اشاره:
آیت اللّه سیدحسن فقیه امامی از جمله علمای بنام شهر اصفهان هستند که از جایگاه ویژه ای در میان مردم این شهر، خصوصا در امر تربیت طلاب و دیگر جوانان برخوردارند. خدمت ایشان رسیدیم و با ایشان گفت وگویی ساده و صمیمی در زمینه مفهوم امامت و جایگاه امام در عالم هستی داشتیم. آنچه در پی می آید حاصل این گفت و شنود است که تقدیم حضور خوانندگان گرامی مجله می شود. امید که مقبول طبعتان واقع شود.
با تشکر از این که وقت خود را دراختیار ما قرار دادید لطفا برای شروع صحبت تعریفی از سه واژه «نبی»، «امام» و «ولی» ارائه فرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم ـ «نبی» از ریشه نبأ و به معنای خبررسان است و به کسی گفته می شود که مردم را از اخبار گذشته و آینده و وظایف و تکالیف دینی مطلع می کند. درباره تفاوت این کلمه با کلمه «رسول»، مرحوم علامه مجلسی در مراة العقول بحث جالبی را مطرح کرده اند بدون آن که در پایان نظر محکم و قطعی خود را بیان کنند. به نظر می رسد که به قول ما طلبه ها میان این دو واژه رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است. بدین معنا که اگر از کاربرد این دو واژه در قرآن کریم الهام بگیریم می توانیم ادعا کنیم که هرجا که مخاطب شخص پیامبر(ص) بوده اند، از عبارت «یا أیّها النبی» استفاده شده و هرجا که منظور ابلاغ پیامی به دیگران بوده، عبارت «یا أیّها الرسول» آمده است؛ به عنوان مثال در جریان غدیر خم می فرماید: «یا أیّها الرسول بلّغ ما أنزل الیک»1 ولی در جریان ماجرایی که میان پیامبر(ص) و همسرانش رخ می دهد، می فرماید: «یا أیّها النبی لم تحرّم ما أحل اللّه لک»2 خلاصه این که منظور از نبی کسی است که خبری دارد حال چه وظیفه برای ابلاغ آن داشته باشد و چه نداشته باشد ولی رسول باید پیام رسانی هم بکند؛ چرا که در مفهوم رسول مسئله رساندن پیام به دیگران نهفته است و علی القاعده با هم فرق دارند.
«امام» به معنای پیشواست. مرحوم علامه حلی کتابی در باب امامت دارد به نام الفین که در آن دو هزار دلیل برای اثبات امامت اقامه کرده اند. هرچند که فقط هزار دلیل از دوهزار دلیلی که ایشان در این کتاب برشمرده اند، الان در دسترس ماست، ولی با این حال به خوبی از این کتاب، هم می توان عظمت امام و مسئله امامت را دریافت و هم بزرگواری و سعه صدر این مرد الهی را. ایشان در این کتاب امامت را چنین تعریف می کنند: «الإمامة هی الریاسة العامة فی أمور الدین و الدنیا، خلافة عن النبی(ص)» که این تعبیر قشنگی است. ریاست عامه به این معنا است که ممکن است یک نفر بر یک روستا یا بخش یا بالاتر یک شهر، یک استان یا یک کشور ریاست داشته باشد ولی وقتی می گوییم کسی ریاست عامه دارد یعنی حداقل ریاست او بر کل کره زمین است و بر تمام موجودات که هیچ، بلکه بر تمام امور تکوینی هم ریاست می کند.
پادشاهان ریاست دنیوی دارند. فقها، مراجع و پاپها و خاخامها ریاستشان در محدوده دین و مذهب است. تنها امام است که در تمام امور دینی و دنیایی ریاست می کند.
در ادامه علامه اضافه می کنند: «خلافة عن النبی(ص)» یعنی اینها چیزی از خودشان ندارند و کارشان تنها ترویج مکتب رسول (ص) است. امام باقر (ع) هم در این رابطه فرمودند: «هر چه مامی گوییم به نقل از حضرت رسول (ص) است.»
عبارت «خلافة عن النبی(ع)» رابطه میان پیامبر و امام را مطرح می کند. امامت منصبی بالاتر از نبوت است ولی برخی از پیامبران مثل حضرت محمد (ص) و حضرت ابراهیم (ع) هم پیامبر بودند و هم امام.
و اما واژه «ولایت» مفهوم بسیار گسترده ای دارد که البته مراتب ولایت الان مورد نظر ما نیست. ولایت به این معنا است که کسی صاحب امتیاز باشد. مرحوم علامه امینی پانزده معنا برای ولایت مطرح کرده اند که همه آنها درستند ولی وقتی از ولایت به عنوان منصب یاد می شود و در پیامبر و ائمه اهل بیت (ع) و فقها و در مرتبه نازل تر درباره پدر مورد بحث قرار می گیرد مقصود، اولی به نفس بودن است. خداوند به هر انسانی اختیاراتی بر جان و مال و زن و فرزند و... داده است ولی در عین حال کسانی هستند که در این موارد نسبت به خود فرد از اختیارات بیشتری برخوردارند و به اصطلاح اولی به نفس او هستند و فرد باید زیر نظر او باشد. در قرآن هم آمده است. «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم»3. به عنوان مثال پیامبر (ص) اگر صلاح بداند حتی بدون رضایت من می تواند همسرم را طلاق بدهد. در همین مقام است که با شرایط خاص خودش اگر زنی از آزار و اذیت شوهرش به فقیهی شکایت کند و حقانیت او ثابت شود فقیه می تواند بدون رضایت شوهر حکم طلاق را صادر کند. علامه امینی(ره) هم قراین و شواهدی برای این که ولایت یک پست و مقام است، در کتاب خود نقل می کنند.
آیا سه عنوان نبی، امام و ولی ممکن است در یک نفر جمع شوند؟
بله، حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمد(ص) هم نبی بودند، هم امام و هم ولی.
در این سه عنوان کدام یک از دو مورد دیگر افضل است؟
رسالت از نبوت بالاتر است و امامت از هر دو. لازمه امامت هم ولایت است.
ائمه (ع) حامل کدام یک از این مناصب بودند؟
امامت و به تبع آن ولایت.
چطور یک نفر به مقام ولایت دست می یابد؟
همان ابتلایی که درباره حضرت ابراهیم در قرآن آمده است: «و إذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات فأتمهنّ قال إنّی جاعلک للناس إماما»4 به عبارت دیگر همه امتحان می شوند و هرکه از همه امتحانات سربلند بیرون بیاید به مقام امامت و ولایت نایل می شود.
رسیدن به چنین مقامی چه آثاری را به دنبال دارد؟
از اهم این آثار این است که خداوند او را اسوه قرار می دهد به طوری که قول و فعل و تقریرش5 حجت می شود و می توان همان را گفت که او گفته و همانگونه رفتار کرد که او رفتار کرده و از سکوت او در برابر اعمال دیگران و نهی نکردن آنها صحت آن اعمال را برداشت کرد وعمل کردن بر چینن مبنایی حجت است و روز قیامت مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد.
اینها که فرمودید در مقام تشریع است، در مقام تکوین چه آثاری را می توان مشاهده کرد؟
در مقام تکوین اهم آن همان است که می فرماید: «لولا ذلک (الحجة) لساخت الأرض باهلها»6 برای توضیح این مطلب من غالبا این مثال را طرح می کنم که یک باغبان وقتی باغی را ایجاد می کند و در فضایی چند درخت می کارد، این درختها که رشد می کنند و میوه می دهند در کنار آنها علفهای هرز هم از زمین سر در می آورند. یک عابر که از کنار این درختها رد می شود نمی گوید حاصل زحمت آن باغبان این علفهای هرزه بوده بلکه می گوید باغبان این درختها را کاشته و به طفیل درختها این علفهای هرز هم رشد کرده اند. اگر امام نبود خدا این نظام هستی را نمی آفرید. خدا این نظام را برای ائمه (ع) اداره می کند که «ماخلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون»7 و بقیه هم حکم طفیلی دارند. در نظام تکوین این طور است که اگر امام نبود بقیه هم نبودند.
مراتب و شئونات امامت و ولایت کدامند؟
روایتی در عیون اخبار الرضا(ع) آمده که چهل امتیاز برای ائمه (ع) بر شمرده است و از آن جامع تر زیارت جامعه کبیره است. زیارت جامعه در واقع یک دایرة المعارف امام شناسی است که نوع عناوین و عبارات آن هم از قرآن گرفته شده است. اگر کسی خوب و دقیق این زیارت را مطالعه کند می فهمد که امتیازات یک ولی چیست و چه آثار و برکاتی از وجودشان نشأت می گیرد.
