کافی است از خود بپرسیم آخرین باری که فیلمی دیدیم که نقش کودک یا نوجوانی داشت که در خاطرمان مانده باشد کی بوده است؟ فیلم «سعادتآباد» را به خاطر بیاورید، در سکانس اول فیلم کودک خانواده به منزل پرستارش میرود و ما دیگر او را نمیبینیم تا پایان شب. وجود این کودک در این خانواده و معضلاتش چه نقشی بازی میکند؟ بدتر از آن فیلم «آااادت نمیکنیم» است که بچههای خانواده را میبینیم اما مثل سیاه لشکر فقط از جلوی دوربین رد میشوند.
سالهای دهه شصت دوران تنوع ژانر بود. از فیلم جنگی ساخته میشد تا ملودرامهای عاشقانه. هر کس راه خودش را میرفت و کمتر پیش میآمد موضوعی در دو فیلم تکرار شود. در همین دوران ژانر کودک و نوجوآنهم رونق داشت. برای بچههای دهه شصت هنوز فیلمهایی که در سینما بلوار دیدهاند قطعاً یکی از بهترین خاطرات کودکیشان هستند،
«کلاه قرمزی»، «دزد عروسکها»، «بهترین بابای دنیا»، «گربه آوازهخوان» و …. خیلی از بازیگران کودک با ما بزرگ شدند و خیلیها هم راه خودشان را رفتند؛ اما در چند سال اخیر، شاید بتوان گفت از اوایل دهه هفتاد و ساخت فیلمهای سیاسی و بعد روی آوردن به کمدیهای مبتذل و سرانجام رسیدن به الگویی تقلیدی از کارهای فرهادی، خیلی از ژانرها فراموش شدند. تا جایی که دیدن فیلمی مثل
«سیانور» یا
«بادیگارد» آنقدر سر ذوقمان میآورد که باقی مسائل را فراموش میکنیم. در این میان ژانر کودک و نوجوآنهم کلاً فراموششده است. هرازگاهی فیلمی ضعیف به شیوه تئاترهای تلویزیونی ساخته میشود که کسی هم به تماشایش نمی شیند؛ اما مهمتر از ژانر کودک و نوجوان، هویت و شخصیت کودکان است که در این صنعت تقلیدی کاملاً از یاد برده شده است. کافی است از خود بپرسیم آخرین باری که فیلمی دیدیم که نقش کودک یا نوجوانی داشت که در خاطرمان مانده باشد کی بوده است؟ فیلم
«سعادتآباد» را به خاطر بیاورید، در سکانس اول فیلم کودک خانواده به منزل پرستارش میرود و ما دیگر او را نمیبینیم تا پایان شب. وجود این کودک در این خانواده و معضلاتش چه نقشی بازی میکند؟ بدتر از آن فیلم
«آااادت نمیکنیم» است که بچههای خانواده را میبینیم اما مثل سیاه لشکر فقط از جلوی دوربین رد میشوند. دیگر فیلم کودک و ژانر و این حرفها سوسولبازی محسوب میشود؛ اما ناگهان فیلمی مثل
«نفس» میآید و شما را میبرد وسط دنیای کودکانهاش. فیلمی که بزرگترین نقطه قوتش بازی بازیگر خردسالش است که کاملاً در نقش فرورفته است و معصومیت و پاکی کودکی را در عین بازی در نقش خود به نمایش میگذارد. بعد از تماشای نفس است که واقعاً دلتنگ کودکان و نقششان روی پرده سینما میشویم. آن طراوت و معصومیتی که یک کودک با خود به فیلم ارزانی میدارد گوهر کم پیدایی است در این دوران آشفتهبازار تقلید و ادای روشنفکری در آوردن. از سویی دیگر کار با کودکان بسیار سخت است. بازی گرفتن از کودکی که تنها دلمشغولیاش بازیهای کودکانه و دنیای خیالیاش است و زود خسته و کلافه میشود و دلش برای پدر و مادرش تنگ میشود چیزی شبیه غیرممکن است؛ اما بودهاند نابغههایی که از پس این مهم برآمدهاند. از کودکان بازیهایی گرفتهاند که هنوز ماندگارند و در ذهن ما حکشدهاند. بیایید نگاهی به چندتایی از بهترین نقشآفرینیهای کودک در سینما و تلویزیون ایران بیاندازیم.
10-پرنده کوچک خوشبختی (1366) – پوران درخشنده
کمتر کسی است که این فیلم ندیده باشد. خیلیهایمآنهم وقتی بچه بودیم با سکانس پایانی فیلم وقتی ملیحه بالاخره حرف می زند و سکوتش را میشکند گریه کردیم. بازی تئاتری هما روستا در نقش معلمی دلسوز تبدیل شد به تیپیک معلم در سینما و تلویزیون در سالها بعد؛ اما ستاره بیچونوچرای فیلم عطیه معصومی در نقش دختری بود که در اثر شوک از دست دادن مادرش توانایی حرف زدن را ازدستداده است. معصومی آنقدر خوب بازی کرده بود که وقتی فهمیدیم این دخترک واقعاً ناشنوا و لال است تعجب کردیم. پرنده کوچک خوشبختی مثل سایر کارهای درخشنده زیادی ملودراماتیک است اما توانایی درخشنده در بازی گرفتن از یک کودک استثنایی تحسینبرانگیز است.
9- قصههای مجید (1369) – کیومرث پوراحمد
مگر میشود از کودک و نوجوان گفت و «قصههای مجید» را فراموش کرد. مجموعه تلویزیونی که اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد از تلویزیون پخش میشد و روایت مجید با بازی مهدی باقربیگی و دردسرهایش بود.«قصههای مجید» که اقتباسی بسیار موفق از کتابی به همین نام به قلم هوشنگ مرادی کرمانی است یکی از موفقترین سریالهای تلویزیون است. موفقیت این سریال هم بیش از هر چیزی مدیون بازی زیبای باقربیگی در نقش نوجوانی پردردسر است که گویش زیبای اصفهانیاش و ماجراهای او با بیبیاش چندتایی از بهترین خاطرات کودکیمان را رقم زد. باقر بیگی هم نابازیگری بود که فعالیت هنریاش را با این سریال شروع کرد و گرچه هیچوقت نتوانست موفقیتش را تکرار کند اما همیشه بهعنوان مجید ساده و شیطان در خاطرمان میماند.
8- هفتتیرهای چوبی (1354) – شاپور قریب
فیلمی کوتاه که روایت ورود تلویزیون به یکی از روستاهای دورافتاده ایران است. ستارگان اصلی فیلم کودکانی هستند که با ورود جعبه جادویی دنیایشان متحول میشود. وسترن بازی میکنند و حتی سکانس معروف دوئل «خوب، بد، زشت» را بازسازی میکنند. بچههایی که همه دنیایشان میشود تلویزیون و اینکه هر شب در خانه و حیاط منزلی که تلویزیون دارد جمع شوند و فردایش آنچه دیدند را بازی کنند، گرچه این بازی در آخر کمی برایشان گران تمام میشود. بازی کودکان این فیلم یکی از بهترین بازیهای کودکان در تاریخ سینمای ایران است. این بچهها آنقدر خوب بازی میکنند که شک میکنیم که شاید همه وقایع فیلم واقعی است و آنها از حضور دوربین اطلاعی ندارند. اوج هنرنماییشآنهم همان بازسازی شاهکار سرجیولئونه است. اینکه قریب چگونه از چند کودک روستایی اینگونه بازی گرفته درسی است برای هر کارگردانی که میخواهد با کودکان کار کند. هفتتیرهای چوبی فیلم کمتر دیدهشدهای است که بسیار شیرین و جذاب از آب درآمده است.
7- میم مثل مادر (1385) – رسول ملاقلی پور
آخرین اثر ملاقلی پور ملودرامی درباره فداکاری مادری برای فرزند بیمارش بود که در زمان اکران خیلی سروصدا به پا کرد. ملاقلی پور که فیلمهایی چون «نسل سوخته» و «قارچ سمی» را در کارنامه دارد نزد مردم بیشتر با این فیلم شناخته میشود. فیلمی که از حضور چند تن از مطرحترین ستارگان سینمای ایران، چون حسین یاری، جمشید هاشمپور و … بهره میبرد اما ستاره بیچونوچرایش علی شادمان، بازیگر کودکی بود که دل همه را ربود. گرچه «میم مثل مادر» به قوت سایر کارهای فیلمسازش نبود اما به لطف بازی درخشان شادمان توانست اشک چشم همه را درآورد. شادمان بعدازاین فیلم همچنان به کار هنریاش ادامه داد و در سال 2011 برنده بهترین بازیگر نوجوان از جشنواره کودک و نوجوان ایران شد؛ اما تا به امروز ماندگارترین نقشش همان سعید «میم مثل مادر» است.
6-بچههای آسمان (1375) و رنگ خدا (1377) – مجید مجیدی
«بچههای آسمان» به همراه «رنگ خدا» از بهترین کارهای مجیدی و بهترین نقشآفرینیهای کودک و نوجوان سینمای ایران است. این فیلم تحسینشده که بارها جز 10 فیلم برتر تاریخ سینمای ایران قرارگرفته و نامزد اسکار سال 1997 از طرف ایران بود روایت فقر خانوادهای است که توانایی خرید کفش برای بچههایشان را ندارند و دختر و پسر از یک کتانی کهنه اشتراکی استفاده میکنند. دخترک صبح به مدرسه میرود و بعدازظهر برادرش همان کفش را میپوشد و به مدرسه میرود اما هر روز دیر میرسد. مجیدی از دو نا بازیگر بازیهای بسیار قوی و تأثیرگذاری گرفته است. گرچه به نظر میرسد این دو کودک در نقشهای خودشان ظاهرشدهاند اما این موضوع چیزی از زیبایی و تأثیرگذاری این نقشها کم نمیکند. عطش پیروزی و امید در چهره پسربچه در مسابقه دو آنقدر زیباست که هیچگاه فراموش نخواهد شد. او طوری میدود که انگار واقعاً قرار است در خط انتها جایزه ویژهای به او بدهند. همین موضوع را در رنگ خدا هم میبینیم. پسرکی نابینا با بازی محسن رمضانی که چیزی نمیبیند اما واژه روشندل را معنا میکند. دو کودک بچههای آسمان و محسن رمضانی در رنگ خدا بیشک یکی از بهترین بازیهای کودک و نوجوان را ارائه دادهاند.
5- سلطان قلبها (1374) – محمد علی فردین
این روزها خیلیها سینمای قبل از انقلاب یا فیلم فارسی را از بیخ و بن زیر سؤال میبرند. یک ادای روشنفکری که خیلی مد است. سلطان قلبها نماینده اصلی همین فیلم فارسیهاست. سلطان قلبها از عوامل جذاب زیادی بهره میبرد. فردین در نقش اصلی، سازوآواز و موسیقی حرفهای انوشیروان روحانی و مهمتر از همه کودکی شیرین که بازیاش تا امروز یکی از ماندگارترین و بهترین بازیهای کودکان در سینمای ایران است. بازی این بازیگر خردسال، در این فیلم در نقش دخترکی شیطان و دوستداشتنی که کلکلهایش با فردین و دیگر آدمبزرگهای داستان، برگ برنده فیلم بود، یک بازی حرفهای و تکرار نشدنی است.
4- سازدهنی (1352) و دونده (1361) – امیر نادری
امیر نادری که از مهمترین فیلمسازان موج نوی سینمای ایران شناخته میشود در دو فیلم «دونده» و «سازدهنی» به سراغ کودکان مناطق محروم و دنیای محدود و زیبایشان میرود. در سازدهنی مجموعهای از عوامل حرفهای سینما گرد هم آمدهاند تا یکی از بهترین فیلمهای کودک و نوجوان سینمای ایران را بسازند. فیلمبرداری علیرضا زریندست، تدوین سهراب شهید ثالث و فیلمنامه خود نادری یک فیلم بسیار زیبا و ستایش برانگیز ساخته است؛ اما همه اینها بدون هنرنمایی بازیگر کودک فیلم بیلطف است. امیرو، کودک جنوبی که از گرما خیس عرق است و این طرف و آن طرف میرود و همه ذوقش سازدهنی عبدالله دوستش است. سکانسهای زیبای فیلم همه با بازی این کودک کامل میشوند. جایی که کنار یک کشتی بهگلنشسته کودکانه اشک میریزد، وقتی باهم سن و سالانش دعوا میکند و برای اینکه زودتر به عبدالله کولی بدهد و بتواند سازدهنی را چند لحظهای در اختیار داشته باشد هر کاری میکند، وقتی در کوچهها میدود و درنهایت سازدهنی را به دریا میاندازد، همه و همه از زیباترین سکانسهای سینمای ایران است. نادری در دونده بار دیگر به سراغ همین کودکان میرود و فیلمی از همین جنس میآفریند، با همان طراوت و زیبایی «سازدهنی». «دونده» که اولین فیلمی است که بعد از انقلاب نام سینمای ایران را در مجامع بینالمللی مطرح میکند روایت امیروست، پسرکی جنوبی که سودای مهاجرت به آنسوی آبها را در سر دارد و بعد از مدتی با شرکت در کلاسهای شبانه الفبا یاد میگیرد و در زیباترین سکانس فیلم در پایان در یک مسابقه شرکت میکند و از همه هم سن و سالانش جلو می زند. نگاه مغموم و شکستخورده امیرو وقتی همه بطریهایی که جمع کرده است در دریا میریزد، وقتی امیدوارانه به آنسوی آبها نگاه میکند، وقتی خسته و نفسنفسزنان آب را به مقصد رسانده و دستش را برای دریافت مزدش دراز میکند و وقتی پول را کف دستش میبیند کودکانه میخندد، امیرو را به یکی از ماندگارترین شخصیتهای سینمای ایران تبدیل کرده است.
3- جدایی نادر از سیمین (1388) – اصغر فرهادی
فرهادی هم از آن دسته کارگردانانی است که کودکان نقش مهمی در آثارش ایفا میکنند. کودکان در نقش ناظرانی ساکت رفتار بزرگترها را تماشا میکنند و گاهی وارد بازیهای پیچیده آنها میشوند. در جدایی دخترکی که نقش دختر ساره بیات را بازی میکند، همین نظارهگر است. بیماری پدر نادر را با تعجب برانداز میکند و با کپسول اکسیژنش بازی میکند. در تمام دعواها و کشمکشها حاضر است و در سکوت نظاره میکند و درنهایت درگیر مشاجرات دیگران میشود. وقتی معلم ترمه، دختر نادر و سیمین، از او درباره نقاشیاش میپرسد، هم نمیخواهد دروغ بگوید و هم نمیخواهد پدر و مادرش را به دردسر بیاندازد. چگونه یک کودک به این سن و سال میتواند چنین احساسات متناقضی را به نمایش بگذارد؟ اینهمه آن چیزی است که این بازی را درخشان و در ذهنمان حک میکند. واکنش مشابهی را در فیلم دیگر فرهادی یعنی «درباره الی» میبینیم. وقتی پیمان معادی از پسرش میخواهد دروغ بگوید که خالی الی را ندیده است و پسرک معصومانه حرف پدر را تکرار میکند؛ اما شاید شیرینترین کودک آثار فرهادی در «فروشنده» است که بیخبر از همهچیز ماکارونیاش را میخورد و وقتی عماد غذا دردهانش میماسد با کنجکاوی میپرسد که ” غذاش خوب نیست؟”. در آثار فرهادی برخلاف سایر فیلمسازآنهمدوره و مقلدش کودکان منفعل و مغفول نیستند. چشمان هشیاری هستند که همهچیز را میبینند و ضبط میکنند و فرهادی هم استادانه از بازیگران کودکش چنین بازی میگیرد. پسرک فیلم «گذشته» به خاطر بیاورید. چقدر خوب تلخی و ناراحتیاش از شرایط موجود را به نمایش میگذاشت. چگونه عدم علاقهاش به علی مصفا و اشغال کردن تختش را نشان میداد. شاید بهترین قسمتهای فیلم «گذشته» فرهادی بازی فؤاد و بار عاطفی بود که همراه داشت.
2- بادکنک سفید (1373) – جعفر پناهی
«بادکنک سفید» هم یکی از آن فیلمهایی است که کلی حال و هوای خوب با خود دارد. فیلمی به کارگردانی پناهی که از ایده پناهی و پرویز شهبازی و به فیلمنامه عباس کیارستمی ساختهشده است. دخترکی که ساعاتی قبل از سالتحویل به دنبال ماهی برای تنگ سفره هفتسین است و با کلی چانهزنی از مادرش پول میگیرد اما در میانه راه پول را گم میکند. دخترک چنان معصومانه به مادرش اصرار میکند که برای سفره هفتسین ماهی تپل لازم دارند و آنقدر صادقانه بعد از گم کردن پولش گریه میکند که دل هر بینندهای را به درد میآورد. برادرش هم که کمی از او بزرگتر است در نقش ناجی به کمکش میآید تا شاید باهم بتوانند چارهای پیدا کنند. «بادکنک سفید» با آنکه ساخته پناهی است اما مهر کارهای کیارستمی را بر خود دارد. چیزی که نه مستند است نه داستان و شاید حتی نتوان گفت مستند داستانی. «بادکنک سفید» برشی است از زندگی یک کودک خردسال و دنیای کوچکش و ذهن و قلب بزرگش.
1- ده (1380) و خانه دوست کجاست (1365) – عباس کیارستمی
عباس کیارستمی استاد بیچونوچرای بازی گرفتن از نا بازیگرانبود. سبک فیلمسازی وی آغازگر راهی جدید در سینمای ایران و حتی جهان شد. فیلم «ده» ماجرای زنی است که در «ده» سکانس با ده نفر در ماشینش گفتگو میکند. جذابترین این سکانسها هم حضور پسر این زن در ماشین است. پسرکی که طلاق خانواده و ازدواج مجدد پدر را پشت سر گذاشته و در عین کودکی کمی بزرگتر از سنش به نظر میرسد. وقتی به مادرش میگوید که پدرش شبها که فکر میکند همه خواب هستند کانالهای بد ماهواره را تماشا میکند بیننده نمیداند بخندد یا گریه کند. خود کیارستمی درباره فیلم ده و شیوه بازی گرفتن از نا بازیگرانش میگوید:
نا بازیگران فقط از عهده یک نقش برمیآیند و آنهم نقش خودشان است.
لباسهای نا بازیگران لباسهای خودشان و آرایش خودشان بوده است و به گفته او این نشاندهنده شخصیت آنها بوده است. چنین رویکردی را در شاهکار مسلم کیارستمی یعنی «خانه دوست کجاست» هم میبینیم. البته بیانصافی است اگر هنر کیارستمی در بازی گرفتن از کودکان را به این دو فیلم محدود کنیم. اولیها که نوعی مستند است از سکانس اول در دفتر مدیر یک مدرسه و نمایی از دو کودک که دعوا کردهاند و حالا به دفتر مدیر آمدهاند شروع میشود؛ اما طنازیهای کودکان و استادی کیارستمی در همین سکانس تمام نمیشود و در تمام فیلم ادامه دارد.
مسلماً فیلمهای دیگری هم هستند که شاید ما از قلم انداخته باشیم؛ اما نکته جالبتوجه نقش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تولید و عرضه فیلمهای کودک فاخر است. نگاهی به لیست بالا بیاندازید، چندتای این فیلمها با هزینه مستقیم کانون و زیر نظر آن تولیدشدهاند و شاید ماندگارترین آثار سینمای کودک بودهاند. کاش چنین حرکتی هنوز هم ادامه داشت، شاید بازهم کیارستمیهایی پیدا میشدند تا جهان تصویر و تخیل را یکسره زیرورو کنند.
Post Views:
136