شهرستانی؛ سنی اشعری یا شیعی باطنی؟

در طول تاریخ، بسیاری از صاحب نظران و علمای فرق اسلامی از سوی هم کیشان خودبه جانبداری از فرقه دیگر متهم شده اند، و نیز در مقابل، هر فرقه ای کوشیده است باتمسک به برخی از گزاره ها، متفکری نامدار را به خود منتسب سازد

مقدمه

در طول تاریخ، بسیاری از صاحب نظران و علمای فرق اسلامی از سوی هم کیشان خودبه جانبداری از فرقه دیگر متهم شده اند، و نیز در مقابل، هر فرقه ای کوشیده است باتمسک به برخی از گزاره ها، متفکری نامدار را به خود منتسب سازد. این کوشش ها گاه به خاطر نیم نگاهی است که برخی از اندیشمندان یک فرقه به بعضی از افکار بلند فرقه دیگر انداخته اند. اگرچه بازگشت از مذهبی به مذهب دیگر به ندرت اتفاق افتاده است،ولی اذعان یا تمسک کردن به بعضی از اعتقادات دیگر مذاهب باعث رواج نسبت های صحیح یا سقیم در باب مذهب این دانشمندان شده است. یکی از این نام آوران، محمدشهرستانی، صاحب معروف ترین کتاب در زمینه «ملل و نحل » است که به خاطرسماحت خاص و عدم تعصب (1) در نقل اقوال و عقاید فرق اسلامی در ملل و نحل - اگر چه از جامعیت کافی و دقت لازم برخوردار نیست - و توجهش به فلسفه (2) و علاقه وافر به تفسیر تاویلی و باطنی قرآن، از همان زمان خویش به رویگردانی از مذهب اشاعره وتمایل به اهل قلاع (اسماعیلیه نزاری) متهم شده است. او در محیط و مدارس اهل سنت پرورش یافت و نزد شافعیان و اشاعره درس خواند، لذا در نزد فهرست نویسان به اشعری معروف است; و چون در ملل و نحل با دیدی باز به مسائل و عقاید فرق اسلامی پرداخت، کتاب وی مقبول عام افتاد و در همان قرن به مغرب رسید و بعد از چندی به فارسی ترجمه شد. مذهب او از آن جهت مورد توجه است که در نقل عقاید فرق اسلامی در ملل و نحل بسیار تاثیر گذاشته است. اگر حرف کسانی را که با قاطعیت اعلام می دارند او اسماعیلی مذهب بوده است، بپذیریم، یقینا نگاه او به عقاید فرق شیعه نوع دیگر خواهد بود، و اگر بپذیریم که فراتر از یک مذهب بوده، سماحت او قابل توجیه عقلانی است. در قرن اخیر، محققان با توجه به پیدا شدن نسخه خطی تفسیر مفاتیح الاسرارو مصابیح الابرار، به مذهب او توجه کرده اند. در این مقال، با توجه به عصر شهرستانی ونظرات تمامی کسانی که در این زمینه مطلب نوشته اند، به بررسی مذهب شهرستانی خواهیم پرداخت.

الف) پایگاه مذاهب مختلف در دوره شهرستانی

1. مذاهب اهل سنت در دوره شهرستانی

شهرستانی در زمان سلجوقیان می زیست. سلاطین سلجوقی جملگی بر مذهب ابوحنیفه و ماتریدی بودند. اینان از شمال خراسان - محل تولد و وفات ماتریدی و نشرآثار و افکار او - به بلخ و خراسان آمده بودند. سندی که در سال 535 در دربار سلطان سنجر تنظیم شده، دال بر این مطلب است. (3) بیشتر مردم ایران در این دوره برمذهب اهل سنت بوده اند. بسیاری از مردم اصفهان، آذربایجان و همدان بر مذهب اهل حدیث یامشبهه و سلفی بودند که شدیدا با معتزله و عموم فرق شیعه اختلاف داشته اند. (4) باروی کار آمدن ترکان سلجوقی، کم کم سلفیه جای خود را به ماتریدیه داد و بعد از پدیدارشدن بزرگانی چون ابوبکر باقلانی (م 403)، ابن فورک (م 403)، اسفراینی (م 475) وجوینی (م 478) در مکتب اشاعره و ساختن نظامیه ها به دست نظام الملک (5) و ظهوربزرگانی چون غزالی (م 505) و فخر رازی (م 606) در آن مدارس و حمایت وزرای سلجوقی از آنان، مسلک اشاعره مکتب غالب ایران، بلکه جهان اسلام شد. از نظرفقهی، شافعیان و حنفیان قوی ترین گروه ها را در خراسان تشکیل می دادند. کرامیان ظهور پررنگی در خراسان داشته اند. جنگ کرامیان با شافعیان و حنفیان در سال های 488 و 595 در نیشابور شاهد این ماجراست. معتزله کم و بیش در آن مناطق یافت می شده اند، ولی در خوارزم اکثریت با معتزله بوده است. (6)

2. فرق شیعه در دوران شهرستانی

در خراسان، محل نشو و نمای شهرستانی، از قرن سوم به بعد به جمع شیعیان افزوده می شد. در توس، مشهد و نیشابور گرچه اکثریت با اهل سنت بود، شیعیان حضورپررنگی داشتند و گاه، مثل سال 510، بین آنها درگیری هایی صورت می گرفته است. (7) بااین همه، سنیان آن دیار محب اهل بیت بودند. در عصر سلجوقیان، جنوب خراسان یعنی قلاع قهستان (قائن) در اختیار شیعیان اسماعیلی مذهب بوده است. قلعه گردکوه در کرمان، (9) قلعه شاهدز و لنجان در اصفهان، قلاع طارم، رودبار، طالقان، دماوند و فیروزکوه (10) وماوراءالنهر (11) نیز از مراکز فعالیت اسماعیلیان بوده اند. آمل، ساری، ورامین، گرگان، آبه(آوه در نزدیکی قم)، تفرش، ری، کاشان و قم از مراکز مهم امامیه در این دوران اند. (12) سبزوار پایگاه زیدیان بوده و مقداری از طبرستان نیز در دست آنها بوده است. (13) دراین باره، کتاب النقض عبدالجلیل قزوینی رازی، که در سال 560 نوشته شده است، بهترین مرجع برای عقاید و مذاهب شهرهای ایران است.

3. مذهب اشاعره در دوره شهرستانی

باروی کار آمدن نظام الملک و سیاست مدرسه سازی، کار اشاعره بالا گرفت. (14) این مدارس، که نظامیه نام داشتند، برای تقویت فقه شافعی و کلام اشعری بنا شده بودند. (15) اوبا الگوگیری از مدرسه الازهر مصر، که به وسیله فاطمیان اسماعیلی تاسیس شده بود وداعیان خود را پرورش می داد، این مدارس را برای پرورش نخبگانی در مذهب اشعری و شافعی برپا ساخت. (16) او شخصا در تعیین اساتید این مدارس دخالت می کرد. طبق وقف نامه نظامیه بغداد، مدرسان می بایست شافعی و اشعری بودند. (17) نظامیه نیشابور درنیمه اول قرن پنجم بنا شد و امام الحرمین جوینی (م 478) در آن جا به تدریس پرداخت.شهرستانی نیز بعدا تحصیلات خود را در آن جا گذرانید. متعاقب آن، نظامیه بغداد درسال 459 افتتاح و مدارسی در توس، بلخ، بصره، اصفهان، مرو، موصل و هرات بنا شد. (18) از علل دیگر پیشرفت اشاعره، واسطه بودن اشاعره بین معتزله و اهل حدیث است که عقل گرایان برای گریز از اهل حدیث به مذهب اشعری روی آوردند، اگر چه خود به ورطه اهل حدیث گرفتار شدند.

4. اسماعیلیان و نزاع در دورن

اگر ادعای امامت عبیدالله المهدی در سال 286 در سلمیه شام باعث اختلافی عمیق درفرقه اسماعیلیه شد و اسماعیلیان را به قرامطه (قائلین به هفت امام و غیبت امام هفتم) وفاطمیان (قائل به تداوم امامت در نسل اسماعیل) تقسیم کرد، و حمدان قرمط و برادرزنش، عبدان، سربه نیست شدند، در روزگار شهرستانی (479 - 548) نیز دو اختلاف بزرگ در اردوی فاطمیان روی داد. در سال 487، با مرگ مستنصر، در مورد امامت نزار ومستعلی بین بزرگان فاطمیون نزاع در گرفت و بدرالجمالی، وزیر وداعی الدعات مستنصر، از مستعلی و حسن صباح از نزار طرفداری کردند و نزاریان از دولت فاطمی مصر جدا شدند. در پی آن، حسن صباح (19) (م 518) که در سال 483 قلعه الموت رابه تصرف خویش درآورده بود، رهبراصلی نزاریان شد و تعالیم جدیدی را مطرح ساخت که مقداری با تعالیم فاطمیون تفاوت داشت; لذا دعوت حسن صباح دعوت جدید نام گرفت. (20) در سال 524 به دنبال مرگ آمر، یکی از خلفای فاطمی، مستعلویان به حافظیه(مجیدیه) و طیبیه تقسیم شدند. حافظیه را دولت وقت تایید کرد و طیبیان راه خود را ازآنان جدا کردند و در یمن و سپس در هند ادامه حیات دادند. اکنون فقط این دو فرقه جداشده از حکومت فاطمیان باقی مانده اند. در طول دوران زندگی شهرستانی، قدرت قلعه الموت به اوج خود رسید و مهم ترین وقایع مربوط به این فرقه در این زمان اتفاق افتاد. دراین مدت، حسن صباح، کیا امید بزرگ (م 532) و محمد بن کیا امید بزرگ (م 557) قلاع نزاریان در قزوین، قائنات (قهستان)، دامغان، دیلم، گیلان و... را رهبری کردند. هیچ کدام از این رهبران، مدعی امامت اسماعیلیان نبودند و فقط خود را حجت امام (21) می دانستند،برخلاف بعدی ها که خود را از نسل نزار و امام معرفی کردند. (22) لذا می توان گفت که تمام دوران شهرستانی هم زمان با دوره ستر امامان اسماعیلی نزاری سپری شده است،مسئله ای که برای پیروان این مذهب مشکلی جدی ایجاد کرد.

5. نزاریان و نزاع با بیرون

از سال 485 جنگ های سلجوقیان با الموتیان شروع شد که در پی آن سیاست مخوف وعجیب قتل های بزرگ به دست فدائیان اسماعیلی عملی شد. (23) یکی از اولین افراد ترورشده، خواجه نظام الملک، وزیر مقتدر ملکشاه سلجوقی بود. وی که فرمان حمله به قلاع باطنیان را داده بود، در سال 485 به قتل رسید. این حملات و قتل ها تا تسخیر قلاع اسماعیلیه به دست هلاکوخان ادامه یافت. اسماعیلیان در این دوره آن چنان قوی بودندکه هم عالمانی چون غزالی، شهرستانی و فخر رازی (24) را به خود مشغول و هم حکومت هارا گرفتار کرده بودند.

ب) زندگانی شهرستانی

ابوالفتح محمد بن عبدالکریم تاج الدین شهرستانی، بنا به نقل خویش، (25) در سال 479 درشهرستان (26) در یک خانواده گمنام به دنیا آمد. از خانواده او هیچ اثری در تاریخ یافت نمی شود، همچنان که از دیار وی دیگر نام و یادی نمانده است. (27) او در فقه شافعی نزدابومظفر احمد خوافی (28) شاگردی کرد. از اساتید دیگر او می توان به در کلام اشعری وابوالقاسم انصاری (31) در کلام اشعری و تفسیراهل بیت نام برد. او در این باره می نگارد: «من در سن کم، تفسیر قرآن را از مشایخ خودمی شنیدم تا این که به نزد استادم ناصرالسنة ابوالقاسم سلمان بن ناصر انصاری- رضی الله عنه - راه یافتم. او مرا با کلمات شریف اهل بیت و اولیای آنها - رضی الله عنهم -آشنا نمود و بر اسرار مدفون و اصول متین در علم قرآن رهنمون ساخت ». (32) این اولین قدم در راه آشنایی شهرستانی با اهل بیت بود. شهرستانی در سال 510 راهی حج شد. آیا اومثل هموطنش، ناصر خسرو، برای طلب صادقین یا به دستور صادقین راه حج را پیش گرفت، نمی دانیم. بعد از حج به بغداد رفت و سه سال در نظامیه بغداد - جایی که چندصباحی قبل، غزالی، هموطن دیگرش، در آن جا نام خود را شهره آفاق کرده بود - به وعظ و تدریس پرداخت و روشن نیست که چرا از آن جا دل کند و راهی خراسان شد. راه یافت. (34) شهرستانی در دیوان او به رتق و فتق امور پرداخت و در ضمن به نوشتن کتاب های خویش نیز اشتغال داشت. وی در سال 521، معروف ترین کتاب خویش یعنی ملل و نحل رابرای نقیب ترمذ نگاشت و در مقدمه و خطبه آن از او ستایش کرد; این خطبه در بیشترنسخه های خطی و چاپی امروزی موجود نیست. (35) او همچنین کتاب مصارعة الفلاسفه را به خواهش نقیب ترمذ نگاشته است. در همین اثنا، نقیب ترمذ، به خاطر سعایت حاسدان از کار بر کنار شد و به زندان افتاد و شهرستانی نیز راهی شهر خویش شد. شاید در همان سفر حج یا در وقتی که نزد نقیب ترمذ بود یا بعد از رجوع به زادگاهش به یکی ازصادقین برخورد و تعالیم باطنی تاویلی را از وی آموخت. او خود می نویسد:

و کسی که در وادی امن در مکانی مبارک از شجره طیبه ایستاده بود، مرا ندا داد که «یاایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین »; لذا راست گویان را چون عاشقی طلب کردم. در آن هنگام بنده ای از بندگان صالح خدا را یافتم. از وی مناهج خلق وامر و مدارج تضاد و ترتب و دو وجه عموم و خصوص و دو حکم مفروغ ومستانف را آموختم. او را دریایی یافتم که عجایبش تمام نمی شود و غرایبش ته نشین نمی شود.متحیر ماندم که شنا کنم، و حال آن که دست هایم توان نداشت وساحل بعید بود، و یا کشتی ای بخواهم که غاصبی آن را غصب یا عالمی آن را سوراخ کرده است. او به من اشاره کرد، کسی که اشاره اش نجات بخش بود، که به تلاقی دودریا روم یا چیزی را فراموش کنم... . من او را انسان بزرگی یافتم و پیروی اش کردم ورشد یافتم و آتشی جستم که در آن هدایت بود. (36)

طی همین سال ها او در خوارزم مجالس وعظی داشته است و بیشتر بر اصول حکمت سخن می گفته است، (37) که تنها یک مجلس از آن مجالس به ما رسیده است که در آینده به آن خواهیم پرداخت. شهرستانی بعد از مراجعه به شهرستان، کتب مهم دیگر خویش رانگاشت، مثل نهایة الاقدام که آن را بر اساس کلام اشعری نوشت و مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرارکه سراسر تفسیری تاویلی و باطنی است. وقتی که سپاه ترکان سلجوقی، در سال 548،خوارزم و نیشابور و شهرستان را محاصره کرد، حکومت سلطان سنجر به تاریخ پیوست و جسد شهرستانی به خاک سپرده شد. (38)

ج) آثار شهرستانی

بنابر نقل بیهقی، تالیفات او بیشتر از بیست کتاب است. (39) تعداد کتاب ها و رساله های وی را بیست و پنج، هفده، نوزده و دوازده نیز گفته اند که بعضی از این آثار مع الاسف اکنون موجود نیست یا ما از آنها بی خبریم; ولی آنچه به طور حتم نوشته اوست، به قرار زیراست:

1. آثار مطبوع

1-1. الملل و النحل: این کتاب چندین چاپ دارد که بهترین چاپ آن، ویرایش دوم محمد بن فتح بدران در سه جلد است. بدران کتابی هم به نام المدخل الی الملل والنحل دارد.

2-1. نهایة الاقدام فی علم الکلام: این کتاب از آخرین آثار شهرستانی است. این اثر به همت آلفرد جیوم در لیدن هلند چاپ شده است.

3-1. مصارعة الفلاسفه: این کتاب را، که بنا به درخواست نقیب ترمذ در هفت مسئله برضد ابن سینا نوشته است، (40) اولین بار در مصر در سال 1976 به دست سهیر مختار براساس تنها نسخه کتابخانه بغداد چاپ شد. همین تصحیح به همراه مصارع المصارع، اثرخواجه نصیرالدین طوسی، را کتابخانه آیت الله مرعشی چاپ کرد و اخیرا در سال 1997، موفق فوزی الجبر از روی همان نسخه بغداد آن را مجددا تصحیح و منتشر کرده است.

4-1. مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار: این کتاب درتفسیر سوره حمد و بقره است که نسخه خطی آن به همت انتشارات نسخ خطی چاپ شده و تاکنون تا آخر سوره حمدبه دست دکتر آذرشب تصحیح شده، دفتر نشر میراث مکتوب آن را در یک جلد چاپ کرده است; مابقی آن نیز در دست تصحیح است. یقینی است که این کتاب نوشته شهرستانی است.

5-1. رساله ای در جوهر فرد یا جزء لایتجزا یا مسئله ای در اثبات واجب الوجود که درانتهای نهایة الاقدام به دست آلفرد جیوم تصحیح و چاپ شده است.

6-1. مجلس مکتوب در خلق وامر: این مجلس در خوارزم برگزار شده است و اولین بارجلالی نائینی آن را تصحیح و در ابتدای ملل و نحل ترجمه افضل الدین ترکه چاپ کرده است. ایشان همین مجلس را در کتاب شرح احوال شهرستانی و در ابتدای کتاب توضیح الملل در ترجمه ملل و نحل آورده است و آقای آذرشب آن را به عربی ترجمه و در انتهای جلدنخست مفاتیح الاسرار چاپ کرده است.

7-1. رساله ای در علم واجب الوجود یا گفت وگوی شهرستانی و ایلاقی یا رساله شهرستانی به ایلاقی که این رساله را به شرف الزمان ایلاقی، (41) فیلسوف مشهور زمان خود، نوشته و از او خواسته است که علم مطلق خدا را برایش ثابت کند. این رساله به همت محمدتقی دانش پژوه تصحیح و در مجله نامه آستان قدس چاپ شده است. (42)

2. آثار مفقود

شهرستانی کتاب های دیگری نیز نگاشته است که اکنون در دسترس ما نیست. از این آثاریا خود شهرستانی در ضمن آثار دیگر نامی به میان آورده است، یا دیگران دیده و مطلبی از آنها نقل کرده اند، یا به او منسوب اند. نام این نوشته ها از این قرار است:

1. الارشاد الی عقائد العباد;

2. رسالة فی المبدا و المعاد یا رساله ای در معاد; وی از این کتاب و رساله در نهایة الاقدام یاد می کند; (43)

3. تاریخ; (44)

4. العیون والانهار; از این دو کتاب در مفاتیح الاسرار نام می برد; (45)

5. شبهات ارسطو و برقلس و ابن سینا و نقضها، که در ملل و نحل از آن نام می برد; (46)

6. در نهایة الاقدام می نویسد: «این کتاب (نهایة الاقدام) در بیست مسئله و قاعده در بیان نهایات اقدام اهل کلام بود و اگر اجل مهلت دهد در بیست مسئله دیگر نهایات اوهام حکمای الهی راشرح خواهیم داد».

(47) ولی نمی دانیم این کتاب را نوشته است یا نه. بیشتر محققان، مثل بدران و صاحب منهج الشهرستانی و سهیر محمد مختار و... قائل اند که آن را نوشته است ولی اکنون در دست ما نیست;

7. صاحب تبصرة العوام می نویسد: «شهرستانی از اشاعره در قصه یوسف گوید: که برادران یوسف انبیا بودند.» (48) این کتاب به نام شرح سوره یوسف یاتفسیر سوره یوسف هم نامیده شده است. ابن تیمیه می گوید: «گفته می شود، شهرستانی تفسیر سوره یوسف را بر مذهب اسماعیلیه نوشته است ». (49)

8. میرداماد در قبسات می نویسد:«شهرستانی در کتابش به نام المناهج و البیانات قائل است که جسم مؤلف از اجزای بالفعل نیست ». (50) این کتاب به نام المناهج و الایات هم ثبت شده است.

اما کتاب های منسوب به او عبارت اند از: الاقطار فی الاصول، دقائق الاوهام، تلخیص الاقسام لمذاهب الانام، قصه موسی و خضر، غایة المرام فی علم الکلام، رساله ای به محمد السهلانی (51) و کتاب الشجرة الالهیة. (52) از این آثار فقط در کتب تذکره نویسان و فهرست نویسان یادی شده است.

د) مذهب شهرستانی در دیدگاه و تحقیق پیشینیان

1. دیدگاه نویسندگان در باب اشعری بودن شهرستانی

شاید اولین فرد که شهرستانی را اشعری دانسته است، صاحب تبصرة العوام باشد که قول او را نقل کردیم. (53) سپس ابن خلکان (م 681) او را متکلمی بر مذهب اشعری دانسته، تمام مطالبش رااز کتاب ذیل سمعانی نقل می کند; لذا از تمایلش به اهل قلاع اصلا صحبتی به میان نمی آورد. (54) یافعی (م 768) نیز چون از ذیل نقل می کند او را متکلمی اشعری دانسته است. (55) سبکی (م 771) از تحبیر سمعانی نقل می کند که شهرستانی متهم بوده که به اهل قلاع (اسماعیلیان) میل داشته است; ولی سپس در این مسئله تردید می کند و می گوید:«تصانیف شهرستانی غیر از این را می رسانند. ملل و نحل در نزد من بهترین کتاب در این باب است; شاید در کتاب تحبیر سمعانی دس و تحریفی صورت گرفته باشد وگرنه چرادر ذیل این مطلب را نگفته است؟ ولی صاحب کافی هم گفته است او در اعتقاد خبطدارد». (56) لذا سبکی از مرددین است ولی تمایل دارد که این تهمت را از چهره او بزداید.علامه حلی (م 726) او را اشد متعصبان نسبت به امامیه می داند ولی نگفته است که مذهبش چیست. (57) علامه مجلسی (م 1111) او را از عامه می داند و درباره مذهبش مطلبی بیان نکرده است. (58) ابن حجر عسقلانی (م 852) از خوارزمی نقل می کند که شهرستانی متهم به الحاد است ولی مایل است که این تهمت را از دامان او پاک کند; لذامی گوید: این مطالب را از باب جدل گفته است. (59) صاحب الغدیر بدون این که از مذهب شهرستانی صحبتی کند، او را سنی ای می داند که نسبت های ناروایی به شیعه زده است.علامه امینی اشکالاتی را که از دیدگاه شیعه بر کتاب ملل و نحل شهرستانی وارد است،یک جا جمع آوری کرده است. جالب است که در انتها، از قول خوارزمی نقل می کند که شهرستانی میل به الحاد داشت. (60) ولی صاحب الغدیر توجه نکرده است که این الحاد یعنی از اسماعیلیان بودن. صاحب روضات الجنات (م 1313) چون تمام مطالبش را از ابن خلکان نقل می کند، او را متکلمی اشعری معرفی می کند. (61) صاحب ریحانة الادب هم او رایکی از متکلمان اشعری مذهب می داند. (62) دکتر احمد محمود صبحی، شهرستانی رایکی از بزرگان اشاعره دانسته و حتی در پاورقی، کتابی به نام مناظرات مع الاسماعیلیه به اونسبت می دهد، که این کتاب را تنها در فهرست ایشان می توان یافت. (63) استاد جعفرسبحانی، شهرستانی را متکلم اشعری دانسته و حتی قول کسانی را که قائل اند او متمایل به اهل قلاع است رد می کند و او را یک اشعری متعصب می داند. (64) سهیر مختار قائل است چون او نزد سلطان سنجر از مرتبه بالایی برخوردار بود، لذا اقران او این تهمت(اسماعیلی بودن) را به او زده اند تا او را از چشم سلطان بیندازند وگرنه شهرستانی یک متکلم اشعری بوده است. (65) رضا استادی هم با توجه به مطالب الغدیر او را اشعری می داند. (66) صاحب معجم المؤلفین او را یک متکلم اشعری معرفی می کند. (67) علی ربانی گلپایگانی هم به تبع استاد خود، آیت الله سبحانی، ایشان را اشعری می داند. (68) دایرة المعارف بستانی، (69) علی اصغر حلبی در تاریخ فلاسفه ایرانی، (70) دهخدا در لغت نامه (71) و... به تبع تذکره نویسانی چون ابن خلکان و سبکی، شهرستانی را متکلمی اشعری می دانند.صاحب منهج الشهرستانی با بررسی خوب خود در این زمینه، سرانجام به این نظر متمایل می شود که شهرستانی از ابتدای زندگی تا اواخر عمر، اسماعیلی مذهب بوده و در اواخرعمر خویش به کیش اشعری رجوع کرده است. (72)

2. دیدگاه نویسندگان در باب اسماعیلی بودن شهرستانی

عبدالکریم بن محمد سمعانی (م 562)، شاگرد شهرستانی، در التحبیر فی المعجم الکبیرمی گوید: «او در کلام امام بود... ولی متهم به الحاد [ اسماعیلی گری] و میل به سوی آنهااست. او در تشیع غالی بود». (73) همین مطلب را در معجم الشیوخ خود نقل می کند، (74) ولی درالذیل (75) این مطلب نیامده است. ظهیر الدین بیهقی (م 565)، یکی دیگر از معاصران وی،می نویسد: «[شهرستانی] تفسیری در دست تالیف داشت که آیات قرآن را بر اساس قواعد شریعت و حکمت تاویل می کرد. بدو گفتم: این عدول از طریق صواب است و درقرآن فقط روش تاویل سلف صحیح است، چنان که غزالی می نمود. او از سخنان من ناراحت شد». (76) معاصر دیگر وی، خوارزمی (م اواخر قرن ششم)، در تاریخش می نویسد: «شهرستانی مایل به الحاد (اسماعیلیان) بود و در اعتقاداتش خبط صاحب کافی هم او را متمایل به اهل قلاع و دارای خبط در اعتقاد می داند. (78) ابن تیمیه فقط بر اساس ملل و نحل شهرستانی، بدون این که از کتب دیگر او مثل مفاتیح الاسراریا مجلس مکتوب خبر داشته باشد، او را متمایل به شیعه دانسته، می گوید: «کتاب ملل و نحل شهرستانی نشان می دهد که او متمایل به شیعه واحتمالا اهل قلاع باشد و شاید نقیب ترمذ هم فردی اسماعیلی بوده که مذهب خود را کتمان می کرده است.» (79)

شهرزوری به نقل از بیهقی او را متمایل به اهل قلاع می داند و تاویلات وی را موافق تاویلات باطنیه می شمرد. (80) خواجه نصیرالدین طوسی که خود سی سال با اسماعیلیه همکاری نزدیکی داشته است، در رساله سیر و سلوک می نویسد:

اما پدر بنده که مردی جهاندیده بود و سخن اصناف مردم شنیده بود و تربیت از خال خود که از جمله شاگردان و مستفیدان داعی الدعاة تاج الدین شهرستانه [یافته] بود،در تقلید آن قواعد مبالغه کمتر نمودی، بنده کمترین را به تحصیل فنون علم واستماع سخن در باب مذاهب و مقالات ترغیب کردی.... و در باطن چون به آن مقام رسید که بدانست حق با تعلیمیان [تعلیم و دعوت جدید حسن صباح] است. (81)

و همچنان که می دانیم، داعی الدعات از القاب داعیان اسماعیلی است. و در این عبارات شهرستانی (شهرستانه) به این لقب ملقب شده است. ابن عماد حنبلی (م 1089) می نویسد: «او متهم به مذهب باطنیه است ». (82) برنارد لوئیس می نویسد: «او ازعقاید و آرای گذشتگان و عقاید اسماعیلیان عمیق تر از پیشینیان خود خبر داشته و خودمتهم به داشتن عقاید اسماعیلی است ». (83) آقا بزرگ تهرانی نقل می کند که استاد محیططباطبایی در رساله شهرستانی خویش ثابت کرده که شهرستانی در باطن اسماعیلی مذهب بوده و مذهب خود را پنهان می کرده است. (84) استاد جلالی نائینی با الهام گرفتن از محیط طباطبایی در مقدمه خویش بر ملل و نحل ترجمه افضل الدین ترکه و درکتابی مستقل به نام شرح حال و آثار شهرستانی و نیز در مقدمه توضیح الملل در ترجمه ملل ونحل قائل است که شهرستانی اسماعیلی مذهب بوده است. (85) محمدتقی دانش پژوه، طی دو مقاله به بررسی آثار و مذهب شهرستانی پرداخته و با توجه به کتاب مفاتیح الاسرار ومجلس مکتوب خلق وامر قائل است که او از ابتدا اسماعیلی بوده است و با توجه به مطالب خواجه نصیر در دو کتاب رساله سیر و سلوک و مصارع المصارع، شهرستانی راداعی الدعات منطقه خراسان می داند. (86) لذا مقاله خویش را به عنوان «داعی الدعاة تاج الدین شهرستانه » معنون ساخته است. (87)

ویلفرد مادلونگ در مقاله «برخی از جنبه های کلام اسماعیلی، سلسله نبوت و خدای ماورای هستی » که با ویرایش سید حسین نصر در سال 1977 در تهران چاپ شده و سپس ترجمه آن در کتاب مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه منتشر شده است، به این مطلب پرداخته، می نویسد: ابن سینا که عقاید اسماعیلیه را از پدرش آموخته بود، آن رانپذیرفت و دستگاه فلسفی بوعلی به شدت با کلام مبتنی بر نبوت اسماعیلی معارضه نمود، ولی اسماعیلیان تا یک قرن مطالب او را بی پاسخ گذاشتند. شهرستانی که به عنوان متکلم اشعری مذهب شناخته می شود با آزاداندیشی به همه مذاهب علاقه نشان می دهد ولی در نهان به آیین نزاری اسماعیلی تمایل داشته است و احتمالا معلم صادق او شخصیتی اسماعیلی بوده است. او در سراسر زندگی به دفاع از آرای اسماعیلیان پرداخته است. شهرستانی اولین اسماعیلی مذهبی است که به مخالفت با ابن سیناپرداخت و کتاب المصارعة وی در رد مابعدالطبیعه ابن سینا است. کتاب المصارعة کاملا باکلام سنتی اسماعیلیه موافق است. (88)

باید توجه داشت که در مکتب بوعلی خدا هستی دارد، مثل موجودات دیگر، ولی واجب الوجود است، ولی در کلام اسماعیلی خدا فوق هستی است. در دستگاه بوعلی،پیامبران در رتبه ای بعد از عقل دهم قرار می گیرند ولی در فلسفه اسماعیلی، پیامبران هم رتبه و حتی در بعضی موارد مافوق عقول اند. اینان متوسطات عالم امر و آنان متوسطات عالم خلق اند. مادلونگ، هم در این کتاب و هم در کتاب فرقه های اسلامی (89) متاثراز جلالی نائینی و دانش پژوه است. بحث انطباق کتاب مصارعة با کلام سنتی اسماعیلیه درکلام مادلونگ تماما برگرفته از دانش پژوه است. در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد.مونتگمری وات در کتاب فلسفه و کلام اسلامی می نویسد:

وی [شهرستانی] هم به گرایش و هم به فعالیت اسماعیلی متهم بود. اتهام اسماعیلی شاید معلول این امر باشد که همه کتاب های خود را به نام ولی نعمت خود نوشت که سرپرست علویان در ترمذ بود. (90)

مونتگمری وات توجه نکرده است که وقتی شهرستانی شروع به تالیف تفسیر خودبه نام مفاتیح الاسرار کرد، دیگر نقیب ترمذ در این عالم نبود و شهرستانی، رانده از همه جا،در گوشه خانه خود با قلم ودوات و کاغذ نجوا می کرد. دکتر فرهاد دفتری با تاثیر ازدانش پژوه و جلالی نائینی و احتمالا مادلونگ، شهرستانی را در اواخر عمراسماعیلی مذهب می داند. (91) دکتر دینانی طی دو مقاله به بررسی کشتی (المصارعة)شهرستانی با ابن سینا و خواجه نصیر با شهرستانی پرداخته، و با توجه به گفته های دانش پژوه و جلالی نائینی او را شیعی باطنی می داند. ایشان کشتی شهرستانی با پهلوان فلسفه را ناشی از جاه طلبی و غرور دانسته است. (92) جی. مونت در مقاله «شهرستانی » دردایرة المعارف اسلام با توجه به نوشته های جلالی نائینی، دانش پژوه، فرهاد دفتری ومادلونگ، او را در باطن، اسماعیلی ای می داند که کیش خود را به خاطر اوضاع و شرایطزمانه اظهار نمی کرده است. (93) پرویز اذکایی، فهرست کننده مطالب نسخه خطی مفاتیح الاسرار، طی مقاله ای می نویسد: «در دست داشتن فصول اربعه حسن صباح که یک سند درون سازمانی است، خود دلیل اسماعیلی بودن شهرستانی است و وفوراصطلاحات مکتب اسماعیلیان در کتاب مفاتیح الاسرار نشان می دهد که او یک اسماعیلی تمام عیار بوده است. او به مکتب اخوان الصفا گرایش دارد.» (94) ولی فرهاد دفتری معتقداست که: مکتب اخوان الصفا در بین اسماعیلیان یک مکتب مطرود است. اسماعیلیان مکتب خراسان مخصوصا مکتب ابوحاتم رازی را پذیرفتند. (95) دکتر آذرشب در رساله دکتری خویش و در مقدمه مفصل خود بر مفاتیح الاسرار و در مقاله ای در تراثنا، شهرستانی را فردی مستقل از مذهب خاص دانسته که شدیدا به دو مکتب نزاریان و اشعریان متمایل بوده است. (96) رسول جعفریان بدون ذکر منبعی می نویسد: «او در باطن تفکراسماعیلی داشته و در ظاهر خود را شافعی و اشعری می نموده است ». (97)

3. مرددان و خاموشان

اگرچه بعضی از افراد پیش گفته به ظاهر مرددند، ولی از کلام آنها تمایل به سوی یک طرف فهمیده می شد; لذا آنها را در ذیل دو عنوان گذشته آوردیم. و اما کسانی که درباره مذهب شهرستانی سکوت اختیار کرده و او را فقط به عنوان متکلم یا فیلسوف معرفی کرده اند عبارت اند از: عبدالرحمن بدوی در تاریخ اندیشه های کلامی (وی بدون ذکر مذهب او می نویسد: «منطقه او به منطقه حاکمیت اسماعیلیان نزدیک بود»); (98) جمال الدین اتابکی(م 874) در النجوم الزاهرة; (99) شیخ عباس قمی در الکنی والالقاب; (100) زرکلی در الاعلام (101) و...

ه) مذهب شهرستانی از لابه لای آثار وی

1. ملل و نحل: شهرستانی به دلیل سماحت و آزاداندیشی در نقل اقوال مذاهب اسلامی ومکتب های فلسفی مورد توجه عموم علاقه مندان به ملل و نحل است. مواردی که سلفی گران را به خشم می آورد و باعث نسبت تشیع از جانب آنان به شهرستانی می شودبه قرار زیر است: شهرستانی در ابتدای کتاب ملل و نحل مقدماتی را بیان کرده است; وی در مقدمه چهارم می گوید:

دومین اختلاف در امت اسلام در هنگام مرض پیامبر به وجود آمد که پیامبر متخلفان از جیش اسامة را لعنت کرد و عده ای مخالفت کردند و به جیش اسامه نپیوستند.اختلاف بعدی در موت پیامبر بود که عمر گفت: پیامبر نمی میرد و به آسمان رفته است. چهارمین اختلاف در مکان دفنش بود و پنجمین اختلاف در امامت بود که عده ای در سقیفه جمع شدند و انصار و مهاجر با هم اختلاف نمودند، ولی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب - رضی الله عنه - به امور پیامبر از دفن و کفنش مشغول بود و ملازم قبر پیامبر بود، بدون نزاع و اختلاف. ششمین اختلاف در فدک و ارث و هفتمین آن در مانعین زکات بود و هشتمین اختلاف در نصب عمر بود...

سپس مطاعن عثمان را برمی شمرد واختلاف دهم را خروج طلحه و زبیر بر حضرت امیر دانسته، می گوید: «اگرچه حق با علی بود ولی حق این است که طلحه و زبیر و عایشه توبه کردند... و بالجملة کان - علی رضی الله عنه - مع الحق و الحق معه...». (102) بحث امامت واین جمله اخیر سلفیان را برآشفته است. ابن تیمیه در جواب این چند صفحه حدود چهل صفحه می نویسد و به خاطر این جمله اخیر، شهرستانی را متمایل به شیعه می داند. (103) شهرستانی در ملل و نحل از محمد بن حنفیه تمجید کرده، می نویسد:

و السید محمد بن حنفیه کان کثیر العلم، غزیر المعرفة (کثیر المعرفة) وقاد الفکر،مصیب الخاطر فی العواقب. قد اخبره امیر المؤمنین علی - رضی الله عنه - عن احوال الملاحم و اطلعه علی مدارج المعالم. و قد اختار العزلة، فآثر الخمول علی الشهرة و قد قیل انه کان مستودعا علم الامامة حتی سلم الامانة علی اهلها و ما فارق الدنیا و قد اقرها فی مستقرها. (104)

و سپس شعر سید حمیری را درباره اش می آورد. آنچه در این مطالب قابل ملاحظه است، نسبت دادن علم اسرار و احوال مرگ و زندگی به حضرت امیر و محمد بن حنفیه است و نکته دیگر این است که محمدبن حنفیه را امام مستودع معرفی می کند که دقیقا باسلسله امامان نزاری و اصطلاحات اسماعیلیه منطبق است. (105) مطلب دیگر این است که می گوید او در زمان مرگ امامت را در محل خودمستقر کرد، که این هم مطلبی است صددر صد اسماعیلی; چرا که نه اهل سنت و نه حتی امامیه و زیدیه نسبت به محمد بن حنفیه این چنین نگرشی ندارند. شهرستانی درباره زید بن علی می نویسد:

برادرش باقر، محمد بن علی، با او مناظره می کرد که چرا شاگرد واصل بن عطا است،کسی که جدشان را در قتال ناکثین و مارقین و قاسطین بر خطا می داند و درباره قدرغیر از روش اهل بیت مشی می کند و اگر خروج شرط امامت است پس پدرت زین العابدین بنابر نظر تو امام نیست. (106) او درباره امام صادق(ع) می نویسد:

به یحیی بن زید خبر داد که چگونه مثل پدرش مصلوب خواهد شد و همین طور هم شد و به محمد و ابراهیم خبر داد آنچه بر آنان جاری می شود و به آنان گفت که پدرانش به او این اخبار را داده اند و گفته اند که خروج اهل بیت بر بنی امیه جایزنیست تا آنان از بین روند. (107)

او حدیث دار و حدیث غدیر را نقل کرده، این حدیث را تماما با جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه... و ادرالحق معه حیث دار، الاهل بلغت؟ ثلاثا» (108) ذکر می کند. وی بار دیگردرباره امام صادق می نویسد:

او دارای علم کثیری در دین بود و از حکمت سرشار و در دنیا زاهدی تمام عیار، و ازشهوات دوری می جست. او اسرار علوم را به عده ای آموخت و متعرض امامت نشدو در خلافت احدی نزاع نکرد و کسی که در دریای معرفت غرق شود درباره رودخانه ای طمع نمی کند. او از غلات برائت جست. او از غلو و تشبیه و تناسخ وحلول که غلات می گفتند و از غیبت و رجعت و بدا که رافضه قائل اند بری بود... (109)

شهرستانی در ملل و نحل مسئله نور خفی در صلب پدران پیامبر را قائل است و می نویسد:

... و ببرکة ذلک النور دفع الله تعالی شر ابرهة و ببرکة هذا النور رای تلک الرؤیا فی تعریف موضع زمزم و... و ببرکة ذلک النور کان عبدالمطلب یامر اولاده بترک الظلم و البغی و... . (110)

عین همین مطلب را در مواضع عدیده ای از مفاتیح الاسرار بیان کرده، ولی این نور را تاقیامت متصل دانسته، می نویسد: «ارحام پیامبر حامل نور نبوت و نطفه امامت بوده که تاقیامت متصل است »، (111) که این مطلب را فقط در عقاید شیعه می توان یافت. (112) شهرستانی باهشام بن حکم بسیار بد برخورد کرده است، ولی در انتها می نویسد: «شخصیت حقیقی او ورای آنچه در زمینه تشبیه ابراز می کند قرار دارد». (113)

اما مواردی که باعث می شود این تفکر تا حدی متزلزل شود از این قرار است:

یکم. وی طعن امامیه نسبت به صحابه را نپذیرفته است و می نویسد: «قرآن عدالت صحابه و رضایت خدا از آنان را ثابت می کند». وی سپس روایت عشره مبشره را نقل می کند. (114) ولی باید توجه داشت که تمایل شهرستانی به اسماعیلیه است نه امامیه، و حتی خود حسن صباح در نامه ای به ملکشاه سلطان سلجوقی نسبت به صحابه اظهار ارادت کرده، به همین روایت عشره مبشرة اشاره می کند. (115)

دوم. شهرستانی نقل می کند که امام صادق از آنچه رافضه می گویند، مثل غیبت ورجعت و بداء، بیزار است. (116) ولی باید توجه کرد که اولا اینها تماما افکار امامیه است، نه اسماعیلیه; و ثانیا غیبت امامان اسماعیلی همیشه همراه با حجت است، مثل همان نایبان خاص امامیه در غیبت صغری، و وقتی سلسله امامان تاقیامت وجود دارند، نیازی به رجعت نیست. بداء هم اصل مستمسک امامیه است برای عدم امامت اسماعیل. پس آنچه در ملل و نحل وجود دارد بر ضد امامیه است نه اسماعیلیه. باقی می ماند یک جمله از شهرستانی که در پایان نقل اقوال اسماعیلیان و فصول اربعه حسن صباح می نویسد:

چه بسیار با این جماعت در باب مقدمات مذکور مناظره کردم... چه بسیار درباره احتیاج [انسان به معلم و امام] از این جماعت پرسیدم و گفتم: آن که به او احتیاج است کجاست؟... معلم را بدان منظور خواهند که تعلیم دهد. اینان در تقلید گشوده وهیچ عاقلی نمی پسندد که بدون بصیرت به مذهبی معتقد شود ... . (117)

مشکل شهرستانی و مثل او، غزالی و فخر رازی در همین نکته نهفته است که اگرچه عقل راهنما است ولی کافی نیست و به معلم احتیاج است; پس او کجاست؟ و این همان مشکلی است که امامیه بعد از غیبت امام زمان دچار آن شد و حتی عده ای را واداشت که برای رفع حیرت، کتاب بنویسند (118) و این بحث هنوز هم ادامه دارد. مطلب دیگر این است که شهرستانی می نویسد:

در هر امتی از امم اقوامی مثل اباحه گران، زنادقه و قرامطه وجود دارند که تشویش دردین از طریق آنها صورت گرفته است و فتنه مردم وابسته به آنهاست. (119)

در این جا شهرستانی به قرامطه تاخته و فتنه و تشویش در دین را به آنان نسبت داده است. این مطلب، با وجود اختلاف شدید قرامطه با فاطمیون و سپس نزاریان، هیچ ایرادی را به شهرستانی وارد نمی کند; چرا که نسبت قرامطه به اسماعیلیان، نسبت اسماعیلیان به اثناعشریه است و همان قدر که امامیه به اسماعیلیه روی خوش نشان می دهد، نزاریان به قرامطه روی خوش نشان می دهند.

پس تا این جا دریافتیم ملل و نحل شهرستانی مطلبی را که دال بر ضدیت با اسماعیلیه باشد ندارد و آنچه هست، باید با توجه به عقاید نزاریان، مخصوصا دعوت جدید حسن صباح نگریسته شود.

2. مصارعة الفلاسفه: اگر چه در ابتدای مصارعة، شهرستانی عهد کرده است که بر طریق حکمت حکما طی طریق کند و طبق مشی آنان جواب بوعلی را بدهد، ولی از چند جمله مصارعة و از چند تصریح خواجه نصیر در مصارع المصارع می توان تمایل او را به اسماعیلیان دریافت. با این همه، این را که تمام این کتاب با کلام سنتی اسماعیلیه منطبق است (120) در مصارعة الفلاسفه نمی توان یافت. (121)

یکم. شهرستانی در مصارعه می نویسد:

بعضی از حکما قائل اند غنای اکبر برای کسی است که خلق و امر دست اوست.خداوند بالاتر از آن است که توصیف به تمام شود، چه برسد به نقص. او متمم هرتامی است و مکمل هر ناقصی است... ولی این حرف باید در هر صفتی حتی وجودهم طرد شود. او موجود است یعنی موجد هر موجودی است و واجب الوجود است یعنی موجب هر وجودی است; عالم است یعنی معلم هر عالمی است و قادر است به معنای این که مقدر هر قادری است، که این مطلب منهاج آن مرد [ابن سینا] نیست و اگر این مذهب بوعلی بود نباید حکم به عموم وجود و شمول آن کند. (122) خواجه نصیر در مصارع المصارع جواب می دهد:

آنچه او می گوید مذهب تعلیمیان است. آنان قائل اند که خدای متعال نه موجوداست نه معدوم، بلکه او مبدا وجود و عدم است و همچنین در هر متقابلی و مترتبی خداوند بلندمرتبه تر از آنهاست بلکه حاکم بر متقابلان و مترتبان است. (123)

خود شهرستانی در نهایة الاقدام می نویسد: «از بعضی حکما نقل شده که درباره صفات باری گفته اند: او اوست، نه موجود است نه معدوم و... و این مذهب غالیان وباطنیه هم هست ». (124) وی در ادامه می نویسد:

طایفه ای از شیعه قائل اند که تعطیل در اسمای حسنی جایز نیست، مثل تشبیه... .علی(ع) درباره توحید خداوند می فرماید: «لایوصف بوصف... لکنا نطلق الاسماءبمعنی الاعطاء فهو موجود بمعنی انه یعطی الوجود و عالم بمعنی انه واهب العلم للعالمین...» و به محمد بن علی باقر نسبت داده شده که می فرمود: عالم ست یعنی واهب العلم است... و این تعطیل نیست... . (125)

دوم. شهرستانی در بحث حدوث عالم می نویسد: «مذهب ارسطو و فلاسفه اسلام این است که عالم قدیم است و مثل اینهاست کسی که قائل است کلمات و حروف قدیم اند...» (126) خواجه در جواب می نویسد:

چگونه مذهب احمد بن حنبل را ذکر کردی و هم ردیف قول فلاسفه قرار دادی، ولی از قول کسانی که قائل اند کلمات و حروف که از این اصوات و حروف تشکیل نشده اند، قدیم اند و واسطه خلق و خالق اند و آن را کلمه نامیدند و چه بسیار به حسب اشخاص متعدد می شوند پس آنان کلمات اند، حرفی به میان نیاوردی؟ و این مذهب باطنیان است که مصنف هم [شهرستانی] بر آنها متمایل است. (127) خواجه تعریض زده که چگونه قول ارسطو و بوعلی و احمد بن حنبل اشکال داردولی حرف باطنیه اشکال ندارد.

سوم. شهرستانی در باب جواهر مفارق می نویسد: «و هی مظاهر الکلمات التامات الطاهرات الزکیات و الکلمات مصادرها.» (128) خواجه در جواب گوید: «این کلمات چیست؟اگر به نقل ثابت شده است فقط کلمه واحدی است که از آن به «کن » تعبیر شده است که مؤلف از دو حرف است و اگر به عقل ثابت شده است پس آن مقدماتش کجاست؟ ...» (129) البته خود خواجه هم گرفتار افکار اسماعیلیان است، چرا که «کن » را فقط اسماعیلیان حاکی از جواهر مفارق می دانند نه گروه دیگر. (130) باید یادآوری کرد که هفت مسئله ای که شهرستانی در آنها به بوعلی ایراد می گیرد، چنین اند: یکم: در حصر اقسام وجود به واجب الوجود و ممکن الوجود; دوم: در وجود واجب; سوم: در توحید واجب; چهارم:در علم واجب تعالی; پنجم: در حدوث عالم; ششم: در حصر مبادی; هفتم: مسائل مشکله. در چهار مسئله دوم تا پنجم، هم اسماعیلیه و هم اشاعره به بوعلی ایرادگرفته اند، و غزالی در تهافت الفلاسفه (131) به این چهار مسئله می پردازد. پس این نکته که مصارعة الفلاسفه تماما با کلام اسماعیلیه منطبق است، حرف کاملی نیست; چرا که اشاعره و اسماعیلیه در این چهار مسئله مهم از جهاتی با هم مشترک اند.

3. نهایة الاقدام فی علم الکلام: شهرستانی این کتاب را بعد از ملل و نحل و بعضی کتب دیگر نوشته وتماما در اثبات عقاید اشاعره است. وی در این کتاب، امامت را جزء فروع دانسته (132) و در جواب فضایل حضرت امیر برای تصدی خلافت، فضایل بسیاری برای ابوبکر ردیف می کند. (133) در اثبات عقاید اشعری الفاظی را چون «شیخنا «نقول، قلنا، قول الحق » (135) که در تایید حرف اشاعره است، به کار می گیرد و اقوال مذاهب دیگر را با «قالوا، یقولون، قولهم » بیان می کند (136) و فقط در نقل فضایل اهل بیت (137) و نقل دعایی در آخر کتاب از امام زین العابدین تا حدودی آزاداندیش است. (138) این نقل ها تنهانشانه تمایل شهرستانی به اهل بیت و عموم شیعه در کتاب نهایة الاقدام است. لذا اگرکسی شهرستانی را از نظرگاه این کتاب نگاه کند، وی را یک اشعری تمام عیار می بیند،همان چیزی که ابن خلکان و سبکی و آیت الله سبحانی را متمایل به اشعری دانستن شهرستانی کرده است.

4. مجلس مکتوب در خلق وامر: این مجلس تنها اثر فارسی به جای مانده از شهرستانی است. این مجلس تماما با تاویلات باطنی ممزوج است. او می گوید:

بی آن که او راشریک گویی در خلق، اسباب ساخت در خلقیات و ایشان را فریشتگان نام نهاد، و بی آن که او راشریک باشد در هدایت، اسباب ساخت در امریات و ایشان را پیامبران نام نهاد... . اسباب امری متوسطان در هدایت، آدم، نوح، ابراهیم، موسی،عیسی، محمد... بر سر دور اسامی پیغامبری چون آدم، بر سر دور معانی آن اسامی پیامبری چون نوح، (139) بر سر دور جمع آن اسامی و معانی پیغامبری چون ابراهیم، برسر دور تنزیل موسی، بر سر دور تاویل عیسی، بر سر دور جمع تاویل و تنزیل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - ... پیغامبران از اسامی درگرفته و به ترتیب دورابعد دور به معانی می رسانند... در شریعت نسخ دوری به دوری... زنهار تا نسخ احکام را ابطال ندانی، اکمال ندانی... اگر اسامی باطل گشتی، معانی برکجا نشستی!ای فریشتگان،.. . وقت آن آمد که روی به شخصی آرید که مکان و زمان غلامکان درسرای اویند «اسجدوا لآدم » عرش کل مکان، دور کل زمان، آدم کل انسان... .

آنچه در این جا ملاحظه می شود، تماما با تاویلات باطنی اسماعیلیه همنوا است.بحث دور پیامبران و این که پیامبری صاحب تنزیل و پیامبری صاحب تاویل و پیامبری جمع هر دو را کرده است، از جمله مباحث دامنه دار فیلسوفان اسماعیلی است. (140) دردنباله می نگارد:

امروزت لا اله الا الله و محمدرسول الله گشایش و رهایش (141) دهد، خون و مالت درعصمت آرد، اما فردات رستگاری آن گه دهد که به اخلاص دل گفته باشی، پس قائمی بباید تا مؤمن مخلص از منافق مرائی جدا باز کند و بهشتی از دوزخی جدا بازکند. امروز ما کنا نعرف المؤمنین من المنافقین الا بحب علی و بغضه. (142) سعید مسیب می گوید:مامؤمن از منافق به دوستی علی و دشمنی او شناختیمی و فردا «انت یاعلی،قسیم النار و الجنه...»; مؤمن از منافق به حب علی و بغضه به بهشت و دوزخ رسید. (143)

او در ادامه به معتزلیان و اشعریان تاخته، می گوید: «این همه [قول اشعریان، معتزلیان و کرامیان] نه زبان قرآن است، نه عبارت کتاب و سنت است...»; و در انتها، بعد از این که بسیار زیبا تاویل آن دیوار و گنج و عمل خضر را روشن می سازد، می گوید:

و امیر المؤمنین علی(ع) جمع قرآن می کرد (144) که در زیر آن گنجی است از بهر دو یتیم،یعنی حسن و حسین - علیهما السلام - «و کان ابوهما صالحا» و «ابوهما خیر منهما»;یکی گنج تنزیل، یکی گنج تاویل; یکی گنج ایستاده، یکی گنج روان، «هما امامان قاما اوقعدا» و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. (145)

آنچه به مختصر و گزیده از مجلس مکتوب آمد، تماما بر تاویلات باطنی اسماعیلیان استوار است. دو بحث مهم عالم امر و خلق در تمام کتب اسماعیلیه یافت می شود وهمچنین تاویل عمل خضر بر فوق زمانی بودن و بر تاویل عمل کردن و اعتراض موسی براساس تنزیل عمل کردن. نکته دیگر ایراد گرفتن شهرستانی به اشعریان است و می گوید:«اشعریان قائل به هشت قدیم اند» (146) و همچنان که ذکر شد، شهرستانی این را جزء کتاب وسنت نمی داند. لذا این مجلس به خودی خود بیانگر این است که یک شیعه باطنی آن راتصنیف کرده است.

5. تفسیر مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار: همچنان که متذکر شدیم، به غیر از بیهقی، که روشن نیست منظور او تفسیر سوره یوسف است یا این کتاب، هیچ یک ازفهرست نگاران و تذکره نویسان از این کتاب نامی به میان نیاورده اند، از ابن خلکان وشهرزوری گرفته تا ریحانة الادب و شیخ عباسی قمی، و تا آن جا که می دانیم، فقط علامه مجلسی در بحارالانوار، آن هم فقط در یک مورد، از این کتاب نام برده است، (147) اگرچه ممکن است در هزاران نسخه خطی چاپ نشده نامی از آن به میان آمده باشد. انتساب این کتاب به شهرستانی مورد اتفاق تمامی پژوهشگران اعم از سنی و شیعه است و به یقین از آثار شهرستانی است. به هر حال، گویا اولین فردی که در قرن معاصر این کتاب رادیده و از آن در رساله ای (148) نقل کرده است، استاد محیط طباطبایی است. وی بر اساس این مطالب، شهرستانی را اسماعیلی مذهب دانسته است. سپس آقای جلالی نائینی باالهام از ا یشان، و در سه کتاب خود - دو تصحیح و یک شرح حال - (149) از این کتاب مطالبی نقل می کند. در ادامه، استاد محمد تقی دانش پژوه در طی دو مقاله، (150) با توجه به مقدمه مفاتیح الاسرار، او را اسماعیلی می داند، واین روند ادامه داشته است تا سرانجام قسمتی ازاین کتاب، که تا پایان سوره حمد را دربرمی گیرد و تنها 45 برگ از نسخه خطی رادربردارد، به وسیله دفتر نشر میراث مکتوب و به تحقیق دکتر آذرشب به زیور طبع آراسته می گردد. نسخه خطی این کتاب در 434 برگ، که هر برگ قسمت الف و ب دارد(یعنی 868 صفحه) به سال 667 نسخه برداری شده و نسخه منحصربه فرد در جهان است. از این نسخه به وسیله معهد مخطوطات مصر فیلمی تهیه شده واکنون در مصرموجود است. شهرستانی نگارش این تفسیر را در سال 538 شروع کرده است که دارای یک مقدمه در دوازده فصل و فقط تفسیر سوره حمد و بقره است. جلد اول آن در سال 540 به پایان رسیده است. (151) در این تفسیر اکثر آیات دارای اسراری است که در ذیل هرآیه آمده است و بنابر نقل خود شهرستانی، این اسرار را از اهل بیت نقل می کند: «ثم نشیر الی الاسرار التی هی مصابیح الابرار... و اصحاب الاسرار... و انما ارید الصدیقین من اهل البیت النبی فهم الواقفون علی الاسرار». (152) تمامی مطالب و مباحث اسرار این کتاب بر مبنای تاویلی باطنی است (153) که بسیار زیاد و بسیار زیبا است، ولی ما فقط نکاتی که با مذهب شهرستانی در ارتباط است، در سه بخش تشیع، تسنن و اسماعیلیان به صورت فهرست وار ذکر می کنیم:

یکم. مباحثی که از آنها متشیع بودن شهرستانی به دست می آید: شهرستانی قرآن رامختص به اهل بیت دانسته، فهم کامل و جامع قرآن را به اهل بیت نسبت داده، آنان راعالم به هر دو عالم می داند. (154) او اگرچه کتبی چون جفر و جامع را رد کرده، ولی قائل است صحابه متفق اند که تنزیل و تاویل قرآن مختص به حضرت امیر است. (155) ایشان با نقل روایتی از امام صادق به نقل از کلینی (156) و روایتی به نقل از محمد بن خالد برقی و از تفسیرعیاشی (157) در باب ترتیب سور و ترتیب نزول آنها، ترتیب سور در مصحف امام صادق راشبیه مصحف ابن واقد می داند. (158) شهرستانی در بحث کیفیت جمع قرآن می نویسد: «قال بعض اهل العلم: کم من آیة مثلها (رجال صدقوا ماعاهدوا. ..) قد فقدوها مما کان یتعلق بمناقب اهل البیت - علیهم السلام - ...» (159) که به وی پذیرش تحریف از این کلام به دست می آید و در ادامه می نویسد: «... چرا مصحف جمع آوری شده به وسیله علی بن ابی طالب (160) را نپذیرفته و گفتند ما را بر آن احتیاجی نیست...؟» (161) .شهرستانی از تفاسیربسیاری استفاده کرده است که از آن جمله تفسیر ابوحمزه ثمالی است. (162) شهرستانی بانقل روایاتی از امام صادق می نویسد: «صادق(ع) از غلو تبری جسته وقائل است که علمشان از کتاب خداست لاغیر... (163) و تقیه دین ایشان و دین آبای اوست و چون اهل بیت بسم الله را به جهر می خوانند، لذا صحیح به جهر خواندن است ». (164) او بانقل روایتی از امام باقر(ع)، منظور از «ناس » را در سوره ناس اهل بیت می داند. (165) ایشان در ذیل آیه «ویقطعون ما امر الله به ان یوصل » می نویسد:

امر خدا یا قولی است که همان دین است از آدم تا خاتم و از پیامبر تا روز قیامت وصایة و امامتا باقی است، و یا فعلی است که صله ارحام با ارحام پیامبر است که حامل نور نبوت و نطفه امامت بوده که قاطع این صله از فاسقین است. (166)

او قائل است: «هیچ زمانی از ازمنه، عالم از حجت خدا و خلیفه خدا خالی نیست وهر صادق مبشر صادق بعدی شهرستانی مارقین و ناکثین و قاسطین را منافقان بعد از زمان حضرت رسول می داند. (168) او کسانی را که دنباله رو امویان اند، گوساله پرستان این امت دانسته، مثل گوساله پرستان امت موسی، و قائل است:

آنان در اولی خیانت در دومی سرقت ودر سومی ظلم و در چهارمی قتل (169) انجام دادندو هفتادهزار نفر از اینان که بندگان امام آتش «یزید» بودند در نصف روز به قتل رسیدند چرا که قاتل حسین - رضی الله عنه - بودند. (170) و شهرستانی منافقان این امت را مثل سامری در امت موسی دانسته که غلبه بر امام حق نمودند و امام حق فرمود: «ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی »، و فرمود: «انی خشیت ان تقول فرقت بینی و بین بنی اسرائیل ». (171) ایشان می نویسد:

چون بنی اسرائیل داخل بیت المقدس نشدند واز ورود از باب امتناع کردند، چهل سال سرگردان شدند و چون امت اسلام از باب وارد نگشتند چرا که «علی باب حطة »و «انا مدینه العلم و علی بابها» و عده ای گفتند: هرگز داخل نمی شویم و عده ای ازباب داخل نشدند و عده ای باب را منهدم ساختند و عده ای باب را به قتل رساندند، لذا راه ها بر آنها مسدود شد و چهارصد سال بلکه بیشتر حیران شدند. (172)

شهرستانی از حضرت امیر نقل می کند که: «الحسنه کل الحسنه حبنا اهل البیت والسیئه کل السیئه بغضنا اهل البیت »، و از امام صادق نقل می کند که: «اعرف الحق لنا واعمل ماشئت » و در ادامه می نویسد: «اگر کسی حق اینان رانشناسد، طاعتش مثل طاعت ابلیس است ». (173) او قائل است توحید با نبوت توحید است و نبوت با ولایت نبوت است. (174) شهرستانی اولی الامر را یا موجود در عالم دانسته ولی تبعیت نمی شوند ویا موجوددانسته ولی مخفی هستند لذا طلب نمی شوند. (175) ایشان حق تلاوت را حق ثقلین دانسته وآنان را عالم به اسرار حروف و اصوات وعالم کونین دانسته است (176) و کسی را مستحق امامت می داند که قابل بین دو عالم، قاب قوسین، مجمع بحرین و حاکم به دو عالم باشدو اگر فردی عالم به یک عالم و حاکم بر یک جهان باشد مستحق امامت نیست. (177) حضرت امیر را امام ائمه در صبر و صلات می داند (178) و از ایشان نقل می کند که «نحن اهل الذکر» ایشان از امام سجاد نقل می کند که: «الراحل الیک یارب قریب المسافة...» (180) و در بحث ایتام، اولین یتیم را پیامبر و دومین یتیم را حضرت امیر که حق این است که از او پیروی کنیم و محب او باشیم، و سومین یتیم را حضرت فاطمه دانسته و حق او را اعطا نمودن حقش دانسته و اولاد ایشان را هم ایتام می داند که هر کسی مال آنها را بخورد آتش خورده است. (181) شهرستانی قرض به خدا را همان جانبداری ازاولیاءالله و اذیت آنها را مبارزه با خدا دانسته است. (182) انسان را بین جبر واختیار دانسته و بااستناد به حدیث امام صادق که «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین » به اشاعره ومعتزله و قدریان و جبریان تاخته است. (183) او می نویسد: «چون علی(ع) علم تاویل و تنزیل و ظاهر و باطن می دانست درهمی در شب، درهمی در روز، درهمی پنهان و درهمی آشکارا صدقه می داد». (184) آیه کتمان بیع و شراء را درباره کسانی می داند که بعد از رحلت پیامبر، شهادت به ولایت را کتمان کردند که این کار منجر به کفر و نفاق شد. (185) آنچه گفته آمد چکیده ای بود درباره متشیع بودن شهرستانی که از کتاب مفاتیح الاسرار به دست می آید.

دوم. وجه سنی بودن شهرستانی در کتاب مفاتیح الاسرار: ایشان در بخش ظاهر وتفسیربر طبق روال اهل سنت مشی کرده و از ابوهریره و بقیه اصحاب مطالبی نقل کرده، (186) طبق تفسیر آنان قرآن را تفسیر می کند. از کتب اهل سنت مثل صحیح بخاری و غیره نقل می کند (187) که چون بسیار زیاد است، از نقل آنها چشم می پوشیم; ولی چند مطلب را درذیل اسرار می آورد که نشانه تسنن اوست: اولا ایشان در بحث طلاق و حج در ذیل آیات طلاق و حج سوره بقره، مسائل این دو باب از ابواب فقه را بر طبق فقه شافعی حل می کند. (188) در ذیل آیه «و لکل وجهة هومولیها» حدیث 73 فرقه را نقل می کند و در توضیح فرقه ناجیه می نویسد: «فرقه ناجیه همان اهل سنت و جماعت اند، همچنان که پیامبردرجواب سائل فرمود: سنت و جماعت همان چیزی است که امروز من و اصحابم بر آن هستیم ». (189) اگرچه در جایی دیگر فرقه ناجیه را کسانی می داند که حق تلاوت قرآن حق اختصاصی آنهاست (190) و یا در ذیل آیه «... و انتم سکاری » می نویسد: عبدالرحمن بن عوف غذایی تهیه دید و عده ای، من جمله علی بن ابی طالب، را دعوت کرد و سپس شراب آورده و همه نوشیدند و سپس به نماز مغرب حاضر شدند که این آیه نازل شد. (191) وی دراین جا به حضرت امیر نسبت گناه کبیره می دهد که بنابر نظر تمامی گروه های شیعه، این مطلب صحیح نیست. شهرستانی در بحث تعیین قبله می نویسد: مثل قبله که هر دووجهش صحیح است، یکی «فول وجهک شطر المسجد الحرام ». و یکی «فاینما تولوا فثم وجه الله ». همچنین از حیث اشخاص هر دو وجهش صحیح است که یکی مساوی بادیگران بود و می گفت «اقیلونی فلست بخیرکم » و دیگری درباره فضیلت خود می گفت:«سلونی عما تحت الخضر او فوق الغبراء و لقد علموا ان محلی منها محل القطب من الرحا...» (192) که در این عبارات هم ظاهر (خلافت ابوبکر) هم باطن (امامت حضرت امیر)را پذیرفته است و خلافت ابوبکر را به قبله ظاهر و مشخص تشبیه کرده و امامت حضرت امیر را به قبله باطن تشبیه کرده است که این نشانه پذیرفتن هر دو است. در این باره درخاتمه سخن خواهیم گفت.

سوم. مباحثی که رنگ اسماعیلی دارد: شهرستانی در فصل دهم، این حدیث را نقل کرده که شیخین در قضا و قدر بحث کردند و پیش پیامبر رفته، از مشکلشان سؤال کردندو پیامبر حکم یکی را حکم مفروغ (قضاء) و حکم دیگری را مستانف (قدر) دانست; لذاشهرستانی فصل دهم را درباره مفروغ و مستانف و تضاد و ترتب بنا بر دو قاعده خلق وامر بحث می کند. (193) نگارنده این سطور در این باره در اکثر کتب مربوطه تفحص کرد وموسوعه مصطلحات فلسفه، (194) کلام، (195) تصوف (196) را تورق کرد. بحث تضاد در حرکات وجوهر و کیف در فلسفه یا تضادالاشیا و تضاد صفات در کلام را می توان در فلسفه و کلام یافت ولی بحث تضاد و ترتب به عنوان یک بحث مربوط به هم را نیافت. اصلااصطلاحی به نام ترتب در کلام و فلسفه و تصوف و کتب اسماعیلیه نیافتیم. این مبحث درکتب اسماعیلیه مثل رسائل اخوان الصفاء، راحة العقل و کتاب الریاض حمیدالدین کرمانی،وجه دین و جامع الحکمتین ناصر خسرو، الاصلاح ابوحاتم رازی، تاریخ و عقاید اسماعیلیه فرهاددفتری، نیز وجود ندارد. و اما بحث مستانف و مفروغ، در صحاح ستة و بحارالانوار این حدیث نیامده است و فقط دو حدیث در مسند احمد بن حنبل (197) و یک حدیث در کنزالعمال (198) آن هم برگرفته از مسند احمد بن حنبل در باب مفروغ و مستانف آمده است. همچنین این بحث را به صورت بحث مستقل در علم کلام و فلسفه و تصوف و کتب اسماعیله نیافتیم وفقط در تاج العقاید و معدن الفوائد در ذیل بحث قضا و قدر به این صورت یافتیم که: اماالقضاء فاسمه الفراغ بدلیل القرآن الکریم: «فاذا قضیتم مناسککم فاذکروالله کذکرکم...»ای اذا فرغتم منها و قوله تعالی: «و اذا قضیت الصلاة...» ای اذا فرغتم منها... و اما القدرفاصله من المقدار والتقدیر و الترتیب علی المعنی المخصص نحو قوله تعالی: «فجعلناه فی قرار مکین » ای الی امد معلوم »، سپس قدر را به هشت وجه تقسیم می کند و سپس درادامه نامه حسن بصری به امام حسین و جواب ایشان را درباره قضا و قدر می آورد. (199) لذانگارنده نمی داند که این مباحث، مباحث کدام علم یا مذهب اسلامی است که شهرستانی از آنها اخذ کرده است. شاید هم خود شهرستانی مبتکر این دونوع مبحث است، چرا که خواجه نصیر هم این دو بحث را از فصول مقدسه می داند. (200) شهرستانی می نویسد: «فرویة المستانف هو الظاهر و التنزیل و التفسیر و رویة حکم المفروغ هوالباطن و التاویل و المعنی و الحقیقه، و الراسخون فی العلم یقولون آمنا کل من عندربنا...; (201) قومی قائل اند: احکام همه مفروغ اند و مقدر و خلق مجبور; تا آن جا تفریط کردندکه استطاعت را نفی و تکلیف مالایطاق را اثبات کردند. قومی گفتند: احکام همه مستانف اند (202) و مقدر بر اختیار عبد; تا آن جا افراط کردند که برای انسان، استقلال ثابت کرده و استعانت از خدا را نفی کردند، و این دو مذهب به دو طرف افراط و تفریط کشیده شدند. (203) مصدر این دو، اختلاف شیخین در این حکم است، ولی اگر می فهمیدند که قول در جبر و اختیار و قضا و قدر امر بین امرین است و لاجبر و لاتفویض و مثال مفروغ ومستانف مثل فرشته ای است که نصف آن از آتش و نصفش از برف است. که آتش جانب مفروغ و برف جانب مستانف است و آتش برف را آب نمی کند و برف آتش را خاموش نمی کند (این اختلافات پیش نمی آمد). (204) «اما تضاد و ترتب... قال الصادق علیه السلام:القرآن نصفه فینا و نصفه فی عدونا والذی فی عدونا فهو فینا» و مادامی که تخاصم بین حق و باطل موجود است، ذکر تضاد بر زبان نبوت جاری است ». (205) سپس درباره عالم خلق و امر بحث می کند که در خیلی از کتب اسماعیلیه می توان آن را یافت. (206) شهرستانی در این زمینه می نویسد: «و اما قاعده خلق وامر در علم قرآن اساس تمام احکام مفروغ ومستانف و تضاد و ترتب و مبدا و معاد است ». (207) شهرستانی اسمای الهی را در اشخاص تجلی یافته دانسته و رحمت خدا را در پیامبر اسلام تشخص یافته می داند. (208) او برای اعدادو حروف اسرار قائل است (209) و عقل را مصدور از فیض امر ونفس کلی را از ازدواج امر وعقل صورت یافته دانسته (210) و عقل اول را همان قلم قرآن و نفس را همان لوح قرآن می داند. (211) آدم(ع) را صاحب دور اول از ادوار کشف دانسته و صاحب دور آخر را که هنوزظهور نکرده است، در نهایت قوت می داند. (212) او به عامه و شیعه منتظر تاخته و می نویسد:ابلیس مثل عامه و شیعه منتظر، قائل به امام حی حاضر قائم نشد ولی قسم به خدا درزمین عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون... وجود دارند که طاعت و توکل و سجده و قول آنها همان اطاعت و توکل و سجده و قول خداست...». (213) شهرستانی بین صابئان و حنفا تضاد دیده که در هر دوری در شکلی تجلی می یابند. (214) ایشان دور پیامبران را دور شناخت کافر از مسلمان دانسته و منافق را مستور این ادوار و نبی را صاحب تنزیل و قبول کنندگان دعوت پیامبر را مستجیب (215) معرفی کرده و وصی را صاحب تاویل (216) وشناسنده منافق از مؤمن که نبی مستجیب طلب می کند و وصی در خانه می نشیند. (217) شهرستانی از امت پیامبر به امت قاصده و دعوت پیامبر را دعوت هادیه نامگذاری می کند و علی را مثل آن سنگی می داند که با معجزه عصای موسی از او دوازده نهرجاری شد. (218) او والدین انسان را والدین عالم خلق دانسته و با استناد به حدیث «انا و انت یا علی ابوا هذة الامة » پیامبر و حضرت امیر را والدین عالم امر می داند. (219) ایشان مستحقان احسان را در «و بالوالدین احسانا» همان اصحاب کسا می داند (220) شهرستانی ادوار هفتگانه شرایع را مثل ادوار جنین دانسته و آدم را سلاله، نوح را نطفه و... پیامبر را خلق آخر که دور پیامبر اول دور کشف و قیامت است. (221) ایشان مساجد را رجال خاص دانسته، وهمچنان که مساجد الاشرف فالاشرف دارند، رجال هم اشرف فالاشرف دارند تا برسدبه «عبدالله »، همان امامی که همه متوجه اویند. (222) حال این «عبدالله » کیست؟ پیامبر، علی،اسماعیل، محمد بن اسماعیل، عبیدالله المهدی، مهدی ناطق هفتم، نمی دانیم. او خدا رابالاتر از عقل و فکر و گنجایش در الفاظ دانسته و حتی اطلاق ایس (وجود) را برخداجایز نمی داند (223) شهرستانی در باب قضا و امر، آنها را از لفظ «کن » صادر دانسته و اینان راحکمی مفروغ و مستانف می داند. (224) تاویل قیام و رکوع و سجود شهرستانی عین تاویل قیام و رکوع و سجود ناصر خسرو در وجه دین است. (225) مراتب دعوت را نبوت و وصایت و امامت می داند که همان مباحث ناطق و اساس و امام مستقر اسماعیلیان است. (226) شهرستانی در نفس نباتی و ناطقه مثل اسماعیلیان مشی می کند و حیات روحانی نفس ناطقه را به علم و معرفت در عالم امر و کلمه می داند. (227) او حج را نبی و عمره را وصی وصفا و مروه را اعلام دین نبی تاویل می کند و علی را در صفوت مثل صفا و فاطمه را درمروت مثل مروه می داند. (228) شعائر حج را رجال دانسته (229) و وزان سموات سبع را اشخاص ادوار سبعه و اقالیم سبعه زمین را همان اصحاب وصایای سبعه می داند. (230) او بر را شخص خاص دانسته (231) و علی را باب الابواب می داند. (232) شیر خالص تاویل را در نزد اوصیاء انبیادانسته (233) و طالوت را امام مستودع می داند نه مستقر. (234) او در جایی در جواب غزالی که تقلید صرف را قبیح دانسته، تقلید از امام و حجت را تقلید از روی بصیرت می داند. (235) این خلاصه ای بود از مباحثی که شهرستانی در مفاتیح الاسرار بر روش اسماعیلیان مشی نموده و آنها را تاویل نموده است.

خاتمه

با توجه به آنچه گفته آمد، شهرستانی از همان زمان خویش متهم به تمایل به اهل قلاع بوده است واز مطالب و تفاسیر باطنی آنهادر وعظ و مصنفات خویش استفاده کرده است. گویا شهرستانی توجه به جو عمومی نداشته است، چرا که جو عمومی شدیدا برضد اسماعیلیان و اهل قلاع بوده است. آنان به عنوان ملاحده اسلام معرفی می شدند.شاید به همین دلیل از نظامیه بغداد بعد از سه سال وعظ اخراج شده باشد. (236) شاید به همین دلیل نزد نقیب ترمذ شیعی مذهب پذیرفته شده باشد. به خاطر مشی خودشهرستانی در تصانیف و گفتارهایش، مذهب او در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. اواهل سنت را تایید می کند و نسبت به روایات و عقاید آنها و همچنین نسبت به احادیث جعلی هیچ نقادی ندارد. نسبت به خلفای ثلاث با احترام برخورد می کند و آنان را برحق می داند، احادیث فضیلت آنان را می پذیرد و آنان را خلفای ظاهر می داند. نسبت به صحابه دیدگاه مثبتی دارد و آنان را مرضی عندالله می داند و روایت عشره مبشره رامی پذیرد. او قائل است طلحه و زبیر و عایشه توبه کردند; و در این گونه مسائل مثل اهل سنت مشی می کند، ولی ناکثین و مارقین و قاسطین و امویان و بنی عباس را منافق و ولات ظلم معرفی می کند. شهرستانی توجه تام به اهل بیت مخصوصا حضرت امیر (237) و امام صادق (238) دارد و در این مسئله مثل شیعیان می اندیشد و آنان را عالم به اسرار و غیب وشهود می داند و از اهل کسا با احترام زایدالوصفی یاد می کند. لذا با توجه به این دومطلب، می توان گفت او هم متسنن است هم متشیع; ولی در معنای مصطلح امروزی نه شیعه است نه سنی; نه اشعری است نه اسماعیلی. برای توجیه این دیدگاه، چهار نوع نگرش می توان عرضه کرد:

1. عده ای قائل اند: او در باطن به اسماعیلیه گرویده است، ولی به خاطر تقیه که دراسماعیلیه شدیدتر از امامیه وجود دارد و اجرا شده است و می شود، تقیه کرده و خود راشافعی اشعری معرفی کرده است و تاوقتی در عموم به وعظ و در دستگاه های حکومتی به نویسندگی مشغول بوده، خود را اشعری نمایانده است، و کتب ملل و نحل و نهایة الاقدام بر این اساس قابل توجیه است; و وقتی از این مسائل فارغ شده و در خانه خود به نوشتن مشغول شد، تفسیر باطنی خویش را نوشت. ولی این دیدگاه با توجه به مطالب نقل شده از ملل و نحل و مصارعة الفلاسفه و مطالب مشعر به اهل سنت بودن او در مفاتیح الاسرار ومطالب پررنگ تفسیر باطنی در مجلس مکتوب که در خوارزم انعقاد یافته و تاویل باطنی مفاتیح الاسرار بحث تقیه بی معنا می نماید و نمی توان گفت او درباطن اسماعیلی بوده وتظاهر به اشعری بودن می کرده است. عده ای هم برعکس این نظر قائل اند: اگرچه درابتدا اسماعیلی بوده، ولی در انتها اشعری شده است، که این اقوال را مبسوط بیان کردم.

2. نظر دیگر این است که شهرستانی واقعا طالب حق بوده است و حق و حقیقت رادر شیعیان و توجه به اهل بیت بیشتر از سنیان و توجه به صحابه می دیده، ولی در عین حال، بی توجهی کامل و تام به صحابه را هم نمی پسندیده است. لکن چون عصرشهرستانی با دوره ستر امامان اسماعیلی و اثناعشری هم زمان بوده است، دست یابی اوبه حقیقت ناب میسر نبوده است و او مثل غزالی در المنقذ من التقلید، و فخر رازی درتفسیرش که نسبت به اهل بیت دیدگاه بسیار مثبتی داشته و اقتداگر به علی را هدایت یافته می داند، (239) طالب حق بود، ولی چون حقیقت را نیافت، ره افسانه زد. لذا این گونه افراد را با تمام خطاهایشان باید جزء سنیان متشیع دانست که دنبال هدایت بودند، اگرچه واقعیت را یافته یا نیافته اند. به هر حال، هدایت و سنجش اعمال و عقاید ست خداست.

3. دیدگاه دیگری که می توان بر اساس اعتقادات شهرستانی تبیین کرد، این است که قائل شویم شهرستانی مثل بعضی از متفکرانی که مذهب خاصی را اتخاذ نکرده اند ونتوانسته اند خود را مقید به مذهبی کنند، خود را فراتر از یک مذهب دیده و آنچه به نظرشان صحیح می رسد به عنوان حق می پذیرفته است. شهرستانی نیز چون اساتیدی ازاشاعره و شافعیه و اسماعیلیه داشته است، به سوی آنان تمایل پیدا کرده است، اگراساتیدی از صوفیه یا امامیه یا غیر آنها می داشت، به سوی آنان گرایش پیدا می کرد. ولی شهرستانی صاحب ملل و نحل است و عقاید جملگی مذاهب را می داند; در عین حال این فرق را از روی کتب ملل و نحل یافته است و استادی نداشته است.

4. با توجه به دو حکم مستانف و مفروغ که مورد توجه خاص شهرستانی است،می توان گفت ایشان توانسته است دو دیدگاه اهل سنت و شیعه را بپذیرد و خلافت ظاهری ابوبکر را که مورد پذیرش یا سکوت اکثریت نسبی صحابه شد، حکم مستانف وظاهر و تنزیل دانسته و امامت و ولایت باطنی را مخصوص اهل بیت و حکم مفروغ وتاویل و باطن می داند. او قائل است کسی که صاحب تاویل است، نباید برای خلافت ظاهری بجنگد و از خانه بیرون آید. اهل بیت وظیفه خود را که همان اظهار بطون بود،انجام دادند و تاویلات را به سمع جویندگان رساندند. (240) اگر این گونه به کتب شهرستانی نظر شود، هیچ تناقض و تعارضی در مطالب و عقاید او نیست; او هم عقاید اهل سنت راپذیرفته، هم عقاید شیعه را دارد و آن دو را قابل جمع می داند و این نظر صاحب این سطور است.

در انتها ذکر چند نکته الزامی است و آن این که اولا اگر تاریخ برای ما این گونه ورق می زد که به جای ملل و نحل، مفاتیح الاسرار و به جای نهایة الاقدام، مصارعة الفلاسفه و مجلس مکتوب، معروف خاص و عام می شد، امروز باید ادله ای از ملل و نحل و نهایة الاقدام پیداکرده، او را اشعری معرفی می کردیم; ثانیا به صرف حرف بزرگ یا تذکره نویسی مثل ابن خلکان یا سمعانی و... نباید مسئله را تلقی به قبول کرد و در این باره تحقیق نکرد.متاسفانه، اکثر فهرست نویسان و تذکره نویسان و مؤلفان ما، به محض ذکر مطلبی در کتابی آن را نقل می کنند و می پذیرند و نسبت به صحت و سقم آن تلاش نمی کنند، که این عمل پذیرش مطالب کتب پیشینیان را مقداری تضعیف می کند.

کتاب نامه

1. آذرشب، محمد علی: «اهل البیت فی نظر صاحب الملل و النحل »، تراثنا، سال 3، شماره 3(مسلسل 12)، 1408 ق.

2. ابراهیمی دینانی، غلامحسین: ماجرای فکر فلسفی در اسلام، 2 ج، طرح نو، چاپ اول، 1376.

3. ابن اثیر: الکامل فی التاریخ، تحقیق علی شیری، 7 ج، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول،1408ق.

4. ابن بطوطه: رحلة، چاپ قدیم، بی تا.

5. ابن تیمیه: منهاج السنة النبویة، 4 ج، المکتبة العلمیة، بیروت، بی تا.

6. ابن حنبل، احمد: المسند، تحقیق صدقی جمیل العطار، 12ج، دارالفکر، بیروت، چاپ اول،1414ق.

7. ابن خلکان، احمد بن محمد بن ابی بکر: وفیات الاعیان فی انباء ابناء الزمان، 8 ج، دارالفکر ودارالصادر، بیروت، بی تا.

8. ابن قفطی: تاریخ الحکماء، تحقیق بهین دارایی، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1371.

9. ابن کثیر: البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول،1408ق.

10. ابن منصور الیمن، جعفر: سرائر و اسرار النطقاء، تحقیق مصطفی غالب، دارالاندلس، بیروت، چاپ اول، 1404ق.

11. - : کتاب الکشف، تحقیق مصطفی غالب، دارالاندلس، بیروت، چاپ اول،1404ق.

12. اتابکی، جمال الدین ابوالمحاسن: النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة، 16 ج، وزارت فرهنگ مصر، بی تا.

13. اخوان الصفاء: رسائل اخوان الصفا، 4 ج، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، قم، چاپ اول، 1405 ق.

14. اذکائی، پرویز: «نکاتی چند از تفسیر شهرستانی »، مجله آیینه میراث، سال اول، شماره 1،تابستان 77; و مجله معارف دوره پنجم، شماره 3، آذر 1367، مرکز نشر دانشگاهی.

15. استادی، رضا: مقدمه ای بر ملل و نحل، چاپ جامعه مدرسین، چاپ اول، 1374.

16. اشعری قمی، سعد بن عبدالله ابی خلف: المقالات والفرق، تصحیح محمد جواد مشکور، مرکزانتشارات علمی و فرهنگی، 1361.

17. الامینی النجفی، عبدالحسین احمد: الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، 11 ج، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1366.

18. الولید، علی بن محمد: تاج العقائد و معدن الفوائد، دارالمشرق، بیروت، بی تا.

19. باستانی پاریزی کرمانی، ابراهیم: «سیر تحولات مذهبی در کرمان »، مجله دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 91 و 92، سال بیست و دوم، 1354.

20. بدوی، عبدالرحمن: تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، 2 ج، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1374.

21. بستانی: دائرة المعارف، 11 ج، دارالمعرفة، بیروت، بی تا.

22. بیهقی، ظهیر الدین: تاریخ حکماء الاسلام (تتمة صوان الحکمة)، تصحیح ممدوح حسن محمد،مکتبة الثقافة الدینیة، قاهره، چاپ اول، 1417 ق.

23. تامر، عارف: تاریخ الاسماعیلیة، 4 ج، ریاض الریس للکتب و النشر، لندن - قبرس، چاپ اول،1991م.

24. تهرانی، آقا بزرگ: الذریعة الی تصانیف الشیعة، 26 ج، دارالاضواء، بیروت، چاپ سوم.

25. ثابتی، مؤید: «شهرستانه »، مجله گوهر، فروردین 1357، شماره مسلسل 61 و شماره 66 شهریور1357، مقاله سید محمود روحانی.

26. جعفریان، رسول: از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، کانون اندیشه جوانان، چاپ اول،1378.

27. - : تاریخ تشیع در ایران، 2 ج، انتشارات انصاریان، قم، چاپ اول، 1375.

28. جلالی نائینی، سید محمد رضا: شرح حال و آثار حجة الحق ابوالفتوح محمد بن عبدالکریم بن احمد شهرستانی، چاپ تابان، 1343.

29. جوینی، عطا ملک: تاریخ جهانگشای جوینی، 3 ج، تحقیق علامه محمد قزوینی، چاپ لیدن،1937.

30. جهامی، جیرار: موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب، مکتبة لبنان، چاپ اول، 1998م.

31. حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی: تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال،انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1364.

32. حقیقت، عبدالرفیع(رفیع): تاریخ قومس، انتشارات آفتاب، چاپ دوم، 1362.

33. حلبی، علی اصغر: تاریخ فلاسفه ایرانی، کتاب فروشی زوار، تهران، 1351.

34. حموی، یاقوت: معجم البلدان، 5 ج، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1399ق.

35. حنبلی، ابن عماد: شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، 8 ج، مکتبة قدوسی، قاهره، 1350.

36. خرمشاهی، بهاءالدین: قرآن پژوهی، انتشارات ناهید، چاپ سوم، 1376.

37. داعی مجهول: القصیدة الشافیة، تحقیق عارف تامر، دار المشرق، بیروت، بی تا.

38. دانش پژوه، محمد تقی: «داعی الدعات شهرستانه »، مجله نامه آستان قدس، شماره 2، 3 و 4، دوره هفتم، (27 و 26 و 28 مسلسل)، بی تا.

39. - : «گفت وگوی ایلاقی و شهرستانی »، مجله نامه آستان قدس، شماره 3، دوره نهم (35مسلسل)، بی تا.

40. دفتری، فرهاد: تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول، 1375.

41. - : مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، نشر و پژوهش فرزان روز،تهران، چاپ اول، 1378.

42. دهخدا، علی اکبر: لغت نامه، زیر نظر دکتر معین و دکتر شهیدی، 15 ج، مؤسسه لغت نامه دهخدا،چاپ دوم از دوره جدید، 1377.

43. ذهبی، شمس الدین: سیر الاعلام النبلاء، تحقیق محب الدین ابن غراته عمرودی، 17ج، دارالفکر،بیروت، چاپ اول، 1417ق.

44. رازی، ابوحاتم: کتاب الاصلاح، تحقیق مهدی محقق، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامی،تهران، چاپ اول، 1377.

45. رامیار، محمود: تاریخ قرآن، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ چهارم، 1379.

46. راوندی، محمد بن علی بن سلیمان: راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق، تصحیح محمد اقبال و مجتبی مینوی، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ دوم، 1364.

47. راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، 9 ج، مؤسسه انتشارات نگاه، تهران، چاپ اول، 1374.

48. ربانی گلپایگانی، علی: فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، چاپ اول، 1377.

49. زرکلی: الاعلام، 8 ج، دارالعلم للملائین، چاپ نهم، 1990.

50. زغیم، سمیح: موسوعة مصطلحات علم الکلام الاسلامی، مکتبة لبنان، چاپ اول، 1998.

51. سبحانی، جعفر: بحوث فی الملل و النحل، 6 ج، الدارالاسلامیة، بیروت، چاپ دوم، 1411 ق.

52. - : فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، 4 ج، انتشارات توحید، قم، چاپ اول، 1371.

53. سبکی، عبدالوهاب بن علی: طبقات الشافعیة الکبری، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو و محمودمحمد الطناحی، 9 ج، داراحیاء الکتب العربیه، بی تا.

54. ستوده، منوچهر: قلاع اسماعیلیه در رشته کوه های البرز، کتابخانه طهوری، تهران، چاپ اول،1362.

55. السحیبانی، محمد بن ناصر بن صالح: منهج الشهرستانی فی کتابه الملل و النحل، دارالوطن،عربستان، چاپ اول، 1417ق.

56. سمعانی، ابوسعد عبدالکریم بن محمد: التحبیر فی المعجم الکبیر، تحقیق منیرة ناجی سالم، 2 ج،اداره اوقاف عراق، بغداد، بی تا.

57. شاکر، محمد کاظم: روش های تاویل قرآن، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول،1376.

58. شوشتری، قاضی نورالله: مجالس المؤمنین، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1375.

59. شهرزوری، محمد: نزهة الارواح و روضة الافراح، ترجمه مقصود علی تبریزی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و محمد سرور مولائی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ اول،1365.

60. شهرستانی، محمد: التفسیر المسمی بمفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، تحقیق دکتر محمد علی آذرشب، دفتر نشر میراث مکتوب، چاپ اول، 1376.

61. - : ملل و نحل، تحقیق بدران، 2 ج، انتشارات شریف رضی، قم، چاپ سوم، 1363.

62. - : ملل و نحل، تحقیق محمد سید گیلانی، 2 ج، دارالمعرفة، بیروت،1402.

63. - : ملل و نحل، تحقیق وکیل، دارالفکر، بیروت، بی تا.

64. - : ملل و نحل، ترجمه افضل الدین ابن ترکه اصفهانی، مقدمه و تحقیق از سیدمحمد رضا جلالی نائینی، چاپخانه تابان، چاپ دوم، 1335.

65. - : ملل ونحل، ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی (توضیح الملل)، حواشی وتصحیح از سید محمد رضا جلالی نائینی، 2 ج، انتشارات اقبال، چاپ سوم، 1361.

66. - : نهایة الاقدام، تحقیق آلفرد جیوم، مکتبة المتنبی، قاهره، بی تا.

67. - : مصارعة الفلاسفه، تحقیق موفق فوزی الجبر، دار معد للطباعة و النشر و التوزیع،سوریه، چاپ اول، 1997.

68. - : مفاتیح الاسرار (عکس نسخه خطی)، مقدمه عبدالحسین حائری و فهارس پرویز اذکایی، 2 ج، مرکز انتشارات نسخ خطی، تهران، چاپ اول، 1368.

69. شیرازی، صدرالدین محمد: الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیه الاربعه، 9ج، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1981م.

70. صبحی، احمد محمود: فی علم الکلام، 3 ج، دارالنهضة العربیة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ پنجم، 1405 ق.

71. طبری، محمد بن جریر: جامع البیان فی تفسیر القرآن، 12 ج، دارالمعرفة، بیروت، 1409، (از روی چاپ 1327 مصر).

72. طوسی، خواجه نصیرالدین: اخلاق محتشمی، تصحیح محمد تقی دانش پژوه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1261.

73. - : اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی، انتشارات خوارزمی، تهران، چاپ پنجم، 1373.

74. - : رساله سیر و سلوک، ترجمه سید جلال الدین حسینی، لندن، 1998.

75. - : مصارع المصارع، تحقیق حسن معزی، مکتبة آیة ا... العظمی مرعشی نجفی،قم، چاپ اول، 1405 ه .

76. عثمان، هاشم: الاسماعیلیة بین الحقائق و الاباطیل، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1419.

77. العجم، رفیق: موسوعة مصطلحات التصوف، مکتبة لبنان، چاپ اول، 1998 م.

78. عسقلانی، ابن حجر: لسان المیزان، تحقیق محمد عبدالرحمن مرعشلی، 9 ج، داراحیاء التراث العربی و مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، چاپ اول، 1416ق.

79. غالب، مصطفی: اعلام الاسماعیلیة، منشورات دارالیقظة العربیة: بیروت، 1964 م.

80. غزالی: المنقذ من الضلال، ترجمه صادق آیینه وند (به نام شک و شناخت)، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ اول، 1360.

81. غزالی: تهافت الفلاسفه، ترجمه دکتر علی اصغر حلبی، کتاب فروشی زوار، چاپ دوم، 1360.

82. فرحات، نعمان هانی: نصیرالدین الطوسی و آراؤه الفلسفیه و الکلامیه، داراحیاء التراث العربی،بیروت، چاپ اول، 1406 ق.

83. فضل الله، رشیدالدین: جامع التواریخ، تحقیق احمد آتش، چاپ دنیای کتاب، تهران، چاپ اول،1362ق.

84. قرشی، داعی ادریس: زهر المعانی، تحقیق مصطفی غالب، المؤسسة الجامعیه للدراسات و النشر والتوزیع، چاپ اول، 1411ق.

85. قزوینی رازی، عبدالجلیل: النقض (معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض)، تحقیق میر جلال الدین محدث، 3 ج، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، چاپ اول،1358.

86. قمی، شیخ عباس: الکنی و الالقاب، 3 ج، انتشارات بیدار، قم، 1358، بی تا.

87. کاشانی، جمال الدین ابوالقاسم عبدالله: زبدة التواریخ، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1366.

88. کحاله، عمر رضا: معجم المؤلفین، 8 ج، دار احیا التراث العربی، بیروت، بی تا.

89. کرمانی، حمید الدین: راحة العقل، تحقیق مصطفی غالب، دارالاندلس، بیروت، چاپ دوم، 1983م.

90. - : کتاب الریاض، تحقیق عارف تامر، دارالثقافة، بیروت، بی تا.

91. کسائی، نورالله: مدارس نظامیه و تاثیرات علمی و اجتماعی آن، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول،1363.

92. لوئیس، برنارد: تاریخ اسماعیلیان، ترجمه دکتر فریدون بدره ای، انتشارات طوس، 1362.

93. مادلونگ، ویلفرد: فرقه های اسلامی، ترجمه دکتر ابوالقاسم سری، انتشارات اساطیر، چاپ اول،1377.

94. - : مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، ترجمه جواد قاسمی،انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 1375.

95. مجلسی، محمد باقر: بحار الانوار، 110 ج، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1403ق.

96. مدرس تبریزی، محمد علی: ریحانة الادب، 8 ج، انتشارات خیام، چاپ چهارم، 1374.

97. مدرسی رضوی، محمدتقی: احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، انتشارات اساطیر، تهران،چاپ دوم، 1370.

98. مدرسی زنجانی، محمد: سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، انتشارات امیرکبیر،تهران، چاپ اول، 1363.

99. موسوی خوانساری، محمدباقر: روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، 8 ج، مکتبة اسماعیلیان، قم، بی تا.

100. میرداماد، محمد بن محمد: ایقاظات (هامش قبسات)، چاپ سنگی.

101. - : کتاب القبسات، تحقیق مهدی محقق، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل و دانشگاه تهران، چاپ اول، 1356.

102. ناصر خسرو: جامع الحکمتین، تصحیح هانری کربن و دکتر محمد معین، کتابخانه طهوری، تهران،چاپ دوم، 1363.

103. - : وجه دین، کتابخانه طهوری، تهران، چاپ دوم، 1348.

104. نوبختی، حسن بن موسی: فرق الشیعه، ترجمه دکتر محمد جواد مشکور، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353.

105. وات، مونتگمری: فلسفه و کلام اسلامی، ترجمه ابوالفضل عزتی، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، چاپ اول، 1370.

106. هاجسن، گ. س. مارشال: فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، کتاب فروشی تهران، تبریز،بی تا.

107. هندی، علی متقی بن حسام الدین: کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح شیخ بکری حیانی و شیخ صفوة السقا، 18 ج، مؤسسه الرسالة، چاپ 1413.

108. یافعی یمنی، ابو محمد عبدالله: مرآة الجنان و عبرة الیقظان، 5 ج، مؤسسه الاعلمی، بیروت، چاپ اول، 1338.

109. یزدی، محمد جواد: «حول شبهات التفسیر الکبیر (للفخر رازی) علی مسالة الامامة »، رساله سطح چهارم حوزه قم، 1379.

110. G. Monnot: [Shahrastani], in: the Encyclopaedia of Islam, v. 9., Leiden. brill., 1997.

111. Nasir Al-din Tusi - Contemplation and Action, Tranalated and edited by S.J. Bada Khchani, London, The Institute Ismaili Studies, 1998.

پی نوشتها:

1) ر.ک: مقدمه محیط طباطبایی بر ترجمه ملل و نحل از افضل الدین ابن ترکه اصفهانی، تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی.

2) یاقوت حموی (معجم البلدان، ج 3، ص 376) از خوارزمی نقل می کند که به فلسفه بیش از روایات توجه داشت.

3) رسول جعفریان، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص 338.

4) عبدالجلیل قزوینی رازی در کتاب النقض، می نویسد: «آنگه بلاد آذربایجان تابدر روم و باصفهان و ساوه و قزوین همه شافعی مذهب باشند، بهری مشبهی، بهری اشعری، بهری کلابی، بهری حنبلی، و لرستان و خوزستان و گلپایگان و بروجرد و نهاونداغلب مشبهه و مجسمه....» (ص 111، 154 و 459).

5) درباره نظامیه ها بنگرید: نورا... کسائی، مدارس نظامیه و تاثیرات علمی و اجتماعی آنها، ص 67 و 73.

6) وجود زمخشری، اساتید و شاگردان وی در خوارزم نشانه ظهور پررنگ معتزلیان در این منطقه است. ر.ک: سفرنامه ابن بطوطه، ج 1، ص 233.

7) ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 529; و ابن کثیر، البدایه والنهایة، ج 12، ص 221، ذیل سال 510.

8) بعضی این قلعه را به عنوان قومس شاهرود نام برده اند، ولی عبدالرفیع حقیقت در کتاب تاریخ قومس، ص 179 و 209،قومس را ایالتی از ایالات دوره ساسانیان دانسته که دقیقا منطبق با استان سمنان امروزی است.

9) ر.ک: باستانی پاریزی، «سیر تحولات مذهبی در کرمان »، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 91و 92 سال 22، ص 63 و 67; همچنین عطاءالله تدین، نقش آفرین الموت، ص 449 - 457.

10) ر.ک: منوچهر ستوده، قلاع اسماعیلیه در رشته کوه های البرز، ص 47، 54، 123، 136. وی بسیار مستوفا درباره قلاع اسماعیلیه بحث کرده است.

11) در بدخشان، در تاجیکستان امروزی، هنوز اسماعیلیان زندگی می کنند و قائل اند ناصر خسرو آنان را اسماعیلی کرده است.رک: تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 32 و 34 و 250.

12) در این باره ر.ک: عبدالجلیل قزوینی، النقض، ص 154 و 182; و رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران صص 477 - 530.

13) رسول جعفریان، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص 274.

14) نورالله کسائی، مدارس نظامیه و... صص 268 - 276، فصل تاثیرات علمی و اجتماعی مدارس نظامیه.

15) همان، ص 73 و 67، فصل انگیزه نظام الملک در ساخت مدارس.

16) همان، ص 79.

17) رسول جعفریان، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص 272 - 278. «فصیحی استرآبادی به خاطر شیعه بودن اخراج شد و سه نفر حنبلی، شافعی شدند» (مدارس نظامیه، ص 126).

18) مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج 8، ص 333; ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات، ص 234 - 241 به نقل از لغت نامه دهخدا، ج 14، ص 22575; نورالله کسائی در مدارس نظامیه، ص 66 تعداد این مدارس را 11 مدرسه می داند.

19) اولین فردی که به طور مبسوط به تاریخ زندگانی حسن صباح پرداخت، عطاءالملک جوینی در تاریخ جهانگشای جوینی است (ج 3، ص 186 - 216). همه نوشته اند که حسن صباح از یک خانواده شیعی امامی بوده است ولی در نامه حسن صباح به سلطان ملکشاه سلجوقی آمده است که پدرش بر مذهب شافعی بود. رک: مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج 9،ص 196; و عطاءالله تدین، نقش آفرین الموت، ص 310 - 316 و همچنین قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ص 310 - 316.

20) احتمالا اولین فردی که این دعوت را دعوت جدید نامید، شهرستانی در ملل و نحل است. رک: ملل و نحل، تحقیق محمدبدران، ج 1، ص 175.

21) حجت در سلسله دعوت اسماعیلیان در رتبه دوم و بعد از امام است.

22) بهترین کتاب در این زمینه، که حتی از تاریخ جهانگشای جوینی هم مبسوطتر است، زبدة التواریخ کاشانی است (ص 133- 199).

23) قتل ها در دوران حسن صباح وکیا بزرگ و محمد، فرزند او، بیشتر بوده است، دقیقا مطابق با دوران شهرستانی.

24) مصطفی غالب در اعلام الاسماعیلیه، ص 425، فخر رازی را اسماعیلی مذهب می داند و کتاب هایی را به فخر رازی در این باره نسبت می دهد که تذکره نویسان آنها را در ذیل کتب وی نیاورده اند. ولی وی شهرستانی را اسماعیلی مذهب معرفی نمی کند.

25) سمعانی می گوید: از او پرسیدم متولد چه سالی هستی؟ او در جواب گفت: متولد 479. رک: وفیات الاعیان، ج 4، ص 273.

26) یاقوت حموی در معجم البلدان، ج 3، ص 376، از سه منطقه در ایران به نام شهرستان نام می برد: یکی در فارس، یکی دراصفهان، و دیگری در خراسان که زادگاه شهرستانی است. این شهر بین خوارزم و نیشابور به فاصله سه مایلی از نسا بوده است. دهخدا در لغت نامه، ج 10، ص 14610، ده مکان را به نام شهرستان نام می برد، و تصور کرده است شهری که بین نیشابور و خوارزم است غیر از شهری است که در خراسان به فاصله سه روزی از نسا است. ولی بنابر تصریح معجم البلدان این دو شهر یکی است و سه مایل فاصله است نه سه روز. درباره شهرستان ر. ک: مقاله «شهرستانه »، مجله گوهر، فروردین 1357، شماره مسلسل 61 و همچنین نقد آن در گوهر، شماره 66، شهریور 1357 به قلم سید محمود روحانی.

27) در این اواخر در مرز ایران و شوروی(سابق) هیئت نمایندگی ایران برای علامت گذاری مرزی به محل قدیمی شهرستان دراین سوی مرز رسیده و مقبره شهرستانی را به حالت خراب یافته اند که مردم محل به او ملامحمد شهرستانی می گفته اند. به نقل از مقدمه جلالی نائینی بر ملل و نحل، ترجمه افضل الدین ترکه، ص 10.

28) احمد بن محمد بن مظفر خوافی، شاگرد امام الحرمین جوینی متوفای 510 در توس.

29) علی بن احمد نیشابوری، شاگرد ابوعبدالرحمن سلمی، متوفای 494 در نیشابور.

30) عبدالرحیم بن ابوالقاسم قشیری، شاگرد جوینی متوفای 514.

31) سلیمان بن ناصر انصاری، صوفی مسلک، شاگرد جوینی، متوفای 511.

32) مفاتیح الاسرار، تحقیق دکتر آذر شب، ج 1، ص 105.

33) ابوالقاسم سید علی بن جعفر موسوی نقیب شیعیان در ترمذ از سوی سلطان سنجر; در تشیع او شکی نیست ولی آیا از امامیه بوده است یا اسماعیلی مذهب، معلوم نیست.

34) ابن تیمیه با استناد به کتاب ملل و نحل شهرستانی قائل است او اسماعیلی مذهب بوده است. رک: منهاج السنة، ج 3، ص 209.

35) این خطبه بلند را گویا خود شهرستانی بعد از به زندان افتادن نقیب ترمذ از ابتدای ملل و نحل برداشته و به جای آن خطبه کوچک فعلی را قرار داده است. این خطبه در نسخه چاپی 1910 مصر آمده است. آقا بزرگ تهرانی در الذریعة، ج 7، ص 206 می نویسد: این خطبه را در دست آقای مدرسی چهاردهی دیده است. استاد محیط طباطبایی نیز آن را دیده است ولی نمی داند در کجا. رک: مقدمه محیط طباطبایی بر ملل و نحل، ترجمه افضل الدین ترکه، تحقیق جلالی نائینی، ص 13.

36) مفاتیح الاسرار، تحقیق آذر شب، ج 1، ص 106 و 107. درباره عموم و خصوص رک: حمیدالدین کرمانی، راحة العقل، ص 270.

37) خوارزمی می گوید: او در وعظش قال رسول الله نمی گفت و بر اصول حکمت وعظ می کرد. ر.ک: سبکی، طبقات الشافعیه،ج 6، ص 130.

38) درباره جنگ ترکان با سلطان سنجر و محاصره شهرستان رک: البدایة و النهایة، ج 12، ص 278; الکامل فی التاریخ، ج 7،ص 99. طرفه آن است که هیچ کدام از مورخان، نامی از شهرستانی به میان نیاورده اند، حتی جوینی در جهانگشای جوینی،رشیدالدین فضل الله در جامع التواریخ و کاشانی در زبدة التواریخ; ابن اثیر و ابن کثیر نیز در تواریخ خود به این نکته اشاره نکرده اند.

39) تاریخ حکماء الاسلام، ص 161.

40) ر.ک: مقدمه مصارع الفلاسفه که شهرستانی بر این امر تصریح می کند.

41) محمد بن یوسف ایلاقی نیشابوری، شاگرد بهمنیار و عمر خیام متوفای 536.

42) محمدتقی دانش پژوه، مقاله «گفت وگوی شهرستانی و ایلاقی »، نامه آستان قدس، شماره 3، دوره نهم، (35 مسلسل)بی تاریخ (احتمالا سال 1348 ش.)

43) نهایة الاقدام، ص 55 و 469.

44) عده ای قائل اند این کتاب در تاریخ حکمای اسلام است و بعضی احتمال داده اند که در تاریخ فلسفه باشد. کیورتن در مقدمه خود بر ملل و نحل نوشته است: کتابی در دست بلاند موجود است که چیزی که نشان دهنده این باشد که از شهرستانی است در آن وجود ندارد، ولی من تطبیق کردم و مقارنت زیادی بین این کتاب با ملل و نحل یافتم. من فکر می کنم این کتاب ازشهرستانی است ». و کارادی فو می گوید: «کتاب تاریخ حکمای ابن قفطی، از قفطی نبوده واز شهرستانی است و اشتباها به ابن قفطی نسبت داده شده است. گفتنی است که ترجمه تاریخ حکماء ابن قفطی به نام تاریخ الحکماء قفطی توسط دانشگاه تهران به تصحیح بهین دارائی چاپ شده است و جالب این است که با این که ابن قفطی یک قرن بعد از شهرستانی می زیسته است در این کتاب نامی از شهرستانی نیامده است، در حالی که در تاریخ حکمای بیهقی معاصر شهرستانی و تاریخ حکمای شهرزوری در قرن بعد اسم شهرستانی وجود دارد; ولی احتمال کارادی فو هم صحیح نیست، چون از کسانی که سال ها بعداز شهرستانی وفات یافته اند نام می برد، مثل این که می نویسد: هبة الله بن صاعد در سال 560 وفات یافت (ص 466); یامسعود بن ابی محمد در سال 616 وفات یافت (ص 456); حسنون در 615 وفات یافت (ص 245) ورجوع به تاریخ الحکماء قفطی.

45) چاپ نسخه خطی مفاتیح الاسرار، ص 126 ب.

46) ملل و نحل، ترجمه بدران، ج 2، ص 159.

47) نهایة الاقدام، ص 503 و 504.

48) تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، ص 160.

49) درء تعارض العقل و النقل، ج 5، ص 173 به نقل از منهج الشهرستانی، ص 179.

50) میرداماد، قبسات، تصحیح مهدی محقق، ص 185.

51) احتمالا این رساله تصحیف رساله ای به محمد الایلاقی است.

52) سهیر مختار در الشهرستانی و آراؤه الکلامیه والفلسفیه، ص 100، به نقل از اسفار، ج 3، ص 19 چاپ قدیم، این کتاب رابه شهرستانی نسبت می دهد که این نسبت اصلا صحیح نیست. از الشجرة الالهیة سه بار در اسفار نامی به میان آمده است(ج 7، ص 245; ج 6، ص 181; ج 1، ص 115) و در هر سه مورد ملاصدرا آن را به محمد شهرزوری نسبت داده است نه به محمد شهرستانی، و ملاصدرا از کتب شهرستانی فقط به ملل و نحل (ج 3، ص 112; ج 5، ص 243) و مصارعة الفلاسفه(ج 6، ص 39) اشاره می کند.

53) تبصرة العوام ص 160.

54) وفیات الاعیان، ج 4، ص 273، شماره 611.

55) مرآة الجنان و عبرة الیقظان، ج 3، ص 289.

56) طبقات الشافعیه الکبری، ج 6، ص 128.

57) منهاج السنة، ج 3، ص 207.

58) بحارالانوار، ج 23، ص 172.

59) لسان المیزان، ج 6، ص 304 - 306، شماره 7760.

60) الغدیر، ج 3، ص 142 - 147.

61) روضات الجنات، ج 8، ص 26 - شماره 675.

62) ریحانة الادب، ج 3، ص 272.

63) فی علم الکلام، ج 2، ص 239 - 276.

64) فرهنگ و عقاید و مذاهب اسلامی، ج 2، ص 285 - 290 و بحوث فی الملل و النحل، ج 2، ص 339 - 344. آقای سبحانی اهل قلاع را قرامطه معنا کرده است ولی گویا صحیح نزاریان باشد نه قرامطه.

65) سهیر مختار، شهرستانی و آراوه الکلامیة و الفلسفیه، ص 362 به نقل از منهج الشهرستانی، ص 124.

66) مقدمه ای بر ملل و نحل، ص 18، چاپ جامعه مدرسین.

67) عمر رضا کحالة، معجم المؤلفین، ج 10، ص 187.

68) فرق و مذاهب کلامی، ص 205.

69) دایرة المعارف بستانی، ج 2، ص 297.

70) تاریخ فلاسفه ایرانی، ص 488.

71) لغت نامه دهخدا، ج 10، ص 14611.

72) منهج الشهرستانی فی کتابه الملل و النحل، ص 133 - 196 و 681.

73) التحبیر فی المعجم الکبیر، ج 2، ص 160 - 162.

74) معجم الشیوخ، فیلم ش 219 دانشگاه تهران (به نقل از محمد تقی دانش پژوه در مقاله «داعی الدعات شهرستانه »).

75) نمی دانیم این کتاب، ذیل انساب سمعانی است یا ذیل معجم الشیوخ; همه به اسم الذیل نقل کرده اند و گویا چاپ شده است ولی ما آن را نیافتیم.

76) تتمة صوان الحکمة معروف به تاریخ حکماء الاسلام، ص 161.

77) مع الاسف تاریخ خوارزمی اکنون موجود نیست و گویا از بین رفته ولی معجم البلدان این مطلب را برای ما نگه داشته است.(یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 3، ص 376.

78) ابن حجر نوشته، خوارزمی صاحب کافی است، ولی نمی دانیم کافی چه نوع کتابی و در چه زمینه ای است. ولی این مطلب راسبکی در طبقات الشافعیه، ج 6، ص 130 و ابن حجر در لسان المیزان نقل کرده اند (ج 6، ص 305).

79) منهاج السنة النبویة، ج 3، ص 207 - 244; ابن تیمیه اکثر مقدمات ملل و نحل شهرستانی را دروغ می داند و در این صفحات به جواب آنها پرداخته است. در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد.

80) نزهة الارواح و روضة الافرح یا تاریخ حکما اسلام، ترجمه شمس الدین شهرزوری، ترجمه مقصود علی تبریزی، ص 400و 401.

81) رساله سیر و سلوک، ص 3 تا 7 و رجوع کنید به:

Nasir Al-din Tusi, Contemplation and Action, Tranlated and edited by S.J. Badakhchani, p.11, 26, 63.

وی در ص 11 می نویسد: «دعوت حسن صباح را شهرستانی دعوت جدید نامید»; و در ص 63 می نویسد: «احتمالا فصول اربعه حسن صباح ساخته خود شهرستانی است که آن را به حسن صباح نسبت داده است و جوینی و رشیدالدین آن راالزامات معنا کرده اند».

82) شذرات الذهب، ج 4، 149.

83) تاریخ اسماعیلیان، ترجمه بدره ای، ص 13 - 14.

84) متاسفانه نتوانستیم رساله شهرستانی استاد محیط طباطبایی را به دست آوریم. بنابر نقل استاد جلالی نائینی، این رساله منتشر نشده است; و نیز الذریعة، ج 7، ص 206 ذیل خطبه ملل و نحل شهرستانی.

85) ترجمه ملل و نحل، ص 13; توضیح الملل، ص 11 - 26; کتاب شرح احوال شهرستانی عین مقدمه توضیح الملل است، بی هیچ کم و زیادی.

86) بسیار باعث تعجب است که کسی داعی الدعات باشد، یعنی رتبه دوم یا سوم در سلسله دعوت اسماعیلی را دارا بوده، بعد ازامام و حجت همه کاره باشد ولی هیچ کدام از اسماعیلی مذهبان او را به عنوان اسماعیلی مذهب قبول نداشته باشند. مصطفی غالب در مقدمه راحة العقل، ص 35 و در اعلام الاسماعیلیه و هشام یحیی در الاسماعیلیه بین الحقائق و الاباطیل و عارف تامر در تاریخ الاسماعیلیه، ج 1، ص 24 شهرستانی را از اهل سنت دانسته و حتی کتاب ملل و نحل او را مشوه و مخلوطی ازسقیم و صحیح می دانند. لذا این حقیر به هیچ وجه نمی تواند کلام خواجه را مبنی بر این که شهرستانی داعی الدعات اسماعیلیه خراسان باشد بپذیرد. از این کلام باید تفسیر دیگری صورت بگیرد.

87) نامه آستان قدس شماره 2و3و4، دوره هفتم، بدون تاریخ، ص 71 تا 81 و 61 تا 71.

88) مکتب هاو فرقه های اسلامی در سده های میانه، ترجمه جواد قاسمی، ص 246 - 249.

89) فرقه های اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، ص 165.

90) فلسفه و کلام اسلامی، ترجمه ابوالفضل عزتی، ص 140.

91) تاریخ و عقاید اسماعیلی، ص 423 و مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 181 هر دو ترجمه فریدون بدره ای.

92) ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج 1، ص 252 - 276.

93. G. Monnot: [Shahrastani], the Encyclopaedia of Islam, ed. 1997, v. 9, p. 214 - 216.

94) مقاله «نکاتی چند از تفسیر شهرستانی » مجله آینه میراث، سال اول، شماره 1، تابستان 77. این مقاله قبلا و عینا در مجله معارف، دوره پنجم، شماره 3، آذر 1367، ص 117 تا 127، مرکز نشر دانشگاهی چاپ شده است.

95) تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفتری ص 283 - 285.

96) مقاله «اهل بیت در رای صاحب ملل و نحل »، تراثنا، شماره 3 (مسلسل 12)، سال سوم، رجب 1408; مفاتیح الاسرار،ج اول، ص 62 - 85.

97) از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص 336 و تاریخ تشیع، ج 2، ص 511. (در این کتاب از سمعانی نقل می کند).

98) تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، ج 2، ص 180.

99) النجوم الزاهرة فی ملوک المصر والقاهره، ج 5، ص 305.

100) الکنی والالقاب، ج 2، ص 338. ایشان نامی از مذهب او نمی برد ولی از سمعانی نقل می کند که میل به الحاد داشت.

101) الاعلام، ج 6، ص 215.

102) ملل و نحل، تحقیق محمد وکیل، ص 21 - 26.

103) منهاج السنه، ج 3، ص 207 - 246.

104) ملل و نحل، تحقیق وکیل، ص 149; تحقیق بدران، ج 1، ص 133 ذیل کیسانیه.

105) در کتاب القصیدة الشافیة از داعی مجهول، تحقیق عارف تامر اسماعیلی، ص 98، امام حسن مجتبی و محمد بن حنفیه وامام موسی کاظم به عنوان امام مستودع معرفی شده اند. البته بین نزاریان و طیبی ها و قرامطه در سلسله امامان مستقر ومستودع و مستور اختلاف شدیدی وجود دارد. ر.ک: فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 124 - 125 و ص 135 -137 و ص 401 و 432.

106) ملل و نحل، تحقیق وکیل، ص 156 ذیل زیدیه.

107) همان.

108) ملل و نحل، تحقیق وکیل، ص 163.

109) همان، ص 166.

110) همان، ص 494.

111) مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 101 الف، 361 الف - ب، 237 ب، 240 ب، 98 الف، 145 الف، 233 الف، 243ب، و 246 ب.

112) علی بن محمد الولید اسماعیلی، تاج العقاید و معدن الفوائد، ص 55.

113) ترجمه ملل و نحل، ص 146، تصحیح محمد رضا نائینی. همچنین ر.ک: علی ربانی گلپایگانی، جزوه صفات خدا، بحث هشام بن حکم.

114) ملل و نحل، تحقیق محمد وکیل، ص 23 به بعد.

115) نامه حسن صباح به ملکشاه در: تاریخ اجتماعی ایران، ج 9، 196; و: نقش آفرین الموت، ص 310 - 316 (به نقل از هشت مقاله نصرالله فلسفی).

116) ملل و نحل، تحقیق وکیل، ص 166.

117) همان، ص 197 - 198.

118) مثل کتاب کمال الدین و اتمام النعمة فی اثبات الغیبة و کشف الحیرة (شیخ صدوق) و کتاب الغیبة (نعمانی).

119) ملل و نحل، تحقیق وکیل، ص 237 و ترجمه آن، ص 183 ذیل زروانیه.

120) بنگرید محمد تقی دانش پژوه، مقاله «داعی الدعات تاج الدین شهرستانه »، ص 77 و مادلونگ، مقاله «جنبه های کلام اسماعیلی...» ص 247.

121) بنگریددو مقاله ابراهیمی دینانی در: ماجرای فکر فلسفی در اسلام، ج 1، ص 252 - 276.

122) مصارعة الفلاسفه، تحقیق سهیر مختار، ص 64 پاورقی; سهیر مختار می نویسد: در نسخه اصلی این را نیافتیم بلکه ازمصارع المصارع نقل می کنیم.

123) مصارع المصارع، ص 82، چاپ مرعشی.

124) نهایة الاقدام، ص 128.

125) همان، ص 130.

126) مصارعة الفلاسفه، ص 98 با تلخیص و تصرف.

127) همان، ص 149.

128) همان، ص 116; همچنین مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 398 الف و ب.

129) مصارع المصارع، ص 180.

130) همان، ص 83.

131) تهافت الفلاسفه، ترجمه دکتر علی اصغر حلبی، ص 55 و 138 و 152 و 176.

132) نهایة الاقدام، ص 478.

133) همان، ص 490 - 495.

134) همان، ص 11 و 72.

135) همان، ص 282، 284، 292، 311، 312، 378، 399 و...

136) همان، ص 281، 305، 306، 405، 408، 409 و...

137) همان، ص 478 - 496.

138) همان، ص 504.

139) همچنین بنگرید نسخه خطی مفاتیح الاسرار، ص 196 الف، 196 ب، 243 الف.

140) ر.ک: ابوحاتم رازی، کتاب الاصلاح ص 56 - 64 و 83 - 88; و حمید الدین کرمانی، کتاب الریاض، ص 176 - 212.

141) این الفاظ عین کتاب گشایش و رهایش ناصر خسرو است.

142) بحث حب و بغض علی و علامت ایمان بودن را در مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 351 الف، 400 الف، 401 الف نیز دارد.

143) مقدمه ملل و نحل، ترجمه افضل الدین ترکه، ص 25; مجلس مکتوب، ص 8.

144) بحث جمع قرآن را در مفاتیح الاسرار، ص 377 الف، چاپ نسخه خطی هم دارد.

145) ترجمه افضل الدین ترکه، ص 33; مجلس مکتوب، ص 16. آقای حائری در مقدمه چاپ نسخه خطی نوشته اند: تمام نسخه های خطی این مجلس مکتوب به وسیله یک نفر انجام گرفته است و آن علامه شیرازی است.

146) همان، ص 27.

147) بحار الانوار، ج 23، ص 173، باب 9، بحث امامت.

148) مع الاسف این رساله را پیدا نکردیم ولی آقا بزرگ تهرانی در الذریعه، ج 7، ص 206، و جلالی نائینی در مقدمه خود برترجمه ملل و نحل از آن مطالبی نقل می کند.

149) منظور تصحیح دو ترجمه ملل و نحل یکی از افضل الدین ترکه اصفهانی و دیگری توضیح الملل در ترجمه ملل و نحل مصطفی خالقداد هاشمی و سومین کتاب، شرح حال و آثار شهرستانی است.

150) مقاله «داعی الدعات تاج الدین شهرستانه »، مجله نامه آستان قدس، شماره 2 و 3، دوره هفتم و شماره چهار، دوره هفتم.

151) این اطلاعات در حاشیه صفحه اول جلد دوم نسخه خطی نوشته شده است (ص 241 الف).

152) مفاتیح الاسرار، تحقیق آذر شب، ج 1، ص 175.

153) در رابطه با تاویل باطنی قرآن بنگرید: محمد کاظم شاکر، روش های تاویل قرآن، ص 207 - 259; وی تاویلات باطنی اسماعیلیان را جمع آوری کرده ولی در نقد آنها از کتب مخالفان متعصب استفاده کرده است.

154) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 104; و تحقیق آذرشب، ص 196 و 197.

155) همان، ص 105.

156) همان، ج 1، ص 111; و ص 210. بار دیگر از کلینی و نیز از تفسیر عیاشی مطلبی نقل می کند.

157) همان، ص 134 - 136.

158) همان، ص 128 و 133.

159) همان، ص 115.

160) درباره مصحف حضرت امیر بنگرید: محمود رامیار، تاریخ قرآن; ص 368 به بعد. او می نویسد: ابن ندیم مصحف حضرت امیر را دیده است. همچنین: بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 647.

161) مفاتیح الاسرار، تحقیق آذرشب، ج 1، ص 120.

162) همان، ص 170، و در ص 328 الف، و 334 الف نسخه خطی از ابوحمزه دوبار روایتی را نقل می کند.

163) همان، ص 198.

164) همان، ص 210.

165) همان، ص 236; و همچنین ص 71 ب ، و ص 355 ب نسخه خطی.

166) مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 101 الف.

167) همان، ص 138 الف، ص 255 الف.

168) نسخه خطی، ص 81 ب.

169) شهرستانی در این عبارت، بسیار مبهم صحبت کرده است: اول و دوم وسوم و چهارم چه کسانی هستند؟ اگر خلفای راشدین باشند خیانت و سرقت و ظلم از طرف چه کسی و علیه چه کسی بوده است؟

170) مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 154 الف و ب.

171) همان، ص 152 الف، 161 ب، 172 ب، 205الف.

172) نسخه خطی، ص 159 ب. در بحث ورود از باب بنگرید: ص 323 الف، 249 ب، 319 ب، 60 ب.

173) همان، ص 190 ب، 338 ب، 242 ب.

174) نسخه خطی، ص 242 ب، 227 ب.

175) همان، ص 194 ب.

176) همان، ص 239 ب.

177) همان، ص 242 ب.

178) مفاتیح الاسرار، تحقیق آذرشب، ج 1، ص 199 - 200.

179) همان، ص 199 - 200.

180) مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 314 ب. شهرستانی پنج بار در این کتاب از امام سجاد روایت و دعا نقل می کند.

181) همان، ص 360 الف.

182) همان، ص 384 الف.

183) همان، ص 381 الف، 394 ب، 58 الف، 60 ب، 62 ب، 63 ب، 91 ب و 246، (تحقیق آذرشب)، و ص 50 الف وص 64الف و ص 240 الف.

184) مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 420 الف.

185) همان، ص 428 ب.

186) درباره راویان اهل سنت که شهرستانی از آنها نقل کرده است، رک: مفاتیح الاسرار، تحقیق آذرشب، ص 163 - 175.

187) همان، ص 203 - 210.

188) درباره طلاق بنگرید: مفاتیح الاسرار، خطی ص 371 الف، 373 الف، و درباره حج بنگرید: ص 328 ب، و 339 الف.

189) همان، ص 269 الف و ب.

190) همان، ص 240 الف.

191) همان، ص 328 الف.

192) همان، ص 267 ب ذیل آیه 148 و 149 سوره بقره.

193) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 185.

194) موسوعة مصطلاحات الفلسفه عند العرب، دکتر جیرار جهامی، مکتبة ناشرون لبنان، بحث تضاد، ص 169.

195) موسوعة مصطلاحات علم الکلام الاسلامی، دکتور سمیح ذغیم، مکتبة ناشرون لبنان، بحث تضاد، ص 318 - 320.

196) موسوعة مصطلاحات، التصوف الاسلامی، دکتر رفیق العجم; مکتبة ناشرون لبنان.

197) مسند احمد بن حنبل، حدیث شماره 16630 و 16631، ج 5، ص 587.

198) کنز العمال، ج 1، ص 360، حدیث شماره 159، حدیث این است که: عن ذی اللحیة الکلابی انه قال: یا رسول الله انعمل فی امر مستانف او فی امر قد فرغ منه؟ قال: «بل فی امر قد فرغ منه » قال: ففیم العمل؟ فقال: «اعملوا فکل میسر لما خلق له ». ولی شهرستانی این گونه نقل کرده است: ابوبکر و عمر در قدر بحث می کردند آن چنان صداهایشان بالا رفته بود که این صداها به پیامبر رسید که در حجره خود بود. لذا نزد آنان آمد و فرمود: «چه خبر است؟» گفتند: «درباره قدر صحبت می کنیم ». پیامبرفرمود: «آیا تکلم می کنید درباره ملکی که خدا خلق کرده که نصفش از آتش و نصفش از برف است که آتش برف را ذوب نکرده و برف آتش را خاموش نمی کند...» لذا عمر به پیامبر گفت: «آیا ما در امر مبتدا هستیم یا مفروغ » پیامبر فرمود: «ما در امرمفروغ عنه هستیم ». عمر پرسید: «اگر در امر مفروغیم پس عمل برای چه؟» پیامبر فرمود: «ای عمر اعملوا و کل میسر لماخلق له » (مفاتیح الاسرار، تحقیق آذر شب، ج 1، ص 185). و همین روایت با مضمونی دیگر در تفسیر طبری آمده است (طبری، ج 12، ص 70، ذیل آیه 105 سوره هود)، ابن عمر نقل می کند که وقتی آیه منهم شقی و منهم سعید نازل شد، پدرم از پیامبرسؤال کرد: «یا نبی الله فعلام عملنا؟ علی شی ء قد فرغ منه ام علی شی ء لم یفرغ منه؟» فقال رسول الله: «علی شی قد فرغ منه یاعمر و جرت به الاقلام ولکن کل میسر لماخلق له ».

199) علی بن محمد الولید، تاج العقائد و معدن الفوائد، تحقیق عارف تامر، ص 169 - 181. قابل ذکر است که تحف العقول این نامه را از حسن بصری به امام حسن می داند.

200) رسائل خواجه نصیر الدین طوسی، ص 25 و 94. به نقل از مقاله دانش پژوه، «داعی الدعات تاج الدین شهرستانه ».

201) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 179. درباره نمونه های حکم مستانف و مفروغ بنگرید: مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 419 الف.

202) گفتنی است که میرداماد در ایقاظات، ص 141، بحث کوتاهی درباره همین حدیث و مستانف و مفروغ دارد.

203) همچنین بنگرید: مفاتیح الاسرار، نسخه خطی، ص 184 ب.

204) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 185 - 186. همچنین بنگرید: ص 181 الف در باب جبر و تفویض، و ص 184 ب، 198 ب، 231الف، 233 ب، 242 الف در باب حکم مفروغ و مستانف.

205) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 187.

206) بحث عالم امر و خلق در کتب اسماعیلیه به صورت عالم ابداع و عقل و نفس و سابق و کلمه بحث می شود. به الاصلاح، ص 34 به بعد، و الریاض، ص 53 - 111، و راحة العقل مقدمه، ص 34 و 157 متن و ص 43 کتاب زهرا المعانی از داعی ادریس،مراجعه کنید.

207) مفاتیح الاسرار، تحقیق آذرشب، ص 189.

208) همان، ص 236 و همچنین ص 335 ب، 278 الف، 323 الف، 413 الف و ب و 420 الف از نسخه خطی.

209) همان ص 253 و همچنین ص 47 الف و ب، 50 الف، 46 و 183 الف نسخه خطی.

210) نسخه خطی، ص 48 الف، 231 الف و بنگرید: راحة العقل، ص 35.

211) همان، ص 106 ب، ص 48 الف و بنگرید: راحة العقل، ص 155، 171، 205 و 212.

212) نسخه خطی، ص 111 الف و 394 الف. مقایسه کنید با: جعفر بن منصور الیمن، سرائر و اسرار النطقاء، ص 13، 57، 67 و167.

213) همان، ص 121 ب.

214) همان، ص 147 الف و ب، 170 ب، 169 ب، 242 ب، 256 الف و ب، 255 الف; و مقایسه کنید با: عقیده نسفی و ابوحاتم رازی در تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفتری، ص 273.

215) مستجیب آخرین مرحله از سلسله دعوت اسماعیلی است که به پیروان آنها اطلاق می شود. شهرستانی در ص 235 الف،234 ب، 371 ب، و 314 ب از پیروان پیامبر به نام مستجیب نام می برد.

216) جعفر بن منصور المین در کتاب الکشف می نویسد: پیامبر صاحب تنزیل و علی صاحب تاویل است که روح در اجسام دمیده و علم باطن ظاهر می کند (ص 73 و 97)، همچنین ص 336 الف نسخه خطی مفاتیح الاسرار.

217) نسخه خطی، ص 152 الف.

218) بنابر نظر اسماعیلیه، عالم دوازده جزیره است که برای هر جزیره یک داعی وجود دارد و دعوت خویش را دعوت هادیه نامیدند. در این باره بنگرید: فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 11 و 259 و اشعری قمی، مقالات، ص 84، ونوبختی، فرق الشیعه، ص 109 ترجمه جواد مشکور و مفاتیح الاسرار چاپ نسخه خطی، ص 163 الف و 332 ب.

219) مفاتیح الاسرر، چاپ نسخه خطی، ص 194 ب.

220) همان، ص 277 ب و ص 194 ب. شهرستانی شش بار در مفاتیح الاسرار به حضرت فاطمه اظهار ارادت می کند.

221) نسخه خطی، ص 221 الف و ب; مقایسه کنید با داعی ادریس عماد الدین قرشی، زهر المعانی، باب 13، ص 106 و 111،تحقیق مصطفی غالب و همچنین جدول ص 482. راحة العقل. و همان نسخه خطی، ص 243 الف.

222) همان، ص 227 ب و 242 ب; مقایسه کنید با الکشف، ص 63: المساجد هم الائمه و النطقاء و تعمیر کننده مساجد همان ناطق قائم است.

223) همان، ص 232 الف. همچنین بنگرید: حمید الدین کرمانی، راحة العقل، ص 171، 176 و 131. شهرستانی خدا را فوق متضادات و متقابلات می داند، مثل کرمانی، ص 398 الف و ب، نسخه خطی.

224) همان، ص 233 ب. درباره امر خدا «کن » نگاه کنید به: خوان الاخوان، ناصر خسرو، ص 210 و 211، و المجالس المؤیدیه،مجلس هشتم، ص 35; به نقل از محمد کاظم شاکر، روش های تاویل قرآن، ص 147.

225) همان، ص 247 الف. مقایسه کنید با: وجه دین، ص 171، که هر دو شخص خاص را در نظر دارند.

226) همان، ص 252 الف. مقایسه کنید با: داعی مجهول، قصیده شافیه، ص 43، 52، 63، 80 و 98.

227) نسخه خطی، ص 275 ب. مقایسه کنید با راحة العقل، ص 417 تا آخر کتاب.

228) همان، ص 280 الف، 281 ب، 262 الف که صراط مستقیم را رجل خاص می داند. مقایسه کنید با وجه دین، ص 228 به بعد.

229) همان، ص 281 ب. مقایسه کنید با وجه دین، ص 232.

230) همان، ص 286 ب. مقایسه کنید با جداول، ص 256، 244، 275; راحة العقل و زهر المعانی، ص 71 - 83 و ص 111 به بعد و مقدمه دکتر مشکور بر فرق الشیعه نوبختی، ص 259.

231) همان، ص 323 الف.

232) همان. مقایسه کنید با عارف تامر، تاریخ الاسماعیلیه، ج 1، ص 124 و فرهاد دفتری، ص 261 و 262 که باب الابواب لقب حجت است نه امام.

233) همان، ص 375 الف.

234) همان، ص 393 الف، در کتاب قصیده شافیه، طالوت جزء امامان مستودع یا مستقر نیست.

235) همان، ص 432 الف. مقایسه کنید با: هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ترجمه بدره ای، ص 251 - 260; بحث دفاع غزالی از نظریه اهل سنت در باب تعلیم و همچنین المنتقذ من التقلید، ص 40 - 46 گفتاری در مذهب تعلیم، ترجمه آیینه وند.

236) بنگرید: نورالله کسایی، مدارس نظامیه و تاثیرات آنها، ص 126 و 182. وی می نویسد: صرف اتهام به داشتن مذهبی به غیراز مذهب شافعی و اشعری باعث خروج از مدارس می شد مثل فصیحی استرآبادی که استاد ادبیات بود به صرف تهمت شیعه بودن اخراج شد.

237) بیش از هشتاد بار از حضرت امیر با تجلیل بسیار صحبت می کند و در کتب دیگر خود نسبت به اهل بیت مشی زیبایی دارد.

238) در مفاتیح الاسرار بیش از بیست بار از امام صادق اسرار را نقل می کند.

239) محمد جواد یزدی، رساله حول شبهات التفسیر الکبیر (للفخر الرازی) علی مسئله الامامة، ص 55 ذیل آیه ص 207 سوره بقره آیه 61 آل عمران، قصه مباهله، تطهیر، ج 1، ص 205، ذیل سوره حمد و ج 32، ص 124.

240) مفاتیح الاسرار، چاپ نسخه خطی، ص 152 الف.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر