غیبت امام (علیه السلام)؛ بزرگترین گرفتاری عصر
معمولاً انسانها در گرفتاریهای سختتر توجه بیشتری به خدای خود دارند و به همین دلیل «انتظار فرج» در ایشان شدیدتر میشود. هر چه گرفتاری دشوارتر و شدیدتر باشد، امید به رحمت خدا و دستگیری او در انسان بیشتر است و اتّکا و توجّه به اسباب و وسائط، کمتر و ضعیفتر میگردد. پس شدّت و قوّت انتظار فرج، بستگی مستقیم به شدّت گرفتاری انسان دارد. یک بیماری سخت و صعب العلاج بیشتر از یک بیماری معمولی انسان را گرفتار میکند و در نتیجه، حال انتظار فرج در اوّلی بیش از حالت دوم است.
نکتهی دیگر این که: گرفتاری در انسان یک حالت روحی و معنوی است که میتواند منشأ مادّی داشته باشد یا نداشته باشد. یک بیماری خاص ممکن است از جهت شدّت گرفتاری تأثیرات متفاوتی بر افراد مختلف داشته باشد؛ یکی را بیشتر و دیگری را کمتر گرفتار کند. و این بستگی دارد به این که شخص از لحاظ روحی در مقابل آن بیماری چه عکسالعملی نشان دهد. لذا نوع بیماری تنها عاملی نیست که شدّت گرفتاری را معیّن میکند و عامل مهمتر، تأثّر روحی شخص از آن بیماری است.
پس به طور کلّی میزان گرفتاری انسان را تعلّقات روحی و عاطفی او در یک مورد خاص تعیین میکند. هر چه این تعلّقات عمیقتر و شدیدتر باشد، گرفتاری سختتر و شدیدتر خواهد بود.
بهترین مثال برای این مسأله وقتی است که فرزند کوچک انسان مریض میشود. در این حالت، هر چند که پدر یا مادر خودشان مریض نشدهاند، ولی در بسیاری موارد گرفتاری ایشان در بیماری فرزندشان بیش از زمانی است که خود آنها بیمار میشوند. مادر که عاطفه و محبّتش به فرزند معمولاً بیش از پدر میباشد، بیماری خودش را بسیار راحتتر تحمّل میکند تا بیماری فرزندش را.
در این مورد هر چه فرزند کوچکتر باشد، این تعلّق عاطفی قویتر است و گرفتاری مادر نیز وقتی که کودکش رنجور میشود، طاقت فرساتر و سختتر است. مادر حقیقتاً آرزو میکند که ای کاش خودِ او به جای فرزندش بیمار شده بود و به واقع در بیماری فرزند، خودش هم بیمار میشود.
علّت این امر تعلّق روحی شدیدی است که مادر نسبت به کودک خویش دارد و آنجا که این اندازه وابستگی روحی وجود ندارد چنین نیست. لذا همین مادر وقتی که فرزندِ شخصی دیگر را به همان بیماری مبتلا میبیند، آنچنان گرفتار نمیشود و اگر بشنود یک کودکی به آن مرض گرفتار شده است، قدری از لحاظ روحی متأثر میشود ولی خیلی زود این تألّم روحی از بین میرود و آن مسأله زندگی عادی او را به هم نمیزند و فکرش را مشغول نمیسازد. در حالی که همین مادر نسبت به بیماری فرزند خودش هرگز چنین نیست و آسایش و راحتی او در آن هنگام از بین میرود و تا وقتی کودکش بهبود نیافته است از فکر ناراحتیاش بیرون نمیرود.
این مسأله، مخصوصِ اطرافیان انسان که رابطهی نَسَبی نزدیک با او دارند، نمیباشد، بلکه نزدیکی عاطفی و روحی مهم است. چه بسا کسی از لحاظ ارتباط نسبی رابطهی نزدیکی با انسان نداشته باشد، ولی چون وابستگی شدید روحی با او دارد، در سختیها و گرفتاریهای او، ناراحت و گرفتار میشود.
با این مقدمه میتوانیم به سراغ مقصود اصلی خود برویم. در بحث «انتظار فرج امام عصر (علیه السلام)» مهمترین عامل این است که ببینیم غیبت آن حضرت چقدر انسان را گرفتار کرده است. اگر دوری از امام (علیه السلام) کسی را گرفتار کرده باشد، انتظار فرج برایِ او معنادار میشود و هر چقدر این گرفتاری شدیدتر باشد، انتظار فرج شدیدتری خواهد داشت.
هر کس به تناسب ارتباط معرفتی و روحی خود با امام زمانش، میتواند میزان گرفتاریاش در غیبتِ ایشان را بسنجد. ممکن است کسانی باشند که از غیبت امام خود، هیچگونه احساس گرفتاری نکنند و اصلاً برایشان مسأله آنقدر مهم نباشد که ذرّهای فکرشان را مشغول سازد و آنها را به فکر چارهی این درد بیندازد! آیا برای این گونه افراد، انتظار فرج امام عصر (علیه السلام) مطرح میشود؟!
همین افراد، اگر یک اسکناس هزار تومانی از جیب لباس یا کیف دستی آنها بِدُزدند، چه بسا ناراحت و نگران میشوند و فکرشان مشغول میشود که چه کار کنند، از چه کسی کمک بگیرند، دزد را چگونه پیدا کنند و ... این نگرانی و دل مشغولی حداقل دقایقی طول میکشد، ولی آیا تاکنون دوری از امام زمان (علیه السلام) به همان اندازه آنها را گرفتار و مشغول کرده است؟! آیا برای چند لحظه فکر کردهاند که چه کاری از دست ایشان برای رفعِ این گرفتاری بر میآید؟!
هر چیزی که برای انسان اهمیّت بیشتری داشته باشد، گرفتاری نسبت به آن برایش سختتر است و فکر و قلب انسان را بیشتر به خودش مشغول میسازد. تحمّل بعضی گرفتاریها، آنچنان برای انسان مشکل میشود که خواب و آسایش را از او میگیرد و عیش و نوش زندگانی را برایش تلخ میسازد.
شاید هر کس در زندگی خود کمابیش این مسأله را چشیده باشد و درگیری با آن را این گونه تجربه نموده باشد. ولی جای این سؤال وجود دارد که: دردِ دوری از امام (علیه السلام) چند درصد شیعیان را این چنین گرفتار ساخته است؟ چند نفر هستند که در این مصیبت، راحتی و آسایش خویش را - هر چند موقّت و محدود - از دست دادهاند؟
برای کدام یک از ما اتفاق افتاده که حتی برای چند دقیقه از دردِ فِراق حضرت (علیه السلام) نتوانسته باشیم به خواب برویم؟ البته این را نمیتوان از همه انتظار داشت، ولی آیا هر یک از ما تاکنون فکر کردهایم که چرا اماممان غایب شدهاند و چرا این مصیبت تاکنون بیش از 1163 سال طول کشیده است؟ براستی این موضوع چقدر ما را به خود مشغول ساخته است؟
اگر متوجه شویم که خدای ناکرده به بیماری سرطان گرفتار شدهایم، ناگهان همهی غمها و غصههای عالم بر دلمان مینشیند و به فکر فرو میرویم که برای خلاصی از این درد چه باید بکنیم. ولی از وقتی شنیدهایم که امام زمان ما (علیه السلام) به امرِ خدا و خواستِ او از ما دور شده و غیبت کردهاند، چقدر غصه خوردهایم؟ چقدر اندیشیدهایم که این بلا از کجا به سرمان آمد و راه نجات و خلاصی از آن چیست؟ فرمایش امام باقر (علیه السلام) را شنیدهایم که فرمودند:
اِذا غَضِبَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلی خَلقِهِ نَحّانا عَن جِوارِهم. (1)
هر وقت خدای تبارک و تعالی بر خلق خود غضب فرماید، ما (امامان) را از کنار ایشان دور میسازد.
معنای این سخن آن است که دوری از امام (علیه السلام) نتیجهی غضب و ناخشنودی خداوند از مردم است. و اگر چنین است باید بیندیشیم که چرا به چنین تنبیهی گرفتار آمدهایم و برای رفع آن چه کاری از دست ما ساخته است.
برای اینکه عمق درد برایمان بیشتر آشکار شود، از اینجا شروع کنیم که: اگر امام (علیه السلام) ظاهر و آشکار بودند، برای فرد فرد ما چه نعمتهایی فراهم بود که اکنون نیست؟ چه بهرههای شخصی از وجود ایشان میتوانستیم ببریم که در حال حاضر از آنها محروم هستیم؟ اگر هر یک از ما امکان دسترسیِ عادی و سهل به حضور اماممان داشتیم، چه مشکلاتی که دامنگیر ما نمیشد و چه سرگردانیها و بلاتکلیفیها که پیدا نمیکردیم؟
گاهی پیدا کردن یک حکم شرعیِ فقهی آنچنان مشکل میشود و آراء مختلف در یک مسأله آنقدر زیاد میگردد که افراد سست عقیده از اصل عمل به آن و یافتن وظیفهی شرعی خویش منصرف شده و راه بیخیالی و لااُبالیگری را پیش میگیرند و آنها که عقیدهی محکمتری دارند، جدّاً حیران و سرگردان میمانند. در صورتی که اگر یافتن امام (علیه السلام) و پرسیدن از ایشان برای آنها به راحتی میسّر بود، به این گرفتاریها دچار نمیشدند و از خودِ حضرت کسب تکلیف میکردند.
در مسائل اعتقادی، بلاتکلیفی بیشتر از احکام شرعی است و عموم انسانها در برخورد با نظریهها و مکاتب مختلف دینی - که هر کدام خود را حق میدانند و نظریّات دیگر را رد میکنند - توانایی تجزیه و تحلیل صحیح ندارند و گرایش آنها به یک مکتب خاص نوعاً از روی اعتمادی است که شخصیتهای مقبول خود میکنند؛ یعنی از روی «رجال» به حق یا باطل بودن یک نظریّه پی میبرند، در حالی که باید عکس این مطلب باشد. (2) به فرمودهی حضرت امیر (علیه السلام):
انَّ دینَ الله لا یُعرَفُ بالرّجال بَل بآیةِ الحقّ. فَاعرِف الحقَّ تَعرِف أهلَه. (3)
همانا دین خدا نه از طریق شخصیتها بلکه با نشانهی حق شناخته میشود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.
متأسفانه اکثر مؤمنان شناخت دقیق و کافی نسبت به نوع مباحث اعتقادی ندارند تا بتوانند به این سفارش حکیمانه عمل کنند، بلکه درست عکس آن را انجام میدهند و از طریق شخصیتهای افراد به حقّانیّت چیزی معتقد میشوند. افراد متخصّص هم چون مبانی مختلف و بعضاً متضّادی در شناخت دین دارند، کمتر با گفتگو به تفاهم و وحدت نظر میرسند. و گروه معدودی نیز که دارای مبانی مشترک اعتقادی هستند، در استنباط از ادلّه - قرآن و سنّت - یا در برداشتهای عقلی و نظری خود، اختلاف دارند.
به هر حال حداکثر دارایی ما در زمان غیبت امام (علیه السلام)، علاوه بر عقل - که در حدّ بدیهیات و مستقّلات عقلیّه حجّیت قطعی و ضروری دارد - ادلّهی نقلی و متونِ کتاب و سنّت است که در معرض تفسیرها و برداشتهای مختلف و گاه متعارض قرار میگیرند و چیزی بیش از سیاهیِ روی سپیدی نیستند؛ تعبیری که رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصیّت خود به امیر مؤمنان (علیه السلام) برای مؤمنان آخرالزمان به کار بردهاند:
یا علیُّ، واعلَم اَنَّ اَعجَبَ الناسِ ایماناً واَعظَمَهُم یقیناً قومٌ یَکُونُونَ فی آخِرِ الزَّمانِ لَم یَلحَقُوا النَبِیَّ و حَجَبَتهُمُ الحُجَّةُ فآمَنُوا بِسَوادٍ عَلی بَیاضٍ. (4)
ای علی، بدان که شگفت انگیزترین ایمانها در مردم و بزرگترین یقینها در ایشان، از آنِ گروهی است که در آخرالزمان که پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلم) را درک نکردهاند و امام (علیه السلام) هم از دیدگانشان پوشیده است و ایمانِ آنها به واسطهی سیاهیِ روی سپیدی است.
ایمان از طریق سیاهی روی سپیدی، بر اساس اعتماد و اتکال بر قرآن و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) میباشد که تنها مرجع صحیح برای دینداری است. چنین ایمانی به دلیل سختی و دشواریاش، ارزش و قیمت زیادی دارد، و درست به همین دلیل بسیار کمیاب است؛ تا آن حدّ که خود حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) آنگاه که با وصّی خود حضرت امیر (علیه السلام) سخن از زمان غیبتِ امام دوازدهم (علیه السلام) مطرح کردند، فرمودند:
اِنّ الثّابتینَ عَلی القَولِ بِهِ فی زمانِ غَیبَتِهِ. لَاَعَزُّ مِنَ الکِبریتِ الأحمَر. (5)
همانا ثابت قدمها بر اعتقاد به او (حضرت قائم (علیه السلام)) در زمان غیبتش از گوگرد سرخ کمیابتر هستند.
گوگرد سرخ مَثَلی است برای چیزهای بسیار کمیاب. در زمان غیبت امام عصر (علیه السلام) دینداران صرفاً با تکیه بر سیاهیهای روی سپیدی (یعنی نوشتهها) باید ایمانِ خود را حفظ کنند و لذا تعداد ایشان بسیار بسیار اندک خواهد بود و ثابت قدمان بر عقیده به امام غایب از گوگرد سرخ کمتر یافت میشوند.
همهی اینها از عوارض و لوازم غیبت امام (علیه السلام) میباشد که دامنگیر امّت ایشان شده و متأسفانه عمق این بلا و گرفتاری برای بسیاری از شیعیان هنوز ناشناخته مانده است. محرومیت از ظهور امام (علیه السلام) در اجتماع و طولانی شدن این درد، کم کم مسأله را برای بسیاری از مردم - حتی دوستان و شیعیان حضرتش - عادی ساخته و چنان به آن خو گرفتهاند که ناخودآگاه میپندارند گویی باید همیشه چنین باشد و کمتر احساس خلأ از حضور علنی امام عصر (علیه السلام) برای ایشان پیدا میشود.
برای اینکه میزان حرمان و بیچارگی شیعه در زمان غیبت امامش بیشتر روشن شود، یکی از بهترین راهها مقایسهی زمان غیبت با زمان ظهور ایشان است و توجه کردن به این که پس از ظهور چه برکاتی آشکار میشود و چه نعمتهایی از طرف خداوند بر کلِّ عالم سرازیر میگردد؛ نعمتها و برکاتی که رنگ عالَم را به کلّی با زمان غیبت متفاوت میسازد.
به عنوان نمونه از حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
اِذا قامَ قائمُنا، اَذهَبَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَن شیعَتِنا العاهَةَ وَ جَعَلَ قُلوبَهم کَزُبُرِ الحَدیدِ. (6)
وقتی قائم ما (اهل بیت (علیهم السلام)) قیام کند، خدای عزّوجلّ امراض و ناراحتیها را از شیعیان ما دور میکند و دلهای ایشان را همچون پارههای آهن میگرداند.
ناراحتیهای شیعیان تنها با ظهور امامشان رفع میشود و دلهای آنها مانند آهن محکم و استوار میگردد، به طوری که هیچ عاملی در ایشان سستی و انحراف در عقیده و دینداری ایجاد نمیکند.
یکی دیگر از بشارتهای زمان ظهور این است که امام عصر (علیه السلام)، شیعه را از گرفتاریها و تنگناهای سخت نجات میدهند. به فرمودهی حضرت صادق (علیه السلام):
هُوَ المُفَرِّجُ لِلکَربِ عَن شیعَتِهِ بَعدَ ضَنکٍ شَدیدٍ وَ بَلاءٍ طَویلٍ و جَورٍ. فَطُوبی لِمَن اَدرَکَ ذلکَ الزَمانَ. (7)
اوست برطرف کنندهی گرفتاری و پریشانی شیعیانش پس از بینوایی و بدبختی سخت و بلای طولانی و ستم. پس خوشا به حال کسانی که آن زمان را درک کنند.
بیچارگی و بدبختی سخت و بلای طولانی شیعیان، مربوط به زمان غیبت امام (علیه السلام) است که در فشار و تنگنا زندگی را سپری میکنند. با ظهور امام (علیه السلام) همهی این ناراحتیها رفع میشود و مؤمنان در همهی عالم به آسایش و راحتی میرسند. به همین جهت یکی از اوصاف حضرت در دعاها «مُزیلُ الهَمِّ»(8): برطرف کنندهی ناراحتی است.
یکی دیگر از القاب ایشان «جامعُ الکَلِمَةِ عَلَی التقوی» (9): گردآورندهی اعتقاد بر محور تقواست. بر اساس این صفت اعتقادات مختلف که بعضاً به خاطر غرض ورزیها و سوء استفادهها، با یکدیگر تعارض پیدا کردهاند، همگی بر محور تقوا و اساس خدایی گردآورده میشوند و تنها عقیدهی حق و قول مرضیّ خداوند بر دلها و افکار حاکم میگردد. امام صادق (علیه السلام) در توصیف همین ویژگی فرمودهاند:
أما تُحِبُّونَ أن یُظهِرَاللهُ تبارک و تعالی الحقَّ والعَدلَ فی البِلادِ وَ یَجمَعَ اللهُ الکَلِمَةَ و یؤلِّفَ اللهُ بَینَ قُلوبٍ مُختَلِفَةٍ ولا یَعصُونَ اللهَ فی أرضه؟! (10)
آیا دوست ندارید که خداوند متعال حق و عدالت را در همهی سرزمینها آشکار گرداند و وحدت کلمه (عقیده) به وجود آورد و بین دلهای جدا و پراکنده اُلفت برقرار نماید و هیچکس خداوند را در زمینش نافرمانی نکند؟!
با ظهور حضرت بقیّةالله ارواحنا فداه، ادیان و مذاهب ساختگی و منحرف همگی از بین میروند و مردمان بر محور دین حق - اسلام - اتفاق عقیده پیدا میکنند. خدای متعال فرموده است:
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ». (11)
اوست آن که فرستادهی خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمامی دینها چیزه گرداند هر چند که مشرکان را خوش نیاید.
حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) در تفسیر قسمت اول آیه چنین فرمودند:
هُوَ الَّذِی اَمَرَ رَسُولَه بِالوِلایَةِ لِوَصِیِّةِ. و الوِلایةُ هی دینُ الحقِّ.
اوست آنکه فرستادهی خود را به ولایت وصّی خویش فرمان داد. و ولایت همان دین حق است.
و در توضیح ادامهی ان اضافه کردند:
یُظهِرُهُ علی جَمیعِ الاَدیانِ عند قیامِ القائم (علیه السلام) (12).
دین حقّ را هنگام قیام حضرت قائم (علیه السلام) بر همهی ادیان چیره میگرداند.
در توضیح همین مطلب امام صادق (علیه السلام) به مفضّل فرمودند:
فَوَاللهِ یا مُفَضّل لَیَرفَعُ عَنِ المِلَلِ و الاَدیانِ الاختلافَ و یکونُ الدینُ کُلُّه واحداً. کما قال جَلَّ ذِکرُهُ: «اِنَّ الدینَ عنداللهِ الاسلام». (13) (14).
ای مفضّل، به خدا قسم آن حضرت از آئینها و مذاهب رفع اختلاف میکند و دین (خدا) یکی خواهد بود. همان گونه که خداوند - جلّ ذکره - فرموده: همانا دین نزد خداوند اسلام است.
با ظهور امام عصر (علیه السلام) همهی اختلافها و سوء برداشتها و کج فهمیها و انحرافات دینی و اخلاقی از بین میرود و انسان ها در روی کرهی زمین به وحدت کلمه و عقیده بر محور حق و دین صحیح نائل میشوند، و به این وسیله راهِ بندگی صحیح خدا برای همهی خلایق هموار میگردد.
در عصر ظهور، عقل و ایمان مردم به کمال میرسد و راه رسیدن به کمالات اخلاقی برایشان به طور کامل فراهم میگردد.
حضرت باقی (علیه السلام) در این باره فرمودهاند:
اِذا قامَ قائمُنا، وَضَعَ یَدَهُ علی رُؤُوسِ العِبادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقِولَهُم و اَکمَلَ بِهِ اَخلاقَهُم. (15)
آنگاه که قائم ما قیام نماید، دست خود را بر سر بندگان میگذارد و به این وسیله عقلهای ایشان را جمع میگرداند و اخلاق ایشان را کامل میفرماید.
آنقدر عقلها کامل میشود که مؤمنان دیگر برای امور مادّی و دنیوی ارزشی قائل نمیشوند و به خاطر پول و مقام با یکدیگر به نزاع و اختلاف بر نمیخیزند و کینهها از دلهای ایشان رخت بر میبندد و رأفت و گذشت بین آنها حاکم میشود.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این خصوص فرمودهاند:
لو قَد قامَ قائمُنا... لَذَهَبَت الشَّحناءُ مِن قُلوبِ العِبادِ. (16)
آن گاه که قائم ما قیام کند... کینه از دلهای بندگان رخت برمیبندد.
در فرمایش دیگری امام بافر (علیه السلام) آن زمان را چنین توصیف میکنند:
اِذا ظَهَرَ القائِمُ... یَجیءُ اَصحابُ الزَکاةِ بِزَکاتِهِم إلی المَحاویجِ مِن شیعَتِه فَلا یَقبَلُونَها فَیُصِرُّونَها و یَدُورونَ فی دُورهم فَیَخرُجُونَ اِلَیهم فَیَقُولونَ: لا حاجَةَ لَنا فی دَراهِمِکُم. (17)
آن گاه که حضرت قائم (علیه السلام) آشکار شوند... آنها که زکات بر عهده دارند، زکاتِ خود را به نزد نیازمندانِ شیعه میبرند ولی آنها را نمیپذیرند. پس زکاتها را در کیسه میکنند و به درِ خانههای آنها میبرند ولی آنها (از خانه) خارج میشوند و میگویند: ما نیازی به پولهای شما نداریم.
و آنگاه که حرص پول و مقام و دنیا از انسانها رخت بربندد و هر کس فقط به اندازهی مایحتاج خود از امکانات مادّی بهره ببرد و به همان قناعت ورزد، راه برای ایمان کامل بندگان همواره میگردد.
فرد عاقلی خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض میکند: میترسیم که مؤمن نباشیم. حضرت میفرمایند: چطور چنین میگویید؟ عرض میکند: برای این که ما در میان مؤمنان، کسی را سراغ نداریم که ارزش برادر ایمانیاش نزد او از پول بیشتر باشد و همواره در میان ما (مؤمنانِ معتقد به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام)) پول مهمتر و عزیزتر از برادر دینیمان است. حضرت در پاسخ چنین میفرمایند:
کلّا، إنّکم مُؤمِنُونَ، ولکن لا تُکمِلُونَ ایمانَکم حتّی یَخرُجَ قائِمُنا. فَعِندَها یَجمَعُ اللهُ اَحلامَکُم فَتَکُونُونَ مؤمنینَ کاملینَ. (18)
چنین نیست، شماها مؤمن هستید، ولی ایمانتان را به کمال نمیرسانید تا وقتی که قائم ما ظهور فرماید. در آن هنگام خداوند خِرَدهای شما را جمع میکند، پس به ایمان کامل میرسید.
بیان این احادیث صرفاً باز کردن روزنهای بود به سوی عصر طلایی ظهور تا بتوانیم بین آن شرایط ایدهآل و دوست داشتنی با آنچه در زمان غیبت گریبانگیر شیعه و اهل ایمان است مقایسهای به عمل آوریم و از این طریق به محرومیّت و ناداری خود بیشتر پی ببریم و آنگاه برایمان روشن شود که چه گوهر گرانقدر و چه ذخیرهی ارزشمندی سالهای سال بلکه قرنهاست در پس پردهی غیبت به سر میبرد. و همو که با ظهورش دنیا را بهشت و گلستان میکند، چگونه غریبانه در حجاب ظلمانی غیبت پنهان گشته است. از طرف دیگر انسانهای محتاج و تشنه را میبینیم که چگونه سرگردان و حیران، جستجوی آب زلال و چشمهی حیات بخش را رها کرده و به سرابی دلخوش کرده و راضی شدهاند.
اگر برکات وجودی این امامِ هُمام و این دُردانهی الهی برای ما بیشتر آشکار شود، دردِ دوری و محرومیّت از ایشان را بیشتر و عمیقتر حس میکنیم و تنها در این صورت است که واقعاً گرفتاری خود را مییابیم و آنگاه کمکم حال «انتظار فرج» واقعی در ما ایجاد میشود. اگر مصیبتها و گرفتاریهای خود را در غیبت امامان درک نکنیم، هیچگاه سوز انتظار فرج در ما به وجود نمیآید و از ژرفای دل به درگاه خداوند شکایت نمیبریم.
تعبیر «شکایت» از غیبت امام زمان (علیه السلام) در بعضی دعاهای مأثور به ما تعلیم داده شده است. در دعایی که نایب امام حضرت، جناب شیخ عمروی املا فرمودهاند و مرحوم سیّد بن طاووس سفارش زیادی به خواندن این دعا در عصر روز جمعه داشتهاند (19)، به درگاه خداوند این گونه عرضه میداریم:
اللَّهُمَّ إنّا نَشکُو الیکَ فَقَدَ نَبِیِّنا وَ غَیبَةَ وَلِیِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَینا و وُقُوعَ الفِتَنِ بِنا و تَظاهُرَ الأعداءِ عَلَینا و کَثرَةَ عَدُوِّنا و قِلَّةِ عَدَدِنا. اللهُّمُّ فَفَرِّج (فَافرُج) ذلِکَ بِفَتح مِنکَ تُعَجِّلُه وَ نَصرٍ مِنکَ تُعِزُّهُ و إمامِ عدلٍ تُظهِرُه، اِلهَ الحَقِّ رَبِّ العالَمین. (20)
خدایا، به درگاهت شکایت میبریم از فقدان پیامبرمان و غیبت سرپرستمان و سختی روزگارمان و گرفتار شدنمان به فتنهها و همدستی دشمنان علیه ما و زیادی دشمنانمان و کمی تعدادمان. پروردگارا، از طریق پیروزیی از جانب خودت که هر چه زودتر نصیب (ما) میگردانی و یاریِ خودت که عزیزش میداری و پیشوای عدالت که او را ظاهر میفرمایی فرج و گشایشی (از این گرفتاریها) قرار ده، ای معبود حق، ای پروردگار جهانیان.
در دعای دیگری که از نایب دوم حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) در اعمال ماه مبارک رمضان به ما رسیده نیز، همین تعبیر به چشم میخورد:
اَللَّهُمَّ إنّا نَشکُو إلیکَ فَقدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ علیه و آله و غَیبَةَ وَلیِِّنا (إمامنا) وَ کَثرَةَ عَدُوِّنا و قِلَّةَ عَدَدِنا وَ شِدَّةَ الفِتَنِ بِنا و تَظاهُرَ الزمانِ عَلَینا. فَصَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِهِ (و آلِ مُحمّدٍ) وَ اَعِنّا علی ذلکَ بِفَتح تُعَجِّلُه (کُلِّه مِنکَ بِفَتحٍ تُعَجِّلُهُ) و بِضُرٍّ تَکشِفُهُ و نَصرٍ تُعِزُّهُ و سُلطانِ حَقٍّ تُظهِرُه وَ رَحمَةٍ مِنکَ تُجَلِّلُناها و عافِیَةٍ مِنکَ تُلبِسُناها، بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ. (21)
خدایا به درگاهت شکایت میبریم از اینکه پیامبرمان را از دست دادهایم و سرپرست (امام) ما پنهان است و از زیادی دشمنانمان و کمی تعدادمان و سخت شدن فتنهها بر ما و هماهنگی (قدرتهای) روزگار علیه ما. پس بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل ایشان درود بفرست و مرا در برابرِ (همهی) اینها از جانب خودت یاری فرما از طریق پیروزیی که هر چه زودتر نصیب میفرمایی و با رفع پریشانی و بدحالی از جانب خود و یاری کردنی که عزیزش میداری و غلبه و سیطرهی حق که آن را آشکار میفرمایی و رحمتی از جانب خودت که ما را با آن میپوشانی و عافیتی از ناحیهی خودت که لباس ما قرار میدهی، (امید ما) به رحمت تو (است) ای ارحم الراحمین.
شکایت در هنگام بلا و گرفتاری مطرح میشود. انسان از چیزی که برایش رنجآور و دردناک است، به پیشگاه خداوند شِکوه میکند. این دعاها از ناحیهی مقدّس خود امام زمان (علیه السلام) به ما رسیده است، بنابراین چنین شکایتهایی به درگاه الهی نه تنها اشکالی ندارد بلکه نشان دهندهی درک و فهم صحیح دعا کننده در غیبت امام (علیه السلام) است که احساس بلا و مصیبت از دوری مولایش میکند و از خدای خویش گشایش و فتح طلب مینماید.
در این عبارات به گوشهای از گرفتاریهای زمان غیبت اشاره شده است: فتنههای سخت و فشارهای روزگار بر شیعه و «ضُرّ» که به معنای پریشانی و بدحالی مؤمن است و زیادی دشمنان شیعه و کم بودن عدد مؤمنان. اینها اندکی از ناراحتیها و رنجهای بسیار مؤمنان در زمان غیبت مولایشان است و همهی اینها مصادیق «بلا» و «ضَنک» و «کَرب» هستند که باید برای رفعشان به فرج الهی امیدوار بود. نالیدن و شِکوه کردن به درگاه الهی تنها چارهی این دردهاست.
امّا از یک نکته نباید غفلت کرد؛ و آن اینکه: «شکایت» در این جا از روی ناخشنودی و بیصبری نسبت به قضای الهی و خواست خدا نمیباشد. گاهی انسان از چیزی شکایت میکند به خاطر اینکه از آن ناراضی است، ولی مؤمن در هیچ حالی و در هیچ شرایطی از آن چه خداوند برایش مقدّر فرموده، ناخشنود نیست هر چند که بلا و مصیبتش برایش تقدیر شده باشد.
بلاها و گرفتاریها برای مؤمن رنج آور و ناراحت کننده هستند ولی ناراحتیِ او به معنای ناراضی بودنش نیست. به طور کلی ناراحتی به دو معنا به کار میرود:
یکی: ناملایمتی و ناخوشی و دوم: نارضایتی و ناخشنودی. این دو معنا لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. ممکن است انسان از چیزی ناراحت ( به معنای اول) باشد ولی از آن ناراضی نباشد. درد و بیماری برای انسان معمولاً ناراحت کننده و ناخوشایند است ولی اگر اهل ایمان باشد از اینکه خداوند - به هر دلیل و حکمتی - برایش بیماری را مقدّر فرموده، ناخشنود و ناراضی نیست.
بله؛ اگر خودش گناهی مرتکب شده که احتمال میدهد به خاطر آن به مرض مبتلا شده، از انجام آن گناه ناراضی است ولی به خاطر اینکه خداوند او را به عقوبت گناهش گرفتار ساخته، از ذات اقدس پروردگار و عدل او ناخشنود نمیباشد. بنابراین اگر برای رفع آن بیماری دست به دعا بلند کند، و از خدا بخواهد که به عدلِ خود با او رفتار نکند، به سبب عدم رضایت از عدالتِ پروردگارش نیست؛ بلکه میداند عافیت طلبی از خدای متعال، محبوبِ اوست و از همین رو خواهانِ عافیت و سلامتی میشود. (22)
امّا در هیچ حالی - قبل از دعا و پس از آن - از آن چه خداوند برایش مقدّر فرموده ناراضی نیست. پس اگر دعایش در رفع بیماری مؤثّر واقع نشد، از این که خدا برایش چنین خواسته، قلباً خشنود و راضی است. این شرط وجود ایمان در انسان میباشد.
به هر حال مؤمن باید برای رفع گرفتاریهایش به درگاه خدا بنالد و خدا همین شکایت را از مؤمن میپسندد، امّا مشروط بر این که هیچگونه ناخشنودی نسبت به آنچه خداوند میخواهد، در مؤمن نباشد.
خداوند دوست دارد که بندگانش وقتی در تنگنا و سختی قرار میگیرند، به خودِ او روی آورند و از هیچ مخلوقی چیزی نخواهند (مگر آنها که خداوند خود امر به توسّل به ایشان کرده که توسّل به آنها در حقیقت توسّل به خداست) و به طور کلّی یکی از حکمتهای بلایا میتواند همین امر باشد. ولی در عین حال از آنها خواسته است که همواره به آنچه او در مورد بندگانش میپسندد، راضی و خشنود باشند. لذا همان طور که در روایات ائمه (علیهم السلام) آمده است، «رضا» به قضای الهی و «صبر» در بلایا، همراه با شکر نعمتهای خداوند، انسان را به مقام «صِدّیقین» میرساند. (23)
«صبر جمیل» که در قرآن به آن امر شده است، صبری است که در آن شکایت به مردم نباشد.
فَاصبِر صَبراً جمیلاً (24).
وقتی جابر جعفی از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) از معنای «صبر جمیل» در آیهی فوق پرسید، حضرت در پاسخ فرمودند:
ذلکَ صَبرٌ لَیسَ فیه شَکویً اِلَی النّاسِ. (25)
آن، صبری است که در آن شکایت به مردم نباشد.
روح صبر همان رضایت و خشنودی مؤمن از قضای خداوند است و اگر با حفظِ صبر برای رفع بلا و گرفتاریاش به درگاه الهی شکایت کند، کار نادرستی انجام نداده است. آنچه با صبر جمیل سازگار نمیباشد، شکایت به غیر خداست؛ به مردمی که خود محتاج دستگیری و رحمت خدا هستند. مؤمن فرجِ خود را فقط و فقط از خدایش میطلبد و به کسی جز او امید نمیبندد. بنابراین دوری از امام عصر (علیه السلام) که مهمترین گرفتاریِ مؤمنان در این زمان است، آنها را وا میدارد تا از این امر به درگاه الهی شکایت کنند و از ذات اقدسش گشایش در این گرفتاری بخواهند. چنانکه در هر دو موردِ نقل شده، پس از شکایت به سوی پروردگار، از او میخواهند تا فرج آنها را هر چه زودتر برساند و آنها را از گرفتاریهایشان خلاصی بخشد؛ که فرج الهی با ظهور «امام عدل» یا «سلطان حق» حاصل میشود.
خلاصه اینکه شکایت به درگاه الهی، اگر با ناخشنودی بنده همراه نباشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه پسندیده و مأمورٌ به میباشد.
پینوشتها:
1. اصول کافی، کتاب الحجّة، بابٌ فی الغیبه، ح 31.
2. البته در مورد اهل بیت عصمت و طهارت چنین نیست. چون ایشان معیار حق و باطل هستند و خشنودی آنها نشانهی حقّانیت و ناخشودیشان نشانهی بطلان میباشد. این حقیقت در زیارت حضرت مهدی (علیه السلام) چنین آمده است: «الحَقُّ ما رَضیتُموه. وَ الباطِلُ ما سَخِطتُموه.» حقّ آن چیزی است که شما از آن خشنودید، و باطل عبارت است از آنچه مورد ناخشنودی شماست. (احتجاج طبرسی ج 2 ص 317، بحارالانوار ج 102 ص 82)
«سخطتموه» در بسیاری از کتابها، از جمله «مفاتیح الجنان» - به اشتباه «أسخطتموه» آمده است، در حالی که در منابع موجود از این زیارت بدون استثنا «سخطتموه» ذکر شده. علاوه بر این که «أسخطتموه» یعنی «آن را ناخشنود ساختید» که هیچ مناسبتی با معنای عبارت زیارت ندارد.
3. امالی طوسی ص 625.
4. کمال الدین باب 25 ح 8.
5. کمال الدین باب 31 ح 7.
6. الخصال ج 2 ص 541.
7. کمال الدین باب 55 ح 8.
8. بحارالانوار ج 102 ص 102.
9. دعای ندبه (الاقبال ص 297).
10. اصول کافی، کتاب الحجّة، باب نادر فی حال الغیبه، ج 2.
11. برائت/ 33.
12. اصول کافی، کتاب الحجّة، باب فیهُ نکت و نتف من التنزیل فی الولایه، ح 91.
13. آل عمران/ 19.
14. بحارالانوار ج 53 ص 4.
15. بحارالانوار ج 52 ص 336 ح 71.
16. بحارالانوار ج 52 ص 316 ح 11.
17. بحارالانوار ج 52 ص 390 ح 212.
18. بحارالانوار ج 67 ص 351 ح 54.
19. ایشان فرمودهاند که: اگر نسبت به خواندن همهی آنچه در تعقیبات عصر روز جمعه آوردیم، عذری داشتی، مبادا در خواندن این دعا سستی بورزی. هر آینه این امر را از فضیلتهای اختصاصی خداوند در حق خود میدانیم، پس بر آن اعتماد کن. (جمال الاسبوع ص315).
20. جمال الاسبوع ص 318؛ کمال الدین باب 45 ح 43.
21. دعای افتتاح، (اقبال الاعمال ج 1 ص 61).
22. رجوع شود به دعای بیست و سوم صحیفهی سجادیه که در آن امام زین العابدین (علیه السلام) از خداوند به عبارات مختلف طلب عافیت کردهاند. یکی از دعاهای حضرت این است: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَدٍ وَ آلِهِ و عافِنی عافِیَةً کافِیَةً شافِیَةً عالِیَّةً نامِیَّةً، عافِیَةً تُوَلِّدُ فی بَدَنی العافِیَةً عافِیَةَ الدُنیا والآخِرةِ.
23. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الرضا بالقضاء، ح 6.
24. معارج / 5.
25. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الصبر، ح 23.
منبع مقاله :
بنیهاشمی، سیّدمحمّد؛ (1390)، سلوک منتظران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ ششم