منزل ششم، صبر و استقامت
صبر عبارت است از ثبات و اطمینان نفس چنان که خواجه نصیرالدین طوسی(ره) صبر را معرفی می کند به: نگهداری نفس از بیتابی نزد مکروه(1) بنابراین صابر کسی است که صبر ملکه او باشد. یعنی نفسش در بلایا و مصایب مضطرب نگشته و در حوادث و شداید مقاوم باشد به نحوی که سینه اش از آن تنگ نشده و اظهار گله و شکایت پیش خلق ننماید.
نکته اول:
صبر یا بر نعمت است یا بر نقمت
توضیح اینکه آنچه در این دنیا برای انسان است یا موافق باطبع و خواسته اوست و یا مطابق میل او نیست.
آنچه که مطابق میل اوست دو چیز است: یکی ثروت و جاه و مقام و صحت و امنیت و....
صبر بر این نعمات به این است که طاغی و یاغی و مغرور نشده و خدا را از یاد نبرد و گردنکشی نکند. همچنانکه حقتعالی در وصف این قسم افراد فرمود: ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی؛(2) جمعی از اصحاب پیغمبر چون از فقر رهایی یافتند، گفتند: خدا ما را بر فقر و محنت امتحان کرد و ما صبر کردیم و به رفاه و نعمت آزمود پس قدرت صبر بر آن نداریم.(3)
حق به این گروه هشدار داده فرمود: «یا ایها الذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لااولادکم عن ذکر اللّه؛(4) ای کسانی که ایمان آورده اید مبادا مال و اولاد شما را به سبب فراموشی یاد خدا هلاک کند.»
طغیان نکردن بنده در برابر خداوند به این است که بنده به خود بفهماند که این اموال و نعمتها در نزد او عاریه اند و به زودی از او پس گرفته می شوند. بنابراین باید که بر بندگان خدا فخر نفروشد، تکبر نکند، حقوق الهی خود اعم از خمس و زکات و انفاق را ادا کند، از مستمندان دستگیری کند و کسی را با مال و مقام خود نیازارد. صبر بر این امور از جمله دشوارترین مراتب صبر است.
دیگری معصیت است و گناه از این جهت موافق با میل و نفس است که قوا و نیروهای نفس بیشتر تمایل به بدی و شرارت دارند و این نیروها اگر تحت کنترل عقل قرار نگیرند انسان را به گمراهی و هلاکت هدایت می کنند. پس صبر بر معصیت به این است که همه آن چیزهایی را که نفس به آنها مایل است و در شرع اسلام گناه می باشد را باید کنار بگذارد و قادر باشد با بهره گیری از نیروی عقل جلو خود را از ورود در معاصی اعم از گناهان قلبی و قالبی بگیرد. و به این جهت صبر بر معصیتهایی که در فرد ملکه شده و به آنها خو کرده بسیار مشکلتر از صبر بر معصیتهای دیگر است.
اما آنچه که موافق طبع انسان نیست دو چیز است که صبر بر آنهادر روایات و آیات بسیار تأکید شده است.
اول: معصیات اعم از فقر و گرسنگی و ترس، ضرر و زیان و نقص در اموال و اولاد، خداوند در سوره بقره به این مصیبات اشاره کرده و صابران را به رحمت و غفران خود بشارت داده است. «ولنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا للّه و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه و اولئک هم المهتدون؛(5) و شما را می آزمائیم به چیزی از ترس و گرسنگی و نقص در مالها و جانها و ثمرات و بشارت باد صابران را آنانکه چون مصیبتی به آنها رسید گفتند: ما برای خدائیم و همانا به سوی او باز می گردیم بر آنها درودهایی از پروردگار و رحمت اوست و آنان هدایت یافته شدگانند.
دوم: طاعات و عبادات و دشواری اش به این جهت است که مخالفت با نفس است به دو جهت یکی آنکه انجام اینگونه امور برای نفس دشوار است و دیگر آنکه آدمی طالب قهر و غلبه است و ذلت و پیشانی برخاک گذاشتن و بندگی و اطاعت دیگری را کردن برایش دشوار است و آنچه بر او دشوارتر است آنکه باید نیتش را هم برای حقتعالی خالص کند. بنابراین بر صبر بر طاعات و عبادات در روایات بسیار تأکید شده و منظورشان نیز همین است.
جمعی از عرفا چون حضرت امام خمینی صبر را با این تعریف و مراتب از مقامات متوسطین دانسته اند: زیرا سالک تا زمانی که مصیبت و طاعت را کراهت و سختی برای خود ببیند به مقامات عالیه سلوک نرسیده است. عارف آن است که مصیبات را از جانب حقتعالی نعمت و بلایا را رحمت ببیند.
نکته دوم:
خداوند در قرآن ده پاداش برای صابران نام برده است که همه نشان از بزرگی و عظمت مقام ایشان نزد حقتعالی است.
1. خداوند در همه حال با صابران است و آنان را در همه وقت چه در امور دنیوی و چه اخروی یاری می دهد.
«استعینوا بالصبر و الصلاة انّ اللّه مع الصابرین»؛(6) لفظ مع در آیه نشان از همراهی حق با صابر در همه موارد مذکور است.
2. خداوند صابران را دوست دارد و به عبارت دیگر ایشان محبوب خداوند هستند. «و اللّه یحب الصابرین»(7)
3. حقتعالی برای صابران مغفرت و اجر بزرگی در نظر گرفته است. «الا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و اجر کریم»(8)
4. عاقبت نیکو در روز قیامت. «سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار.»(9)
5. رستگاری برای اهل صبر. «انی جزیتهم الیوم بما صبروا انّهم هم الفائزون.»(10)
6 و 7. غرفه هایی در بهشت و همچنین سلام و تحیت پروردگار بر اهل صبر. «اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقّون فیها تحیّة و سلاماً»(11)
8. خداوند می فرماید:صابران را دو بار اجر می دهیم. «اولئک یؤتون اجرهم مرّتین بما صبروا».(12)
9. خداوند صاحبان صبر را صاحبان عزمی قوی معرفی می کند. «واصبر علی ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور.»(13)
10. خداوند صابران را بی حساب اجر می دهد. «انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب.»(14)
نکته سوم:
همچنانکه در نکته اول گفته شد، صبر در صابر ملکه ای است که نفس را از جزع و بیتابی نگه می دارد، بر اساس آنچه بزرگان اخلاق فرموده اند، اظهار شکایت و گله پیش خلق کراهت داشته و نزد خالق محذوریتی ندارد. طبق نص قرآن حضرت ایوب پس از تحمل درد و رنجهای بسیار به حقتعالی عرض می کند: «انّی مسّنی الضرّوانت ارحم الراحمین.»(15)
نکته چهارم:
غیر از آنچه درباره صبر بر امور یاد شده گفته شد، برای سالک در حال سلوک توجه به چند نکته در باب صبر و استقامت ضروری است. اول آنکه ممکن است در حین سلوک، به کرامتی نرسد و مکاشفه ای برایش روی ندهد وظیفه اش در این موقعیت آن است که از راه بدر نرود و سلوک را نیمه کاره رها نکند. هر چند پیش از این گفته شد سالکی اگر برای رسیدن به مکاشفه و کرامت می خواهد سلوک کند، بهتر است در این راه وارد نشود بی شک اگر کسی با نیت رسیدن به کرامات سلوک کند و کرامتی نبیند سلوک را رها خواهد کرد.
دوم آنکه در این راه ناملایمات و سختی ها و آزارهای جسمی و روحی برای سالک بسیار است. وظیفه او این است که استقامت ورزیده و خارهای طریق را تحمّل کند و آنها را در راه محبوب و جان بخرد. چه بسا حقتعالی اراده کرده او را همچون آهن محکم و استوار سازد که با طوفان ناملایمات روزگار خسته و ناامید نشود و حق را رها نکند.