امهات این امتیازات کدامند؟
یکی هدایت است: «أشهد أنّکم الأئمة الراشدون المهدیّون المعصومون المکرّمون المقرّبون المتّقون الصادقون...»8 اینها همه شئون امامت است. یا آن عبارت موجود در خطبه امام سجاد (ع) که هر چند در برابر یزیدیان اسم حکومت را نمی آورند ولی به طور ضمنی و غیر صریح شرایط حاکم را طرح می کنند و می گویند ما این شرایط را داریم: «أیّها الناس أعطینا ستّا و فضّلنا بسبع: أعطینا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبّة فی قلوب المؤمنین»9
حکومت کردن چند چیز لازم دارد؛ اول علم چرا که اگر علم نباشد همه رابر باد می دهد.
دوم حلم و شرح صدر که اگر کسی ظرفیت روحی، بالایی جهت هضم مشکلات نداشته باشد باز هم نتیجه همان می شود. حضرت موسی هم از خدا شرح صدر و حوصله خواست و گفت: «ربّ اشرح لی صدری».10 حتی یک معلم معمولی هم اگر شرح صدر نداشته باشد نمی تواند مسایل را تحمل کند چه رسد به امام که وظیفه تعلیم همه مردم را برعهده دارد.
سوم سماحت، امام باید اهل بذل و بخشش و سخاوتمند باشد و به همه فقرا کمک کند. همانند حضرت علی(ع) و حضرت عیسی(ع).
ویژگی چهارمی که امام سجاد(ع) مطرح می کنند فصاحت است. اکثر خطبه ها و سخنرانیهای حضرت علی(ع) شبیه معجزه بوده و از این طریق اهداف خود را بیان می کرده اند. پیامبر اکرم(ص) هم می فرمودند: «أنا أفصح من نطق بالضاد»11؛ «من فصیح ترین کسی هستم که [حرف] ضاد را بر زبان رانده است» معنای این سخن این است که من فصیح ترین عرب هستم؛ چرا که فقط در زبان عربی حرف ضاد به کار می رود.
ویژگی پنجم شجاعت است. امام باید تاب و مقاومت در برابر تمام حملات و هجومها را داشته باشد و از رویارویی با مشکلات نهراسد.
آخرین ویژگی حاکم، نفوذ مردمی است. مودت در قلوب مؤمنان و پیروان برای شخص حاکم یک سرمایه است و همین مودت بود که پیامبر از امت راجع به خاندان خویش طلب کرد و فرمود: «قل لا أسألکم علیه أجرا إلّا المودّة فی القربی»12.
آیا این امتیازات منحصرا در ائمه (ع) است یا بقیه هم می توانند به آنها دست یابند؟
برخی از این ویژگیها می تواند اکتسابی هم باشد. اما نه به آن حدت و شدت که در ائمه (ع) وجود دارد و نه این که کسی بتواند همه آنها را با هم به دست بیاورد. بسیار بعید است که مجموعه اینها در یک نفر جمع بشود.
چطور می توان این ویژگیها را به دست آورد؟
به ریاضت و تمرینهای فرد بستگی دارد و انسان باید خودش را به نحوی بسازد تا این فضایل را کسب کند.
منظور از تصرف در امور که درباره ائمه(ع) گفته می شود چیست؟
همان اولی به نفس است. به خاطر کمالاتی که اهل بیت (ع) دارند می توانند در همه امور دخل و تصرف کنند. به عنوان مثال روزی امام حسن(ع) در جلسه ای بالای منبر نشسته بودند شخصی نابجا و بی ادبانه به ایشان اعتراض کرد. حضرت به ایشان فرمودند: زن! بین جمعیت چکار می کنی؟ ناگهان همه نگاه کردند دیدند او زن شده است. این کار از نظر قرآن ممکن است. خدا به حضرت عیسی(ع) فرمود: «... إذ تخلق من الطین کهیئة الطیر بإذنی»13. احدی نمی تواند بدون اذن خدا گل رابه پرنده تبدیل کند، ولی اگر خدا بخواهد چنین کاری ممکن می شود. یا این که قرآن می فرماید: «ولو أنّ قرانا سیّرت به الجبال أو قطّعت به الأرض اوکلّم به الموتی»14 یعنی با این که کوه سمبل مقاومت و صلابت است قرآن این آمادگی را دارد که اگر خدا بخواهد انسان با کمک آن بتواند کوه را از جا بکند و صلابت آن را درهم شکند. یا با کمک آن طی الارض کند. یعنی اگر کسی با خدا و قرآن ارتباط داشته باشد. خدا به برکت قرآن این امتیاز را به او می دهد که بتواند در طرفة العینی از یک گوشه جهان به گوشه دیگری برود و یا با مرده که چیزی نمی فهمد حرف بزند.
خدا در قرآن به پیامبر (ص) می فرماید: «إنّک لاتسمع الموتی و لا تسمع الصمّ الدعاء»15 دعوت خودت را نمی توانی به این مردم که به سان مرده هستند برسانی اما به برکت قرآن با مرده ها هم می شود حرف زد کمااینکه حضرت امیر (ع) با اصحاب کهف صحبت کردند و یا به هنگام برگشت از جنگ صفین با مرده ها صحبت کردند و در پایان گفتند: «هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندکم»16. این قابلیتها وجود دارد ولی می بایست کسی باشد که بتواند از این امکانات استفاده کنید.
لازم است ائمه (ع) بتوانند در کائنات تصرف بکنند تا در مواقع ضروری امکان استفاده از آن برایشان وجود داشته باشد. در جنگ خندق وقتی سلمان به تخته سنگ بزرگی برخوردند که هیچ کدام نتوانست آن را جابه جا کند حضرت رسول(ص) کلنگی به آن زدند و سنگ را از جا کندند و فرمودند در این برق فرو ریختن قصر کسری و قیصر را دیدم که عثمان ایشان را مسخره کرد و بعدها معلوم شد که منظور حضرت چه بوده است. بالاخره کسی که می خواهد در قلوب مردم تصرف کند می بایست چنین تواناییهایی را هم داشته باشد؛ چرا که به هر حال پیامبر را به معجزه اش می شناسند. قرآن کریم می فرماید: «لقد أرسلنا رسلنا بالبینات»17 لازمه معجزه این است که بتواند چنین کارهای خارق العاده ای را انجام بدهد و تا انبیا نتوانند در امور تصرف کنند نمی تواند معجزه ای از خود ارایه کنند. پیامبر اکرم(ص) از روی زمین به ماه اشاره می کند و با اشاره ای آن را به دو نیم می سازد: «اقتربت الساعة وانشقّ القمر»18 خلاصه این که چنین کارهایی محتاج چنان تواناییهایی است.
وقتی صحبت از معرفت امام به میان می آید منظور کدام یک از این مراتب است؟
همه اینها. یعنی هم باید معرفت عادی و شناسنامه ای به ایشان داشته باشیم و هم همه آن مقاماتی را که عرض کردم در زیارت جامعه آمده است، درباره ایشان بشناسیم تا معرفتمان کامل و تام باشد.
آیا همه می توانند نسبت به همه این مراتب و شئون معرفت پیدا کنند؟
بله. منتها مشکل است اگر چه محال نیست. فرد باید زندگی اهل بیت (ع) را به دقت مطالعه کند و آن را مورد تعمق و تفکر قرار دهد و به سیره ایشان تأسی کند تا بتواند به این معرفت دست یاید.
معرفت پیدا کردن نسبت به هر کدام از این شئون و مراتب امامت و ولایت چه آثار و تأثیراتی روی شخص می گذارد؟
اصلی ترین اثر آن افزایش روحیه اطاعت و تبعیت نسبت به امام در انسان است. یعنی همان که قرآن از ما خواسته است: «أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمرمنکم».19
بگذارید یک جریان تاریخی را در اینجا برایتان نقل کنم؛ رسم است بین طلبه ها که وقتی به شهری مهاجرت می کنند، پای درسهای مختلف می روند و آنها را می سنجند و در نهایت در یک یا چند مورد از این درسها مرتب شرکت می کنند. مرحوم شیخ انصاری اوایل ورودشان به نجف همینطور بوده و به طور گمنام در درسهای مختلف شرکت می کرده است. از آنجا که شیخ خیلی فقیر بود وضع و ظاهر چندان خوبی نداشت، طوری نبود که به چشم کسی بیایند. روزی یکی از طلبه ها مشکلی در عبارت یکی از بحثهایش برایش به وجود می آید. برای حل آن سراغ همه دوستان و طلبه های اطرافش می رود که جوابهای آنها چندان او را راضی نمی کند، از روی شوخی و استهزا و برای مسخره کردن سراغ شیخ هم می رود و به ایشان می گوید: نظر مبارک شما در این رابطه چیست؟ شیخ وقتی شروع می کند به حرف زدن گویی که یک دریا متلاطم شده و به موج افتاده است. طلبه ها از جواب شیخ مات و مبهوت می شوند که چنین آدمی با این سر و وضع ساده عجب اطلاعات و وسعت نظری دارد. می رود و به رفقا می گوید که فلان طلبه را اینطور نبینید که دریای مواجی درون او نهفته است و خلاصه کار به آنجا می رسد که روزهای بعد استاد خود پایین می آید و شیخ را به بالای منبر درس می فرستد و شاگرد و استاد از محضر شیخ استفاده می کنند. وقتی شناخت باشد دیگر شیخ گوشه مسجد همانند یک گدا نمی نشیند بلکه بر عرش و صدر مجلس می نشیند. هر چقدر کسی شناخت و معرفتش نسبت به ائمه(ع) بیشتر باشد، تبعیتش هم از ایشان بیشتر می شود و این تبعیت عین تبعیت از خداست که قرآن می فرماید: «من یطع الرسول فقد أطاع اللّه »20.
تأثیر مستقیم این موضوع در رابطه فرد با خداوند متعال چیست؟
خیلی مؤثر است. امام صادق(ع) می فرماید: «بنا عرف اللّه و بنا عبداللّه »21 اگر ایشان نبودند نه معرفت پیدا می کردیم و نه خدا را می توانستیم عبادت کنیم.
از جمله مطالبی که در روایات راجع به اهل بیت (ع) مطرح شده بحث معرفت به نورانیت است منظور از آن چیست؟
منظور همان است که در قرآن به آن اشاره شده و می فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»22 همان کسانی که ریاضتهای مشروع و غیرصوفیانه می کشند. تفاوت ریاضت مشروع و غیرصوفیانه در این است که در ریاضت صوفیانه شخص چله نشینی می کند برای نتیجه خاص که مثلاً جن احضار کند، ولی در ریاضتهای مشروع این نتایج موضوعیت ندارند و شخص دنبال این نیست که حتما صاحب کرامت شود؛ بلکه عمل را خالصانه برای خدا انجام می دهد حال چه کرامت پیدا بکند و چه کرامتی به دست نیاورد. البته خاصیت خلوص آنها این است که خدا به آنها بینایی و بصیرتی عطا می کند که چشم دلشان حقایق را درک می کند.
چرا در روایات بر این نحو کسب معرفت تأکید شده است؟
علت این تأکید تفاوت جدی شناخت حاصل از این راه و شناخت علمی است. ممکن است کسی از طریق علمی بتواند شناخت پیدا کند و با هزار دلیل وجود خدا را اثبات کند ولی آن معرفتی که او را از بستر بیرون بکشد از این راه به دست نمی آورد. در کتب تاریخی نقل شده که در شبی زمستانی، بهمنیار ـ که از شاگردان ممتاز ابوعلی سینا بود ـ به استاد خود می گوید: «شما با این مقام علمی که دارید اگر ادعای نبوت کنید مردم قبول می کنند.» ابوعلی سینا می گوید: «بعدا جوابت را می دهم.» نزدیکیهای اذان صبح ابوعلی سینا شاگرد خود را صدا می زند و می گوید: «تشنه ام، بلند شو و کمی آب برایم بیاور.» بهمنیار هم که جوان بود و خوابش سنگین، به سختی از خواب بلند شد و از این که نیمه شب از خواب بلند شده بود خیلی ناراحت بود و لذا شروع کرد به عذر آوردن که «شما تا الان زیر کرسی بوده اید و بدنتان گرم است و مجاری تنفسی تان هم گرمند. اگر در این سرمای زمستان همدان من بروم از آب سرد و یخ زده بیرون برای شما بیاورم ریه و ششهایتان فلان و بهمان مشکل را پیدا می کند و...» خلاصه آنقدر فلسفه چینی کرد که برای آب آوردن از رختخواب بیرون نیاید. ابوعلی سینا هم به او می گوید: «باشد، بخواب.» بهمنیار تعجب می کند. ناگهان صدای مؤذن بلند می شود. ابوعلی سینا رو به بهمنیار می کند و می گوید: «چند صد سال پیش پیغمبر (ص) ادعای نبوت کرده و بعد از گذشت این همه سال مؤذن به خاطر ایمان به پیغمبری که او را ندیده خواب را بر خود حرام کرده و به بالای گلدسته رفته و اذان می گوید ولی تو که شاگرد من هستی و از علم من خبر داری وقتی به تو می گویم بلند شو برای من آب بیاور برایم عذر و بهانه می تراشی و از زیر این کار در می روی. بالاخره ادعای نبوت چیز دیگری می خواهد که من ندارم و لذا نمی توانم ادعای نبوت کنم.»
ایمان متکی به چنین نورانیتی است که باعث می شود شخص لذت گرمای بستر را در سرمای شدید زمستان بر خود حرام کند و یا در میدانهای جنگ از خود رشادت و دلیری و جانبازی نشان بدهد. ولی علم تنها این آثار را ندارد.
چرا در اصل خلقت مقام نورانی از مقام جسمانی بالاتر است؟
به خاطر آثارش است. آثار معنوی باارزش تر از آثار مادی است. هر چیز مادی از بین می رود «کلّ شی ء هالک إلّا وجهه».23 ولی امور معنوی پایدار و پابرجاست؛ چرا که با خدا ارتباط دارد «ویبقی وجه ربّک ذوالجلال والإکرام»24. ویا «کلّ أمر ذی بال لم یذکر فیه بسم اللّه الرحمن الرحیم فهو أبتر»25 هرچه که به خدا وصل شود ماندنی است و هرچه از خدا جداباشد رفتنی و مردنی.
آیا می توان بر اساس مراتب نورانیت موجودات عالم را طبقه بندی کنیم؟
بله، آن کسانی که قرب بیشتری به خدا دارند قطعا نورانیتشان بیشتر است. مثل رابطه خورشید و ماه که خورشید منبع نورانیت است و ماه نورش را از خورشید اکتساب می کند: «والشمس و ضحیها والقمر إذا تلیها»26. که در روایت خورشید به وجود حضرت رسول (ص) و قمر به امیرالمؤمنین(ع) تأویل شده است.27 در بحث نورانیت هم مسئله همین طور است. سرسلسله نورانی ها خداست که: «اللّه نور السماوات والأرض»28 و پس از خدا هم طبق تعبیر زیبایی که در روایات آمده است فضیلت انبیا بر اساس امتحاناتشان است: «إنّ أشدّ الناس بلاء النبیّون فالأمثل والأ مثل»29. هر کسی امتحان بیشتری داده باشد و در آن امتحانات قبول شده باشد قرب بیشتری دارد و قهرا از نورانیت بالاتر و بیشتری برخوردار است.
اگر راجع به بحث امامت و ولایت نکته ای ناگفته مانده لطفا بفرمایید.
اجمالاً مطلبی که به نظر می رسد خیلی نیازمند کار است، بحث نحوه ارتباط با مقام امامت در دوران غیبت است. در زمان حضور و حیات دیگر ائمه (ع) به هر حال با روابط فیزیکی و معنوی این موضوع انجام می شد و چندان مسئله ای به شمار نمی آمد ولی الان شرایط فرق کرده و مهم است که ما با امام عصرمان (ع) این رابطه را چگونه برقرار کنیم. در این باره کار کردن خیلی موضوع مهمی است؛ و کاری که شما می کنید و زحمتی که در مجله موعود می کشید الحمدلله در این رابطه نقش خیلی مفیدی ایفا می کند.
مجلات متنوعی در زمینه های مختلف برای ما می آید که خالی از حشو و زواید نیست و گاهی هم افکار انحرافی در برخی از آنها دیده می شود ولی آن مقدار از این مجله را که به دستم رسیده و به خاطر علاقه ای که به آن پیدا کرده ام خوانده ام، هم دیدم که خالی از حشو و زواید است و هم قلمها بسیار شیوا و روان هستند و هم موضوعاتی که انتخاب شده، موضوعات جالب و لازم و حیات بخشند که این بالاترین امتیاز این مجله است. چون نوع مجلاتی که دیده شده، ولو خود نویسنده هم نمی خواسته ولی به هر حال حاوی برخی انحرافات بوده اند که الحمدللّه این مجله بسیار وزین و جامع است و من از نویسندگان و کسانی که دست اندرکار این مجموعه هستند نهایت تشکر را دارم و در حقشان هم غایبانه دعا می کنم و امیدوارم زیر نظر حضرت بقیة اللّه (ع) کارشان را تا وقتی ادامه بدهند که آن را به دست خود حضرت برسانند. ان شاءاللّه . وفقهم اللّه لمرضاته.
از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار دادید بی نهایت سپاسگزاریم.