ماهان شبکه ایرانیان

علت اتخاذ مواضع مشترک قدرت های بزرگ جهانی در جنگ تحمیلی چه بود؟

پاسخی که به سؤال بالا داده می شود، اشاره به منافع اعضای دائم و دارنده حق وتوی شورای امنیت، در قبال دو جنگ خلیج فارس (جنگ تحمیلی و جنگ نفت)، دارد

پاسخی که به سؤال بالا داده می شود، اشاره به منافع اعضای دائم و دارنده حق وتوی شورای امنیت، در قبال دو جنگ خلیج فارس (جنگ تحمیلی و جنگ نفت)، دارد. به عبارت دیگر، آن چه باعث مواضع دوگانه شورای امنیت گردید، منافع اعضای دائم شورای امنیت در دو جنگ خلیج فارس بود. در واقع این منافع، سکوت در مقابل تجاوز عراق، در اوایل دهه 80 میلادی (اوایل دهه 60 ه. ش)، و شدت عمل در مقابل تجاوز عراق، در اوایل دهه 90 میلادی (اوایل دهه 70 ه. ش) را به دنبال داشت. اینک به بررسی صحت و سقم این پاسخ، نظر و یا فرضیه می پردازیم. برای این منظور، ابتدا به چند نمونه از شواهد و مدارکی که مؤید وجود منافع مشترک اعضای دائم شورای امنیت برای اتخاذ مواضع مشترک در قبال دو جنگ خلیج فارس است، اشاره می کنیم:

هنگامی که جنگ عراق علیه ایران، روزهای نخست خود را می گذارند، نماینده کشور مکزیک در شورای امنیت، در جلسه 26 سپتامبر 1980 (4 مهر 1359) آن شورا، طی سخنانی اعلام کرد: «امیدوارم که لزوم فوری جلوگیری از تلفات جانی و خسارات مادی بیشتر دو ملت برادر [ایران و عراق] مقدم بر ملاحظات استراتژیک یا اقتصادی قرار گیرد... در این صورت است که شورای امنیت می تواند احترام عمومی نسبت به اصول سازمان ملل متحد، استقلال و تمامیت ارضی کشورها و عدم مداخله در امور داخلی و نیز تصفیه مسالمت آمیز اختلافات را جلب کند.»1

با این وصف، شورای امنیت، دو روز بعد، قطع نامه 479 را که هیچگونه اشاره ای به تجاوز عراق علیه ایران نداشت، به تصویب رساند.

یک روز قبل از این که دولت ها(یی که با دولت کویت همکاری داشتند) تهاجم هوایی علیه عراق را آغاز نمایند، نخست وزیر فرانسه، در تلاش برای کسب نظر مساعد پارلمان آن کشور، به منظور شرکت نیروهای مسلح اعزامی فرانسه به منطقه، برای حمله به عراق، خطاب به نمایندگان مجلس فرانسه، گفت: «ما به خاطر یک کشور [کویت] عمل نمی کنیم، بلکه در جهت منافع فرانسه... حرکت می کنیم.»2

دو هفته بعد، یعنی زمانی که عراق به کلی شکست خورد، وزیر امور خارجه فرانسه، در یک مصاحبه مطبوعاتی، اعلام کرد: «وقتی آمریکا و کشورهای دیگر [سایر اعضای شورای امنیت] به اوضاع بعد از جنگ می اندیشند، اهمیت دارد که 12 کشور [جامعه اروپا] نیز به سهم خود روی این موضوع فکر کنند.»3

در نتیجه، به روشنی معلوم است که ملاحظات استراتژیک یا اقتصادی و منافع فرانسه و یا سهم جامعه اروپا، باعث اتخاذ مواضع دوگانه شورای امنیت در قبال دو تجاوزی که عراق نسبت به دو همسایه خود انجام داد، شده است. اما سؤال اینجاست که این ملاحظات استراتژیک یا اقتصادی و منافع آمریکا و کشورهای دیگر عضو شورای امنیت چیست که موجبات دو برخورد متفاوت و در عین حال مشترک شورای امنیت در قبال یک پدیده واحد (تجاوز) را فراهم آورده است؟ بر این اساس، قبل از توجه جداگانه به منافع هر یک از اعضای دائم شورای امنیت در حوزه خلیج فارس، باید منافع مشترک آنان مورد نظر قرار گیرد. بنابراین، می توان به موارد ذیل به عنوان مهم ترین منافع مشترک صاحبان حق وتو در منطقه خلیج فارس، اشاره کرد:

