند . اما در مرحله عمل، خداوند این حق خود را از طریق شخصیت های ذی صلاح که امام و خلیفه می باشند اعمال می نماید و آنها می باید با ابزارهای لازم، قوانین حکومتی را از متن وحی استخراج نمایند . از همین رو در نظام های سیاسی کلاسیک اسلامی، مفهوم تفکیک قوا ناشناخته بوده است . نبی مکرم اسلام در امر ساماندهی مسائل نظامی، در سیمای یک مجری و در موارد وقوع اختلاف بین مسلمانان، در نقش یک داور و قاضی عادل ظاهر می شد و خود راسا با اتصال به منبع وحی، به وضع قوانین حکومتی می پرداختند .
در حال حاضر در اندیشه های سیاسی مدرن اسلامی در مورد این مساله دو دیدگاه عمده وجود دارد: نخست، دیدگاه سنت گرایان و بنیادگرایان که نظریه کلاسیک اسلام را بازتولید می کند; چرا که حاکمیت مطلق از آن خدا و حاکم، نماینده خداوند تلقی می شود و دیگر، دیدگاه نوگرایان که از طرفداران تفکیک و موازنه قوای حکومتی هستند; چون به اعتقاد ایشان، قانون الهی، این اصل را منع نکرده و این حق را به مردم داده است تا بر سرنوشت خود حاکم باشند .