آیا تلاش برای رسیدن به کمال همیشه به معنای کمال گرایی است؟
این که فردی تلاش می کند تا در زمینه ی خاصی به درجات بالا برسد، به معنای کمال گرا بودن او نیست و یک اختلال به حساب نمی آید. به عنوان مثال، تلاش کسی که می خواهد در یک رشته ی ورزشی مقام اول جهان را به دست بیاورد کمال گرایی محسوب نمی شود. منظور از کمال گرایی، میل به بهترین بودن در همه ی زمینه هاست.
این مسئله به نیازهای افراد برمی گردد. هر فرد یک سری انگیزه های فردی و اجتماعی دارد که برای او نیازهایی ایجاد می کند. یک ورزشکار ممکن است انگیزه داشته باشد که در مسابقات جهانی یا المپیک شرکت کند و در آن جا به مقام اول برسد، یا دانش آموزی می خواهد در کنکور نفر اول شود. این انگیزه ها و قصدها نیازهایی را در فرد به وجود می آورد که اگر توانایی رفع کردن آن ها را داشته باشد، می تواند به کمال مطلوب خود برسد و این به معنای کمال گرایی نیست. اما اگر فرد توانایی لازم برای رفع نیازهای پیش آمده را نداشته باشد، مثلاً از وضعیت جسمانی یا بهره ی هوشی مناسبی برخوردار نباشد یا مقتضیات سنی او با هدفی که انتخاب کرده هماهنگی نداشته باشد، به مشکل برمی خورد و مجبور است برای رسیدن به این هدف بیشتر از آن چه می تواند از خود مایه بگذارد و اهداف دیگری را که قابلیت و توانایی رسیدن به آن ها را دارد فراموش کند و از آن ها بگذرد.در نتیجه، تلاش کاذب و بی نتیجه ای در او آغاز می شود و چون نمی تواند به هدفش برسد و از رسیدن به اهداف کوچک تر هم احساس رضایت نمی کند، حس شکست، نارضایتی و سرخوردگی در او ایجاد می گردد و این مسئله باعث سرخوردگی و پایین آمدن اعتماد به نفس او می شود.
اگر توانایی یک ورزشکار در این حد باشد که بتواند مقام اول استان را به دست بیاورد، باید از این مسئله خوشحال باشد و احساس رضایت کند. ممکن است وضعیت جسمانی او قابلیت رقابت در سطح جهانی را نداشته باشد. او باید این مسئله را بداند و به همان مقام اول استان راضی باشد، اگر این فرد به توانایی های خود آگاهی نداشته باشد و بخواهد مقام اول جهان را به دست بیاورد و از موفقیت های کوچکتر احساس رضایت نکند، احتمالاً به اختلال کمال گرایی دچار است، و این مسئله برای او مشکل زا خواهد بود.
کسی که می خواهد شاگرد اول کنکور بشود، باید این را از ابتدای دوران دبیرستان به عنوان یک هدف انتخاب کرده باشد و ادامه بدهد و توانایی و بهره ی هوشی لازم را هم داشته باشد. به عنوان مثال، کسی که از سال اول دبیرستان شاگرد اول مدرسه بوده است، خیلی طبیعی است که بخواهد برای به دست آوردن مقام اول کنکور تلاش کند و این کمال گرایی محسوب نمی شود. ولی کسی که همیشه معدل زیر دوازده داشته و درس های مدرسه را درست نتوانسته بگذراند، حالا یک دفعه بخواهد در کنکور شاگرد اول شود کمی به نظر کمال گرا می آید.
گاهی هم ممکن است دیگران از فرد انتظارهایی غیرمنطقی داشته باشند. برای مثال، دختر خانمی به من مراجعه کرده بود که در دوران تحصیل همواره در حد متوسط پایین بوده و بعد از سه بار شرکت در کنکور قبول نشده بود و از این بابت تحت فشار روانی زیادی بود. وقتی از او سؤال کردم، متوجه شدم او می توانسته با انتخاب یک رشته ی مناسب یا با یک برنامه ریزی درست در دانشگاه یکی از شهرستان ها قبول شود، اما چون پدر و مادر او تأکید و اصرار داشتند که فقط باید دندان پزشکی دانشگاه تهران را بخواند، و او این توانایی را نداشت، نتوانسته بود در کنکور قبول شود. یعنی کمال گرایی پدر و مادرش مانع موفقیت او شده بود و چون تلقینی که به او می کردند برخلاف توانایی های او بود، اعتماد به نفسش فوق العاده پایین آمده بود. او دایم فکر می کرد که چرا نمی تواند چیزی را که پدر و مادرش از او می خواهند برآورده کند. در نتیجه، به بسیاری از هراس های اجتماعی خاص دچار شده بود و حاضر نبود هیچ کار دیگری انجام بدهد.
منبع مقاله :
بیرشک، بهروز؛ (1391)، اعتماد به نفس سالم ( آیا امکان تغییر و بهبود در اعتماد به نفس وجود دارد؟ )، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.