1 مبارزه با بنیاد گرایی: به زعم اعضای دائم شورای امنیت، ایران دهه 80 میلادی (دهه 60 ه . ش)، با تأکید بر صدور انقلاب اسلامی، و عراق دهه 90 میلادی (دهه 70 ه . ش)، با داعیه رهبری و اتحاد ضد امپریالیستی جهان عرب،4 در شدیدترین مرحله بنیاد گرایی اسلامی و ناسیونالیسم عربی قرار داشته اند. بر این اساس، رها کردن آن دو کشور در این شرایط، موجب بسط و گسترش عقاید آرمانگرایانه آن ها در حوزه منافع حیاتی آنان (خلیج فارس) می شد. این امر با سیاست منطقه ای چین، شوروی، آمریکا، فرانسه و انگلیس که به نحو فزاینده ای نفوذیابی در کشورهای منطقه، پایه های سیاست خارجی آنان را تشکیل می داد، در تضاد آشکار قرار داشت. علاوه بر آن، افزایش قدرت معنوی، توأم با توسعه ارضی هر یک از دو کشور ایران و عراق، موازنه قدرت منطقه ای را که می توانست تهدید بالقوه و یا بالفعلی برای اسرائیل، که هر پنج عضو دائم شورای امنیت خواهان حفظ امنیت آن بوده و هستند، گردد.5 فرانسوا میتران، رئیس جمهوری اسبق فرانسه، در 15 سپتامبر 1990 (23 شهریور 1369)، در این باره گفته است: «ایران در شدیدترین مرحله بنیادگرایی خود قرار داشت و اگر عراق از نظر نظامی شکست می خورد، نیروهای ایران در رابطه با دنیای عرب و اسرائیل در کجا متوقف می شدند؟ باری همین استدلال در مورد عراق صادق است.»6

2 سیاست تضعیف سازی همدیگر: آمریکا، فرانسه، انگلستان و سپس روسیه شوروی و بعد چین، به ترتیب سیاست تحکیم، عادی سازی و گسترش روابط سیاسی با کشورهای حوزه خلیج فارس را دنبال کرده و می کنند. توفیق بیشتر هر یک در نیل به این هدف، در گرو تضعیف حوزه نفوذ دیگری است.7 بر این اساس، چینی ها که اساسا نسبت به روس ها بدبین بوده و آنان را به چشم دشمن می نگرند،8 از هر پدیده ای که به کاهش نفوذ و حضور روس ها در منطقه خلیج فارس منتهی شود، حمایت می کنند. در نتیجه، از گسترش نفوذ غرب در منطقه که مانع از نفوذ روس ها در منطقه می شود، حمایت به عمل می آورند.9 آمریکائی ها هم در رقابت خود با روسیه شوروی، نزدیکی با چین را ترجیح می دهند؛ زیرا حضور چین در خاورمیانه را مانع از گسترش روس ها می دانند. در عوض، روسیه شوروی که علی رغم دشمنی با چین به بسط روابطش با آن کشور اقدام کرده است، حضور چین و حتی سلاح های چینی را مانع از گسترش و انحصاری شدن بازار اسلحه منطقه توسط غرب می داند.10 به بیان دیگر، روس ها حضور بیشتر آمریکائی ها را مایه کاهش و کنترل نفوذ چین در منطقه می پندارند. این پروسه منجر به گسترش نفوذ آمریکا می شود، و کاهش توأم نفوذ چین و روسیه شوروی را به دنبال خواهد داشت. اگر چه این امر برای چینی ها و روس ها که خواهان سلطه بیشتر در منطقه خلیج فارس هستند، ایده آل نیست، ولی به منزله انتخاب بد از بدتر است. همچنین، این کشورها با هر کشور منطقه ای که با اقداماتش به کاهش نفوذ آنان کمک کند، به مقابله برمی خیزند. سیاست تضعیف سازی، همانند مبارزه با بنیاد گرایی منطقه ای که به برقراری موازنه قدرت و نفوذ بیشتر منطقه اعضای دائم شورای امنیت منجر می شود، هدف های فرعی آن کشورها در خلیج فارس محسوب می گردد؛ زیرا این هدف ها به منزله ایجاد زمینه و بستر مناسب برای دستیابی به هدف های مهمتری است.

