ماهان شبکه ایرانیان

چرا هیچگاه نمی توان تمایل سیاسی یک فرد را عوض کرد؟!

در انتخابات بعدی، بهتر است بی‌جهت در دنیای مجازی و واقعی روی تغییر ذهن‌های کسانی که واضحا برای خودشان یک جهت سیاسی دارند، کار نکنیم، انرژی خود را هدر ندهیم و متعاقب عدم توفیق خود در تغییر اذهان، آشفته نشویم!

وب‌سایت یک پزشک - علیرضا مجیدی: به اعضای خانواده، دوستان و همکاران خود بنگرید. برخی از آنها اصولا اهل سیاست نیستند، اخبار سیاسی را دنبال نمی‌کنند و از مهم‌ترین اخبار سیاسی روز هم مطلع نیستند و در موسم انتخابات، رأی‌های تکانه‌ای می‌دهند یا از رأی همسر، اعضای خانواده و شخصیت‌های مشهوری که دوستشان دارند، تبعیت می‌کنند. اما بسیاری هم برای خودشان یک دیدگاه و ترجیح سیاسی دارند و بر این اساس، رخدادهای دنیا را قضاوت و تحلیل می‌کنند.
 
چرا نمی‌توان تقریبا هیچگاه دیدگاه و تمایل سیاسی یک فرد را عوض کرد؟ 

اما اگر خوب نگریسته باشید، در این دسته اخیر، در طی سال‌ها کمتر کسی پیدا می‌شود که جناح سیاسی خود را تغییر داده باشد و به سوی دیگر تمایل پیدا کرده باشد. یعنی مهم نیست که شما برای کسی که از اردوی مخالف سیاسی شماست و ظرفیت گفتگو و مباحثه دوستانه را دارد، چقدر دلیل و شاهد محکم بیان کنید، او هر بار می‌کوشد که همه ضعف‌های و خطاهای جناح سیاسی خود را توجیه کند و در ظرف مکان و زمان مجاز بشمارد و همه تلاش‌های حزب سیاسی مورد علاقه شما را ناکام یا اشتباه تلقی کند.

چرا این طور می‌شود؟ چرا انسان‌ها نه‌تنها در ایران، بلکه در دیگر کشورهای دنیا نمی‌توانند به آسانی و بر اساس عملکرد یا پی بردن به خطاهای یک حزب سیاسی، به راحتی تمایل سیاسی خود را عوض کنند؟

آخرین بار این قضیه در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا رخ داد. ترامپ که امروز مراسم تحلیف‌اش تا ساعاتی دیگر برگزار می‌شود و رسما رئیس جمهور آمریکا می‌شود، توانست با تکیه بر آرای الکتورال، پیروز شود. این در شرایطی که طرفداران هیلاری کلینتون تصور نمی‌کردند که آن حجم رسوایی و اخبار منفی علیه ترامپ، نتواند موضع او را ضعیف کند. چیزهایی مثل:

فرار از مالیات- اتهام جنسی و بر زبان راندن اظهارات سخیف علیه زنان، نژادپرستی و بیگانه‌هراسی، روابط مشکوک‌اش با ولادیمیر پوتین.

یعنی کسانی که تصمیم خود را گرفته بودند که به ترامپ رأی بدهند، کار خودشان را کردند و این اخبار باعث تغییر تصمیم آنها نشد.

400 سال پیش، یک فیلسوف مشهور انگلیسی به نام فرانسیس بیکن، یکی از آثار ماندکارش را منتشر کرد که Novum Organum یا ارغنون جدید نام داشت. یکی از نکاتی که در کتاب مورد بحث قرار گرفته بود، همین مسئله بود.

او نوشته بود که آنگاه که یک انسان هوشمند، دیدگاه مهمی را می‌پذیرد یا مخالف نظر دیگری می‌شود، این پذیرش یا رد، بر شیوه رد و قبول سایر مسائل در مغزش تأثیر می‌گذارد. یعنی همه چیزهای دیگر را بر مبنای همین شالوده تفکری اولیه، برای خودش توجیه و تبیین می‌کند. به این امر اصطلاحا سوگیری تأییدی گفته می‌شود.

به عبارت دیگر، سوگیری تأییدی  Confirmation bias گرایش به جستجو در اطلاعات یا تعبیر کردن آن به نحوی است که باورها یا فرضیه‌های خود شخص را تأیید کند. افراد هنگام جمع‌آوری یا یادآوری گزینشی اطلاعات، یا هنگامی که آن را به نحوی جهت گیرانه تعبیر می‌کنند، این جهت گیری را از خود نشان می‌دهند. این اثر در خصوص موضوعات هیجان‌برانگیز و برای باورهای شدیداً عمیق شدیدتر است. افراد تمایل دارند شواهد مبهم را به عنوان تأییدی بر موضع موجودشان تعبیر کنند.

از آن زمان دانشمندان، مطالعات زیادی روی این مسئله کرده‌اند.

تازه‌ترین تحقیق در این مورد، ماه پیش، در نشریه نیچر منتشر شد. تحقیق در این مورد که چگونه مغز ما هنگام چالش با فکت‌هایی که مخالف حقایق از پیش پذیرفته شده است، واکنش نشان می‌دهد.
 
چرا نمی‌توان تقریبا هیچگاه دیدگاه و تمایل سیاسی یک فرد را عوض کرد؟ 

شیوه انجام این پژوهش به این صورت بود:

نخست به افراد داوطلب آزمایش، جملاتی گفته شد که عاری از زمینه سیاسی بودند. چیزهایی مثل توماس ادیسون لامپ روشنایی برق را اختراع کرد. مسلم است که بیشتر مردم این جمله را تأیید کردند، چون بر مبنای آنچه در مدرسه آموخته‌ایم و عقیده عمومی این ادیسون بوده که مخترع لامپ برق بوده است.

پژوهشگران در کل 8 گزاره اینچنینی به سوژه‌ها عرضه کردند و بعد شواهدی ارائه کردند که این حقایق پذیرفته‌شده را نقض می‌کرد.

مثلا چنین چیزی: ادیسون گرچه حق اختراع لامپ روشنایی را به صورت رسمی ثبت کرده بود، اما شواهدی در دسترس است که افراد دیگری، خیلی پیش‌تر از ادیسون توانسته بودند که شکل‌هایی از ایجاد روشنایی به کمک الکتریسیته را ابداع نمایند.

نویسنده مقاله -جوناس کاپلان- اظهار می‌کند که علیرغم اینکه برخی از این شواهد ارائه شده ناقض باورهای قبلی شرکت‌کنندگان در آزمایش، سست بودند و سندیت خوبی نداشتند، بیشتر افراد قبول کردند که ممکن است باور قبلی‌شان درست نبوده باشد. حتی در مواردی کاپلان و همکارانش توانستند، چیزهای کاملا دروغی را به شرکت‌کننده‌ها بقبولانند.

پس در این موارد که زمینه سیاسی مطرح نبود، شرکت‌کننده‌ها به خوبی پذیرای روی دیگر سکه بودند و این حقایق عرضه شده را توهینی به شعور و هوشمندی خود نمی‌دانستند!

قسمت دوم آزمایش

در قسمت دوم، کار مشابهی انجام شد، یعنی 8 گزاره اولیه ارائه شد که موافق باور قبلی هر شرکت‌کننده بود و بعد 8 مطلب بیان شد که باور اولیه هر شرکت‌کننده را نقض می‌کرد.

منتها این بار هر 8 گزاره در مورد امور وابسته به سیاست بودند. مثلا: آمریکا باید هزینه نظامی خود را کاهش بدهد.

در کل آزمایش، مغزهای شرکت‌کننده‌های با دستگاه MRI عملکردی بررسی می‌شد. این نوع خاص دستگاه MRI می‌تواند میزان جریان خونی را که وارد قسمت‌های مختلف مغز می‌شود، نشان بدهد و به این ترتیب در هنگام آزمایش مشخص می‌شد که کدام ناحیه از مغز بیشتر فعال می‌شود و کدام یک فعالیت کمتری دارد.

جالب بود که در قسمت دوم آزمایش که باورهای سیاسی به چالش کشیده می‌شد، قسمت آمیگدال و کورتکس اینسولار مغز، بسیار فعال می‌شد. اینها نقاطی از مغز هستند که هنگام بروز احساسات و نیز بیان ego که با تسامح می‌توانیم آن را «خود» ترجمه کنیم، فعال می‌شوند.

قسمتی از هویت ما به طور ذاتی و ماندگار، سیاسی است. یعنی ما با آن دیدگاه و مشرب سیاسی است که در جامعه و بین اطرافیان شناخته می‌شویم. پس هرگاه که سوژه‌های آزمایش، حس می‌کردند که از طریق گزاره‌های سیاسی، هویت آنها مورد حمله قرار گرفته یا به چالش کشیده شده است، نواحی مزبور مغز فعال می‌شدند.

چرا نمی‌توان تقریبا هیچگاه دیدگاه و تمایل سیاسی یک فرد را عوض کرد؟
 
چرا نمی‌توان تقریبا هیچگاه دیدگاه و تمایل سیاسی یک فرد را عوض کرد؟ 
 
درسی از این تجارب و آزمایش انجام شده برای فعالان سیاسی!

درسی که هنوز بسیاری از احزاب و فعالان سیاسی نیاموخته‌اند، این است که در همگام انتخابات، انرژی فراوانی برای تغییر دیدگاه‌ها، صرف می‌کنند. یعنی چپ‌ها و راست‌ها سعی می‌کنند که از طریق بیان ناکارآمدی و خطاهای جناح مقابل، پیروان احزاب اردوگاه مخالف را متفرق کنند و به اردوی خود بیاورند و این کاری است بسیار پرهزینه و انرژی‌گیر که میزان موفقیت‌اش بسیار اندک است.

کار بسیار ساده‌تر این است که شما بتوانید کسانی که هنوز مردد هستند و فاقد سوگیری مشخص سیاسی هستند را به اردوی خود بیاورید. به عبارت دیگر شما باید انرژی زیادی روی کسانی که رأی نمی‌دهند، رأی‌اولی‌ها یا پیروان حزبی بگذارید که در یک انتخابات شرکت ندارد.

حالا در عالم سیاست این جلب نظر مرددها، آدم‌های فاقد ترجیح سیاسی خاص را می‌توان از طرق مختلف بسته به شرایط جامعه انجام داد:

پیدا کردن کمبود و مشکل عمده آنها و دادن برنامه‌های عملی یا واهی پوپولیستی به آنها یا به طور معکوس پیدا کردن امری که به طور سنتی می‌تواند همین گروه از مردم را از حزب مقابل منزجر کند و پیروز شدن حزب مقابل را در نظرشان مثل آمدن هیولا به شهر کند.

پس در نهایت من و شمایی که هر کدام یک ترجیح سیاسی خاص داریم، در انتخابات بعدی، بهتر است بی‌جهت در دنیای مجازی و واقعی روی تغییر ذهن‌های کسانی که واضحا برای خودشان یک جهت سیاسی دارند، کار نکنیم، انرژی خود را هدر ندهیم و متعاقب عدم توفیق خود در تغییر اذهان، آشفته نشویم!
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان