بانوی اردیبهشت بیستساله شد. فیلمی که بعدها لقب سازندهاش، رخشان بنی اعتماد شد، شاید این روزها خیلی جذاب نباشد، شاید نمونههای کاملتری از آن ساختهشده باشد، شاید فضای نیمه داستانی/مستند کار حوصله بیننده را سر ببرد، اما نمیتوان انکار کرد که رخشان بنی اعتماد با «بانوی اردیبهشت» کلید در سینمای زنانه و تفکر فمینیستی متأخر را گشود. «بانوی اردیبهشت» فیلمی است که اساساً و حتماً باید در ظرف زمانش بررسی گردد. همانطور که گفتم نمونههای مشابه و داستانهای همانند «بانوی اردیبهشت» زیاد ساختهشده است و زیاد دیدهشده است، نزدیکترین نمونهاش، «تقاطع» ابوالحسن داوودی؛ اما برای آنکه «بانوی اردیبهشت» و ناب بودنش را درک کرد، لازم است زمان را بیست سال به عقب برگردانید.
زمانی که سوپراستارها تازهوارد سینما شده بودند. زمانی که دولت اصلاحات تازه به روی کار آمده بود و هنوز جو فیلمسازی آنقدر تغییر نکرده بود. تا قبل از این زمان سینما پر بود از حماسههای جنگی که بیشتر الگوبرداری از فیلمهای اکشن بودند تا آنکه روح ملتی در حال جنگ را منعکس کنند و ملودرامهای خانوادگی که پند و اندرزشان به داستانشان میچربید. هنوز فیلمهای اعتراضی انتقادی و طنزهای نیشدار به میدان نیامده بودند و رئالیسم فرهادی مطرح نشده بود. زمانی که زنان در سینما جایگاه ویژهای نداشتند و چندتایی بازیگر مطرح بودند که فقط روی پرده حاضر میشدند و هیچگاه برای خدمتشان به سینما بهمانند مردان ستوده نمیشدند. زمانی که شخصیت اولهای زن یا الگوهای خدشهناپذیر از خوبی و پاکی بودند یا قربانیان بدبخت و مفلوک.
در همین زمان، رخشان بنی اعتماد، «بانوی اردیبهشت» را میسازد. فیلمی با محوریت زنی که منفعل نیست، در جامعه مدرن نقشآفرین است، مادر است و مهمتر از همه عاشق. «بانوی اردیبهشت» درزمانی قهرمان زن میسازد که چنین تعریفی معنا نداشته است. اگر قهرمانان زن داریوش مهرجویی در پس لفافهای پنهانشده بودند تا اسیر سانسور نشوند و احساسات سنتی مردم را جریحهدار کنند، قهرمان «بانوی اردیبهشت»، فروغ کیا، جسور است و خود را سانسور نمیکند.
«بانوی اردیبهشت» بیش از همه حدیث نفس
رخشان بنی اعتماد است. زنی که میان فیلمسازی، مادری و عاشقی به دنبال کمال است و سعی دریافتن الگویی مناسب دارد.
«بانوی اردیبهشت» از جهت دیگری هم ارتباط قوی با سازندهاش دارد. فروغ که به عمق موضوعات فیلمهایش رسوخ میکند و دل کندن از شخصیتهایش برایش سخت است، خود
بنی اعتماد است. کما اینکه در میانه فیلم و در جستجوی مادر برتر به نوبر کردانی
«روسری آبی» میرسیم و مدتی بعد هم نقش زنی که
گلاب آدینه بازی میکند را در
«زیرپوست شهر» بسط میبینیم و
بنی اعتماد باحوصله قصهاش را موشکافی میکند.
بنی اعتماد بعدها هم در
«قصهها» همه کاراکترهای بهیادماندنیاش را گرد هم میآورد تا قصهی ناتمام دیگری را بر ذهن مخاطب باقی بگذارد.
بنی اعتماد که قبل از
«بانوی اردیبهشت»، «روسری آبی» و
«نرگس» را ساخته است و غیرمستقیم به جامعه مردسالار و فرهنگش انتقاد میکند در
«بانوی اردیبهشت» این محافظهکاری را کنار میگذارد و یکراست به این ارزشهای دست و پاگیر حمله میکند.
رخشان بنی اعتماد در
«بانوی اردیبهشت» زن مستندسازی را به تصویر میکشد که در کارش موفق است، پس از جدایی از همسرش از تنها فرزندش مراقبت کرده است و اکنونکه وارد میانسالی شده است کمکم دارد مزه عشقی پخته را میچشد؛ اما مخالفت پسرش او را مردد میکند؛ شرایطی که فروغ را روانهی یک جستجوی تمامنشدنی میکند. جستجو برای یافتن بهترین مادر.
فروغ به سراغ مادرانی میرود که فرزندانشان را در جنگ ازدستدادهاند یا هنوز چشمانتظارند، به سراغ مادرانی میرود که فرزند معلولشان را به چنگ و دندان میکشند، به سراغ مادری میرود که زندگیاش در آستانه فروپاشی است و به نتیجهای نمیرسد. دایره جستجویش را محدود میکند، به فکر مادرش و مادر همسرش میافتد. به سراغ شخصیتهای سیاسی و اجتماعی میرود و هر بار دستخالی تر برمیگردد. هیچ الگویی برای مادر نمونه وجود ندارد، اساساً زن بودن و مادر بودن در چنین جامعهای که همه بایدها و نبایدهایش را دیکته میکند و خاطیان را مجازات، الگو بودن و نمونه بودن است.
داستان فروغ، پسرش و مردی که دوستش دارد در خلال فیلمهای مستند فروغ و نامههای عاشقانه او و دکتر رهبر که تا پایان فیلم هم او را نمیبینیم، روایت میشود.
درواقع این پرداخت هوشمندانه رخشان بنی اعتماد است که زندگی فروغ را جذاب میکند. عشق فروغ و دکتر رهبر، باآنکه هیچگاه رنگ واقعیت به خود نمیگیرد و فقط در نامهها جریان دارد اما ملموس و قابلدرک است. از طرف دیگر، عشق مادرانه فروغ و رابطهاش با پسرش بیشترین چیزی است که بیننده میبیند؛ رابطهای سالم و سرشار از عشق و همدلی که هرگاه نام دکتر رهبر به میان میآید، ابرهای تاریکی بر آن سایه میافکند. هرچقدر مانی، فرزند فروغ به او نزدیک است اما ذهنش از او دور، دکتر رهبر، بدون حضور فیزیکی در زندگی فروغ، به ذهن و فکر او راه مییابد.
پیام
بنی اعتماد در
«بانوی اردیبهشت» رسا و واضح است. او از حق زن بودن میگوید. حقی که نه با مادر شدن همراه است و نه با همسر بودن. حقی که به انسانیت برمیگردد و هر زنی در جامعه مردسالار آن را ازدستداده و ناامیدانه به دنبالش میگردد. از نقش زنانی در جامعه میگوید که از کنج خانههایشان تا دفاتر وکالتشان پر از ابهام است. از مردانی که در جامعهای مردسالار پرورشیافتهاند و علیرغم باورهایشان چیزی جز قوانین نانوشته جامعه را نمیتوانند هضم کنند.
وقتی مانی به دوست فروغ میگوید که حرفهایش را درک میکند و واقعاً حق را به مادرش میدهد اما نمیتواند حضور مرد دیگری را در زندگی او تحمل کند، وقتی روز نگاریهای مادرش را میخواند و بغض گلویش را میفشارد از تنهایی مادرش اما با آمدن دکتر رهبر عصبانی و زخمخورده خانه را ترک میکند، مردی را میبینیم که بین برزخ حق و سنت مانده است. دستپرورده فرهنگی را میبینیم که لجوج و بیمنطق به خود زخم میزند و باز این مادر است که باید همهچیز را درست کند و وانمود کند همهچیز مرتب است.
آیا
«بانوی اردیبهشت» بهترین فیلم رخشان بنی اعتماد است؟ متأسفانه خیر.
بنی اعتماد که قبلاً در
«روسری آبی» مهارتش را در قصهگویی نشان داده بود در
«بانوی اردیبهشت» از این مهم بازمیماند. ترکیب مستند و روایت داستانی وی بیشازاندازه شاخ و برگ دارد. تکههای مستند
«بانوی اردیبهشت» زیادی شلوغ و پراکندهاند و از عدم وحدت رنج میبرند و روایت داستانیاش زیادی سانتی مانتال است و کمی غیر جذاب.
خرده روایتها و شخصیتهای فرعی
بنی اعتماد تا پایان فیلم آنقدر زیاد میشوند که انگار خود
بنی اعتماد هم مثل فروغ از ادامه ساخت فیلم صرفنظر میکند، چراکه نمیتواند این روایت درهم گسیخته را جمع کند.
«بانوی اردیبهشت» فضاسازی و شخصیتپردازی قوی ندارد و ریتم کندی دارد که با جنس قصهگوییاش سنخیتی ندارد. بهطور خلاصه
«بانوی اردیبهشت» قرار است یک مینی مال زنانه و یک روایت موجز باشد اما دچار زیادهگویی و اغراق میشود.
پس چرا این فیلم اینهمه ماندگار بوده است؟ زیرا
«بانوی اردیبهشت» اولین از نوع خودش است. جسور، بیپروا و مستقل از دنیایی میگوید که موجودیتش همیشه انکار شده است.
«بانوی اردیبهشت» شاید بهاندازه
«لیلا» مهرجویی قوی نباشد، اما روح زنانهای که در آن جریان دارد سردمدار همه فیلمهای فمینیستی امروز است. رخشان بنی اعتماد و «بانوی اردیبهشت» مسببان ورود زنان فیلمساز دغدغه مند به سینما هستند.
به جرئت میگویم اگر «بانوی اردیبهشت» نبود شاید «ناهید» آیدا پناهنده، «آیینههای روبرو» نگار آذربایجانی و حتی «به همین سادگی» رضا میر کریمی هم نبود. امروز که خوشبختانه زنان و دغدغههایشان به سینما راهیافتهاند درک جسارت بنی اعتماد با «بانوی اردیبهشت» سخت است، اما بانی همه زنانگی که امروز بیمحابا و بدون خط قرمز به آن پرداخته میشود همین فیلم است و نگاه هوشیار و شجاعانه خالقش.
Post Views:
9