می دانیم که علم اصول رسالتی مهم بر عهده دارد و آن عبارت است از به حجیت رسانیدن فهم مجتهد از منابع دینی یا قاعده مند کردن فهم او از منابع دینی. این، حرکتی بسیار ارزشمند و ستودنی است که بانی آن فقهای معظم شیعه خصوصا در دوران غیبت بوده اند. اگر بخواهیم برآیند تلاش اصولیین را در یک کلمه خلاصه کنیم، عبارت است از پایه ریزی «ابزار احراز حجیت». دغدغه اصلی فقیه، مسئله حجیت و احراز آن است. علم اصول می خواهد این احراز را روشمند کند و نیاز فقیه را برآورد. اما فلسفه علم اصول، در این میان، چه وظیفه ای بر عهده دارد؟ فلسفه علم اصول یا فلسفه علم اصول احکام حکومتی، مبنای حجیت است و تکلیف حجیت را روشن می کند. در متن علم اصول - که روش است - قواعد احراز حجیت بیان می شود و مشخص می گردد که آیا امر بروجوب دلالت می کند یا نه و آیا تبادر، لامت حقیقت است یا نه و آیا امر به شئ مقتضی نهی از ضد آن است یا نه و از این قبیل مسائل. محصول علم اصول، قواعد احراز حجیت است.
در حوزه های علم، مباحثی که مربوط به مبنای علم اصول اند و مباحثی که قواعد احراز حجیت را بیان می کنند، تفکیک نشده اند. ولی جا دارد که این تفکیک صورت بپذیرد و مباحث مبنایی علم اصول از مباحث روشی و قواعد روشی جدا شود. خلاصه، در فلسفه علم اصول به این مسئله می پردازیم که سرنوشت خود حجیت کجا مشخص می شود؟ تکیه گاه خود حجیت کجا است؟ البته اصولین تا حدودی به این مسئله پرداخته اند، اما به دلایلی، آن را به اجمال برگزار کرده اند و سریع گذشته اند. به همین بسنده کرده اند که حجیت به یقین باز می گردد و هر وقت درباره چیزی به یقین رسیدیم، حجیت آن ثابت شده است و یقین نیز دارای حجیت ذاتی است. پس حجیت به یقین بر می گردد و حجیت یقین هم، ذاتی است و بحث به همین جا پایان می پذیرد. اما این جا بحث قابل تاملی وجود دارد که معنای حجیت ذاتی یقین چیست: خود یقین چیست و آیا یقین، ماهیت ذهنی دارد آیا جزء عقل نظری است یا عقل عملی؟ در هر صورت نتیجه چه خواهد بود؟
بعد این مسئله، مطرح می شود که یقین تحت تاثیر چه عواملی شکل می گیرد؟ آیا می توانیم بدون عوامل یقین ساز، حجیت یقین را ذاتی بدانیم؟ آیا یقین سطوحی دارد؟ آیا حجیت در همه سطوح آن، ذاتی است یا نه؟ این سوالات اندک اندک پای ما را به عرصه جدیدی باز می کنند و تفصیل بیشتری به مباحث می بخشند.
بنده به صورت سربسته و گذرا عرض می کنم که بر اساس فلسفه نظام ولایت، می توانیم درباره کیفیت پیدایش یقین و احراز حجیت و کلا درباره حجیت، به نظریه های جدیدی دست پیدا کنیم.
می دانیم که بخش مهمی از مباحث اصولی ما، درباره «ظن» سخن می گویند. آیا در فلسفه مورد نظر شما از این بخش هم بحث می شود؟
علمای معظم، حجیت ظن را نیز به علمی بودنش برمی گردانند و می فرمایند در نهایت باید علم پیدا کنید. اگر علم پیدا هم نشد، دست کم باید حجیت آن امر ظنی، ثابت شده باشد؛ یعنی در صورتی برای ظن اعتبار قائل هستند که به یقین برگردد. پس استحکام حجیت در ظنونات هم به یقین بر می گردد؛ منتها با یک واسطه. به هر حال، جای این گونه مباحث در فلسفه علم اصول است و در سایه آنها، مباحث دیگری نیز قابل طرح و بررسی اند.