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آنشرط اول قدم آن است که مجنون باشی
حضرت امام خمینی(ره)می فرمایند:
«نفسی که دارای ثبات باشد، از ناملایمات روحی از حوصله بیرون نرود و در مقابل ناگوارها پا برجا بایستد و از طمأنینه و ثبات او کاسته نگردد...طمأنینه و ثبات قدم است که انسان را در مقابل حزب شیطان نگهداری می کند و بر لشکرهای جهل و شیطنت غلبه می دهد...ثبات قدم نگذارد اخلاق و اطوار اجانب و منافقین در انسان رخنه کند و انسان را نگذارد دستخوش حوادث شود. انسان با ثبات و طمأنینه نفس، خود یک ملت واحده است که اگر سیلهای اخلاق زشت و بی دینی تمام مردم را ببرد، او چون کوهی آهنین در مقابل همه چیز ایستادگی کند و از تنهایی وحشت نکند. انسان باثبات و طمأنینه می تواند تمام وظایف فردی و اجتماعی را انجام دهد و در هیچ مرحله از زندگی مادی و روحانی برای او لغزش و خطایی دست ندهد...دلی که نورانی به معرفت حق شده باشد مجاری امور را به قدرت او می داند...چنین قلبی اضطراب و شتابزدگی و بی قراری ندارد.»(16)
نکته پنجم:
آنچه به عنوان صبر و مراتب آن تا بدینجا اشاره شد مربوط است به مقامات متوسطین از اهل سلوک ولی آن صبری که مربوط است به عارفان باللّه مختلف بوده و برای آنان درجات دیگری است.
توضیح آن که برای سالکان سه مرتبه در نظر گرفته اند، مرتبه اول مربوط است به صحو قبل از محو. صبر در این مرتبه عبارت است از خودداری نفس از شهوات و تمایلات شیطانی. که این مرتبه را اولین مرتبه از مراتب مخالفت با نفس در سیر و سلوک گفته اند. مقام دیگر که عبارت است از فنا که در این موقف سالک به حق واصل شده و صبر دوری از حق از او مرتفع شده، صبر شامل با خدا بودن است و مرتبه آخر که صحو بعد از محو و فناست، صبر عبارت است از صبر دوری از حق و تحمّل فراق او.
امام خمینی(ره) در رابطه با صبر عارفان می فرمایند: «از برای صبر درجات دیگری است که مربوط به اهل سلوک و کمل و اولیاست. چنانچه از آن صبر فی اللّه است و آن ثبات در مجاهده است و ترک مألوفات و مأنوسات بلکه ترک خویشتن است در راه محبوب... و مرتبه دیگر صبر مع اللّه است و آن راجع است به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت خروج از جلباب بشریت و تجرد از ملابس افعال و صفات و... حفظ نفس از تلوّنات و غیبت از مقام انس و شهود و درجه دیگر صبر عن اللّه است و آن از درجات عشاقین و مشتاقین است از اهل شهود و عیان در صورتی که رجوع به عالم خود کنند و به عالم کثرت و صحو برگردند و این اشقّ مراتب صبر و مشکلترین مقامات است و به این مرتبه اشاره فرموده مولای سالکان و پیشوای کاملان امیرمؤمنان(ع) در دعای شریف کمیل «وهبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» و درجه دیگر صبر باللّه است و آن از برای اهل تمکین و استقامت است که بعد از حال صحو و بقاء باللّه و پس از تخلق به اخلاق اللّه برای آن ها رخ دهد و از آن جز کمّل را نصیبی نیست».(17)
نکته ششم:
برای تقویت و کسب صبر راهی جز اجرا و عمل به مراحل سلوک که مواردی از آنها ذکر شد نمی باشد. سالک پس از عزمی قوی و توبه ای نصوح و رعایت ارکان سلوک بر اثر مداومت بر ذکر و کسب اخلاص صاحب مقام صبر خواهد شد و بر حسب رعایت مراتب به درجات والای صبر خواهد رسید.
منزل هفتم: توکل
«قال اللّه تعالی:الذین صبروا و علی ربّهم یتوکلون»(18) بر طبق نص قرآن در این آیه منزل توکل پس از منزل صبر است.
صاحب منازل السائرین می فرماید: توکل واگذار نمودن تمام امور است به صاحب آن و اعتماد نمودن بر وکالت اوست و بعضی گفته اند: «التوکل علی اللّه انقطاع العبد فی جمیع مایأمله من المخلوقین؛(19) یعنی توکل بر خدا، بریدن بنده است تمام آرزوهای خود را از مخلوق و پیوستن به حق است از آنها» به بیانی دیگر توکل، گام برداشتن در راه رضای محبوب و نتیجه کار را به او واگذار کردن است.
