اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ عِلْمِک بِانْفَذِهِ؛ وَ کلُّ عِلْمِک نافِذٌ؛ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِعِلمِک کلهِ.
تفسیر ادبی
«علم» از نظر لغت ضد جهل است. علم مثل نور است. چنان که درباره نور گفتیم: «ظاهِرٌ بِذاتِهِ مُظْهِرٌ لِغَیرِه[1]؛(یعنی) نور، خود به خود نمایان است و چیزهای دیگر را هم نمایان می کند.» علم هم خود به خود معلوم است و چیزهای دیگر هم به واسطه آن معلوم می شود. «نفوذ» به معنای دخول در باطن چیزی است. عرب به تیری که در بدن وارد می شود «نفذ» می گوید. پروردگار عالم چون قیوم، اول، آخر، ظاهر و باطن است؛ پس علمش در هر چیزی نفوذ دارد؛ یعنی از ظاهر و باطن آگاه است. قرآن می فرماید: «انَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ و قَلْبِه»؛[2]خدا بین انسان و دلش حائل است. یعنی قبل از این که ما درک کنیم خدا درک می کند، قبل از آن که ما مقصود و ما فی الضمیر خود را درک کنیم، خدا درک می کند و علم پروردگار عالم به همه چیزها و به عالم هستی و باطن آن احاطه دارد، چنان که در قرآن کریم این مفهوم در آیات متعددی بیان شده است از جمله: «هُوَ الاوَّلُ وَ الاخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکلِّ شَی ءٍ عَلیمٌ.»[3]«الا انَّهُ بِکلِّ شَی ءٍ مُحیطٌ»[4]
اقسام علم
«علم» دو قسم است: حصولی و حضوری. «علم حصولی» این است که ما با صورت های ذهنی مان به خارج دست یابیم... اما «علم حضوری» این است که ما به واسطه خود خارج، به خارج دست یابیم... پروردگار عالم بر ما سوی الله قیوم است؛ به این معنا که در عالم هستی وجودی، جز وجود او نیست: «لَیسَ فِی الدّارِ غَیرَهُ دَیارٌ.» هر چه در عالم هستی وجود دارد شعاع و افاضه ای از آن جا است. «انَّهُ الحَقُّ وَ سِواهُ باطِلٌ؛ آن که هست خداست. غیر خدا هر چه در این عالم وجود دارد باطل.»؛او حق است و همه عالم بسته به وجود حقیقی او است.» «اللَّهُ لااله الّا هُوَ الْحَی القَیومُ»؛[5]مؤثری در این عالم، جز او نیست؛ او که زنده حقیقی و قیوم عالم هستی است. «کلُّ شَی ءٍ هالِک الَّا وَجْهَهُ.»[6]«سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی اْلافاقِ وَ فی انْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ انَّهُ الْحَقُّ»؛[7] آیاتمان را در آفاق ها، و به انسان ها نشان دادیم و خواهیم داد تا ثبوت، عینیت و وجود حقّه ذات باری تعالی ظاهر شود. هر چه در این عالم وجود دارد ربط، افاضه است و شعاع و ظلّی بیش نیست، و «ذی ظِلّ» خداست: «فَهُوَ شاهِدٌ عَلی کلِّ عالَم؛ پروردگار عالم در همه عالم هستی حضور دارد.» همه جا محضر خداست و همه ما در محضر ربوبی هستیم. قرآن می فرماید: «اوَلَمْ یکفِ بِرَبِّک انَّهُ عَلی کلِّ شَی ءٍ شَهیدٌ»؛[8]این گواه بر وجود پرورگار عالم بس است که او قیوم، و بر عالم هستی شاهد است. پروردگار عالم وقتی قیوم عالم هستی باشد دیگر چیزی بر او پوشیده نیست. قرآن می فرماید: «لایعْزُبُ عَنْهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فی السَّمواتِ وَ لا فی الارْضِ»؛[9]همان دانای نهان ها که هم وزنِ ذره ای نه در آسمان ها و نه در زمین از وی پوشیده نیست.
