در تاریخ سیاسی اسلام حوادث و رویدادهایی وجود دارد که پس از گذشت بیش از هزار سال همچنان برای مسلمانان و حتی غیر مسلمانان موضوعات قابل توجهی در بر دارد. شکل گیری و پیدایش جریانی که در تاریخ اسلام به «خوارج» معروف شدند از جمله این موارد است که بی تردید بازخوانی آن و بررسی همه جانبه ماهیت آن می تواند در تعمیق شناخت و آگاهی شیعیان و مسلمانان بسیار مؤثر باشد و حتی در برخی شرایط شاید شناخت این جریان از استراتژیک ترین مسائل حکومت اسلامی تلقی شود.
آنچه در این نوشتار آمده است در درجه نخست تلاشی است جهت نشان دادن اهمیت شناخت این جریان و در ادامه نیز مختصری از ویژگی های این جریان بیان شده است. واضح است که بررسی کارشناسانه و همه جانبه مسئله ای با این اهمیت در این مختصر نمی گنجد و قصد ما فقط گشودن بابی در این زمینه است.
ضرورت بازخوانی جریان خوارج
در تاریخ اسلام به طور مشخص حداقل سه گروه مخالف مشاهده می شوند. گروه نخست مشرکانی بودند که علنا ابراز مخالفت می کردند و عمدتا در دوران حیات پیامبر با ایشان مخالفت می کردند. گروه دوم افرادی هستند که در ادبیات دینی از آنان به عنوان منافق یاد می شود. از آنجا که پس از رحلت پیامبر قدرت اسلام به تدریج افزایش پیدا کرد مبارزه و مخالفت علنی با اسلام چندان عقلانی بنظر نمی رسید لذا مخالفت ها در این دوره عمدتا با ظواهر اسلامی بود.گروه سوم نیز مسلمانانی بودند که به طور مشخص پس از جنگ صفین و ماجراهای پس از آن شکل گرفتند و «خوارج» نام گرفتند.
شاید درباره میزان خطر هرکدام از این گروه ها در میان مسلمانان اختلاف نظر وجود داشته باشد. اما تردیدی نیست که در مقاطعی از تاریخ اسلام گروه سوم یا همان «خوارج» به دلیل جهالت و ناآگاهی به صورت ابزاری در اختیار دو گروه قبلی قرار گرفتند.
مرحوم مطهری(ره) از جمله اسلام شناسانی است که نکات بسیار جالبی درباره خوارج گردآوری کرده است و به طور عمده در کتاب معروف «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» بیان شده است وی در کتاب مذکور می گوید: «هر وقت جاهل ها و نادان ها و بی خبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سمبل مسلمانان عملی بدانند وسیله خوبی به دست زیرک های منفعت پرست می افتد. این زیرکها همواره آنها را آلت مقاصد خویش قرار می دهند و از وجود آنها سدی محکم جلو افکار مصلحان واقعی می سازند.»[1]
حضرت امیر المومنین علیه السلام در خطبه 127 نهج البلاغه «خوارج» را بدترین مردم معرفی می کند و می گوید: «همانا بدترین مردم هستید،شما تیرهایی هستید در دست شیطان که از وجود پلید شما برای زدن نشانه خود استفاده می کند و به وسیلهء شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می افکند.»[2]
آنچه ما را برآن می دارد تا از شناخت جریان خوارج غافل نباشیم اطمینان از این موضوع است که جریان خوارج پس از نهروان از بین نرفت و در میان مسلمین ریشه دواند. پس از جنگ نهروان یکی از اصحاب حضرت علی(ع) به ایشان می گوید: همه خوارج هلاک شدند و دیگر اثری از آنها باقی نمانده است.حضرت در پاسخ می فرمایند: «نه به خدا قسم، آنها نطفه هایی در پشت مردان و رحم زنان خواهند بود که هر زمان شاخی از آنها سر برآورد، بریده می شود تا اینکه آخرشان دزدان و راهزنان خواهند شد.»[3]
اما بررسی و مطالعه جریان خوارج فقط از این جهت برای ما مهم نیست. ما از آن حیث که ایرانی هستیم نیز باید به این موضوع توجه ویژه داشته باشیم زیرا خوارج پس از شکست در نهروان بطور کامل نابود نگشتند و پس از آن با تجدید قوا دست به اقداماتی زدند که غالبا نیز سرکوب می شدند و این روند حتی تا زمان خلافت بنی عباس نیز ادامه داشت.
نویسنده کتاب «خوارج در تاریخ» در فصل چهارم کتاب با عنوان «خوارج در ایران» تصریح می کند که «در جنگ و گریزهای بسیاری که میان خوارج و بنی امیه درگرفت سپاه خوارج در شهرهای ایران برای خود پناه می جستند و این شهرها جولانگاه خارجیان شده بود. شهرهایی که محل تاخت وتاز آنان بود شامل مثلثی می شد که قاعده آن را شهرهای خوزستان مانند اهواز و رامهرمز و شوشتر و شهرهای سیستان و کرمان و فارس و راس آن را پس از عبور از اصفهان و ری شهرهای مازندران تشکیل می داد.
اینکه خوارج شهرهای ایران را پناهگاه و محل استراحت و تجدید نیروی خود قرار داده بودند، دلیل روشنی دارد و آن اینکه ایرانیان اسلام را به خاطر جاذبه های خاص آن و برای ارزش های والایی چون عدل و مساوات پذیرفته بودند، اما آنچه از خلفا و حاکمان رسمی اسلامی و کارگزارن محلی آنها می دیدند درست در جهت خلاف بود و از طرفی گروه خوارج با حرفهای فریبنده خود چنین تبلیغ می کردند که آنها طرفداران اسلام راستین هستند.
خوارج در اوایل قرن دوم هجری در شهرهای ایران به خصوص در سیستان و کرمان نفوذ سیاسی نظامی و حتی فکری یافته بودند و در جنگ های خود علیه سپاه خلیفه از این پایگاه استفاده می کردند حتی در چند مورد توانستند حکومت های موقت و کوچکی نیز تشکیل بدهند و سر و صدایی راه بیندازند اما هر بار به سرعت سقوط کردند و دولتشان مستعجل بود.»[4]
لذا به این ترتیب مشاهده می شود که تفکر خارجیگری در فرهنگ ایرانی نفوذی تاریخی داشته و بررسی ماهیت حرکات خارجی مآب از این جهت نیز برای ما قابل تامل است.
وقوع انقلاب اسلامی و شکل گرفتن نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر تفکرات شیعی نیز، دیگر ضرورتی است که ما را به مطالعه این جریان وامی دارد.
حوادثی در جریان پیروزی این نهضت و پس از استقرار آن روی داد و وجود برخی مشابهت های تاریخی از جمله عواملی است که غفلت از آنها برای مسلمانان سیاستمدار و آگاه چندان شایسته بنظر نمی رسد.
رفتار برخی از مسلمانان و روحانیون پیش از انقلاب و گوشه گیری آنان و پرهیز از مبارزه با رژیم شاهنشاهی و واکنش هایی که پس از انقلاب از خویش نشان دادند، شاید برخی مشابهت ها را در ذهن تداعی کند.
حضرت امام(ره) در پیام معروف خود به روحانیت می نویسد «ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است. عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیها دیگران نخورده است»
حضرت امام در ادامه می افزاید «دیروز مقدس نماهای بی شعور می گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است،امروز می گویند مسؤولین نظام کمونیست شده اند.تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفید و راهگشا می دانستند، امروز از اینکه در گوشه ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ می دهد،فریاد وااسلاما سر می دهند.دیروز حجتیه ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند،امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند»
اکنون این رفتار را مقایسه کنید با رفتار آن کسانی که قرآن ها را بر سر نیزه دیدند خواستار توقف مبارزه با معاویه به بهانه مسلمانی او و یارانش شدند و بعد هم که ماجرای حکمیت پیش آمد و متوجه عمل خویش شدند گفتند «همه باید توبه کنند و حکم فقط حکم خداست و علی(ع) هم باید توبه کند»و به نحو دیگری به مخالفت با حضرت امیر(ع) پرداختند.
مجموعه موارد یاد شده اهمیت بررسی این موضوع را برای ما به عنوان شیعیان ایرانی که حکومت اسلامی تشکیل داده ایم چندبرابر می کند.
اکنون که اهمیت موضوع تا حدی روشن شد، سعی می کنیم تا از حاشیه به متن برویم و با ماهیت این جریان بیشتر آشنا شویم و در ادامه دو موضوع را بررسی کنیم که شاید کمتر مورد توجه واقع شده باشند.
نخست بررسی اینکه آیا پیش از واقعه صفین هم نشانه هایی از رفتار خوارج گونه وجود داشته یا خیر؟
و سپس یکی از ویژگی های رفتاری آنان را در تعامل با مسلمانان و غیر مسلمانان بیان می کنیم.
ریشه ظهور خوارج پیش از جنگ صفین
ظواهر تاریخی نشان می دهد که خوارج به عنوان یک گروه منسجم اجتماعی پس از جنگ صفین ظهور پیدا کردند، اما باید نکته ای را در نظر گرفت و آن اینکه همه افرادی که با حضرت علی(ع) در جریان صفین به مخالفت کردند و تن به حکمیت دادند و اصرار بر انتخاب ابو موسی اشعری داشتندو...را نباید یکسان نگریست یعنی در میان آن افرادی که به خوارج معروف شدند نیز طیف های مختلفی مشاهده می شوند.هرچند که اکثریت آنها افرادی ساده لوح،مقدس ماب با روحیاتی خشن بودند و نیت امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حکم خدا را داشتند اما سوابق برخی از رهبران آنها چنین حکایت می کند که گویی از کار خویش آگاه بودند و آگاهانه به مخالفت با حضرت امیر(ع) می پرداختند و از انبوه مخالفان نادان نیز بهره می جستند. به عنوان مثال«یکی از سران خوارج شخصی بود بنام اشعث بن قیس او عامل عثمان در آذربایجان بود. پس از قتل عثمان حضرت علی(ع) نامه ای به او می نویسد و از وی می خواهد تا اموال موجود
را بازپس دهد. اما او پس از دیدن نامه قصد داشته تا به معاویه ملحق شود. اما اطرافیان و یارانش او را از این کار نهی می کنند و لذا ناچارا به سوی حضرت علی(ع) می آید. یکی دیگر از رهبران خوارج شخصی بود بنام حرقوص بن زهیر که پس از جنگها هنگامیکه پیامبر خدا(ص) غنایم جنگی را تقسیم می کرد وارد شد و گفت: یا محمد! عدالت را رعایت کن! پیامبر فرمود: وای بر تو! اگر من عدالت را رعایت نکنم پس چه کسی این کار را خواهد کرد؟ب عضی از اصحاب خواستند او را بکشند، پیامبر فرمود: رهایش کنید همانا برای او یارانی خواهد بود که نماز شما در مقابل نماز آنها و روزه شما در مقابل روزه آنها کوچک شمرده می شود و آنها قرآن تلاوت می کنند اما از گلوهایشان تجاوز نمی کند، آنها از دین خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان رها می شود»[5]
این شواهد تاریخی نشان می دهد که زمینه های فکری خوارج به قبل از واقعه صفین برمی گردد و در ضمن برخی از محققان معتقدند که تعصبات قومی، قبیلگی نیز در رویارویی و مخالفت خوارج با امام علی(ع) بی تاثیر نبوده است. چنانکه یعقوب جعفری می گوید: «خوارج نخستین همه از قبیله ربیعه بودند و این قبیله پیش از اسلام با قبیله مضر، که قریش از شاخه های آن است، دشمنی داشتند و شاید علت اینکه خوارج، قریشی بودن را در امام شرط نمی دانند همین باشد.»[6]
این ادعا با توجه به اینکه مهم ترین شکاف در دوران جاهلیت میان اعراب، شکاف های قبیلگی بوده و از بین رفتن این عادت دوران جاهلی که ریشه در فرهنگ مردم عربستان داشته نیازمند زمان بوده، تا حدودی قابل قبول بنظر می رسد و حتی برخی از محققان تاریخ اسلام واقعه سقیفه را نیز بر مبنای اختلافات قبیلگی تحلیل می کنند که شاید هم چندان بدور از منطق نیست. درباره زمینه های اجتماعی پیدایش خوارج مرحوم مطهری نکته قابل ملاحظه ای را متذکر می شود ایشان معتقد است: «در دوره خلفا، مخصوصا در دوره عثمان آن مقداری که باید و شاید دنبال تعلیم و تربیتی را که پیغمبر گرفته بود نگرفتند فتوحات اسلامی زیادی صورت گرفت [اما] همینطور که از یک طرف فتوحات تازه می شود، باید به موازات آن فرهنگ و ثقافت اسلامی هم توسعه پیدا کند. ولی در اثر این غفلتی که در زمان خلفا صورت گرفت یکی از پدیده های اجتماعی که در دنیای اسلامی رخ داد این بود که طبقه ای در اجتماع اسلامی پیدا شد که به اسلام علاقمند بود، به اسلام مؤمن و معتقد بود اما فقط ظواهر اسلام را می شناخت، با روح اسلام آشنا نبود، طبقه ای که هرچه فشار می آورد روی مثلا نماز خواندن بود نه روی معرفت، نه روی شناسایی اهداف اسلامی.»[7]
از مجموعه گفته های فوق می توان نتیجه گرفت که برای شناسایی دقیق خوارج باید به پیش از واقعه صفین نیز مراجعه کرد و حتی رفتارشناسی آنان را از زمان حیات پیامبر اکرم(ص) آغاز کرد و سپس با در نظر گرفتن نوع تحولات سیاسی، اجتماعی رفتار آنها را در چارچوب آن تحولات مورد بررسی قرار داد.
با توجه به این تکات بنظر می رسد امروز نیز چنانچه ما در جامعه با گروه هایی مواجه می شویم که از خود رفتارهای خوارج گونه به نمایش می گذارند برای بررسی همه جانبه موضوع نباید صرفا تحقیقات را از زمان بروز عملکردهای سیاسی، اجتماعی آنان آغاز کنیم. بلکه باید زمینه های اجتماعی، فرهنگی پیش از آن را نیز بازنگری کنیم. به عنوان مثال اگر گروه های تروریست در کشور ما با نیت مثلا امر به معروف و نهی از منکر و از بین بردن فساد اقدام به ترور اشخاص می نمایند. باید به جهت تحلیل موضوع به گذشته بازگردیم و ببینیم چه سیاست های فرهنگی، اجتماعی را در جامعه اتخاذ کرده بودیم که موجب چنین وضعی شده است، زیرا به هر حال نمی توانیم این موضوع را انکار کنیم که آنها در یک ظرف زمانی و مکانی خاص پرورش یافته اند.
نکته دوم اینکه در میان خوارج طیف های مختلفی به چشم می خوردند و برخی از رهبران آنها با آگاهی کامل درصدد طراحی توطئه بودند لذا این احتمال وجود دارد که در میان نیروهایی هم که امروز به شیوه خوارج رفتار می کنند اشخاصی مانند اشعث بن قیس و حرقوص بن زهیر وجود داشته باشند و چنانچه ما فقط عوامل ساده لوح و نادان را از میان برداریم باز هم رهبران آنها با خیال آسوده عوامل جدیدی پرورش می دهند و روند کاری خویش را ادامه می دهند.
مواجهه خوارج با مسلمانان و غیر مسلمانان
ویژگی های روحی، اخلاقی خوارج مانند سخت گیری در انجام عبادات و احکام، متعصب بودن نسبت به عقاید خویش رفتار خشونت آمیز و سایر موارد را مرحوم مطهری بطور مفصل در انتهای کتاب جاذبه و دافعه علی(ع) تشریح کرده اند که جهت پرهیز از اطاله کلام از ذکر آن موارد خودداری می کنیم و علاقمندان را به مطالعه این اثر ارزشمند ارجاع می دهیم نکته جالب توجهی که از رفتار خوارج برگزیدیم تا در این بخش مورد توجه قرار دهیم نحوهء برخورد آنان با مسلمانان و غیر مسلمانان است. یک نمونه «آن داستان عبدا...ابن خباب است که از اصحاب پیامبر بود وی همراه همسرش که حامله بود با خوارج روبرو شد. از او خواستند تا از علی تبری بجوید و او این کار را نکرد، خودش را کشتند و شکم زنش را نیز با نیزه دریدند.»[8]
مرتضی مطهری می نویسد: «خوارج در راه نهروان به دو نفر برخورد کردند که یکی مسلمان بود و یکی نصرانی، مسلمان را (که با عقیده آنها موافق نبود) کشتند ولی نصرانی را احترام کردند و به او گفتند که شرایط ذمّه را رعایت کند. چنین بود که خوارج در کشتار مسلمانانی که با آنها مخالف بودند، تردید به خود راه نمی دادند اما با غیر مسلمان از یهود و نصاری و حتی مشرکان با ملایمت و ملاطفت برخورد می کردند.»[9]
این رفتار خوارج می تواند برای ما «آموزنده» باشد. اگر امروزه رفتار ما با مسلمانانی که هم عقیده ما نیستند و با ما در برخی موضع اختلاف نظر دارند تندتر و سختگیرانه تر است تا رفتارمان با مخالفان غیر مسلمان، باید تا حدودی در عملکردمان بازنگری کنیم. اگر یک اندیشمند شیعه را که سالها جهت اعتلای فقه سیاسی شیعه مطالعه و تحقیق نموده را به راحتی راهی زندان می کنیم ولی با مخالفین دیگری که اعتقاد چندانی هم به مبانی اسلامی ندارند راحت تر برخورد می کنیم باید مراقب باشیم که مبادا این تشابه رفتار ناشی از تشابه تفکر باشد.
ان شاء ا...با تامل دقیق در تاریخ اسلام موفق به شناخت تفکر خارجی شویم و با توکل به حضرت مولا علی علیه السلام تلاش کنیم تا در مسیر خوارج قدم نگذاریم.
والسلام
پی نوشت ها:
[1] مطهری، مرتضی؛ جاذبه و دافعه علی(ع)، ص 169.
[3] جعفری، یعقوب؛ خوارج در تاریخ،ص 318.
[7] مطهری، مرتضی؛ سیری در سیره ائمه اطهار،ص 38.
[9] جعفری، یعقوب؛ خوارج در تاریخ، ص 259.