3 حفظ و گسترش بازار مصرف منطقه: جمعیت حدود 100 میلیونی، درآمد سرانه بالا (ناشی از درآمدهای نفتی) و ناتوانی صنعتی کشورهای حوزه خلیج فارس، بازار مصرف مناسبی، در همه ابعاد، به ویژه صادرات مصرفی بیش از 70 درصدی، برای کشورهای صنعتی غرب، شوروی و چین، فراهم آورده است. با افزایش رو به رشد جمعیت، درآمدهای نفتی و ناتوانی صنعتی این کشورها، واردات کمّی وکیفی کالا به منطقه همواره رو به تزاید بوده است.11 طبیعتاً با افزایش واردات به منطقه، نیز کشورهای خلیج فارس به ارائه خدمات فنی، تخصصی، امنیتی و دفاعی از سوی متخصصین کشورهای صنعتی غرب، روسیه شوروی و چین می پردازند، و ضرورت سرمایه گذاری مشترک، برای تسهیل و یا تولید این خدمات، بیشتر خواهد شد. بنابراین، پنج عضو دائم شورای امنیت به هیچ وجه حاضر نیستند، این بازار گسترده و در عین حال، رو به گسترش را به جهت گسترش ایده های استقلال طلبانه اقتصادی و صنعتی دو کشور ایران و عراق از دست بدهند و یا این که ایران و عراق با توجه به زیربناهای اقتصادی و صنعتی قوی تر منطقه ای، بخش قابل توجهی از نیازهای وارداتی منطقه را تأمین نمایند و یا آن را از کشورهای صنعتی دیگر برای کشورهای خلیج فارس، تهیه کنند.12

4 فروش تسلیحات: کشورهای قدرتمند در ایجاد و یا تداوم درگیری های منطقه خلیج فارس، کم و بیش دارای نقش بوده اند، و یا در صورت بروز درگیری، به بهره برداری سودجویانه از آن پرداخته اند. یکی از ثمرات چنین سیاستی، تشدید خریدهای پرخرج تسلیحاتی از سوی کشورهای خلیج فارس بوده است، در حالی که هدف اصلی در تسلیح کشورهای منطقه، تقویت بنیه دفاعی آنان نیست، بلکه ایجاد بازار فروش اسلحه برای جذب دلارهای نفتی است. کما این که تسلیح بیشتر کشوری از کشورهای منطقه، به اعتقاد برخی صاحب نظران سیاسی نظامی، عاملی در تحمیل جنگ بر آن کشور، به منظور کاهش قدرت نظامی و تهدیدی آن شده است. در هر حال، افزایش فروش تسلیحات به منطقه از اهداف آشکار و پنهان اعضای دائم شورای امنیت محسوب می شود. گزارش یک آژانش مطالعاتی آمریکایی مؤید این ادعاست. مطابق این گزارش، هزینه های نظامی خاورمیانه، در سال 1983 میلادی (1362 ه . ش)، یعنی سه سال پیش از آغاز حمله عراق به ایران، برای اولین بار به بالاترین سطح خود رسید. اما به تدریج این هزینه تا سال 1989 میلادی (1368 ه . ش)، سیر نزولی را طی کرد. با آغاز جنگ دوم خلیج فارس، هزینه های نظامی خاورمیانه به طور سرسام آوری، طی سال های 91-1990 (70 1369 ه . ش)، افزایش یافت. در این مجموعه، سه کشور عربستان، کویت و عراق در میان 15 کشوری که در جهان بالاترین هزینه های نظامی را به خود اختصاص داده اند، قرار داشتند.13 به این صورت، خلیج فارس از سال 1989 (1368)، بزرگترین کانون متقاضی سلاح در جهان بوده است.14 جالب این که بزرگترین صادرکنندگان سلاح به منطقه خلیج فارس، طی سال های 1978 تا 1986 میلادی (1357 تا 1365 ه . ش)، به ترتیب شوروی، فرانسه، آمریکا، چین و انگلستان بوده اند. 15

5 افزایش سلطه بر نفت و گاز: چین از اواسط دهه 70 میلادی (اوسط دهه 50 ه . ش)، به جرگه صادرکنندگان نفت می پیوندد.16 انگلستان هم به بهره مندی از حوزه های نفت شمال، نیازهای داخلی خود را مرتفع می سازد.17 روسیه شوروی و هم پیمانانش در کل دهه 80 میلادی (دهه 60 ه . ش) نیز، به نفت خلیج فارس نیازی نداشته اند. بنابراین، به نظر می رسد، پنج عضو دائم شورای امنیت در جریان جنگ ایران و عراق و بحران خلیج فارس، هیچ گونه منافع مشترک نفتی برای اتخاذ و اجرای مواضع واحد نداشته اند. اما نفت از جهات ذیل، موجبات موضعی مشترک در بین این کشورها را در مقاطع فوق، فراهم آورده بود.

الف) پیش بینی ها نشان می دهد، همانند گذشته، وابستگی کشورهای جهان، به ویژه دنیای غرب در آینده به نفت و گاز خلیج فارس افزایش خواهد یافت. بر این اساس، میزان نفوذ و یا حضور هر یک از پنج عضو دائم شورای امنیت در منطقه خلیج فارس، می تواند به همان نسبت، قدرت آنان را برای تحت تأثیر قرار دادن همدیگر و نیز متأثر ساختن سیاست های جهانی، با استفاده از اهرم نفت و گاز، افزایش دهد.18

ب) انگلستان، چین، روسیه شوروی، در آن زمان و در حال حاضر، نیاز به واردات نفتی چندانی ندارند، ولی هر سه کشور فوق، با توجه به حجم کم ذخایر، 19 مشکلات استخراج و یا مقرون به صرفه نبودن منابع نفتی داخلی (و فقدان این مشکلات در منطقه خلیج فارس) در آینده، به نفت خلیج فارس نیاز پیدا خواهند کرد.20 بنابراین نفت در استراتژی بلند مدت پنج عضو دائم شورای امنیت، نقش تعیین کننده ای دارد.

پی نوشت ها:

1 منوچهر پارسا دوست، نقش سازمان ملل در جنگ عراق و ایران، ص 42.

2 علی آهنی، فرانسه و مجامع بین المللی در برابر بحران خلیج فارس، ص 118.

3 همان، ص 138.

4 به عقیده صدام، او به خاطر اعراب دست به حمله زده است و آنان می بایست پشتیبان مالی و انسانی وی در جنگ با ایران باشند.

5 تلاش آمریکا، انگلستان، فرانسه، شوروی سابق در پاسداری از امنیت اسرائیل بیش از حمایت های چین است، اما چینی ها حق زیستن در صلح را برای اسرائیل پذیرفته اند. ر.ک: محمد جواد امیدوارنیا، چین و خاورمیانه، ص 64.

6 علی آهنی، همان، ص 64.

7 مجموعه مقالات سومین سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ص 292.

8 محمد رضا حافظ نیا، خلیج فارس و نقش استراتژیک تنگه هرمز، ص 157.

9 چین با انعقاد قرار داد صلح و دوستی با آمریکا، در 1987 میلادی (1366 ش)، با هدف استفاده از تکنولوژی، آمریکا و اروپا را بر روس ها و جامعه سوسیالیستی ترجیح داده است. ر.ک: مسعود طارم سری و دیگران، چین، سیاست خارجی و روابط با ایران (571328)، ص 79.

10 محمد جواد امیدوارنیا، همان، ص 112.

11 در این رابطه می توان چین را مثال زد؛ زیرا حجم تجاری چین به منطقه رو به افزایش بوده است. بر این اساس، چین بعد از دهه 80 میلادی (60 ش)، به چهارمین شریک تجاری خاورمیانه تبدیل شده است که عربستان و کویت شرکای عمده بازرگانی آن را تشکیل می دهند.

12 محمد رضا حافظ نیا، همان، ص 295، 294، 35، 25.

13 مجله صفحه اول، سال 4، شماره 29 (آبان 1373)، ص 18.

14 مجله صف، سال 17، شماره 58 (مهر 1374)، ص 20.

15 محمد رضا حافظ نیا، همان، ص 370.

16 محمد جواد امیدوارنیا، همان، ص 102.

17 مجموعه مقالات دومین سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ص 233.

18 ناصر ثقفی عامری، استراتژی و تحولات ژئوپلیتیک پس از دوران جنگ سرد، ص 70.

19 طبق پیش بینی به عمل آمده، انگلستان 6/13، چین 12، شوروی سابق 86 میلیارد بشکه ذخیره نفتی دارند که با توجه به مصرف روزانه 12 میلیارد بشکه ای اروپای غربی، تولید روزانه 4/12 میلیون بشکه ای شوروی سابق، تولید روزانه 86/2 میلیون بشکه ای چین، هر سه کشور قبل از 2015 میلادی (1394ش)، فاقد نفت خواهند شد. ر.ک: ابراهیم زارعی، دیدگاه های بررسی جنگ خلیج فارس، ص 48.

20 یان داربی شر، جمهوری خلق چین از مائوتسه دونگ تا دنگ شیائو پینگ، ترجمه: عباس هدایت وزیری، ص 133.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان