به گزارش خبرگزاری مهر، اولین نشست از سری نشست های درسگفتارهایی درباره سنایی با حضور محمدعلی موحد و مریم حسینی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
پیونددهنده عرفان به تاریخ شعر فارسی
در ابتدای این نشست موحد با اشاره به اینکه حضور شاعر در شعر خود، تعبیری است که آن را از نظامی داریم؛ درباره نحوهحضور هر شاعر در اشعارش گفت: حضور شاعر در شعر، حضوری است جدا و مستقل از حضور او در عالم واقع. حضور شاعر در شعر حضوری یک دست و هموار و یکرنگ نیست. غالب شاعران چهرههایی کاملا متفاوت در حضور شعری از خود نشان میدهند. البته هستند شاعرانی که شعرشان را یکرنگ میتوان دانست و زندگی خصوصی و فردیشان با آنچه در آیینه شعرشان متجلی است، انطباق دارد. اما آنها استثناء هستند. ناسازی و ناهمرنگی شعر شاعران را در نگاه اول میتوان به تفاوت مقتضای سن و سال آنان مربوط دانست.
موحد درباره تجلی سنایی در ساحت شعریاش افزود: سنایی از شاعرانی است که جلوههای کاملا متفاوت و متغایر در آینه اشعارش دارد. میگویند سنایی پس از ملاقات با دیوانه لایخوار توبه کرده و از هجویات و مدایح و نفسانیات به کلی دوری جسته و بقیه عمر را به سرودن زهدیات و اخلاقیات و نصایح و مواعظ مصروف داشته است. این توجیه سادهانگارانه البته اهل تحقیق را قانع نمیکند و نظریه مقبول در میان محققان معاصر آن است که به لحاظ زمانی هیچ مرز مشخصی میان ساحتهای روشن و تاریک سنایی وجود ندارد و چنین مینماید که او تا پایان عمر میان این دو ساحت در نوسان بوده است.
این مولوی پژوه در ادامه سخنانش گفت: شمس تبریز چهار تن از بزرگان قرن ششم را نام میبرد: سنایی، نظامی، خاقانی و عطار. از میان این 4 تن روی دل شمس بیشتر با سنایی است اگرچه در جایی میگوید: این دو بیت خاقانی میارزد به تمام دیوان سنایی و به فخرینامهاش(حدیقه)» متاسفانه آن دو بیت از قلم کسانی که گفتههای شمس را یادداشت کردهاند افتاده و ما نمیدانیم چه نکته دقیقی در آن ابیات ذائقه شمس را این قدر پسند افتاده است. اما در هر حال این یک قضاوت موردی است و از مجموع مقالات پیداست که مقام سنایی در نظر شمس برتر از آن سه تن دیگر است. پیش از شمس، سیدبرهانالدین محقق هم از مجذوبان سنایی بود. مولانا در فیهمافیه به این نکته اشاره دارد و شمس هم میگوید که سید، مرید خاص سنایی بود و سنایی شیخ او بود. قضاوت کلی شمس در حق سنایی آن است که او نتوانست خود را از قید تلون رها سازد.
آدم شعر عرفانی فارسی
در ادامه نشست مریم حسینی با اشاره به اینکه با اذعان همه تذکرهنویسان، سنایی آدم شعر عرفانی فارسی است، درباره تغییری که سنایی در فضای ادبیات زمان خود ایجاد کرده است، گفت: شکی در این نیست که در فصاحت و بلاغت سخن، سنایی گوی سبقت را از دیگران ربوده است. اگر بخواهیم از آثارش نام ببریم حدیقهالحقیقه در صدر مثنویهای اوست و سیرالعباد که مثنوی رمزی قابل تامل است. در دیوان سنایی، غزلیات و قصاید فراوانی وجود دارد که هر کدام از این مجموعهها حرکتی تازه در ادبیات ما ایجاد میکند. دکتر شفیعیکدکنی هم در مقدمه تازیانههای سلوک به دورانساز بودن سنایی پرداخته است. دوران جدید شعر فارسی با سنایی آغاز میشود.
