یک پایان نامه در یک مقاله /مسأله خاتمیت در دیدگاه استاد مطهری و اقبال لاهوری

بررسی تطبیقی مسأله خاتمیت، در دیدگاه استاد مطهری و اقبال لاهوری / دانش پژوه: لیاقت علی کشمیری؛ قم، مرکز جهانی علوم اسلامی؛ استاد راهنما: دکتر ابوالفضل کیاشمشکی / ۸۴

بررسی تطبیقی مسأله خاتمیت، در دیدگاه استاد مطهری و اقبال لاهوری / دانش پژوه: لیاقت علی کشمیری؛ قم، مرکز جهانی علوم اسلامی؛ استاد راهنما: دکتر ابوالفضل کیاشمشکی / 84

اشاره

مسأله خاتمیت، براساس نص قرآن از ضروریات دین اسلام به شمار می آید. طبق آن، وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) پایان دهندة سلسله پیامبران است. تفسیرها و تبیین های مختلف، دربارة فلسفه ختم نبوت وجود دارند. در میان اندیشمندان معاصر، افرادی چون: استاد مرتضی مطهری و اقبال لاهوری کوشیدند، تفسیری معقول از خاتمیت ارائه نمایند. این تحقیق نیز، در پی تبیین آرا و افکار آنان است. با هم این مقاله را مرور می کنیم.

یک. خاتمیت

دیدگاه استاد مطهری

پیش از این که به مباحث اصلی تحقیق نظر کنیم، به تر است، واژة خاتمیت را تعریف کنیم. استاد مطهری، ابتدا تعریفی از خاتمیت از نگاه محی الدین عربی ارائه و بعد آن را تأیید نقد می کنند. و به نقل از ابن عربی می فرماید: الخاتم من ختم المراتب بأسرها. خاتم، آن پیامبری است که جمیع مراتب را طی کرده باشد و دارای ابعادی است: 1. دلالت دارد که حضرت رسول اکرم آخرین پیامبر از سلسلة انبیا است و پیامبری تشریعی و تبلیغی بعد از ایشان نخواهد آمد؛ 2. کلیات تعلیمات اسلامی متناهی به طور کامل به حضرت رسول وحی شده و ایشان همة مراحل وحی را عملاً طی نموده اند؛ 3. کلیاتی که مورد نیاز بشرند، بنابر محدود بودن استعداد بشر محدود و متناهی اند، بر خلاف جزئیات که غیر متناهی اند. از این لحاظ وقتی توسط پیامبر خاتم همه این کلیات محدود و متناهی بیان شدند، دیگر چیزی ناگفته از آن ها نماند، تا نیاز به ارسال رسول جدید باشد؛ 4. این تعریف شامل شؤونات مختلف بشری، فردی و اجتماعی و معارف الاهی است.

دیدگاه اقبال لاهوری

علامه اقبال لاهوری، بر خلاف استاد مطهری به طور صحیح، به تعریف خاتمیت اشاره نکرده است؛ ولی می توان، در تبیین ختم نبوت جملاتی را از ایشان بیان کرد. علامه اقبال لاهوری، در کتاب احیای فکر دینی در اسلام بیان می کند، رسالت با ظهور اسلام، در نتیجه اکتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت، به حد کمال می رسد. این تعریف، مانند تعریف استاد مطهری، دارای ابعادی است: 1. این تعریف را اقبال لاهوری بنابر فلسفه خودی خویش تبیین می کنند که هم جامع افراد و هم مانع اغیار است. یعنی کلیات قوانین و تعلیمات اسلامی ای که به آن ها نیاز دارد، در بشر، به حد کمال ارسال شده اند.

این مطلب روشن است که خاتمیت و کمال دو امر لازمند. یعنی دینی و آئینی که خود را خاتم ادیان بداند، باید داعیه کمال داشته باشد و بالعکس. و همچنین، جاودانگی و کامل بودن دین اسلام (با توجه به آیاتی که جهانی شدن و جاودانگی آن را اثبات می کنند) خاتمیت آن را ثابت می کند. 2. در نتیجه ضرورت پایان یافتن خود رسالت که اقبال بیان می دارد، دو مطلب آشکار می شود. نخست این که پیامبر اسلام این دستورات را از تجربه باطنی یا اتحادی خود (ضمیر خود آگاهی) که منبع وحی است، دریافت و به مردم ابلاغ می کردند. مطلب دوم این که: اقبال، خاتمیت اسلام و پیامبر آن را در حد کمال و به عنوان الگو، برای بشریت در جمیع شؤونات زندگی انسانی معرفی می کند و شاهد این تلقی از عبارت اقبال در کلام خود اقبال می باشد که فرمودند: پیامبر را می توان همچون نوعی از خودآگاهی باطنی تعریف کرد که در پی یافتن فرصت هایی است که نیروهای زندگی اجتماعی را از نو توجیه کند، یا شکلی تازه به آن ها بدهد؛ 3. رسول اکرم – صلی الله علیه و آله - تا پایان حیات خویش، کلیات وحی را به اکمال و اتمام رساند و عقل استقرایی، از ذات اقدس او نشأت نمود و ضامن بقای دین شد، جزئیات نیازهای بشری نیز توسط اجتهاد مجتهدان ارائه می شوند.

دو. فلسفه ختم نبوت (بلوغ عقلی و علمی)

دیدگاه استاد مطهری

استاد مطهری، قاعده معروف حیات (وجود رابطه معکوس بین هدایت غریزی و عقلی) را بر عدم بلوغ عقلی و علمی بشر در دورة ماقبل خاتمیت دلیل می داند. یعنی، هر اندازه که موجود زنده از لحاظ رشد و بلوغ علمی و عقلی ضعیف باشد، خداوند از طریق الهامات فطری و غریزی، او را هدایت می کند و بالعکس، استاد برای تبیین بیش تر مطلب می فرمایند: پیامبران در ادواری بوده اند، که عقل و علم بشر به تبلیغ شریعت قادر نبودند. بشر وحشی و به حیوانات پست تر نزدیک تر. بود. اما، در دوره خاتمیت، به رشد علمی و عقلی و تمدّنی دست یافت از جمله: 1. قادر شد، وحی را از تحریف و نابود شدن حفظ کند؛ 2. بنابر قاعدة حیات، ظهور رشد عقلی، علمی و تمدّنی، به صورت حضور عالمان در دورة خاتمیت صورت پذیرفت؛ 3. در این دوره، از تعلیمات قرآنی الهام گرفت و به پیمودن مسیر رشد و تکامل پرداخت، چون آیات قرآنی سرشار از دعوت به علم و عقلند، همان گونه که در نخستین آیه نازل شده (علق) بیان داشت که به نوشتن و علم آموختن امر می کند؛ 4. بعد از تحویل کلیات متناهی، عالمان دین خاتم، با به کار بردن تخصص بر تطبیق این کلیات بر شرایط متغیر و نیازهای جزیی و متغیر هر زمان و مکان شدند، و این عمل اجتهاد همراه با تبلیغ، علما و دورة خاتمیت را جانشین وحی تشریعی و تبلیغی نمود! استاد در ادامه و توجیه فلسفة ختم نبوت و بلوغ عقلی و علمی بشر، در دورة خاتمیت می فرماید: یکی از وظایف عالمان دین خاتم، رفع اختلاف و حل مشکلات در زمان عدم حضور انبیا است. لکن اگر خود دچار اختلاف شدند، آن وقت نوبت امام است که اختلاف ایشان را رفع و ایشان را هدایت کند. بنابراین، عالمان امت می توانند، در کار دعوت و تبلیغ و ترویج، جانشین پیامبر باشند؛ اما نمی توانند، مرجع حل اختلاف واقع شوند [اختلافی که منشأ آن، خودشان است.] الامام یُؤتی و لا یؤتی. امام وظیفه ندارد سراغ دیگران برود. بلکه دیگران باید به سراغ او بروند که این موضوع، در شریعت خاتم هم رخ داده است، یک سلسله اختلافات، تفرقه ها، تشتت ها و مذهب های مختلف که پیدا شود، باید، شاخصی وجود داشته باشد که مردم برای دستیابی به حق به سراغ او بروند. استاد می فرماید که با بسته شدن باب وحی، باب الهام باز خواهد ماند و الهام به عالمان به این معنی است که خداوند حقایقی را به آنان تفهیم می کند که ممکن است، بشر از لحاظ صفا و کمال و معنویت به مقام والای معنویت و مکاشفات برسد. و حقایقی از طریق علم الاهی به او ارائه شود. ولی او مأمور به دعوت مردم نیست.

دیدگاه علامه اقبال لاهوری

علامه اقبال معتقدند که زندگی مذهبی در دورة نخستین اش، به کمک مدرکات حسی با همراهی و تقلید از وحی سیر تکاملی خود را شروع کرد. در دورة دومِ خاتمیت نیز اسلام در مراحل مأموریت فرهنگی خود را تقویت کرده و پرورش می داد.