نکته اول:
سالک برای بدست آوردن صفت توکل، باید اعتقاد جازم پیدا کند که هرچه در هستی روی می دهد همه از جانب خدا و به ید قدرت اوست. هیچکس قدرتی به جز قدرت او ندارد و یقین به این مطلب داشته باشد که او نسبت به بندگان غایت لطف و مهربانی و عطوفت را دارد و فوق علم او علمی نیست و اوست که هر کاری را بخواهد انجام می دهد، پس کسی که این اعتقادات در او از مرتبه علم به مرتبه شهود رسیده باشد نه تنها التفاتی به غیر نمی کند بلکه از خود و قدرت و علم خود نیز غافل شده و آنها را نسبت به علم و قدرت پرورگار ذرّه ای بیش نمی بیند. بنابراین توکّل مرهون است به علم به ربوبیت حق یعنی اعتقاد به این که خداوند ربّ و سید و مولای همه جهان و جهانیان است و علم به مالکیت حق یعنی اعتقاد به علم و قدرت حقتعالی به همه عالم و چون مردم در معرفت به این صفات مختلفند، درجات توکّل در افراد متفاوت می باشد.
عامه موحدین حقتعالی را خالق مبادی امور و کلیات جواهر و عناصر اشیاء می دانند و تصرّف او را محدود می دانند و احاطه ربوبیّت را قائل نیستند اینها به حسب لقلقه لسان گاهی می گویند مقدر امور حق است...ولی صاحب این مقام نیستند نه علماً و نه ایماناً و نه شهوداً و وجداناً. این دسته از مردم در امور دنیا به هیچ وجه اعتماد به حق نکنند و جز به اسباب ظاهره و مؤثرات کونیه به چیز دیگر متشبث نشوند و اگر در ضمن گاهی توجهی به حق کنند و از او مقصدی طلبند یا از روی تقلید است یا از روی احتیاط... طایفه دوم اشخاصی هستند که یا با برهان یا با نقل معتقد شدند و تصدیق کردند که حقتعالی مقدّر امور است و مسبّب اسباب و مؤثر در دار وجود و قدرت و تصرّف او محدود به حدی نیست اینها در مقام عقل توکل به حق دارند... از این جهت خود را متوکّل دانند و دلیل بر لزوم توکّل نیز اقامه کنند...یکی آنکه حقتعالی عالِم به احتیاج عباد است، یکی آنکه قدرت دارد به رفع احتیاجات، یکی آنکه بخل در ذات مقدّسش نیست، یکی آنکه رحمت و شفقت بر بندگان دارد. پس لازم است توکّل کردن بر عالِمِ قادر غیر بخیل رحیم بر بندگان...این طایفه به مرتبه ایمان نرسیده و از این جهت در امور متزلزلند...طایفه سوم آنان اند که تصرّف حق را در موجودات به قلوب رسانده و قلوب آنها ایمان آورده به اینکه مقدّرِ امور حقتعالی و سلطان و مالک اشیاء اوست و با قلم در الواح دلها ارکان توکل را رسانده اند اینها صاحب مقام توکّل هستند ولی این طایفه هم در مراتب ایمان و درجات آن بسیار مختلفند تا به درجه اطمینان و کمال برسد که آن وقت درجه کامل توکّل، در قلوب آنها ظاهر شود و تعلّق و دلبستگی به اسباب پیدا نکنند.(20)
نکته دوم:
توکّل بر خدا سیره مهم انبیاء در همه اوقات و احوال بوده است. خداوند در قرآن پس از بازگو نمودن بعضی از حالات انبیاء اشاره به توکّل ایشان بر حق نموده و این مقام بزرگ را از میان صفات دیگر اینچنین می ستاید.
حقتعالی از زبان پیغمبر اسلام می فرماید: «علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم»(21) و همچنین از لسان سایر انبیاء عظام هر یک بر حسب مرتبه شان در علم الهی چنین می فرماید:
از زبان نوح(ع): «فعلی اللّه توکلت.»(22)
از زبان موسی(ع) به قوم خود: «فعلیه توکلوا.»(23)
از زبان هود(ع): «انی توکلت علی اللّه ربی و ربّکم.»(24)
از زبان شعیب(ع): «و ما توفیقی الا باللّه علیه توکلت و الیه انیب.»(25)
از زبان یعقوب(ع): «ان الحکم الا للّه علیه توکّلت و علیه فلیتوکّل المتوکّلون.»(26)
نکته سوم:
بعضی از مواردی که بر صفت توکّل مترتب بوده و حقتعالی در قرآن به آنها اشاره کرده است را در ذیل یادآور می شویم:
1. خداوند توکّل را یکی از صفات مؤمنان معرفی کرده و متوکّل را مؤمن می نامد. از آن جمله موارد اشاره می فرماید که: «و علی اللّه فلیتوکل المؤمنون.»(27)
2. حقتعالی متوکّل را دوست داشته و به او عشق می ورزد و به عبارت دیگر متوکّل محبوب خداست. «ان اللّه یحب المتوکّلین.»(28)
3. بر طبق نص قرآن شیطان بر کسی که بر خدا توکّل کرده و به او ایمان دارند هیچ تسلّطی نداشته و در آنها راهی برای نفوذ ندارد. این به آن خاطر است که متوکّل به لحاظ آنکه در هر کاری به حقتعالی امید دارد پس در همه حال به یاد خداست و بر کسی که دائم الذکر است شیطان راه نفوذی ندارد. «انه لیس له سلطان علی الّذین آمنوا و علی ربّهم یتوکّلون.»(29)
4. بر طبق فرمایش حق در قرآن (البته که در گفتار خداوند هیچ کذب و دروغ و خلف وعده ای نیست)هر کس در هر کاری بر خدا توکّل کند و امور خود را به حق واگذارد خداوند او را کفایت می کند. «و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه ان الله بالغ امره»(30)
نکته چهارم:
حضرت علی بن الحسین(ع) فرمود: روزی بیرون شدم تا به دیواری رسیدم و بر آن تکیه دادم. ناگاه مردی که دو جامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست. پس گفت: ای علی بن الحسین چه شده است که تو را اندوهگین می بینم؟ آیا اندوهت برای دنیاست که روزی خدا برای نیکو کار و بد کار آماده است. گفتم: برای دنیا اندوهگین نیستم زیرا آنچه تو می گویی درست است. گفت: پس برای آخرت است؟ که وعده ای درست و سلطانی قاهر نسبت به آن حکم می فرماید، گفتم: برای آنهم اندوه ندارم زیرا چنان است که می گویی. گفت: اندوهت پس برای چیست؟ گفتم: از فتنه عبداللّه بن زبیر و وضعی که مردم دارند می ترسم. او خندید و گفت: ای علی بن الحسین آیا دیده ای کسی به درگاه خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده ای کسی بر خدا توکّل کند و خدا کار گزاریش نکند؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده ای کسی از خدا چیزی بخواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه. پس از نظرم غایب شد.(31)
حسن بن جهم از امام رضا(ع) سؤال کرد: فدای تو شوم حد توکّل چیست؟ فرمود: از احدی غیر از خدا نترسی. و پیغمبر فرمود: کسی که دوست دارد با تقواترین مردم نزد خدا باشد پس توکّل بر خدا کند.(32)
نکته پنجم:مرحوم عارف باللّه میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) می فرمایند:چگونه ممکن است که آدمی همه خواسته های خود را تابع خواسته های حق کند؟ هنگامی که بنده ای عنایت خدا را شناخت و عاقل هم بود هرگز اراده ای بر خلاف اراده خدا نمی کند زیرا شناخت عنایت الهی حکم می کند که خدایتعالی چیزی به جز خیر و صلاح بنده اش نخواهد و شخص عاقل هیچ حرکتی را جز در طریق صلاح و اصلاح انجام نمی دهد و به چیزی بر خلاف مصلحت راضی نمی شود بنابراین ماده و ریشه اراده مخالفت کنده می شود زیرا اراده از علم به صلاح ریشه می گیرد و وقتی فهمید که در غیر آنچه خدایتعالی خواسته است صلاح و مصلحتی وجود ندارد قهراً اراده ای هم بر خلاف خواست خدا نخواهد داشت.(33)
منزل هشتم: رضا
برخی از عرفا این منزل را پس از منزل صبر قرار داده و توکّل را بعد آن قرار داده اند ولی بعضی دیگر مثل امام خمینی رضا را بالاتر از توکّل می دانند. شاهد گفتار ما این کلام امام است که می فرماید:
«بدانکه مقام رضا غیر از مقام توکّل است بلکه از آن شامختر و عالیتر است زیرا که متوکّل طالب خیر و صلاح خویش است، و حقتعالی را که فاعل خیر داند وکیل کند در تحصیل خیر و صلاح، و راضی فانی کرده است اراده خود را در اراده حق و از برای خود اختیاری نکند چنانچه از بعض اهل سلوک پرسیدند: «ما ترید؟ قال: ارید لا ارید» مطلوب اومقام رضا بود.(34)»
رضا ملکه ای است که در قلب متوکّل صبور حاصل می شود و مراد از آن حالتی است در سالک، که از هرچه به او در دنیا می رسد ـ به لحاظ آنکه همه را از جانب خدا می بیند ـ راضی است.
نکته اول:
بر اساس آنچه علمای اخلاق از جمله ملا مهدی نراقی در جامع السعادات(35) فرموده اند رضای خداوند از بنده در گرو رضای بنده از خداست و یکی از فواید و ثمرات رضای بنده از قضاء الهی را عبارت از رضای خدا از بنده دانسته اند خداوند نیز در چهار مورد در قرآن رضای خود را در کنار رضای بنده قرار داده است. آنچه از آیات قرآن بر می آید این است که خداوند برای آنانی که از ایشان راضی است و کسانی که از خداوند راضی اند چند خصلت معرفی می فرماید. و به عبارت دیگر آنان را صاحب چند مقام معرفی می کند. این مقامات کاملترین مقامات اهل سلوک و عرفان است.
اول: ایشان را به دلیل مراعات تقوا و خشیت الهی خیر البریه یعنی بهترین مردم می نامد.
«ان الّذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریّه جزاؤهم عند ربّهم جنّات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها
ابداً رضی اللّه عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربّه.»(36)
دوم: آنان را حزب اللّه معرفی می کند: یعنی کسانی که شیطان به ایشان راه ندارد. «...رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون.»(37)
سوم: آنان را صاحب فوزعظیم یا رستگاری بزرگ معرفی می نماید. به عبارت دیگر این گروه کسانی هستند که به رستگاری واقعی رسیده اند. «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه واعدلهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم.»(38)
و چهارم اینکه ایشان را از گروه صادقین یعنی کسانی که قول و فعلشان یکی است و همیشه در راه راست قدم بر می دارند به حساب می آورد. «هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابداً رضی اللّه عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم»(39) شاهد این قول اینکه از امام صادق است که فرمود: «قال اللّه عزّ و جلّ: عبدی المؤمن لااصرفه فی شی ء الا جعلته خیراً له فلیرض بقضائی و لیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی اکتبه یا محمد من الصدیقین عندی.»(40)
حقتعالی می فرماید: از بنده مؤمنم هیچ چیزی را بر نمی گردانم مگر اینکه آنرا خیری برای او قرار می دهم پس ای محمد(ص) اگر به قضای من راضی باشد و بر بلای من صبر کند و نعمتهایم را شاکر باشد او را از صدیقین نزد خود می نویسم.
نکته دوم:
مرحوم عارف میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) می فرمایند:
«خدایتعالی فرمود: هر کس به رضای من عمل کند سه خصلت را ملازم او می گردانم: سپاسی به او شناسایی می کنم که آمیخته با هیچ جهلی نباشد و ذکری که آمیخته با هیچ فراموشی نباشد و محبتی که هرگز بر محبت من محبت هیچ آفریده ای را مقدّم ندارد. پس از رسیدن به این مقام اگر برای او معرفتی حاصل شد بر اینکه قدرتش فانی در قدرت خداست و به جز برای خدایتعالی قدرتی ندید نه برای خود و نه برای دیگری پس این مقام توکّل است.»(41)
منزل نهم: تسلیم
غایت مقام رضا وصول به مرتبه تسلیم است و تسلیم در اینجا عبارت است از اسلام محض و اسلام بر دو مرتبه است.
اول اسلام صغری که عبارت از اظهار شهادتین است و دوم اسلام کبری است که عبارت از تسلیم محض بی چون و چرا در مقابل ذات مقدّس حقتعالی جلّ و علا است. خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافّه»(42) این مرتبه از اسلام که حقتعالی آن را پس از ایمان به خود قرار داده اسلام اکبر است. و پس از مقام رضا حاصل می شود، به این معنا که زمانی بنده تسلیم مطلق است که به تمام افعال و امور حقتعالی راضی شده باشد پس: بهترین امور تسلیم در محضر قدس کبریای حق و اولیای معصومین است.(43)
در تسلیم مطلق که عبارت از فنای فی اللّه است، از انانیت و خودیت سالک دیگر خبری نیست و در این حالت اگر ملکه سالک شده باشد، فرد نفس خود و هیچکس را نمی بیند.
خداوند در قرآن برای آنانکه تسلیم حق گشته و به اسلام اکبر رسیده اند هفت خصلت از جانب خود عنوان می کند:
1 و 2. یکی آنکه آنان را محسن و نیکوکار معرفی کرده و دیگر این که پاداش آنها را تنها نزد خود میداند و از عظمت، آن را بیان کرده است. «بلی من اسلم وجهه للّه و هو محسن فله اجره عند ربّه ولاخوف علیهم ولا هم یحزنون.»(44)
3. آنکه حقتعالی سینه اش را برای اسلام فراخ کرده، خداوند در مورد چنین کسی می فرماید: نوری از جانب خدا دارد. این نور فرد را در همه حال و در همه موارد زندگی یاری می دهد. «افمن شرح اللّه صدره للاسلام فهو علی نور من ربّه.»(45)
4. کسانی که روی خود را تسلیم حق نموده اند، به نص قرآن به ریسمانی محکم چنگ زده اند، ریسمانی که آنان را از چاه بلا همواره نجات خواهد داد. «و من یسلم وجهه الی اللّه و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی.»(46)
5 . حقتعالی ایشان را نجات یافته از احوالات قیامت معرفی می کند که هیچ حزن و اندوهی ندارند. «و لاتخزنی یوم یبعثون یوم لاینفع مال و لابنون الا من أتی اللّه بقلب سلیم.»(47)
6. مسلمین واقعی را، حقتعالی مخبتین یا کسانی معرفی می کند که دائم به درگاه او رجوع می کنند. آنان که همواره به یاد خدا هستند. «فالهکم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتین.»(48)
7. و آخر اینکه آنان را هدایت یافته از جانب خود معرفی می کند. «فمن یرداللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام.»(49)
منزل دهم: فنا
عرفا می گویند: مراحل سلوک الی اللّه شامل سه مرتبه کلی و چهار سفر است، مرتبه اول: صحو قبل المحو. مرتبه دوم: محو و مرتبه سوم: صحو بعد المحو.
سفر اول: سیر من الخلق الی الحق، یا سفر از خلق و عالم ظلمت به عالم حق و نور است، ابتدای این سفر توجه سالک مادام به خود است در عین اینکه توجه او به خداست تا بتواند سلوک را کامل و تمام انجام دهد. در پایان سفر اول سالک به فنای افعال و در انتهای سیر دوم به فنای صفات و ذات میرسد. نهایت این دو سفر که عبارت از فنای فی اللّه است، سالک هیچ عمل و فعلی را از خود نمی بیند و برای خود نمی خواهد بلکه همه را از خدا دیده و برای خود هیچ استقلالی قائل نیست. او در این حال همچون قطره ای است که به دریا متصل شده و به جایگاه اصلی خود بازگشته است. از ابتدای سفر سوم تا انتهای سفر چهارم که عبارت است از صحو بعد المحو، در این مرتبه که کاملترین مراتب سلوک است توجه سالک هم به وحدت است، هم به کثرت، هم خلق را می بیند و هم خالق را. این مقام که از آن به عنوان مقام جمعی الهی یاد می شود نه خلق حجاب حق است نه حق حجاب خلق. و این درجه برای انسان کامل است که آن را از خداوند در هر نماز می خواهیم: «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم» پس:
«مادامی که عبد در کسوه عبودیت است، نماز و جمیع اعمال آن از عبد است و چون فانی در حق شد جمیع اعمال او از حق است و خود را تصرّفی در آنها نیست و چون به صحو بعد المحو و بقاء بعد الفناء نائل شد عبادت از حق است در مرآت عبد و این اشتراک نیست بلکه امر بین الامرین است».(50)
خلاصه کلام آنکه:
«سالک تا رفع حجب سبعه را نکند وصول به باب اللّه برای او رخ ندهد و فتح ابواب دخول در محضر برای او نشود و به واسطه رفع حجب، کشف سبحات جمال و جلال بر او شود.»(51)
در پایان کلامی از امام خمینی(ره):
«ای پسر عزیزم احمد ـ سلمک اللّه تعالی ـ در این اوراق نظر کن...بدانکه هیچ موجودی از موجودات از غیب و عوالم جبروت و بالاتر و پائین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هرچه است از اوست که از ازل تا ابد زمام امور را بدست دارد و احد و صمد است. از این مخلوقان میان تهی پوچ و هیچ، باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها نبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او ـ جلّ و علاـ کفر، پسرم تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می دهی».(52)
|