وی افزود: اگر مجموعه شاعران پیش از سنایی و دیوانهایشان را بررسی کنید میبینید که در دیوان هیچ کدام به جز ناصرخسرو که او هم حکیم با گرایشهای خاص مذهبی و دینی خودش نامیده میشود، به معرفت عرفانی که میراث صوفیان خراسان بود نپرداخته بودند و هیچ یک جریان عرفان را به تاریخ شعر فارسی وصل نکرده بودند. سنایی است که هوشمندانه متوجه میشود این میراث شعر فارسی در حال نابودی است. به این میاندیشد که وقت آن است که شعر فارسی را نجات بدهد. البته سنایی فقط شعر فارسی را نجات نمیدهد. احیایی در فرهنگ دوره خودش و تحول بسیاری را در فضای فرهنگی و عرفانی و معرفتی ما ایجاد میکند. آنچه از غزل عرفانی سنایی باقی مانده است کاملا روشنگر این است که هیچ شاعری پیش از سنایی به این شکل فرم شعری نداشته است به نوعی میتوان گفت واضع غزل عرفانی و حتا غزل، سنایی است. ما غزلوارهها و تغزلهایی از شاعران قصیدهسرا داشتهایم. ولی او فرم غزل را به عنوان تکهای که سهم خود شاعر است تا از خود و آرزوهایاش بگوید ایجاد میکند. اگر به نسخ قدیمی سنایی نگاه کنید فاصله بسیار زیادی است بین غزلهای سنایی و غزلهایی که امروز وجود دارد. برای اینکه هنوز مرزهای قصیده و غزل مشخص نیست. غزل تازه دارد شکل میگیرد و مرزهای شناور آن کمکم دارند منطبق میشوند. دکتر شفیعی معتقد است اگر بخواهیم جایگاه سنایی را بررسی کنیم از دریچه قصاید بهتر صورت میپذیرد.
این پژوهشگر ادبیات ادامه داد: بدیهی است که مثنویهای عرفانی با سنایی شکل میگیرند. مثنوی مهم وی حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه و همچنین سیرالعباد من المبدأ الی المعاد دو مثنویای هستند که موجد دو خط سیر اساسی در سرودههای شاعران میشوند. حدیقه مثنوی تعلیمی بلندی است که تعداد بسیاری حکایت و تمثیل پراکنده را دربرمیگیرد که البته در ساختاری نظاممند جای میگیرند. سیرالعباد مثنوی کوتاهی است که کاملاً ساختاری متفاوت با حدیقه دارد و دارای یک کلان روایت مرکزی است که روایتی اول شخص از سفر به عالم بالا و دیدار از ملکوت و همچنین جایگاه دوزخیان و بهشتیان است. سیرالعباد نخستین منظومه رمزی عرفانی است که مسیر پیدایی رسالههای رمزی سهروردی را هموار میکند.
وی به سرایش غزل اجتماعی به دست سنایی اشاره کرد و افزود: در دیوان هیچ شاعری در ادبیات فارسی نظیر قصاید تندی که او سروده است وجود ندارد. تا زمانی که به عصر مشروطه برسیم. قصیدههای اجتماعی سنایی بخشی از هویت شاعر را تشکیل میدهند. سنایی را از روشنفکران جامعه خود است که زمانهاش را خوب میشناسد و میداند که در این زمانه که هست چه کار باید بکند و چهطور باید مسئولیت اجتماعی خودش را به عنوان یک انسان اجتماعی انجام دهد.
حسینی با اشاره به قصیده فخریه که با این بیت آغاز میشود: «بس که شنیدی صفت روم و چین/ خیز و بیا ملک سنایی ببین» گفت: این قصیده یکی از زیباترین قصاید زبان فارسی و یکی از شاهکارهای سنایی است که در آن از سلطنت معنوی خویش و فرمانرواییای که در قلمرو شعر یافته بودهاست سخن میگوید. این شعر محصول دوران پختگی شعری اوست و در آن به آرامشی دست یافته که هنرمندان بزرگ، در آخرین سالهای کمال شاعری خویش، ممکن است بدان برسند. او این قصیده را هنگامی سروده که به هر کجا میرفته، به چشم میدیده است که هنرش قبل از او حضوریافته و شعرش در سراسر قلمرو زبان فارسی، رواج دارد. آنچه درباره این قصیده قابل یادآوری است این است که این شعر از نمونههای «فخریه» در ادبیات فارسی به شمار میرود ولی چنان زیبا و هنرمندانه عرضه شده است که خواننده احساس ادعا و فخرفروشی نمیکند، بیگمان عامل آن مهارت شگفتآور سنایی است در سخن پارسی و دیگر اینکه جوهری از حقیقت در درون این فخریه وجود دارد. در صورتیکه اغلب فخریههای ادبیات فارسی فقط نوعی ادعاست.
سنایی در نگاه دیگر شاعران و عارفان
این محقق همچنین گفت: سنایی از جمله شاعرانی بوده که این نیکبختی را داشته تا ببیند شعرش همهگیر شده است و همه آن را میخوانند و از او یاد میکنند. نصرالله منشی ابیاتی از کتاب حدیقه را در همان دورانی که زندگی میکرده، وارد کتاب کلیله و دمنه کرده است. سهروردی در مجموعه رسالههای رمزیاش فراوان از سنایی استفاده کرده است.سهروردی از این ابیات سنایی وام گرفته و در عقل سرخ و آغاز پر جبرئیل و مونسالعشاق برای زینت از اشعار سنایی استفاده کرده است. در بسیاری از فرازها حتی از اصطلاحات سنایی عینا وام میگیرد. در نامههای عینالقضات همدانی آنجا که به برادران و جوانمردان نامه مینویسد فراوان از سنایی یاد میکند. سنایی در روحالارواح سمعانی جای به جای آمده است. میبدی و نجمرازی هم از او بهره گرفتهاند.
حسینی با اشاره به اینکه مثنویسرایی عرفانی مرهون شعر سنایی است، به بهرهگیری شاعران از آثار سنایی اشاره کرد و گفت: بدیهی است مثنوی های عرفانی با سنایی شکل می گیرند. سنایی شاعری است که در ادبیات فارسی به نوعی آدم شعر عرفانی محسوب می شود. همان طور که رودکی آدم شعر فارسی است، سنایی را نیر آدم الشعرای شعر عرفانی نامیده اند. اما دنبالهروان وی در شیوه بدیع مثنوی سرایی جز عطار و مولوی شاعران دیگری نیز هستند. در قرن ششم عطار با آفریدن اسرارنامه دنبالهروی سنایی در سرودن مثنوی تعلیمی عرفانی قرار میگیرد و با مصیبتنامه که بسیار تحت تأثیر سیرالعباد است مسیری تازه را بنیان مینهد. در قرن هفتم مولانا جایجای در مثنوی به فضل تقدم سنایی اشاره دارد و تقاضای حسامالدین از مولانا برای سرودن مثنوی با یادآوری نام الهی نامه(همان حدیقه) است که خواندن و به یاد سپردنش آن روزها مرسوم بوده است. بهاء ولد پدر مولوی و برهان الدین محققترمذی استاد وی و شمس تبریزی همواره ابیات سنایی را بر لب داشتند و در آثارشان از او بسیار بهره بردهاند. نظامی در آغاز مخزنالاسرار که به اقتدای حدیقه سروده است از او یاد میکند. مولانا هم در مثنوی ابیاتی را از کتاب «الهینامه» نقل میکند و در شرح آنها سخنانی مینویسد. یکی از شارحان کتاب حدیقه و مثنوی عبداللطیف عباسی است که بر هر دو کتاب تعلیقه نوشته و آن ها را تصحیح کرده است. عبداللطیف عباسی در پایان نسخه حدیقه مینویسد: «آنچه دانستم این است که آنچه مولانا در مثنوی سروده است همه شرح سخن سنایی است.»