در دورة نخست، زندگی دینی، همچون: نظم و انظباطی است که فرد یا قومی آن را به صورت فرمان غیر مشروط می پذیرد. نشو و مسیر تکامل شالوده های عقل تحلیلی و عقل استقرایی بشر، همزمان و همراه با ظهور اسلام و ذات گرامی حضرت رسول بوده است. عالمان، در صدر اسلام، از این سرچشمه ها الهام گرفته و به تأسیس و نشر بنیان ها و روش های جدید علمی و عقلی برای تعلیمات دین خاتم توجیه شدند. نماینده بلامنازع این بلوغ و ظهور عقل و علم در خاتمیت عالمان اسلامند که با تلاش و اجتهاد منصب نبوت تبلیغی و تشریعی (تا حدودی) را بعد از اتمام و ختم سلسله انبیا و نزول وحی، به خوبی بر عهده گرفتند. اقبال لاهوری، به تلاش های اجتهادی و حقوقی عالمان اسلامی، بعد از ظهور اسلام و پاسخ گویی آن ها به نیازهای مسلمان و مستبصران، اشاره می کند و با بیان مثال تراکم تدریجی کتاب های حقوقی و فقهی و همچنین، تمایل فقهای مسلمان، به روش های مطابق با نیاز روز، یعنی روش های استقرایی در طریق استنباط اظهار می کند، پژوهش های دقیق در مذاهب فقهی و نظریات حقوقی مختلف اسلام، با توجه به تاریخ اجتماعی و سیاسی معاصر نشان می دهند که عالمان، در کوششی که برای تفسیر قرآن و حدیث داشتند، به تدریج از وضع استنتاجی به وضع استقرایی متمایل می شده اند. این ظهور و بلوغ علمی و عقلی بشر به ویژه در عالمان، از قاعده حیات، یعنی وجود رابطة معکوس میان هدایت غریزی و عقلی خارج نیست؛ لکن، با این ملاحظه که علامه اقبال رشد عقلی بشر را از مدارج حسی تکمیل یافته می داند، نه از مدارج مافوق یا مادون با این بیان که در دوران کودکی بشریت، انرژی روانی چیزی را آشکار می سازد که من آن را خود آگاهی پیامبرانه می نامم که توسط آن در اندیشه فردی و انتخاب راه زندگی، با پیروی از دستور ها، داوری ها، انتخاب ها و راه های عمل حاضر و آماده، صرفه جویی می شود؛ ولی، با تولد عقل و ملکه نقادی، زندگی به خاطر نفع خود، تشکیل و نموّ آن اشکال از خودآگاهی را که نیروی روانی در مرحله قدیم تر تکامل بشری به آن صورت جریان داشت، متوقف می سازد ... به طور اجمال، علامه در این زمینه می فرماید: «باید گفت که چنان می نماید که پیامبر اسلام میان جهان قدیم و جدید ایستاده است تا آنجا که به منبع الهام وحی مربوط می شود، به جهان قدیم تعلق دارد؛ یعنی خود زمان اصلی ایشان آن بود که تمامیت اسلام را حفظ کند و برای رسیدن به این منظور، تنها راهی که در مقابل ایشان باز بود آن بود که نیروی پیوند دهنده شریعت (اجتهاد) را به کار اندازد و ساختمان دستگاه های فقهی را هر چه بیش تر استحکام بخشد».

سه. جاودانگی دین خاتم

دیدگاه استاد مطهری

استاد مطهری می فرماید: «جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا می کند که هر علم مفید و نافع که برای جامعه اسلامی لازم و ضرور است، علم دینی بخوانیم». استاد بر این مدعی، چهار حدیث معروف می آوردند؛ به عنوان استنباط و استشهاد به طوری که در محتوی آن روایات، یعنی وجوب تحصیل علم بر مسلمانان، قید صنف و جنس، طبقه، زمان، مکان و مرجع خاص ملغی لحاظ شده است. استاد مطهری می فرماید: «چون پیامبر اسلام به علم معینی تصریح نفرمودند، پس باید دید کدام چیز لازم و واجب است و اگر راه انجام آن تکلیف تحصیل علم است، آن علم واجب است». استاد می فرماید: «فریضه علم، تابع میزان احتیاج جامعه است و اسلام (یعنی در زندگی مادی و ظاهری) انسان را در امور غیر معنوی آزاد گذاشته است که این علت اساسی است؛ اسلام و مسلمانان با هرگونه توسعه در تمدن تضاد پیدا نمی کند؛ لکن با هوس ها و انحرا ف ها معارضه کرده است!

استاد، عقل را قوه ای می داند که تعقل و ابتکار را برای انسان ممکن می سازد. قرآن، مسلمانان را به سوی فرا تعقل فرا می خواند و آن را هدایت خداوند می داند. طبق آیات قرآن و احادیث، عقل و علم با یکدیگر همراهند. چون عقل، مانند کارخانه ، و علم، مواد خام آن است. به قول استاد، اسلام در قانون گذاری خویش عقل را در عرض کتاب و سنت قرار داده است و بیانگر این است که دین و عقل با یکدیگر تضاد ندارند؛ قول فقهای شیعه هم به این مطلب اشاره دارد: کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع، حکم به العقل».

