ماهان شبکه ایرانیان

مفهوم و اثبات رجعت (۴)

تکرار رخدادهای پیشینیان در امّت اسلامی روایات فراوانی از طریق شیعه و سنی وارد شده است که آنچه در امّت های گذشته رخ داده است در این امّت نیز رخ خواهد داد، پس با توجّه به این روایات، یکی از رخدادهای مهم و مکرر امّت های گذشته که رجعت است در امّت اسلامی هم به وقوع می پیوندد

مفهوم و اثبات رجعت (4)

تکرار رخدادهای پیشینیان در امّت اسلامی

روایات فراوانی از طریق شیعه و سنی وارد شده است که آنچه در امّت های گذشته رخ داده است در این امّت نیز رخ خواهد داد، پس با توجّه به این روایات، یکی از رخدادهای مهم و مکرر امّت های گذشته که رجعت است در امّت اسلامی هم به وقوع می پیوندد. علامه ی طباطبایی می نویسد:
«آیات و روایات به طور اجمال بر تحقق رجعت دلالت دارند؛ نظیر سخن خدای متعال که فرموده است: «آیا گمان کرده اید وارد بهشت می شوید و حوادثی مانند حوادث گذشتگان به شما نمی رسد؟»(1) و از جمله حوادثی که قبل از ما واقع گردیده است و در این امّت هم به وقوع می پیوندد زنده شدن مردگان است، همان گونه که قرآن قصه ی ابراهیم و موسی و عیسی و عزیر و ارمیا و کسان دیگری غیر از آنها را نقل کرده که بازگشت اموات تحقق یافته است و شیعه و سنی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند که فرمود: قسم به کسی که جانم در دست اوست همانا شما مسلمانان با سنّت هایی که درامّت های گذشته بوده است روبرو خواهید شد و مو به مو در این امّت هم پیاده خواهد شد به طوری که نه شما از راهی که برای آنها بود جدا می شوید و نه سنّت های بنی اسرائیل از شما جدا خواهند شد.»(2)
روایات تکرار رخدادهای امّت های گذشته فراوان است و ما در اینجا چند مورد آن را نقل می کنیم:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
یَکُونُ فی هذِهِ الأُمَّةِ کُلُّما کانَ فی بَنی اِسرائیلَ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ و القَذَّةِ بِالقذَّةِ.(3)
آنچه در بنی اسرائیل رخ داد بدون کم و کاست دراین امّت هم رخ خواهد داد.
همچنین در روایت دیگری با سند صحیح فرمود:
کُلُّما کان فِی الاُمَمِ السابِقَةِ یکونُ مِثلُه فی هذِهِ الأمَّةِ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ وَ القَذَّةِ بالقَذَّةِ.(4)
آنچه در امّت های گذشته واقع شد بدون کم و زیاد در این امّت هم به وقوع می پیوندد.
چیزی در امّت پیامبران پیش از من واقع نشد مگر اینکه نظیر آن در امّت من واقع می شود.
روایات این موضوع بسیار است و شیخ حرّ عاملی درباره ی تعداد زیاد آن می نویسد:
والاحادیث فی ذلک کثیرة متواترة بین الشیعة والعامة.(5)
روایات دراین زمینه (تکرار رخدادهای امّت های قبلی در امّت اسلامی) بین شیعه و سنی زیاد و در حدّ تواتر است.
اهل سنت حوادث گذشته را محدود به انحراف مردم و بروز بدعت ها و امثال آن دانسته اند امّا این تخصیص بدون مخصص است، روایات مطلق است و محدود کردن به بیان چند مورد بر خلاف ظاهر آنهاست. البته عدّه ای از آنها تکرار همه رخدادهای امّت های گذشته را پذیرفته اند. امّا رجعت را که از جمله آن حوادث است نپذیرفته اند در حالی که ما دلیلی نداریم که عموم این روایات را در ارتباط با رجعت تحصیص زده باشد.

رجعت در امّت های گذشته

در بحث قبل بیان گردید که آنچه در امّت های گذشته پیش آمده است در این امّت هم پی خواهد آمد و در این بحث بیان می کنیم که یکی از اموری که در میان آنها پیش آمد رجعت بود و درنتیجه رجعت در امّت اسلامی هم پیش خواهد آمد و گریزی از پذیرش آن نخواهد بود.
امّت های گذشته به ویژه بنی اسرائیل شاهد رجعت هایی بودند که در بحث امکان وقوع رجعت به سه مورد آن از قرآن کریم اشاره کردیم. این رجعت ها درباره ی ارمیا یا عزیر و رجعت مردم یکی از شهرهای شام و یک جمع هفتاد نفری از همراهان موسی (علیه السلام) بود و در اینجا دو مورد دیگر را بیان می کنیم.

الف- رجعت ذوالقرنین

رجعت ذوالقرنین از بهترین نمونه های اقوام گذشته است.
«از امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال شد: ذوالقرنین چه کسی بود؟ حضرت فرمود: مردی که خداوند او را برای هدایت قومش مبعوث کرد امّا مردم او را تکذیب کردند و ضربه ای بر پیشانی او زدند و جان داد. آنگاه خداوند او را زنده کرد و به سوی قومش فرستاد و دوباره او را تکذیب کردند و ضربه ای بر آن سمت پیشانیش زدند و جان سپرد و سپس خداوند او را زنده کرد. او ذوالقرنین است؛ زیرا دو طرف پیشانیش ضربه خورد.»(6)

ب - رجعت فرزند نوح

«یکی از فرزندان نوح (علیه السلام) که عمر طولانی کرد و گفته اند وصی آن حضرت بوده است «سام» می باشد. حواریون عیسی (علیه السلام) از او خواستند تا سام را زنده کند. مسیح (علیه السلام) هم بر سر قبر او رفت و گفت: ای سام! به اذن خدا مرا اجابت کن، او هم به قدرت خداوند برخاست. عیسی (علیه السلام) از او پرسید دنیا چگونه است؟ سام پاسخ داد: مانند خانه ای که دو درب دارد، از این درب داخل شدم و از درب دیگر خارج گردیدم.
در نقل دیگری آمده است: عیسی (علیه السلام) از او پرسید می خواهی بمانی یا بازگردی؟ و او جواب داد: یا روح الله باز می گردم.»(7)

4- اجماع

یکی از دلایل اثباتِ مسائل دینی اجماع است. اتفاق نظر علما بر یک موضوع دینی را اجماع گویند و رجعت از موضوعاتی است که علمای شیعه بر آن اجماع دارند. شیخ مفید در این باره می نویسد:
اتفقت الامامیة علی وجود رجعة کثیر من الاموات الی الدنیا قبل یوم القیامة.(8)
شیعه بر بازگشت عده ی زیادی از اموات به دنیا پیش از روز قیامت اتفاق نظر دارد.
ابوالصلاح الحلبی: اجمعت الفرقة المحقة علی اعادة من محض الکفر او الایمان من امّتنا فی دولة المهدی(علیه السلام).(9)
گروه حق مدار شیعه بر بازگشت هر کس از امّت ما که کفر یا ایمان خود را خالص کرده است در دولت مهدی (علیه السلام) اجماع دارد.
سیّد مرتضی: قد اجتمعت الامامیة علی ان الله تعالی عند ظهور القائم صاحب الزمان (علیه السلام) یعید قوما من اولیائه لنصرته و الابتهاج بدولته و قوما من اعدائه لیفعل بهم ما یستحق من العذاب و اجماع هذه الطائفه حجة، لان المعصوم فیهم فیحب القطع علی ثبوت الرجعة.(10)
شیعه اجماع دارد که خداوند به هنگام ظهور قائم، صاحب الزمان (علیه السلام) عدّه ای از دوستان خود را برای یاری دادن او و شادمانی از دولتش و عده ای از دشمنانش را هم برای عذابی که مستحق آن هستند به دنیا باز می گرداند و اجماع علمای شیعه حجت است؛ زیرا امام معصوم در آنهاست پس اعتقاد به رجعت واجب است.
حسن بن سلیمان بن خالد قمی: الرجعة ممّا اجمع علیه علماؤنا.(11)
رجعت از مسائلی است که علمای ما بر آن اتفاق نظر دارند.
علامه ی مجلسی: اجمعت الشیعه علی الرجعة فی جمیع الاعصار و اشتهرت بینهم کالشمس فی رابعة النهار.(12)
شیعه در همه ی زمان ها بر رجعت اجماع کرده است و آن مانند خورشید وسط آسمان در یمان شیعه شهرت یافته است.
شیخ حرّ عاملی: اجماع و اتفاق نظر همه شیعیان دوازده امامی بر صحت اعتقاد به رجعت است و مخالفت قابل اعتنایی از علمای گذشته و معاصر در میان آنها دیده نمی شود و با وجود روایات متواتر از پیامبر و ائمه (علیه السلام) که دلالت بر اعتقاد آن ها به رجعت دارند معلوم می شود که معصوم (علیه السلام) هم در این اجماع حضور دارد.(13)
سیّد عبدالله شُبّر: اعلم، ان الرجعة مما اجمعت علیه الشیعة الحقّة و الفرقة المحقة، بل هی من ضروریات مذهبهم.(14)
بدان که رجعت از اموری است که شیعه ی بر حقّ استوار و گروه واقع گرا بر آن اجماع دارد؛ بلکه از ضروریات مذهب آنهاست.

پاسخ به اشکال آلوسی بر اجماع

آلوسی از مفسران اهل سنت می نویسد: امین الدین طبرسی گفته است:
«انما الدلیل، اجماع الامامیة و الت (لله عویل لیس الاّ علیه» و انت تعلم ان مدار حجیة الاجماع علی المختار عندهم، حصول الجزم بموافقة المعصوم و لم یحصل للسنی هذا الجزم من الجماعهم هذا، فلا ینتهض ذلک حجة علیه مع ان له اجماعاً یخالفه و هو اجماع قومه علی عدم الرجعة الکاشف عما علیه سیّد المعصومین(صلی الله علیه و آله). (15)
«دلیل رجعت، اجماع علمای شیعه است و تنها بر آن تکیه می شود» و تو می دانی مدار حجیت اجماع نزد آنها (علمای شیعه) یقین به موافقت معصوم است و از اجماع آنها برای سنی این یقین به دست نمی آید. پس این اجماع بر سنی حجت نیست. ضمن اینکه سنی اجماعی دارد که مخالف اجماع شیعه است و آن اجماع اهل سنت بر عدم رجعت است که کشف از نظر سرور معصومین (صلی الله علیه و آله) دارد.)
اشکال های آلوسی در دو مورد خلاصله می شود:
1- مدار حجیت اجماع نزد شیعه، یقین به موافقت معصوم است و اجماع آنها برای سنی ها یقین آور نیست.
2- اجماع شیعه بر رجعت، اجماع مخالف دارد. اهل سنت بر عدم رجعت اجماع کرده اند که این اجماع کشف از قول سرور معصومین (صلی الله علیه و آله) می کند.
امّا پاسخ به اشکال اوّل این است که شیعه به عصمت محمّد و آل محمّد (علیهم السلام) که چهارده شخصیت آسمانی هستند اعتقاد دارند و آنها را حجت خدا می داند؛ از همین رو اجماع علمای شیعه که از کشف از موافقت یکی از آنها دارد را حجت می داند؛ امّا اهل سنت که تنها اعتقاد به عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) دارند در استفاده از دلیل شرعی اجماع در محدودیت قرار دارند و نتیجه این محدودیت، محرومیت از معارفی است که با اجماع کاشف از قول اهل بیت (علیه السلام)به دست می آید و البته این محدودیت و محرومیت نتیجه گزینش آنها در انتخاب مذهب است. بنابراین، عدم نیل به یقین برای سنی ها که آلوسی به آن اشاره کرده است از محدودیت در ابزارهای شناخت است که در اختیار آنها هم قرار دارد امّا از آن بهره نمی گیرند و این نظیر آن است که کسی چشم خود را ببندد و بگوید نمی بینم پس نیست و به وجود اشیاء اطراف خود یقین ندارم و گفته کسانی که با چشمان خود می بینند را هم حجت نمی دانم. در پاسخ به چنین کسی تنها می توان گفت: چشم باز کن تا آنچه را نمی بینی مشاهده کنی.
امّا اینکه آلوسی گفته است علمای سنی اجماع مخالفی با اجماع شیعه دارند که کشف از سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) می کند، مورد قبول نیست و دو جواب نقضی و حلی برای آن بیان می کنیم. امّا جواب نقضی این است که همان گونه که او می گوید اجماع شیعه مخالف دارد و آن اجماع سنی هاست ما هم در پاسخ می گوییم اجماع سنی ها مخالف دارد و آن اجماع شیعه است بنابراین اجماع اهل کشف از سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمی کند.
امّا جواب حلی این است که اجماعی حجت است که مدرک آن نامعلوم باشد امّا مدرک اجماع علمای اهل سنت معلوم است و آن نه روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله) که تعصب شدید و اغرض سیاسی است که بحث آن خواهد آمد و ما در مباحث آینده بیان می کنیم که منقولات وگفته های اهل سنت درباره ی رجعت به خاطر مخالفت بی حد و ضابطه ای که با رجعت دارند مخدوش و فاقد اعتبار است واجماع آنها نیز همین گونه است. بنابراین، روایت معتبری وجود نداشته است که آنها بر اساس آن به اجماع رسیده باشند و اکنون آن روایت در دسترس ما نباشد بلکه مایه اجماع آنها مخالفت های بی اساسی است که بیان گردیده و البته چنین اجماعی کمترین حجیت شرعی ندارد.

پاسخ به مخالفت با اجماع

مرحوم سیّد محسن امین در پاسخ به احمد امین که رجعت را مورد تحریف و تضعیف قرار داده است به این کلام سیّد مرتضی اشاره می کند «درباره ی رجعت عدّه ای معتقدند که خدای تعالی به هنگام ظهور مهدی (علیه السلام)، گروهی از مردم که از دنیا رفته اند را به دنیا باز می گرداند و عده ای دیگر معتقدند مراد از رجعت بازگشت دولت و امر و نهی به اهل بیت (علیه السلام) است نه رجوع اشخاص و زنده کردن اموات» و آنگاه نتیجه می گیرد مسأله اجماعی نیست.(16)
همچنین مرحوم محمّد جواد مغنیه می نویسد:
«عدّه ای از علمای شیعه می گویند خدای سبحان به زودی گروهی از اموات را به صورتی که بودند به زندگی دنیا باز می گرداند و به وسیله آنها اهل حقّ را بر اهل باطل پیروز می گرداند و این معنای رجعت است و عده ای دیگر این را انکار کردند و به طور قطع نفی کردند.»(17)
این گونه تضعیفِ اجماع تنها به برخی از علمای لبنان مربوط می شود که با هدف اسکات مخالفین صورت گرفته است. نویسنده ی کتاب شیعه فی المیزان همه ی علمای شیعه که اجماع بر رجعت دارند را گروهی از علمای شیعه به شمار آورده است و اندکی غیر عالم که به قول سیّد مرتضی علم الهدی از اثبات رجعت و امکان تحقق آن عاجز هستند را نیز گروه دیگری از علمای شیعه به حساب آورده است و نتیجه می گیرم اجماع بر رجعت نداریم.
امّا ما برای اثبات اختلافی نبودن اعتقاد به رجعت و عدم وجود مخالف برای اجماع بر آن، دو پاسخ مطرح می کنیم:
1- آنچه می تواند سخن مخالف با اجماع به شمار آید نظری است که از میان عالمان دینی مطرح شده باشد امّا سخن کسانی که از اثبات رجعت و امکان تحقق آن عاجزند ازعلمای شیعه به شمار نمی آیند و سخن آنها، سخنِ مخالف با اجماع نخواهد بود و آسیبی به اجماع نمی رساند از همین روست که برخی از محققان معاصر نوشته اند:
«مخالفت آنها طوری است که لطمه ای به اجماع نمی زند.»(18)
مخالفت با رجعت در صورتی قابل طرح است که از یک مبنا، تفسیر و توجیه قابل قبولی برخوردار باشد امّا این مخالفت، چنین ویژگی هایی ندارد بلکه ریشه ی آن ضعف در اندیشه است حال چنین مخالفتی در فضای علم و تحقیق و استدلال چه بهایی می تواند داشته باشد که برخی از کسانی که به سخن آنها اشاره کردیم بخواهند اجماع علمای شیعه را با آن نقض کنند.
2- در پاسخ اوّل بیان کردیم که مخالفت مطرح شده با رجعت ضرری به اجماع علمای شیعه نمی زند امّا در این پاسخ بر آنیم که اثبات کنیم حتی مخالفتی وجود نداشته است و در نتیجه اجماع بر رجعت بدون مخالف است. البته مراد از مخالفت با رجعت و انکار آن همان تأویل روایات از معنای اصطلاحی به بازگشت حکومت به اهل بیت (علیه السلام) است.
اجماع بر رجعت مخالف ندارد؛ زیرا کسانی که مخالفت با رجعت را نقل کرده اند علّت آن را ضعف اندیشه در اثبات امکان رجعت دانسته اند و این ضعف بیانگر آن است که مخالفان رجعت که روایات رجعت را تفسیر به رأی و تحریف کرده اند در زمره ی علمای تشیع نبوده اند بلکه علمای آن زمان که شیخ مفید، شیخ صدوق، سیّد مرتضی، شیخ طوسی و امثال آنها می باشند به رجعت به دنیا معتقد و روایات آن را نقل کرده و برخی از آنها بر این عقیده ی شیعی ادعای اجماع کرده اند پس چه کسی است که در برابر این بزرگان عالم تشیع در آن عصر، مخالفت کرده و مخالفت او از یک جایگاه معتبر علمی برخوردار بوده است؟
شیخ حرّ عاملی در این باره می نویسد:
انا لم نجد احدا من علمائهم خرج بانکار الرجعة و لاتعرض لتضعیف حدیث واحد من احادیثها و لا لتأویل شیء منها.(19)
ما یک نفر از علمای شیعه را هم سراغ نداریم که رجعت را انکار و یا یک حدیث آن را تضعیف و یا تأویل کرده باشد.
و محقق شهید آیة الله مطهری می نویسد:
«شاید در علمای شیعه یک نفر، دو نفر هم نمی شود پیدا کرد که رجعت را انکار کنند.»(20)
نقل مخالفت با رجعت برای اولین بار توسط شیخ مفید متوفای 412 هـ. ق با این عبارت مطرح گردید: و ان کان بینهم فی معنی الرجعة اختلاف اگر چه در معنای رجعت میان امامیه اختلاف است.(21)
البته وجود این اختلاف از نظر شیخ مفید بسیار جزئی بوده است چه اینکه می نویسد:
و الامامیة باجمعها علیه الاّ شذاذاً منهم تأولوا ما ورد فیه مما ذکرناه علی وجه یخالف ما وصفناه.(22)
همه ی شیعه به رجعت به دنیا اعتقاد دارند مگر عدّه ی اندکی که روایات رجعت را بر خلاف آنچه ما بیان کردیم تأویل کردند.
و سید مرتضی متوفای 436 هـ. ق می نویسد:
«امّا آن کس از اصحاب ما که رجعت را تأویل کرد که معنای آن بازگشت دولت و امر و نهی به قائم (علیه السلام) است و نه بازگشت اشخاص و زنده کردن اموات، عدّه ای از شیعیان وقتی از اثبات رجعت و بیان جواز آن عاجز ماندند و گمان بردند که رجعت با تکلیف منافات دارد بر این تأویل از روایات رجعت تکیه کردند و این کار آنها صحیح نیست».(23)
منشأ ورود تأویل روایات به کتاب های کلامی، تفسیری و روایی سخن شیخ مفید است و سید مرتضی به تبعیت از شیخ مفید و یا به صورت مستقل این تأویل روایات را وارد کتاب ها کرد و دیگران با تکیه بر نقل آنها در کتاب های بسیاری به آن اشاره کردند. البته همه ی علمای عصر شیخ مفید و سید مرتضی نظیر شیخ صدوق که در آن عصر در قم زندگی می کرد و شیخ طوسی که با فاصله کمی از او حیات خود را می گذرانده است با آنکه به بحث رجعت پرداخته اند امّا به این مخالفت اشاره نکرده اند و شاید وجود چنین مخالفتی را نپذیرفته و یا بسیار ناچیز می دانسته اند که قابل ذکر نبوده است و گرنه باید اگرچه با اشاره ی کوتاه از آن یاد می کردند.
البته در کتاب «الرجعة فی احادیث الفریقین» صفحه 4 آمده است که شیخ صدوق در کتاب اعتقادات، ص 76 به این تأویل اشاره کرده است، امّا این سخن صحیح نیست و شیخ صدوق چنین سخنی ندارد.
با توجّه به اینکه این تأویلِ از روایات تنها از سوی دو نفر از علما و آنهم به صورت کلی و مبهم و بدون ذکر نام تأویل کننده و منبعی که تأویل در آن بوده است نقل شده، نمی توان آن را به علمای شیعه نسبت داد. پس این تأویل یا مخالفت در افواه برخی از عوام شیعه بوده است و تعبیر شیخ مفید از وجود مخالف هم به همین اندازه است و سید مرتضی هم اگرچه در آغاز کلام خود، از مخالفین رجعت به «اصحاب ما» یاد کرده است امّا درتوضیح خود می نویسد: «عده ای از شیعیان» و این تعبیر از مخالفان می رساند که آنها عالم نبوده اند هر چند برخی از روی تسامح بالفظ عالم از آن ها یاد کرده اند.
اگر گفته شود سیره ی علما بر این نیست که مخالفت افراد عادی را در برابر کلام علما نقل کنند پس ممکن است مخالفت از سوی عالمی بوده باشد، پاسخ می دهیم در این مورد، علّت خاصی وجود داشته است و آن بیان مخالفت در روایتی از امام صادق (علیه السلام) است چنان که از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
مُقَصّرَةُ شیعَتِنا تقولُ معنَی الرَّجَعةِ أن یَرُدَّ اللهُ إلَینا مُلُک الدنیا و أن یجعَلَهُ لِلَمهدی وَیحَهُم.(24)
کوته فکران از شیعیان ما می گویند: معنای رجعت این است که خداوند مُلک دنیا را به ما بازمی گرداند و برای مهدی قرار می دهد، وای بر آنها.
حال که معلوم گردید منشأ اصلی مخالفت با رجعت روایت بوده است و این روایت در اختیار ما هم می باشد خود می توانیم درباره ی بود و نبود این مخالفت به واقعیت دست یابیم، یعنی اگر سند این روایت معتبر باشد وجود این مخالفت را در حدّ عده ی اندکی از شیعیان ضعیف و کوته فکر و مورد مذمت می پذیریم و اگر معتبر نباشد اصل وجود این مخالفت را، حتی در میان اندکی از عوام شیعه هم نمی پذیریم و در نتیجه در برابر اجماع بر رجعت مخالفی نمی بینیم.
امّا این روایت را که مفضل نقل کرده است راویانی در سلسله سند آن قرار دارند که بسیار ضعیف و بعضاً دروغگو و اهل غلو هستند. یکی از آنها محمّد بن نصیر می باشد که فردی ضعیف و اهل غلو می باشد و امام هادی (علیه السلام) او را لعنت کرده است و ما تحلیل کامل سند این روایت و اثبات ضعف شدید آن را در فصل اوضاع جهان پس از حضرت مهدی (علیه السلام) به طور کامل بیان خواهیم کرد.
از آنچه بیان کردیم روشن گردید که اجماع بر رجعت هیچ مخالفی از عالم و عامی ندارد و تأویلی که از زمان شیخ مفید تاکنون به آن اشاره شده است که روایات رجعت را به معنای بازگشت حکومت به حضرت مهدی (علیه السلام) معناکرده اند ثابت نیست و وجود آن اساسی جز یک روایت بسیار ضعیف ندارد و در نتیجه سخنان سیّد محسن امین و محمّد جواد مغنیه در تضعیف اجماع بر رجعت مبنای صحیحی ندارد.

پی نوشت ها :

1. سوره بقره، آیه 214.
2. المیزان، ج2، ص 108.
3. من لایحضره الفقیه، ج1، ص 203.
4. کمال الدین، ص 576.
5. الایقاظ من الهجعة، ص 123.
6. مختصر بصائر الدرجات، ص 204، این روایت با قدری تفاوت در منابع مختلف روائی نقل شده است.
7. تفسیر العیّاشی، ج1، ص 174، ح 50.
8. اوایل المقالات، ص 46.
9. الکافی فی الفقه، ص 487.
10. رسائل المرتضی، ج3، ص 136.
11. الایقاظ من الهجعة، ص 70.
12. بحار الانوار، ج 53، ص 122.
13. الایقاظ من الهجة، ص 63.
14. حقّ الیقین، ج2، ص 2.
15. روح المعانی، ج 20، ص27.
16. اعیان الشیعة، ج1، ص 57.
17. الشیعة فی المیزان، ص 54.
18. تفسیر نمونه، ج 15، ص 556.
19.الایقاظ من الهجعة، ص 373.
20. معاد، ص 55.
21. اوائل المقالات، ص 46.
22. اوائل المقالات، ص 78.
23. رسائل المرتضی، ج1، ص 26.
24. بحارالانوار، ج 53، ص 26.

منبع مقاله :
اکبری، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان