دعاى آدم و حوا در قرآن
آدم و حوا داستان پر رمز و رازى دارند. خداوند آنان را در بهشت جاى داد و دستور داد تا از فلان میوه یا دانه نخورند. اما شیطان آنان را وسوسه کرد و آنان از آن خوردند و گرفتار شدند. خداوند به آنان گفت: «آیا من شما را از آن نهى نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست؟»
در این هنگام، آدم و حوا توبه کردند و دست به دعا برداشتند و گفتند:
رَبّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکونَنَّ مِنَ الخاسِرینَ(1)؛ بارالها، ما به خود ستم کردیم ـ که نافرمانى تو کردیم ـ اگر ما را نیامرزى و به ما رحم نکنى ما از زیانکاران خواهیم بود.
دعاهاى حضرت نوح (علیه السلام) در قرآن
- حضرت نوح، یکى از پیامبران الهى بود که عمرى دراز یافت به گونهاى که عمر او ضرب المثل شده است.
نوح مردم را به خداپرستى و معرفت فرا مىخواند و از بتپرستى و جهالت باز مىداشت. مردم که با عقاید پدران خویش خو گرفته بودند و از اندیشه و تفکر به دور بودند نوح را تهدید کردند که «اى نوح اگر از کارت دست برندارى تو را سنگباران مىکنیم.»
نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ إِنَّ قَوْمى کَذَّبُونِ * فافْتَحْ بَیْنى وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنى وَ مَنْ مَعِى مِنَ المُؤمِنینَ(2)؛ پروردگارا، قوم من مرا تکذیب کردند. بین من و آنان داورى کن، و مرا و کسانى که با من ایمان آوردهاند از دست آنان نجات بخش.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «ما نوح و همراهان او را نجات دادیم و دیگران را غرق کردیم.»
- در قرآن کریم یک سوره به نام حضرت نوح آمده است و تمام این سوره مربوط به داستان آن حضرت است. خداى متعال مىفرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم پیش از آن که عذاب دردناک به سراغشان آید. او به مردم گفت: من شما را هشدار مىدهم، خدا را بپرستید و تقواى الهى را پیشه گیرید و مرا اطاعت کنید. اگر چنین کنید خداوند شما را مىآمرزد و اجل شما را به تأخیر مىاندازد.»
این پیام و تبلیغ، مردم را بیدار نکرد و به همین سبب نوح از سرِ درد با خداوند چنین گفت: «بارالها، شب و روز مردم را دعوت کردم و هر چه بیشتر فراخواندم مردم بیشتر گریزان شدند، هر گاه آنان را به آمرزش تو دعوت مىکنم انگشت به گوش مىکنند، لباس بر سر مىکشند تا پیام مرا نشنوند و بر کردار خود اصرار مىورزند. به طور علنى و پنهانى آنان را خواندم و گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش کنید چرا که او آمرزنده است. اوست که باران بر شما فرو مىفرستد و اموال و پسران به شما مىدهد و باغها و نهرها برایتان فراهم مىآورد.»
نوح سپس آیات و نشانههاى حق تعالى را در عالم آفرینش برایشان بازگو کرد. اما باز هم بیدار نشدند و به یکدیگر سفارش مىکردند که از بتهاى خود دست برندارید. آنان در گناهان غوطهور شدند و سرانجام اهل جهنم گشتند.
در این هنگام نوح دست به دعا برداشت و به پروردگار عرضه داشت:
رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الکافِرِینَ دَیّاراً * إِنَّک َ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَک َوَلا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً * رَبِّ ا غْفِرْ لِى وَ لِوالِدَى وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِى مُؤْمناً وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالمُؤْمِناتِ وَلا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ تَباراً(3)؛ بارالها، از کافران بر روى زمین هیچ کس باقى نگذار. اگر آنان را رها کنى بندگان تو را گمراه مىکنند و به جز تبهکارِ کافر، فرزندى نیاورند. بارالها، مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنى را که به خانهام وارد شود و همه مردان و زنان با ایمان را بیامرز و بر نابودى ستمگران بیفزا.
- خداوند در سوره قمر مىفرماید: «در دوران گذشته قوم نوح بنده ما را تکذیب کردند و گفتند او دیوانه و جن زده است.» نوح هم دست به دعا برداشت و خداوند را خواند و چنین گفت:
أَنّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ(4)؛ بارالها، من در هدایت مردم شکست خوردم؛ تو خود مرا یارى فرما.
- در سوره مؤمنون آمده است: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم. او به مردم گفت: اى قوم من، خداوند را بپرستید، به جز او براى شما خدایى نیست، آیا پروا نمىکنید؟»
گروه کافران گفتند: «نوح چون شما بشر است که مىخواهد بر شما برترى جوید؛ اگر خداوند مىخواست پیامبرى بفرستد فرشتگانى را به پیامبرى مىفرستاد، نوح دیوانه است.»
در این هنگام نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ انْصُرْنى بِما کَذَّبُونِ(5)؛ بارالها، در برابر تکذیب این مردم مرا یارى کن.
خداوند مىفرماید: «به نوح وحى کردیم که زیر نظر و راهنمایى ما کشتى بساز، و هرگاه فرمان رسید و آب از تنور فوران کرد از هر یک از حیوانات دو عدد و نیز خانوادهات را سوار بر کشتى کن، و هرگاه تو و همراهان در کشتى مستقر شدید بگو:
اَلْحَمْدُللهِِ الَّذى نَجّینا مِنَ الْقَوْمِ الظالمِینَ * وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَکاً وَ أنْتَ خَیْرُ المُنْزِلینَ(6)؛ حمد براى خدایى است که ما را از دست ستمکاران نجات داد. و بگو: بارالها، مرا در منزلگاهى مبارک جاى ده، [زیرا] تو بهترین فرود آورندگانى.»
پیامبر گرامى (صلّى الله علیه وآله) به حضرت على (علیه السلام) فرمود: «اى على، هرگاه در جایى منزل کردى بگو: اللّهمّ أنزِلنى مُنْزَلاً مبارَکاً و أنت خیر المنزِلین؛ چرا که خیر و خوبى آن منزل روزى تو مىشود و شرّ و بدى آن از تو دور مىشود.»(7)
در حدیث «أربع مائة» که على (علیه السلام) چهار صد سخن کوتاه و نغز در آداب زندگى و بندگى براى یارانش بیان فرمود، آمده است: «هر گاه جایى منزل کردید بگویید: اَللّهُمَّ أَنْزِلْنَا مُنْزَلاً مُبَارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ المُنْزِلِینَ.»(8)
- نوح 950 سال در میان مردم تبلیغ یکتاپرستى و پاکى و درستى کرد. اما ده قرن تبلیغ و دعوت، آن مردم خفته جاهل را بیدار نکرد و به هوش نیاورد، و از آن همه بذر توحید و خداپرستى به جز بسیار اندک در دل سختتر از سنگ آنان جوانه نزد و به بار ننشست. افزون بر آن، پیامبر الهى را به باد استهزا مىگرفتند و تهمتهایى که خود شایسته آن بودند به او مىبستند و مؤمنان همراه او را مردمانى پست مىخواندند....
با چنین پیشینه عصیان و تبهکارى است که به فرمان الهى از آسمان باران شدیدى باریدن مىگیرد و از جاى جاى زمین چشمهها مىجوشد و سیل و طوفان همه جا را فرا مىگیرد.
نوح که از پیش آماده چنین شرایطى است؛ به مؤمنان و همراهان خود مىگوید تا بر کشتیى که به دست خود او ساخته شده است، سوار شوند. نوح به هنگام سوار شدن بر کشتى مىگوید:
بِسْمِ اللهِ مَجْریها وَ مُرْسیها إِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحیم(9)؛ به نام خداست حرکت و توقف کشتى؛ به درستى که پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
در این هنگام، آب از آسمان و زمین به هم مىپیوندد و همه جارا فرا مىگیرد و همه نابکاران سیه روز را در کام خود فرو مىکشد. در حالى که نوح و همراهانش بر کشتى نجات سوارند و بر سطح آب در حرکتند. وقتى که آب همه جا را فرا گرفت و همه گمراهان لجوج را به کام مرگ کشید، فرمان الهى بر توقف باران و جوشش زمین صادر مىشود و کشتى نوح بر کوه «جودى» آرام مىیابد. در این میانه، نوح که پسر نادرستش را در میان غرق شدگان مىبیند دست به دعا بر مىدارد و مىگوید:
رَبِّ إِنَّ ابْنى مِنْ أَهْلى وَ إِنَّ وَعْدَکَ الحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمینَ(10)؛ بارالها، پسرم از خانواده من است (و تو وعدهداده بودى که خانواده مرا نجات دهى) و وعده تو حق است و تو احکم الحاکمین هستى.
خداوند فرمود: «اى نوح، او از خاندان تو نیست، او ناشایست است، آنچه را که به آن آگاهى ندارى از من مخواه، من تو را پند مىدهم، مبادا از جاهلان باشى.»
نوح به خود آمد و گفت:
رَبِّ إِنّى أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لى بِهِ عِلْمٌ، وَإِنْ لا تَغْفِرْ لى وَتَرْحَمْنى أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ (11)؛ بارالها، من به تو پناه مىبرم از این که چیزى را که به آن آگاهى ندارم از تو بخواهم، اگر مرا نیامرزى و به من رحم نکنى از زیانکاران خواهم بود.
دعاى حضرت ایّوب (علیه السلام)در قرآن
ایوب یکى از پیامبران الهى است که به خاطر صبرش زبانزد همگان است. خداوند به ایوب نعمت بسیار داده و او هم به طاعت الهى کمر بسته و شکرگزار نعمتهاى الهى بود. شیطان به بندگى ایوب حسد برد و گفت: خداوندا، اگر ایوب فرمانبر است؛ به خاطر نعمتهایى است که به او دادهاى، وگرنه فرمان نمىبرد.
سرانجام، زمینه و زمان آزمایش ایوب فرا رسید و گرفتار امتحان الهى شد.
ایوب ثروت و مکنت و فرزندان را یکى پس از دیگرى از دست داد. در تمام مراحل این آزمایش بزرگ، صبر ایوب بر حوادث و پیشامدهاى تلخ چیره شد و آنگاه که نیمهجانى بیش برایش نمانده بود دست به دعا برداشت و چنین گفت:
أَنّى مَسَّنِى الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ(12)؛ بارالها، ضرر و زیان به جان من رسید و تو ارحم الراحمین هستى.
شیخ طبرسى گوید: «این سخن ایوب، کنایهاى ظریف براى طلب حاجات است.»(13)
در آیه دیگر آمده است که ایوب چنین گفت:
أَنّى مَسَّنِى الشَیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ(14)؛ پروردگارا، شیطان با سختى و رنج و عذاب به سراغ من آمد.
به هر حال، دعاى ایوب مستجاب شد و از این امتحان بزرگ سربلند برآمد و بر شیطان و پیروانش روشن شد که ایوب در شادى و غم، دارایى و ندارى، تندرستى و بیمارى خداپرست و خدادوست است.
ندا رسید: «با پایت زمین را بخراش، چشمهاى بر مىآید که آبش بیمارىهاى تو را مداوا مىکند و هم نوشیدنى گوارا براى تو است.»
خداوند سلامتى را به او برگرداند و از فرزندان و خاندان دو چندان به او عنایت کرد. ثروت و مکنت رفته باز آمد و زندگى او بیش از پیش رونق یافت.
درباره تفسیر «فرزندان دوچندان به او عنایت کرد» از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند، آن حضرت فرمود: «علاوه بر فرزندانى که در این امتحان بزرگ از دنیا رفته بودند، فرزندانى که پیش از آن هم از ایوب وفات یافته بودند، زنده شدند.»(15)
دعاى سربازان طالوت در قرآن
یکى از داستانهاى قرآنى، داستان طالوت و جالوت است. بنىاسرائیل پس از دوره حضرت موسى (علیه السلام) به پیغمبر خود مىگویند: «فرماندهى را بر ما بگمار تا به فرمان او در راه خدا پیکار کنیم.» از جانب حق تعالى، طالوت به فرماندهى آنان گماشته مىشود. در آغاز آنان از این انتصاب رخ بر مىتابند و نمىپذیرند، سرانجام با تأکید پیامبر الهى به آن تن مىدهند و در رکاب او براى نبرد با جالوت کافر تبهکار و لشکر او حرکت مىکنند.
دو لشکر مقابل یکدیگر صف آرایى مىکنند و آماده نبرد مىشوند. سربازان موحّد طالوت در این هنگام دست به دعا بر مىدارند و مىگویند:
رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَانْصُرْنا عَلَى الْقَومِ الکافِرینَ(16)؛ بارالها، صبر و پایدارى بر ما فرو ریز، و گامهاى ما را استوار دار، و ما را بر کافران پیروز فرما.
پس از این دعا به جنگ میپردازند؛ موحّدان پیروز، و کافران فرارى مىشوند.
دعاى همسر فرعون در قرآن
در سوره تحریم به ناسازگارى بعضى از همسران پیامبر اکرم (صلّى الله علیه وآله وسلّم) اشاره شده است و در پایان سوره چند نمونه مثبت و منفى از زنان خوشبخت و بدبخت یاد مىشود. دو نمونه منفى و بدعاقبت، همسران نوح و لوط هستند. آن دو با این که با دو پیامبر الهى در زیر یک سقف زندگى مىکردند، از چنین زمینهاى بهره نگرفتند تا به کمال معنوى برسند بلکه به آن دو پیامبر خیانت کردند و اهل آتش شدند. در مقابل، از دو نمونه مثبت یاد مىشود؛ یکى مریم، و دیگرى آسیه همسر فرعون. آسیه در خانه فرعون بود و با او زندگى مىکرد، اما ادّعاى خدایى او را باور نداشت، بلکه یک انسان موحّد بود که خداوند در قرآن کریم از او به عنوان نمونه و مَثَل براى مؤمنان یاد مىکند. گویند وقتى فرعون دانست که همسرش خداپرست است به دستور او شکنجهاش کردند تا زیر شکنجه جان داد.
ملکه موحّد فرعون در زیر شکنجه اینگونه خدا را مىخواند و دعا مىکرد:
رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَکَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ(17)؛ بارالها، براى من نزد خودت در بهشت خانهاى بساز، و مرا از فرعون و کردارش نجات ده، و مرا از قوم ستمکار رهایى بخش.
رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «سه نفر، یک چشم بر هم زدن به وحى کافر نشدند، مؤمن آل یاسین، على بن أبى طالب، آسیه همسر فرعون.» (18)
در حدیث دیگرى رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم)، آسیه همسر فرعون را یکى از چهار زن برترِ بهشتیان شمرد.
دعاهایى که خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت
1. در سوره زمر، خداوند متعال به پیامبرش حضرت محمّد (صلّى الله علیه وآله) آموزشهاى متعددى مىدهد. یکى از آن تعلیمات این دعاست که اى محمد بگو:
اللّهُمَّ فاطِرَ السَّمواتِ وَالأَرْضِ عالِمَ الغَیْبِ وَالشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ(19)؛ اى پروردگار آفریننده آسمانها و زمین، داناى پنهان و پیدا، تو حکم مىکنى بین بندگانت در آنچه که در آن اختلاف کنند.
2. دشمنان حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) افراد عنود و لجوجى بودند و هر روز براى گریز از پیام حق و گمراه کردن مردم، نغمهاى ساز مىکردند. اما در برابر هر سخن و بهانهاى، جواب شایستهاى از پیامبر دریافت مىکردند. و چه بسا پیامبر در انتظار مىماند تا از سوى خداوند جواب مناسبى صادر شود، تا هم به دشمنان پاسخ دهد و هم بر عزم و اراده آن جناب بیفزاید. در پایان سوره انبیاء ضمن جواب به منکران توحید، خداوند به حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله) آموزش مىدهد که اینگونه بگو:
رَبِّ احْکُمْ بِالحَقِّ وَ رَبُّنا الرَّحْمـنُ المُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ(20)؛ پروردگارم، به حق داورى کن، و پروردگار ما بخشندهاى است که از او یارى جویند بر آنچه شما (از دروغ و باطل) گویید.
3. خداوند متعال به پیامبر گرامىاش حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) اینگونه تعلیم و آموزش مىدهد که بگو:
رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ(21)؛ خداوندا! بیامرز، و رحم کن، تو بهترین رحم کنندگانى.
گرچه در این آیه نفرمود چه کسى را بیامرز و به چه کسى رحم کن، اما به کمک آیات و ادلّه دیگر در مىیابیم که رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) براى خود و براى همه مسلمانان از حق تعالى آمرزش و رحمت طلب مىکند. و چون رسول الله (صلّى الله علیه وآله وسلّم) الگوى همگان است، ما هم به آن جناب اقتدا مىکنیم و مىگوییم: «رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ.»
4. خداوند بزرگ به پیامبر اسلام (صلّى الله علیه وآله وسلّم) دستور مىدهد که براى قرائت آن بخش از قرآن که در حال وحى بر آن حضرت است پیش از پایان یافتن وحى، شتاب نکند. به آن حضرت فرمان مىدهد که بگو:
رَبِّ زِدْنى عِلْماً(22) ؛ پروردگارا، دانش مرا بیشتر فرما.
با توجه به این نکته که پیامبر ما داناترین آفریدگان خداست در عین حال حق تعالى به او چنین دستورى مىدهد، بر ما که از علم و دانش ذرّهاى بیش نداریم ضرورىتر و لازمتر است که این دعا را تکرار و از خداوند حکیم دانش فراوان طلب کنیم.
پیامبر ما فرمود: «هرگاه روزى بر من بگذرد که در آن بر دانشم نیفزایم، طلوع خورشید در چنین روزى بر من مبارک مباد.»(23)
5. ما مسلمان و پیرو قرآنیم. قرآن کریم با «بِسم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» و سپس با «الحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِینَ» آغاز مىشود.
پیامبر اسلام فرموده است: هر کار با نام خدا و حمد الهى آغاز نشود پایان خوش و کاملى ندارد.
در سوره اسراء خداوند دعایى را به حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله) تعلیم مىدهد که هر وقت بر کارى تصمیم گرفتى براى موفقیت در آن این طور دعا کن:
رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِـیراً(24)؛ بارالها، مرا با صدق و استوارى داخل کن، و با صدق و درستى بیرون آر، و براى من از جانب خود تسلّطى یارى بخش قرار ده.
این دعاى قرآنى در آغاز هر کار، شایسته و مناسب است تا شروع و پایان آن به درستى و استوارى باشد و در هنگامه کار یارى الهى همراهى کند. در تاریخ آمده است: پیامبر گرامى اسلام (صلّى الله علیه وآله وسلّم) هنگام فتح مکه این دعا را خواندند.
و از امام (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «هرگاه در شرایط ترسناک قرار گرفتى این آیه را بخوان.»(25)
6. حضرت محمّد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «نه من و نه هیچ پیامبرى پیش از من، پیامى به عظمت و سنگینى توحید نیاوردهاند.»
چون پیام توحید بزرگ و عظیم بود، بیشترین فرصتهاى تبلیغى پیامبران را به خود اختصاص داد، پیامبر ما هم براى معرفى توحید، گفت و گوهاى بسیار با مردم داشت. آیات و نشانههاى خداوند را براى مردم باز مىگفت و از آنان مىخواست به تأمل و دقت نشینند. در آغاز سوره شوری، خداوند موادّ لازم را براى این گفت و گوها به پیامبرش مىآموزد و در ضمن به او تعلیم مىدهد تا بگوید:
اللهُ رَبّى عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ(26)؛ الله پروردگار من است، بر او توکل کردم و به سوى او باز مىگردم.
7. یکى از آموزشهاى الهى و قرآنى حمد و سپاس الهى است، و دیگرى یاد نیک و شایسته از برگزیدگان وادى توحید، یعنى پیامبران و اولیاى الهى که راهنمایان بشر به سوى تقوا و پاکى و عدالت و توحید بودند. آنانى که خداوندشان برگزید تا مشعل هدایت دیگران به سوى خدا و آخرت باشند. خداوند به حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) فرمان مىدهد که بگو:
الْحَمْدُ للهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفى(27)؛ تمام حمد و سپاس براى خداست، و سلام بر بندگانش، آنان که برگزید.
8. مهمترین پیام پیامبران الهى، توحید و خداپرستى بوده است. پیامبر ما هم به سان دیگر پیامبران پایه و شالوده دعوتش یکتاپرستى بود و سعى مىکرد تصویر درستى از توحید ذات و صفات و افعال به بشر ارائه دهد، و به دور از خرافات و پندارها، توحید ناب و خالص را تبیین کند. در قرآن کریم آیاتى که مربوط به توحید است از آیات دیگر بیشتر است. هر بار که مردم نادان براى کجروى خود بهانهاى مىتراشند و بر پایه اندیشههاى جاهلى، اعتراض مىکنند پیامبر با صبر و سعه صدر به آنان پاسخ سنجیده مىدهد. یک بار پس از پاسخ به آنان به فرمان الهى چنین مىگوید:
الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِى المُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِى مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً(28)؛ حمد و سپاس خدایىراست که فرزندى نگرفته و در حکومت، شریکى براى او نیست، و همپیمانى براى یارى او در مشکلات نیست (چرا که احتیاج ندارد) و بزرگ دار او را، برترین بزرگ داشتن.
رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «آیه عزّت را بسیار بخوانید.» پرسیدند: آیه عزت کدام است؟ فرمود: «الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ یَـتَّخِذ وَلَداً...»
9. پیامبر ما در راه ابلاغ پیام الهى، از ناکسان آزار بسیار دید. و هرگاه که فشار روحى و روانى و تبلیغاتى دشمن اوج مىگرفت، خداوند پیامبرش را دلدارى و روحیه مىداد.
در صلح حدیبیه به هنگام نوشتن صلحنامه، یکبار به گاه نوشتن بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز صلحنامه، و بار دیگر به وقت نوشتن کلمه «رسول الله» در پى نام آن حضرت، قریشیان اعتراض کردند و نتیجه آن شد که به جاى بسم الله الرحمن الرحیم، "باسمک اللهمّ" بنویسند، همان طور که در جاهلیت مىنوشتند، و لقب «رسول الله» را هم از پى نام آن حضرت حذف کنند. از آن جا که این دشمنى و عناد آنان روحیه پیامبر را مىآزرد خداوند براى حمایت و دلدارى به آن حضرت فرمود بگو:
هوَ رَبّى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ(29)؛ او پروردگار من است، به جز او خدایى نیست، بر او توکل کردم و به سوى او باز مىگردم.
10. یکى از تعلیمات خدا به پیامبرش حضرت محمّد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) این است که بگو:
إِنَّ صَلاتى وَ نُسُکى وَ مَحْیاى وَ مَماتى للهِِ رَبِّ العالَمینَ(30)؛ به درستى که نماز من، عبادات من، زندگى من و مرگ من براى خداوند است که پروردگار جهانهاست.
11. پیامبر ما از منافقان رنج بسیار دید؛ آنان که به زبان، تظاهر به اسلام مىکردند و در دل اعتقاد به آن نداشتند بلکه در پى کارشکنى و شیطنت و عیبجویى بودند. خداوند هم از درون و شیوه آنان، پیامبرش را آگاه مىکرد. به همین سبب درجاى جاى قرآن کریم از منافقان و کجرفتارى آنان یاد مىشود. آنان که مىدیدند از گفت و گوها و محفل آنان، پیامبر خبردار مىشود، به جاى اصلاح کار و برنامه خود و آمدن به راه راست، شیوه خود را عوض کردند و اینبار با زبان ایما و اشاره پیامهاى خود را به یکدیگر مىرساندند. اینبار هم خداوند پیامبرش را از روش آنان آگاه ساخت و ضمن تجلیل از آن حضرت به وى فرمود: در برخورد با چنین مشکلات بگو:
حَسْبِى الله لا إِلهَ إلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظیم(31)؛ خداوند مرا بس است، به جز او خدایى نیست، بر او توکل کردم، او که صاحب عرش عظیم است.
پیامبر گرامى فرمود: «هر کس صبح و شب هفت بار این دعا را بخواند خداوند کارهاى مهمش را کفایت کند.»(32)
عبداللّه بن عباس گوید: «این دعاى ابراهیم (علیه السلام) بود هنگامى که او را در آتش افکندند، و دعاى حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) هنگامى که دشمنان علیه آن حضرت گرد آمدند.»(33)
12. در قرآن کریم گاهى ملاحظه مىشود دعاهایى را خداوند به پیامبرش یاد مىدهد. گرچه در این نوع جملات طرف خطاب حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) است، اما از آنجا که پیامبر براى همگان اسوه و الگوست، پیداست که اینگونه خطابها شامل حال دیگران نیز مىشود.
یکى از آموزشهاى خداى متعال به حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) این دعاست:
قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلْکِ تُؤْتِى المُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ المُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ * تُولِجُ اللَّیلَ فِى النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الحَى مِنَ المَیِّتِ وَ تُخْرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ و َتَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ(34)؛ اى محمد، بگو بارالها، صاحب حقیقى حکومت تویى، به هر که خواهى حکومت دهى و از هر که خواهى باز ستانى، هر که خواهى عزیز و گرامى دارى و هر که را خواهى ذلیل و پست گردانى، تمام خیرات به دست تو است، به درستى که تو بر هر چیز توانایى. شب را در روز فرو مىبرى و روز را در شب فرو مىبرى، زنده را از مرده برآورى و مرده را از زنده خارج سازى، و هر که را خواهى بىشمار روزى مىدهى.
ذکر دو حدیث
1. پیامبر گرامى (صلّى الله علیه وآله) فرمود: «اسم اعظم که هرگاه به آن دعا کنند مستجاب شود عبارت است از: قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلک... بغیرِ حِسابٍ.»(35)
2. معاذ بن جبل گوید: روز جمعهاى از رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) باز ماندم و نتوانستم نماز جمعه را با آن حضرت به جا آورم. پس از آن که رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) مرا دید پرسید:
«اى معاذ چه چیز تو را از نماز جمعه باز داشت؟» گفتم: اى رسول خدا! یوحناى یهودى چند وقیه طلا از من طلب دارد و درِ خانهام ایستاده بود تا از خانه خارج شوم و طلبش را از من درخواست کند و من ندارم تا طلب او را بپردازم. به این سبب از خانه خارج نشدم.
حضرت فرمود: «اى معاذ، آیا دوست دارى خدا قرض تو را ادا کند؟ گفتم: آرى یا رسول الله. فرمود: «آیه قل اللّهُمَّ مَالِکَ المُلکِ را تا بغیرِ حسَاب بخوان و سپس بگو: یا رَحمانَ الدُّنیا والآخِرَةِ وَ رَحِیمهما تُعطى مِنهُما ما تشاءُ و تَمْنَعُ مِنهما ما تشاءُ، اِقضِ عَنّى دَیْنى. اگر به اندازه تمام زمین طلا بدهکار باشى خداوند ادا مىکند.»
13. خداوند متعال شیوه احتجاج و گفت و گو با کفار را به رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) آموزش مىدهد و آن جناب آن شیوه را به کار مىبندد و پس از آن که این گفت و گوها به ثمر نمىنشیند و آنها بر جهل و گمراهى خود اصرار مىورزند به آن حضرت تعلیم مىدهد که دعا کند و بگوید:
رَبِّ إِمّا تُرِیَنّى ما یُوعَدُونَ * رَبِّ فَلا تَجْعَلْنى فى القَوْمِ الظالِمینَ(36)؛ پروردگارم، اگر اراده کردهاى آن عذابى را که به کفار وعده دادهاى به من نشان دهى. پروردگارم، پس مرا در میان ستمگران قرار مده.
استعاذه
استعاذه یعنى پناه بردن به خداوند متعال از فتنه انگیزان و شرّ آنها. در قرآن کریم بارها خداوند بزرگ حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) را تعلیم مىدهد که از وسوسههاى شیاطین و پلیدان به خداوند پناه برد.
در دو سوره فصّلت(37) و اعراف(38)، خداوند به پیامبرش مىفرماید: «اگر شیطان تو را وسوسه کرد به خدا پناه بر، همانا او شنوا و داناست.» در سوره مؤمنون، به حضرت محمد (صلّى الله علیه وآله وسلّم) اینگونه تعلیم مىدهد که دعا کن و بگو:
رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ * وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ(39)؛ پروردگارم، از وسوسههاى شیطانها به تو پناه مىبرم. و پناه مىبرم به تو پروردگارم، از این که آنان نزد من حاضر شوند.
دو سوره آخر قرآن کریم مُعَوَّذَتین نام گرفته است که در آنها خداوند به پیامبر گرامى ما دستور مىدهد که بگوید:
بِسم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ * مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ * وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ * وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِى العُقَدِ * وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ؛ بگو پناه مىبرم به پروردگار سپیده صبح، از شرّ مخلوقات و از شرّ شب تار هنگامى که در آید و از شرّ جادوگرانى که در گرهها دمند. و از شرّ حسود آنگه که حسد ورزد.
بِسم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَّبِ النّاسِ * مَلِک ِ النّاسِ * إِلهِ النّاسِ * مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الخَنّاسِ * الَّذِى یُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النّاسِ * مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاسِ؛ بگو پناه مىجویم به پروردگار آدمیان، پادشاه آدمیان، معبود آدمیان، از بدى وسوسه کننده خنّاس؛ آن که در دل مردمان وسوسه کند که از جنّ و انسان است.
دعاى بلقیس؛ ملکه سبا
خداوند به سلیمان حکومتى بىنظیر عطا کرد. پرندگان نیز در تسخیر سلیمان بودند. روزى سلیمان در میان پرندگان، هدهد را ندید. زمانى نگذشت که هدهد باز آمد و گفت: از سرزمین سبا براى تو خبرى آوردهام. در آن جا زنى با امکانات بسیار و تختى عظیم حکم مىراند و مردم آن در برابر خورشید سجده مىکنند.
سلیمان نامهاى به ملکه آن سرزمین مىنویسد و هدهد آن را به مقصد مىرساند. ملکه پس از رایزنى و مشورت با سران، هدیهاى براى سلیمان مىفرستد که سلیمان آن را نمىپذیرد.
پس از گذشت زمان و مراحلى، ملکه به سوى دربار سلیمان بار سفر مىبندد و وارد کاخ سلیمان مىشود و به نشانه توبه و ایمان مىگوید:
رَبِّ اِنّى ظَلَمْتُ نَفْسى وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ(40)؛ بارالها، من بر خودم ستم کردم و با سلیمان به خداوند عالمیان ایمان آوردم.
دعاهاى حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن
- یکى از پیامبران الهى یوسف است. داستان حضرت یوسف در قرآن کریم، بلند و پر نکته است. حسد، برادران را وادار مىکند که او را به چاه بیندازند. قافلهاى سر مىرسد و دلو را در چاه مىافکنند تا آب بکشند و استفاده کنند. ناباورانه مىنگرند به جاى آب، نوجوانى زیبا از چاه سر برآورد. او را به بردگى مىگیرند و در مصر به فروش مىرسانند. یوسف به عنوان برده به کاخ عزیز مصر راه مىیابد و زلیخا همسر عزیز، شیفته یوسف مىشود و مىخواهد از او کام گیرد.
یوسف پاکدامنِ پیغمبرزاده، به گناه تن نمىدهد. او را تهدید به زندان مىکنند. یوسف دست به دعا برمىدارد و مىگوید:
رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَى مِمّا یَدْعُونَنى إِلَیْهِ وَ إِلاّ تَصْرِفْ عَنّى کَیْدهُنَّ أصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ(41)؛ بارالها، زندان براى من دوست داشتنىتر است از گناهى که مرا به سوى آن فرا مىخوانند، اگر مکر زنان را از من مگردانى با آنان درآمیزم و از جاهلان خواهم بود.
خداوند هم دعاى او را مستجاب فرمود و مکر زنان دربار را از او بگرداند. پس یوسف را زندانى کردند.
- یوسف مدتى را در زندان مىگذراند. سالها و حکایتها مىگذرد تا آن که براى تعبیر خواب پادشاه مصر در زندان به نزد او مىآیند. یوسف از موقعیت استفاده مىکند، از بىگناهى خود مىگوید، و از سبب زندانى شدن خود جویا مىشود.
پیام او را به پادشاه مىرسانند. پادشاه زنان را احضار مىکند. همه زنان، به ویژه زلیخا همسر پادشاه، بر گناهکارى خود و بىگناهى یوسف گواهى مىدهند. یوسف از زندان آزاد، مقرّب دربار و وزیر دارایى و اقتصاد مىشود.
در کنعان مردم دچار قحطى مىشوند و براى تهیّه آذوقه به سوى مصر رو مىآورند. مصر که با تدبیر یوسف داراى انبارهاى بزرگ غلّه شده است پذیراى فرزندان یعقوب مىشود.
باز هم حکایتها مىگذرد تا آنگاه که خبر یوسف به یعقوب مىرسد و یعقوب و خاندانش راهى مصر و بر سراى بزرگ یوسف وارد مىشوند.
یوسف، پدر و مادرش را احترام مىکند و بر تخت مىنشاند و برادرانش در برابر او به خاک در مىافتند و براى خداوند سجده مىگزارند. با پدید آمدن چنین صحنهاى، خوابى که یوسف در نوجوانى دیده بود و به پدرش بازگو کرده بود تعبیر مىشود. در چنین شرایطى یوسف دست به دعا بر مىدارد و با خداوند چنین مناجات مىکند:
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِى مِنَ المُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِى مِنْ تَأْوِیلِ الأَحادِیثِ فاطِرَ السَّمـواتِ وَالأَرضِ أَنْتَ وَلِیّى فِى الدُّنْیا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنى مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِى بِالصّالِحینَ(42)؛ بارالها، تو به من ریاست دادى، و تعبیر خواب را تو به من آموختى، اى آفریننده آسمانها و زمین، تو ولى و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران و به نیکوکارانم بپیوند.
دعاى حضرت یونس (علیه السلام) در قرآن
حضرت یونس یکى از پیامبران الهى بود. او زمانى دراز مردم را به توحید و یکتاپرستى فرا خواند. لیکن این دعوت و تبلیغ طولانى مردم را به راه نیاورد و آنان همچنان بر کفر خود لجاجت مىکردند. در این هنگام که یونس از جهل و کفر آنان به خشم آمده بود، پیش از آن که از خداوند اجازه گیرد از شهر خارج شد و سر به بیابان گذاشت. رفت تا به دریا رسید. به قدرت الهى یک ماهى بزرگ دهان باز کرد و یونس را بلعید. یونس بدون آن که در شکم ماهى هضم شود زندانى شد و دانست این سزاى آن است که بدون اذن الهى، مأموریت خود را رها کرده است.
در چنین شرایطى با دلى شکسته و قطع امید از همه جا، دعا کرد و گفت:
لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّى کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ(43)؛ خدایا، معبودى به جز تو نیست، از هر عیب، منزّهى. به درستى که من از کسانى هستم که بر خود ستم کردم.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «ما دعاى او را مستجاب کردیم و او را از غم نجات دادیم، و این چنین همه مؤمنان را نجات مىدهیم.»
حضرت یونس که از شکم ماهى و دریاى عمیق نجات یافته بود، به محل مأموریت خود باز آمد و مردم هم که در غیاب او به خود آمده بودند به گرد او جمع شدند و راه پاکى و خدا پرستى در پیش گرفتند.
چند نکته
1. خداوند در پایان داستان یونس مىفرماید: «و کذلکَ نُنجِى المؤمنین؛ ما این چنین مؤمنان را از غم و گرفتارى نجات مىدهیم.» گویا داستان یونس براى این در قرآن آمده است که این قانون کلى و سنّت همیشگى الهى بازگو شود: نجات مؤمنان گرفتار، برنامه دائمى خداست که در همه زمانها و مکانها و در تمام نسلها جارى است.
پر واضح است که این بشارت و مژدهاى براى همه ماست.
پیامبر گرامى ما فرمود: «آیا شما را راهنمایى کنم به اسم اعظم الهى، که هر گاه خداوند با آن اسم خوانده شود جواب دهد، و هر گاه با آن اسم از خداوند درخواست شود پاسخ دهد؟ آن دعاى یونس است که در تاریکىها خواند: «لا إِلهَ إلاّ أنتَ سُبْحانَکَ إِنِّى کُنْتُ مِنَ الظّالمینَ.»
مردى پرسید: اى رسول خدا! آیا این دعا مخصوص یونس بود یا براى همه مؤمنان است؟ پیامبر (صلّى الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «آیا نشنیدى بقیه آیه را: «وَ کَذلِکَ نُنْجِى المُؤمِنینَ.»(44)
2. عارفان الهى به دعاى حضرت یونس اهمیت فراوان مىدهند و بدان اهتمام ورزند و آن را ذکر یونسیّه نامند.
3. دعاهاى معصومان(علیهم السلام) ریشه قرآنى دارد. چرا که آنان فرزندان قرآنند و از معرفت زلال قرآنى بهرهمندند. امام حسین(علیه السلام) با اقتباس از دعاى حضرت یونس، در دعاى عرفه گوید:
لا إلهَ إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّى کُنْتُ مِنَ الظالمینَ. لا إلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مَنَ المُسْتَغْفِرینَ. لا إلهَ إلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إنّى کُنْتُ مِنَ المُوَحِّدینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الخائِفینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الوَجِلینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرّاجینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ المُهَلِّلینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ السّائِلینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ المُسَبِّحینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ المُکَبِّرینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ رَبّى و رَبُّ آبائى الأَوَّلینَ؛
به جز تو خدایى نیست، منزّهى از عیب، من از ستمکارانم. به جز تو خدایى نیست، منزهى تو، من از استغفار کنندگانم. به جز تو خدایى نیست، منزّهى تو، من از یکتا پرستانم. به جز تو خدایى نیست، منزّهى، من از بیمناکان از عذاب توام. به جز تو خدایى نیست، منزّهى تو، من از افراد ترسانم. به جز تو خدایى نیست، منزّهى تو،
من از امیدوارانم. به جز تو خدایى نیست، تو منزّهى ، من از آرزومندانم. به جز تو خدایى نیست، منزهى تو، من از لا اله اِلاّ اللّه گویانم. به جز تو خدایى نیست، منزّهى تو، من از گدایانم. به جز تو خدایى نیست، منزهى تو، من از تسبیح گویانم. به جز تو خدایى نیست، منزّهى تو، من از الله اکبر گویانم. به جز تو خدایى نیست، منزهى تو که پروردگار من و پروردگار پدران پیشین منى.
چند حدیث در فضیلت این دعا
1. پیامبر گرامى(صلّى الله علیه وآله): «هر بیمار مسلمانى که این دعا را بخواند، اگر در آن بیمارى (بهبودى نیافت و) مرد پاداش شهید به او داده مىشود، و اگر بهبودى یافت خوب شده در حالى که تمام گناهانش آمرزیده شده است.»(45)
2. رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم): «آیا به شما خبر دهم از دعایى که هر گاه غم و گرفتارى پیش آمد آن دعا را بخوانید گشایش حاصل شود؟» اصحاب گفتند: آرى اى رسول خدا. آن حضرت فرمود: «دعاى یونس که طعمه ماهى شد: لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ.»(46)
3. امام صادق (علیه السلام): «عجب دارم از کسى که غم زده است چطور این دعا را نمىخواند لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ» چرا که خداوند به دنبال آن مىفرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِى المُؤْمِنِینَ.» (ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این چنین مؤمنان را نجات مىدهیم.)(47)
4. مرحوم کلینى نقل مىکند: مردى خراسانى بین مکه و مدینه در ربذه به امام صادق (علیه السلام) برخورد و عرضه داشت: فدایت شوم من تاکنون فرزنددار نشدهام، چه کنم؟
حضرت فرمود: «هر گاه به وطن برگشتى و خواستى به سوى همسرت روى، آیه "وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغاضِـباً فَـظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلـهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّى کُنْتُ مِنَ الظّالِمِـینَ" را تا سه آیه بخوان، إن شاء الله فرزنددار خواهى شد.»(48)
دعاى سلیمان(علیه السلام) براى حکومتى بىنظیر
سلیمان و پدرش داود از پیامبران الهى بودند که خداوند در قرآن کریم از آنان به نیکى یاد مىکند. از آن جا که سلیمان (علیه السلام) شیفته اسب بود، لشکریان او مسابقه اسب دوانى ترتیب داده بودند تا براى نبرد با دشمن آماده باشند و سلیمان از آن، سان مىدید. مسابقه به درازا کشید و وقت فضیلت نماز سپرى شد. خداوند که خواست سلیمان را بیازماید جنازهاى بر تخت او افکند. سلیمان به درگاه الهى رو کرد و دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ اغْفِرْلى وَ هَبْ لى مُلْکاً لا یَنْبَغى لأَحَدٍ مِنْ بَعْدى إِنَّکَ أَنْتَ الوَهّابُ(49)؛ خداوندا، مرا بیامرز و حکومتى به من ببخش که شایسته هیچ کس پس از من نباشد، همانا تو بسیار عطا کنندهاى.
خداوند متعال هم خواسته او را برآورد و حکومتى بىنظیر به او عطا کرد. پس از گذشت هزاران سال هنوز هم داستان مُلک سلیمان بر سر زبانهاست و از آن به بزرگى و عظمت یاد مىشود.
دعاهاى حضرت زکریا (علیه السلام) در قرآن
دعا براى درخواست فرزند
زکریّا یکى از پیامبران الهى است. او یک عمر توحید و خداپرستى و پاکى و درستى را تبلیغ کرد و مردم را به راه راست هدایت نمود. آنگاه که به سنّ پیرى رسید فکر مىکرد به زودى مرگ به سراغ او خواهد آمد و در غمى جانکاه فرو رفت.
غم و اندوه زکریا براى آن بود که فرزندى نداشت و از نزدیکان او هم کسى نبود که راه او را ادامه دهد و از این نظر بسیار اندوهگین شد که مشعل هدایتى که از دیرباز در خاندان او و به دست پدران او بوده است به خاموشى گراید.
پیرى خود و عقیم بودن همسر، او را از چشم داشتن به لطف الهى باز نداشت او این خواسته و آرزوى خود را در موارد گوناگون از خداوند درخواست کرد که در سه جاى قرآن کریم از آن یاد شده است:
الف) "حنّه" همسر عمران در حال حاملگى نذر کرده بود فرزندى که به دنیا مىآورد خدمتگزار بیتالمقدس شود. وقتى که زایمان کرد دختر زایید و گفت: «خداوندا دختر زاییدم ـ گرچه آرزو داشتم پسر باشد ـ و او را مریم نامیدم و از شیطان رجیم به تو پناه دادم.»
خداوند هم نذر او را قبول کرد. زکریا که شوهر خاله مریم و بزرگِ بیتالمقدس بود سرپرستى مریم را بر عهده گرفت و او را بزرگ کرد. و در میان مسجد براى او محرابى ساخت که مریم در آن به عبادت مىپرداخت. زکریا هرگاه براى سرکشى به مریم به محراب او داخل مىشد مشاهده مىکرد طعام گوارا و میوههاى غیر فصل نزد مریم موجود است، از مریم مىپرسید: «اینها از کجا براى تو آمده است؟»
جواب مىشنید: «از جانب خداوند متعال آمده، و خداوند به هر کس خواهد روزى بىحساب مىدهد.»
در این هنگام، عبادت و معنویت و کمالات مریم، زکریا را تکان داد و با خود گفت: چه مىشد من چنین فرزندى داشتم و بلافاصله دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِیَّةً طَیِّبَةً اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاء(50)؛ بارالها، به من ذریه و فرزندانى پاکیزه از نزد خود ببخش، به درستى که تو شنونده دعایى.
سپس در حالى که در محراب نماز مىگزارد؛ فرشتگان الهى به او بشارت دادند که خداوند فرزندى به نام یحیى که بزرگ و پاکدامن و پیامبر خواهد بود به تو عطا مىکند.
زکریا ناباورانه گفت: «کجا من پسرى خواهم داشت، چرا که خود پیر و همسرم نازاست؟!»
جواب آمد: «خداوند انجام مىدهد آنچه را خواهد.»
ب) در آغاز سوره مریم آمده است: یاد کن رحمت پروردگارت را بر حضرت زکریا. آنگاه که آهسته پروردگارش را خواند و گفت:
رَبِّ إِنِّى وَهَنَ العَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیّاً * وَ إِنِّى خِفْتُ المَوالِى مِنْ وَرائِى وَ کانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً(51)؛ بارالها، استخوانم سست شده و موى سپید، سرم را فرا گرفته است، تاکنون هرگاه تو را خواندهام بدعاقبت نبودهام. من از موالى پس از خود مىترسم، همسرم نیز عقیم است، فرزندى به من عطا کن از جانب خود که وارث من و وارث آل یعقوب باشد، و او را پسندیده بدار.
از جانب خداوند ندا آمد: «اى زکریا تو را بشارت مىدهیم به پسرى که نامش یحیى است و پیش از این همنامى نداشته است.»
زکریا گفت: «پروردگارا، کجا من پسرى خواهم داشت در حالى که همسرم نازاست؟»
جواب آمد: «خداى تو این چنین مىخواهد و براى او آسان است. پیشتر تو را آفریدم در حالى که چیزى نبودى.»
خداوند یحیى را با کتاب و حکمت به زکریا عطا فرمود.
ج) در سوره انبیاء، در مقام یاد پیامبران و اشاره به زندگى و بندگىشان، آنگاه که نوبت به زکریا مىرسد، خداوند مىفرماید: آنگاه که زکریا پروردگارش را ندا داد و گفت:
رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنْتَ خیْرُ الوارِثینَ(52)؛ بارالها، مرا تنها نگذار و تو بهترین وارثانى.
و خداوند فرماید: «ما دعاى او را مستجاب کردیم و یحیى را به او بخشیدیم و همسرش را به صلاح آوردیم، آنان در کارهاى خیر شتاب داشتند و با امید و بیم ما را مىخواندند و در برابر ما خاشع بودند.»
ذکر چند حدیث
1. در تاریخ آمده است: «رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) هر گاه حضرت على (علیه السلام) را در جنگها به میدان مىفرستاد دعا مىکرد و مىگفت: «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنْتَ خیْرُ الوارِثینَ»؛ بارالها مرا تنها مگذار ـ یعنى على را از من مگیر ـ و تو بهترین وارثانى.»(53)
2. مرحوم کلینى از حارث نصرى حکایت مىکند که او گوید: «به امام صادق (علیه السلام) گفتم: خاندان من همه منقرض شدهاند و من هم فرزندى ندارم. (کنایه از این که به من دعایى تعلیم کن تا به برکت آن فرزنددار شوم).
حضرت فرمود: در سجده بگو: «رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَةً طَیِّبَةً إنَّکَ سَمیعُ الدُّعاء»، «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ انْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ.»
حارث گوید: من به دستور حضرت عمل کردم و در سجدهام این دو آیه را خواندم. خداوند به من دو پسر به نامهاى على و حسین عطا کرد.»(54)
3. على بن محمد صیمرى کاتب گوید: «با دختر جعفر بن محمد کاتب ازدواج کردم و او را بسیار دوست داشتم، اما از این ازدواج فرزندى نصیبم نشد. به سراغ امام هادى (علیه السلام) رفتم و داستان خود را براى او باز گفتم. او تبسّم کرد و فرمود: انگشترى فراهم کن که نگینش فیروزه باشد و بر آن بنویس: «رَبِّّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ.» صیمرى گوید: به دستور حضرت عمل کردم، یک سال نگذشت که از آن همسر، پسرى روزىام شد.»(55)
روایات دیگرى هم درباره نحوه طلب فرزند از خداوند آمده است.(56)
دعاى صاحبان باغ سوخته
در زمانهاى دور، در سرزمین یمن مرد با ایمانى زندگى مىکرد. او باغ و بستان بزرگ و آبادى داشت و به هنگام برداشت محصول، فقیران و تهىدستان به باغ او مىآمدند و بهره مىبردند. وقتى که پدر از جهان رخت بر بست پسران مالک باغ شدند و تصمیم گرفتند از میوه و ثمره باغ به مستمندان چیزى ندهند. زمان برداشت محصول فرارسید، آنان با خود گفتند:
فردا صبح بى سر و صدا به باغ مىرویم و به سرعت محصول را جمع مىکنیم و تا تهىدستان از شروع برداشت محصول بىخبر هستند ما کار را تمام کرده و آن را به خانه و انبار مىآوریم. آنان بدون آن که توجه کنند که نعمتها همه از خداست و خداوند در محصول آنان براى فقرا سهمى قرار داده است، با این تصمیم، شب خوابیدند تا پگاه به باغ روند.
همان شب آتش الهى، باغ را سوزاند به گونهاى که صبحگاهان وقتى که آنان به باغ رسیدند با خود گفتند: اشتباه آمدیم، این باغ ما نیست. برادر عاقلتر گفت: مگر به شما نگفتم تسبیح الهى گویید و به یاد خداوند باشید و جانب حق را پاس دارید!
آنان از غفلت به در آمدند و هشیار شدند و به اشتباه خود پى بردند و گفتند:
سُبْحانَ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالمِین(57)؛ منزّه است پروردگار ما، همانا ما ستمکارانیم.
آنان یکدیگر را ملامت کردند و به گناه خود اقرار و اعتراف کردند و تصمیم گرفتند راه راست و درست، و روش پدر خردمند خود را در پیش گیرند و گفتند:
عَسى رَبُّنا أَنْ یُبْدِلنا خَیْراً منْها إِنّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ(58)؛ امیدواریم پروردگار ما بهتر از آن باغ؛ به ما دهد، ما به سوى پروردگار خود رو مىکنیم.
پی نوشت :
1- اعراف، آیه 23.
2- شعراء (26) آیات 117 و118.
3- نوح (71) آیات 26 ـ 28.
4- قمر (54) آیه 10.
5- مؤمنون / ذ 26. همین جمله در همین سوره در آیه 39 از زبان پیامبر دیگر آمده است و نام او به صراحت ذکر نشده است. بعضى آن پیامبر را هود «پیشواى قوم عاد»، و بعضى دیگر صالح «پیامبر قوم ثمود» مىدانند.
6- مؤمنون/ 28 و 29.
7- تفسیر صافى، ج3، ص399.
8- خصال، ص634.
9- هود/41.
10- هود/45.
11- هود/47.
12- انبیاء/ آیه 83.
13- مجمع البیان، ج7، ص59.
14- ص/ آیه 41.
15- صافى، ج3، ص351.
16- بقره/ آیه 250.
17- تحریم/ آیه 11.
18- نورالثقلین، ج5، ص377.
19- زمر (39) آیه 46.
20- انبیاء (21) آیه 112.
21- مؤمنون (23) آیه 118.
22- طه (20) آیه 114.
23- تفسیر صافى، ج3، ص322.
24- اسراء (17) آیه 80.
25- تفسیر صافى، ج3، ص212.
26- شورى (42) آیه 10.
27- نمل (27) آیه 59.
28- اسراء (17) آیه 111.
29- رعد (13) آیه 30.
30- انعام (6) آیه 162.
31- توبه (9) آیه 129.
32 و 33- لکل دعاء فى القرآن قصة وإجابة، ص 69.
34- آل عمران (3) آیات 26 ـ 27.
35- نورالثقلین، ج3، ص324/ الدّر المنثور، ج2، ص25.
36- مؤمنون (23) آیات 93 و94.
37- فصّلت (41) آیه 36.
38- اعراف (7) آیه 200.
39- مؤمنون (23) آیات 97 و98.
40- نمل/ آیه 44.
41- یوسف/ آیه 33.
42- یوسف، آیه 101.
43- انبیاء، آیه 87.
44- قوارع القرآن، ص67.
45- قوارع القرآن، ص67.
46- کشاف، ج3، ص132، پاورقى.
47- خصال، ص218.
48- کافى، ج6، ص10.
49- سوره ص/آیه 35.
50- آل عمران/ آیه 38.
51- مریم/ آیات 3 ـ 5.
52- انبیاء/ آیه 89.
53- مروج الذهب، ج2، ص422.
54- کافى، ج6، ص8 / مجمع البیان، ج7، ص61.
55- نور الثقلین، ج3، ص456.
56- کافى، ج6، ص7 ـ 10/ نور الثقلین، ج3، ص456.
57- قلم/ آیه 29.
58- قلم/ آیه 32.
منبع: کتاب دعاهاى قرآن