دیدگاه علامه اقبال لاهوری درباره علم و جاودانگی دین خاتم

اقبال لاهوری، برای دین و علوم تجربی جایگاهی ویژه قائل است. وی قبل از علوم تجربی به مدرکات حسی بها داده است، تا دین، بتواند، بر همه انواع و حقایق عالم حکومت داشته باشد؛ در نظر اقبال هدف و غایت علوم طبیعی و دین یکی است؛ ولی، راه ها جدایند. به عبارت دیگر، علوم تجربی، ظاهر حقایق را ترسیم می کند و هسته اش را دین بیان می کند. به عبارت زیر از این اندیشمند دقت کنید:

«... علم، می تواند، نسبت به یک مابعدالطبیعه عقلانی جاهل بماند و حق این است که تاکنون چنین بوده است و اما دین، نمی تواند از جست وجو، برای ایجاد سازش، میان تعارضات تجربه و پیدا کردن دلائل وجودی محیطی غافل بماند».

نظر علامه اقبال لاهوری درباره عقل و جاودانگی دین خاتم

نزد اقبال لاهوری، عقل، بدون شهود باطنی (وجدان – وحی) ناقص است و دربارة دین حق قضاوت ندارد. عقل، مکمّل وجدان است و بالعکس. وجدان، نوع عالی تری از عقل است. عقل، حقایق را به طور کامل به دست می آورد، (چون مافوق زمان است) و وجدان، آن را پاره پاره به دست می آورد (چون داخل در زمان است). اقبال لاهوری، عقل محض و بدون اتصال با ایمان و وحی دینی را قوه ای می داند که دربارة حقایق دینی فقط می تواند، به حد ظن و گمان اطلاع پیدا کند که اگر تابع مرکزیت دین و وحی، شود جزء لاینفک دین می گردد.

چهار. اجتهاد و جاودانگی دین خاتم

دیدگاه استاد مطهری

معنی لغوی کلمه اجتهاد، به کار بردن منتهای کوشش است و اصطلاحاً معنی اجتهاد کوشش عالمانه با متد صحیح، برای درک مقررات اسلام با استفاده از منابع چهارگانه (کتاب، سنت، اجماع و عقل) است.

از دیدگاه استاد مطهری، تفقّه، به معنی رسیدن از یک امر ظاهر، به یک امر مخفی است که فقها آن را علم اسم فقه می نامند و علم تفقه را اجتهاد نامیدند.

استاد مطهری، لزوم اصل اجتهاد را از سنت و احادیث متعدد به اثبات می رساند. ایشان، به طور مثال از خطبة شماره 87 نهج البلاغه استشهاد می آورد. حدیثی دیگر که برای جواز و اصل لزوم عمل اجتهاد می آورد، این است که علینا القاء الاصول و علیکم التفریع: وظیفة ما بیان کلیات و اصول احکام اسلامی و وظیفة شما (عالمان) استنباط کردن فروع از این اصول است.

دیدگاه علامه اقبال لاهوری

کلمة اجتهاد، اصطلاحاً، در نزد اقبال لاهوری به معنی کوشیدن است. به این منظور که درباره یک مسأله حقوقی حکمی مستقل بدهند. این تعریف، مانع اغیار نیست و شامل اجتهاد غیر مشروع است. وی، برخلاف تعریف استاد مطهری منابع اجتهاد را تبیین نفرموده اند و کار اجتهاد را کشف رابطه و اتصال بین احکام ثابت و متغیر اسلام می داند. از این تعریف چنین برمی آید که اجتهاد به معنی اختراع حکمی مستقل است؛ نه به معنی کشف حکم موجود در اسلام.

اقبال لاهوری لزوم اصل اجتهاد را از آیه شصت و نه سورة عنکبوت این گونه اثبات می کنند: این آیه، به خاطر داشتن معنی عام، غیر عمل اجتهاد را هم در برمی گیرد؛ زیرا، این مفهوم هم شامل کوشش غیر اجتهادی و هم عمل اجتهاد می شود و اجتهاد را به طور معین اثبات نمی کند.

علامه اقبال لاهوری، اصل اجتهاد را، با استناد به حدیثی از معاذبن جبل استنباط می کند. طبق این حدیث، حضرت رسول وقتی معاذ را به فرمانروایی یمن برگزیدند، از او پرسیدند که اگر با مسائلی در یمن روبرو شدید، چه خواهید کرد؟ وی پاسخ داد: از روی قرآن قضاوت خواهم کرد. آن حضرت از معاذ دوباره پرسیدند: اگر در کتاب خدا چیزی پیدا نکردید، چه خواهید کرد؟ وی پاسخ داد: آن گاه بر سنت و روش رسول خدا عمل خواهم کرد. بار سوم پرسیدند: اگر چیزی نیافتی؟ گفت: آن گاه اجتهاد می کنم.

پنج: حقیقت اجتهاد و تفقه

دیدگاه استاد مطهری

استاد مطهری، حقیقت تفقه و اجتهاد را چنین معنا می کنند: استنباط حکم یک مسأله ای تازه به طوری که فقیه باید بداند که این مسأله، با کدام یک از اصول اسلامی منطبق است. از دیدگاه وی، اسلام دو شکل دارد: 1. شکل ظاهری؛ 2. شکل باطنی و دارای مراتب و حقایق. که اجتهاد هم به دست آوردن همین معنی و حقایق باطنی احکام اسلامی می باشد. به قول ایشان کار مجتهد کشف رابطه بین احکام ثابت و متغیر است، نه اختراع یک حکم جدید. استاد معتقد است که اجتهادپذیری احکام اسلامی است که ساختمان احکام اسلامی را به حرکت در می آورد و از این طریق آن ها را منطبق با شرایط متغیر زمان و جامعه منطبق می کند.

دیدگاه علامه اقبال لاهوری

اقبال لاهوری هم، برای احکام اسلامی ظاهر و باطنی قائل هستند و کار اجتهاد در نزد ایشان، کشف رابطه بین احکام ثابت و متغیر اسلام به شمار می آید. به قول ایشان، احکامی جدید که از ناحیه مجتهد کشف می شوند، به خاطر تغییر ملاک ها می باشند که این احکام تابع آن ملاک هایند. اقبال، اصل اجتهاد را به عنوان نیروی محرکه، در ساختمان اسلام معرفی می کند و معتقد است که باب اجتهاد، در مذهب اهل تسنن به طور مطلق مسدود نیست؛ بلکه از حیث نظری ضرورت اجتهاد در اهل تسنن انکار نشده است. البته از بُعد عملی در مذهب اربعه اهل تسنن مسدود مانده است.

شش: عالمان و جاودانگی دین خاتم

دیدگاه استاد مطهری

به قول استاد مطهری، درباره عالمان دین خاتم قرآن کریم دو صفت متذکر شده است، مثلاً، استاد از آیه نفر سوره توبه به دو صفت منفی و مثبت استنباط می کند. 1. صفت مثبت، شامل صفت مطلوب لزوم تحصیل بصیرت عمیق (تفقّّه) در دین (اجتهاد) است دوم این که مردم را از معصیت الاهی و در پی آن از عقاب می ترسانند و خود عالمان هم ترس و هم تقوی الاهی باید داشته باشند. استاد به خطبه نهج البلاغه هم اشاره می کند (خطبه 87) و استدلال دارند که عبارتند از: 1. صفتی که این خطبه ذکر می کند برای علمای دین خاتم است که آن ها را حافظ وحی و مواریث انبیا – به خاطر داشتن بلوغ عقلی و علمی – می داند. 2. دارا بودن قدرت اجتهاد و استنباط اسلامی است که فقط به علما اختصاص دارد. 3. چنین علمایی دارای معنویت و صفای دل خاصی می باشند به طوری که خداوند با جان ایشان مناجات می کند. 4. اجتهاد علما به معنی قدرت کشف احکام متغیر برای مسائل و نیازهای متغیر در پرتو اصل ثابت و کلیات متناهی وحی می باشد. شیعه قیاس بالرأی را برای علما دین خاتم تجویز نمی کند بنابر این مذهب اهل بیت رسول اکرم. استاد معتقد است علما جانشین انبیا هستند در دورة خاتمیت و جانشینی آن ها حفظ و نگهداری مواریث وحی می باشد. العما ورثه الانبیا 2. صفت منفی که عبارت است از: این که علما باید حتماً و منحصراً از نژاد خاصی باشند کما این که در بعضی ادیان است. استاد چنین قانون گذاری را در یک دین – یک امر منفی برای آن دین می شمارند. چون اسلام دین عقل و فطرت است نمی تواند قانون گذار خلاف عقل و فطرت داشته باشد. 3. اسم گذاری برای طبقه علما یک امر منفی است. در این باره استاد می فرماید: حتی اسلام برای علمای دین اسم و عنوان خاصی انتخاب نکرده است با این که علما یعود و غیره اسم داشتند و این اسم های موجود (ملاّ و شیخ و غیره) اعطاء خود مردم هستند. 3. لباس خاص علم برای آن ها تجویز نکرده است و آنچه امروز به عنوان عمامه و ردا می پوشند لباسشان به لباس پیامبر اکرم نزدیک تر است. و این اختصاص به علما ندارد. 4. اسلام در عمل برای قوانین دینی برای علما اش در مقابل غیر علما در انجام تکالیف امتیازی قائل شده است تا آن ها مستثی باشند و حتی اجرای بعضی از تشریفات دینی منوط به وجود یک عالم دینی از طبقه علما نیست بلکه هرکس که علم مطلوب را داشته باشد ولو این که عالم رسمی نباشد، می تواند این تشریفات و تکالیف دینی را اجرا کند. مانند مراسم عقد.

دیدگاه علامه اقبال لاهوری

ایشان معتقدند که علما متفکر اسلامی به خاطر اندیشه توحیدی عمیق، مجذوب به سیر و سلوک صوفیانه شدند و در اندیشه همه برای دین خدمات بزرگی انجام دادند. اقبال لاهوری از آیه شماره بیست و هشت سوره لقمان روش تجربی مشترک برای عموم بشر استنباط می کند در راه سیر و سلوک برای زمان حاضر خدمات و معتقدند بزرگ شخصیت های علماء صوفیه طوری است که منجر به ایجاد روش های علمی و عملی طبق ضرورت های زمانی و مکانی آن عصر شده است. لکن نمایندگان اخیر این مکتب به خاطر عدم مراعات مقتضیات زمانی و مکانی عصر حاضر و به خاطر جهل آن ها نسبت به چنین مقتضیات نتوانستند مانند اسداف به خدمت چشم گیری برای اسلام برسند. اقبال برای این نمایندگان مکتب تصوف روش روز و مطلوب از آیه لقمان استنباط می کند که مضمون آیه چنین است: آفریده شد و برانگیخته شدن شما همانند افریده شدن و برانگیخته شدن نفس واحد است که علامه می فرماید: آفریده زنده دارای آن نوع وحدت زیست شناختی که این آیه مجسم می سازد، امروز نیازمند روشی است که از لحاظ فیزیولوژی نرم تر و از لحاظ روان شناختی متناسب تر با عقل و ذهن خواستار عینیات است.

علامه اقبال خدمات قابل تحسین را در زمینه فقه اسلامی از طرف فقهاء دین خاتم را ثمره تلاش مستمر فقهاء صدر اسلام و قرن های بعدی می داند طوری که در صدر اسلام قانون مدون نداشتند غیر از قرآن لکن بعد از قرن دوم تا چهارم فقها 19 مذاهب فقهی و حقوقی تأسیس نمودند و با توسعه فتوحات اسلامی و وسعت، دیدی که از آن نتیجه شد آن فقهاء نخستین ناگزیر از آن بودند که نظر وسیع تری نسبت به امور و اشیا داشته باشند و اوضاع زندگی و آداب و عادات اقوامی را که در خطیره اسلام داخل می شدند مطالعه کنند. به قول علامه فقهای اسلامی در زمینة فقاهت از قرآن الهام می گرفتند که باعث بصیرت عمیقی برای علما باشد و علامه قائل به حفظ علما در دین و مواریث دینی در دوره خاتمیت می باشند. علامه از علمای عصر طی یک پیشنهادی – که در آن پیشنهاد به باز کردن باب اجتهاد تأکید دارند – پرداختن به روحانیت و معنویت و اخلاص خواستارند – تا علما دین خاتم بتوانند در عالم بشریت هدایت معنوی را به طور مؤثر انجام دهند. پس وجود ترس از معصیت و عقاب الاهی و اخلاص در علما دین خاتم نزد اقبال شرط است برای انزار و ترساندن مردم از معصیت و عقاب الاهی. این ها صفات مثبت برای علما از منظر اقبال لاهوری بود. اینک صفات منفی: اقبال لاهوری یکی از ویژگی های اسلام را این می داند که برای علما شرط نکرده است که آن ها از یک نژاد یا طبقه ای خاص باشند. اقبال اجتهاد و تبلیغ دین را اختصاص و انحصار به علما دین خاتم می داند. بلکه به علما و نخبگان اسلامی حق می دهد که در اجتهادِ پارلمانی حضور داشته باشند و حق اظهار نظر داشته باشند البته تحت نظر کارشناسی فقهی علمای اسلام. خود علامه در این زمینه می فرماید: چگونه مجلسی که لااقل در زمان حاضر، اکثریت افراد آن معرفت صحیح درباره فقه اسلامی ندارند می تواند به قانونگذاری بپردازد .............. آن ها با مجلس قانونگذاری علما را به طور عضو مؤثر شامل کنند. لکن علما باید ضمن اظهار نظر آزادانه بر فعالیت مجلس راهنما باشند. پس اقبال علمای دین خاتم را به عنوان کارشناسان دین قبول دارد. بر آن ها در مقابل دیگر مسلمین به خاطر این کارشناس امتیازی و استثنایی در انجام وظایف دینی قایل نیست. در نهایت جمود فکر در علمای اسلام را سه نکته می شمارد: 1. افراطی گری عقلی از طرف معتزله در بحوث علمی؛ 2. رهبانیت متصوفه؛ 3. ویرانی بغداد توسط مغول که در پی آن علما محافظ کار به بستن باب اجتهاد عجله کردند و از این طریق جمود در فقه اسلامی به وجود آمد.

هفت. استعداد منابع اسلام و جاودانگی دین خاتم

از دیدگاه استاد مطهری

به قول استاد مطهری منابع اجتهاد در دین خاتم عبارتند از: کتاب، سنت، اجتماع، عقل. نخستین و اساسی ترین منبع اجتهاد قرآن می باشد که دارای یک معنای ظاهری و معانی باطنی – که با تعمق و تدبر در آیات می شود به آن معانی باطنی دست یافت. البته فقط انسانی که دارای قلب پاک است می تواند به عمق معانی قرآن دست پیدا کند. قرآن معجزه دائمی دین خاتم می باشد و در حالت شک و شبهه مرجع برای چنین شک ها و فتنه هاست. آیات قرآنی در علوم مختلف مانند فقه اخلاق، حکمت الاهی، عرفان، شعر و ادبیات و غیره مورد استناد و استشهاد می باشد. به قول استاد مطهری برای جلوگیری از افراط و تفریط و برای تصفیه در تفکر اسلامی قرآن از قدیم و برای هر زمان مرجعی بوده و خواهد بود. قرآن دارای قواعد کلیه ای محدود می باشد و دارای احکام جزیی بودن نه منظور قرآن است و نه مطلوب. 2. استاد مطهری منبع دوم، اجتهاد را سنت و احادیث رسول اکرم و ائمه اهل بیت می داند و مانند قرآن دربرداندة احکام و قوانین کلیدی که در هر زمان و مکان می شود از آن ها احکام متغیر و جزیی را استنباط کرد. این قوه اجتهاد و استنباط در محدثین مفقود بوده به طور غالب و به طور تدریجی در بین فقهاء در قرون متمادی بعد از صدر اسلام رشد نمود. 3. منبع سوم را هم استاد اجماع می داند در قوة اجتهاد و استنباط. 4. منبع چهارم عقل است؛ عقل، به قول استاد این امر بیان گر عدم وجود تضاد بین عقل و دین خاتم است. اگر عقل بتواند مصالح و مفاسد را درک کند و در کتاب و سنت احیاناً حکمی درباره آن موجود نباشد، اسلام حکم عقل در آن مورد را می پذیرد. و عقل توان آن را دارد که مصالح و احکام روی آن وضع شده را درک کند. بنابراین هیچ دلیل قطعی قرآنی نمی تواند مخالف دلیل قطعی عقلی باشد. و اگر دلیل قطعی عقلی مخالف ظاهر قرآن و سنت (غیر متواتر) بوده، از ظهور قرآن و سنت دست برمی داریم و به قول امام کاظم - علیه السلام - خدا برای انسان دو حجت قرار داده: ظاهری (نبی) و باطنی (عقل) در صورت تزاحم ملاک های احکام اسلامی ملاک های اهم را مقدم می کنیم با راهنمایی از اسلام.

دیدگاه اقبال لاهوری

اقبال بزرگ ترین منبع اجتهاد در اسلام را کتاب آسمانی قرآن می داند. به قول اقبال قرآن مانند یک کتاب خصوصی نمی باشد که سرتاسر راجع به حقوق و قوانین مدنی احکام داشته باشد بلکه هدف قرآن توسط آیاتش ایجاد شعور قوی در انسان درباره خداشناسی است. اگرچه قوانین متعددی راجع به حقوق را هم در بردارد. به قول علامه آیات قرآنی از وسعت عجیبی برخوردارند و انسان را دعوت به تفکر و تحقیق در حقایق قرآنی می کنند. علمای اسلام بالخصوص از آن الهام گرفته و در علوم مختلفی، اجتماعی و سیاسی پیشرفت های چشم گیری را به دست آورده اند. و قرآن دارای یک شکل ظاهری و معانی متعدد باطنی می باشد مانند طبیعت. به قول علامه قرآن قوانین کلی را مطرح کرده است نه جزیی را. و اصل حرکت و تغییر را حقیقت می داند که تحت قواعد ثابت، زندگی مذهبی انسان را هدایت می کند. علامه می فرماید: مصالح و مفاسدی که روی آن قرآن تأسیس احکام و امر و نهی نموده است. عقل انسان قادر است آن ها را کشف کند و احکام و قواعد جدیدی را روی آن با در نظر گرفتن شرایط متغیر زمان و مکان وضع کند. و شاهد بر این که تعلیمات قرآنی وسعت عجیبی دارد. فقهای اسلامی هستند که چند دستگاه فقهی و حقوقی را تأسیس کرده بودئد که از تعلیمات قرآنی الهام گرفته بودند.

اقبال هم به مانند استاد مطهری اجتهاد در دین خاتم را چهار منبع می داند که اولی بیان شد و دومی سنت است که در این باره می فرماید: حدیث، منبع بزرگ دوم فقه اسلامی احادیث نبوی است. این احادیث چه در قدیم و چه در زمان جدید، مورد بحث فراوان قرار گرفته است. ایشان قائلند احادیث هم دارای قوانین و قواعد کلی است که در هر زمان و مکان می شود از آن ها احکام جزیی برای مسائل متغیر استفاده کرد. به قول اقبال احادیث نبوی تفسیر آن وحی و قرآن می باشند که دارای قواعد کلی است.

اقبال لاهوری امیدوار است که تفسیر و تعبیر بهتری از احادیث شود و انتظار دارند که فقها و علمای زمانه بعدی با عشق بیش تری و استعداد بیش تری در احادیث و معانی آن تعمق و تفکر داشته باشند و راه حل برای تحصیل آن را صورت اجتهاد اجتماعی می نماید. و برای چنین کاری یک قرن زمان لازم می داند. در این باره می فرمایند که تا زمانی که چنین اجتهاد اجتماعی دربارة تعبیر و تفسیر مطلوب از احادیث به وجود نیامده روش امام ابوحنیفه به پیروی و استفاده از احادیث برای اهل سنت الگوی خوبی است. ایشان هم به مانند امام موصوف در صحت سند و دلالت احادیث اطمینان خاطر ندارند و آورده اند: وضعی که ابوحنیفه در برابر اعتبار فقهی حدیث داشته به نظر من کاملاً درست بوده است و اگر آزادی گری جدید هم چنان صلاح بداند که از استفاده حدیث دست بردارد کاری جز این نکرده است که از یکی از بزرگ ترین نمایندگان فقه در جهان تسنن پیروی کرده است.

منبع سوم اجماع است: که علامه مدرک مدرس سوم و مهم ترین مفهوم حقوقی در اسلام می داند. اجماع نزد اقبال بین دو مصداق خلط شده است بین اجماع پارلمانی و اجماع فقاهتی. اجماع پارلمانی را یک قدرت سیاسی می داند که در صدر اسلام فقط به حد نظریه پردازی تحقق پیدا کرده و بعد از خلیفه چهارم خلفای اموی و عباسی به صلاح و منافع خود، تحقق عملی، اجماع پارلمانی را نمی دانستند و آن ها فقط اجتهاد انفرادی را تقویت کردند.

منبع چهارم قیاس است در اجتهاد که همان تمثیل منطقی می باشد. به قول علامه اقبال پیروان مذهب حنفیه وقتی با مسائل جدید در زمینه اجتماعی و زرعی در مناطق فتح شده روبرو شدند به قیاس روی آورند. و تعریف قیاس در نزد اقبال استفاده استدلالی در مسائلی مشابه و مقایسه کردن آن ها با یکدیگر در صورت فقدان نصّ قرآن و سنت می باشد و اقبال لاهوری می فرمایند که مراد از قیاس که ابوحنیفه به کار بردند و او هم قبول دارد قیاس بالرای یا اجتهاد بالرای است. یعنی نظر ذاتی مجتهد. پس نظر ذاتی مجتهد منبع و مدرک چهارم در اجتهاد اهل تسنن است. و قول ایشان: اگر حقیقت قیاس درست فهمیده شود همان گونه که شافعی به حق گفته قیاس نام دیگری برای اجتهاد است که در حدود آن چه وحی شده آزادی مطلق دارد.

هشت. ولایت و جاودانگی دین خاتم

دیدگاه استاد مطهری

استاد مطهری ولایت را یکی از علل جاودانگی دین خاتم می داند و آن را تقسیم می کند به اثباتی و منفی. خود ولاء اثباتی دارای انواعی است مانند اثبات خاص، ولاء امامت، قرابت، زعامت و ولاء تکوینی و ولاء تام که بر محبت و روابط بین عموم مسلمین دلالت می کند.

استاد مطهری حکومت و زعامت را یکی از سه شؤون پیامبر اسلام می دانند که طبق آن پیامبر حق سیاسی – اجتماعی و اقتصادی مسلمین را در اختیار دارند و می توانند طبق مصالح و مفاسدی غیر از وحی امر و نهی کنند. به قول استاد این حق از پیامبر به امام معصوم و از او به فقیه جامع الشرایط – ولی امر مسلمین – می رسد و از این طریق جاودانگی دین اسلام تضمین می شود.

دیدگاه اقبال لاهوری

اقبال هم به ولاء اثباتی عام اعتقاد دارد و هم به ولاء قرابتی یعنی بر محبت اهل بیت پیامبر عشق می ورزد. چون اقبال لاهوری به مذهب اهل تسنن تعلق دارد دیگر به ولاء امامت به صورتی که شیعه اعتقاد دارد. یعنی اهل بیت پیامبر را مراجع دینی بعد از پیامبر از جانب خدا و هم آن ها را معصوم می دانند، ندارد و در عین حال افضلیت علمی و معنوی برای آن ها قایل است.

اقبال لاهوری قانون گذاری و حق حکومت را طبق مذهب اهل تسنن از طریق مجلس اسلامی و اجماع علما قابل اجرا می داند. ولایت فقها مشروطه ایران را اقبال به طور موقت برای کشورهای اسلامی و سنی هم تجویز می کند و اگر حکومت ولایی فقیه بعد از انقلاب اسلامی ایران را مشاهده می کردند حتماً مورد امضاء قرار می دادند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان