اسلام، احکام اخلاقی اش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند، این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است( امام خمینی 1385 ج 13: 131).
سپس حضرت امام خمینی، بر اساس همین دیدگاه، فلسفه سیاسی اسلام، جایگاه رهبر، مسائل ایران و جهان اسلام را تحلیل می کند. وی می فرماید در اسلام «رهبری» مطرح نیست. «برادری» مطرح است. سیره بزرگان اسلام هم همین بوده است (امام خمینی 1385 ج 11: 352) و به این ترتیب امام خمینی فلسفه سیاسی اسلام را برمبنای برادری استوار می کند. وی درباره جایگاه و نقش رهبر هم صراحتاً می فرماید برای من برادری مطرح است نه رهبری، چرا که خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم ما را برادر خوانده است (امام خمینی 1385 ج 11: 352) و به این ترتیب نقش رهبر را تبیین می کند. ایشان بعد از پیروزی انقلاب در یک سخنرانی می فرماید من دوست ندارم از کلماتی چون فرماندار، سلطان و سلطان السلاطین ـ و این آخری را ـ حتی برای حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف استفاده کنم و پیشنهاد می دهند که به جای واژه فرماندار اسم بهتر و قشنگ تری انتخاب شود. شاید اسمی که مبتنی بر فلسفه سیاسی اسلام و حکایت گر برادری باشد نه سلطه گری. عبارت امام خمینی چنین است:
فرماندار خودش را فرماندار حساب نکند. من دلم نمی خواهد اصلًا این اسم را ببرم؛ چنانچه «سلطان» هم دلم نمی خواهد اسم ببرم. این اسم را هم اگر آقایان خودشان بنشینند با هم یک اسم بهتری، قشنگی، انتخاب کنند.
من دیگر به این کار ندارم، من دوست ندارم این را، چنانچه سلطنت مثلًا سلطان. من گاهی خیلی ناراحت می شوم از اینکه مثلاً امام عصر- سلام اللَّه علیه- را می گویند «سلطان السلاطین». خلیفة اللَّه است. در هر صورت، عمده عمل است، حالا اسمائش خیلی مهم نیست، و لو اینکه بهتر این است که تغییر بکند(امام خمینی 1385 ج 9: 122)
امام خمینی راجع به پیروزی انقلاب اسلامی هم با نگاه مبتنی بر برادری می فرماید این آیه یک حکم اخلاقی است که البته در آن حکم اجتماعی هم مطرح شده و علاوه بر این جهات سیاسی نیز دارد. یکی از جهات سیاسی آن این است که همان طور که ملاحظه کردید وقتی ملت ایران با هم متحد شدند و برادروار با هم و در کنار هم بودند و به برادری اسلامی خود توجه داشتند، قدرت های بزرگ نتوانستند در مقابل آنها مقاومت کنند (امام خمینی 1385 ج 13: 132).
امام با توجه به همین آیه این بار با نگاهی آسیب شناسانه به مسائل ایران هم می فرماید دشمنان و باقی مانده های فاسدشان که در کشور حضور دارند به دنبال این هستند که «اخوت ایمانی» که الآن در شما هست را به هم بزنند که البته نمی توانند (همان)
امام خمینی راه حل مشکلات جهان اسلام را هم عمل به همین آیه می داند. و می فرماید: ما باید بیدار باشیم و بدانیم که این حکم الهی یک حکم سیاسی است که اگر ملت های مسلم، که تقریباً یک میلیارد جمعیت هستند، با هم برادر باشند و برادرانه و با نظر محبت و دوستانه(امام خمینی 1385 ج 13: 131) با هم رفتار کنند، هیچ یک از ابرقدرت ها نمی تواند به آنها تجاوز کند(امام خمینی 1385 ج 13: 134).
بدین ترتیب روشن شد که از نظر امام و به تصریح ایشان، احکام اخلاقی اسلام هم سیاسی است و بر همین اساس ما می توانیم بگوییم که کتب اخلاقی امام هم سیاسی هستند و چون سیاسی بودند از طرف ساواک تعطیل شدند. از طرف دیگر این اشکال و یا سؤال که امام خمینی در کتاب اخلاقی چهل حدیث از حرکت جوهری تکوینی و ارادی سخن گفته است و لذا این فرمایش مربوط به اخلاق است ـ آن هم اخلاق فردی و موعظه و نصیحت ـ نه حوزه انقلاب و سیاست و اجتماع، درست نیست و جای و وجهی ندارد.
نکته دوم: نکته دوم این است که حضرت امام در اینجا طبق یک مبنای انسان شناسانه که فلسفی است سخن گفته اند، لذا نمی توان مبانی انسان شناسانه یک متفکر را به یک دانش خاص محدود کرد. حضرت امام خمینی تحت تأثیر همین مبانی، انسان شناسی دقیقشان را پی ریزی می کنند و اگر چه انسان شناسی ایشان رنگ و بوی انسان شناسی صدرالمتألهین را می دهد، اما تبویب و تقسیم بندی و معماری صورت این مواد به خامه خودشان صورت گرفته و ابتکار و نوآوری ایشان است و روشن است که انسان شناسی یک اندیشمند در تمامی تفکرات سیاسی، اخلاقی، فلسفی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی او تأثیر مستقیم دارد که در ادامه به آن اشاره ای خواهیم داشت.
نکته سومی که به ذهن می رسد این است که شاید تعبیر «حرکات طبیعیه جوهریه و فعلیه اختیاریه» که امام اینجا فرموده ا ند از سهو قلم باشد، نه اینکه ایشان با تأثیر از حکمت متعالیه این تعابیر را بیان کرده باشند. گر چه این احتمال بسیار ضعیف است، اما کنکاش در آثار امام خمینی پاسخی وجیه به دست می دهد.
امام خمینی در جلد سوم تقریرات فلسفه که قبلاً گفتیم این کتاب به تأیید ایشان رسیده است، به طور تفصیلی از حرکت جوهری و اختیاری بحث کرده اند. ایشان می فرماید:
ما در اصل حرکت جوهریه ـ که همان بیرون رفتن قهری از دار طبیعت و سفر من النقص الی الکمال و سفر من المادیه الی التجرد می باشد ـ با اولیای الهی و انسا ن های کامل شریک هستیم و همه در یک کاروان قرار داریم (اردبیلی 1381 ج 3: 400)، ولی آن انسان های کامل کسانی هستند که با کسب اختیاری، آنچه که لازم بوده با خود برداشتند و از این عالم خارج شدند، گرچه در اصل حرکت جوهریه با دیگران همسان بوده و با دیگران فرقی نداشتند(اردبیلی 1381 ج 3: 398).
ایشان برای تبیین بهتر مطلب می فرماید:
من و آن گیاه و حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم، حرکت جوهریه داریم و حرکت جوهریه برای ما قهری است، منتها حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم در این راه و سیر کمالی به خاطر اکتساب اختیاری به مقامی رسید که برای احدی رسیدن به آن مقام ممکن نیست(اردبیلی 1381 ج 3: 398).
امام یک مثال هم برای همین مطلب ذکر می کند که حرکت جوهری ارادی و قهری در آن کاملاً نمایان است.
مَثل ما و اولیای االهی مَثل کسانی است که در یک ماشین نشسته و در حرکت هستند. بعضی ها سرگرم خوردن و خوابیدن و حرف زدن هستند، عده ای هم در تلاش و تکاپو و عکس برداری و نقشه برداری؛ هنگامی که سیر این افراد به پایان می رسد، هر کدام استفاده ویژه ای از این مسافرت نموده اند، و با اینکه همه در حرکت بوده اند، ولی نحوه و کیفیت استفاده شان متفاوت است. اولیای الهی کسانی هستند که با ختیار به سوی خوبی ها و دیگران کسانی هستند که با اختیار به سوی بدی ها رفته اند(اردبیلی 1381 ج 3: 400).
خلاصه اینکه حضرت امام معتقدند:
رفتن به عالم تجرد، قهری است، منتها در این مسافرت غیر اختیاری، ممکن است کسی بالاختیار سود یا ضرر کند. این است که یا شیطان مجرد و یا انسان مجرد می شود و آیه شریفه إنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إمَّا شَاکراً وَ إمَّا کفُوراً (انسان: 3) یعنی ما به راه قهری تجردی به حرکت جوهریه هدایتشان کردیم، یا کفوراً و شیطاناً می آیند و یا انساناً و شکوراً و مؤمناً راه را طی می کنند(اردبیلی 1381 ج 3: 72).
با توجه به آنچه آمد می توان گفت امام به هر دو حرکت جوهری ارادی و طبیعی، آگاهانه توجه داشته است نه اینکه مطلبی که گفته اند از روی سهو قلم باشد. حال که پذیرفتیم که امام از حرکت جوهری ارادی و طبیعی سخن گفته، چه فایده ای دارد؟
حرکت جوهری ارادی و طبیعی انسان که امام خمینی آن را مطرح می کند مبتنی بر حکمت متعالیه است و تأثیر شگرف خود را در انسان شناسی ایشان نشان می دهد.
صدرالمتألهین شیرازی به عنوان جمع بندی مباحث انسان شناسی خویش می گوید:
فالنفس الإنسانیة إذا خرجت من القوة إلی الفعل إما فی السعادة العقلیة الملکیة أو فی الشقاوة الشیطانیة أو السبعیة أو البهیمیة؛ نفس انسانی هنگاهی که آرام آرام ـ با حرکت جوهری ارادی و غیر ارادی ـ از قوه به فعلیت رسید، یا در سعادت عقلانی فرشته خویی است و یا در شقاوت شیطان صفتی و درنده خویی و حیوان صفتی است (صدرالمتألهین شیرازی ج 8: 107 ).
به این ترتیب صدرالمتألهین از چهار قسم انسان فرشته خو، شیطان صفت، خشونت محور و شهو ت محور سخن گفته است.
امام با تکیه بر همین مبانی، به شکل کامل تری می فرماید: انسان دارای چهار قوه می باشد: قوه شهویه؛ که مبدأ شهوات و جلبِ منافع و لذّات در خوردنی ها، نوشیدنی ها و ازدواج است (امام خمینی1377: 149) و قوّه غضبیه ـ که برای دفع ضررها و دفع موانع تکامل می باشد و قوّه واهمه؛ که مبدأ دروغ و مکر و حیله و نیرنگ است (همان: 21) و قوه عاقله؛ که برحسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات است. (همان: 369).
با توجه به اینکه که کدام یک از قوا، بر بدن انسان سلطه داشته باشد، حضرت امام هشت مدل انسان را ترسیم می کند. این هشت مدل عبارتند از:
1.انسان عقلانیت محور
2.انسان شهوت محور
3.انسان خشونت محور
4.انسان شیطنت محور
5.انسان شهوت محور و خشونت محور
6.انسان شهوت محور و شیطنت محور
7.انسان خشونت محور و شیطنت محور
8.انسان خشونت محور، شهوت محور و شیطنت محور
حضرت امام «گاو»، «خر» و امثال آن، «پلنگ»، «گرگ» و امثال آن، «صورت یکی از شیاطین»، «گاو پلنگ»، «گاوشیطان»، «پلنگ شیطان» و «گاوشیطان پلنگ» را به عنوان مثال، به ترتیب از شماره 2 تا 8 ذکر می کند (همان: ص150؛ اردبیلی 1381 ج 3: 607).
از نظر حضرت امام تفاوت انسان با حیوان این است که امیال سایر حیوانات محدود است و از انسان نامحدود. امام خمینی می فرماید:
حیوانات حدود شعاع فعالیتشان خیلی محدود است و حدود تجاوز و تعدیشان هم محدود است؛ یکی طعمه ای گیر می آورد و می خورد و دیگر ذخیره نمی کند، الّا بعضیشان، و همان وقتی که سیر شد می رود سراغ کارش می خوابد. انسان، یعنی این حیوانی که حالا نرسیده به حد انسانیت، این حیوان، این قسم از حیوان که ما اسمش را «انسان» می گذاریم برای اینکه بعدها ممکن است انسان بشود، این هیچ حدی ندارد. نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهایی که باید باشد، حد دارد. (امام خمینی 1385 ج 8: 515).
آن چیزی هم که باعث می شود انسان، فرشته و بالاتر از فرشته شود و یا حیوان و بدتر از حیوان «تعلیم و تربیت» است؛ اگر انسان توأمان، تربیت و تعلیم نداشته باشد در حدّ حیوانیت باقی می ماند و در صورتی که تربیت و تعلیم نباشد انسان از سایر حیوانات، بدتر است (همان: 514.).
به این ترتیب علت این مطلب که چرا ایشان به نگارش کتب اخلاقی و عرفانی اهتمام داشته اند و چرا ملاک کتاب اخلاقی را به حرکت درآوردن آدمی می دانسته اند نیز روشن می شود و اینکه اگر بگوییم انقلاب ایشان هم یک فعل اخلاقی بود، بی راه نگفته ایم.
چنانکه پیش از این هم گفتیم انسان شناسی یک اندیشمند در تمام زوایای فکری، اخلاقی و رفتاری او تأثیر می گذارد. حال به نظر می رسد نوبت آن است که تأثیر این انسان شناسی امام خمینی را در تفکر سیاسی ایشان به صورتی ملموس نشان بدهیم.
به نظر می رسد بر همین مبنای انشان شناسانه امام خمینی اقسام سیاست را چنین برمی شمرد:
1-سیاست الهی؛ این نوع سیاست شغل انبیاست و در واقع بر اساس منطق حضرت امام، دیانت، سیاستی است که هدایت و ادارۀ امور دنیوی و اخروی آحاد بشر را در مسیر صراط مستقیم بر دوش دارد. این سیاست، مختص انبیا، اولیا و به تبع آنها مختص علمای بیدار اسلام است و دیگران از عهدۀ این سیاست برنم ی آیند (همان: ج 13: 432- 433).
2 -سیاست غیر الهی؛ این نوع سیاست که خود به دو نوع حیوانی و شیطانی تقسیم می شود، امّت را در یک بُعد هدایت می کند و به سعادت می رساند و آن بُعد حیوانی و مادی است.
لذا ما می توانیم بگوییم ایشان با توجه به قوه ای که در حاکمان یک کشور غلبه دارد یا آن را شیطانی م ی دانند یا حیوانی و یا الهی. نگارنده در جایی دیگر راجع به سیاست و ارتباط آن با سعادت سخن گفته است که در اینجا از تکرار خودداری می کند.(لک زایی1387: 137)
در عرصه ملی، حضرت امام بر همین مبنای انشان شناسانه رژیم شاه را ترکیبی از قوه شهویه و غضبیه می داند و تصریح می کند: دولت ایران و شاه ایران یک معجونی است که معلوم نیست چگونه است: «شتر گاو پلنگ» یا «شیر گاو پلنگ» یک چنین چیزی است. (امام خمینی ج 3: ص 343).
در عرصه منطقه ای، امام خمینی در تحلیل شخصیت صدام و اسرائیل غاصب می فرمایند:
اصلًا در روحیه صدام، تبهکاری و آدمکشی و جنایت است. اگر ـ خدای نخواسته ـ این یک سلطه ای پیدا کند، حجاز، سوریه، کویت، کشورهای خلیج، همه اینها را از بین خواهد برد. جنس این آدم این طوری است (همان ج 17: ص 85).
وی در ادامه اسرائیل را هم شبیه مثل صدام معرفی می کند:
همان طوری که جنس اسرائیل این طور است که جنایتکار است و به جنایت دل خوش می کند(همان ج 17: 85).
امام عرصه بین الملل را هم این گونه تحلیل می کنند:
گاو شاخ دارد و عقل ندارد، اینهایی هم که در دنیا الآن فساد راه می اندازند از همان سنخ هستند که شاخ دارند عقل ندارند، قدرت دارند انسانیت ندارند. شما ملاحظه بکنید که امریکا در جهان چه دارد می کند و شوروی هم از آن طرف. و خدا خواسته است که این دو قدرت مزاحم هم هستند، مقابل هم هستند، اگر یکیشان بود دنیا را می بلعید ...اگر اینها از هم نترسند دنیا را از بین می برند. اگر شما انسان بودید. .. ملاحظه حال مستمندان و ملت های ضعیف را می کردید. نه اینکه. .. در کشورشان به طور غصب وارد بشوید. این برای این است که مهذب نیستند، انسانیت در کار نیست، قدرت هست. شاخ دارند عقل ندارند (همان ج 18: 207).
ایشان راجع به عقل و تفاوت آن با تدبیر و شیطنت و برنامه ریزی های کشورهای مستکبر می فرمایند:
عقلی که من عرض می کنم آن عقلی است که «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن» است و الّا شیطنت و تدبیر را اینها هم دارند. اما آن عقلی که عقل سالم باشد و بتواند انسان را به ارزش های انسانی برساند ندارند (همان ج 18: 208)، و برای تبیین مطلب مثال می زنند که ممکن است کسی دانشمند بزرگی باشد امام آن عقل را نداشته باشد و دانش خودش را صرف فساد و تباه کردن ملت ها کند (همان ج 18: 208.)
به این ترتیب امام خمینی صدام و اسرائیل و آمریکا شیطان بزرگ (همان ج 10: 489)، و شوروی را موجودات تربیت نشده ای می داند که قوه غضبیه و شیطنت در آنها به فعلیت رسیده و از طرفی برخلاف حیوانات، شعاع فعالیتشان نامحدود است به دیگر کشورها حمله می کنند و صدمه می رسانند. به نظر می رسد این نحوه نگاه به سیاست و تحلیل مسائل سیاسی توسط حضرت ایشان، ریشه در انسان شناسی و آن انسان شناسی ریشه در حرکت جوهری ارادی و غیرارادی دارد که فقط از حکمت متعالیه برمی خیزد.
نکته ای که جا دارد اینجا طرح شود این است که ظاهراً تحلیل های امام بعد از انقلاب و یا حداقل بعد از آغاز مبارزات سیاسی ایشان صورت گرفته، و لذا می توان گفت وقتی ایشان به مطالعه و تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشته اند، نگاه سیاسی به مباحث حکمت متعالیه نداشته اند و بعد از فعالیت های سیاسی خودشان متوجه ظرفیت های سیاسی این حکمت شده اند.
برای پاسخ این پرسش باید مروری مجدد برآثار امام خمینی داشته باشیم. امام خمینی وقتی کتاب شرح جنود عقل و جهل را نوشته اند و آمد که در همین کتاب هم مبانی انسان شناسی خودشان را مطرح کرده اند و اقسام انسان را برشمرده اند، در تحلیل وقوع جنگ جهانی دوم می نویسند:
«الآن که نویسنده، این اوراق را سیاه می کند، موقع جوشش جنگ عمومی بین متّفقین و آلمان است که آتش آن در تمام سکنه عالم شلعه ور شده و این شعله سوزنده و جهنّمِ فروزنده نیست، جز نائره غضب یک جانور آدم خوار و یک سبع تبه روزگار، که به اسم پیشوائی آلمان عالم را و خصوصاً ملت بیچاره خود را بدبخت و پریشان روزگار کرد، و اکنون رو به زوال و اضمحلال است.
مع التأسّف این قوای اختراعیه در تحت سیطره جهل و نادانی و شیطنت و خودخواهی، همه بر ضد سعادت نوع انسانی و خلاف نظام مدینه فاضله به کار برده می شود و آنچه باید دنیا را نورانی و روشن کند، آن را به ظلمت و بیچارگی فرو برده، و راه بدبختی و ذلّت و زحمت به انسان می پیماید، تا به کجا منتهی شود و کی این جمعیت بینوا از دست چند نفر حیوان به صورت انسان- نه، بلکه اشخاصی که عار حیوانیت هم هستند- خلاص شوند، و این بیچارگی خاتمه پیدا کند، و این ظلمت کده خاکی، نورانی شود به نور الهی ولی مصلح کامل (امام خمینی 1377: 245).
در این عبارات امام خمینی ضمن تحلیل شخصیت هیتلر به موجودی که قوه غضبیه او شعله ور شده و از او به عنوان حیوان در شکل انسان و بلکه کسی که ننگ حیوانات می باشد نام برده است.
در فراز پایانی این عبارت هم به حکومت نورانی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان چشم انداز و سیاست مطلوب بشر تصریح فرموده اند. از اینجا روشن می شود که امام خمینی قبل از انقلاب و قبل از فعالیت های رسمی سیاسی به ابعاد سیاسی انسان شناسی شان توجه داشته اند.
جمع بندی
حضرت امام فیلسوفی نوصدرایی و در جرگۀ حکمت متعالیه و متأثر از صدرالمتألهین شیرازی است. امام حدود بیست سال به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشته است. ایشان قائل به فلسفۀ اسلامی است و بین فلسفۀ یونانی و اسلامی تفاوت فراوانی می بیند. به نظر می رسد وی فلسفۀ مشاء را هم ردیف فلسفۀ یونانی می داند. امام تمایلی به تعامل با فلسفۀ غرب ندارد و فلاسفۀ غربی را محتاج و نیازمند فلاسفۀ اسلامی می داند.
این حکیم حکمت متعالیه در پاسخ خبرنگاری که از ایشان می پرسد از چه کتاب ها و شخصیت هایی تأثیر پذیرفته اید، علاوه بر اصول کافی در حدیث، جواهر در فقه، از بنیانگذار حکمت متعالیه، صدرالمتألهین شیرازی در فلسفه نام می برد. این سخن حضرت امام و نامه ای که به گورباچف نوشته بیانگر این است که امام ارتباطش را با فلسفه قطع نکرده و فلسفه چون شهابی نبوده که لحظه ای در آسمان زندگی شان درخشیده و افول کرده باشد.
انسان شناسی امام خمینی هم مبتنی بر حکمت متعالیه است. وی با تکیه بر حرکت جوهر ارادی و غیر ارادی انسان ها را به هشت قسم تقسیم می کند. نگاه امام به سیاست و تحلیل مسائل ملی، منطقه ای و جهانی هم بر همین نگاه انسان شناسانه استوار است، لذا می توان گفت حکمت متعالیه پشتوانه و پشتیبان فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی ایران است و می توان از آن به عنوان چارچوبی جهت تحلیل انقلاب اسلامی ایران استفاده کرد.
منابع:
قرآن کریم.
امام خمینی، سید روح الله. (1380) آداب الصلوة(آداب نماز)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج.
ــــــــــ. (1359) شرح دعای سحر، با مقدمۀ سید احمد فهری، تهران.
ــــــــــ. (1376) مصباح الهدایه، مطلع هفتم از مصباح دوم، با مقدمۀ سید جلالالدین آشتیانی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج.
ــــــــــ. (1377) شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج.
ــــــــــ. (1385) صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج.
ــــــــــ. سر الصلاة ب (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج.
تقریرات فلسفه امام خمینی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج.
سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه،دفتر اول؛ نشست ها و گفتگوها
آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت اسلامی و مبانی آن، قم و تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت.
بنیان مرصوص، به کوشش محمد امین شاهجویی، قم: نشر اسراء.
گشتی در حرکت، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء.
نهاد ناآرام جهان جهان، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ ششم.
الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم: طلیعه النور.
ــــــــــ. (1340) رساله سه اصل، به تصحیح سید محمدحسین نصر، تهران: انتشارات دانشکده معقول و منقول.
الشواهد الربوبیه، ترجمه و تفسیر جواد مصلح، تهران: سروش، چاپ چهارم.
نهضت فلسفی امام خمینی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج.
نهایه الحکمه، ترجمه مهدی تدین، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
اخلاق ناصری، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی و علی رضا حیدری، تهران: خوارزمی.
دفتر عقل و قلب؛ پرتوی از اندیشههای عرفانی و فلسفی امام خمینی،، قم: زائر.
فصلنامه پژوهش و حوزه، سال نهم،، شماره 34.
مجموعه آثار، ج 23، قم: صدرا.
روزنامه شرق، شماره 707، هفتم اسفند 1384.
ملاحظه شده در تاریخ: 9/6/1390 به آدرس: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3412
خبرگزاری فارس، گفت وگوی تفصیلی با آیت الله مصطفوی منتشر شده در روز چهارشنبه 22/10/1389 شماره: 8908270426 به آدرس:http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8908270426 (رؤیت شده در تاریخ 9/6/1390)