قدیم بودن علم پروردگار
علم پروردگار عالم مثل قدرت، اراده، سمیع و بصیر بودنِ او است و مانند قدرت مراتبی دارد: یکی از آن مراتب، مرتبه ذاتی است. یعنی، علم خدا، عین ذات خداست. دیگر، مرتبه صفات است. پروردگار متعال، عالم، علیم، قادر و قدیر است. و سوم، مرتبه فعل است که این مرتبه، معلوم و از صفات افعال است. پروردگار عالم به اعتبار مرتبه اول و دوم قدیم است؛ علم و صفت عین ذات ربوبی خدا است؛ بنابراین قدیم است. اما در مرتبه سوم چون علم را با معلوم می سنجیم حادث است. عرفا و بزرگان ما قائل به مراتب علم هستند و آن را از معدن علم خدا(قرآن و اهل بیت علیهم السلام) گرفته اند. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «لَمْ یزَلِ اللّهُ رَبُّنا عَزَّوَجَلَّ وَ الْعِلْمُ ذاتُهُ وَ لا مَعلُومَ وَ السَّمْعُ ذاتُهُ وَ لامَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذاتُهُ وَ لامُبصرَ وَ الْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَ لامَقْدُورَ فَلَمّا احْدَثَ الْاشْیاءَ وَ کانَ الْمَعْلومُ وَقَعَ الْعِلمُ مِنْهُ عَلَی الْمَعْلومِ وَ السّمْعُ عَلَی الْمَسْمُوعِ وَ البَصَرُ عَلَی الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَی الْمَقْدورِ؛[10]پروردگار عالم همیشه وجود داشته و علم، جزء ذات اوست؛ معلومی نبود در حالی که خدا، عالم بود. مسموعی نبود در حالی که خدا، سمیع بود. بینایی نبود حال آن که خدا بصیر بود. مقدوری نبود در حالی که خدا قادر بود.»...خلاصه این که علم پروردگار عالم، عین ذات و از صفات ذاتی او است که از این نظر، قدیم است، و به اعتبار معلوم ها از اسمای افعال است که از این نظر حادث است.
شرح عرفانی
عارف، یعنی کسی که بر در خانه خدا می رود، وقتی به ذات مقدس خدا و عالم اسما و صفات او توجه کند، می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ عِلْمِک بِانْفَذِه؛ ای خدا! به درخانه ات آمده ام، توجهم به علم توست، و تو را به با نفوذترین علم هایت قسم می دهم؛ یعنی تو را به ذات مقدست قسم می دهم.» عارف وقتی توجه کند که علم عین ذات مقدس است، می گوید: «وَ کلُّ عِلْمِک نافِذٌ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِعِلْمک کله؛ ای خدا! همه علم هایت با نفوذند. خدایا! تو عالم به ظاهر و باطن من هستی، ای خدا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به همه علم هایت که نافذ است قسم می دهم.» به اعتبار دیگر، وقتی که عارف در عالم کثرت بیاید و مشاهده کند که فیض مقدس عالم هستی، مظهر و تجلی علم خدا است، در این نظر می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ عِلْمِک بِانْفَذِه؛ خدایا! بردرخانه ات آمده ام، و توجهم به علم توست، و تو را به با نفوذترین علم هایت قسم می دهم.» به با نفوذترین علم ها در این عالم واسطه فیض(حقیقت محمد صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ کسی که عالم به ظاهر و باطن اشیاء است و تو درباره اش فرمودی: «قُلِ اعْمَلوُا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رُسولُهُ وَالمُؤْمِنُونَ.»[11]بنابراین، خدا عالم است و نحوه عمل را می داند، و پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نیز دارای علم نفوذی هستند و به ظاهر و باطن علم دارند.
پی نوشت ها:
[1] مجلسی، بحارالأنوار، ج 4، ص 20،(باب 3، تأویل آیةالنور ...)، ذیل ح 7.
[2] انفال، آیه 24.
[3] حدید، آیه 3.
[4] فصلت، آیه 54.
[5] بقره، آیه 257.
[6] قصص، آیه 88.
[7] قصص، آیه 53.
[8] قصص، آیه 3.
[9] سبأ، آیه 3.
[10] کلینی، کافى، ج 1، ص 107،(باب صفات الذات)، ح 1.
[11] توبه، آیه 105.